دیدگاه زیبا و تأثیرگزار نسرین عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت
با سلام خدمت استاد
“من دارم زندگی میکنم با این شرایط با این آزادی زمانی و مکانی
باور کنید حرف من رو
این ی توهم نیست
این ی حرفی نیس که بگم خوبه بهش فکر کنید
این حرفیه که من بهش فکر کردم و خلقش کردم و دارم باهاش زندگی میکنم
چرا از خودم مثال میزنم چون تنها راه آموزش دادن مثال زدنه
انیشتن:
مثال زدن یکی از راههای آموزش دادن نیست تنها راه آموزش دادنه
چه مثالی بهتر از مثالی که خودم انجامش دادم
همیشه توی آموزش دادن آرزوم این بود که به جای اینکه بگم سرهنگ ساندز این کار رو کرده، به جای اینکه بگم هنری فورد اینکار رو کرده بگم:
من این کار رو کردم
من از این قوانین استفاده کردم و به این نتایج رسیدم ”
اینا قسمتی از آگاهی های جلسه چهارم قدم دوم دوره دوازده قدمه که من امروز داشتم گوش میدادم و مرور میکردم که همزمان شد با این فایل و چه همزمانی که دقیقا در عمل داره همه چیز رو به من نشون میده
اینکه ی نفر اونقدر میتونه آزادی زمانی و مالی داشته باشه که ساعت دو نصفه شب هوس پینگ پونگ بازی کردن کنه و نگران این نباشه که فردا دیر از خوب بیدار بشه یا نتونه کار کنه بر خلاف بیشتر ثروتمندا که اونقدر درگیر کارن که وقتی ندارن که به تفریحات خودشون برسن یا کنار خونواده باشن و با همدیگه لذت ببرن و اینه تفاوت عباس منش با بقیه ثروتمندها که کارش و زندگیش و لذتش یکیه و این یکی از همون اصول موفقیت در کسب و کاره که کار آدم باید با عشقش و زندگیش یکی باشه چیزی که من دنبالش هستم اما هنوز بهش نرسیدم
مریم جان من هر بار شما رو میبینم یاد خودم می افتم خیلی از خصوصیاتم شبیه شماست حتی از لحاظ ظاهری و بابت این موضوع خیلی خوشحالم .اما اون چیزی که شما خوب تونستین روش کار کنین در صلح بودن با خودتونه چیزی که من خیلی باید از شما الگوپذیری داشته باشم .البته که به لطف خداوند و کمک های استاد خیلی در این زمینه بهتر شدم
اما اینکه شما دو نفر رو کنار هم میبینم هم برای من نشونه اس که من هم میتونم ی همچین رابطه ی الهی و عاشقانه ای رو داشته باشم اگر روی باورهام کار کنم و هر روز خودم رو بهبود بخششم تا بتونم کسی رو به زندگیم جذب کنم که خود ساخته باشه نه اینکه من بخوام هولش بدم
مریم جان تحسین میکنم این عشق و علاقتون به کار رو که زمان و مکان نمیشناسه .براستی که شما خیلی خوب با مهاجرت از بندر عباس به تهران و برداشتن قدم هاتون هدایت شدین به این رسالتتون و همین داره به من میگه که اینقدر نگران پیدا کردن رسالتم نباشم چون بقول شما این جوری نیست که من ی گوشه بشینم و فکر کنم رسالتم چیه و پیداش کنم. من باید برم توی دل ناشناخته های زندگیم تا توی دل اونها توانایی های خودم رو بهتر بشناسم و و به وضوح برسم در مورد خواسته هام و هدایت بشم به اون رسالت اصلیم که این روزها همین حس واضح شدن تدریجی خواسته هام رو دارم بهتر درک میکنم
