https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/01/abasmanesh-10.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2021-01-21 09:11:382021-11-09 06:24:23سریال زندگی در بهشت | قسمت 128
160نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
وای وای وای استاد چقدر لذت بخش نگه داشتن این حیوانات. من عاشق حیوانات هستم .
میدونید امروز بیشتر به این خاطر دارم کامنت میزارم که چقدر فرکانس پسرم با این سریال ها هماهنگ.
هر سریالی که باب میل پسر کوچیکم دقیقا اون روز کنارم نشسته .
سری قبل تو سفر به دور آمریکا قسمت آب بازی بچه ها بود امروزم که این حیوانات.
پسر منم عاشق ایناست.هی تحسین میکرد هی با ذوق میگفت مامان چه چشم زیبای داره چه تاج زیبایی داره چه رنگهای قشنگی .قربون صدقه اون بعبی کوچولو میرفت .اون اسب ها رو ناز میداد.
خدایا شکرت بابت این همه زیبایی
استاد عزیزم مریم جانم از اعماق وجودم از شما سپاسگزارم که این زیبایی ها رو با ما به اشتراک گذاشتین من قسمت های که دوس دارم یا پسرام علاقه دارن دانلود میکنم میریزم تو فلش تا روزانه ببینیم.
خداروشکر که تو این مسیر قرار گرفتم و همراه من بچه هام و همسرم هم با من همسو شدن.
همین که بیخیال همسرم شدم خودم دوره سلامتی پیش میبرم ورزش میکنم دیدم خود به خود همسرم رفته باشگاه ،دیشب بهش گفتم حس میکنم لاغر شدی گفت چند وقته چیزای که شکر داره قطع کردم جز میوه ها و به اصطلاح چیزای طبیعی .منم هیچی نگفتم جز تحسین.
اینا همه بخاطر مسیری که قرار گرفتم به کمک الله و دستانی از دستانش مثل استاد عزیزم و بانوی گرامی مریم جانم.
استاد عزیز شما توی زمینه ای پا میذاری دیگه رشد زیادی داری چون تکاملی پیش میری و تمرکزی کارها را انجام میدی که واقعاً تحسین برانگیزه
رفتن به مزرعه و دیدن اون حیوانات واقعاً حیرت انگیز بود ،خصوصاً دیدن طاووسها که وقتی به زیبایی طبیعت این حیوونها نگاه میکنی واقعاً در عجبی که خالق من چقدر با دقت و ظرافت همه این موجودات را خلق کرده و هیچ درختی هیچ برگی هیچ حیوانی و هیچ جانوری همسان نیست و برای خودش منحصر به فرد است مانند اثر انگشت
من که واقعا مدهوش این زیباییها شدم
آن طاووس که زیر گردنش سبز بود فوق العاده زیبا بود الله اکبر
داشتن ثروت داشتن یک طرف قضیه است و یک طرف قضیه لذت بردن از زندگی است که شما چقدر زیبا اینها را با هم ترکیب کردید
تو این قسمت فهمیدم استاد عزیز چقدر شما با خودتان در صلح که حتی پهن اسب را تمیز میکنید و کاملاً خودتان هستید و حرف هیچ کس براتون مهم نیست
عالی بود خدایا شکرت .خدایا شکرت .خدایا بزرگی و کریمیت رو شکر ،خدایا چقدر دوستت دارم ،خدایا مرا یک لحظه به حال خودم وا نزار ،خدایا کمکم کن ،راه رو بهم نشون بده ،من میپرسم تو راه درست رو بهم نشون بده .تو خالق من هستی و من مخلوقت تو بزرگی و من ناچیز ..پس مرا مداوم زیر پر و بال خودت محافظت فرما …خدایا سپاسگذارتم
خوشم میاد که مریم جون از استاد که تعریف میکنند حسابی روحیه شون عالی میشه.
+ طاووسها peacock هر کدومشون زیباییهاشون محسور کننده بود.
+ مینی اسبها خیلی موهاشون به قول مریم جون فَشِن بودند:)
+ چقدر طاووسهای متنوعی داشتند یکی از یکی خوشگلتر و زیباتر؛ اونی که شما خریدین چشمهاش آبی هست و خیلی زیبا بود و دومی هم از اولی زیباتر، واقعاً انتخاب هاتونو تحسین میکنم.
+ عکس العمل بوقلمون خیلی جالب بود و این باب چی داشت که همه رو ترسونده بود! شاید به دلیل ورودشه و چون قبلاً نبوده و تازه به جمعشون وارد شده این عکس العمل رو از خودشون نشون میدن.
خدایا شکرت به دلیل این همه زیبایی که از خودت در موجودات خلق کردی:)
خدایا شکرت به دلیل عظمت و بزرگیت در این همه فراوانی موجودات به شکل های مختلف که نشانه هایی از تو هستن:)
سپاسگزارم از مریم جون به دلیل فیلمبرداری خوبی که از زیبایی ها و موارد جالب داشتن:)
خدایا شکرت که مسئول این حیوانات شخص حرفه ای بود در این کارش که همه چی رو میدونست و به استاد توضیحات لازمه رو میدادن:)
خدایا شکرت که چقدر دقیق داری عمل میکنی و هدایت میکنی،
من قبل از پیامی که دیشب بنویسم اصلن فایلو ندیدم
من فقط از خدا خواستم که هدایتم کنه به یک صفحه ای که بتونم این اتفاقات رو بنویسم ،
و الان که فردا شب کامنت قبلی هست،گفتن بزار این فیلم هم ببینم،بعد تا زدم شروع شد استاد همون اولش مثل یک بوکسر شروع کردن به مشت زدن !!!!!
و این ها تمام نشانه های هستن که ثابت میکنن خداوند همینجاست و داره منو هدایت میکنه و داره باهام صحبت میکنه،
امروز که رفته بودم وزن کشی،مسئول مسابقات داشت به مربی تیم ما میگفت که یه بازیکن میخوام خوب باشه میخوام روش سرمایه گذاری کنم و ببرمش بالا،
و همون لحظه بازهم حس کردم که خداوند نشانه ای بهم داد ،من باور دارم که به لطف خودش من فردا یک نمایش فوق العاده از خودم به جا میگذارم،
دوست دارم حریفمو ناک اوت کنم،دوست دارم نمایش خیلی خوبی از خودم به جا بگذارم و هم خودم لذت ببرم هم دوستانم،
من همون لحظه که این حرفو اون بنده خدا زد،من به خدا گفتم خدایا من خود خودشم،من لیاقتشو دارم و اینو فردا ثابت میکنم انشالله ،
انگار واقعا داره معجزه رخ میده،امشب داشتم با استادم از طریق واتساپ صحبت میکردم،میگفت این که برای اولین بازی حرفه ایت تو همچین مسابقه مهمی قرار گرفتی با این افراد و این سطح،این یک حکمتی توش هست ،و استادم همش میگه حسم به این ماجرا خوبه،منم حسن خوبه ،من که دقیقا حس میکنم که خود خدا کاراشو ول کرده داره کارای منو انجام میده،واقعا از خداوند سپاسگذارم،
امروز صبح یک آیه از قرآن داشتم میخوندم که خداوند فرموده بود که از نعمتهایم با دیگران صحبت کن،
وَأَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ ﴿11﴾
و از نعمت پروردگار خویش [با مردم] سخن گوى
واقعا هر بار از نتایجم تو این سایت الهی مینویسم یا در موردشان صحبت میکنم احساسم خوب میشه،
بچه ها خداوند واقعا برای من معجزه کرده،نعمتش رو بر من تمام کرده ،
هنوز فردا اتفاق نیفتاده اما دلم روشنه،حس میکنم بازی من خیلی به چشم میاد،بولد میشه،خداوند قلبهارو برای من نرم میکنه،
حس میکنم بازیمو ناک اوت میکنم،
حس میکنم بعد از اون اتفاقات خیلی خوبی برای من میفته،خبر ها و درخواست های خیلی خوبی میشنوم،انشاالله
راستی امروز صبح جاتون خالی پاشدم رفتم سمت رودخانه ای که وسط استانبول هست و کلن با هتل ما 5 دقیقه فاصله داره،بلد نبودم برای اولین بار رفتم،
رفتم که با اتوبوس برم،از یه نفر تو ایستگاه اتوبوس پرسیدم که با چه اتوبوسی برم به اونجا ؟ اون هم گفت وایسا بهت میگم،بعد بهش گفتم میتونم پول بدم اتوبوس،گفت نه باید کارت بزنی،یه جوری به زبون بی زبونی بهم گفت برو بالا بگو یکی برات کارت بزنه پول بهش بده،بعد اتوبوسه که اومد راهنماییم کرد سوارش شدم،از اولین نفری که با من سوار شد درخواست کردم که میشه برای من کارت بزنید ؟همون موقع زد ولی هر کاری کردم پول ازم نگرفت گفت no no no ,ازش تشکر کردم گفتم خدایا شکرت،این همون استانبول و مردمیه که بقیه در موردش چرتو پرت میگفتنا،
بعد از سه ایستگاه جلوی یک پارک و رودخانه عظیم استانبول پیاده شدم،
چقدر نسیم ملایم و باحالی میوزید،هوای استانبول انگار این موقع از سال تو بهترین حالتشه،یک نم و رطوبت باحالی هم تو هوا بود،آروم آروم رفت سمت رودخانه،
دقیقا یاد درخواست چند وقت پیشم با دیدن رودخانه عظیم جلوی خونه استاد افتادم که گفتم چقدر دوست دارم تو شهری زندگی کنم که وسطش همچین رودخانه عظیم و پر آبو باحالی باشه،
آخه ما اصفهانم رودخانه خیلی خوشگلی داریم اما…
و این رودخانه پر آب منو یاد سالهایی انداخت که رودخانه اصفهان پر آب بود و کلی مردم میرفتن لب آب به مرغابی ها غذا میدادن،کلی آدم ماهیگیری میکردن،
اینجا هم همه داشتن ماهی میگرفتم به خصوص روی پل ها ،
بعد دیدم خیلی هوا خوب باحاله ،منم که دنبال یه فضا بودم که یه کوچولو تمرین کنم که بدنم یه مقدار سرو حال بمونه برای بازی،
همونجا سوییشرتمو درآوردم و شروع کردم به گرم کردن،خوب خودمو گرم کردم کشش دادم و بعد شروع کردم به شادو زدن(مشت زدن به صورت سایه یا فرضی)
از خودم چندتا فیلم یادگاری گرفتم،
حین تمرین کردن خودم دخترهایی رو میدیدم که رو قسمت مخصوص برای دویدن داشتن میدویدن و تمرین میکردن،و کلی تحسینشون کردم،صبح زود ساعت 8،
افراد وقتی رد میشدن یک دفعه می ایستادن و مشت زدن منو تماشا میکردن،
یک پیرمرد شیکو مرتبی با دوچرخه یک دفعه ایستاد و گفت بوکسری؟گفتن yes I am boxer ,
بعد گفت میشه مشت بزنی ببینم؟معلوم بود خودش بوکسر بوده،گفتم یس،شروع کردم به شادو زدن،بعد کیف کرد از چرخش پیاده شد ازم چندتا سوال پرسید و من به انگلیسی سعی کردم جوابشو بدم،بعدش یه نفر دیگه وایساد و به حرفهای ما گوش کرد،داشتم براش توضیح میدادم که فردا مسابقه حرفه ای دارم هتل هیلتون،بعد ساعتو اینارو هم پرسید و رفت،بعد اون یکی شروع کرد صحبت کردن و سوال پرسیدن،با اون هم کلی خوشو بش کردم واونم رفت،کلی احساس خوب گرفتم هم به خاطر اینکه تونسته بودم دستو پا شکسته با انگلیسی باهاشون ارتباط برقرار کنم و صحبت کنم و هم اینکه باز هم باور کردم که هر کجای دنیا باشم آدم های فوق العاده هستن،و خداوند به من کمک میکنه تا من بتونم ارتباط برقرار کنم و یاد بگیرم ،
بعدش دیگه شروع کردم به سرد کردن،وقتی داشتم وسایلمو جمع میکردم که دیگه برم،یه لحظه دیدم جعبه هنذفزیم نیست ،بعد دیدم یه 100 متر اونور تر روی این چوب های نشیمنگاه کنار رودخانه جا گذاشتم و رفتم برش داشتم،حتی یک میلیمتر هم جابه جا نشده بود،اینم همون شهری که بقیه همش میگن مردمش…
به خدا خیلی آدم های خوب و باحال و پرانرژی هستن مردم اینجا خیلی خوبن،
