سریال زندگی در بهشت | قسمت 128

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار محمد عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

به نام پروردگاری که قدرت جهانیان در دست اوست.

سلام به دوستان پرادایسی من.

من عاشقتونم.

این مرد مزرعه رو منم عاشقشم.

اینقدر دنبال راحتیه کار هست که کلا همیشه به شرایط راحت و کارا هدایت میشه.

کاری که من هم باید انجام بدم.

بچه های تظاهراتچیه بگو

من قربونتون برم که در لحظه چقدررر به همه چیز مهربون و نرمال رفتار میکنید.

اصطبل براوونی رو بگو

من عاشق این استاد عزیزم که چقدر خود خودشه.

استاد به این خاکی فکر نکنم هیچ جای دنیا گیر بیارم.

به این سادگی و به قول قرآن خضوع.

و البته این خانم شایسته که محشره به خدا.

درجه یکِ یکِ یک

پایه ی پایه س

چقدددددر این فضای گوسفندا و اسب و طاووس و این حیوونهای خوشکل دوست داشتنی فوق العادس

هی مث خانم شایسته دنبال هم گفتم خدای مَََن. چقدر زیبااااند

من میخوام تو هدفام یه دونه شونه به سر لکلکی بنویسم.

خیللللی خوشکلند

خدایا شکرت

چی آفریدی!!!

این قدرت توست

این عظمت توست

خدایا عاشقتم عاشقتم

چقدر این آقا فوق العاده و حرفه ای و خوش کلامه.

خدایا شکرت

من مسخ این فیلمبرداری خانم شایسته میشم همچین موقعایی

واقعا من یه لحظه رفتم تو راز بقا

از بس تصویربرداری عالیه

وااای چقدر این طاووسا خوشکلند

چقدر زیبا هستند

وای خدای من

چه ثروتی الله اکبر

چقدر عظمت

چه زیبایی ای

راستی استاد این طاووسا که خریدید من تو قسمتای جدید سریال زندگی در بهشت ندیدم.

نکنه که فروختینشون!!

جنیفر و باب

با این مرغ و خروسا

عالیه عالیه خدایا شکرت

آقا خعععلی لذت بردیم

دمتون گرم

استاد عزیز

خانم شایسته

اینم نشانه امروز من بود.

1400/1/15

خیلی از این صحنه ها در آینده ی ۵ یا ۱۰ ساله اشک آدم رو در میاره.

واقعا احسنت داره این همه زیبایی با هم

خدای من ، به خاطر هدایت هرلحظه ای من شکر تو را میگویم.

تو خدای خودِ خودِ منی

من عاشقتم

دوستان عزیز، در پناه خدای هدایتگر وهابم ، شاد باشید

به الله میسپارمتون

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    406MB
    26 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

160 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «علی میرفخررجایی» در این صفحه: 3
  1. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1510 روز

    خدایا شکرت که چقدر دقیق داری عمل میکنی و هدایت میکنی،

    من قبل از پیامی که دیشب بنویسم اصلن فایلو ندیدم

    من فقط از خدا خواستم که هدایتم کنه به یک صفحه ای که بتونم این اتفاقات رو بنویسم ،

    و الان که فردا شب کامنت قبلی هست،گفتن بزار این فیلم هم ببینم،بعد تا زدم شروع شد استاد همون اولش مثل یک بوکسر شروع کردن به مشت زدن !!!!!

    و این ها تمام نشانه های هستن که ثابت میکنن خداوند همینجاست و داره منو هدایت می‌کنه و داره باهام صحبت میکنه،

    امروز که رفته بودم وزن کشی،مسئول مسابقات داشت به مربی تیم ما می‌گفت که یه بازیکن می‌خوام خوب باشه می‌خوام روش سرمایه گذاری کنم و ببرمش بالا،

    و همون لحظه بازهم حس کردم که خداوند نشانه ای بهم داد ،من باور دارم که به لطف خودش من فردا یک نمایش فوق العاده از خودم به جا میگذارم،

    دوست دارم حریفمو ناک اوت کنم،دوست دارم نمایش خیلی خوبی از خودم به جا بگذارم و هم خودم لذت ببرم هم دوستانم،

    من همون لحظه که این حرفو اون بنده خدا زد،من به خدا گفتم خدایا من خود خودشم،من لیاقتشو دارم و اینو فردا ثابت میکنم انشالله ،

    انگار واقعا داره معجزه رخ میده،امشب داشتم با استادم از طریق واتساپ صحبت میکردم،میگفت این که برای اولین بازی حرفه ایت تو همچین مسابقه مهمی قرار گرفتی با این افراد و این سطح،این یک حکمتی توش هست ،و استادم همش میگه حسم به این ماجرا خوبه،منم حسن خوبه ،من که دقیقا حس میکنم که خود خدا کاراشو ول کرده داره کارای منو انجام میده،واقعا از خداوند سپاسگذارم،

    امروز صبح یک آیه از قرآن داشتم می‌خوندم که خداوند فرموده بود که از نعمت‌هایم با دیگران صحبت کن،

    وَأَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ ﴿11﴾

    و از نعمت پروردگار خویش [با مردم] سخن گوى

    واقعا هر بار از نتایجم تو این سایت الهی می‌نویسم یا در موردشان صحبت میکنم احساسم خوب میشه،

    بچه ها خداوند واقعا برای من معجزه کرده،نعمتش رو بر من تمام کرده ،

    هنوز فردا اتفاق نیفتاده اما دلم روشنه،حس میکنم بازی من خیلی به چشم میاد،بولد میشه،خداوند قلبهارو برای من نرم میکنه،

    حس میکنم بازیمو ناک اوت میکنم،

    حس میکنم بعد از اون اتفاقات خیلی خوبی برای من میفته،خبر ها و درخواست های خیلی خوبی میشنوم،انشاالله

    راستی امروز صبح جاتون خالی پاشدم رفتم سمت رودخانه ای که وسط استانبول هست و کلن با هتل ما 5 دقیقه فاصله داره،بلد نبودم برای اولین بار رفتم،

    رفتم که با اتوبوس برم،از یه نفر تو ایستگاه اتوبوس پرسیدم که با چه اتوبوسی برم به اونجا ؟ اون هم گفت وایسا بهت میگم،بعد بهش گفتم میتونم پول بدم اتوبوس،گفت نه باید کارت بزنی،یه جوری به زبون بی زبونی بهم گفت برو بالا بگو یکی برات کارت بزنه پول بهش بده،بعد اتوبوسه که اومد راهنماییم کرد سوارش شدم،از اولین نفری که با من سوار شد درخواست کردم که میشه برای من کارت بزنید ؟همون موقع زد ولی هر کاری کردم پول ازم نگرفت گفت no no no ,ازش تشکر کردم گفتم خدایا شکرت،این همون استانبول و مردمیه که بقیه در موردش چرتو پرت می‌گفتنا،

    بعد از سه ایستگاه جلوی یک پارک و رودخانه عظیم استانبول پیاده شدم،

    چقدر نسیم ملایم و باحالی میوزید،هوای استانبول انگار این موقع از سال تو بهترین حالتشه،یک نم و رطوبت باحالی هم تو هوا بود،آروم آروم رفت سمت رودخانه،

    دقیقا یاد درخواست چند وقت پیشم با دیدن رودخانه عظیم جلوی خونه استاد افتادم که گفتم چقدر دوست دارم تو شهری زندگی کنم که وسطش همچین رودخانه عظیم و پر آبو باحالی باشه،

    آخه ما اصفهانم رودخانه خیلی خوشگلی داریم اما…

    و این رودخانه پر آب منو یاد سالهایی انداخت که رودخانه اصفهان پر آب بود و کلی مردم میرفتن لب آب به مرغابی ها غذا میدادن،کلی آدم ماهیگیری میکردن،

    اینجا هم همه داشتن ماهی می‌گرفتم به خصوص روی پل ها ،

    بعد دیدم خیلی هوا خوب باحاله ،منم که دنبال یه فضا بودم که یه کوچولو تمرین کنم که بدنم یه مقدار سرو حال بمونه برای بازی،

    همونجا سوییشرتمو درآوردم و شروع کردم به گرم کردن،خوب خودمو گرم کردم کشش دادم و بعد شروع کردم به شادو زدن(مشت زدن به صورت سایه یا فرضی)

    از خودم چندتا فیلم یادگاری گرفتم،

    حین تمرین کردن خودم دخترهایی رو می‌دیدم که رو قسمت مخصوص برای دویدن داشتن میدویدن و تمرین میکردن،و کلی تحسینشون کردم،صبح زود ساعت 8،

    افراد وقتی رد میشدن یک دفعه می ایستادن و مشت زدن منو تماشا میکردن،

    یک پیرمرد شیکو مرتبی با دوچرخه یک دفعه ایستاد و گفت بوکسری؟گفتن yes I am boxer ,

    بعد گفت میشه مشت بزنی ببینم؟معلوم بود خودش بوکسر بوده،گفتم یس،شروع کردم به شادو زدن،بعد کیف کرد از چرخش پیاده شد ازم چندتا سوال پرسید و من به انگلیسی سعی کردم جوابشو بدم،بعدش یه نفر دیگه وایساد و به حرفهای ما گوش کرد،داشتم براش توضیح میدادم که فردا مسابقه حرفه ای دارم هتل هیلتون،بعد ساعتو اینارو هم پرسید و رفت،بعد اون یکی شروع کرد صحبت کردن و سوال پرسیدن،با اون هم کلی خوشو بش کردم واونم رفت،کلی احساس خوب گرفتم هم به خاطر اینکه تونسته بودم دستو پا شکسته با انگلیسی باهاشون ارتباط برقرار کنم و صحبت کنم و هم اینکه باز هم باور کردم که هر کجای دنیا باشم آدم های فوق العاده هستن،و خداوند به من کمک می‌کنه تا من بتونم ارتباط برقرار کنم و یاد بگیرم ،