نکته بعدی که با پذیرفتن بازی از طرف شما بهم یادآوری شد اینه که هر وقت لذتی روانه زندگی من میشه و به سمت من هدایت میشه من باید با آغوش باز بپذیرم اون رو چون هر لذتی اومده تا من رو ی ذره عملگراتر و توحیدی تر کنه پس به تعویق انداختن اون یعنی ظلم به خودم و محروم کردن خودم از تجربه کردن لذت های بیشتر . و یادم اومد که شما هم اینطور نبودین و توی دانشگاه با اون قضیه رفتن استاد و بچه های دانشگاه به اون اردو و لذت بردن اونها شما بخودتون قول دادین که لذت بردن رو توی اولویت قرار بدیدن از اون به بعد و الان مشخصه که شما چقدر این رو در عمل دارین پیاده میکنین و تکاملتون رو تو این زمینه طی کردن پس من هم باید بخودم این قول رو بدم که هر وقت پای لذت بردن در لحظه در میون بود تعلل نکنم
چقدر این توپ جمع کردنه جالب بود چقدر کار راحت شده با این سیستم افرین به طراح این سیستم با این ایده ی فوق العادش
وچقدر من این فراوانی توپ ها رو دوس دارم که باز هم بازی رو لذت بخش تر و راحت تر کرده و کلی هم توی زمان صرفه جویی میشه
این بازی پینگ پنگ ی روش عالی برای تمرکز و کنترل ذهنه البته چون استاد و مریم جان تمرکزشون فقط روی بازیه نه چیز دیگه ای این تمرکزه قدرتش هزاران برابر میشه و گرنه هستن افرادی که پینگ پنگ بازی میکنن اما اصلا تمرکزی روی بازی ندارن و از همه دری حرف میزنن. اما اینجا فقط و فقط بازیه .هیچ حرف و سخن اضافی و نامرتبط به بازی شنیده نمیشه . یعنی خلوص در بازی و تمرکز کاملا مشهوده
و چقدر این پیشرفت شما اهمیت تمرین و ممارست در کار برای بهبود رو داره به من یادآوری میکنه که من هم اگر میخوام از فایل های استاد نتیجه های خیلی بزرگ بگیرم باید تمرین کردن رو خیلی جدی بگیرم :
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
و اما اون جمله شما استاد:
I was born ready
این رو یادم آورد که وقتی متولد شدم خدا همه چیز رو بهم داده بود دست و پا ،مغز، قلب، کلیه، شش ها و …… همه چیز سر جای درستش قرار گرفته بود همه چیز اوکی بود و من خوشحال و خرم و خندان زندگی میکردم خودم بودم و هر جوری که راحت بودم میخوابیدم میخوردم میخندیدم حتی آروغ میزدم بی آنکه نگران باشم کسی بشنوه .حتی محدودیت ها رو نمیپذیرفتم مثل اینکه دستکش دستم کنن یا من رو به حالت خاصی بخوابونن. چقدر با یادآوری اون دوران حس خوبی بهم دست میده و لبخند روی لبم میشینه .آره من اینجوری بودم یعنی همه اینجوری بودیم آزاد و رها از هر قیدی بندی . آره ما آزاد و رها خلق شدیم و باید آزاد و رها زندگی کنیم و نذاریم چیزی محدودمون کنه . باید بچه بشیم و مثل بچه ها رفتار کنیم اونوقته که خودمون هستیم و لذت میبریم از زندگیمون
و اون حرف ها ی آخر شما من رو یاد این اصل انداخت که همیشه الان خودم رو با دیروز خودم و دیروز های خودم مقایسه کنم و از پیشرفت خودم لذت ببرم . نقاط قوت خودم و دیگران رو بر زبان بیارم تا هم به خودم انگیزه بدم و هم به دیگران
و اما چیزهای زیبایی که توی میدان بازی بود و من ازشون لذت بردم:
اون صندلی خوشگل که کنار میز کار بود
اون ساعت ساده ای که اولویتش نشون دادن زمانه چون من خودم از ساعت های شلوغ خوشم نمیاد چون هدف اصلی ی ساعت گفتن زمانه
اون تابلوی قشنگی که رو دیوار بود که غروب رو کنار دریا به تصویر میکشیه با اون رنگ نارنجی و زرد غالبش که من رو یاد آرامش بودن در کنار ساحل و لذت بردن از غروب خورشید میندازه
