سریال زندگی در بهشت | قسمت ١31

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار رضا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

به نام خداوندی که مراقب من است

سلام بر استاد عزیزم، خانم مریم و دوستان هم خانواده ام.

2180 روز از عضویتم در این خانواده صمیمی می گذرد. 2180 روز است که هر روز به این سایت می آیم و از آنچه برایم مهیا شده است لذت می برم.

2180 روز است از هجرت خود از شرایطی که داشتم را آغاز کرده ام و در کوچه پس کوچه های این سایت در جستجوی رمز و راز تغییر زندگی ام بوده ام.

2180 روز است که هر روز صحبت های استاد را شنیده یا دیده ام و روزهایی احساسم را از طریق نوشتن با استاد و دوستانم به اشتراک گذاشته ام.

در 2180 روز حضورم در این سایت و دیدن صحنه هایی از بهشت احساسم را به دستانم می سپارم تا هرآنچه درک کرده اند را به کلماتی قابل خواندن تبدیل کنند.

در آن لحظه که استاد را روی ماسه های سفید و برفی ساحل دیدم یاد روزگاری افتادم که از استاد شنیدم که کارش را از روی ماسه های بندرعباس شروع کرده است.

در آن روز من در حال تجربه زندگی ای بودم که خواسته من نبود.

نمی دانستم خواسته ام چه زندگی است اما می دانستم که آن چه هست آن چیزی نیست که مرا خوشحال کند.

آن روزها تازه قدم به سرزمین تغییر گذاشته بودم و تک و تنها در میان امواج سهمگین زندگی گرفتار شده بودم و حال هوای دلم عجیب ابری بود و شنیدن صحبت های استاد اندکی حال و هوای دلم را مساعد می کرد.

اما امروز در ساحل آرامش زندگی ام نشسته ام و در بهترین شرایط آب و هوای دلم در حال مشاهده استاد بودم که روی ماسه های سفید ساحل نشسته است.

تو از ساحل ماسه ای بندرعباس به ساحل سفید و برفی فلوریدا رسیدی و من از میان امواج خروشان زندگی به ساحل آرامش رسیدم.

تو را سپاسگزارم که مرا با آنچه تو را از آن ساحل سیاه به این ساحل سفید هدایت کرد آشنا کردی.

دیدن تصاویری که از درون ضبط شده بود مرا یاد خودم انداخت که در این چند ساله بارها بالا و پایین شده ام اما همیشه تو را دنبال می کردم.

بارها با برخورد به پستی و بلندی های روزگار سقوط کردم و احساسم بد شد اما هر بار دوباره خودم را ساختم و با اشتیاق و انگیزه بیشتری تو را دنبال کردم.

حالم بد شد اما در حال بد نماندم. شرایط تغییر نمی کرد اما رویایم را خط نزدم، ناامید می شدم اما به عشق دنبال کردنت دوباره پرواز می کردم و در جستجوی تو بودم.

وقتی تصاویر خیابان را از بالا می دیدم که همدیگر را قطع می کنند و از یکدیگر می گذرند یاد روزهای افتادم که سرآسیمه در کوچه پس کوچه های سایت عباس منش می دویم و به هر آنچه می رسیدم با دقت گوش می دادم، تماشا می کردم و روی دیوار آن کوچه یادگاری می نوشتم.

که من اینجا هستم، از کجا آمده ام، می خواهم به کجا بروم و آرزوهایم را روی دیوارهای کوچه های عباس منش می نوشتم.

اگر در سایت پرسه زده باشید شاید یادگاری هایی از من دیده باشید.

خیلی جالب است که بارها از طرف سایت پیام هایی دریافت کرده ام که دوستی زیر یادگاری است پیامی درج کرده است.

ابتدا لطف و محبت دوستانم را می خواندم و سپس سری به دلنوشته ام می زدم.

چقدر حالم بهتر می شد وقتی خودم را می دیدم.