    بعدش دیگه شروع کردم به سرد کردن،وقتی داشتم وسایلمو جمع میکردم که دیگه برم،یه لحظه دیدم جعبه هنذفزیم نیست ،بعد دیدم یه 100 متر اونور تر روی این چوب های نشیمنگاه کنار رودخانه جا گذاشتم و رفتم برش داشتم،حتی یک میلیمتر هم جابه جا نشده بود،اینم همون شهری که بقیه همش میگن مردمش…

    به خدا خیلی آدم های خوب و باحال و پرانرژی هستن مردم اینجا خیلی خوبن،

    بعد رفتم پیاده یک مقدار دورتر تا پل بعدی ،رسیدم به یک بازار ماهی پر از ماهی های تازه و مختلف و باحال انواع مرکبات تازه،سبزیجات تازه،و یک رستوران هم بود که به صورت تازه غذای دریای سرو میکرد،و انشاالله بعد از مسابقم میرم اونجا یه ساندویچ ماهی خوشمزه میخورم،

    بعدش رفتم از روی پل که برم اونطرف و دور بزنم از روی همون پل اولیه برگردم به سمت جایی که بودم و برگردم هتل،کلی آدم داشتن روپل ماهی می‌گرفتن خیلی باحال بود،چقدر توریست روی پل بود از جاهای مختلف دنیا،

    و رفتمو رفتم و دور زدم و کلی رودخانه عظیم رو تحسین کردم و برگشتم به سمت هتل،

    و بازهم موقع برگشت سوار اتوبوس شدم یه نفر برام کارت زد و پولشو نگرفت ،چقدر انسان های فوق العاده ای هستن،

    بعدشم که هتل کارهامو کردم، و با عزت و احترام با یک بنز ون اومدن دنبالمون رفتیم به سمت هتل هیلتون برای وزن کشی ،خداروشکر همه چی عالی و حرفه ای بود ،خیلی خدارو شاکرم که بالاخره خداوند داره منو به رویاهام میرسونه،

    چقدر از کشورهای مختلف اومده بودن،آفریقایی،قزاقی،ازبکی،ترکمنی،روسی،

    خیلی برام جالب و جدید بود و چقدر همشون انسان های فوق العاده ای بودن،

    و به لطف خدا همه کارها عزت مردانه انجام شد و برگشتیم هتل،تا انشاالله آماده بشیم برای مبارزه فردا،

    باز هم احساسم خوب شد بعد از نوشتن این متن،خدارو شکر،

    انشاالله فرصتی باشه،فردا شب هم میام با خبرهای خوشحال کننده انشاالله ،

    استاد جان می‌دونم که این کامنتهارو میخونی،منتظر خبرهای عالی ترهم باش،

    دوستتون دارم،همگی در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  2. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1510 روز

    به نام خداوند بخشنده و بخشایشگر

    ساعت 19:37 روز جمعه 5 آبان 1402 یا 27 October 2023

    از ترکیه استانبول،palaza hotel ,دو شب قبل از اولین مسابقه بوکس حرفه ای من در بزرگترین سازمان بوکس حرفه ای دنیا wbc

    از خداوند خواستم هدایتم کنه که این متنو کجا بنویسم و زدم رو نشانه ی من،هدایت شدم به این صفحه ،بعد ذهنم گفت این همه نتایجو میخوای اینجا بنویسید به چه درد میخوره برو یه جا دیگه بنویس،و طبق معمول داشتم گول رهنمود می‌خوردم و به خداوند اعتماد نمی‌کردم و میرفتم یک جای دیگه بنویسم،اما گفتم چشم اگه تو میگی اینجا بنویس چشم دیگه ،بحثی توش نداریم،اطاعت امر

    ،

    به لطف الله مهربان بعد از اینکه خداوند بدهی منو بعد از مدت دوسال که آروم آروم داشت به اجرای احکام میرسید،

    منی که بعد از مهاجرتم درآمدم صفر بود و اون اوایل رانندگی اسنپ هم کردم،که بتونم سر پا بایستم،خودش هدایتم کرد تا بتونم از توانمندی هام آروم آروم پول بسازم و به طرز معجزه آسایی همه چیزو برام جور کرد تا من به خواسته پرداخت بدهیم که مبلغ 45 میلیون بود برسم،واقعا تا چند ماه قبلش نمیدونستم از کجا باید این پولو پرداخت کنم،ولی شد،

    بعد از پرداخت بدهی یک مقدار آزاد شدم و البته کمی بی انگیزه برای انجام کار آموزش،

    اولین ایده ای که بهم الهام شد خرید دوره روانشناسی ثروت یک بود که کلی خواستم در وجودم شکل گرفته بود و به لطف الله مهربان تقریبا یک الی دو هفته بعد از پرداخت بدهی به راحتی خریدمش و قدم پنجم رو هم خریدم و بلافاصله یک سفر سه روزه رو شروع کردم و با شروع سفرم دوره روانشناسی ثروت 1 رو هم شروع کردم،

    در همون یکی دوروز دو سه تا نشانه به وضوح برای من رخ داد با اینکه ورودی مالی برام نداشت اما نوید اینو میداد که داره یه اتفاقاتی میفته،

    و واضح ترینش این بود که از مربی بوکسی که چند وقت پیشش داخل اینستا به من پیام داده بود برای انجام بوکس حرفه ای و من به خاطر تمرکز نداشتن به خاطر پرداخت بدهیم،پیگیری نکردم،پیامی داخل تلگرام داشتم که آماده هستی برای بازی ؟!