بعد رفتم پیاده یک مقدار دورتر تا پل بعدی ،رسیدم به یک بازار ماهی پر از ماهی های تازه و مختلف و باحال انواع مرکبات تازه،سبزیجات تازه،و یک رستوران هم بود که به صورت تازه غذای دریای سرو میکرد،و انشاالله بعد از مسابقم میرم اونجا یه ساندویچ ماهی خوشمزه میخورم،
بعدش رفتم از روی پل که برم اونطرف و دور بزنم از روی همون پل اولیه برگردم به سمت جایی که بودم و برگردم هتل،کلی آدم داشتن روپل ماهی میگرفتن خیلی باحال بود،چقدر توریست روی پل بود از جاهای مختلف دنیا،
و رفتمو رفتم و دور زدم و کلی رودخانه عظیم رو تحسین کردم و برگشتم به سمت هتل،
و بازهم موقع برگشت سوار اتوبوس شدم یه نفر برام کارت زد و پولشو نگرفت ،چقدر انسان های فوق العاده ای هستن،
بعدشم که هتل کارهامو کردم، و با عزت و احترام با یک بنز ون اومدن دنبالمون رفتیم به سمت هتل هیلتون برای وزن کشی ،خداروشکر همه چی عالی و حرفه ای بود ،خیلی خدارو شاکرم که بالاخره خداوند داره منو به رویاهام میرسونه،
چقدر از کشورهای مختلف اومده بودن،آفریقایی،قزاقی،ازبکی،ترکمنی،روسی،
خیلی برام جالب و جدید بود و چقدر همشون انسان های فوق العاده ای بودن،
و به لطف خدا همه کارها عزت مردانه انجام شد و برگشتیم هتل،تا انشاالله آماده بشیم برای مبارزه فردا،
باز هم احساسم خوب شد بعد از نوشتن این متن،خدارو شکر،
انشاالله فرصتی باشه،فردا شب هم میام با خبرهای خوشحال کننده انشاالله ،
استاد جان میدونم که این کامنتهارو میخونی،منتظر خبرهای عالی ترهم باش،
واقعا باعث افتخاره که رفتی کشور ترکیه و داری بیشتر از زندگی ورزشیت لذت میبری
خیلی از خوندن کامنتت لذت بردم
من این سریال و دیدم و اومدم کامنت گذاشتم و یه حسی بهم گفت برم پایین تر ببینم چه کامنتی گذاشته شده که با کامنت شما دوست عزیزم برخورد کردم و بازم یه حسی بهم گفت که کامنت بزارم و تحسینت کنم
واقعا از تجربه هایی که داشتی از این شهر لذت بردم
و برات آرزوی بهترین ها رو دارم
هر چند میدونم که تا الان کلی پیشرفت های دیگه داشتی
در پناه الله یکتا سال و سالم و ثروتمند و سعادتمند باشی دوست عزیزم
سوم اون خود باوری و اعتماد به نفسی که داری و چقددررر این عالیه
و اون ایمانی که به خداوند در کامنتت دیدم
واقعا شما رو تحسین میکنم
علی جان اب دهان ما رو راه انداختی بابا اون ماهی ساندویچ که گفتی من الان دارم تجسم میکنم جوری که توی دهنم احساسش میکنم
عجب کامنتی بود برام روزمو ساخت واقعا کامنتت شاد و پر انرژی بودنت میرسونه
برا منم این اتفاق افتاده علی که یه روزی رفتم بستنی فروشی به یه اقایی گفتم میشه برام یه بستنی بگیری بیای من سوار موتور بودم و شایط پیاده شدن رو نداشتم اون اقا بستنی اورد برام کارتمو بهش دادم گفتم برو حساب کن دستت هم درد نکنه هر کاری کردم پولمو برنداشت گفت برو بزن به بدن
یه وقتایی که واقعا احساسم خوب باشه و منتظر اتفاقات خوب از صمیم قلبم باشم یعنی واقعا همچیییییز برام معجزه میکنه
البته اینو بگم واقعا توی کشور ایران به نظر من کنترل ذهن کار سختیه اخه شهر ما که اینجوره
همش روضه و گریه و اینا…
الانم که محرمه …هیچی بماند
سپاسگذارم ازت علی جان
خدایا کاری کن برام که بگم من به معجزات تو عادت دارم این جمله رو از اقا ابراهیم که داشت با استاد تلفنی صحبت میکرد یاد گرفتم
ساعت 19:37 روز جمعه 5 آبان 1402 یا 27 October 2023
از ترکیه استانبول،palaza hotel ,دو شب قبل از اولین مسابقه بوکس حرفه ای من در بزرگترین سازمان بوکس حرفه ای دنیا wbc
از خداوند خواستم هدایتم کنه که این متنو کجا بنویسم و زدم رو نشانه ی من،هدایت شدم به این صفحه ،بعد ذهنم گفت این همه نتایجو میخوای اینجا بنویسید به چه درد میخوره برو یه جا دیگه بنویس،و طبق معمول داشتم گول رهنمود میخوردم و به خداوند اعتماد نمیکردم و میرفتم یک جای دیگه بنویسم،اما گفتم چشم اگه تو میگی اینجا بنویس چشم دیگه ،بحثی توش نداریم،اطاعت امر
،
به لطف الله مهربان بعد از اینکه خداوند بدهی منو بعد از مدت دوسال که آروم آروم داشت به اجرای احکام میرسید،
منی که بعد از مهاجرتم درآمدم صفر بود و اون اوایل رانندگی اسنپ هم کردم،که بتونم سر پا بایستم،خودش هدایتم کرد تا بتونم از توانمندی هام آروم آروم پول بسازم و به طرز معجزه آسایی همه چیزو برام جور کرد تا من به خواسته پرداخت بدهیم که مبلغ 45 میلیون بود برسم،واقعا تا چند ماه قبلش نمیدونستم از کجا باید این پولو پرداخت کنم،ولی شد،
بعد از پرداخت بدهی یک مقدار آزاد شدم و البته کمی بی انگیزه برای انجام کار آموزش،
اولین ایده ای که بهم الهام شد خرید دوره روانشناسی ثروت یک بود که کلی خواستم در وجودم شکل گرفته بود و به لطف الله مهربان تقریبا یک الی دو هفته بعد از پرداخت بدهی به راحتی خریدمش و قدم پنجم رو هم خریدم و بلافاصله یک سفر سه روزه رو شروع کردم و با شروع سفرم دوره روانشناسی ثروت 1 رو هم شروع کردم،
در همون یکی دوروز دو سه تا نشانه به وضوح برای من رخ داد با اینکه ورودی مالی برام نداشت اما نوید اینو میداد که داره یه اتفاقاتی میفته،
و واضح ترینش این بود که از مربی بوکسی که چند وقت پیشش داخل اینستا به من پیام داده بود برای انجام بوکس حرفه ای و من به خاطر تمرکز نداشتن به خاطر پرداخت بدهیم،پیگیری نکردم،پیامی داخل تلگرام داشتم که آماده هستی برای بازی ؟!
اما این فقط یک نشانه بود،و من دنبال کردم،
صحبت از داشتن یک اسپانسر برای پرداخت هزینه های بازی بود که برای هر بازی بسته به موقعیت مکانی نیاز به 2 تا 3 هزار دلار هست که باید از طرف اسپانسر پرداخت بشه،حالا چرااااا؟ چون تو که نمیتونی بدی باید اسپانسر بده،خب منم گفتم آره دیگه بایداسپانسر بده،خلاصه به چند نفر رو زدیم چند نفر هم اوکی دادن اما دیگه ازشون خبری نمیشد،
البته تمام سعیم در همین بحث اسپانسرینگ بر این بود که توکلم به خدا باشه گفتم اونه که برا من کارهارو انجام میده،
قرار شد یک جلسه ای با مسئول بوکس حرفه ای وهمون مربی حرفه ای داشته باشیم تا از ریز برنامه ها مارو مطلع کنن،یعنی من و اسپانسرو،
که در نهایت من نتونستم اسپانسر پیدا کنم،
و حتی یک نفر به طور قطع پشت تلفن به من اوکی داد اما از فرداش دیگه گوشیشو جواب نداد،
بعد من پیش خودم گفتم یعنی من اینقدر بی عرضم که یه نفر دیگه باید بیاد پول منو بده تا من بتونم بازی کنم؟؟؟
به خودم و چندتا از دوستانم گفتم ،گفتم روزی میرسه که اسپانسرا میفتن دنبال من و التماس منو میکنن که تروخدا بیا فلان محصول مارو معرفی کن،
خلاصه ،زنگ زدم بهشون گفتم که عاقل اسپانسر من پیدا نکردم و من خودم میام سر قرار ،اصلن مگه چقدر هزینه میشه بگید شاید من خودم بتونم پرداخت کنم!!!! و اما این جمله شروع اتفاقات بود به نظرم،فقط همین که من اجازه دادم که عاقا بدون اسپانسر هم مییییشود مییییشود خداوند شروع کرد به انجام کارها،
یک جلسه گذاشتیم و یک سری صحبتها ردو بدل شد،و من از اون مربی بوکس حرفه ای خیلی خوشم اومد از استایل و کلاسش،از آداب و رفتارش،و از اینکه هم سنی ازش گذشته بود هم از لحاظ رفتاری و شخصیتی قلب من میگفت که علی این شخص میتونه راهنمای بخشی از مسیرت باشه،
و من جدای از همه صحبت ها و حرفهایی که زده شد،اصلن ذهنم رفت روایت موضوع که استاد عزیز من اصلن میان یک جلسه پیش شما امتحانی تمرین میکنم که اصلن ببینم منو شما میتونین باهم ادامه بدیم یا نه میتونیم حرف همدیگه رو بفهمیم یا نه، واقعا حسی بهم میگفت که این کارو انجام بده،
(داخل کامنت ها قبلیم که زیر فایل توحید عملی قسمت 8 فکر میکنم نوشتم داستان قهرمانی و مربی های قبلیمو)
خلاصه
در همین حین هم من داشتم به فایلهای دوره روانشناسی ثروت 1هم گوش میکردم ،سعی میکردم روی باورها و احساساتم هم کار کنم،و حسو حالم خوب باشه،(که جدای همه این چیزهایی که نوشتم این اصل داستانه اصل داستانه ،نمیگم خیلی عالی انجامش میدادم اما خوب بود)
هفته بعد از قرارمون من به استاد زنگ زدم و گفتن که روز سه شنبه ساعت 6 ربع کم باشگاه باشید،یک باشگاه خصوصی که باز هم قلب من احساس خوبی بهش داشت و خودشو لایق این فضا میدونست،
از خونه ما تا اون باشگاه با وسایل نقلیه عمومی 1:30 حداقل راه بود و اونجایی که بازهم به تضادخورده بودم،از ماشینمون استفاده نکردم و گفتم من با وسیله نقلیه عمومی هم میتونم این مسافتو راحت برم ( این کارو کردم که عادت نکنم به ماشینی که مال خودم نیست،تا خواسته خریدماشین خودم در وجودم شدت پیدا کنه و خداوند ماشین خودمو بهم عطا کنه)
خلاصه بعد از آموزش شاگرد خصوصیم که اون رو هم خداوند وارد زندگیم کرده بود که با کار کردن روی خودم که فقط به ازای یک نفر برای فقط 10 جلسه مبلغ یک ماه سانس عمومی که 15 الی 20 نفر رو آموزش میدم به من پرداخت کرده بود،(چون من همش درخواستی این بود که درآمد بیشتر تلاش فیزیکی کمتر در زمان کمتر)
راه افتادم رفتم باشگاه،ارتباط خیلی خوبی با استاد و کلاس کاری و محیط برقرار کردم،و خب استاد هم مسلما از کیفیت کار من ذوق زده و شگفت انگیز بود،یک تمرین خوبی داشتیم باهم دیگه و لی آموزش نبود،اما به خودم گفتم که علی شاید تو ،تو این لحظه نیازی به آموزش نداشته باشی،شاید نیاز به همین میت گیری و تمرینات داشته باشی،و تسلیم باش و فقط فعلا این تنها گزینه ای هست که بعد از یک سال که مهاجرت کردی باهاش ارتباط برقرار کردی و به دلت نشسته پس بگو چشم و انجامش بده،
بعد از تمرین یک صحبتی رو استاد کردن که فلان شخص داره بازیکن میبره مسابقه حرفه ای و به من گفته که وزن 92 کیلیوگرممون انصراف داده ( که عضو تیم ملی هم هست ایشون)و تقریبا 40 50 میلیون هزینه داره ، اگر بازیکن مناسبی داری به من بگو،
و گفت حالا بررسی کنم ببینم چجوریه ،منم حالا خیلی جدی نگرفتم گفتم آره ببینین چجوریه،چون پول هم در حد 10 تومن تو حسابم بود،
خلاصه من روزهای فرد عصرا میرفتم پیش ایشون 1 ساعت تمرین میکردم.و برمیگشتم،
