سریال زندگی در بهشت | قسمت ١37 - صفحه 14
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/02/abasmanesh-10.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-02-13 09:09:022021-02-17 23:07:17سریال زندگی در بهشت | قسمت ١37شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا ۖ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا وَوَضَعَتْهُ کُرْهًا ۖ وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا ۚ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَهً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَىٰ وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِـحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی ۖ إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿١5احقاف﴾
و انسان را درباره پدر و مادرش به نیکی سفارش کردیم. مادرش او را با تحمل رنج و زحمت باردار شد و با رنج و زحمت او را زایید. و دوران بارداری و باز گرفتنش از شیر سی ماه است، تا زمانی که به رشد و نیرومندی خود و به چهل سالگی برسد، گوید: پروردگارا! به من الهام کن تا نعمتت را که بر من و پدر و مادرم عطا کرده ای سپاس گزارم، و کار شایسته ای که آن را می پسندی انجام دهم و ذریه و نسل مرا برای من صالح و شایسته گردان که من به سوی تو بازگشتم و به یقین از تسلیم شدگان توام.
أُولَٰئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجَاوَزُ عَنْ سَیِّئَاتِهِمْ فِی أَصْحَابِ الْجَنَّهِ ۖ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کَانُوا یُوعَدُونَ ﴿١6احقاف﴾
آنها کسانی هستند که ما بهترین اعمالشان را قبول میکنیم و از گناهانشان میگذریم و در میان بهشتیان جای دارند؛ این وعده راستی است که وعده داده میشدند.
=====================================
نشانه ی امروز من:٣٠ دی ماه ١4٠٣
خداروصد هزار مرتبه شکر برای جریان جاری هدایت،خدایا ازت ممنونم که همیشه از بی نهایت طریق با من حرف میزنی،خدایا سپاسگزارم آنتن ها وشاخک های دریافت هدایتم همیشه فعاله،خدایا ممنونم که هر بار مسیر توحیدیم رو رگلاژ میکنی و من رو در مسیر مستقیم نگه میداری …
اون استاد نبود که روی چمن های قشنگ پارک نشسته بود و صحبت میکرد بلکه به قول آقای یوسفی،اون آقای هدایت من بود!
قشنگ صدای خدارو شنیدم که میگفت خیییلی خوب تکاملت رو طی کردی،خیلی خوب عمل کردی،تو هیچ مرحله ای اضافه بر سازمان نموندی…
یک رد پای سه ساله برای خودم بنویسم که چه قدر خوب این ٣ سال رو طی کردم:
از دی ماه ١4٠٠ تا دی ماه ١4٠١:
من از شیفت های سنگین و پرفشار icu،به شیفت های استیل و آروم رسیدم،با محیط کارم در صلح درومدم،در حالیکه در آستانهی طلاق و فروپاشی زندگی مشترک بودم،همون سال اول با همسرم و خانواده ی همسرم در صلح درومدم،همه محیط اطرافم رو استیبل کردم،تموم ورودی هام رو بستم،لیزر فوکس روی سایت و آموزش های سایت،وقتیکه توی اون مدار انقدر رشد کردم که جهان اطرافم پاسخگوی شخصیت رشد یافته ی من نبود،خداوند بهم الهام کرد باید ازین شهر بری،تو بچه هات رو بفرست برن،بقیه ش با من.منم چشم بسته به الهامم عمل کردم،فقط چند وقت بعد از رفتن نیلا نیکا،از ناکجا آباد خدا برام جایگزین انتقالی فرستاد و پروسه ی انتقالی افتاد روی دور ….
از دی ماه ١401 تا دی ماه 1402:
بهم الهام شد برو درخواست ٣ ماه مرخصی با حقوق بده،منم گفتم چشم،همه گفتن قبول نمیکنند،ولی خدا بود که مهر تایید رو پای درخواست من زد،اینم پاداش جهان و حقانیت صحبت های استاد بود که وقتی تعهدت رو به جهان نشون بدی،جهان راه هارو برات آسون تر میکنه.همون خدا برام پول دوره ی قانون سلامتی شد.انرژی فوق العاده به اضافه ی زمان آزاد تر،همزمان با لانچ دوره ی حل مسئله تمرکز من روی بهبود افکار و باور هام بیشتر و بیشتر کرد…خیلی واضح و روشن توی دورهی حل مسئله فهمیدم من درگیر آباد کردن کویرم،اما هنوز ایمانم به اندازه ی کافی نبود و فکر میکردم بالاخره اینجارو آباد میکنم.
عید ١4٠٢ خیلی هدایتی دوره ی دست یابی به رویاها رو خریدم،که خیلی به بهبود باورهای توحیدیم،کمک کرد.اردیبهشت ماه از دانشگاه خبر دادن انتقالی شما کنسله،پذیرشش برام راحت نبود چون تموم مسیر طبق جریان هدایت پیش رفته بود،اما من توکل و ایمانم رو حفظ کردم و گفتم الخیر فی ما وقع،دختر هارو برگردوندم پیش خودم و برای کلاس اول ثبت نامشون کردم.الگوی تکراری روابط باز هم خودشو به شدت بیشتر نشون داد.خداوند هدایتم کرد به دوره ی ارزش تضاد،طبق آگاهی های اون دوره،اومدم درخواست هام رو از یک رابطه نوشتم.خرداد ماه درهای الهامات در خواب باز شد،اینجا کویره،ذهنت رو رها کن،پات رو از روی ترمز بردار،دوباره بچه هات رو بفرست گرگان.یک یا الله دیگه،یک توکل و ایمان …با انتقالی استپ خورده،بچه هارو دوباره فرستادم
تیر ماه١4٠٢: ازدانشگاه زنگ زدن انتقالی شما بدون جایگزینه،برو حالشو ببر…خداوند به درستی،به وعده ش عمل کرد.تابستان ١4٠٢ و سریال سفر به دورآمریکا،تمرکز بر زیبایی ها،کامنت نوشتن ها،شیفت های استیبل،پیش رفتن کارهای انتقالی به صورت خود به خود …
مهرماه ١4٠٢ دوره ی احساس لیاقت اومد،همزمان با دوره ی عشق و مودت لیزر فوکس من روی آگاهی های جدید شروع شد،آبان ماه دوره ی احساس لیاقت به جلسه 5 و تکمیلی 5 درمورد ویژگی حمایتگری رسیدومن به پاشنه ی آشیل و زخم روحی عمیق و سنگینی خوردمومشغول درمانش شدم که از گرگان خبر رسید به جای icu باید بری اورژانس کودکان!باز هم ایمان بازهم توکل باز هم الخیر فی ماوقع…
اول آذر ماه ١4٠٢ شروع مهاجرت من بود در تمام ابعاد: از ٨سال پرستاری icu بزرگسال به اورژانس کودکان،از خونهی شخصی به یک اتاق در خانه ی مادربزرگ،از زندگی مشترک به تنهایی توحیدی…اورژانس کودکان میدان جنگ بود،زیر سِرُم قرآن میرفتم،با گریه برمیگشتم ولی قلبم روشن بود که خدا مراقب منه و قانون هیچ وقت اشتباه نمیکنه و این جا یک خیری توش هست که من نمیدونم فقط باید ایمانم رو حفظ کنم.
از دی ماه ١4٠٢ تا دی ماه ١4٠٣:
دی ماه دیگه تقریبا فهمیده بودم وقت انصراف دادنه،ولی باید صبر میکردم تا زمان درستش برسه،بهمن ماه من دیگه تقریبا به کار اورژانس کودکان مسلط شده بودم،از کسی که روزهای اول کار،بهش دفتر میدادن بره اکسی هود و صندلی آبی های بخش رو بشماره،رسیدم به جایی که یک سالن اورژانس و مریض های بدحال رو میدادن دست من…
محیط برام استیبل شده بود،حتی همکارهایی که ناجوانمردانه روزهای اول رفتن زیر آب منو زدن و من بهشون توجه نکرده بودم،همونا عاشق من شدن و میخواستن فقط با من شیفت باشن،حتی همراه مریض ها میخواستن من پرستار بچه شون باشم…همون موقع خدا گفت اینجا دیگه جای تو نیست بپر،انصرافت رو با قدرت اعلام کن و بگو دیگه از اسفند نمیای!به خانواده ت هم بگو هم میخوای انصراف بدی و هم به شهر سابقت برنمیگردی،خود خدا هم با آیه های قرآن بهم وعده داد کاری که بهت میگم رو بکن و نترس،من از آتیش نجاتت میدم.یکم سخت بود ولی انجامش دادم.
اسفند ماه تموم تمرکزم روی روانشناسی ثروت بود،نشانه ها خیلی واضح میومدن و نوید رسیدن به مدارهای ثروت بالاتر رو میدادن،تحت فشار خانواده و نداشتن هیچ ایده ای برای شروع کار بودم،اما خدا مراقب من بود،اول فروردین خدا،فاطمه جان و داداش رسول رو فرستاد دنبالم که بهم بگه من حواسم بهت هست،تو تنها نیستی فقط ایمانت رو حفظ کن.هنوز نمیدونستم چه اتفاقاتی در راهه ولی تموم تمرکزم روی سایت وآموزش های استاد بود.
آخر فروردین١4٠٣ الهام واضحی دریافت کردم که برو کیش،منم لبیک گفتم و رفتم،یکی از بزرگترین ترنینگ پوینت های من و دیدن قدرت خداوند همونجا رقم خورد،هدایت از خواب مادربزرگ فاطمه جان،مثل موسی دریا رو برام باز کرد،حالا وقت راضی کردن خانواده برای شروع یک مهاجرت دوباره بود،خیلی سنگین تر،خیلی بزرگتر….خدا….خدا….خدا قلب همه رو برام نرم کرد ….اردیبهشت ماه من سر میز مذاکره با توحیدی ترین تاجر دنیا نشستم و از اردیبهشت تا خرداد تحت آموزش های شرکت بودم.
اول خرداد باید توی جزیره ساکن میشدم درحالیکه جیبم خالی بود و دوتا بچه رو باید همراه خودم میبردم،هیچ ایده ای نداشتم،فقط خدارو صدا میزدم به کمکم بیاد…واقعا کنترل ذهن برام سخت بود ولی تلاشمو میکردم.همون روز ها استاد یک فایل گذاشت به اسم (الگویی مناسب برای کسب و کار)،کلید(دیدن امکانات کنونی) من رو از پرت شدن در دره نجات داد.بچه هارو گذاشتم پیش پدر و مادرم و خودمم رفتم خونه ی فامیلمون تا از همین امکاناتی که فعلا هست استفاده کنم.
از خرداد تا تیر ماه,روزهای سنگین مهاجرتی بود،شهر جدید بود،کار جدید بود،تنها بودم ،هیچ ایده ای نداشتم باید چطور زندگی رو مدیریت کنم ولی میدونستم خدا در کنار من هست،حال خوبم رو حفظ کردم ،روی زیبایی ها و ثروت ها و نعمت های جزیره تمرکز میکردم،سعی میکردم توی سایت فعال باشم تا کانون توجهم رو کنترل کنم.
بالاخره ١5 خرداد تونستم خونه اجاره کنم،و همزمان با اجاره ی خونه ی من،فامیل هامم از جزیره رفتن …تنهایی اسباب کشی کردم ،تنهایی کارهای خونه رو رسیدم ،تنها نبودم خدا کنارم بود…
بعد از نزدیک یک ماه،بالاخره دخترها اومدن پیشم،چقدر توی فرودگاه با دیدنشون گریه کردم …چقدر این دختر ها صبور و توحیدی بودن ،چقدر خدا کمکمون کرد که آروم باشیم ….سه چهار روز بعد دخترها رفتن،چون اگر میموندن،کسی نبود وقتی من سر کارم نگهشون داره…رفتن دخترا مثل یک مردن دوباره بود،واقعا روز های سخت کنترل ذهنی بود،تنها کاری که از دستم برمیومد این بود sms خواب مادربزرگ فاطمه جان رو بزارم روی صفحه ی گوشیم و روزی هزار بار بخونمش و اعتماد کنم به خدایی که من رو اینجا آورده …
بعد از4٠ روز مهاجرت توحیدی،خدا برام مرخصی جور کرد و گفت چند روزبرو شمال …به محض رسیدنم به خونهی بابا،این آیه از تلویزیون پخش شد:
مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا
در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستادهاند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.
از دریافت این هدایت واضح خداوند ،سر از پا نمیشناختم…انگار هیچ سختی ای از سر نگذرونده بودم،رضایت خدا،تموموجودمروپر از شوق کرده بود…
چند روز بعد باید برمیگشتم جزیره …نیلا نیکا وقت رفتنم خیلی بی قراری میکردن…گفتم خدایا کمکم کن،یک کاری کن آروم بشن…همون موقع یک ایده بهم داد ،به دختر ها گفتم مامانی چی ها دوست دارید براتون بخرم؟!شما برید روی کاغذ بنویسید منم برم کیش که پول بسازم چیزهای که دوست دارید براتون بخرم،همین یک کار آروم ترشون کرد و راحت تر باهام خداحافظی کردن…
برگشتم به جزیره و دوباره مشغول کار شدم…از اوایل مرداد ماه نشانه های خیلی واضح میومد که اینجا ماموریتت تمومه و برگرد شمال تا بهت بگم،قبول کردنش برام سخت بود،هیچ کدوم از لیست های خرید نیلا نیکا رو نتونسته بودم بخرم،تازه من کلی بها پرداخت کرده بودم برای این مهاجرت،برگشتن برای من به منزلهی قبول شکست بود و همچنین اعلام انصراف از کار به اون مدیرعامل توحیدی که بی نهایت از من رضایت داشت خیلی سخت بود،کلی دلیل منطقی داشتم که قبول نکنم.
اما مهم نیست چقدر مقاومت میکنی،جهان طبق قانون خودش پیش میره،مقاومت من در مقابل زبان خوش هدایت باعث شد بیفتم ته دره،اوضاع به شدت سخت شد تا من بالاخره تسلیم بشم.فایل تسلیم بودن در برابر خداوند و الهامات واضحی که به دوست توحیدی و نازنینم شده بود باعثشد،بالاخره بیست و سه مرداد ماه 1403 من چمدونام رو جمع کنم و برگردم شمال …
شهریور ماه یکی از ماه های سنگین کنترل ذهنی من بود،هرچی بلد بودم انجام میدادم برای اینکه زیر فشار ذهن خورد نشم.
مهرماه همزمان با دوره ی پربرکت خانه تکانی ذهن،من آروم آروم با جریان هدایت شروع به نوشتن کتاب کردم…
پائیز رو با نوشتن کتاب و کم کم رها کردن ذهن از احساس سنگین شکست و زمین خوردگی گذروندم…
و حالا دی ماه ١4٠٣ رو به اتمامه …
وقتی برمیگردم به این مسیر ٣ ساله نگاه میکنم میبینم من واقعا خیلی خوب تکامل رو به صورت تصاعدی طی کردم،باورم نمیشه هنوز سال ١4٠٣ تموم نشده و من این همه اتفاقات رو توی همین امسال تجربه کردم …انگار همین یک سال برای من ٣،4 سال بوده …
من خیلی بزرگ شدم،خیلی قوی شدم،خیلی با ایمان تر،متوکل تر و توحیدی تر شدم.
عزت نفسم صد ها پله رشد کرده،من هیچ ربطی حتی به سعیده ی ١4٠٢ ندارم چه برسه به ٣ سال پیش …
از خودم راضیم،میتونستم بهتر ازین هم عمل کنم ولی خب توانم در همین حد بود …دعا میکنم خدا هم ازم راضی باشه…
و این مسیر رشد و پیشرفت و تعالی و رسیدن به سعادت دنیا و آخرت برای من ادامه داره …
و دعا میکنم همون خدایی که تموم این مسیر رو در کنار من بوده و ازم مراقبت کرده …باز هم من رو در مدار دریافت هدایت های با کیفیت ترش قرار بده و کمکم کنه اوضاع رو ازینی که هست بیشتر بهبود بدم …
خداروصد هزار مرتبه شکر برای خلق یک صلات پر از نور خدا…
خدایا ازت ممنونم که همیشه در کنارم هستی،همیشه مراقب منی،همیشه هدایتم میکنی و عاشقانه من رو روی دوشت سوار کردی و داری به سمت مدار های بالاتر میبری…
عاشقتم خدا و این عشق بزرگترین سرمایه ی زندگیمه…الهی صدهزار مرتبه شکرت.
به نام خدای مهربانم
سلام سعیده مهربان و دوست صددرصد توحیدی من
چه قدر کامنتتون زیبا بود یعنی اگه این کامنتت ساعتها ادامه داشت با اشک و شوق میخوندم و لذت میبردم .
چه قدر زیبا جزئیات رو توضیح دادی
و باعث میشه که منم دلخوش بشم به ادامه این مسیر با حال و احساس خوب.
نمیدونم برات چه طور دعا کنم و چی بگم چون تو خودت اونقدر عزیز و عظیم هستی و دستت توی دست خداونده که همه حال و همه زمان بهش وصلی تو عزیزترین دردانه خداوند هستی.
درپناهش باشی مهربونم.
