به نام خداوندی که مراقب من است
سلام بر استاد عزیزم، خانم مریم و دوستان هم خانواده ام.
2180 روز از عضویتم در این خانواده صمیمی می گذرد. 2180 روز است که هر روز به این سایت می آیم و از آنچه برایم مهیا شده است لذت می برم.
2180 روز است از هجرت خود از شرایطی که داشتم را آغاز کرده ام و در کوچه پس کوچه های این سایت در جستجوی رمز و راز تغییر زندگی ام بوده ام.
2180 روز است که هر روز صحبت های استاد را شنیده یا دیده ام و روزهایی احساسم را از طریق نوشتن با استاد و دوستانم به اشتراک گذاشته ام.
در 2180 روز حضورم در این سایت و دیدن صحنه هایی از بهشت احساسم را به دستانم می سپارم تا هرآنچه درک کرده اند را به کلماتی قابل خواندن تبدیل کنند.
در آن لحظه که استاد را روی ماسه های سفید و برفی ساحل دیدم یاد روزگاری افتادم که از استاد شنیدم که کارش را از روی ماسه های بندرعباس شروع کرده است.
در آن روز من در حال تجربه زندگی ای بودم که خواسته من نبود.
نمی دانستم خواسته ام چه زندگی است اما می دانستم که آن چه هست آن چیزی نیست که مرا خوشحال کند.
آن روزها تازه قدم به سرزمین تغییر گذاشته بودم و تک و تنها در میان امواج سهمگین زندگی گرفتار شده بودم و حال هوای دلم عجیب ابری بود و شنیدن صحبت های استاد اندکی حال و هوای دلم را مساعد می کرد.
اما امروز در ساحل آرامش زندگی ام نشسته ام و در بهترین شرایط آب و هوای دلم در حال مشاهده استاد بودم که روی ماسه های سفید ساحل نشسته است.
تو از ساحل ماسه ای بندرعباس به ساحل سفید و برفی فلوریدا رسیدی و من از میان امواج خروشان زندگی به ساحل آرامش رسیدم.
تو را سپاسگزارم که مرا با آنچه تو را از آن ساحل سیاه به این ساحل سفید هدایت کرد آشنا کردی.
دیدن تصاویری که از درون ضبط شده بود مرا یاد خودم انداخت که در این چند ساله بارها بالا و پایین شده ام اما همیشه تو را دنبال می کردم.
بارها با برخورد به پستی و بلندی های روزگار سقوط کردم و احساسم بد شد اما هر بار دوباره خودم را ساختم و با اشتیاق و انگیزه بیشتری تو را دنبال کردم.
حالم بد شد اما در حال بد نماندم. شرایط تغییر نمی کرد اما رویایم را خط نزدم، ناامید می شدم اما به عشق دنبال کردنت دوباره پرواز می کردم و در جستجوی تو بودم.
وقتی تصاویر خیابان را از بالا می دیدم که همدیگر را قطع می کنند و از یکدیگر می گذرند یاد روزهای افتادم که سرآسیمه در کوچه پس کوچه های سایت عباس منش می دویم و به هر آنچه می رسیدم با دقت گوش می دادم، تماشا می کردم و روی دیوار آن کوچه یادگاری می نوشتم.
که من اینجا هستم، از کجا آمده ام، می خواهم به کجا بروم و آرزوهایم را روی دیوارهای کوچه های عباس منش می نوشتم.
اگر در سایت پرسه زده باشید شاید یادگاری هایی از من دیده باشید.
خیلی جالب است که بارها از طرف سایت پیام هایی دریافت کرده ام که دوستی زیر یادگاری است پیامی درج کرده است.
ابتدا لطف و محبت دوستانم را می خواندم و سپس سری به دلنوشته ام می زدم.
چقدر حالم بهتر می شد وقتی خودم را می دیدم.
آنچه بودم را می دیدم و ردپایم را مشاهده می کردم.
شنیدن موزیک های خاطره انگیزی که همراه با تصاویر رویایی پخش می شد مرا مشغول مرور خاطرات زندگی ام کرد.