فکر کنم دو جلسه بعدش بود که استاد همون اول باشگاه بهم گفتن که آره اگه میتونی این بازی رو برو بازی خوبیه زیر نظر wbc واقعیه و ثبت رکورد داره و به عنوان یه سرمایه گذاریه ،اپلین بازیتو خودت پول میدی ولی انشاالله بعدش دیگه پول که نمیدی هیچ از 3 هزار دلار به بالا هم بهت پول میدن،
دوهفته دیگه هم بازیه ،
خب همون اول که استادم اینو گفت من گفتم چطور آخه؟ من که 10 تومن بیشتر ندارم ،البته تا اون شب شده بود 17 تومن،
ولی گفتم انشاالله استاد،من تا شب خبرشو بهشون میدم شمارشم بهم داد،
و من تو اتوبوس که داشتم برمیگشتم به ایشون زنگ زدم و شرایطو گفت و گفت که تا فردا پس فردا هم باید پول ورودی بازیتو که 600 دلاره (30 میلیون ) پرداخت کنی،
اول پیش خودم گفتم که علی داری دوباره عجله میکنی اینکه عجله داری میکنی و روی پولی که نداری دوباره داری حساب میکنی تورو دوباره داره از تو یه چاهی در میاره میندازه تو یه چاهی دیگه و از باور کمبود میاد،
و الان که فکرشو میکنم میبینم دقیقا هم همین هست ،و من دوباره داخل این دام افتادم،
اما با تمام این وجود ذهن من 30 میلیونو حداقل دور از دسترس نمیدید،یه حسی بهم میگفت که میتونی انجامش بدی,
با اینکه من گوشی رو قطع کرده بودم و داشتم پیش خودم دو دوتا چهارتا میکردم که بیعانه رو بزنم یا نه(15 تومن)
این ایده به ذهنم اومد که زنگ بزن به فلان و فلان شاگردت ماجرا رو بگو و بگو من میتونم براتون کلاس خصوصی بزارم و شما بابتش این مقدار برام بزنید(درخواست من برای 10 ساعت 10 میلیون بود)
خب اولین شاگردم که فکر میکردم قبول کنه تو اون لحظه نمیتونست و این مبلغ رو نداشت و من هم خیلی عاااشقانه گفتم اصلن اشکال ندارد دمتون هم گرم مرسی،
زنگ زدم به دست دیگه خداوند،و اون شاگردم عاشقانه گفت اشکال نداره ،اصلن من میدم بهت هرچی خواستی بعد بهم بده،گفتم نه قرض نمیخوام اگر کلاس برمیداری من قبول میکنم،گفت اشکال ندارد شماره کارتتو بده الان واریز میکنم،
گفتم خدایا شکرت،میمونه فقط 5 میلیون دیگه تا 30 میلیون،
خب همون موقع تو اتوبوس 9 تومن میتونستم کارت به کارت کنم،که انجامش دادم،
ساعت 12 شب به بعد هم 6 تومن دیگه زدم شد 15 میلیون،10 تومن شاگردمم به حسابم اومده بود اما اونو نزدم گفتم بزار اول کامل بشه بعد بزن،
گفتم خدایا چیکار کنم؟
از باشگاه بابت این ماهی که داخلش بودم تقریبا 7.5 طلبکار بودم ولی چون آخر ماه میریختن (مهرماه) باید صبر میکردم،اما فردا صبح زنگ زدم دوباره با توکل بر خدا به صاحب باشگاه و گفتم قضیه رو،گفت اشکال نداره علی جان برات میزنم اصلن برات 10 میزنم مابقیشم بیفته برای ماه بعدت،
باز هم گفتم خدایا صد هزار مرتبه شکرت،
هم از خدا تشکر میکردم هم از دستانش،
تا آخر اون شب هم 15 تومن مابقیش رو هم زدم که 30 تومن ورودی بازیم به لطف خدای مهربان جور شد(البته این رو هم بگم تو این مسیر پول جور کردن باز یه جاهایی احساسم بد میشد نگران میشدم که اگه نشه چی اگر نتونم پول جور کنم چی وهیییی منو غمگین میکرد هی منو میترسوند و خیلی تلاش کردم که حسو حالمو خوب نگه دارم اما باز هم خیلی جاها نتونستم،و این رو هم همش به خاطر خودم میدونستم،گفتم تاااا تو باشی این باور کمبود تو از بین ببری،همیشه قدمی رو بردار که نه ترسی توش باشه نه غمی،نه عجله ای باشه نه حولو ولایی،و باز هم به خودم یه توگوشی زدم که تروخدا حواستو جمع کن وگرنه از تو این چاه در میای میفتی توان چاه)
و البته تو این مسیر این سری خیلییییییی سعی کردم که رهنمود کنترل کنم و قرض نگیرم،خیلی جاها میگفت تو که راحت میتونی از فلانی قرض بگیری میگفتم نعععععع قرض نه،خدایا میخوام خودت جورش کنی بدون یک ریال قرض،
بریم سراغ ادامه داستان،
من بودمو 5 تومن پول تو حساب،و خب باید 15 تومن دیگه میدادم برای تور ترکیه،و مدارک پزشکیم رو هم باید جور میکردم و حالا هزینه های جاری خودم و پولی که باید با خودم میبردم اونجا،
این ایده اومد که توی باشگاه عمومیت اعلام کن روز جمعه میخوام براتون با یک مبلغ مناسب یک سمینار تخصصی بزارم که 3 ساعته و خیلی میتونه به رشدتون کمک کنه،
این ایده قبلن هم اومده بود ولی عقبش انداخته بودم،
و پلنی هم که براشون چیده بودم برای سمینار واقعا به رشدشون کمک میکرد،
خلاصه به لطف خدای مهربان تا روز جمعه ،8 نفر ثبت نام کردن و تقریبا مبلغ 4 میلیون تومان هم اونجا ساخته شد و بچهها هم خیلی خیلی راضی بودن و گفتن استاد اگه میشه بازهم این این برنامه ها برامون بزار،
اما باز هم به لطف خدا فقط هزینه ها اوکی شد،
و واقعا میخواستم بیام هیچ پولی نداشتم ،
این رو هم بگم که در تمااااام این مراحل جور کردن پول خیلی نجوا میومد خیلی،خیلی جاها احساسم بد میشد نگران میشدم،اما همش به خودم تو هر مرحله میگفتم که بابااااا همونی که قبلی رو انجام داد بعدی رو هم انجام میده،همونی که این راهو برات باز کرده خودشم کارو برات انجام میده نگران نباش،تهش نمیری دیگه اتفاق خاصی نمیفته،
و واقعا خدا کمکم کرد هدایتم کرد،با اینکه باز هم من فکر میکنم عجله کردم ولی اون دست منو گرفت،نمیدونم،حس میکردم مسیر مسیریه که خودش برام باز کرده خودشم باید برام اوکیش کنه دیگه،
یعنی واقعا به خودم میگفتم باباااااااا چتهههههه دیوونه خودش این مسیرو برات باز کرده تو فقط بگو چشم و انجام بده چیکار داری تو آخه ،
یعنی واقعا خیلی موقع ها خداوند اون چیزی رو که ما بارها درخواستشو دادیم وارد زندگیمون بشه انجام میده اما ما بلد نیستیم دریافتش کنم یا میایم با عقل کل بازی درآوردنمون میزنیم هشتکو پشتک اون نعمت رو از ریشه از بین میبریم،
خلاصه به لطف خدای مهربان تا 3 روز قبل از اعزام،تمام هزینه ها،ورودی بازی،پول تور،مدارک پزشکی پرداخت شد بعد دوباره نجوا ها اومد که خب حالا دوزار تو جیبت نداری میخوای بری چطوری میخوای بری،گفتم ای بابابااااااااا تو هم که دست از سر ما ور نمیداری،اینم درست میشه به تو ربطی نداره،
و باز هم خدا این شجاعت و تو دلم انداخت که از صاحب باشگاهم درخواست کنم،گفتم اگر امکانش هست 5 تومن 10 تومن هر چی در توانتون هست برام بزنید ممنون میشم،و اون هم به لطف خدای مهربان پاسخ مثبت داده شد و مبلغ 5 تومن برام واریز شد،
این مبلغ دقیقا دیشب یعنی پنج شنبه به حسابم واریز شدومن همون موقع 100 دلار ارز مسافرتی خریداری کردم،
و به لطف خدا این شد که الان داخل اتاقم در شهر زیبای استانبول در یک هتل 4 ستاره دارم این متنو مینویسم،الان شبه و شهر خیلی شلوغ و پر انرژی هست به خاطر جشن 100 سالگی ترکیه ،اما من داخل اتاق هستم و دارم این الطاف الهی رو اینجا مینویسم،
این رو هم بگم که خیلی وقته که خیلی دوست داشتم بیام استانبول،همش تو یوتویوب فیلماشو میدیدم ،تحسین میکردم،خیلی دوست داشتم بیام و از نزدیک حسوحال اینجا و تجربه کنم،ولی تمرکزم رو پرداخت بدهیم بود،و بعدش این خواسته خیلی بیشتر شد تو وجودم ،و دیگه قربون این خدا بشم،
همه چی رو باهم جور میکنه میده دستت،
من انشاالله به یاری خدا قراره پس فردا یعنی روز یکشنبه 29 October 2023 یا همون 7 آبان 1402 در هتل هیلتون شهر استانبول اولین بازی حرفه ای خودم رو در بزرگترین سازمان بوکس حرفه ای دنیا wbc انجام بدم،
چیزی که تقریبا دوساله دارم تودرخواست هام مینویسم و تجسم میکنم،و خداوندتو این لحظه منو به خواستم رسوند،قدم به قدم،
همش مینوشتم خدایا شکرت که از اون طریق که خودت صلاح میدونستی منو وارد بوکس حرفه ای wbc کردی و واقعا هم از اون طریق که خودش میدونست شد،خدایا شکرت ازت ممنونم،
خیلی وقت بود میخواستم بیام بنویسم از نتایجم اما تنبلی میکردم یا کمالگرایی میکردم،
اما یه حس مسئولیتی میکردم که به رسم سپاسگذاری از خداوند و استاد هم که شده بیا بنویس تا حتی یک نفر هم که شده با خوندن کامنت تو هدایت بشه،
خیلی خدارو شکر میکنم،
الحقو و الانصاف خیلی کم کاری میکنم تو کار کردن روی خودم تو نوشتن کامنت،اما باز هم خداوند ایییییین همه به من لطف کرده،
خداوند ایییین همه ما لطف میکنه اما باز هم با یک مسئله خیلی ساده و کوچین نگران میشیم وترس ها میاد سراغمون و تا امید و تا سپاس میشیم،
خیلی دوست دارم بهتر بشم خیلی دوست دارم شکور تر بشم خیلی دوست دارم زمان بیشتری برای ارتباط با خداوند بگذارم برای تغییر باور هام بگذارم برای تغییر در احساسم از خوب به خوب تر بگذارم،
بازهم خدارو شکر میکنم که خداوند و خواسته بزرگ منو در همین لحظه با هم به من عطا کرده ، و من حریص تر از قبل میخوام درخواست هامو به خداوند ارسال کنم و این نتایج رو بزرگو بزرگو بزرگ تر کنم،
تا پس فردا که مسابقه دارم نمیتونم خیلی پیاده روی کنم یا رهنمود درگیر موضوعات دیگه و تفریح کنم برای همین بهترین کاری که میتونستم بکنم این بود که بیام و این رد پارو از خودم به جا بگذارم،
حس میکنم این راهی که خداوند برام باز کرده و من باید جدی بگیرمش، باید پس فردا نمایش خیلی خوبی از خودم به جا بگذارم و مطمئن هستم که خداوند کنارمه و مثل همیشه انرژی دستان من میشه هنر دستان من میشه و توی رینگ هنر نمایی میکنه ،
از خدا میخوام کمکم کنه برای اولین تجربه بازی حرفه این یک نمایش خوب از خودم به جا بگذارم،
و دوست دارم حریفمو ناک اوت کنم،انشاالله،
دوست دارم حریفمو ناک اوت کنم و بعدش کلی احساس باحال تجربه کنم،و بعدش بیام در یک جای باحال شهر استانبول به خودم بهترین غذاها و هدی بدم،
الان با 100 دلار اومدم اینجا،اما ظهر به خودم گفتم یه روزی علی میلیون ها دلار پول تو حسابته و با میلیون ها دلار سفر میکنی و لذت میبری،
به خدا با همین 100 دلار هم سعی میکنم بهترین لذت هارو ببرم،
آخه تا بعد از مسابقه خیلی نمیتونم خوراکی و غذا بخورم ،اما انشاالله به یاری خدا بعدش میریم میترکونیم،
خدایا شکرت،
دیگه چی بنویسممممم؟؟!!!