آنچه بودم را می دیدم و ردپایم را مشاهده می کردم.

شنیدن موزیک های خاطره انگیزی که همراه با تصاویر رویایی پخش می شد مرا مشغول مرور خاطرات زندگی ام کرد.

((اون روزا ما دلی داشتیم واســه بردن جونی داشتیم))

اون روزها دلی نداشتم، واسه بردن هم هیچ جونی نداشتم

((واســه مردن کسی بودیم کاری داشتیم))

اتفاقا اصلا خودمو قابل نمی دونستم و کسی نبودم، کاری داشتم ولی اصلا دوستش نداشتم

((پاییز و بــهاری داشتیم تو سرا ما سری داشتیم))

برای من زندگی همیشه زمستان بود، زمستانی سرد و سوزان

((عشقی و دلبری داشتیم اون روزا ما دلی داشتیم))

هیچ عشق و دلبری نداشتم و امیدی به زندگی کردن هم نداشتم

((واســه بردن جونی داشتیم واســه مردن کسی بودیم))

بردنی در کار نبود که جونی داشته باشم هرچه بود باختن بود

وقتی به اینجای شعر رسید دقیقا داشت درباره شرایط من حرف می زد

((کسی آمد کــه حرف عشق را با ما زد))

منظورش با استاد عباس منش بود که از وقتی وارد زندگی من شد هرچه گفت از عشق بود، از خدا بود.

((دل ترسوی ما هم دل بــه دریا زد))

با اون همه ترس و ناامیدی که سراسر وجودم رو فرا گرفته بود با خودم گفتم می رم دنبالش، هرجا که رفت منم می رم. دلو به دریای عباس منش زدم و راهی سفر شدم.

((بــه یک دریای توفانی دل ما رفتــه مــهمانی))

وسط اون همه مشکلات و گرفتاری های زندگی، دل من اومده بود به مهمانی خدا، مهمانی آرامش و احساس خوب. زندگی من طوفانی بود ولی دل من در مهمانی بود.

((چــه دور ساحلش از دور پیدا نیست))

وقتی حرفهای استاد رو می شنیدم درباره شرایطی صحبت می کرد که خیلی از من فاصله داشت، ساحلی که استاد درباره اش حرف می زد اما من نمی دیدمش، در زندگی من وجود نداشت.

((یک عمری راه و در قدرت ما نیست))

همش در ذهنم مرور می شد که بابا یه عمر با چیزی که داری میشنوی فاصله داری، خیال برت داشته و خبر نداری. دنبال کی راه افتادی، به چی می خوای برسی؟

((باید پارو نزد وا داد باید دل رو بــه دریا داد))

اما قلب من می گفت نگران نباش، فقط به آنچه می بینی و می شنوی توجه کن، حالا که دل به دریا زدی پس فقط دل به دریا بده

((خودش میبردت هرجا دلش خواست))

به من گفت خودش می بردت هرجا دلش خواست، فقط دنبالش برو

((بــه هرجا برد بدون ساحل همونجاست))

به من گفت هرچی گفت باور کن، انجام بده و تکرار کن و بدون همونجا ساحلیه که دنبالشی

((بــه امیدی کــه ساحل داره این دریا))

منم به امیدی که این دریایی که دل بهش دادم ساحل داره هرجا استاد رفت دنبالش می رفتم و به هرچی می گفت گوش می دادم و عمل می کردم

((بــه امیدی کــه آروم میشــه تا فردا))

وسط اون شرایطی که همه چی خراب بود فقط به خودم دلداری می دادم که صبر کن، ادامه بده، طوفان تموم می شه و ساحل پشت این طوفان برات نمایان می شه

((بــه امیدی کــه این دریا فقط شاه ماهی داره))

تنها امیدم این بود که دریایی که دل بهش دادم، سرشار از نعمت های خوبه، فراوانیه، احساس خوبه، شادیه، سلامتیه

((بــه عشقی کــه نمیبینی شباشو بی ستاره))

امیدم این بود که این دریا پر از نشانه هایی است که هر لحظه به من چشمک می زنند و راه رو به من نشون می دن.

