سلام
کاش می توانستم با زبان نوشتنم به شما بگویم که چقدر این سریالها تاثیرات قابل توجه و مثبتی در زندگی من داشته است از خانم شایسته و استاد عباس منش عزیز تشکر میکنم از اعماق وجودم
بهترین لحظات من موقعی است که دارم سریالها را میبینم نمی دانید چقدر لذت می برم و چقدر یادگیری برایم دارد
هر چه بهتر میشود کار را راحتتر کرد و راحتتر و کارا تر
جلسات پیش به خودم می گفتم اگر من بودم حتما سریع تراکتور را یادمیگرفتم و رانندگی میکردم و بعد دوباره گفتم مطمئنم که خانم شایسته هم به زودی این کار را میکنند آفرین
مرد عمل هستند استاد عباس منش عزیزمان در هر شرایطی در هر موقعیتی
این قدر خدا مهربانه و نعمتهایش زیاد که برایمان عادی شده است واینجاست که وهاب بودن خداوند را می فهمیم و می بینیم خدایا شرکت ما بندگان ناشکر تو نیستیم اگر یادمان می رود که به خاطر هر چیزی از تو تشکر کنیم
به همه چیز به دید نامحدود نگاه کنیم ایده ها یکی پس از دیگری می آیند وقتی که محدودیتی برای آنها قائل نباشیم
در مورد تصورات چقدر نکاتی عالی را متوجه شدم ممنونم
هر کدام از این فایلها برایم درس است درس و درس و یادگیری
شعرها یا مرثیه ها که می خواندید مرا یاد کلاس سرود مدرسه ها یمان انداخت و اینکه در قسمتی که غواصی را یاد میگرفتید استفاده میکردید
از اینکه بدن سازگار با شرایط میتواند باشد و این که ما باید بخواهیم مطالبی را به تازگی می خواندم ؛ و اینکه اصلاپزشکان ما را خوب نمی کنند این کار بدن ماست که رو به بهبودی و گسترش است و همه چیز رو به بهبودی است وسلامتی و این ما هستیم که باید این بخواهیم و جالب که نوشته بود مگر پایمان میشکند پزشک آن را خوبمیکند پزشک آن را گچ میگیرد و دو قسمت شکسته به هم وصل می شوند این کار یک پزشک نیست اینکار بدن ماست که خودش دارد این رویه بهبودی را انجام میدهدواینکه بدن ما با فکر ما و فکر درست ما میتواند خودش خودش را بهبود دهد و دقیقا مثل استاد عزیز که با سرما هم می توانند کار کنند و بر آن غلبه کنند
وقتی کارهای آهنی را انجام میدادید فکر میکردم که می خواهید پارکینگ برای ماشین درست کنید. به به چه فکر عالی و اینکه همه چیز هر روز بهتر و بهتر میشود یعنی این وقتی می گوییم جهان رو به گسترش است یعنی این. وقتی می گویید که آمادگی داشته باشیم تا وارد این جلسات شویم تا کسی که آمادگی ندارد و می آیددر دوره ها وارد میشود و نتایج هر کدام چقدر آرام آرام است وتکاملشان که در فایل آخر دوره 12 قدم گفتید را درک کردم اینکه شما این همه کار برای لانه مرغها انجام دادیدتا به اینجا رسیدید یا کسی که کارش این است و یک دفعه می تواندمثلا کار آخر شما را انجام دهد یا اینکه کسی یک دفه بیاید کار آخر شما را انجام دهد که با مخ می خورد زمین ولی ولی قدم به قدم و پله به پله حرکت میکند خیلی راحت با لذت می تواند به این مرحله آخر هم برسد
گسترش جهان را عملی می بینم اینکه همه چیز رو به پیشرفت و گسترش و بهتر شدن است خدایا شکرت از این لانه کوچک تا به این لانه و آشیانه بزرگ و آن مخزن برای تخم گذاری مرغها ؛ خدایاشکرت
همیشه می توان هر چه را که بخواهیم انجام دهیم تغییرات را انجام دهیم و بتوانیم هر کاری را که می خواهیم انجام دهیم.
تا واردعمل نشویم کاری و تجربه ای کسب نمی گردد و کاری انجام نمی شود؛ فکر کنیم اگر استاد فقط باور داشت که میتواند برای مرغها خانه ای بسازد وخدا هدایتگرش است و کاری نمی کرد مگر به موفقیتی هم میرسید پس باورسازی و عمل باید با همدیگر باشد و این طوری مرحله به مرحله رشد می کنیم و پیشرفت کسب می کنیم.