آهان ،راستی اینجا خیلی آبو هواش الان عالیه صبح که رسیدیم که نسیم ملایم و مطبوعی میوزید یک نمی تو هوا بود و خیلی هواش عالی بود و ظهر هم که شد که کلن هوا بهاری بود من با زیر پوش تو چمن های پارک میدان تکسیم ولو شده بودم ،
چقدر اینجا خوبه که هر کسی با هر نوع پوشش و عقیده ای که دوست داره راه میره و زندگی میکنه،
از هر قوم و ملیتی من ظهر دیدم،ژاپنی،روسی،چینی،ترکی،فارسی،
اخخخخ چقدر که از قبل ورود به ترکیه از افراد خانواده بگیر تا تور لیدرمون باور و افکار منفی در مورد مردم ترکیه و تاکسی ها میخواستم بهم بخورونن،
اما به خدایااااا من چیزی جز خوبی نمیبینم،چیزی جز رفتار خوب و قشنگ نمیبینم،
از خدا میخوام کمکم کنه همیشه تو این مسیر باقی بمونم،اونوقت هرکجای این جهان برم بهترین آدم هرو میبینم بهترین تجارب رو خواهم داشت،
ظهر جاتون خالی یه دونر گوشت خوردم خیلی خوشمزه بود بعد دیدم هنوز گشنمه یه دونر مرغ دیگه هم سفارش دادم و خیلی خوشمزه بود اونم جاتون خالی،
من واقعا دخترهای اینجا رو تحسین کردم چقدر زیبا و خوش اندام هستن،هرکس با یک مدل لباس با یک طرز پوشش حالا چه ترک ها و چه اقوام دیگه،
خیلی دوست داشتم و میدونین ،واقعا یه چیز خیلی عالیه به خدا که مثلن به دختر اون جوری که دوست داره لباش بپوشه و بیاد بیرون آزادانه،و به خدا اگر کسی هم بخواد اذیتش کنه و نگاه بد کنه،
من شاید برام مثلن یکم تازگی داشته باشه بیا مثلن به قول خودمون یه ذره تو کف برم،اما به خدا من همون دوساعت بعد که تو میدون نشسته بودم برام عادی شده بود،فقط تحسین میکردم،زیبایی هارو و سپاسگذاری میکردم،
به حدی که خودم یک یقه اسکی سفید تنم بود و یک زیرپوش سفید زیر لباسم، دیدم گرمم شده و میخواستم رو چمن ها هم دراز بکشم ،گفتم بزار اینو درش بیارم و درش آوردم و چقدر هم کیف داد چقدر نسیم خنکی میوزید و دوستمون نوازش میکرد،
و کاری هم به نظر دیگران نداشتم چون اصلن نظری روم نبود :)))
ولی خیلی خوبه خیلی خوبه اینجا ،
آهان اینم بگم که تو اتاق برا خودم مثل بلبل انگلیسی حرف میزدم ولی تا میخواستم مثلاً یه درخواست خرید بدم یا سلام کنم یا یه تشکر بکنم اصلننننن یه وعضیاااا همه چی رو باهم قرو قاطی میکردم سلام وعلیکمو hello و شکرنو همه چی رو باهم میگفتم آخرم درست از آب در نمیومد :)))))
اما خوب بود اونام خودشون بنده خدا ها همینطور بودم،
اما به این فکر افتادم که واقعا روی تقویت زبانم و صحبت کردم کار کنم که بالاخره انشاالله مهاجرت بعدی من رخ خواهد داد و من نیاز پیدا میکنم به زبان،
خدایا شکرت بابت همه نعمت هات،
استاد میخوام یه تشکر خیلییییییی اساسی از شما و خانم شایسته بکنم که همیشه با عشق وقت میزارید برای دانشجوهاتون ،و کسب مهارت در قانون و انتقالش به ماها،
خیلی ازتون ممنونم،زیر فایل الگوبرداری از افراد موفق قسمت 2 یا 3 بود فکر کنم که نوشتم استاد منم یه روز قهرمان جهان میشم و اونوقت بهم افتخار میکنید و من هم افتخار میکنم که شاگرد شما بودم،
خیلی خدارو شکر میکنم،دیگه برم تمرکز کنم روی مسابقم انشاالله ،تا بعد هم نتیجه اون رو هم بیام و یک گوشه ای در این سایت الهی بنویسم،
کامنت تون با اینکه خیلی طولانی بود ولی بسیار عالی بود و خیلی صادقانه از کمبودها گفته بودی.از باور اشتباه دیگران .از قضاوتهای بیجای بعضیا و از ترمز ها.خیلی خوب مسیر و راه خودتون درک میکردید و نشانه هارو تشخیص میدادید. .از خوندش لذت بردم .دوست دارم بدونم نتیجه مسابقه چی شد؟؟
سلااام زهرا خانوم عزیز درود بر شما ببخشید که با تاخیر جواب محبت شمارو میدم،
خیلی ممنونم بابت توجهتون خوشحالم که خداوند کامنت پر باری رو بهم گفت و من نوشتم،الان تقریبا 2 ماه از اون روز میگذره و من کامل تو کامنت بعدی نوشتم که چه اتفاقاتی افتاد اما اینجا یک بار دیگه مخصوص شما میگم:
حریفمو راند دوم ناک اوت کردم و کلیییییی بازیم خفن و لذت بخش بود هم برا خودم و هم برای تماشاگر ها،
خلاصه که خداوند به وعده هایش عمل میکنه،به چیزی که من توی ذهنم میدیدم و درخواست میکردم عمل کرد و همونجوری شد که میخواستم،بعدشم جاتون خالی رفتم استانبول گردی و غذاهای خوشمزه خوردم جاتون خیلی خالی،
اینم یه خبر خوشحال کننده خدمت شما،
انشاالله خدای من کمکم میکنه که امسال هم نتایج بزرگی بگیرم و خودم و دوستانم و استاد رو هم خوشحال کنم،
تو اون طاووس و بقیه حیوانات واقعا میشه قدرت خداوند رو دید انگار دونه دونه اونارو نقاشی کرده هرکدوم زیبایی خاص خودشون دارن من تا قبل از این برنامه اصلا به حیوانات علاقه نداشتم اما واقعا نظرم عوض شده کم کم دارم عاشق دنیاشون میشم
چقدر حرف زدن شما برام جالبه نوع رفتارتون باهم واقعا شما الگو مناسبی برای منی که دارم رابطمو از نظر قوانین بازسازی میکنم با دیدن عشقتون ناخوداگاه لبخند میزنم جفتتون به مزرعه و حیوانات و این نوع زندگی علاقه دارید الحق که درو تخته باهم جور هستید و چقدر خاکی هستید آدم از نحوه زندگیتون فقط لذت میبره
و تو هربرنامه بیشتر میبینم که چقدر قشنگ به ایده هاتون عمل میکنید به قول خودتون فاصله الهام یک ایده و عمل به اون براتون خیلی کمه منم خیلی دوست دارم اینجوری باشم بدون ترس نگرانی که نکنه نشه برم تو دل کار و اونجاست که کم کم راه روشن میشه
و اینکه هرچیزی رو که اراده کنید میخرید این یعنی ثروت یعنی فراوانی یعنی لذت که قطعا شما لایقش هستید
زندگی در بهشت بهترینننننن سریالی که تا الان دیدم پر از باور فراونی پر از لذت حس خوب ، زندگی در لحظه ،لذت بردن از مسیر و کلی اگاهی دیگه مرسی که این لحظات زیبا برامون ثبت کردید
آن هدایت خداست، هر کس از بندگانش را که بخواهد به آن هدایت مى کند و اگر شرک ورزند، قطعاً آنچه انجام داده اند از دستشان خواهد رفت.
استاد جان شما بخوبی مصداق آیه فوق هستی چراکه قوانین ثابت کیهانی را درک کردی و هدایت از خدا خواستی و الله هم به خواسته است پاسخ داد.
صحنه زیبایی رویایی پارادایس را می بینیم که استاد بخوبی تونسته یک تضاد را حل کنه ، وان حمل تریلر بوده که قبلا با ماشین سانتافه جابجا میکرد ولی الان دیدیم که با خرید یک بست مخصوص تریلر بخوبی به قسمت اهرم فولادی پشت تراکتور متصل شد و خدا میدونه که چقدر پر خیر و برکت میشه ، نکته اینجاست که استاد در همه مسائل حس کنجکاوی داره و تمام زیر وخم این هیولای قرمز رنگ را یاد گرفته چون واقعا ارزش ابزار را می دونه و هم اینکه چیزی که لازم است را می خره نه هرچی که دلش بخواد و موقع خرید هم قیمت نمی پرسد چون آزادی مالی داره و آزادی زمان هم داره هر موقع اراده کنه با خانم شایسته میرن خرید و چقدر هم بهشون خوش میگذره یادمه موقع خرید تراکتور قرمز با ماشین بنر سفید اس ال کی رفتن و در مسیر چقدر آهنگهای شاد از اندی گذاشت یادش بخیر
و استاد طاووس خریدی مبارکتان باشه شما احساس لیاقت و ارزشمندی کردید و جهان هن بهترین وزیباترین پرنده دنیا را در بهترین زمان و مکان به شما عطا کرد .
به نام خالق زیبایی ها
سلام به همگی
وای وای وای استاد چقدر لذت بخش نگه داشتن این حیوانات. من عاشق حیوانات هستم .
میدونید امروز بیشتر به این خاطر دارم کامنت میزارم که چقدر فرکانس پسرم با این سریال ها هماهنگ.
هر سریالی که باب میل پسر کوچیکم دقیقا اون روز کنارم نشسته .
سری قبل تو سفر به دور آمریکا قسمت آب بازی بچه ها بود امروزم که این حیوانات.
پسر منم عاشق ایناست.هی تحسین میکرد هی با ذوق میگفت مامان چه چشم زیبای داره چه تاج زیبایی داره چه رنگهای قشنگی .قربون صدقه اون بعبی کوچولو میرفت .اون اسب ها رو ناز میداد.
خدایا شکرت بابت این همه زیبایی
استاد عزیزم مریم جانم از اعماق وجودم از شما سپاسگزارم که این زیبایی ها رو با ما به اشتراک گذاشتین من قسمت های که دوس دارم یا پسرام علاقه دارن دانلود میکنم میریزم تو فلش تا روزانه ببینیم.
خداروشکر که تو این مسیر قرار گرفتم و همراه من بچه هام و همسرم هم با من همسو شدن.
همین که بیخیال همسرم شدم خودم دوره سلامتی پیش میبرم ورزش میکنم دیدم خود به خود همسرم رفته باشگاه ،دیشب بهش گفتم حس میکنم لاغر شدی گفت چند وقته چیزای که شکر داره قطع کردم جز میوه ها و به اصطلاح چیزای طبیعی .منم هیچی نگفتم جز تحسین.
اینا همه بخاطر مسیری که قرار گرفتم به کمک الله و دستانی از دستانش مثل استاد عزیزم و بانوی گرامی مریم جانم.