اون در اسلایدی که میز رو تو خودش منعکس کرده و من رو یاد سیستم آیینه ای جهان میندازه که افکار و باورهامون رو به خودمون برمیگردونه
اون موتور پارک شده که من رو یا این میندازه که میشه از ی موتور درب و داغون به انواع موتورها رسید یعنی دقیقا از عرش به فرش فقط و فقط با تغییر باورها که مستلزم کنترل ذهنه
اون اسلحه آویزون شده دم در اتاق خواب که من رو یاد قدرت انتخابم میندازه که میتونم با انتخاب خودم با اون اسلحه توی جنگل قدم بزنم و دنبال شکار بگردم و لذت ببرم یا میتونه ازش استفاده ی نا مناسبی بکنم
شلوارک استاد که طرح پرچم آمریکا روشه و من رو یاد اقتدار آمریکا و عملگرا و توحیدی بودن مردمش میندازه
لباس های ساده اما شیک مریم جان که منو یاد صحبت هاشون در مورد عزت نفس و اعتماد به نفس میندازه
موهای کوتاه مریم جان که با دیدنشون ی روز من هم تصمیم گرفتم موهام رو کوتاه کنم و الان چند ماهیه که از این تصمیم خیلی راضی هستم و آسوده و راحت میرم حمام
و خود بودن دو تا آدم با اعتماد به نفس و عزت نفس بالا
آوردن ورزش به خونه و راحتی انجام دادنش بجای دویدن دنبال ورزش
و عشق راستین دو دوست راستین
سپاس برای به اشتراک گذاشتن این لحظات ناب
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
قسمتهای 23 و 24 زندگی در بهشت نیز، ماجرای بازی پینگ پنگ ما در چندماه قبل است.
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود بازی کامل1470MB79 دقیقه
- دانلود خلاصه بازی278MB14 دقیقه
با سلام خدمت استاد عزیز و مریم بانو
استاد من این پیام رو باید میزاشتم با اینکه منطق اش نذاشتن پیامش هست برای من.
استاد دیروز که فایل رو نگا کردم انتظار داشتم با شور وحالی بیام نکات زیباش رو بکشم بیرون ولی فایل رو نگا کردم وتموم شد.
بعد گفتم این فایل که چیزه خاصی نداشت من چی بنویسم حالا نظرم دادم که هیچ کس این فایلو خوشش نمیاد.
دیروز به اون صورت گذشت اصلن متوجه نبودم که بابا من مهارت بیرون کشیدن نکات مثبت رو از این فایل ندارم حالا دارم بهونه میارم.
منتظر بودم ببینم آخه بچه ها چی مینویسن در مورد این فایل.
تا اینکه بعد خوندن پیام ها یه چیزی پیدا کردم که نگو
استاد من تازه دارم درک میکنم که من چرا تو هیچ کدوم از فایلها اصلا رابطه شما با مریم جان رو تحسین نکردم؟؟
این فایلم فایلی بود که 99 درصد قضیه رابطه و تحسین اون ویژگی ها بود و منم تا حالا تو فایلها اصلا نتونستم یه نکات مثبت از روابط بکشم بیرون.
استاد همیشه میگین که پیام بنویسین که رد پا بمونه همینه دیگه بعد با مرورش ببینم چند چند هستم.
واقعا من چرا نمیتونم نکات مثبت از روابط بکشم بیرون؟به نظرم یه کار بیهوده است؟
در حالی که کاملا درسته ومطابق قانون.
بزار ببینم مشکل از کجاست از مامان وبابام بگم
بابام هیچوقت اسم مامانم رو صدا نمیزد میگفت زشته دوست داشتن تو دله
بابام تو جمع هیچوقت کنار مامانم نمیشست میگفت زشته زنمه که زنمه قرار نیست که اونو داد بزنم.
بابام میگفت اونایی که تو جمع با همدیگه روابط خوبی دارن 100درصد در خونشون هر روز دعوا دارن اینجوری میکنن که همه متوجه بشه روابطشون خوبه.
بابام میگفت اونایی که تو جمع با همدیگه عاشقانه برخورد میکنن عقده ای هستن.میخوان خودنمایی کنن.
بابام تو جمع هیچوقت مثلا غذا نمیکشیدبرا مامانم در حالت کلی ابراز دوست داشتن رو کاری بیهوده میدونست و میگفت دوست داشتن تو دله
در عوض مامانم همیشه اعتراض داشت به رفتار پدرم مامانم شدیدا دوست داشت بابام بهش ابراز محبت کنه(کاری ندارم که این نشان از عزت نفس پایین مامانم بود)
ولی نکته ی که می خوام بگم اینه:
– ابراز احساسات و بیان اون کاملا کاری نکوهیده بود در خانواده ما و اگه در اطرافیان اونو میدیدیم کاملا رفتاری زشت میدونستیم.
-حتی میگفتیم تو جمع بزرگ هست باید بهش احترام بزاریم و این کارا کاملا به دور از احترامه به اطرافیان
-حتی میگفتیم تو جمع مجردهایی هستن که زشته ما جلوشون اون کارا رو بکنیم مثلا با محبت حرف بزنیم یا کنار همسرمون بشینیم.
-همه این ابراز احساسات ها باید تو خلوت زن وشوهر انجام بشه به دور از چشم همه
-الان که الانه وقتی تو اینستا میبینن زن وشوهر همدیگه رو بغل کردن وبا آرزوی عشق برای همه پیام گذاشتن، مامان و بابام فقط فحش میدن.
-اصلا بزار راحت تر بگم ابراز عشق در خانواده ما باور داشتن باعث پررو شدن طرف مقابل میشه و این یعنی خودتو کوچیک کردن.
وای خدا من چیا نوشتم:
واقعا من انتظار داشتم با این باورها بیام و نکات مثبت از روابط بنویسم خدای من خدای من در درونم چه آشوبیه در مورد روابط
این چه آشغالهایی هست که به خوردم دادن و من شدم یکی مثل بابام.
بابا جونم مرسی واقعا مرسی که از الان متوجه میشم که چه روابطی رو میخوام.
خدا رو هزاران مرتبه شکر که از طریق این تضاد من به وضوح رسیدم در مورد خواسته ام.
از امروز در مسیر حرکت خواهم بود ومسیر تکاملی ام را طی خواهم کرد.
خدایا مرا به مسیری هدایت کن،به آگاهی هایی هدایت کن که یه رابطه لذت بخش رو تجربه کنم.
خدایا هدایتم کن به آگاهی هایی که واژه عشق در روابط در جای درستش قرار بگیره.
من ازدواج کردم
و الان متوجه شدم که چرا هیچوقت نمیتونستم واقعا عاشق همسرم باشم از ته دل چون عشق وابراز اون کلی رنج داره پستش.
ترجیح میدادم مثل آدم آهنی رفتار کنم.
خدایا شکرت به خاطر استاد عزیزم مریم بانو
از این به بعد تصمیم میگیرم وتعهد میدم که نکات مثبت رو از روابط بکشم بیرون، نمیدونم چرا درد داره این کار برام ولی من تا الان تونستم وبازم میتونم وادامه خواهم داد.
مطمینم خدا پیشمه وکمکم میکنه.
سلام زینب عزیزم
تحسین شما رو با جان ودل میپذیرم و زیبابینی شما رو عاشقانه تحسین میکنم.
و از بنام خدایی که بشدت کافیست لذت بردم.
برایت سبد سبد شادی آرزومندم.
سلام فرشته نازنینم
واقعا ممنون فرشته عزیز که چشمانت زیبایی میبیند وتحسین میکند.اره خوب اشاره کردی ما خیلی وقتا یادمون میره که چیزای مثبت تحسین نشه وارد زندگی و تجربه زندگیمون نمیشه.مرسی بابت یادآوری دوباره ات به این موضوع
سلام به شما دوست عزیزم
خیلی خوشحالم که تونستم با این کامنتم هم به خودم کمک کنم هم به کسایی که در این مدار هستن.
ما باید نزاریم لذت یه رابطه لذت بخش برامون به عذاب وجدانی که جامعه تعریف کردن تبدیل بشه.درد داره خیلی درد داره برای من ولی انجامش میدم خودمو از رنجی که توش هستم میکشم بیرون چون برای موجودی مانند ما که فرکانسامون تعیین کننده است ممکنه ونشد نداریم.
امیدوارم روزی برسه هر دوتامون بیاییم از موفقیت در روابطمون بگیم که حتما اون روز میرسه.
ممنون از شما دوست خوبم که کامنتم رو خوندین.