((اون روزا ما دلی داشتیم واســه بردن جونی داشتیم))
اون روزها دلی نداشتم، واسه بردن هم هیچ جونی نداشتم
((واســه مردن کسی بودیم کاری داشتیم))
اتفاقا اصلا خودمو قابل نمی دونستم و کسی نبودم، کاری داشتم ولی اصلا دوستش نداشتم
((پاییز و بــهاری داشتیم تو سرا ما سری داشتیم))
برای من زندگی همیشه زمستان بود، زمستانی سرد و سوزان
((عشقی و دلبری داشتیم اون روزا ما دلی داشتیم))
هیچ عشق و دلبری نداشتم و امیدی به زندگی کردن هم نداشتم
((واســه بردن جونی داشتیم واســه مردن کسی بودیم))
بردنی در کار نبود که جونی داشته باشم هرچه بود باختن بود
وقتی به اینجای شعر رسید دقیقا داشت درباره شرایط من حرف می زد
((کسی آمد کــه حرف عشق را با ما زد))
منظورش با استاد عباس منش بود که از وقتی وارد زندگی من شد هرچه گفت از عشق بود، از خدا بود.
((دل ترسوی ما هم دل بــه دریا زد))
با اون همه ترس و ناامیدی که سراسر وجودم رو فرا گرفته بود با خودم گفتم می رم دنبالش، هرجا که رفت منم می رم. دلو به دریای عباس منش زدم و راهی سفر شدم.
((بــه یک دریای توفانی دل ما رفتــه مــهمانی))
وسط اون همه مشکلات و گرفتاری های زندگی، دل من اومده بود به مهمانی خدا، مهمانی آرامش و احساس خوب. زندگی من طوفانی بود ولی دل من در مهمانی بود.
((چــه دور ساحلش از دور پیدا نیست))
وقتی حرفهای استاد رو می شنیدم درباره شرایطی صحبت می کرد که خیلی از من فاصله داشت، ساحلی که استاد درباره اش حرف می زد اما من نمی دیدمش، در زندگی من وجود نداشت.
((یک عمری راه و در قدرت ما نیست))
همش در ذهنم مرور می شد که بابا یه عمر با چیزی که داری میشنوی فاصله داری، خیال برت داشته و خبر نداری. دنبال کی راه افتادی، به چی می خوای برسی؟
((باید پارو نزد وا داد باید دل رو بــه دریا داد))
اما قلب من می گفت نگران نباش، فقط به آنچه می بینی و می شنوی توجه کن، حالا که دل به دریا زدی پس فقط دل به دریا بده
((خودش میبردت هرجا دلش خواست))
به من گفت خودش می بردت هرجا دلش خواست، فقط دنبالش برو
((بــه هرجا برد بدون ساحل همونجاست))
به من گفت هرچی گفت باور کن، انجام بده و تکرار کن و بدون همونجا ساحلیه که دنبالشی
((بــه امیدی کــه ساحل داره این دریا))
منم به امیدی که این دریایی که دل بهش دادم ساحل داره هرجا استاد رفت دنبالش می رفتم و به هرچی می گفت گوش می دادم و عمل می کردم
((بــه امیدی کــه آروم میشــه تا فردا))
وسط اون شرایطی که همه چی خراب بود فقط به خودم دلداری می دادم که صبر کن، ادامه بده، طوفان تموم می شه و ساحل پشت این طوفان برات نمایان می شه
((بــه امیدی کــه این دریا فقط شاه ماهی داره))
تنها امیدم این بود که دریایی که دل بهش دادم، سرشار از نعمت های خوبه، فراوانیه، احساس خوبه، شادیه، سلامتیه
((بــه عشقی کــه نمیبینی شباشو بی ستاره))
امیدم این بود که این دریا پر از نشانه هایی است که هر لحظه به من چشمک می زنند و راه رو به من نشون می دن.
هر فایلی از استاد می شنیدم یا می دیدم برای من چشمک زدن ستاره هایی بود که در شب های تاریک زندگی ام به من نوید صبح شدن را می داد.
((دل ما رفتــه مــهمانی بــه یک دریای طوفانی))
واقعا دل من اون روزها تو زندگی ام نبود، زندگی من طوفانی بود ولی دل من وسط اون تلاتم رفته بود مهمانی
شب های تاریک مدت هاست به صبحی زیبا تبدیل شده و دریای طوفانی مدت هاست آرام و دل انگیز شده.
خورشید قلبم هر روز در این دریایی آرام طلوع می کنه و زیبایی های زندگی ام را به من نشان می دهد.
اما دل من دیگه هیچوقت به خونه برنگشت
اون هنوزم در مهمانیه
مهمانی که از وقتی شروع شد هر روز لذتبخش تر شد و من امروز در ساحل آرام زندگی ام روی ماسه های نرم و آفتاب خورده لم داده ام و به آنچه دلم از آن مهمانی برایم می فرستد نگاه می کنم.
با هر آهنگی که می شنیدم صحنه هایی از خاطرات زندگی ام مرور می شد که همه لذتبخش و زیبا بودند.
و اما صحنه آخر
با دیدن درون هوشمندی که از ارتفاع بالا داشت استاد رو دنبال می کرد به فکر فرو رفتم.
با خودم گفتم وقتی این درون رو انسان خلق کرده و به هوش مصنوعی مجهزش کرده و انقدر عالی داره هدفش رو دنبال می کنه بدون اینکه به موانع برخورد کنه واقعا خداوندی که مجهز به هوش بی نهایت است به چه شکلی می تواند مرا دنبال کند و مرا از موانع زندگی عبور دهد؟
چقدر آرامش بخش بود فکر کردن به خالقی که از آنجایی که من نمی بینم مرا می بیند و هدایت می کند.
استاد عباس منش عزیز نمی دانم دنیا قبل از من چه شکل بوده و بعد از من به چه صورت خواهد بود اما می دانم هرگز از بودن در جهانی که عباس منش در آن بود پشیمان نخواهم بود.
اگر انتخاب من بوده که بارها خودم را می ستایم و اگر انتخاب پروردگارم بوده تا ابد سپاسگزار خدایی هستم که من و عباس منش را به هم وصل کرد و خودش به عنوان نفر سوم بین من و او حضور دارد.
این یادگاری را بر دیوار شهر رویایی عباس منش، در ایالت زندگی در بهشت و در کوچه 131 نوشتم تا ردپای حضورم در این مهمانی الهی برجای بماند.
درپناه خداوند درون ها
یک خبر خوب
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD353MB23 دقیقه
به نامِ این همه زیبایی و نعمت.
سلام.
وقت همگی بخیر.
وایی خُدای من؛ عجب استادِ خوش تیپی.
به نظر من، به نظر من استاد با این شلوار لی و در کُل این تیپ خیلی خوش تر میاد.
خُدا کُنه همیشه زمستون باشه😎 شوخی کردم این تیپ استاد هم برام تکراری میشه و در اصل همین تنوع فصل هاست در کُل همین تنوع هاست که باعث زیبایی و حرکت میشه.
خدایا صد هزار مرتبه شُکرت.
وایی خُدای من، چه ساحل زیبایی؛ ساحلِ “سی ساید”
چه ساحل تمیزی؛ واقعا تمیزه ، واقعا.
چه ساحل خوش رنگی.
واقعا کیفیت داره این دوربین و این میکرُفن.
واقعاً تحسین داره دقت سنسورهای این دِرون.
واقعا تحسین داره این نظمی که در شهر حاکم هستش.
واقعا تحسین داره این کنجکاویی بچه ها( واقعا خیلی خوب تشخیص دادند که در حالِ فیلم برداریِ)
واقعاً معماریِ خونه ها تحسین داره.
واقعاً تحسین داره اشتیاقتون به فیلم برداری با دِرون.
واقعا تحسین داره احساستون از اینکه این تصاویر رُ برای کاربرای ساستتون به اشتراک می گذارید.
واقعاً خیلی خیلی به برف شباهت داره؛ اگه نمی گفتید شوخی کردم یه این زودی ها تشخیص نمی دادند افرادی که برای اولین بار این صاحل رُ دیدند.