در پناه حق شاد و پیروز باشید
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام خدمت استادای عزیزم و همه ی دوستان نازنینم که با خوندن کامنت هاشون درس میگیرم واقعا سپاس گزارم از همگی
سپاس از شما استادان بزرگوارم که انقدر عالی این سریال رو برای ماها تهیه کردین تا از دیدن زیبایی ها لذت ببریم
چقدر قابل تحسینه این عشق شما
چقدر عالیه که مریم جان به استاد انقدر احترام میزارن و تشویقشون میکنن
واقعا تو رابطه این توجه و این احترا از اوجب واجباته بایییید باشه و من از شما درس میگیرم
چقدر ارزش ابراز رو بیشتر و بهتر درک میکنم تو این سریال
چقدر خوبه که برای کاری یه وسیله ی مخصوص به خودشو دارید و کارا چقدر راحت تر و آسون تر و لذت بخش تر میشن
جناب برونی چه کارااااا کردههههه
چقدر خوبه که این ایده به ذهنتون رسیده در ادامه که کارگاه و اون سوله ی عظیم رو بزنید که دیگه درگیر این چیزا نباشید و جای وسایلاتون عالی تر شده
چقدر این قانون تکامل قشششنگه
اینکه به مرور زمان همه چی قشنگتر شده راحت تر شده ایده های بهتر خدایا شکککرت
چقدر جاللللبه که هرچی که بخوای رو میتونی تو این فروشگاه بخری از مرغ و جوجه و ببعی و بره و شترمرغ و طاووس و هرچی که دلت بخواااد خدااایااا شکرت
چقدر خوب که از راهی پول درمیارن و راه های بینهایتی وجود داره برای پول ساختن
و اینکه چقدر ارزش قائلن برای کارشون و واکسن میزنن به پرنده ها و بهداشت رو رعایت میکنن و برای مشتری ارزش قائل هستن خدایا شکرت
چقدر طاووس هااای خوشگلی خریدین استاااد
جنیفر و بابی
واقعا اسمای قشنگی ام دارن
خداروشکر که با پولتون باعث رشد و گسترش جهان میشید
با اینکار هم شما به خواستتون رسیدید هم اون فروشنده به خواستش رسید خدایا شکرت
خداروشکر که بازم تونستم یه قسمت دیگه از این سریال زیبا رو ببینم
برم که سفر به دور آمریکا قسمت 239 رو ببینم و لذت ببرم
خدایا شککرت
استاد عاشقتم
به نام خداوند بخشنده مهربان
استاد عزیز شما توی زمینه ای پا میذاری دیگه رشد زیادی داری چون تکاملی پیش میری و تمرکزی کارها را انجام میدی که واقعاً تحسین برانگیزه
رفتن به مزرعه و دیدن اون حیوانات واقعاً حیرت انگیز بود ،خصوصاً دیدن طاووسها که وقتی به زیبایی طبیعت این حیوونها نگاه میکنی واقعاً در عجبی که خالق من چقدر با دقت و ظرافت همه این موجودات را خلق کرده و هیچ درختی هیچ برگی هیچ حیوانی و هیچ جانوری همسان نیست و برای خودش منحصر به فرد است مانند اثر انگشت
من که واقعا مدهوش این زیباییها شدم
آن طاووس که زیر گردنش سبز بود فوق العاده زیبا بود الله اکبر
داشتن ثروت داشتن یک طرف قضیه است و یک طرف قضیه لذت بردن از زندگی است که شما چقدر زیبا اینها را با هم ترکیب کردید
تو این قسمت فهمیدم استاد عزیز چقدر شما با خودتان در صلح که حتی پهن اسب را تمیز میکنید و کاملاً خودتان هستید و حرف هیچ کس براتون مهم نیست
ب نام خداوند بخشنده و مهربان فرمانروای زیبایی ها
سلام استادم و مریم بانو ودوستانم در سایت الهی
چقدر لذت بردم از این فایلی ک پراز زیبایی بود
آقا براونی شاید دلش یک استبل بدون در مثل این گاراژ ماشین میخواد
البته اونو بیشتر برای دستشویی کردن میخواد
پسر ما خجالتیه هرجا هرجا دستشویی نمیکنه
خخخخ
خدای من اخه اینقدر موجودات نازی هستن ک چندتا چشم اضافه هم میخوای ک قشنگ نگاشون کنی
عاشقتم خداجونم ک اینقدر با سلیقه ایی اینقدر این ترکیب رنگارو کنار هم گذاشتی یک چیز زیبا خلق کردی
من عاشق همچین فضایی هستم
وقتی همچین جایی رو میبینم ک حیوانات پستاندار توش هستن و یک کسب و کاری هم هست
علاقه م ب این سمت میره ک منم همچین کاری رو دوست دارم هم تفریح هم لذت بردن از زیبایی اونا و هم کسب درآمد
خدا منو هدایت کنه ب همچین جای باصفایی ک بعید میدونم اونجا باشم من خسته بشم یا برام تکراری بشه
اون اسبای پشمالو چقدر نازن
فراوانی اون گوسفندا ک همه زایمان کرده بودن خدایا شکرت برای این رزق و روزی
یا این طاووس هایی ک هرکدوم یکشل یک رن خاص
هرچقدر زیبایی اینارو تحسین کنی بازم کمه
خدایا شکرت برای این همه قشنگی
خیلی خوشحال شدم ک طاووس گرفتین
اینکار زیبایی پردایس رو چندین برابر بیشتر میکنه
و زیبایی های بیشتری رو براتون ب همراه میاره
خیلی دوست داشتم این فایل رو
من کلا عاشق تمرکز رو زیبایی هام
درپناه الله مهربان شادو خوشبخت باشید
دوستتون دارم
عالی بود خدایا شکرت .خدایا شکرت .خدایا بزرگی و کریمیت رو شکر ،خدایا چقدر دوستت دارم ،خدایا مرا یک لحظه به حال خودم وا نزار ،خدایا کمکم کن ،راه رو بهم نشون بده ،من میپرسم تو راه درست رو بهم نشون بده .تو خالق من هستی و من مخلوقت تو بزرگی و من ناچیز ..پس مرا مداوم زیر پر و بال خودت محافظت فرما …خدایا سپاسگذارتم
درود بر خداوند زیبایی ها
درود بر عزیزای دلم در سریال زندگی در بهشت
و دوستان بهشتیم
خوشم میاد که مریم جون از استاد که تعریف میکنند حسابی روحیه شون عالی میشه.
+ طاووسها peacock هر کدومشون زیباییهاشون محسور کننده بود.
+ مینی اسبها خیلی موهاشون به قول مریم جون فَشِن بودند:)
+ چقدر طاووسهای متنوعی داشتند یکی از یکی خوشگلتر و زیباتر؛ اونی که شما خریدین چشمهاش آبی هست و خیلی زیبا بود و دومی هم از اولی زیباتر، واقعاً انتخاب هاتونو تحسین میکنم.
+ عکس العمل بوقلمون خیلی جالب بود و این باب چی داشت که همه رو ترسونده بود! شاید به دلیل ورودشه و چون قبلاً نبوده و تازه به جمعشون وارد شده این عکس العمل رو از خودشون نشون میدن.
خدایا شکرت به دلیل این همه زیبایی که از خودت در موجودات خلق کردی:)
خدایا شکرت به دلیل عظمت و بزرگیت در این همه فراوانی موجودات به شکل های مختلف که نشانه هایی از تو هستن:)
سپاسگزارم از مریم جون به دلیل فیلمبرداری خوبی که از زیبایی ها و موارد جالب داشتن:)
خدایا شکرت که مسئول این حیوانات شخص حرفه ای بود در این کارش که همه چی رو میدونست و به استاد توضیحات لازمه رو میدادن:)
دوستتون دارم زیباوانه وار
خدایا شکرت که چقدر دقیق داری عمل میکنی و هدایت میکنی،
من قبل از پیامی که دیشب بنویسم اصلن فایلو ندیدم
من فقط از خدا خواستم که هدایتم کنه به یک صفحه ای که بتونم این اتفاقات رو بنویسم ،
و الان که فردا شب کامنت قبلی هست،گفتن بزار این فیلم هم ببینم،بعد تا زدم شروع شد استاد همون اولش مثل یک بوکسر شروع کردن به مشت زدن !!!!!
و این ها تمام نشانه های هستن که ثابت میکنن خداوند همینجاست و داره منو هدایت میکنه و داره باهام صحبت میکنه،
امروز که رفته بودم وزن کشی،مسئول مسابقات داشت به مربی تیم ما میگفت که یه بازیکن میخوام خوب باشه میخوام روش سرمایه گذاری کنم و ببرمش بالا،
و همون لحظه بازهم حس کردم که خداوند نشانه ای بهم داد ،من باور دارم که به لطف خودش من فردا یک نمایش فوق العاده از خودم به جا میگذارم،
دوست دارم حریفمو ناک اوت کنم،دوست دارم نمایش خیلی خوبی از خودم به جا بگذارم و هم خودم لذت ببرم هم دوستانم،
من همون لحظه که این حرفو اون بنده خدا زد،من به خدا گفتم خدایا من خود خودشم،من لیاقتشو دارم و اینو فردا ثابت میکنم انشالله ،
انگار واقعا داره معجزه رخ میده،امشب داشتم با استادم از طریق واتساپ صحبت میکردم،میگفت این که برای اولین بازی حرفه ایت تو همچین مسابقه مهمی قرار گرفتی با این افراد و این سطح،این یک حکمتی توش هست ،و استادم همش میگه حسم به این ماجرا خوبه،منم حسن خوبه ،من که دقیقا حس میکنم که خود خدا کاراشو ول کرده داره کارای منو انجام میده،واقعا از خداوند سپاسگذارم،
امروز صبح یک آیه از قرآن داشتم میخوندم که خداوند فرموده بود که از نعمتهایم با دیگران صحبت کن،
وَأَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ ﴿11﴾
و از نعمت پروردگار خویش [با مردم] سخن گوى
واقعا هر بار از نتایجم تو این سایت الهی مینویسم یا در موردشان صحبت میکنم احساسم خوب میشه،
بچه ها خداوند واقعا برای من معجزه کرده،نعمتش رو بر من تمام کرده ،
هنوز فردا اتفاق نیفتاده اما دلم روشنه،حس میکنم بازی من خیلی به چشم میاد،بولد میشه،خداوند قلبهارو برای من نرم میکنه،
حس میکنم بازیمو ناک اوت میکنم،
حس میکنم بعد از اون اتفاقات خیلی خوبی برای من میفته،خبر ها و درخواست های خیلی خوبی میشنوم،انشاالله
راستی امروز صبح جاتون خالی پاشدم رفتم سمت رودخانه ای که وسط استانبول هست و کلن با هتل ما 5 دقیقه فاصله داره،بلد نبودم برای اولین بار رفتم،
رفتم که با اتوبوس برم،از یه نفر تو ایستگاه اتوبوس پرسیدم که با چه اتوبوسی برم به اونجا ؟ اون هم گفت وایسا بهت میگم،بعد بهش گفتم میتونم پول بدم اتوبوس،گفت نه باید کارت بزنی،یه جوری به زبون بی زبونی بهم گفت برو بالا بگو یکی برات کارت بزنه پول بهش بده،بعد اتوبوسه که اومد راهنماییم کرد سوارش شدم،از اولین نفری که با من سوار شد درخواست کردم که میشه برای من کارت بزنید ؟همون موقع زد ولی هر کاری کردم پول ازم نگرفت گفت no no no ,ازش تشکر کردم گفتم خدایا شکرت،این همون استانبول و مردمیه که بقیه در موردش چرتو پرت میگفتنا،
بعد از سه ایستگاه جلوی یک پارک و رودخانه عظیم استانبول پیاده شدم،
چقدر نسیم ملایم و باحالی میوزید،هوای استانبول انگار این موقع از سال تو بهترین حالتشه،یک نم و رطوبت باحالی هم تو هوا بود،آروم آروم رفت سمت رودخانه،
دقیقا یاد درخواست چند وقت پیشم با دیدن رودخانه عظیم جلوی خونه استاد افتادم که گفتم چقدر دوست دارم تو شهری زندگی کنم که وسطش همچین رودخانه عظیم و پر آبو باحالی باشه،
آخه ما اصفهانم رودخانه خیلی خوشگلی داریم اما…
و این رودخانه پر آب منو یاد سالهایی انداخت که رودخانه اصفهان پر آب بود و کلی مردم میرفتن لب آب به مرغابی ها غذا میدادن،کلی آدم ماهیگیری میکردن،
اینجا هم همه داشتن ماهی میگرفتم به خصوص روی پل ها ،
بعد دیدم خیلی هوا خوب باحاله ،منم که دنبال یه فضا بودم که یه کوچولو تمرین کنم که بدنم یه مقدار سرو حال بمونه برای بازی،
همونجا سوییشرتمو درآوردم و شروع کردم به گرم کردن،خوب خودمو گرم کردم کشش دادم و بعد شروع کردم به شادو زدن(مشت زدن به صورت سایه یا فرضی)
از خودم چندتا فیلم یادگاری گرفتم،
حین تمرین کردن خودم دخترهایی رو میدیدم که رو قسمت مخصوص برای دویدن داشتن میدویدن و تمرین میکردن،و کلی تحسینشون کردم،صبح زود ساعت 8،
افراد وقتی رد میشدن یک دفعه می ایستادن و مشت زدن منو تماشا میکردن،
یک پیرمرد شیکو مرتبی با دوچرخه یک دفعه ایستاد و گفت بوکسری؟گفتن yes I am boxer ,
بعد گفت میشه مشت بزنی ببینم؟معلوم بود خودش بوکسر بوده،گفتم یس،شروع کردم به شادو زدن،بعد کیف کرد از چرخش پیاده شد ازم چندتا سوال پرسید و من به انگلیسی سعی کردم جوابشو بدم،بعدش یه نفر دیگه وایساد و به حرفهای ما گوش کرد،داشتم براش توضیح میدادم که فردا مسابقه حرفه ای دارم هتل هیلتون،بعد ساعتو اینارو هم پرسید و رفت،بعد اون یکی شروع کرد صحبت کردن و سوال پرسیدن،با اون هم کلی خوشو بش کردم واونم رفت،کلی احساس خوب گرفتم هم به خاطر اینکه تونسته بودم دستو پا شکسته با انگلیسی باهاشون ارتباط برقرار کنم و صحبت کنم و هم اینکه باز هم باور کردم که هر کجای دنیا باشم آدم های فوق العاده هستن،و خداوند به من کمک میکنه تا من بتونم ارتباط برقرار کنم و یاد بگیرم ،
بعدش دیگه شروع کردم به سرد کردن،وقتی داشتم وسایلمو جمع میکردم که دیگه برم،یه لحظه دیدم جعبه هنذفزیم نیست ،بعد دیدم یه 100 متر اونور تر روی این چوب های نشیمنگاه کنار رودخانه جا گذاشتم و رفتم برش داشتم،حتی یک میلیمتر هم جابه جا نشده بود،اینم همون شهری که بقیه همش میگن مردمش…
به خدا خیلی آدم های خوب و باحال و پرانرژی هستن مردم اینجا خیلی خوبن،
بعد رفتم پیاده یک مقدار دورتر تا پل بعدی ،رسیدم به یک بازار ماهی پر از ماهی های تازه و مختلف و باحال انواع مرکبات تازه،سبزیجات تازه،و یک رستوران هم بود که به صورت تازه غذای دریای سرو میکرد،و انشاالله بعد از مسابقم میرم اونجا یه ساندویچ ماهی خوشمزه میخورم،
بعدش رفتم از روی پل که برم اونطرف و دور بزنم از روی همون پل اولیه برگردم به سمت جایی که بودم و برگردم هتل،کلی آدم داشتن روپل ماهی میگرفتن خیلی باحال بود،چقدر توریست روی پل بود از جاهای مختلف دنیا،
و رفتمو رفتم و دور زدم و کلی رودخانه عظیم رو تحسین کردم و برگشتم به سمت هتل،
و بازهم موقع برگشت سوار اتوبوس شدم یه نفر برام کارت زد و پولشو نگرفت ،چقدر انسان های فوق العاده ای هستن،
بعدشم که هتل کارهامو کردم، و با عزت و احترام با یک بنز ون اومدن دنبالمون رفتیم به سمت هتل هیلتون برای وزن کشی ،خداروشکر همه چی عالی و حرفه ای بود ،خیلی خدارو شاکرم که بالاخره خداوند داره منو به رویاهام میرسونه،
چقدر از کشورهای مختلف اومده بودن،آفریقایی،قزاقی،ازبکی،ترکمنی،روسی،
خیلی برام جالب و جدید بود و چقدر همشون انسان های فوق العاده ای بودن،
و به لطف خدا همه کارها عزت مردانه انجام شد و برگشتیم هتل،تا انشاالله آماده بشیم برای مبارزه فردا،
باز هم احساسم خوب شد بعد از نوشتن این متن،خدارو شکر،
انشاالله فرصتی باشه،فردا شب هم میام با خبرهای خوشحال کننده انشاالله ،
استاد جان میدونم که این کامنتهارو میخونی،منتظر خبرهای عالی ترهم باش،
دوستتون دارم،همگی در پناه الله یکتا
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام علی جان امیدوارم حالت عالی باشه
واقعا باعث افتخاره که رفتی کشور ترکیه و داری بیشتر از زندگی ورزشیت لذت میبری
خیلی از خوندن کامنتت لذت بردم
من این سریال و دیدم و اومدم کامنت گذاشتم و یه حسی بهم گفت برم پایین تر ببینم چه کامنتی گذاشته شده که با کامنت شما دوست عزیزم برخورد کردم و بازم یه حسی بهم گفت که کامنت بزارم و تحسینت کنم
واقعا از تجربه هایی که داشتی از این شهر لذت بردم
و برات آرزوی بهترین ها رو دارم
هر چند میدونم که تا الان کلی پیشرفت های دیگه داشتی
در پناه الله یکتا سال و سالم و ثروتمند و سعادتمند باشی دوست عزیزم
سلام خدمت علی عزیز
جای تحسین دارید شما
اول اینکه بخواطر اون شورواشتیاقتون نسبت به هدف
دوم بخواطر اون دید مثبتتون به جای جای اون کشور
سوم اون خود باوری و اعتماد به نفسی که داری و چقددررر این عالیه
و اون ایمانی که به خداوند در کامنتت دیدم
واقعا شما رو تحسین میکنم
علی جان اب دهان ما رو راه انداختی بابا اون ماهی ساندویچ که گفتی من الان دارم تجسم میکنم جوری که توی دهنم احساسش میکنم
عجب کامنتی بود برام روزمو ساخت واقعا کامنتت شاد و پر انرژی بودنت میرسونه
برا منم این اتفاق افتاده علی که یه روزی رفتم بستنی فروشی به یه اقایی گفتم میشه برام یه بستنی بگیری بیای من سوار موتور بودم و شایط پیاده شدن رو نداشتم اون اقا بستنی اورد برام کارتمو بهش دادم گفتم برو حساب کن دستت هم درد نکنه هر کاری کردم پولمو برنداشت گفت برو بزن به بدن
یه وقتایی که واقعا احساسم خوب باشه و منتظر اتفاقات خوب از صمیم قلبم باشم یعنی واقعا همچیییییز برام معجزه میکنه
البته اینو بگم واقعا توی کشور ایران به نظر من کنترل ذهن کار سختیه اخه شهر ما که اینجوره
همش روضه و گریه و اینا…
الانم که محرمه …هیچی بماند
سپاسگذارم ازت علی جان
خدایا کاری کن برام که بگم من به معجزات تو عادت دارم این جمله رو از اقا ابراهیم که داشت با استاد تلفنی صحبت میکرد یاد گرفتم
به نام خداوند بخشنده و بخشایشگر
ساعت 19:37 روز جمعه 5 آبان 1402 یا 27 October 2023
از ترکیه استانبول،palaza hotel ,دو شب قبل از اولین مسابقه بوکس حرفه ای من در بزرگترین سازمان بوکس حرفه ای دنیا wbc
از خداوند خواستم هدایتم کنه که این متنو کجا بنویسم و زدم رو نشانه ی من،هدایت شدم به این صفحه ،بعد ذهنم گفت این همه نتایجو میخوای اینجا بنویسید به چه درد میخوره برو یه جا دیگه بنویس،و طبق معمول داشتم گول رهنمود میخوردم و به خداوند اعتماد نمیکردم و میرفتم یک جای دیگه بنویسم،اما گفتم چشم اگه تو میگی اینجا بنویس چشم دیگه ،بحثی توش نداریم،اطاعت امر
،
به لطف الله مهربان بعد از اینکه خداوند بدهی منو بعد از مدت دوسال که آروم آروم داشت به اجرای احکام میرسید،
منی که بعد از مهاجرتم درآمدم صفر بود و اون اوایل رانندگی اسنپ هم کردم،که بتونم سر پا بایستم،خودش هدایتم کرد تا بتونم از توانمندی هام آروم آروم پول بسازم و به طرز معجزه آسایی همه چیزو برام جور کرد تا من به خواسته پرداخت بدهیم که مبلغ 45 میلیون بود برسم،واقعا تا چند ماه قبلش نمیدونستم از کجا باید این پولو پرداخت کنم،ولی شد،
بعد از پرداخت بدهی یک مقدار آزاد شدم و البته کمی بی انگیزه برای انجام کار آموزش،
اولین ایده ای که بهم الهام شد خرید دوره روانشناسی ثروت یک بود که کلی خواستم در وجودم شکل گرفته بود و به لطف الله مهربان تقریبا یک الی دو هفته بعد از پرداخت بدهی به راحتی خریدمش و قدم پنجم رو هم خریدم و بلافاصله یک سفر سه روزه رو شروع کردم و با شروع سفرم دوره روانشناسی ثروت 1 رو هم شروع کردم،
در همون یکی دوروز دو سه تا نشانه به وضوح برای من رخ داد با اینکه ورودی مالی برام نداشت اما نوید اینو میداد که داره یه اتفاقاتی میفته،
و واضح ترینش این بود که از مربی بوکسی که چند وقت پیشش داخل اینستا به من پیام داده بود برای انجام بوکس حرفه ای و من به خاطر تمرکز نداشتن به خاطر پرداخت بدهیم،پیگیری نکردم،پیامی داخل تلگرام داشتم که آماده هستی برای بازی ؟!
اما این فقط یک نشانه بود،و من دنبال کردم،
صحبت از داشتن یک اسپانسر برای پرداخت هزینه های بازی بود که برای هر بازی بسته به موقعیت مکانی نیاز به 2 تا 3 هزار دلار هست که باید از طرف اسپانسر پرداخت بشه،حالا چرااااا؟ چون تو که نمیتونی بدی باید اسپانسر بده،خب منم گفتم آره دیگه بایداسپانسر بده،خلاصه به چند نفر رو زدیم چند نفر هم اوکی دادن اما دیگه ازشون خبری نمیشد،
البته تمام سعیم در همین بحث اسپانسرینگ بر این بود که توکلم به خدا باشه گفتم اونه که برا من کارهارو انجام میده،
قرار شد یک جلسه ای با مسئول بوکس حرفه ای وهمون مربی حرفه ای داشته باشیم تا از ریز برنامه ها مارو مطلع کنن،یعنی من و اسپانسرو،
که در نهایت من نتونستم اسپانسر پیدا کنم،
و حتی یک نفر به طور قطع پشت تلفن به من اوکی داد اما از فرداش دیگه گوشیشو جواب نداد،
بعد من پیش خودم گفتم یعنی من اینقدر بی عرضم که یه نفر دیگه باید بیاد پول منو بده تا من بتونم بازی کنم؟؟؟
به خودم و چندتا از دوستانم گفتم ،گفتم روزی میرسه که اسپانسرا میفتن دنبال من و التماس منو میکنن که تروخدا بیا فلان محصول مارو معرفی کن،
خلاصه ،زنگ زدم بهشون گفتم که عاقل اسپانسر من پیدا نکردم و من خودم میام سر قرار ،اصلن مگه چقدر هزینه میشه بگید شاید من خودم بتونم پرداخت کنم!!!! و اما این جمله شروع اتفاقات بود به نظرم،فقط همین که من اجازه دادم که عاقا بدون اسپانسر هم مییییشود مییییشود خداوند شروع کرد به انجام کارها،
یک جلسه گذاشتیم و یک سری صحبتها ردو بدل شد،و من از اون مربی بوکس حرفه ای خیلی خوشم اومد از استایل و کلاسش،از آداب و رفتارش،و از اینکه هم سنی ازش گذشته بود هم از لحاظ رفتاری و شخصیتی قلب من میگفت که علی این شخص میتونه راهنمای بخشی از مسیرت باشه،
و من جدای از همه صحبت ها و حرفهایی که زده شد،اصلن ذهنم رفت روایت موضوع که استاد عزیز من اصلن میان یک جلسه پیش شما امتحانی تمرین میکنم که اصلن ببینم منو شما میتونین باهم ادامه بدیم یا نه میتونیم حرف همدیگه رو بفهمیم یا نه، واقعا حسی بهم میگفت که این کارو انجام بده،
(داخل کامنت ها قبلیم که زیر فایل توحید عملی قسمت 8 فکر میکنم نوشتم داستان قهرمانی و مربی های قبلیمو)
خلاصه
در همین حین هم من داشتم به فایلهای دوره روانشناسی ثروت 1هم گوش میکردم ،سعی میکردم روی باورها و احساساتم هم کار کنم،و حسو حالم خوب باشه،(که جدای همه این چیزهایی که نوشتم این اصل داستانه اصل داستانه ،نمیگم خیلی عالی انجامش میدادم اما خوب بود)
هفته بعد از قرارمون من به استاد زنگ زدم و گفتن که روز سه شنبه ساعت 6 ربع کم باشگاه باشید،یک باشگاه خصوصی که باز هم قلب من احساس خوبی بهش داشت و خودشو لایق این فضا میدونست،
از خونه ما تا اون باشگاه با وسایل نقلیه عمومی 1:30 حداقل راه بود و اونجایی که بازهم به تضادخورده بودم،از ماشینمون استفاده نکردم و گفتم من با وسیله نقلیه عمومی هم میتونم این مسافتو راحت برم ( این کارو کردم که عادت نکنم به ماشینی که مال خودم نیست،تا خواسته خریدماشین خودم در وجودم شدت پیدا کنه و خداوند ماشین خودمو بهم عطا کنه)
خلاصه بعد از آموزش شاگرد خصوصیم که اون رو هم خداوند وارد زندگیم کرده بود که با کار کردن روی خودم که فقط به ازای یک نفر برای فقط 10 جلسه مبلغ یک ماه سانس عمومی که 15 الی 20 نفر رو آموزش میدم به من پرداخت کرده بود،(چون من همش درخواستی این بود که درآمد بیشتر تلاش فیزیکی کمتر در زمان کمتر)
راه افتادم رفتم باشگاه،ارتباط خیلی خوبی با استاد و کلاس کاری و محیط برقرار کردم،و خب استاد هم مسلما از کیفیت کار من ذوق زده و شگفت انگیز بود،یک تمرین خوبی داشتیم باهم دیگه و لی آموزش نبود،اما به خودم گفتم که علی شاید تو ،تو این لحظه نیازی به آموزش نداشته باشی،شاید نیاز به همین میت گیری و تمرینات داشته باشی،و تسلیم باش و فقط فعلا این تنها گزینه ای هست که بعد از یک سال که مهاجرت کردی باهاش ارتباط برقرار کردی و به دلت نشسته پس بگو چشم و انجامش بده،
بعد از تمرین یک صحبتی رو استاد کردن که فلان شخص داره بازیکن میبره مسابقه حرفه ای و به من گفته که وزن 92 کیلیوگرممون انصراف داده ( که عضو تیم ملی هم هست ایشون)و تقریبا 40 50 میلیون هزینه داره ، اگر بازیکن مناسبی داری به من بگو،
و گفت حالا بررسی کنم ببینم چجوریه ،منم حالا خیلی جدی نگرفتم گفتم آره ببینین چجوریه،چون پول هم در حد 10 تومن تو حسابم بود،
خلاصه من روزهای فرد عصرا میرفتم پیش ایشون 1 ساعت تمرین میکردم.و برمیگشتم،
فکر کنم دو جلسه بعدش بود که استاد همون اول باشگاه بهم گفتن که آره اگه میتونی این بازی رو برو بازی خوبیه زیر نظر wbc واقعیه و ثبت رکورد داره و به عنوان یه سرمایه گذاریه ،اپلین بازیتو خودت پول میدی ولی انشاالله بعدش دیگه پول که نمیدی هیچ از 3 هزار دلار به بالا هم بهت پول میدن،
دوهفته دیگه هم بازیه ،
خب همون اول که استادم اینو گفت من گفتم چطور آخه؟ من که 10 تومن بیشتر ندارم ،البته تا اون شب شده بود 17 تومن،
ولی گفتم انشاالله استاد،من تا شب خبرشو بهشون میدم شمارشم بهم داد،
و من تو اتوبوس که داشتم برمیگشتم به ایشون زنگ زدم و شرایطو گفت و گفت که تا فردا پس فردا هم باید پول ورودی بازیتو که 600 دلاره (30 میلیون ) پرداخت کنی،
اول پیش خودم گفتم که علی داری دوباره عجله میکنی اینکه عجله داری میکنی و روی پولی که نداری دوباره داری حساب میکنی تورو دوباره داره از تو یه چاهی در میاره میندازه تو یه چاهی دیگه و از باور کمبود میاد،
و الان که فکرشو میکنم میبینم دقیقا هم همین هست ،و من دوباره داخل این دام افتادم،
اما با تمام این وجود ذهن من 30 میلیونو حداقل دور از دسترس نمیدید،یه حسی بهم میگفت که میتونی انجامش بدی,
با اینکه من گوشی رو قطع کرده بودم و داشتم پیش خودم دو دوتا چهارتا میکردم که بیعانه رو بزنم یا نه(15 تومن)
این ایده به ذهنم اومد که زنگ بزن به فلان و فلان شاگردت ماجرا رو بگو و بگو من میتونم براتون کلاس خصوصی بزارم و شما بابتش این مقدار برام بزنید(درخواست من برای 10 ساعت 10 میلیون بود)
خب اولین شاگردم که فکر میکردم قبول کنه تو اون لحظه نمیتونست و این مبلغ رو نداشت و من هم خیلی عاااشقانه گفتم اصلن اشکال ندارد دمتون هم گرم مرسی،
زنگ زدم به دست دیگه خداوند،و اون شاگردم عاشقانه گفت اشکال نداره ،اصلن من میدم بهت هرچی خواستی بعد بهم بده،گفتم نه قرض نمیخوام اگر کلاس برمیداری من قبول میکنم،گفت اشکال ندارد شماره کارتتو بده الان واریز میکنم،
گفتم خدایا شکرت،میمونه فقط 5 میلیون دیگه تا 30 میلیون،
خب همون موقع تو اتوبوس 9 تومن میتونستم کارت به کارت کنم،که انجامش دادم،
ساعت 12 شب به بعد هم 6 تومن دیگه زدم شد 15 میلیون،10 تومن شاگردمم به حسابم اومده بود اما اونو نزدم گفتم بزار اول کامل بشه بعد بزن،
گفتم خدایا چیکار کنم؟
از باشگاه بابت این ماهی که داخلش بودم تقریبا 7.5 طلبکار بودم ولی چون آخر ماه میریختن (مهرماه) باید صبر میکردم،اما فردا صبح زنگ زدم دوباره با توکل بر خدا به صاحب باشگاه و گفتم قضیه رو،گفت اشکال نداره علی جان برات میزنم اصلن برات 10 میزنم مابقیشم بیفته برای ماه بعدت،
باز هم گفتم خدایا صد هزار مرتبه شکرت،
هم از خدا تشکر میکردم هم از دستانش،
تا آخر اون شب هم 15 تومن مابقیش رو هم زدم که 30 تومن ورودی بازیم به لطف خدای مهربان جور شد(البته این رو هم بگم تو این مسیر پول جور کردن باز یه جاهایی احساسم بد میشد نگران میشدم که اگه نشه چی اگر نتونم پول جور کنم چی وهیییی منو غمگین میکرد هی منو میترسوند و خیلی تلاش کردم که حسو حالمو خوب نگه دارم اما باز هم خیلی جاها نتونستم،و این رو هم همش به خاطر خودم میدونستم،گفتم تاااا تو باشی این باور کمبود تو از بین ببری،همیشه قدمی رو بردار که نه ترسی توش باشه نه غمی،نه عجله ای باشه نه حولو ولایی،و باز هم به خودم یه توگوشی زدم که تروخدا حواستو جمع کن وگرنه از تو این چاه در میای میفتی توان چاه)
و البته تو این مسیر این سری خیلییییییی سعی کردم که رهنمود کنترل کنم و قرض نگیرم،خیلی جاها میگفت تو که راحت میتونی از فلانی قرض بگیری میگفتم نعععععع قرض نه،خدایا میخوام خودت جورش کنی بدون یک ریال قرض،
بریم سراغ ادامه داستان،
من بودمو 5 تومن پول تو حساب،و خب باید 15 تومن دیگه میدادم برای تور ترکیه،و مدارک پزشکیم رو هم باید جور میکردم و حالا هزینه های جاری خودم و پولی که باید با خودم میبردم اونجا،
این ایده اومد که توی باشگاه عمومیت اعلام کن روز جمعه میخوام براتون با یک مبلغ مناسب یک سمینار تخصصی بزارم که 3 ساعته و خیلی میتونه به رشدتون کمک کنه،
این ایده قبلن هم اومده بود ولی عقبش انداخته بودم،
و پلنی هم که براشون چیده بودم برای سمینار واقعا به رشدشون کمک میکرد،
خلاصه به لطف خدای مهربان تا روز جمعه ،8 نفر ثبت نام کردن و تقریبا مبلغ 4 میلیون تومان هم اونجا ساخته شد و بچهها هم خیلی خیلی راضی بودن و گفتن استاد اگه میشه بازهم این این برنامه ها برامون بزار،
اما باز هم به لطف خدا فقط هزینه ها اوکی شد،
و واقعا میخواستم بیام هیچ پولی نداشتم ،
این رو هم بگم که در تمااااام این مراحل جور کردن پول خیلی نجوا میومد خیلی،خیلی جاها احساسم بد میشد نگران میشدم،اما همش به خودم تو هر مرحله میگفتم که بابااااا همونی که قبلی رو انجام داد بعدی رو هم انجام میده،همونی که این راهو برات باز کرده خودشم کارو برات انجام میده نگران نباش،تهش نمیری دیگه اتفاق خاصی نمیفته،
و واقعا خدا کمکم کرد هدایتم کرد،با اینکه باز هم من فکر میکنم عجله کردم ولی اون دست منو گرفت،نمیدونم،حس میکردم مسیر مسیریه که خودش برام باز کرده خودشم باید برام اوکیش کنه دیگه،
یعنی واقعا به خودم میگفتم باباااااااا چتهههههه دیوونه خودش این مسیرو برات باز کرده تو فقط بگو چشم و انجام بده چیکار داری تو آخه ،
یعنی واقعا خیلی موقع ها خداوند اون چیزی رو که ما بارها درخواستشو دادیم وارد زندگیمون بشه انجام میده اما ما بلد نیستیم دریافتش کنم یا میایم با عقل کل بازی درآوردنمون میزنیم هشتکو پشتک اون نعمت رو از ریشه از بین میبریم،
خلاصه به لطف خدای مهربان تا 3 روز قبل از اعزام،تمام هزینه ها،ورودی بازی،پول تور،مدارک پزشکی پرداخت شد بعد دوباره نجوا ها اومد که خب حالا دوزار تو جیبت نداری میخوای بری چطوری میخوای بری،گفتم ای بابابااااااااا تو هم که دست از سر ما ور نمیداری،اینم درست میشه به تو ربطی نداره،
و باز هم خدا این شجاعت و تو دلم انداخت که از صاحب باشگاهم درخواست کنم،گفتم اگر امکانش هست 5 تومن 10 تومن هر چی در توانتون هست برام بزنید ممنون میشم،و اون هم به لطف خدای مهربان پاسخ مثبت داده شد و مبلغ 5 تومن برام واریز شد،
این مبلغ دقیقا دیشب یعنی پنج شنبه به حسابم واریز شدومن همون موقع 100 دلار ارز مسافرتی خریداری کردم،
و به لطف خدا این شد که الان داخل اتاقم در شهر زیبای استانبول در یک هتل 4 ستاره دارم این متنو مینویسم،الان شبه و شهر خیلی شلوغ و پر انرژی هست به خاطر جشن 100 سالگی ترکیه ،اما من داخل اتاق هستم و دارم این الطاف الهی رو اینجا مینویسم،
این رو هم بگم که خیلی وقته که خیلی دوست داشتم بیام استانبول،همش تو یوتویوب فیلماشو میدیدم ،تحسین میکردم،خیلی دوست داشتم بیام و از نزدیک حسوحال اینجا و تجربه کنم،ولی تمرکزم رو پرداخت بدهیم بود،و بعدش این خواسته خیلی بیشتر شد تو وجودم ،و دیگه قربون این خدا بشم،
همه چی رو باهم جور میکنه میده دستت،
من انشاالله به یاری خدا قراره پس فردا یعنی روز یکشنبه 29 October 2023 یا همون 7 آبان 1402 در هتل هیلتون شهر استانبول اولین بازی حرفه ای خودم رو در بزرگترین سازمان بوکس حرفه ای دنیا wbc انجام بدم،
چیزی که تقریبا دوساله دارم تودرخواست هام مینویسم و تجسم میکنم،و خداوندتو این لحظه منو به خواستم رسوند،قدم به قدم،
همش مینوشتم خدایا شکرت که از اون طریق که خودت صلاح میدونستی منو وارد بوکس حرفه ای wbc کردی و واقعا هم از اون طریق که خودش میدونست شد،خدایا شکرت ازت ممنونم،
خیلی وقت بود میخواستم بیام بنویسم از نتایجم اما تنبلی میکردم یا کمالگرایی میکردم،
اما یه حس مسئولیتی میکردم که به رسم سپاسگذاری از خداوند و استاد هم که شده بیا بنویس تا حتی یک نفر هم که شده با خوندن کامنت تو هدایت بشه،
خیلی خدارو شکر میکنم،
الحقو و الانصاف خیلی کم کاری میکنم تو کار کردن روی خودم تو نوشتن کامنت،اما باز هم خداوند ایییییین همه به من لطف کرده،
خداوند ایییین همه ما لطف میکنه اما باز هم با یک مسئله خیلی ساده و کوچین نگران میشیم وترس ها میاد سراغمون و تا امید و تا سپاس میشیم،
خیلی دوست دارم بهتر بشم خیلی دوست دارم شکور تر بشم خیلی دوست دارم زمان بیشتری برای ارتباط با خداوند بگذارم برای تغییر باور هام بگذارم برای تغییر در احساسم از خوب به خوب تر بگذارم،
بازهم خدارو شکر میکنم که خداوند و خواسته بزرگ منو در همین لحظه با هم به من عطا کرده ، و من حریص تر از قبل میخوام درخواست هامو به خداوند ارسال کنم و این نتایج رو بزرگو بزرگو بزرگ تر کنم،
تا پس فردا که مسابقه دارم نمیتونم خیلی پیاده روی کنم یا رهنمود درگیر موضوعات دیگه و تفریح کنم برای همین بهترین کاری که میتونستم بکنم این بود که بیام و این رد پارو از خودم به جا بگذارم،
حس میکنم این راهی که خداوند برام باز کرده و من باید جدی بگیرمش، باید پس فردا نمایش خیلی خوبی از خودم به جا بگذارم و مطمئن هستم که خداوند کنارمه و مثل همیشه انرژی دستان من میشه هنر دستان من میشه و توی رینگ هنر نمایی میکنه ،
از خدا میخوام کمکم کنه برای اولین تجربه بازی حرفه این یک نمایش خوب از خودم به جا بگذارم،
و دوست دارم حریفمو ناک اوت کنم،انشاالله،
دوست دارم حریفمو ناک اوت کنم و بعدش کلی احساس باحال تجربه کنم،و بعدش بیام در یک جای باحال شهر استانبول به خودم بهترین غذاها و هدی بدم،
الان با 100 دلار اومدم اینجا،اما ظهر به خودم گفتم یه روزی علی میلیون ها دلار پول تو حسابته و با میلیون ها دلار سفر میکنی و لذت میبری،
به خدا با همین 100 دلار هم سعی میکنم بهترین لذت هارو ببرم،
آخه تا بعد از مسابقه خیلی نمیتونم خوراکی و غذا بخورم ،اما انشاالله به یاری خدا بعدش میریم میترکونیم،
خدایا شکرت،
دیگه چی بنویسممممم؟؟!!!
آهان ،راستی اینجا خیلی آبو هواش الان عالیه صبح که رسیدیم که نسیم ملایم و مطبوعی میوزید یک نمی تو هوا بود و خیلی هواش عالی بود و ظهر هم که شد که کلن هوا بهاری بود من با زیر پوش تو چمن های پارک میدان تکسیم ولو شده بودم ،
چقدر اینجا خوبه که هر کسی با هر نوع پوشش و عقیده ای که دوست داره راه میره و زندگی میکنه،
از هر قوم و ملیتی من ظهر دیدم،ژاپنی،روسی،چینی،ترکی،فارسی،
اخخخخ چقدر که از قبل ورود به ترکیه از افراد خانواده بگیر تا تور لیدرمون باور و افکار منفی در مورد مردم ترکیه و تاکسی ها میخواستم بهم بخورونن،
اما به خدایااااا من چیزی جز خوبی نمیبینم،چیزی جز رفتار خوب و قشنگ نمیبینم،
از خدا میخوام کمکم کنه همیشه تو این مسیر باقی بمونم،اونوقت هرکجای این جهان برم بهترین آدم هرو میبینم بهترین تجارب رو خواهم داشت،
ظهر جاتون خالی یه دونر گوشت خوردم خیلی خوشمزه بود بعد دیدم هنوز گشنمه یه دونر مرغ دیگه هم سفارش دادم و خیلی خوشمزه بود اونم جاتون خالی،
من واقعا دخترهای اینجا رو تحسین کردم چقدر زیبا و خوش اندام هستن،هرکس با یک مدل لباس با یک طرز پوشش حالا چه ترک ها و چه اقوام دیگه،
خیلی دوست داشتم و میدونین ،واقعا یه چیز خیلی عالیه به خدا که مثلن به دختر اون جوری که دوست داره لباش بپوشه و بیاد بیرون آزادانه،و به خدا اگر کسی هم بخواد اذیتش کنه و نگاه بد کنه،
من شاید برام مثلن یکم تازگی داشته باشه بیا مثلن به قول خودمون یه ذره تو کف برم،اما به خدا من همون دوساعت بعد که تو میدون نشسته بودم برام عادی شده بود،فقط تحسین میکردم،زیبایی هارو و سپاسگذاری میکردم،
به حدی که خودم یک یقه اسکی سفید تنم بود و یک زیرپوش سفید زیر لباسم، دیدم گرمم شده و میخواستم رو چمن ها هم دراز بکشم ،گفتم بزار اینو درش بیارم و درش آوردم و چقدر هم کیف داد چقدر نسیم خنکی میوزید و دوستمون نوازش میکرد،
و کاری هم به نظر دیگران نداشتم چون اصلن نظری روم نبود :)))
ولی خیلی خوبه خیلی خوبه اینجا ،
آهان اینم بگم که تو اتاق برا خودم مثل بلبل انگلیسی حرف میزدم ولی تا میخواستم مثلاً یه درخواست خرید بدم یا سلام کنم یا یه تشکر بکنم اصلننننن یه وعضیاااا همه چی رو باهم قرو قاطی میکردم سلام وعلیکمو hello و شکرنو همه چی رو باهم میگفتم آخرم درست از آب در نمیومد :)))))
اما خوب بود اونام خودشون بنده خدا ها همینطور بودم،
اما به این فکر افتادم که واقعا روی تقویت زبانم و صحبت کردم کار کنم که بالاخره انشاالله مهاجرت بعدی من رخ خواهد داد و من نیاز پیدا میکنم به زبان،
خدایا شکرت بابت همه نعمت هات،
استاد میخوام یه تشکر خیلییییییی اساسی از شما و خانم شایسته بکنم که همیشه با عشق وقت میزارید برای دانشجوهاتون ،و کسب مهارت در قانون و انتقالش به ماها،
خیلی ازتون ممنونم،زیر فایل الگوبرداری از افراد موفق قسمت 2 یا 3 بود فکر کنم که نوشتم استاد منم یه روز قهرمان جهان میشم و اونوقت بهم افتخار میکنید و من هم افتخار میکنم که شاگرد شما بودم،
خیلی خدارو شکر میکنم،دیگه برم تمرکز کنم روی مسابقم انشاالله ،تا بعد هم نتیجه اون رو هم بیام و یک گوشه ای در این سایت الهی بنویسم،
عاشقتونم،خدایا شکرت،
به خداوند یکتا میسپارمتون
سلام دوست عزیز
امیدوارم هرکجا هستید شاد و پر انرژی باشید
کامنت تون با اینکه خیلی طولانی بود ولی بسیار عالی بود و خیلی صادقانه از کمبودها گفته بودی.از باور اشتباه دیگران .از قضاوتهای بیجای بعضیا و از ترمز ها.خیلی خوب مسیر و راه خودتون درک میکردید و نشانه هارو تشخیص میدادید. .از خوندش لذت بردم .دوست دارم بدونم نتیجه مسابقه چی شد؟؟
امیدوارم که موفق شده باشی !
سلااام زهرا خانوم عزیز درود بر شما ببخشید که با تاخیر جواب محبت شمارو میدم،
خیلی ممنونم بابت توجهتون خوشحالم که خداوند کامنت پر باری رو بهم گفت و من نوشتم،الان تقریبا 2 ماه از اون روز میگذره و من کامل تو کامنت بعدی نوشتم که چه اتفاقاتی افتاد اما اینجا یک بار دیگه مخصوص شما میگم:
حریفمو راند دوم ناک اوت کردم و کلیییییی بازیم خفن و لذت بخش بود هم برا خودم و هم برای تماشاگر ها،
خلاصه که خداوند به وعده هایش عمل میکنه،به چیزی که من توی ذهنم میدیدم و درخواست میکردم عمل کرد و همونجوری شد که میخواستم،بعدشم جاتون خالی رفتم استانبول گردی و غذاهای خوشمزه خوردم جاتون خیلی خالی،
اینم یه خبر خوشحال کننده خدمت شما،
انشاالله خدای من کمکم میکنه که امسال هم نتایج بزرگی بگیرم و خودم و دوستانم و استاد رو هم خوشحال کنم،
امید وارم سال پر برکتی داشته باشید در پناه الله
به نام خدای مهربان
سلام دوست عزیز
کامنت های شما رو خوندم و مشتاقانه پیگیر بودم بدونم بازی رو چی کار کردید
واقعاً خوشحالم که گفتید موفق شدید.
برایت آرزوی موفقیت و شادکامی و پیروزی وثروت دارم.
امیدوارم تا حالا که زمان زیادی از اون روزا میگذره به نتایج عالی رسیده باشید.
لطفاً باز هم از موفقیت هاتون برامون بنویسید.
چند شب قبل نمیدونم توی چه فایلی هدایت شده بودم به کامنت شما
امشب که دوباره به اسم شما رسیدم انگار یه آشنای صمیمی رو دیده باشم خیلی ذوق کردم
خودم هم نمیدونم چرا
به هرحال براتون آرزوی موفقیت دارم.
سلام به همگی
استاد چقدر این قسمت قشنگ بود
تو اون طاووس و بقیه حیوانات واقعا میشه قدرت خداوند رو دید انگار دونه دونه اونارو نقاشی کرده هرکدوم زیبایی خاص خودشون دارن من تا قبل از این برنامه اصلا به حیوانات علاقه نداشتم اما واقعا نظرم عوض شده کم کم دارم عاشق دنیاشون میشم
چقدر حرف زدن شما برام جالبه نوع رفتارتون باهم واقعا شما الگو مناسبی برای منی که دارم رابطمو از نظر قوانین بازسازی میکنم با دیدن عشقتون ناخوداگاه لبخند میزنم جفتتون به مزرعه و حیوانات و این نوع زندگی علاقه دارید الحق که درو تخته باهم جور هستید و چقدر خاکی هستید آدم از نحوه زندگیتون فقط لذت میبره
و تو هربرنامه بیشتر میبینم که چقدر قشنگ به ایده هاتون عمل میکنید به قول خودتون فاصله الهام یک ایده و عمل به اون براتون خیلی کمه منم خیلی دوست دارم اینجوری باشم بدون ترس نگرانی که نکنه نشه برم تو دل کار و اونجاست که کم کم راه روشن میشه
و اینکه هرچیزی رو که اراده کنید میخرید این یعنی ثروت یعنی فراوانی یعنی لذت که قطعا شما لایقش هستید
زندگی در بهشت بهترینننننن سریالی که تا الان دیدم پر از باور فراونی پر از لذت حس خوب ، زندگی در لحظه ،لذت بردن از مسیر و کلی اگاهی دیگه مرسی که این لحظات زیبا برامون ثبت کردید
1مهر 1402
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عباسمنش و خانم شایسته
سلام به همه دوستان ثروتمندم
زندگی در بهشت قسمت 128
ذَلِکَ هُدَی اللّهِ یَهْدِی بِهِ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَکُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا کَانُواْ یَعْمَلُونَ (88) انعام
آن هدایت خداست، هر کس از بندگانش را که بخواهد به آن هدایت مى کند و اگر شرک ورزند، قطعاً آنچه انجام داده اند از دستشان خواهد رفت.
استاد جان شما بخوبی مصداق آیه فوق هستی چراکه قوانین ثابت کیهانی را درک کردی و هدایت از خدا خواستی و الله هم به خواسته است پاسخ داد.
صحنه زیبایی رویایی پارادایس را می بینیم که استاد بخوبی تونسته یک تضاد را حل کنه ، وان حمل تریلر بوده که قبلا با ماشین سانتافه جابجا میکرد ولی الان دیدیم که با خرید یک بست مخصوص تریلر بخوبی به قسمت اهرم فولادی پشت تراکتور متصل شد و خدا میدونه که چقدر پر خیر و برکت میشه ، نکته اینجاست که استاد در همه مسائل حس کنجکاوی داره و تمام زیر وخم این هیولای قرمز رنگ را یاد گرفته چون واقعا ارزش ابزار را می دونه و هم اینکه چیزی که لازم است را می خره نه هرچی که دلش بخواد و موقع خرید هم قیمت نمی پرسد چون آزادی مالی داره و آزادی زمان هم داره هر موقع اراده کنه با خانم شایسته میرن خرید و چقدر هم بهشون خوش میگذره یادمه موقع خرید تراکتور قرمز با ماشین بنر سفید اس ال کی رفتن و در مسیر چقدر آهنگهای شاد از اندی گذاشت یادش بخیر
و استاد طاووس خریدی مبارکتان باشه شما احساس لیاقت و ارزشمندی کردید و جهان هن بهترین وزیباترین پرنده دنیا را در بهترین زمان و مکان به شما عطا کرد .
متشکرم
علیرضا یکتای مقدم
مشهد مقدس