    اما این فقط یک نشانه بود،و من دنبال کردم،

    صحبت از داشتن یک اسپانسر برای پرداخت هزینه های بازی بود که برای هر بازی بسته به موقعیت مکانی نیاز به 2 تا 3 هزار دلار هست که باید از طرف اسپانسر پرداخت بشه،حالا چرااااا؟ چون تو که نمیتونی بدی باید اسپانسر بده،خب منم گفتم آره دیگه بایداسپانسر بده،خلاصه به چند نفر رو زدیم چند نفر هم اوکی دادن اما دیگه ازشون خبری نمیشد،

    البته تمام سعیم در همین بحث اسپانسرینگ بر این بود که توکلم به خدا باشه گفتم اونه که برا من کارهارو انجام میده،

    قرار شد یک جلسه ای با مسئول بوکس حرفه ای وهمون مربی حرفه ای داشته باشیم تا از ریز برنامه ها مارو مطلع کنن،یعنی من و اسپانسرو،

    که در نهایت من نتونستم اسپانسر پیدا کنم،

    و حتی یک نفر به طور قطع پشت تلفن به من اوکی داد اما از فرداش دیگه گوشیشو جواب نداد،

    بعد من پیش خودم گفتم یعنی من اینقدر بی عرضم که یه نفر دیگه باید بیاد پول منو بده تا من بتونم بازی کنم؟؟؟

    به خودم و چندتا از دوستانم گفتم ،گفتم روزی میرسه که اسپانسرا میفتن دنبال من و التماس منو میکنن که تروخدا بیا فلان محصول مارو معرفی کن،

    خلاصه ،زنگ زدم بهشون گفتم که عاقل اسپانسر من پیدا نکردم و من خودم میام سر قرار ،اصلن مگه چقدر هزینه میشه بگید شاید من خودم بتونم پرداخت کنم!!!! و اما این جمله شروع اتفاقات بود به نظرم،فقط همین که من اجازه دادم که عاقا بدون اسپانسر هم مییییشود مییییشود خداوند شروع کرد به انجام کارها،

    یک جلسه گذاشتیم و یک سری صحبت‌ها ردو بدل شد،و من از اون مربی بوکس حرفه ای خیلی خوشم اومد از استایل و کلاسش،از آداب و رفتارش،و از اینکه هم سنی ازش گذشته بود هم از لحاظ رفتاری و شخصیتی قلب من می‌گفت که علی این شخص می‌تونه راهنمای بخشی از مسیرت باشه،

    و من جدای از همه صحبت ها و حرفهایی که زده شد،اصلن ذهنم رفت روایت موضوع که استاد عزیز من اصلن میان یک جلسه پیش شما امتحانی تمرین میکنم که اصلن ببینم منو شما میتونین باهم ادامه بدیم یا نه میتونیم حرف همدیگه رو بفهمیم یا نه، واقعا حسی بهم میگفت که این کارو انجام بده،

    (داخل کامنت ها قبلیم که زیر فایل توحید عملی قسمت 8 فکر میکنم نوشتم داستان قهرمانی و مربی های قبلیمو)

    خلاصه

    در همین حین هم من داشتم به فایلهای دوره روانشناسی ثروت 1هم گوش میکردم ،سعی میکردم روی باورها و احساساتم هم کار کنم،و حسو حالم خوب باشه،(که جدای همه این چیزهایی که نوشتم این اصل داستانه اصل داستانه ،نمیگم خیلی عالی انجامش میدادم اما خوب بود)

    هفته بعد از قرارمون من به استاد زنگ زدم و گفتن که روز سه شنبه ساعت 6 ربع کم باشگاه باشید،یک باشگاه خصوصی که باز هم قلب من احساس خوبی بهش داشت و خودشو لایق این فضا میدونست،

    از خونه ما تا اون باشگاه با وسایل نقلیه عمومی 1:30 حداقل راه بود و اونجایی که بازهم به تضادخورده بودم،از ماشینمون استفاده نکردم و گفتم من با وسیله نقلیه عمومی هم میتونم این مسافتو راحت برم ( این کارو کردم که عادت نکنم به ماشینی که مال خودم نیست،تا خواسته خریدماشین خودم در وجودم شدت پیدا کنه و خداوند ماشین خودمو بهم عطا کنه)

    خلاصه بعد از آموزش شاگرد خصوصیم که اون رو هم خداوند وارد زندگیم کرده بود که با کار کردن روی خودم که فقط به ازای یک نفر برای فقط 10 جلسه مبلغ یک ماه سانس عمومی که 15 الی 20 نفر رو آموزش میدم به من پرداخت کرده بود،(چون من همش درخواستی این بود که درآمد بیشتر تلاش فیزیکی کمتر در زمان کمتر)