وایی خُدای من عجب خورشیدِ طلایی؛ عجب نور طلایی داده به دریا.
خُدایا صد هزار مرتبه شُکرت.
اوه مای گاد ؛ عجب تِیک آفی زد دِرونمون.
اوه بازم قُمیشی ؛ اون روزا ما دلی داشتیم ؛ اما الان خانه ای برای خُدا داریم.
وایی خُدای من ؛عجب آلاچیقی دُرُست کرده روی ساختمان.
خُدایا صد هزار مرتبه شُکرت.
وایی خُدای من؛ عجب خونه های منظمی .
عجب راه پله های منظمی را به ساحل.
عجب خیابون های تمیز و زیبا و عریضی.
عجب هادی داره این دِرون ما.
خُدایا صد هزار مرتبه شُکرت از این همه زیبایی.
وایی خیدای من عجب ساحل زیبا و خوش رنگ و تمیز و درازی.
عجب خلیجی.
وایی خِدای من ؛ عجب موج های ریز و میزی.
💗عجب اهننگهایی گذاشتید استاااااااد. واقعا خوراک این فرکانس و این صحنه هاست.
💞کسی( استاد عباس منش) آمد که حرف عشق رُ با ما زد.
دلِ ترسوی ما هم دِل به دریا زد.
💞 به یک دریای طوفانی( مسیر لذت بخشِ رسیدن به اهداف و تضاد هایی که اگه در مدار درست باشیم غیر از ثروت چیزی به همراه ندارند) دلِ ما رفته به مهمانی.
💞چه دوره ساحلش ، از دور( ایده های پایانی ِ رسیدن به هدف از قدم اول پیدا نیست باید بهش نزدیک شی تا بهت الهام شَن) پیدا نیست.
💖واقعا این قسمت شعر و ساحل رُ خوب ب هم مَچ کردید؛ احسنت.
یه عُمری راهه( خاصیتِ جهان مادی که امکان نداره کسی در این جهان به کمال برسه ) و در قُدرتِ ما نیست( ما در این جهان مادی نمیتونیم به کمال برسیم)
💖 عجب؛ وقتی این شعر رُ تو جلسه ی پنج قدم چهارمِ دوره خوندید من خیال کردم از خودتون خوندیدو
خیلی ششعر خوبیه.
💞 باید پارو نزد ( نباید برای رسیدن به هدف سخت تلاش فیزیکی کرد) وا داد ( باید رها شد) ؛ باید دل را به دریا داد ( باید اجازه داد تا خُدا هدایت کُنه)
💞 خودش می بردِت هر جا دلش خواست ( خدا بر اساس احساسی که داری به یه سمتی هدایتت میکُنه)
💞 به هر جا برد بدون ساحل همونجاست( هر نشانه ای که سر راحت قرار داد و هر ایده ای که بهت الهام شُد بدون قدمِ اوله و اعتماد کُن و بهش عمل کُن ((( آقای محمد رضا رئیس آبادی))) عمل کُن؛ نشین و وِر و وِر نگاه نکُن به ایده ها و نشانه ها و بهانه نیار و اقدام کُن)
💞به اُمیدی که ساحل داره این دریا ( به امید اینکه خُدا چیزی رُ بهت الهام نمیکُنه که در نهایت به نفعت نشه) به امیدی که آروم میشه تا فردا ( در لحظه باش ؛ به فکر فردا نباش ، همه چی درست میشه) .
💞 به اُمیدی که این دریا فقط شاه ماهی داره ( به امید اینکه نتیجه ی احساس خوب = اتفاقات خوب)
💞 به عشقی که نمی بینی شبهاش رُ بی ستاره ( به عشق اینکه نمیبینی هیچ قُفلی رُ بدونِ کلید)
💞 دلِ ما رفته میهمانی.
💗 وایی خُدای من اون محوطه ی زیبای شش ضلعیِ احاطه شده با دو گونه ی درختیی زیبا چه زیباست.
خُدایا شُکرت از این همه طراحیِ زیبا.