سلام آبجی سعیده عزیز مهربون و ارزشمندم
خدارو صدهزار مرتبه شکر که با قدرت تونستین قدم به قدم با الهامات خدا قدم بردارین و تکامل تون طی کنین توی هر قدم
میخواستم در مورد این خط از کامنتتون یه چیزی بگم
از خودم راضیم،میتونستم بهتر ازین هم عمل کنم ولی خب توانم در همین حد بود …دعا میکنم خدا هم ازم راضی باشه…
هیچوقت اینجوری به عملکردتون نگاه نکنین میتونستم بهتر از این عمل کنم در حد توانم عمل کردم امیدوارم خدا راضی باشه
شما الهاماتی که دریافت کردین از خدای عزیز اندازه ظرفیت و توان شما بوده چون الان شما بزرگ تر شدین توحیدی تر شدین ایمانتون بیشتر شده به اون قدم هایی که برداشتین نگاه میکنین میبینین که میتونستین بهتر عمل کنین این دقیقا دکتر چموش که اینقدر باید مراقب باشیم از هر دری وارد نشه که بخواد نجواهای چرت و پرت شو ادامه بده چون خوب بلده هر جایی بیاد خوب تو نقش بره جوری که ما متوجهش نشیم
● راضی بودن خدا برمیگرده به اینکه ما چقدر از خودمون راضی هستیم
خلاصه یه حسی تو وجودم اومد که اینو براتون بنویسم امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشین و ثروتمند در تمام جنبه ها نور خدا توی زندگی تون همواره باشه مثل این کشورهایی که یه فصل هایی از سال هیچوقت خورشید غروب نمیکنه خورشید خدا تو زندگی تون بتابه
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا شکرت سعیده جانم این همه بمباران میکنه ذهنشو با موفقیت هاش داءم میگه طوری که مطمئن هستم تمام بجه های سایت حفظ هستن داستان و روند تکاملی هدایت ها و عمل به اون ها عین دوره عزت نفس که استاد میگن هر روز باید به خودت موفقیت هات بگی تا باور پذیر بشه تا ترس هات بریزه تا با ایمان بیشتری بری جلو
پس منم باید هر روز هر روز به خودم بگم معجزه های زندگیم
وقتی کار توی بزرگترین شرکت در شهرم برام سخت شده بود نشونه ها داءم میومد که دیگه اینجا جای تو نیست رفتار بسیار پر فشار سرپرست و حقوق که برای من و حجم کاری من مناسب نبود تصمیم گرفتم اگر با حقوق مد نظرم موافقت نکردن استعفا میدم جواب درخواستم بعد سه ماه مردادماه دادن که نه مگه تو چیکار میکنی چی بلدی میخای فلان حقوق بگیری گفتم شهریور ماه استعفا میدم شهریور درخواست دادم گفتن نه مگه میشه منو سرپرست بخش کردن با کبکبه و دبدبه گفتم الخیر فی ما الوقع تجربه جدیده مدیریت زیر دستان کل امور یه دفعه سپردن به من بدون ذره ای کمک با 2 نیرو تازه وارد تمام تلاشم کردم تمام تمرکزم گذاشتم ایده میدادم یادمه صبح ها وقتی میرفتم سر کارم از تمام کاءنات کمک میگرفتم تا حقوق 6 ماه دوم بسته شد و ماله من عوض نشده بود حتی با بالارفتن سمت شغلی گفتن اضافه حقوق وسط سال نداریم درحالیکه میدونستم برا بعضی ها بوده واقعا احساس کردم دارم سواری میدم و بارکش خوبی پیدا کردن دقیقا با جمله کتاب رویا ها که با روبرو شدن با ترس هات موقعیت ها و نعمت های جدید وارد زندگیت میشه گفتم من دیگه نمیام اصلا میخایم از این شهر بریم همسرم کارش منتقل شده مشهد منم شاید بخام برم دیگه چنان مصمم عمل کردم همه فکر کردن کار عالیتری پیدا کردم درحالیکه هیچ خبری نبود زدم بیرون بدون اینکه به هیچکس بگم بعد دو هفته تازه به همسرم گفتم خداروشکر همسرم پیشم نبود راحتتر و خلوتر بودم خودم بستم به فایل های توحیدی نجوا بود 10 سال تو بهترین و بزرگترین شرکت با حقوق عالی کار کرده بودم
همه جا رزومه فرستادم و پیگیری میکردم به نصف حقوق قبلی راضی شدم هر روز درخواستم به خدا میگفتم بعد 1ماه زنگ زدم دوستم کتاب بگیرم ازش برای امتحان نظام بهم گفت همکارم رفته میای کمکم آخر سالی کار زیاده گفتم باشه وقتی رفتم مدیرعامل فهمید چه رزومه دارم (که همین رزومه از اولش خود خدا برام جور کرد) اصرار اصرار باید قرارداد بنویسیم و اینجا کار کنی گفتم نه شما منو میشناسین و نه من شما بزارین 2ماهی بگذره
خلاصه با عزت و احترام و همان حقوق قبلیم کنار بی نظیر ترین بنده خدا که همکارم دوستم خواهرم شد با کار راحت با آزادی مشغول به کار شدم همه چی عوض شد اینجا من بازخواست میکردم دیگران در مورد کارها من به مدیر عامل میگفتم کار کن دو تایی با دوستم میرفتیم ادارات یاد میگرفتیم بحث میکردیم روزی نمیشد تحسینش نکنم دقیقا حس خدا رو به من میداد بی منت بی چشم داشت کاری رو انجام میداد بهم احساس ارزشمندی میداد بی نهایت تحسینش کردم و میکنم از آداب معاشرتش از مدیر بودنش از شوهر داری بچه داری از دستپختش از سلیقش از احترامش به خانواده خودش و همسرش از رفتارش با زیر دستاش و بالاسری هاش……. الهی دنیا دنیا سپاسگزارم تجربه همچین فردی تو زندگیم داشتم و خدایا میدونم این بنده گان بی نهایت هستن خودت بنده های نازنین از جنس خودت وارد زندگیم کن
خدایا وقتی که باردار شدم منی که تجربه دیابت و تیروئید داشتم بارداری مو بدون حتی ذره سردرد در کمال سلامتی و تندرستی هم خودم و هم بچه رو حفظ نمودی
و به دنیا آمدن بچه دقیقا همونطوری که میخواستم بدون مزاحمت و یا کمک گرفتن از دیگران برام ایجاد کردی 3ماه همسرم خونه نشین در بست در اختیارم قراردادی اما من ندیدم و ناسپاسی کردم
باز دستمو گرفتی بلندم کردی با آزادی زمانی کنار بزرگ کردن نوزادم کم کم درآمد هم دارم خودت هدایت فرمودی خودت دل مدیر عاملم نرم کردی کارام تو خونه انجام بدم بیمه مو رد کنه خودت کار از این طرف اون شرکت ها میفرستی الهی صد هزار مرتبه شکرت
خدایا خودت وقتی کنکور قبول شدم کار انتقالیم بدون حتی 1 ترم در مبدا بخونم جور کردی درحالیکه همه یا پارتی داشتن یا اعضای هیئت دانشگاه بودن ولی من کسی جز خودت نداشتم
خدایا خودت شهریه دانشگاه برام یک سوم کردی خودت اون آقا سر راهم قرار دادی که بشنوم با یه نفر حرف میزد و بفهمم منم درخواست تخفیف شهریه بدم
خدایا وقتی میخواستم برم دنبال کار وقتی هیچکس نداشتم خودت دستم گرفتی گذاشتی در بهترین شرکت گرید 1
خدایا هزاران معجزه دارم تو زندگیم که عین یقین به قول سعیده جانم دریا رو برام باز کردی
خودت خصوصیات اخلاقی و ظاهری نوزادم همونطوری میخواستم بهم هدیه دادی که همه میپرسن این بچه به کی رفته
خدایا پناه میبرم به خودت از احساس قربانی شدن از شرک از بی ایمانی از دروغ گفتن از قضاوت کردن دیگران از دنبال تایید و تحسین بودن از مهم بودن حرف مردم برام از احساس ضعف ارزشمندی و کمبود درونم از ناتوان بودن در تحسین و تایید نعمت های خودم و اطرافیان خودت دستم بگیر بخشکونم ریشه همه شونو
خدایا به دوستانم سعیده جان فاطمه جان ابراهیم جان آقای امیری عزت ثروت سلامتی بده که نور ایمان قرآن در دلم زنده کردند و مینویسند و مرا وادار به نوشتن و یادآوری نعمت هات و معجزاتت میکنن
بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش
سلام وادب واحترام
دراین فایل زیبا که بی نهایت لذت بهم دادمیخواستم درمورد تکامل کارهام صحبت کنم
حقیقتا من ازبچگی چون دوست داشتم همه چی روخودم تست کنم شایدباورتون نشه بیشترکارهای فیزیکی رو حتی خیلی کم ویکبار هم شده انجام دادم از:(فنی گرفتیه/برقکاری ومکانیکی وبنایی ومخابراتی والکترونیکی وتاسیساتی وتعمیراتی ونجاری ورنگکاری وجوشکاری وساخت وسازو درخت بری و چمن زنی و وووو…تاشیرمادرزاد/خخخ/گرفته همه کارروتست کردم :موسیقی و”ورزشی و بازیگری وووو…)والان هم همینطورهستم همه کارهام به صورت تکاملی هست مثلاینی که :بالای فروشگاهم سوئیت ساختم شایدباورتون نشه تویکماهه والان 10 روزهست باخانواده ام اینجازندگی میکنیم ولذت میبریم چون پایین فروشگاهمون هست وباغ هم داریم دریک روستای بی نظیروزیباکه خودمون باغ روبه صورت تکاملی فنس کشی کردیم وانباری درست کردیم وباغچه بزرگ داریم وانواع سیفیجات وکلی جوجه داشتیم وتا 15 روزدیگه جوجه هامون دوباره به دنیا میان خلاصه خواستم بگم اگرکسی نترسه وبخوادهرکاری روکم کم انجام بده به صورت تکاملی اقیانوس تجربه دراون کارخواهدشد من به قدرت میتونم بگم اکثرافرادموفق هم همین کاررومیکنند…
دوستون دارم وبهترینهاروازخالق یکتا براتون خواستارم
یاحق//
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 21 دی رو با عشق مینویسم
وای خدای من
اصلا هیچی درمورد توضیحات این فایل(مصاحبه با استاد | پاداش های جهان به «استمرار در مسیر درست
) نمیدونستم
اینکه استاد چی گفتن
اول رفتم سریال زندگی در بهشت رو دیدم و درک هامو نوشتم
بعد نمیدونستم رد پامو کجا بذارم
وقتی اومدم گام 7 رو گوش بدم متوجه شدم که چقدر آگاهی هاش با این فایل هم زمان بود
من الان اگر بخوام دقیق بگم از 7 مهر پارسال 1402 تا الان 21 دی 1403
1 سال و 3 ماه و 14 روز کلا 469 روز
جدا از اون یک ماه و خورده ای که بعد عضویتم از 19 مرداد ماه تا 7 مهر وارد سایت نشدم که جدیش بگیرم
حالا درمورد هدایتم بگم که میخواستم بیام فایل گام 7 رو ببینم اما اول هدایت شدم به بهشت
دوباره خدا سریال زندگی در بهشت رو به من نشونه داد
قسمت 137
چقدر این تاکیدش رو دوست دارم
الان حدود دو ماه شد که من تقریبا هر روز دارم قسمت هایی از این سریال و سریال سفر به دور آمریکا رو نگاه میکنم
و بیشترش رو خدا هدایتم کرد و نشونه داد
مثل الان
داشتم درمورد گام 7 پروژه مهاجرت به مدار بالاتر ، نگاه میکردم و اومدم به صفحه اش
مصاحبه با استاد | پاداش های جهان به «استمرار در مسیر درست
نمیدونم چی شد اومدم پایین تر
شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
یه لحظه عکس توجهمو جلب کرد دوتا اسکوتر و دریا و چیزی که من دوست دارم بود
اصلا فکر نمیکردم سریال زندگی در بهشت باشه
روش زدم و دیدم بله
خدا میخواد منو به بهشت ببره
زندگی در بهشت
خیلی حس خوبی داشتم
باز کردم دیدم یه سفر پر از عشق و زیبایی در راهه
الان که مینویسم نزدیک ساعت 10 شب هست
من حدود ساعت 9 دیدم این قسمت رو
با خودم گفتم صد در صد یه پیامی داره برای من
وقتی به اواخر فایل رسیدم
دیدم مریم جان درمورد یادگیری گفتن و تکامل که محتاط عمل میکنن
اما استاد به اینکه سریعتر تکامل رو طی بکنن بهشون آموزش دادن
وقتی شروع کردن به توضیح دادن معنی تکامل
انقدر خوشحال شدم که حس خوبی داشتم
سریع یه ورق برداشتم تمام صحبت هاشونو نوشتم
تکامل
خیلیا فکر میکنن تکامل به معنای زمان بیشتره
نه
تکامل به معنای تجربه های سریع تر هست
یعنی مثلا اگر ایشون تو محیط های تنگو باریک با اسکوتر نمیرفت ،تو سربالایی تو شهر بین جمعیت نمیومد
هزار سال هم تو محیط صاف و باز و سرپایینی میرفت چیزی بهش اضافه نمیشد
یه ذره بهتر میشد اما تو همون حالت
ولی مهارتش خیلی افزایش پیدا نمیکرد
یعنی اگر که ما خودمون لیمیت هامونو خودمون هی بالا نبریم (محدودیت هامونو )
آقا حالا یه چیزی رو یاد گرفتیم حالا سریع بریم مرحله بعد
اینو یاد گرفتم ،اینو فهمیدم ،حالا تو یه مثال دیگه
شما تو زندگیتون تو کسب و کارتون
میتونید نگاه کنید
مثلا آقا من اصلا بلد نیستم اسکوتر سوار شم
بعد یواش یواش یاد میگیرم تعادلم رو حفظ کنم ،بعد یواش یواش تو حالت فلت راه میرم ،بعد که دیدم تو فلت میتونم برم
سریع باید به خودم بگم خب حالا باید سربالایی رو برم
بعد سر پایینی بعد جایی که تنگ تره برم بعد بازم تنگ تر بعد بازم بین آدما لای جمعیت و بعد تو تاریکی شب
بعد هی پشت سر هم آدم تجربیاتشو انجام میده
هی مهارت هاشو سریع تر طی میکنه رشد میده
در واقع داره تکامل رو طی میکنه
ولی در زمان بسیار بسیار کوتاه
چرا؟
چون عمل میکنه
چون پیوسته داره عمل میکنه و هر بار یه ذره کار رو برای خودش سخت تر میکنه
یه ذره از محیط امن خودش میاد بیرون
یه ذره به خودش سخت تر میگیره
یه ذره
ولی پشت سر هم
ولی پشت سر هم
نه اینکه حالا یه ذره به خودم سخت بگیرم بعد دوباره یه سال بعد ،دوباره یه ذره بیشتر
نه
یه ذره که به خودش سخت میگیره تا افتاد تو غلتک باز یه ذره بیشتر به خودش سخت میگیره
بعد همینجوری به همین ترتیب
اینه که تکامل به معنای زمان زیاد نیست
به معنای تجربه های بیشتره
حالا این تجربه رو یکی میتونه ،چه میدونم تو زمان کوتاه تر کسب کنه
یکی میتونه تو زمان طولانی تر کسب کنه
خوش به حال اونی که تو زمان کوتاه تر تجربه های بیشتری رو کسب میکنه
تکامل سریع تر رو کسب میکنه
وقتی این جملات رو شنیدم
انگار خدا داشت بهم میگفت سرعت بده به خودت طیبه
در همه جنبه ها این جملات رو بارها به خودت بگو و حرکت کن و تجربه هات رو بیشتر کن تا سریع تر تکاملت طی بشه
ترس هات رو سریع تر پشت سر بذار و روبه رو شو باهاشون
ببین این بازم برای تو تاکید هست طیبه
تو دوره عزت نفس دقیقا داشتی امروز و دیروز و چند روز پیش گوش میدادی تو فایل جلسه 4
که دیروز مرحله به مرحله پاک کردی اونچه رو که باید پاک میکردی و هنوز یه سری چیزارو کامل پاک نکردی
طیبه الان از زبان استاد عباس منش دارم بهت میگم
هرچقدر بیشتر و سریعتر ترس هاتو پشت سر بذاری و باهاش رو به رو بشی سریع تر تکاملت طی میشه و میتونم به وعده هام درمورد خواسته هات عمل کنم
درسته که دیروز خیلی تلاش کردی و خیلی چیزا رو پاک کردی تا قدمی که باید برمیداشتی رو برداری
اما باید سرعت ببخشی به قدم هات
طیبه جان
ببین چقدر تو برای من ارزشمندی که هر بار دارم سریال زندگی در بهشت رو بهت نشونه میدم
ببین چقدر ارزشمندی که هر بار تاکید میکنم بهت
ببین چقدر برای من عزیز و بی نهایت دوست داشتنی که دوست دارم هدایتت کنم
پس این نشونه رو جدی بگیر
دلم میخواد تو یک سال چندین برابر بشه سرعت تکاملت با تجربه های بیشتر در همه جنبه ها
من دوست دارم که تو سرعت بگیری تا منم به سرعت بهت کمک کنم و کاراتو انجام بدم
مگه از من خواسته نداشتی ؟؟؟
در همه جنبه ها
خب الان یه کلید هم بهت دادم
قبلا کلیدی بهت دادم در فایل کلید اجابت دعا ها
که تاکید کردم روی باورهات کار کنی
بعد کلیدی دادم که ذهنت رو با روحت اماهنگ کنی در دوره عشق و مودت
و بعد کلیدی در دوره عزت نفس بهت دادم که امروز متوجهش شدی
بی نیازی از هر چیزی
الله الصمد
و تو هم میتونی بی نیاز بشی
بی نیاز از هر چیزی و محتاج و نیازمند به ربّ
طیبه خیلی دوستت دارم که دارم این همه هر روز بهت نشونه میدم
دقت کن
مرور کن نشونه های هر روز رو
ریز به ریز بهت نشونه دادم
دقت کن
تاکید کردم
تاکید یعنی دوستت دارم
دوستت دارم
برای من ارزشمندی
امروز یادته گفتی خدایا نمیدونم چی نمیدونم درمورد چی
اما دلم میخواد باهام صحبت کنی
دلم میخواد صداتو بشنوم
خب الان دارم باهات صحبت میکنم طیبه
دارم بهت راه رو نشون میدم
یه کلید دیگه بهت دادم
تکامل رو بهت فهموندم که سرعت ببخشی به کارت و سریع تر قدم برداری و تجربه کنی تا تکاملت بیشتر بشه
طیبه جانم الان که داری با اشک مینویسی ،میدونم ،اینو میدونم که برات سخته یه وقتایی قدم برداری و باید تکاملت طی بشه
اما اطمینان میدم اگر اینو تمرین بکنی در کنار تمرینات دیگه که روزانه سعی داری انجام بدی
مطمئن باش در کمتر از یک سال به خیلی چیزها میرسی
آره یادته
الان یادت آوردم
چون الان وقتشه که بفهمی معنی اون نوشته روی پنجره ، کپی داخل کلانتری
نوشته بود 9 ماه مانده
و تو پرسیدی 9 ماه به چی ؟؟
و حساب کردی و 9 ماه برای 1404/7/12 بود
مهر ماه
اینو اون روز متوجه نشدی
اما طیبه الان به یادت آوردم که بگم
اگر از همین لحظه تصمیم بگیری که قدم هات رو به سرعت برداری
تا مهر ماه زندگیت از این رو به اون رو میشه
طیبه میدونم میشناسمت
تو میتونی و میشه
چون تو تا اینجا تونستی و از این به بعدشم میتونی
من به تو باور دارم
تو هم با تکرار باورهای قوی از همین لحظه
از همین امروز
که حتی میگفتی خدایا دلم میخواد تو ساعت کاریم هم بیشتر کار کنم و شبا دیر بخوابم
یا شبا زود بخوابم و 3 نصف شب بیدار بشم
از امشب شروع کن
اگر ببینم شروع میکنی
منم برای تو محدودیت هاتو برمیدارم که راحت تر بشه برای تو و راحت تر بتونی بیدار بمونی
ببین چقدر مشتاق ترم تا تو به نعمت و ثروت و عشق و زیبایی و آرامش و سلامتی و شادی بی نهایت برسی
طیبه جان
عزیز ترینم
من ،ربّ تو ،کمکت میکنم
نشون به اون نشونه که امروز تو خیابون مدام میگفتی خدایا با من حرف بزن
اما نمیدونستی چی بگی دلت میخواست فقط باهات صحبت کنم و من چشمت رو به تابلوی خیابان رضایت نزدیک خونه تون انداختم
تا الان بهت بگم راضیت میکنم طیبه
باورم کن
از امروز تعهدی بده به خودت
به من نه
به خودت تعهدی بده و سعی کن عمل کنی
ببینم چیکار میکنی عزیز ترینم
تو میتونی من میدونم
چون تو قدرت داری و من به تو قدرت خلق زندگیت رو دادم
به تو قدرت دادم که انتخاب کنی و حرکت کنی
تو قدم بردار
الان گفتی چجوری ؟
و من جوابتو دادم
تو قدم بردار
من مثل همیشه به هر نیم قدم تو بی نهایت قدم برمیدارم
محکم قدم بردار
ببینم چیکار میکنی طیبه
خیلی دوستت دارم
من بهت افتخار میکنم که بنده ای دارم که سعی در تغییر هر روز داره و میخواد هر روز به ربّ و صاحب اختیارش نزدیک تر و نزدیک تر بشه
هرچقدر عاشق تر بشی
هرچقدر ثروت مند تر بشی
هرچقدر آرامتر ،با احترام تر ،مهربان تر ،مودب تر ،با اهمیت تر با دیگران صحبت و برخورد کنی ،من هم همونقدر بیشتر و بیشتر کمکت میکنم
تو میتونی و میشه
اگر پایبند باشی 9 ماه دیگه یعنی مهر ماه بهترین ها منتظرت هست
جهان رو مسخر تو کردم که تو رو به تک تک خواسته هات برسونه
طیبه اینو یادت باشه در مسیر رها بودن رو یادت باشه
و بگذر و با هر بار گذشتن تو از هر آنچه که باید بگذری سرعتت رو در این تکامل بیشتر میکنه
خیلی دوستت دارم
مراقبت هستم
به نام ربّ
نمیدونم ،دست خودم نبود هی دستام حرکت میکردن و مینوشتن
متعجب بودم از این سرعتی که دستام داشتن تایپ میکردن
امروز من بعد از ظهر رفتم بیرون موقع اذان بود
مدام میگفتم با من صحبت کن
حتی سر نماز گریه کردم گفتم با من صحبت کن
نگو خدا داشت برای من بهشت رو طراحی میکرد که از بهشتش با من صحبت کنه و صحبت هاشو بهم بگه تا بنویسم
خدایا شکرت
میدونم که کمکم میکنی
من از امشب دیگه سعی میکنم تا قدم هامو به سرعت بردارم
همین امشب وقتی خوابیدم ساعتمو به زنگ ساعت 3 میذارم و میدونم که بیدارم میکنه
بیدار که شدم نوبت من هست باید نشون بدم که میتونم و میشه
تعهد میدم که به تک تک جلسات سه تا دوره ای که خریدم
عزت نفس و عشق و مودت و قدم اول تا 7 دوره 12 قدم
هر روز تمرکزی گوش بدم و بنویسم
و سرعت ببخشم به عملکرد هام و ساعت کاریم رو تغییر بدم
البته ساعت خوابم رو
میدونم که خدایی که این همه هدایتم کرده و امید میده بهم به بی نهایت طریق همون خدا کمکم میکنه که قدم بردارم
راستش وقتی گام قبل رو گوش میدادم
میگفتم چند ماه شد من اون صدایی که همیشه بهم میگفت حرکت کن دیگه نمیشنوم اما به طرق مختلف هدایت هاشو میبینم و ریز به ریز هدایتم میکنه
به یک باره دلم تنگ اون صدایی شد که تشویقم میکرد میگفت برو جلو من کمکت میکنم و سبب میشد من قدم بردارم
یا میگفت این کارو نکن
و چشم میگفتم
خدایا شکرت
امروز به درخواستم پاسخ دادی
سپاسگزارم
برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش ثروت و آزادی مالی و مکانی و زمانی و عشق از خدا میخوام
خدایا شکرت
یه موردی که تو این فایل یا خیلی از فایلهای دیگه توجه ننو به خورش جلب کرد تمیز بودت نقطه به نطقه و وجب به وجب شهر و حتی حومه شهر هستش
واقعا چقدر این شهر تمیز هستش
واقعا چقدر تمیز نگهش داشتن
ساحلی که کنارش شهر به اون بزرگیه یه زره زباله توش نمیبینی
یه زره زباله کنار ساحل نمیتونی پیدا کنی
چقدر شهر تمیزه
یه چوب کبریت نمیتونی رو زمین پیدا کنی
و نکته جالب اینه که همه جای شهر دقیقا به همین شکل تمیز و مرتبه؛
فقط یه محل خاص نیست
خداییش میشه کلی در مورد فقط همین یه نکته صحبت کنم
وقتی ذهن تمیز باشه صد درصد پیرامون زندگی هم تمیز میشه
یه نگاه به دور و اطرافم میکنم میبینم تو اتاق شخصی خودم واقعا همه چیز سر جای خودش تمیز و مرتب نیست
شاید همین نکته خودش داره این نشونه رو به من میده که ببین تو دهنت هم الان دقیقا به همین صورته ها !!!
فکر نکن رو باورات دای عالی و عالی کار میکنی
چون ظاهر زندگیت اینو نشون نمیده
همه چی در هم و برهم و به هم ریخته است
همین داره بهت نشون میده که حمید جان
عزیزم
دلبندم
یه مقدار بیشتر دقت کن عزیزم
اتاقتو تمیز و مرتب نگه دار عزیز دلم
اون قوطی شیرینی چیه وسط اتاق؟
اون جوراب چین اونجا جلو در؟
بسته نسکافه چیه رو زمین مونده؟
مگه اونا جا و مکان مشخص ندارن؟
اگه ندارن چرا جا براشون تعیین نمیکتی؟
چرا سرجاشون نمیزاری؟
استاد تودوره عزت نفس کلی بهت توضیح داد کارهای کوچک عقب افتاده ای رو که میدونی باید انجامشون بدی رو یاداشت کن و در اولین فرصت انجامشون بده
قرار بود متعهد به انجام تمرینات دوره بمونی
از خودت تعهد نشون نمیدی بعد از آدمای دور اطرافت و خداوند انتظار خاصی نداشته باش؛
تعهد به انجام تمرینات این تغییر رو تو زندگی استادعباس منش ایجاد کرده ؛ جادو نبوده که …
تعهد میدونی منظورم چیه؟ تعهد یعنی انجام کار یا کار محول شده حتی در شرایطی که از ته دل راحتش نیستی
حتی شاید بعضی وقتا داری اذیت میشی که انجامش بدی ولی باید انجام بدی
بعضی وقتا ذهنت داره تو رو میکشونه سمت یه کاری ولی تو باید به تعهدات عمل کنی
تعهد به انجام یه کار یعنی
دلت نمیاد ولی انجامش بدی
اذیت میشی ولی انجام بدی
حتی میترسی ولی انجامش بدی
مخصوصا برای من این یکی خیلی مهمه که : خوشت نمیاد ولی انجامش بدی
روزنه امید خاصی نمیبینی و شک داری ولی انجامش بدی
از اینکه چه نتیجه ای خواهی گرفت آزاد و رها باشی و فقط به انجام درست اون کار فکر کنی
در گیر حواشی نشی و به اجرای اصل در عمل توجه و تمرکز کنی
به نه گفتنه و تونه و کنایه شنیدنهات توجه نکنی و انجامش بدی
به عوامل بیرونی توجه نکنی و انجامش بدی
سکوت کنی و اعتراض نکنی و انجامش بدی
انجامش بدی و بازخوردهای رو یادداشت کنی تحلیل کنی
تعهد یعنی با امید و با قدرت و عزت و اعتماد به نفس انجامش بدی
یعنی ذهنتو کنترل کنی و انجامش بدی
یعنی برای انجامش برنامه روتین روزانه مشخص داشته باشی
نتایج کوچک رو تحلیل کنی ولی به نتیجه نهایی وابسطه نشی
بالاخره همین تعهد داشتن رو هم باید تمرین و تمرین کنی
تمرین کنی به تعهد داشتن
تمرین کتی به این که رو عهدی که با خودت میبندی متعهد بمونی
عادت رو با خودت تجدید کن
کی میتونی عهدت رو با خودت تجدید کنی؟
وقتی که بارها و بارها تو ذهنت دلیل تعهد خودتو مرور کنی
در هر لحظه که ذهنت آروم شد و فارغ شدی سریع به این فکر کنی که چرا من دارم این کار رو انجام میدم؟
دلیل انجام این کارم چیه؟
چرا الان دارم این کار رو انجام میدم؟
الان به این سوال جواب بده:
چرا اینجا تو سایت استاد عباس منش داری کامنت مینویسی؟
دلیل اینکه وقت میزاری و کامنت مینویسی چیه؟
چه هدفی از کامنت نوشتن داری و میخای بهش برسی؟
جواب این سوال رو نه فقط الان بلکه همیشه و در هر لحظه باید به خودت بگی
تو محل کارت نشستی داری صبحانه میخوری به این سوال جواب بده
موقع نهار خوردن
موقع خوابیدن
موقع دوش گرفتن
موقع قدم زدن
موقع ورزش کردن
و در هر لحظه باید به دلیل انجام کارهات فکر کنی عزیزم
تا زندگیت معنا و مفهوم واقعی پیدا کنه انشاالله و به لطف خدای مهربان
در پناه الله یکتا شاد موفق پیروز و ثروتمند باشید
الهی به امید تو
خداروشکر که در این خونه امن حضور دارم و برای اینکه ذهن و روحمو هماهنگ کنم ،میام تا نکات مثبتو بنویسم و سپاسگزار باشم……
به به اسکوتر و یه دور دور توی شهر چقدررررر حال میده…..
منم دلم میخواد که یه اسکوتر داشته باشم و البته آزادی مکانی تا هرجا که دلم میخواد برم و لذتشو ببرم….
این همراهی شما اتقدر فوق العاده اس که من توی هیچ رابطه ای ندیدم …..
و هربار شمارو تحسین میکنم و به ذهنم نشون میدم که ببین رابطه عاشقانه هست و وجود داره……
این کشور انقدر فوق العاده اس که بفکر تفریح و پیاده روی مردم هستن …..
خیابون های تمیز و خط کشی شده
پارک هایی کع پر از چمن های یک دست هستن
ساحل با یه آب زلال که اشک چشم هست و انقدر این ساحل تمیز که آدم دلش میخواد روی شن های گرمش دراز بکشه و آفتاب بگیره…..
اسکوترانون خیلی خفن هستن و با سرعتم میرن و پیشرقته که با برق کار میکنن بدون اینکه بخوان هوارو آلوده کنن ،،،،،،،،جهان روز بع روز در حال پیشرفت خدایاشکرت….
خدای من اون خانم های خوش استایلو ببین اونام اومدن اسکیت سواری و لذت بردن
دم این مردم گرم که این همه بفکر شاری و سلامتی خودشون هستن …..
تحسین میکنم این مردم شریفی که مهاجرت می کنند و اونجا کسب و کار خودشون رو راه میندازن…
تحسین میکنم این فرد ایرانی که توی کشور غریب برای خودش یه کسب و کار موفق راه انداخته.
خدایاشکرتتتتتتتتت
سلام استاد عزیزم وخانم شایسته ی دوست داشتنی امشب من وپسر 12ساله ام طبق برنامه ی هرشب قبل از خوابمون حتما یک قسمت از سریال زندگی در بهشت را تماشا میکنیم وبعد میخوابیم وپسرم یک شماره به صورت رندم میگه وجالب که من قبلا فکر میکردم همه ی قسمتها را دیده ام ولی خیلیهاشون برام جدیده
وای خدای مهربانم ممنونم لذت بردم از دیدن این قسمت اون گردش دونفره ی فوقالعاده با اسکوتر اون مناظر زیبا اون آگاهیها وچقدر جالب بود که گفتید 99٪ خانه هاچوبی هستش حتی آپارتمانها
چقدر لذت بردم از اون رستوران ایرانی با اون دیزاین قشنگشون وهمچنین غذاهای ایرانی مثل آش وکشک بادمجان که منم عاشقشم ودوغ آبعلی
خداراشکر
ودر آخر صحبتهای ارزشمندتون در مورد تکامل
استاد من متاسفانه 10 سال بیشتره گواهی نامه گرفتم یک مدت کوتاهی رانندگی میکردم ولی بعد از فروش ماشینمون دیگه انگار که بترسم دیگه پشت فرمون ننشستم والان بااینکه دوباره ماشین خریدیم اما دیگه تموم
هرروز با تضادهایی در این مورد باهاش روبه رو میشم ولی هنوز نتونستم بر ترسم غلبه کنم واین موضوع خیلی داره اذیتم میکنه وای کاش بتونم کمی شجاع باشم با حرفهاتون خیلی انرژی گرفتم وتصمیم دارم شروع کنم به یاری الله
انشاالله میام ومینویسم که موفق شدم
خدایا شکرت سپاس گزارم از شما درپناه خدا شاد باشید وپیروز
به نام خداوند بی حساب بخشاینده و مهربان
سلام ب همه عزیزان
خب سفری یک روزه داریم، اسکوتر سواری، مختصر و مفید، فقط آب و شارژر بر می داریم. اون کیف خیلی ایده خوبی بود، به شخصه کیف های کوچیک رو خیلی می پسندم ک فقط گوشی و هندزفری و عینک بزارم، چون وقتی میرم جایی هم ب راحتی پیاده روی میکنم هم سبک بال میرم ک راحت باشم.
تحسین میکنم آزادی زمانی شما، آزادی مالی شما، ب قول استاد بچه ها من ندیدم همچین زندگی رویایی رو هیچ جااا، این شرایط و تجربیات حتی تو مخیله خیلی ها جا نمی گیره، بعضیا پولوشو دارن ک تجربه کنن و برن بگردن اما وقتش رو ندارن، خیلیا وقتش رو دارن اما پولش رو ندارن. اره استاد ما هم اگر پا جا پای شما قدم بزاریم ب این زندگی رویایی میرسیم، بارها این امید رو ب ما داده، ب این تجربیات رویایی می رسیم، هرچند نشانه های آسان شدن زندگی مان نسبت ب اطرافیان مون رو دیدیم. و اگر ادامه بدیم این نتایج بزرگ و بزرگتر میشه.
و استاد دیدن زندگی شما باعث شده من توقعم از زندگی بالا بره در تمام جنبه ها، توقعم از خدا بالا بره، کیفیت خواسته هام بالا بره، ب کم قانع نباشم، و هم چنین توقعم از خودم ک بیشتر رو خودم کار کنم ک واینستم، هر روز بهبود شخصیت داشته باشم اگر میخوام با انسان های هم مدار ارتباط داشته باشم، اگر میخوام ب تجربه لذت های بیشتری هدایت بشم، اگر میخوام در مدار ثروت قرار بگیرم
خدای من چقدر ثروت داشتن معنوی و زیباست، وقتی ثروت داشته باشی کلی تفریحات رو تجربه میکنی، یک روز آزاد در هوای عالی رو انتخاب میکنی هر روزی ک باشه، میتونه اول هفته و یا اوسط هفته باشه ک خلوت تر هست ک لذت بیشتری ببری، ب شخصه یکی از دلایل اینکه کار آزاد دوست دارم اینه ک در خلوت ترین و بهترین تایم ها تفریحات و گشت و گذارت رو داشته باشی، میتونی هر وسیله ای خواستی هر تفریحی مثل اسکوتر رو تجربه کنی و لذت بیشتری از زندگیت ببری، ب دل ناشناخته ها و ترس هات بری، مهارت جدید یاد بگیری، کلی برنامه بچینی برا تفریحات مختلف، کلی رستوران های خوب بری و بگردی و ب بدنت غذای باکیفیت و بی نظیر عطا کنی، میتونی با آزادی زمانی دیگه نگران دیر برگشتن از تفریحت نباشی و شب هرچقدر خواستی بمونی بیرون و نگران صبح زود بیدار شدن نباشی، از تفریحت لذت بیشتری ببری و خدا رو شکر کنی بابت آزادی زمانی ای ک عطایت کرده
خدای من چقدر این کشور رو دوست دارم، من عاشق تریل هستم، مخصوصا تریلی ک این فضای سرسبز رویایی رو داشته باشه، توی اون آب و هوای رویایی، از رو پل رد بشه، از روی دریا رد بشه، ویوت یه طرفش هم دریا باشه، دیگه تمام دیگه.تریل بهشتی هست آیا؟ پس هست پس میشه پس میخوام، اتفاقا پریشب غروب یهو اسنپ زدم رفتم دریاچه برای هدایت شدن باید میزدم بیرون ک مغزم رو خالی کنم، رفتم و رفتم و کلیییی پیاده روی کردم و دفترم رو بردم و کلیی نوشتم و حالم خوب شد. واقعا صحبت کردن با خدا حال خوب کن ترینه، بهترین مسکن عه، اصل خودشه، بقیه چیزا فرعیات عه. احساس لیاقت کردم و ب نجواهای ناامید کننده و محدود شیطان گفتم خدایا من لایق پیاده روی توی چنین مکانی هستم، از رو پل رد شدم، عاشق ویو شب و اون ساختمان های نزدیک دریاچه هستم، عاشق چراغونی شب ساختمون ها هستم، و ب اون ویو خیره شدم و ثروت رو تحسین کردم و از خدا خواستم و درخواست کردم ک تجربه کنم چنین خواسته هارو، چون کلیییی آدم دارن زندگی میکنن و تجربه زندگی شونه چرا برای من نشه؟ میرم و ب این ذهنم نشون میدم الگوهارو تا یخش آب بشه، تا باور کنه خواسته هایی ک ناعمه رو خیلییی خوشحال میکنه قدِ پول تو جیبی خیلیا هم نیست، پس مطمئن باشم خدا می بخشه و براش محدودیتی نداره، محدودیت تو ذهن منه.
این صحبت های استاد و خانم شایسته:
شما آدم رو مجبور میکنید ک بهترین خودت رو بیاره رو و فکر هیچ ترسی رو نکنه(اینجا برای کسب مهارت اسکوتر)
من چقدر تحسین میکنم چنین رابطه ای رو، و بله توقع من هم بالا میره و باعث میشه ب کم قانع نشم، رابطه بین دو فردی ک علایق مشترکی دارن، پایه تفریحات هستن، خانم شایسته ای ک عاشق یادگیری مهارت هست و استادی ک استاد ایشون هست و کلییی ب تجربیات ایشون اضافه شده از وقتی با استاد آشنا شدن، استادی ک سخت می گیرن و میگن هربار از محدودیت هات باید فراتر بری، و من چقدرر دوست دارم وارد رابطه با فردی بشم ک ازش یاد بگیرم، ک کلی ب تجربه هام اضافه بشه، ک کوهی از تجربه باشه، ک حتی شده ب من سخت بگیره و باعث انگیزه در من بشه و باعث بشه من برم تو دل ترسهام و توانایی هام رو بیشتر باور کنم.
استاد : تکامل ب معنای زمان بیشتر نیست، تکامل ب معنای تجربه های بیشتره ولی سریع تر و در زمان کوتاه تر
اگر ک ما خودمون هی لیمیت هامون و محدودیت هامون رو بالا نبریم، پیشرفت خاصی نمی کنیم.آقا یه چیزی رو یاد گرفتیم سریع بریم مرحله بعدش، چه تو کسب و کار چه تو یادگرفتن مهارت ها، هی تجربیات بیشتری کسب کنیم و این شکلی سریع تر رشد میکنیم.
در واقع داره تکامل رو طی میکند ولی در زمان بسیار کوتاه چرا؟ چون داره عمل می کند، چون پیوسته داره عمل میکنه و هربار یه ذره کارو برا خودش سخت تر میکنه، ی ذره از محیط امنش میاد بیرون، یه ذره ب خودش سخت تر می گیره. یه ذره ولی پشت سر هم.
نه اینکه یه ذره ب خودم سخت بگیرم بعد حالا یه سال بد یه ذره برم بالاتر، نه، یه ذره ب خودش سخت می گیره تا می افته رو غلطک یه ذره بیشتر ب خودش سخت می گیره
خوش ب حال اونی ک تو زمان کوتاه تری تجربه های بیشتری کسب میکنه
این حرفای آخر فایل هم باز نشانه ای از سمت خدا بود ک بهم گفت کارِت درسته، قراره مغازه رو تحویل بدم و ب همه اعلام کردم و گفتم یه سال تجربه کردم حالا می رم سراغ مرحله بهتر زندگیم، میگم خدایا بریم سراغ یه مرحله جدیدتر، یه مسیر زندگی بهتر، یه مرحله دیپ تر باکیفیت تر، خودمم هیچی نمیدونم، میخوام خودم رو بندازم تو آغوش خداوند، فرمون دست اونه این سری دیگه رو مغز پوک خودم هیچ حسابی نمیکنم، چون میدونم ایده های الله خیلیییی جوابه، خیلیی خوب نتیجه میده، هیچ کمبود ایده هم نداریم ما، هیچ کمبود فرصت هم نداریم، اوضاع روز ب روز بهتر میشه، میشه از این پولسازتر موفق تر خوشبخت تر راحت تر زندگی کرد، میشه هم لذت برد و هم ب راحتی پول ساخت، اگر وصل بشی ب الله، ما همیشه وصلیم ب خدا، من وصل میشم ب آگاهی خدا ب ایده های خدا اونم ب من میگه، ایمان دارم ک میگه.درها باز میشه… می نویسم براتون، فعلا در مرحله صبر و سکوت هستم. استادجان دوست تون دارم.
سلام ناعمه جان
این فایل بارها اومد نشانه امروز من گفتم خدایا این چیه این مگه چی داره اومدم کامنتا رو بخونم خواستم بزنم بر حسب امتاز دیدم نوشته ناعمه گفتم عه مگه ناعمه هم اسمه و چه اسم زیبایی هم هست خواستم با این نقطه آبی در مرحله اول تشکر کنم برای این قسمت هایلایت کردن صحبت های استاد و خودم رو توی کامنت دیدم که واقعا خودم هم از کار دولتی و سازمانی لذت نمیبرم بهم میگن چرا معلم نمیشی در حال حاضر کلی مزایا داره از 18 سالگی حقوق میگیری من میگم آزادی آزادی اولویت مهم زندگی من هست سلامتی و آزادی و فوتبال سه اولویت اصلی زندگی کنه و همه تصمیم هام حول محور این هاست نمیدونم فوتبال چطور با آزادی ممکنه اما قطعاً خدا میتونه.
و در مرحله دوم خواستم با این نقطه آبی برای گردونم به این کامنت فوق العادت بعد 2 ماه.
واقعا ممنونم و امیدوارم ثروت مثل اکسیژن به سمت بیاد و سلامتی از تمام سلول های بدنت فوران کنه.
عزیز منی
خدانگهدار.
یا هادی ب نام خدای هدایت کننده
سلام امیرجان ازت ممنونم ک برام این کامنت رو نوشتی، ازت ممنونم ک منو برگردوندی و پیغام مهمی رو از طرف خدا بهم رسوندی.
دقیقا خدا باهام حرف زد با همین نکاتی بولد شده تو کامنتم. اره دیدم واقعا نیازه ک هی تجربه های بیشتری رو کسب کنم و متوقف نشم و برم جلو.
دوست خوبم من مغازه مو تحویل دادم، 2 ماهی میشه حدودا، دارم یه سری برنامه های کامپیوتری آموزش می بینم، و یه درآمدی هم از سمت آموزش ب دختر کوچولویی کسب میکنم.
اره خدا بهم گفت پیش برو و وقت بیشتری روی آموزش بزار، از این آموزش ب این آموزش، متوقف نشو، از این قدم ب قدم بعدی، این هدفو تیک زدی سریع برو سراغ بعدی، واینستا. اعتمادبنفسم بسیار رشد کرد منی ک ترس از آموزش دیدن داشتم الان دارم پله پله میرم جلو تا رسالتم رو پیدا کنم
خدای عزیزم همین چند دیقه پیش ک داشتم سوره زمر رو میخوندم بارها بهم بشارت داد و نورامیدش رو ب قلبم وارد کرد، بعد بهم گفت برو سایت بعد چندین روز من رفرش کردم و دیدم نقطه خوش رنگ آبی رسیده دستم، و دیدم چه زیبا بهم درسامو یادآوری کرد، گفت یادت باشه پیش بری، نگران نباش، فقط پیش برو و ب رحمت من امیدوار باش.
همین چند دیقه پیش بهش میگفتم خدایا من میخوام بازم پیش برم، بازم تجربیات جدیدتر و بهتر، تو فقط بگو چطور، تو فقط تو مسیر من بیار اون موقعیت رو من با کله میرم تو دلش. چون میدونم باهربار تجربه متفاوت من چقدرر رشد کردم و چقدر بزرگ شدم از لحاظ اعتماد بنفس و درسهایی ک گرفتم.
امیرجان ناعمه در سوره غاشیه هم اومده، ب معنی کسی ک آنقدر ب او نعمت داده شده ک چهره اش خندان و شاداب عه ؛)) آره خیلی زیباست :) خداوند از قبل بشارت شو ب من داده ک ب زودی انقدر نعمت عطا میکنم بهت ک راضی بشی ک از چهره ات رضایت بباره.
دقیقا دوست خوبم، آزادی بالاترین اولویت برای همه ماست، اصن قلب مون آزادی رو فریاد میزنه و اگه غیراز این باشه آلارم میده. خداروشکر ک عشق و علاقه تون رو پیدا کردید و اتفاقا امروز فایلی ک گوش دادم استاد گفتن : اگر در مسیر عشق و علاقه تون حرکت کنید و باورهای مناسب داشته باشید نسبت ب خودتون، توانایی هاتون، قدرت خداوند وووو. و پیش برید با ایمان حتی تو روزهای سخت هم ایمان تون رو حفظ کنید، درهایی از نعمت به روتون باز میشه. نعمت یعنی ثروت بی نهایت، آزادی در تمام زمینه ها، سلامتی، خوشبختی، روابط عالی، معنویت و هرچیز خوبی ک دلت میخواد.
بازهم ازتون ممنونم خیلی لطف کردید، در پناه الله شاد و موفق باشید دوست خوبم.
به نام خدای مهربان خداوندا هر چه دارم از ان توست
تحسین میکنم این رابطه زیباتون رو که با هم هماهنگ و هم مسیر هستین خدایاشکرت
چقد لذت بخشه با اسکوتر رفتن به دیدن این شهر زیبا خدایاشکرت
چه ماشین های زیبایی چقد این شهر زیباست خدایاشکرت
تحسین میکنم بابت ازادی مالی زمانی و مکانی رو که راحت میرین رستوران خدایاشکرت
چه ساحل زیبایی چه درختایی زیبایی چقد لذت بخشه تو چمن دراز کشیدن خدایاشکرت
طی کردن تکامل خیلی خوبه باید یاد بگیرم عجله رو بزارم کنار در لحظه باشم و لذت ببرم و مهارت پیدا کنم و چقد خوبه اگاه باشی همش این باعث میشه لذت بیشتری ببری خدایاشکرت
من بخاطر نداشتن اعتماد به نفس احساس ترس دارم با این که هر دفعه یه چیز رو خوب پیش میرم باز میخوام اون کار رو عقب بندازم چقد خوبه که استاد به خانم شایسته راهنمایی میکنه و همراه هست این خیلی خوبه خدایاشکرت
اوبر هم خیلی زیبا بود ماشینش چه روز خوبی شد خدایاشکرت
سپاسگزارم از شما عزیزا در پناه خدا شاد باشید دوستون دارم
به نام خدای مهربان
سلام بر استادانِ جان و دوستان عزیزم
خدایا شکرت نشانه ی امروزم این فایل بود و من به این فکر کردم که ممکنه چه پیامی برای من داشته باشه؟؟؟
بعد دیدگاهی که روی متن انتخابی این قسمت بود خوندم متوجه شدم پیامش برای من تکامله!
و اما …… شاه کلید این فایل ، اون جاییکه استاد و خانم شایسته عزیزمون از قانون تکامل صحبت کردند و توضیحات استاد مثه همیشه بینظیر بود و کلی کلی چیز بهم یاد داد چقدر فوق العاده بود مطالب همین تیکه کوتاه از این فایل واقعا گنجی رو بدستمون دادی استاد ازت یک دنیا سپاسگزارم ، بخدا همیشه تکامل و زمان طولانی توی ذهنم به هم گره خورده بود و فک میکردم برای موفقیت و رسیدن به هر هدفی زمان نقشی اجتناب ناپذیر بازی میکنه و نمیشه کوتاه تر باشه اما اینجا استاد بزیبایی توضیح دادن که آقا اگه تو در مسیری که میخوای به هر هدفی برسی یه تارگت برای خودت با توجه به شرایط فعلیت تعیین بکنی بهش که رسیدی “”””””دیگه وقت تغییره””””””” باید سریع تارگتو بالاتر ببری مثه بازی میمونه که وقتی تو یه مرحله اوستا شدی لول بازیت عوض میشه وگرنه توی اون لولی که واردی بعد یه مدت چون چالش بر انگیز نیست حوصله سر بر میشه واست و روندی تکراری و مهارتی ثابت که مترادف میشه با همون سکون و در جا زدن دائمی که خیلیامون توی زندگیامون درگیرشیم همین الان!!! استاد شاه کلیدی رو بدستمون دادی با این جملات نمیدونم باید چطور ازت سپاسگزار باشم
به اینجا که رسیدم گفتم ببین این دقیقن با منه!
داره میگه حواست باشه تکامل تکامل تکامل!
با تمرکز لیزری گذاشتن روی کار میتونی زمان طی کردن تکاملتو کوتاه کنی!
تمرکز و فوکوس بهای رسیدن به خواسته ها و هدف هاته
آیا حاضری این بها رو بپردازی؟ یا نه بیخیال هدفات میشی؟! راهی نداری جز اینکه یکی رو انتخاب کنی
بسه دیگه هر چی لای در موندی!! .یا اینطرفی یا اونطرفی؛ مسیر انتخابیتو تا تهشو برو ولشم نکن
یا مسلمان باش یا کافر ، دو رنگی تا به کی
یا مقیم کعبه شو یا ساکن بتخانه باش
سپاسگزارم
سپاسگزارم
سپااااسگزارم
در پناه الله یکتا پیروز و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت
In god we trust
ما به خدا توکل میکنیم
درود به استاد عزیزم و همه ی عزیزان در سایت پر از عشق و دوستی و مهربانی و ثروت و ارتعاش بالا
خیلی اتفاقی هدایت شدم به سمت این فایل
و بسیار عالی و به جا بود ، با دیدنش انگار تجربه اسکوتر سواری رو خودم داشتم و چقدر خوب بود حسم ، اینکه با شروع با سبک ترین وسایل راهی شدین و من این سبک رو خیلی دوست دارم ، خودمم همیشه سعی میکنم که با راحت تربت و سبک ترین حالت ممکن سفر کنم ، اینکه رفتید رستوران ایرانی و غذای گیاهی خوردید کلی بهم حس خوب داد چون گیاهخوار هستم و ازین سبک لذت میبرم انگار خودم اونجا بودم هر لحظه ، اینکه هر لحظه خودمون و به چالش بکشیم و درجه درجه بهتر بشیم و نه فقط از نظر زمانی بخواد تکامل اتفاق بیفته برام خیلی تأمل برانگیز بود ، و یه جرقه ای تو ذهنم زد و در کارم که مدت هاست تغییر خاصی ایجاد نکردم یه حرکت جدید انجام بدم و همین امروز میخوام برم و انجامش بدم ، اینکه اینقدر دریا تمیز و زیبا بود و اون پل زیبا که روی آب بود با دیدنش خیلی احساس خوبی رو تجربه کردم ، و در نهایت تجربه برگشت با خودرو که اونم زیبایی خودشو داره و لذت بردم
سپاس از شما و اینهمه فایل های عالی و پر از آگاهی های ناب