هر فایلی از استاد می شنیدم یا می دیدم برای من چشمک زدن ستاره هایی بود که در شب های تاریک زندگی ام به من نوید صبح شدن را می داد.

((دل ما رفتــه مــهمانی بــه یک دریای طوفانی))

واقعا دل من اون روزها تو زندگی ام نبود، زندگی من طوفانی بود ولی دل من وسط اون تلاتم رفته بود مهمانی

شب های تاریک مدت هاست به صبحی زیبا تبدیل شده و دریای طوفانی مدت هاست آرام و دل انگیز شده.

خورشید قلبم هر روز در این دریایی آرام طلوع می کنه و زیبایی های زندگی ام را به من نشان می دهد.

اما دل من دیگه هیچوقت به خونه برنگشت

اون هنوزم در مهمانیه

مهمانی که از وقتی شروع شد هر روز لذتبخش تر شد و من امروز در ساحل آرام زندگی ام روی ماسه های نرم و آفتاب خورده لم داده ام و به آنچه دلم از آن مهمانی برایم می فرستد نگاه می کنم.

با هر آهنگی که می شنیدم صحنه هایی از خاطرات زندگی ام مرور می شد که همه لذتبخش و زیبا بودند.

و اما صحنه آخر

با دیدن درون هوشمندی که از ارتفاع بالا داشت استاد رو دنبال می کرد به فکر فرو رفتم.

با خودم گفتم وقتی این درون رو انسان خلق کرده و به هوش مصنوعی مجهزش کرده و انقدر عالی داره هدفش رو دنبال می کنه بدون اینکه به موانع برخورد کنه واقعا خداوندی که مجهز به هوش بی نهایت است به چه شکلی می تواند مرا دنبال کند و مرا از موانع زندگی عبور دهد؟

چقدر آرامش بخش بود فکر کردن به خالقی که از آنجایی که من نمی بینم مرا می بیند و هدایت می کند.

استاد عباس منش عزیز نمی دانم دنیا قبل از من چه شکل بوده و بعد از من به چه صورت خواهد بود اما می دانم هرگز از بودن در جهانی که عباس منش در آن بود پشیمان نخواهم بود.

اگر انتخاب من بوده که بارها خودم را می ستایم و اگر انتخاب پروردگارم بوده تا ابد سپاسگزار خدایی هستم که من و عباس منش را به هم وصل کرد و خودش به عنوان نفر سوم بین من و او حضور دارد.

این یادگاری را بر دیوار شهر رویایی عباس منش، در ایالت زندگی در بهشت و در کوچه 131 نوشتم تا ردپای حضورم در این مهمانی الهی برجای بماند.

درپناه خداوند درون ها


یک خبر خوب

دوره «اصول کسب و کار شخصی» بر روی سایت قرار گرفت.
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    353MB
    23 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

757 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نسرین سلطانی» در این صفحه: 4
  1. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2509 روز

    سریال بهشت قسمت 131

    با سلام خدمت استاد عزیزم مریم جان و بچه های آگاه سایت عباس منش

    خدایا شکرت که بالاخره نت وصل شد و من تونستم با جریان سیال بهشت همراه بشم و از آگاهی های نابش برخوردار

    الان دومین باریه که دارم این فایل شگفت انگیز رو میبینم .بار اول فقط مات و مبهوت زیباییها و قدرت خداوند شده بودم در خلق این زیباییها .بخدا اشک توی چشام جمع شده بود از هیبت و عظمت این زیباییها. بقول یکی از بچه ها اصلا متوجه نشدم کی فایل تموم شد.