    راه افتادم رفتم باشگاه،ارتباط خیلی خوبی با استاد و کلاس کاری و محیط برقرار کردم،و خب استاد هم مسلما از کیفیت کار من ذوق زده و شگفت انگیز بود،یک تمرین خوبی داشتیم باهم دیگه و لی آموزش نبود،اما به خودم گفتم که علی شاید تو ،تو این لحظه نیازی به آموزش نداشته باشی،شاید نیاز به همین میت گیری و تمرینات داشته باشی،و تسلیم باش و فقط فعلا این تنها گزینه ای هست که بعد از یک سال که مهاجرت کردی باهاش ارتباط برقرار کردی و به دلت نشسته پس بگو چشم و انجامش بده،

    بعد از تمرین یک صحبتی رو استاد کردن که فلان شخص داره بازیکن می‌بره مسابقه حرفه ای و به من گفته که وزن 92 کیلیوگرممون انصراف داده ( که عضو تیم ملی هم هست ایشون)و تقریبا 40 50 میلیون هزینه داره ، اگر بازیکن مناسبی داری به من بگو،

    و گفت حالا بررسی کنم ببینم چجوریه ،منم حالا خیلی جدی نگرفتم گفتم آره ببینین چجوریه،چون پول هم در حد 10 تومن تو حسابم بود،

    خلاصه من روزهای فرد عصرا میرفتم پیش ایشون 1 ساعت تمرین میکردم.و برمیگشتم،

    فکر کنم دو جلسه بعدش بود که استاد همون اول باشگاه بهم گفتن که آره اگه میتونی این بازی رو برو بازی خوبیه زیر نظر wbc واقعیه و ثبت رکورد داره و به عنوان یه سرمایه گذاریه ،اپلین بازیتو خودت پول میدی ولی انشاالله بعدش دیگه پول که نمیدی هیچ از 3 هزار دلار به بالا هم بهت پول میدن،

    دوهفته دیگه هم بازیه ،

    خب همون اول که استادم اینو گفت من گفتم چطور آخه؟ من که 10 تومن بیشتر ندارم ،البته تا اون شب شده بود 17 تومن،

    ولی گفتم انشاالله استاد،من تا شب خبرشو بهشون میدم شمارشم بهم داد،

    و من تو اتوبوس که داشتم برمیگشتم به ایشون زنگ زدم و شرایطو گفت و گفت که تا فردا پس فردا هم باید پول ورودی بازیتو که 600 دلاره (30 میلیون ) پرداخت کنی،

    اول پیش خودم گفتم که علی داری دوباره عجله میکنی اینکه عجله داری میکنی و روی پولی که نداری دوباره داری حساب میکنی تورو دوباره داره از تو یه چاهی در میاره میندازه تو یه چاهی دیگه و از باور کمبود میاد،

    و الان که فکرشو میکنم میبینم دقیقا هم همین هست ،و من دوباره داخل این دام افتادم،

    اما با تمام این وجود ذهن من 30 میلیونو حداقل دور از دسترس نمیدید،یه حسی بهم میگفت که میتونی انجامش بدی,

    با اینکه من گوشی رو قطع کرده بودم و داشتم پیش خودم دو دوتا چهارتا میکردم که بیعانه رو بزنم یا نه(15 تومن)

    این ایده به ذهنم اومد که زنگ بزن به فلان و فلان شاگردت ماجرا رو بگو و بگو من میتونم براتون کلاس خصوصی بزارم و شما بابتش این مقدار برام بزنید(درخواست من برای 10 ساعت 10 میلیون بود)

    خب اولین شاگردم که فکر میکردم قبول کنه تو اون لحظه نمی‌تونست و این مبلغ رو نداشت و من هم خیلی عاااشقانه گفتم اصلن اشکال ندارد دمتون هم گرم مرسی،

    زنگ زدم به دست دیگه خداوند،و اون شاگردم عاشقانه گفت اشکال نداره ،اصلن من میدم بهت هرچی خواستی بعد بهم بده،گفتم نه قرض نمیخوام اگر کلاس برمی‌داری من قبول میکنم،گفت اشکال ندارد شماره کارتتو بده الان واریز میکنم،

    گفتم خدایا شکرت،میمونه فقط 5 میلیون دیگه تا 30 میلیون،

    خب همون موقع تو اتوبوس 9 تومن می‌تونستم کارت به کارت کنم،که انجامش دادم،

    ساعت 12 شب به بعد هم 6 تومن دیگه زدم شد 15 میلیون،10 تومن شاگردمم به حسابم اومده بود اما اونو نزدم گفتم بزار اول کامل بشه بعد بزن،

    گفتم خدایا چیکار کنم؟

    از باشگاه بابت این ماهی که داخلش بودم تقریبا 7.5 طلبکار بودم ولی چون آخر ماه میریختن (مهرماه) باید صبر میکردم،اما فردا صبح زنگ زدم دوباره با توکل بر خدا به صاحب باشگاه و گفتم قضیه رو،گفت اشکال نداره علی جان برات میزنم اصلن برات 10 میزنم مابقیشم بیفته برای ماه بعدت،