باز هم به خودم گفتم عملگرایی عملگرایی عملگرایی
بهترین خودت باش
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD680MB43 دقیقه
سلام
این فایل نشونه ی دیروز منه
که دارم امشب براش کامنت میزارم
نکته ای که داشت و خانم آینا هم توی کامنت منتخب بهش اشاره کردن این بود که همه میتونن همه کار انجام بدن؛ اما با عملگرا بودن…
یعنی خیلی هامون توانایی های بسیار زیادی داریم و واقعا هم میتونیم انجام بدیم، اما اعتماد به نفسش رو نداریم که حرکت کنیم…
البته که باید تکاملی حرکت کرد و پیش رفت…اما همون حرکت های اولیه مهمترین قدم هاست و وقتی بریم تو دل کار و انجامش بدیم، اعتماد به نفسمون بالا میره و تجربه کسب میکنیم و ترسمون میریزه و میفهمیم که واقعا کار سختی نبود و تونستم انجامش بدم
در صورتی که قبل از انجام دادن هر کار جدید، ذهن بشدت میترسونه و نگرانمون میکنه و اذیت میکنه… به نظر من کل سختی داستان برای قبل از عمل کردنه!
یعنی وقتی ما کاری رو انجام میدیم اولاش یکمی سخته و بعدش تموم میشه و میبینیم چیزی نبوده…اما اگه حرکت نکنیم این ترسش مارو میخوره و واقعا اذیتمون میکنه
80-90 درصد سختی همون ترس ها و نگرانی های قبل از انجام کاره
به خودمون یادآوری کنیم که عملگرا باشیم، عملگرا بودن آسونی و لذت و شادی میاره
اما اگه دست نگه داریم و تو ترس بمونیم باید عذاب بکشیم
یادمه بچه که بودم وقتی دندون های شیریم میخواست بیفته و لق شده بود و فقط باید میکشیدیم که در بیاد، انقدر میترسیدم که حد نداشت و خیلی اذیت میشدم و نگران بودم و بسیار مقاومت داشتم و تحت فشار بودم… اما به هرحال وقتی پدر یا مادر دندونم رو میکشیدن، یه ذره درد داشت و بعدش تموووووووم
بعدش یه رهایی و آسونی و لذت و آرامش عجیبی بهم دست میداد و رها میشدم از دست این ترس ها
یعنی توی ترس موندن فقط عذاب دادن الکی به خودمونه
سختیِ ترسیدن و نگران بودن و حرکت نکردن بسیار بسیار بسیار زیاده و دائمیه
اما اگه واردش بشیم تموم میشه… و رها میشیم
همش حرفای شیطانه..یعنی هزارجا بوده که من بشددددت ترسیدم و یقین داشتم که بلا سرم میاد و اتفاق بدی میفته، یعنی استاد من تجربیاتی داشتم که مطمئن بودم 100% اتفاق بدی برام میفته اما نیفتاد!!!! واقعا این ذهن بی دلیل مارو میترسونه و باید همیشه بگیم به خودمون هزاربار اتفاق نیفتاده و هیچی نشده بازم نگرانی؟
به قول شما این کار ذهنه، این کسب و کار ذهنه، همیشه قبل از هرچیزی میترسونه و بدترین حالت رو نشون میده، اما هیچوقت هم اتفاق نمیفتن!!!