    بار اول که اون شن های سفید رو دیدم با وجود اینکه قبلا این ساحل رو دیده بودم ولی اونقدر شبیه برف بود که ی لحظه باور کردم که برفه

    همینه که استاد میگن چی میشه ما ی چیزی رو باور کنیم

    وقتی از ی نفر که بهش اعتماد داریم میشنویم. اونقدر ما به حرفهای استاد و مریم جان اعتماد کردیم که من ی لحظه حرف مریم جان رو باور کردم

    استاد رنگ عینکتون چقدر قشنگه عین آبی دریاست . حتی چشم های شما هم داره از دید دریا همه این زیباییها رو میبینه.

    چقدر باز هم با تمرکز کردنتون روی تنظیم درون دارین تمرکز رو در عمل به من نشون میدین . تا حالا 131 قسمت از سریال بهشت رو دیدم اما شما هزاران بار اصل تمرکز رو توی رفتارتون بمن نشون دادین و این نشون میده که این اصل جزیی از وجودتون شده و شما دارین نا اگاهانه این رو انجام میدین اما برای منی که تصمیم گرفتم آگاهانه این اصل رو توی زندگیم بکار ببرم باید این اصل اونقدر تکرار بشه که توی عمق وجودم نوفوذ کنه

    خدای من اون صحنه درخشش خورشید واقعا بینظیر بود انگار پلی از ساحل زده شده بود تا خورشید . چقدر خورشید توی این صحنه نزدیک و در دسترسه .چقدر درخشان و نابنده است. براستی که:

    والشمش و الضحاها

    سوگند به خورشید و تابندگی اش (شمس ایه 1)

    خدایا چقدر فراوانی رد پا چقدر فراوانی آدم هایی که لذت بردن رو توی زندگیشون جای دادن ، چه الگوهای زیادی برای باورپذیری لذت بردن

    وای که این آهنگ چه آرامشی رو توی وجود آدم ایجاد میکنه :

    اون روزا ما دلی داشیتم واسه بردن

    جونی داشتیم واسه مردن

    کسی بودیم کاری داشتیم

    پاییز و بهاری داشتیم

    تو سرا ما سری داشتیم

    عشق و دلبری داشتیم

    چقدر قبل از آشنایی با استاد کسی که نبودم هیچ خودم رو منزوی کرده بودم. زندگی خودم رو به خزانی سرد و بی پایان برای خودم تبدیل کرده بودم. سالهای زندگی من تنوع فصل ها رو نداشت.حتی از مرگ هم میترسیدم .نه دوست داشتم زنده باشم و نه دوست داشتم بمیرم از هر دو وحشت داشتم.

    اما الان میگم:

    این روزا من دلی دارم واسه بردن

    جونی دارم واسه مردن(از مرگ هراس ندارم)

    کسی هستم کاری دارم ( احساس لیاقت میکنم واسه زندگی کردن)

    پاییز وبهاری دارم ( فصل های زندگی من هر کردوم زیبایی خاص خودشون رو دارن)

    تو سرا من سری دارم ( شدم عضو ی خانواده ی خوب که همه برا خودشون کسی هستن)

    عشق و دلبری دارم ( خودم عاشق خودم هستم و دارم عاشق خدا هم میشم)

    چون کسی عباس منش اومد

    حرف عشق و با من زد

    دل ترسوی من هم دل به دریا زد

    دل من توی دریای زندگی رقص و پایکوبی میکنه

    آره من با آشنا شدن با استاد دل به دریا زدم. به دریای شناخت و آگاهی خودم و جهان

    اولش خیلی عجول بودم و ابزار مناسب هم نداشتم. بی محابا به دریا میزدم و امواج دریا هم من رو به شدت به سنگهای کنار ساحل میکوبید اما کم کم یاد گرفتم که باید آروم آروم جلو برم یاد گرفتم که باید به ابزار توحید مجهز باشم تا اون من رو هدایت کنه توی دریا و از دل امواج به راحتی و با لذت عبور بده. و از وقتی که به این درک رسیدم رفتن به دریا برام لذت بخش شد چون دیگه روی موجها سوار میشدم و به طناب توحید وصل بودم درست مثل موج سواری که به ی قایق وصل میشه و خیالش راحته . من وا میشدم روی تخته موج سواریم و اون من رو با خودش میبرد . بعضی قوتها که میخواستم منم منم کنم ونقش اون طناب رو نادیده میگرفتم توی دریا گم میشدم و مسیر رو گم میکردم اما دوباره ندای کمک سر میدادم و به اون طناب وصل میشدم .