💗خُدایا صد هزار مرتبه شُکرت؛ چه دریای بُزُرگی؛ فرضش رُ بکنیم آخه چه قدر نعمت خُدا داره که اگه این همه آب جوهر بشن باز هم برای نوشتنشون کافی نیستند ( خِدایا صد هزار مرتبه شُکرت. ( امروز تو شرکتی که براش کار می کنم داشتم با یه دستگاهی لگو چاپ می کردم ؛ یه محفظه برای جوهر داره به اندازه ی سه تا قوطی کبریت؛ تا اینجا حدود 1700 تا پرینت باهاش زدم تقریبا هر سری به اندازه ی پنج تا گلمه ی انگلیسی ؛ هنوز فکر نکنم یک سومش استفاده شده باشه. و قتی بهش فکر می کنم که اگه قرار باشه این همه ابِ روی کُره ی زمین رُ ( هِه روی کُره ی زمین بماند من اگه بتونم با ده سی سی آب نعمت دریافت کُنم تو این فرکانس فکر کُنم هنگ می کُنم) کم کم بریزیم به جای اون جوهرا !!!! اصلا موخم صوت کشید بی خیال.
بریم ادامه فایل .
وایی خُدای من ؛ عزیزم خانم شایسته ی عزیز نشسته در کنار عزیز دلشون برامون دست تکون میدن؛ سلامت باشید ایشالا.
خُدایا صد هزار مرتبه شُکرت از بابت لباسهای زیبای عزیز دلس استادمون؛ شلوارشون از شلوار استاد خوش رنگ تره.
خُدایا صد هزار مرتبه شُکرت.
وایی خُدای من چه گُل پسری زیبا و کُنجکاوی؛ خُدایا صد هزار مرتبه شُکرت؛ انها پاره ای از من هستند؛ انرژی هستند)
دمتون گرم استاد که بهشون فسرصت دادید تا لذت ببرند از دیدن این دِرون عالیمون غ عزیزم ، نگاهشون کُن چه ذوقی کردند چه حرکتی زد از بسکه هیجان زده شُد.
خُدایا صد هزار مرتبه شُکرت.
وای خُدای من ؛ عجب پله های کم شیبی ؛ فکری همه کس رس کردند.
خُدایا صد هزار مرتبه شُکرت.
عجب پرچمِ خوش رنگی ؛ اوضاعِ دریا در وضعیتِ زرده.
وایی خُدای من از چه زوایایی فیلم برداری میکسنه این دِرونمون.
خُدایا صد هزار مرتبه شُکرت.
oh my godدوباره اسکوتر.
دمتون گرم خیلی حالت ایستادنتون عاشقانست؛ حس لذت بردن و صحنه های عاشقانه رُ به آدم میده.
وایی خُدای من؛ عجب شاسی بلندِ خوش رنگ و شیکی.
من خواستمش.
وایی خُدای من؛ ماشاالله، چه چشمای دقیق و قوی داره این دُرون که اینجور موانع رُ تشخیص میده و ردشون میده .
خُدایا صد هزار مرتبه شُکرت.
خُدیا صد هزار مرتبه شُکرت که داره تایپِ دَه انگُشتیم ، کامنت به کامنت قوی و قوی تر میشه.
خُدایا صد هزار مرتبه شُکرت.( با تکرا رو تمرین هر کاری امکان پذیره) من الان در قدمِ چهارسمِ دوره ِ فوق العاده ی دوازده قدم هستم و یکی از اهدافم هم اینه که تا پایان دوره طراحی سایت و برنامه نویسی رُ یاد بگیرم و همون جوری که دارم در تایپ ده انگُشتی پیشرفت میکُنم ایمان دارم که به این هدفم هم میرسم ، آره من ، من که تا یک سالِ پیش نمیتونستم یه ایمیل بفرستم بدونِ راهنمایِ گوگل.
یک سال پیش ؟؟؟؟ چرا اینقدر دور رفتم؟؟؟/ همین دیشب اومدم یه ایمیل به سایت بفرستم فراموش کرده بودم چطوری باید بفرستم و از گوگل کمک گرفتم.( با این حال ایمان دارم که می توانم کُد نویسی و طراحیِ سایت رُ هم یاد بگیرم. و تازه؛ تصمیم گرفتم از ویندوز مهاجرت کنم به لینوکس (البته اگه لپتاپم جواب بده)😄
وایی خُدای من؛ لذت میده تو این تراسها بشینی روی صندلی های تاب تابی و مراقبه کُنی.
وای خُدای من چه پُلِ زیبایی.
چه آبِ زُلالی.
واقعا اون جریمه های 5000 دلاری کارِ خودش رُ کرده؛ خُدایا صد هزار مرتبه شُکرت از این همه زیبایی.
واقعا حلالشون باشه اون همه مالیاتی که میگیرند؛ چون مثل بعضی جاها نمیخورن یه آبی هم روش ؛ بلکه خرجِ همون کشور و ایالت می کُنند.
من به خودم افتخار می کُنم؛
اول از این بابت که خُدا رُ دارم
دوم از اینکه در جهانی زندگی میکنم که قوانینِ ابدی و بدونِ تغییری بر ان حاکمه.
سوم از اینکه خودم رُ دارم میشناسم.
چهارم از اینکه شاگرد استاد عباس منش هستم و پنجم از این که از مالیات فرار نمی کُنم ؛ تازه دوست دارم بیام آمریکا مالیا بپردازم تا خرج این همه زیبایی شه.
خُدایا صد هزار مرتبه شُکرت.
وایی خُدای من چه آسفالت تمیزی ؛ یکی دیگه از آرزو هام هم اینه که بیام امریکا و یه دست کُت و شلوار سفید بخرم و روی خیابونهای تمپا و منطقه ی پرادایس دراز بکشم.
اوه باز هم سیا وش قُمیشی ؛
💞 من اینا رُ فهمیدم از زندگی که به غیر از مرگ هیچ چیزی اجبار نیست.
…
..
..
بین من و آرزو های دورم هیچ کس غیر از خودم دیوار نیست.
…
…
…
جنگیدن و باختن بهتره از اینکه نشست و فقط غصه خورد.
و..
و
…
عجب مسیر های برای دو چرخه و پیاده روی و اسکوتر بازی و عشق بازی😎
وایی خُدای من؛ عجب حِسی داره این دِرونمون؛ سیم های برق رُ هم میبینه ؛ از من هم بهتر.
وایی اینا چیه تو دقیقه ی 14؟؟؟ برفه؟؟؟
oh my god دِرون داره عزیزِ دلِ استاد رُ تعقیب میکُنه و این اسکوتر سوار هم ژِستِ باد شکن گرفته.
حالا میرسه به استاد؛ از لحاظ فیزیکی هم میرسه به استاد.
لذت بردیم استاد ؛ قطعا لذت بردیم. و خواهیم بُرد.
دمتون گرم از اینکه این همه وقت می گذارید و با لذت از این فایلها ضبط و تدوین می کنید برای اعضای این خانواده.
واقعا همین طوره ؛ کُلِ اتفاقات ِ زندگی ِ ما رُ کانونِ توجُهمون رقم میزنه و ما باید آگاهانه سعی کنیم که به نکات مثبت توجه کنیم ( در ابتدای کار این آگاهانه بودن باید بیشتر باشه)
ایول تاریخ و جغرافیا هم داریم یاد می گیریم؛ 😀 دریای سیاه در شمال ترکیه و در یای مدیترانه هم در جنوبِ ترکیه ( باور کنید فراموش کرده بودم )
وایی خُدای من؛ چه خونه های رو یایی، چه آلاچیق هایی دارند، چه تراسهایی دارند.
خُدایا صد هزار مرتبه شُکرت.
وایی خسدای من چه شاسی بلندِ شیک و خوش رنگ و لعابی.
خُدایا صد هزار مرتبه شُکرت.
با یاد داشته باشیم که به هر چیز که توجه کنیم از اصل و اساس همون چیز وارد زندگیمون میشه.
و انتخاب ما ماست که به چه چیز توجه می کنیم.
های یا بای ؟
خُدا نگهدار همگی.
بای