حتی چند بار بوده که از خود من اشتباه سر زده و خطا کرده بودم و حقم بود که بلا سرم بیاد، اما اونجاهاهم همه چی به خیر گذشت و هیچوقت پروندش باز نشد…جاهایی که یقین داشتم بلا سرم میاد…
و همیشه هم همینه…ترس همیشه هست… اما دروغه و پوچه، مثل بادکنه، با یک سرسوزن شجاعت کاملا از بین میره و هیچی نمیمونه…همیشه هم همین خواهد بود، ترس های من که هیچوقت اتفاق نیفتاده، میگم ترس منظورم ترس های عادی نیست، ترس هایی که یقیییییین داشتم که اتفاق میفته و منو نابود میکنه هااا…!!!! اما هیچوقت اتفاق نیفتاد و وقتی به گذشتم نگاه میکنم میبنیم من همیشه ترسیدم و ذهنم منو دیوونه کرد، اما هیچ اتفاق ناگواری هم رخ نداد…هیچی واقعا هیچی
وقتی یک مدت میگذشت میدیدم که بابا هیچوقت این ترسا قرار نیست رخ بده، ولی چرا بازم نگرانم من؟
و تنها چیزی که این ترس هارو از بین میبره اینه که با خودمون مرور کنیم و یادآوری کنیم که این ترسا قبلا هم بوده خیلی هم شدید اما اتفاق نیفتاده، قبلا هم بوده که در حد مرگ ترسیدیم اما چیزی نشده…چیزی که این ترس هارو خاموش میکنه اینه که بریم تو دلش و بگیم که هیچی نمیشه، مگه قبلا شده؟
این عملگرا بودن خیلی مهمه…اول هرچیزی سخته اما بعدش طعم شیرینی داره
استاد این مدت که من کامنت میزاشتم و کار میکردم روی خودم، الان چندین روزه که پول از جاهای مختلف میاد برام، و پیشنهاد های کار هم بهم شده…
دلیلشم این بود که عملگراتر شدم این مدت و تو دل بعضی از ترسام رفتم…
نشونه ها و نتایج چپ و راست دارن میان و دارم میبینم نتایج فرکانس هامو
این چند روز هم که کامنت نزاشتم کلا درگیر همینا بودم اما یادم اومد که باید بچسبم به سایت و فایل ها و تمرینات، چون این کارهارو انجام میده و این مهمترین موضوعه
وقتی رو عزت نفسم کار میکنم و احساس لیاقت بیشتری میکنم، میبینم که خدا خیلی زودتر جواب میده بهم و خیلی سریع به خواسته هام میرسم… اینو تو همین 10 روز پیش بارها تجربه کردم، چیزهای کوچیک خواستم و بعد از چند روز دیدم اتفاق افتاد!! حتی چیزهای بزرگتر…. به نسبت اینکه من روی عزت نفسم کار میکنم…چون اسم سال 1401 رو گذاشتم سال عزت نفس و تعهد نوشتم که باید امسال عزت نفسم رو هیولا کنم و تمرین هم انجام دادم به صورت عملی و نتایجش هم اومد، اما این نتایج ممکنه آدم رو با خودش ببره و آدم یادش بره دلیل نتایج رو که خداروشکر من حواسم رو جمع کردم…
و در آخر طبق تعهدی که داده بودم و اجراش هم کردم، که آخر هر کامنتی که میزارم 3 تا از ویژگی های مثبتم رو بنویسم، از این به بعد آخر هر کامنت یکی از ویژگی های مثبتم رو مینویسم تا عجله نکرده باشیم و سرسری ازشون نگذرم و لذتبخش باشه برام:
31.فرد بسیار درستکار و امینی هستم، من هرجایی که شاغل بودم طرف بعد اینکه من رو کمی شناخت بسیار باهام صمیمی شد و وقتی که میخواستم از اون شغل بیام بیرون خواهش منو میکرد که بمون…! یعنی صاحبکار بیاد به کارمندش خواهش کنه که باید بمونی و برای من این اتفاق افتاده چندبار…و انقدر این پافشاری ها زیاد بوده که مجبور شدم یجورایی طرف رو بپیچونم و ردش کنم… اینجاها احساس لیاقتم خیلی بیشتر شد و به قول یه بنده خدایی که میگفت اگه صداقت داشته باشی و درستکار باشی برات سر و دست میشکونن و استاد برای من این اتفاق افتاد…جاهایی که طرف میتونست مثل آب خوردن یکی مثل من رو جایگزین کنه اما به صورت علنی خواهش میکرد که بمونم پیشش و بسیار بهم احترام میزاشت و صمیمی میشد باهام…خودمم نمیدونستم که من اینقدر ویژگی ارزشمندی دارم و وقتی رفتم تو دل کار بعدش دیدم که من واقعا انسان ارزشمند و لایقی هستم و استاد این صداقت و درستکاری و صاف بودن رو از شما یاد گرفتم و کاملا هم میبینم جواب این صداقت و درستکاری چقدر لذتبخشه… و واقعا تا وقتی دست به عمل نشیم تو حوزه های مختلف، ارزش های خودم رو متوجه نمیشیم…