    الان دیگه مدتیه که اون طناب جزیی از وجودم شده و خیلی کم پیش میاد که ولش کنم .الان دیگه بیشتر وقتها چشم هام رو میبندم و روی اون تخته موج سواری دراز میکشم و اجازه میدم اون طنابه من رو ببره به هر جایی که دلش میخواد .همون تخته و طنابی که موسی رو با خودش برد و سالم به مقصد رسوند و بهش عزت و احترام داد آخه فهمیدم که خدای من و موسی یکیه

    خدای من با اون آهنگ و موسیقی اولی انگار ی حالت خلسه ای بهم دست داده بود که یدفه با این نوای شوریدگی آهنگ دوم از اون خلسه بیرون اومدم و اون زمین چمن و استخری که به حالت ذوزنقه ای بود جلوی چشام ظاهر شد . اینهمه نظم و چیدمان زیبای درخت ها و ماشین های پارک شده و خیابونها و خونه ها آدم رو مبهوت میکنه

    بوی آزادی و رهایی از جای جای این تصاویر به مشام آدم میرسه.

    قلب آدم با دیدن این همه فراخی و گستردگی باز باز میشه

    هجوم نور و روشنایی رو میشه از همه طرف دید و حس کرد و این برای من که عاشق روشنایی و دلبازی هستم حیرت انگیزه

    با دیدن این تصاویر ذهن من باور میکنه که میشه توی ی شهر کوچیک زندگی کنی اما کوچک بودن اون هیچ محدودیتی رو برای لذت بردن ایجاد نکنه

    میشه وقتی به خیابونهاش نگاه میکنی دلت و قلبت باز بشه از این همه فضای باز

    میشه اونقدر مسیر پیاده روی زیاد باشه که هر وقت دلت خواسته با هر وسیله ای بری پیاده روی و خیالت راحت باشه از امنیت مسیر

    میشه خونه ها هیچ حجاب و مانعی دورشون نباشه برای دیدن منااظر زیبای طبیعت

    میشه طلوع و غروب خورشید رو از ایوون خونه خودت تماشا کنی و حالشو ببری

    و اما آهنگ بعدی با دل من چه ها که نکرد:

    دیشب من اومدم که باز بنوشم می از این سایت

    زدم صفحه عباس منش رو که خودم رو دلداری بدم

    اما اینترنت قطع شد و من موندم تو خماری

    امشب که اومدم سایت دیدم صف است از عاشقانی که داشون به وجد اومده :

    وجلت قلوبهم شدن از دیدن این زیباییها و نشانه های خداوند

    ای خدا ندیده فایل من به شما رسیدم از خوندن کامنت های بچه ها

    یارا آخر زغم عشق تو دیوانه شدم

    بیخود از خود شدم و راهی این میخانه شدم

    آنقدر کامنت های زیبا خوندم که شدم مست و خراب

    نه دگر سایت شناسم نه دگر جام شراب

    خدایا ممنوم که امشب چشمام بارونی شدن و نم بارون توشون جریان داره

    الله اکبر از اینهمه هارمونی خونه ها با هم بدون اینکه کوچکترین لطمه ای به طبیعت وارد بشه

    چقدر چهره ی معصوم اون پسر سیاه پوست توی تصویر داشت خودنمایی میکرد و تضاد جالب اون با اون یکی بچه و بقول شما استاد این دینای مادی پر از تضاده و همین تضادها این جهان رو زیبا کردن