    باز هم گفتم خدایا صد هزار مرتبه شکرت،

    هم از خدا تشکر میکردم هم از دستانش،

    تا آخر اون شب هم 15 تومن مابقیش رو هم زدم که 30 تومن ورودی بازیم به لطف خدای مهربان جور شد(البته این رو هم بگم تو این مسیر پول جور کردن باز یه جاهایی احساسم بد میشد نگران میشدم که اگه نشه چی اگر نتونم پول جور کنم چی وهیییی منو غمگین میکرد هی منو میترسوند و خیلی تلاش کردم که حسو حالمو خوب نگه دارم اما باز هم خیلی جاها نتونستم،و این رو هم همش به خاطر خودم میدونستم،گفتم تاااا تو باشی این باور کمبود تو از بین ببری،همیشه قدمی رو بردار که نه ترسی توش باشه نه غمی،نه عجله ای باشه نه حولو ولایی،و باز هم به خودم یه توگوشی زدم که تروخدا حواستو جمع کن وگرنه از تو این چاه در میای میفتی توان چاه)

    و البته تو این مسیر این سری خیلییییییی سعی کردم که رهنمود کنترل کنم و قرض نگیرم،خیلی جاها می‌گفت تو که راحت میتونی از فلانی قرض بگیری میگفتم نعععععع قرض نه،خدایا می‌خوام خودت جورش کنی بدون یک ریال قرض،

    بریم سراغ ادامه داستان،

    من بودمو 5 تومن پول تو حساب،و خب باید 15 تومن دیگه میدادم برای تور ترکیه،و مدارک پزشکیم رو هم باید جور میکردم و حالا هزینه های جاری خودم و پولی که باید با خودم می‌بردم اونجا،

    این ایده اومد که توی باشگاه عمومیت اعلام کن روز جمعه می‌خوام براتون با یک مبلغ مناسب یک سمینار تخصصی بزارم که 3 ساعته و خیلی می‌تونه به رشدتون کمک کنه،

    این ایده قبلن هم اومده بود ولی عقبش انداخته بودم،

    و پلنی هم که براشون چیده بودم برای سمینار واقعا به رشدشون کمک میکرد،

    خلاصه به لطف خدای مهربان تا روز جمعه ،8 نفر ثبت نام کردن و تقریبا مبلغ 4 میلیون تومان هم اونجا ساخته شد و بچه‌ها هم خیلی خیلی راضی بودن و گفتن استاد اگه میشه بازهم این این برنامه ها برامون بزار،

    اما باز هم به لطف خدا فقط هزینه ها اوکی شد،

    و واقعا میخواستم بیام هیچ پولی نداشتم ،

    این رو هم بگم که در تمااااام این مراحل جور کردن پول خیلی نجوا میومد خیلی،خیلی جاها احساسم بد میشد نگران میشدم،اما همش به خودم تو هر مرحله میگفتم که بابااااا همونی که قبلی رو انجام داد بعدی رو هم انجام میده،همونی که این راهو برات باز کرده خودشم کارو برات انجام میده نگران نباش،تهش نمیری دیگه اتفاق خاصی نمیفته،

    و واقعا خدا کمکم کرد هدایتم کرد،با اینکه باز هم من فکر میکنم عجله کردم ولی اون دست منو گرفت،نمیدونم،حس میکردم مسیر مسیریه که خودش برام باز کرده خودشم باید برام اوکیش کنه دیگه،

    یعنی واقعا به خودم میگفتم باباااااااا چتهههههه دیوونه خودش این مسیرو برات باز کرده تو فقط بگو چشم و انجام بده چیکار داری تو آخه ،

    یعنی واقعا خیلی موقع ها خداوند اون چیزی رو که ما بارها درخواستشو دادیم وارد زندگیمون بشه انجام میده اما ما بلد نیستیم دریافتش کنم یا میایم با عقل کل بازی درآوردنمون می‌زنیم هشتکو پشتک اون نعمت رو از ریشه از بین میبریم،

    خلاصه به لطف خدای مهربان تا 3 روز قبل از اعزام،تمام هزینه ها،ورودی بازی،پول تور،مدارک پزشکی پرداخت شد بعد دوباره نجوا ها اومد که خب حالا دوزار تو جیبت نداری میخوای بری چطوری میخوای بری،گفتم ای بابابااااااااا تو هم که دست از سر ما ور نمی‌داری،اینم درست میشه به تو ربطی نداره،

    و باز هم خدا این شجاعت و تو دلم انداخت که از صاحب باشگاهم درخواست کنم،گفتم اگر امکانش هست 5 تومن 10 تومن هر چی در توانتون هست برام بزنید ممنون میشم،و اون هم به لطف خدای مهربان پاسخ مثبت داده شد و مبلغ 5 تومن برام واریز شد،

    این مبلغ دقیقا دیشب یعنی پنج شنبه به حسابم واریز شدومن همون موقع 100 دلار ارز مسافرتی خریداری کردم،

    و به لطف خدا این شد که الان داخل اتاقم در شهر زیبای استانبول در یک هتل 4 ستاره دارم این متنو مینویسم،الان شبه و شهر خیلی شلوغ و پر انرژی هست به خاطر جشن 100 سالگی ترکیه ،اما من داخل اتاق هستم و دارم این الطاف الهی رو اینجا مینویسم،

    این رو هم بگم که خیلی وقته که خیلی دوست داشتم بیام استانبول،همش تو یوتویوب فیلماشو می‌دیدم ،تحسین میکردم،خیلی دوست داشتم بیام و از نزدیک حسوحال اینجا و تجربه کنم،ولی تمرکزم رو پرداخت بدهیم بود،و بعدش این خواسته خیلی بیشتر شد تو وجودم ،و دیگه قربون این خدا بشم،

    همه چی رو باهم جور می‌کنه میده دستت،

    من انشاالله به یاری خدا قراره پس فردا یعنی روز یکشنبه 29 October 2023 یا همون 7 آبان 1402 در هتل هیلتون شهر استانبول اولین بازی حرفه ای خودم رو در بزرگترین سازمان بوکس حرفه ای دنیا wbc انجام بدم،

    چیزی که تقریبا دوساله دارم تودرخواست هام می‌نویسم و تجسم میکنم،و خداوندتو این لحظه منو به خواستم رسوند،قدم به قدم،

    همش می‌نوشتم خدایا شکرت که از اون طریق که خودت صلاح میدونستی منو وارد بوکس حرفه ای wbc کردی و واقعا هم از اون طریق که خودش میدونست شد،خدایا شکرت ازت ممنونم،

    خیلی وقت بود میخواستم بیام بنویسم از نتایجم اما تنبلی میکردم یا کمالگرایی میکردم،

    اما یه حس مسئولیتی میکردم که به رسم سپاسگذاری از خداوند و استاد هم که شده بیا بنویس تا حتی یک نفر هم که شده با خوندن کامنت تو هدایت بشه،

    خیلی خدارو شکر میکنم،

    الحقو و الانصاف خیلی کم کاری میکنم تو کار کردن روی خودم تو نوشتن کامنت،اما باز هم خداوند ایییییین همه به من لطف کرده،

    خداوند ایییین همه ما لطف می‌کنه اما باز هم با یک مسئله خیلی ساده و کوچین نگران میشیم وترس ها میاد سراغمون و تا امید و تا سپاس میشیم،

    خیلی دوست دارم بهتر بشم خیلی دوست دارم شکور تر بشم خیلی دوست دارم زمان بیشتری برای ارتباط با خداوند بگذارم برای تغییر باور هام بگذارم برای تغییر در احساسم از خوب به خوب تر بگذارم،

    بازهم خدارو شکر میکنم که خداوند و خواسته بزرگ منو در همین لحظه با هم به من عطا کرده ، و من حریص تر از قبل می‌خوام درخواست هامو به خداوند ارسال کنم و این نتایج رو بزرگو بزرگو بزرگ تر کنم،

    تا پس فردا که مسابقه دارم نمیتونم خیلی پیاده روی کنم یا رهنمود درگیر موضوعات دیگه و تفریح کنم برای همین بهترین کاری که می‌تونستم بکنم این بود که بیام و این رد پارو از خودم به جا بگذارم،

    حس میکنم این راهی که خداوند برام باز کرده و من باید جدی بگیرمش، باید پس فردا نمایش خیلی خوبی از خودم به جا بگذارم و مطمئن هستم که خداوند کنارمه و مثل همیشه انرژی دستان من میشه هنر دستان من میشه و توی رینگ هنر نمایی می‌کنه ،

    از خدا می‌خوام کمکم کنه برای اولین تجربه بازی حرفه این یک نمایش خوب از خودم به جا بگذارم،

    و دوست دارم حریفمو ناک اوت کنم،انشاالله،

    دوست دارم حریفمو ناک اوت کنم و بعدش کلی احساس باحال تجربه کنم،و بعدش بیام در یک جای باحال شهر استانبول به خودم بهترین غذاها و هدی بدم،

    الان با 100 دلار اومدم اینجا،اما ظهر به خودم گفتم یه روزی علی میلیون ها دلار پول تو حسابته و با میلیون ها دلار سفر میکنی و لذت میبری،

    به خدا با همین 100 دلار هم سعی میکنم بهترین لذت هارو ببرم،

    آخه تا بعد از مسابقه خیلی نمیتونم خوراکی و غذا بخورم ،اما انشاالله به یاری خدا بعدش میریم میترکونیم،

    خدایا شکرت،

    دیگه چی بنویسممممم؟؟!!!

    آهان ،راستی اینجا خیلی آبو هواش الان عالیه صبح که رسیدیم که نسیم ملایم و مطبوعی می‌وزید یک نمی تو هوا بود و خیلی هواش عالی بود و ظهر هم که شد که کلن هوا بهاری بود من با زیر پوش تو چمن های پارک میدان تکسیم ولو شده بودم ،

    چقدر اینجا خوبه که هر کسی با هر نوع پوشش و عقیده ای که دوست داره راه می‌ره و زندگی میکنه،

    از هر قوم و ملیتی من ظهر دیدم،ژاپنی،روسی،چینی،ترکی،فارسی،

    اخخخخ چقدر که از قبل ورود به ترکیه از افراد خانواده بگیر تا تور لیدرمون باور و افکار منفی در مورد مردم ترکیه و تاکسی ها میخواستم بهم بخورونن،

    اما به خدایااااا من چیزی جز خوبی نمیبینم،چیزی جز رفتار خوب و قشنگ نمیبینم،

    از خدا می‌خوام کمکم کنه همیشه تو این مسیر باقی بمونم،اونوقت هرکجای این جهان برم بهترین آدم هرو میبینم بهترین تجارب رو خواهم داشت،

    ظهر جاتون خالی یه دونر گوشت خوردم خیلی خوشمزه بود بعد دیدم هنوز گشنمه یه دونر مرغ دیگه هم سفارش دادم و خیلی خوشمزه بود اونم جاتون خالی،

    من واقعا دخترهای اینجا رو تحسین کردم چقدر زیبا و خوش اندام هستن،هرکس با یک مدل لباس با یک طرز پوشش حالا چه ترک ها و چه اقوام دیگه،

    خیلی دوست داشتم و میدونین ،واقعا یه چیز خیلی عالیه به خدا که مثلن به دختر اون جوری که دوست داره لباش بپوشه و بیاد بیرون آزادانه،و به خدا اگر کسی هم بخواد اذیتش کنه و نگاه بد کنه،

    من شاید برام مثلن یکم تازگی داشته باشه بیا مثلن به قول خودمون یه ذره تو کف برم،اما به خدا من همون دوساعت بعد که تو میدون نشسته بودم برام عادی شده بود،فقط تحسین میکردم،زیبایی هارو و سپاسگذاری میکردم،

    به حدی که خودم یک یقه اسکی سفید تنم بود و یک زیرپوش سفید زیر لباسم، دیدم گرمم شده و میخواستم رو چمن ها هم دراز بکشم ،گفتم بزار اینو درش بیارم و درش آوردم و چقدر هم کیف داد چقدر نسیم خنکی می‌وزید و دوستمون نوازش میکرد،

    و کاری هم به نظر دیگران نداشتم چون اصلن نظری روم نبود :)))

    ولی خیلی خوبه خیلی خوبه اینجا ،

    آهان اینم بگم که تو اتاق برا خودم مثل بلبل انگلیسی حرف میزدم ولی تا میخواستم مثلاً یه درخواست خرید بدم یا سلام کنم یا یه تشکر بکنم اصلننننن یه وعضیاااا همه چی رو باهم قرو قاطی میکردم سلام وعلیکمو hello و شکرنو همه چی رو باهم میگفتم آخرم درست از آب در نمیومد :)))))

    اما خوب بود اونام خودشون بنده خدا ها همینطور بودم،

    اما به این فکر افتادم که واقعا روی تقویت زبانم و صحبت کردم کار کنم که بالاخره انشاالله مهاجرت بعدی من رخ خواهد داد و من نیاز پیدا میکنم به زبان،

    خدایا شکرت بابت همه نعمت هات،

    استاد می‌خوام یه تشکر خیلییییییی اساسی از شما و خانم شایسته بکنم که همیشه با عشق وقت میزارید برای دانشجوهاتون ،و کسب مهارت در قانون و انتقالش به ماها،

    خیلی ازتون ممنونم،زیر فایل الگوبرداری از افراد موفق قسمت 2 یا 3 بود فکر کنم که نوشتم استاد منم یه روز قهرمان جهان میشم و اونوقت بهم افتخار میکنید و من هم افتخار میکنم که شاگرد شما بودم،

    خیلی خدارو شکر میکنم،دیگه برم تمرکز کنم روی مسابقم انشاالله ،تا بعد هم نتیجه اون رو هم بیام و یک گوشه ای در این سایت الهی بنویسم،

    عاشقتونم،خدایا شکرت،

    به خداوند یکتا میسپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1510 روز

    سلااام زهرا خانوم عزیز درود بر شما ببخشید که با تاخیر جواب محبت شمارو میدم،

    خیلی ممنونم بابت توجهتون خوشحالم که خداوند کامنت پر باری رو بهم گفت و من نوشتم،الان تقریبا 2 ماه از اون روز میگذره و من کامل تو کامنت بعدی نوشتم که چه اتفاقاتی افتاد اما اینجا یک بار دیگه مخصوص شما میگم:

    حریفمو راند دوم ناک اوت کردم و کلیییییی بازیم خفن و لذت بخش بود هم برا خودم و هم برای تماشاگر ها،

    خلاصه که خداوند به وعده هایش عمل میکنه،به چیزی که من توی ذهنم می‌دیدم و درخواست میکردم عمل کرد و همون‌جوری شد که میخواستم،بعدشم جاتون خالی رفتم استانبول گردی و غذاهای خوشمزه خوردم جاتون خیلی خالی،

    اینم یه خبر خوشحال کننده خدمت شما،

    انشاالله خدای من کمکم می‌کنه که امسال هم نتایج بزرگی بگیرم و خودم و دوستانم و استاد رو هم خوشحال کنم،

    امید وارم سال پر برکتی داشته باشید در پناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: