سریال زندگی در بهشت | قسمت 128

سلام

خیلی برام لذت بخش وجالب بود

چنددفعه ای بودبوقلموها روکه تو فایلهای قبل میدیدم میگفتم چه قدرشباهت به طاووس میده کاراشون

توکامنتهام هم نوشتم

اولش فکرکردم رفتیدباغ وحش بعد که دیدم خریدشون یه جورایی باورم نمیشد

میگفتم نکنه توفایلهای قبل استادگفته بود میخواد طاووس بخره ولی هرچی فکرکردم چیزی یادم نمیومد

گفتم احتمالا ازاستادشنیدی تمرکزت رفته رو طاووس ولی نه

مدتی هست من تجسم چیزهای عالی روکردم دیدم بهش وبعضی مواقع درحدی که تجسم بوده دریافت کردم

خدایا شکرت که چقدرفکر من باورمن افکارمن

دیدمن تغیر کرده چقدرکه مواظب ورودی ها هستم

قشنگ میفهمم هرچقدرمن متعهد باشم جواب میگیرم حتی ورودی های چشمم روهم مدتیه دارم کنترل میکنم ونکاتی روکه استادگفته باخودم زمزمه میکنم

تاذهنم روکنترل کنم

خداشکر کمکم کن توحیدی باشم توحیدی عمل کنم توحیدی فکر کنم

مدتی هست وقتی درمورد توحیدمینویسم فکرمیکنم وعمل میکنم یه حس وحال دیگه دارم یه انرژی عجیبی میگیرم

خدای من

سپاسگزارم

شادباشیدوثروتمند

سلام

مدتی بوددرموردعزت نفس دچارشک بودم وفکرمیکردم من ازطرف خانواده واطرافیان نزدیک این مسئله رونداشتم جندروز پیش یکی ازافراد خانواده که خانم هست وبه بچه هادرس میده ومیشه گفت معلم هم هست به پسرش که داشت صحبت میکرد گفت بیا اینور دبسه دیگه حرف نزن توجمعی که بودیم

یه لحظه یه جرقه ای خورد وحس کردم خودم روجای اون پسرواون ازبین رفتن عزت نفس اون رو

من ازوقتی که یادمه ازبودن توجمع دخترها وخانمها منع میشدم توهمون کودکی

جوری شده بودکه من لجباز شده بودم وهرکجانوشته بودن ورودآقایان ممنوع عصبانی میشدم

نمیگم خیلی خوب شدم ولی ازوقتی فایلهای عزت نفس روگوش کردم بهتر شدم ترس ازقضاوت کمترشده

وتوفکرمن رفته بود وباوراشتباهی درست شده بود که فقط اونایی که دوست پسرودوست دخترهم هستن به هم میگنi lave yue

وچقدر دیدمن تغیرکرد توفایلی که اون 3تادخترکناردریا ازهم لذت میبردن

آزادی عالی بود

اون آقاهای که به اون خانم گفتن بااون ساخته میخوان عکس بگیرن وان خانم چقدرراحت عمل کردیکی ازترمزهای من این مسئله ومسایل مربود به خانمها بوده وهست بااین که همسردارم

خیلی جاهاعزت نفسم روازدست دادم

شادباشیدسپاس ازمحبت شما