    چقدر این تابلوهای راهنمایی رانندگی تمیز و خوشرنگ و نو هستن و قشنگ آدم ها رو هدایت میکنن به مسیر درست . وچقدر هم پایین و تو دید هستن

    چقدر سرسبزی این ایالت حس قشنگی رو به آدم منتقل میکنه .با دیدن اون درخت ها و چمن های سرسبز انگار حجم قفسه سینه آدم برای دریافت اکسیژن هی زیاد و زیادتر میشه و اصلا ناخودآگاه این پیام رو به آدم میده که اینجا اکسیژن فراوانه برای نفس کشیدن

    و باز هم عشق الهی با اون آهنگ قشنگ و همراهی شما و عزیز دلتون توی مسیر این خواسته رو در من ریشه دارتر میکنه که آره میشه این نوع عشق رو تجربه کرد . میشه ازدواج کرد بدون اینکه هیچ محدودیتی رو برای خودت و شریکت ایجاد کنی .میشه کسی رو درکنارت داشته باشی که از بودنش شاکر خداوند باشی و همه نوع لذتی رو باهاش تجربه کنی . که شاد بودن و لذت بردن و ازدواج کردن سن و سال نمیشناسه .میشه در هر سنی ازدواج کرد

    همه ی اینها میشه اگر باور کنی که هست.

    چقدر این رابطه خوب شما هم به ما مجردها کمک میکنه و هم به متاهل ها. به ما مجردها کمک میکنه که همچین خواسته ای رو در ایست خواسته هامون داشته باشم و به متاهل ها کمک میکنه که رابطه ای رو که دارند زیباتر و الهی تر کنند.

    اون تیکه ی آخر اون آهنگ سوای از اون عشق مادی که داره به بهترین وجه حسش رو انتقال میده برا من این معانی رو هم منتقل میکنه:

    همین حس یکی بودن غم ها رو از دلم برده:

    از وقتی که من فهمیدم که من و خدا یکی هستیم همین حس یکی بودن آرامشی رو در وجود من ایجاد کرده که غم و ناراحتی رو از من دور کرده چون وقتی میدونم خدا رو دارم و همه جوره حواسش بهم هست دیگه خیلی کمتر نگران میشم و غم میاد سراغم

    همون اندازه که هستی همون اندازه خوشحالم:

    به همون اندازه ای که من خدا رو باور کردم به همون اندازه باعث شده که خوشحالی و شادی توی زندگی من جریان پیدا کنه

    کنار تو که دنیامی چقدر بهتر شده حالم:

    آره از وقتی که من خدا رو پیدا کردم و اون رو کنار خودم حسش میکنم واقعا حالم بهتر شده

    چه احسای که احساسم به احساست گره خورده:

    همین که من حس خوبی دارم بیشتر مواقع یعنی اینکه من به خدا نزدیکم و من و خدا یکی هستیم چون احساس خوب یعنی خدایی بودن

    خدایا این رنگ آبی آب واقعا دیوانه کننده اس .دور طرف اون پل واقعها آرامش عجیبی به آدم میده

    جابله که سیم های برق جوری روی آب قرار گرفتن که احساس میکردی مثل ی سه تار میتونی اون سیم ها ر با ناخنت لمس کنی و ی موسیقی زیبایی ازشون میاد بیرون

    و اما آهنگ سیاوش قمیشی:

    من اینا رو فهمیدم از فایل های استاد که:

    چیزی به اسم سرنوشت از قبل تعیین شده ای وجود نداره و این ما هیتسم که سرنوشت خودمون رو رقم میزنیم

    که خدا غصه خوردن رو تو کتابش نهی کرده چون غصه غصه میاره

    که میشه نجنگی و پیروز جهان باشی

    که جهان مثل یک آیینه خودم رو به خودم نشون میده

    که تن و روح هر آدمی ی تیکه از منه و ههممون ی تیکه از خدا هستیم

    که ما با چشم های بسته متولد شدیم اما نباید ا چشم های بسته زندگی کنیم

    و جملات پایانی استاد:

    تمرکز بر زیباییها و تحسین و تایید اونها رمز هدایت شدن من به سمت این زیباییهاست حالا اگر شما هم میخواین زیبایی رو تجربه کنین بی حد و مرز شما هم باید همین مسیری که من اومدم رو بیاین

    و من هم میگم :

    دیگه حجت و دلیل از این واضح تر و موثق تر .من با بودن با شما استاد از نازیباییها فاصله گرفتم و زیباییها دارن روانه زندگی من میشن پس با قدرت این مسیر رو ادامه میدم تا زببایی رو در تمام ابعاد تجربه کنم

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  2. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2509 روز

    99/11/12

    امروز صبح چند بار به سایت سر زدم اما خبری از فایل جدید نبود البته خبرش رو توی کانال تلگرام شنیده بودم ودیده بودم اون غروب بی نظیر رو و منتظر دیدنش بودم اما خبری نشد. من هم رفتم سر کار .ساعت 7 که برگشتم خبر فایل جدید روی سایت بود از عکسش معلوم بود که میخواد با دل بچه های سایت چکار کنه. با خودم گفتم برم اول کامنت های لایک شده رو بخونم بعد فایل رو دانلود کنم .

    و اونچه که از کامنت های بچه ها گرفتم جز حس خدایی شدن نبود .با خوندن کامنت های بچه ها اشک توی چشای من هم میخواد حلقه بزنه با وجود اینکه هنوز فایل رو ندیدم اما فرکانسی که از بچه ها گرفتم اون حس خوبه رو ایجاد کرد و جالب ترش اینه که وقتی خوندن کامنت ها تموم شد و اومدم که فایل رو دانلود کنم اینترنت قطع شد .شاید اگر من اوایل آشنایی استاد بودم کلی حالم میگرفت اما با خودم گفتم حالا که اینترنت قطعه بیام و احساسم رو در مورد این فایلی که ندیدم و فقط کامنت های لایک شدش رو خوندم بنویسم تا اینترنت وصل بشه

    اونقدر که این بچه های سایت قشنگ زیباییها رو بیان میکنن آدم حتی ندیده هم میتونه دقیق تجسم کنه اون زیباییها رو از اون ساحل آردی بینظیر ، از اون رنگهای محشر غروب که روی آب دریا منعکس شده ، از اون ساختمونهایی که رو به ساحلن و بدون هیچ دیوار و حصاری، از ذوق اون بچه ها ، از تمیزی اون شهر سرسبز و زیبا ، از پیاده روهای فوق العاده و ……..

    منتظرم که نت وصل بشه و اصل جنس رو ببینم و بعد کامنتم رو بنویسم .این فقط تشکری بود از بچه های آگاه و زیبابین سایت

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2509 روز

    سلام به هم فرکانسی خوبم آقا حسن. منم از کامنت دوستانی مثل شما لذت بردم و خوشحال شدم از هدایت شدنتون به کیش. ان شا الله که شما هم به هر آنچه توی لیست خواسته هاتون هست برسین به زودی زود.سپاسگزارم دوست عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2509 روز

    سلام بر ملکه ی سایت . خدا رو شکر که دارم درپاسخ هدایت دوستانی مثل شما که هر کدومتون ی جوری خدایی هستین مینویسم. افتخار میکنم به بودن در کنار دوستانی مثل شما که هر کدومتون دید زیبابین و الهی خاص خودتون رو دارین .ان شا الله که ثابت قدم بمونیم در این مسیر و به هرآنچه که لایقش هستیم برسیم و از رسیدن هامون برای همدیگه تعریف کنم تا حالمون خوبتر از خوب باشه همیشه . در پناه الله یکتا موفق و شاد و ثروتمند باشی همیشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: