https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/05/abasmanesh-7.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2020-05-06 09:48:352024-12-23 13:38:53سریال زندگی در بهشت | قسمت 14
277نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
و 14 روز بعدش پدر بزرگم به دلیل عشق خالص و نابی که به مادربزرگم داشت از دنیا رفت
ی فرقی این دوزوج باهم داشتن
مادر بزرگم خانوم خوبی بود
ولی به اندازه پدر بزرگم ادم خوبی نبود پدربزرگم وقتی که روستا بود از صبح تا شب فقط مزرعه بود ادمی بود که فقط قران میخوند اهل غیبت بدی …نبود
بسیار ادم شریفی بود همه از خوبی این مرد میگن حتی یادمه تعریف میکرد که مادرم وقتی مریض بود خودم ازش نگهداری میکردم بعد فوت مادر ازدواج کردم
روز اخر پدر بزرگم سرماخورده بود
و من برا مراقبت به تنهایی کنارش بودم و ازش مراقب میکردم
پدربزرگ من بسیار ادم با خدایی بود
کارش فقط قران خوندن و شکرگذاری بود و اعتقاد عجیبی بخدا داشت یادمه وقتی ازتخت افتاد پایین من ترسیدم که یوقت چیزیش نشه برگشت بهم گفت تو فکرمیکنی قران خوندنه من الکیه اون محافظه منه اون روشنایی زندگی منه
اون لحظه چقدر این حرفش حال منو دگرگون کرد
استاد اون روز من ارامش عجیبی داشتم
6تا پسر و 2دختر داره همه بچه هاش میگفتن ببریم بیمارستان بستریش کنیم
ولی من مخالف بودم ایمان و ارامش عجیبی درون من بود
میگفتم نه این حالش خوب میشه بیمارستان اذیتش میکنن من کنارشم و خداروشکر اون روز حالش خیلی بهتربود
استاد از اول صبح ک من رفتم برا مراقب همه چی بهش میدادم میخورد تمام انچه ک دوس داشتوبراش میاوردم
و فقط میگفت الله بتو توکل
با اینکه دیگه نمیتونست بره سرویس وحتی از جاش بلند بشه همونجوری نمازشومیخوند دائم درحال قران خوندن بود پتو میزد کنار فکر میکرد صفحه هات قرانه و از حفظ میخوند
اصلا من اون روز ازاین مرد چیزایی دیدم که اصلا تو هیچ فردی تو زندگیم ندیدم
تازه فهمیدم کسی که با خدا باشه کسی که فقط قران بخونه و عمل کنه و دائم بگه خدایا به تو توکل یعنی چی
الله اکبر
همیشه بهم میگفت قران بخون شده معنیشواین کتاب معجزات زیادی داره ولی من معنی این حرفشو هیچوقت نمیفهمیدم تا اینکه با شما و جلسات قرانی اشناشدم
خدای من
خدای من
خدای من
اون روز من از درون خیلی اروم و حال خوبی داشتم و همش میگفتم خدایاهدایتم کن
تمام خونه رو من تمیز کردم و اون فقط داشت منو نگاه میکرد و زمزمه قران داشت هرزچندگاهی میرفتم کنارش صداش میکردم قربون صدقه اش میرفتم و اون بسختی متوجه میشود
بهش میگفتم درد نداری میگفت نه
میگفتم تشنه نیستی میگفت نه ولی پشت سر هم بهش سوپ میدادم با دمنوش و اب پرتقال لیموشیرین
برا خوردنه سوپ بلندش میکردم بسختی میگفتم یا علی اونم تکرار میکرد و تلاش برا بلندشدن
میگفتم یا ابوالفضل اونم تکرار میکردو دوباره تلاش میکرد
میگفتم یا حسین و دوباره تکرارو تلاش برا نشستن
اصلا استاد اون روز انگار من باید به زبون میاوردم و اون تکرار میکرد جالبش اینجاس که براحتی میشنید
بااینکه باید با صدایی بلند باهاش حرف میزدی تا بشنوه ولی تو موقع صدا زدن اسم امامانمون براحتی میشنید
91سالش بود ولی یکبارم دکتر نرفت و همیشه سرزنده و سرحال بود و اینو معجزه قران میدونست و دقیقا همینجوره
غروب که بابام اومد حالشوپرسید
گفت بابا چطوری
پاشو بشین شامتو بخور بسختی بلندش کردیم و من کنارش نشستم که نخوابه سوپشو بخوره بابام سه قاشق سوپ بهش داد و پدربزرگم قاشق چهارمی گفت نمیخورم وچشماش رفت من ترسیدم گفتم بابا
حالش بدشده رنگش پریده زنگ بزنیم اورژانس بابام خوابندش رو تخت و پدر بزرگم ی نفس عمیق کشید و تموم کرد
براحتی از دنیارفتن
تمام مراسماتش به طرز عجیبی راحت انجام شد بدون سختی حتی روز خاکسپاریشم هوا بهاری بود دقیقا برعکس مادربزرگم
چقدر فرقه بینه دو ادم
الله اکبر
یاد صحبت هایی شما افتادم
تو دوره قانون سلامتی
اینکه درستش اینکه ادم براحتی از دنیا بره شب بخوابه صبح بیدارنشه
ایناکه مریض میشن دچار بیماری میشن بخاطر تغذیه و افکاربیمارشونه…
خدایاشکرت
من تا بحال ندیده بودم لحظه از دنیا رفتنوهمیشه شنیده بودم
که لحظه مرگ سخترین لحظه اس
ولی استاد این رفتن برامن خیلی معنی داشت اینکه وقتی خداروصداکنی اون جوابتومیده وقتی با خداباشی اون مسیر مسیرپراز نعمت ثروت راحتیه
اینکه خداروباور داشته باشی و ازش هدایت بخوایی
اونم هدایت میکنه
اون اسان میکنه برات تمام سختی هارو
کلی اون نصف روز برامن درس داشت مادربزرگم شنبه شب ساعت8از دنیارفت پدربزرگمم شنبه شب ساعت8
اینقدر همزمانی دلیلش چی میتونه باشه
خدایی من
چرا من اون روز باید کنارش میبودم چرا من باید بزبون میاوردم اسم امامانمونوواون تکرار میکرد چرا باید خونه و غذا میوه اماده میشود
الله اکبر خدایاشکرت حکمتت و شکر
من معنی معجزه قران و دیدمودرکش کردم
واقعا این کتاب اسمانی هدایتگره
با خدایاش پادشاهی کن
خدایاشکرت
برام خیلی سخت بود ولی نمیدونم چرا اینقدر از درون اروم بودم
اینجا استاد یادصحبت هایی شما افتادم که گفتید
(مهم نیس با چه دلیل و چه منطقی حالت بده
مهم اینکه تو نباید تو احساس بد بمونی
احساس بد=اتفاقات بد)
و اون روز اگاهانه تمام تمرکز من رو زیبایی ها بود
خدایاشکرت
تسلیت میگم به شما استاد عزیزم برا از دست دادنه دوست عزیزتون
تحسین میکنم شمارو که اینقدر عالی کنترل کردید ذهنتونواینقدر عالی و تکاملی با دور کردنه خودتون از محیط و مشغول بودن به کار و دیدنه نعمت هایی بینظیر خداوند احساسات خودتونو به خوب انتقال دادید
افرین واقعا تحسین برانگیزه
تحسین میکنم روابط بینه شما دو زوج توحیدی رو
یاد صحبت هایی شما تو دوره عشق و مودت افتادم که میگفتید
(من کنترل احساسمو در دست دارم نه کس دیگه )
خدایاشکرت
عجب ابزاری استاد چقدر عالیه چقدر ثروتمندبودن باشکوهه و چقدر فراوانی دراین جهان
خدایی من چقدر صدایی طبیعت لذتبخشه
چقدر استاد دوس داشتم دفتر شکرگذاریموبرمیداشتم و رو صندلی که زیر سایه درخت بود میشستم و ساعت ها خداروسپاسگذاری میکردم بابته تمام انچه که بهم داده و تمام انچه که درمسیررسیدن بهش هستم و تمام انچه که میبینم حس میکنم لمس میکنم
خدای من شکرت
همیشه جا برا بهبود هست
چقدر عالیه چقدر لذت میبرم از این بهبودی که همیشه در تمام جوانب دارید انجام میدید اگاهانه
استاد درمورد حرص کردن و افکارمنفی صحبت کردید
یاد جلسه اول قدم اول 12قدم افتادم
(ما ناظر برافکارمون هستم ما یک پله بالاتراز فکریم ما کسی هستیم که افکارو کنترل میکنه
اینکه بدونیم چه فکری تو سرمونه و چرا این فکر تو سرمونه و چطور میشه تغییرش داد میشه جهتش داد به سمت افکارو احساس عالی)
این دوره بینظیره دوستان
خدایاشکرت
ممنونم ازشما استاد عزیزم برا این همه اموزش و اگاهی
خدایا هدایتم که به مسیردرست و منو ثابت قدم کن دراین مسیر
بنام خالقی که مرا زیبا افرید و مرا خالق زندگی خودم قرار داد
سلام و درود بر یاد آوران نعمات زندگیمان و سلام به دوستان دوست داشتنی در این مسیر الهی
و 14 روز بعدش پدر بزرگم به دلیل عشق خالص و نابی که به مادربزرگم داشت از دنیا رفت
ی فرقی این دوزوج باهم داشتن
مادر بزرگم خانوم خوبی بود
ولی به اندازه پدر بزرگم ادم خوبی نبود پدربزرگم وقتی که روستا بود از صبح تا شب فقط مزرعه بود ادمی بود که فقط قران میخوند اهل غیبت بدی …نبود
بسیار ادم شریفی بود همه از خوبی این مرد میگن حتی یادمه تعریف میکرد که مادرم وقتی مریض بود خودم ازش نگهداری میکردم بعد فوت مادر ازدواج کردم
روز اخر پدر بزرگم سرماخورده بود
و من برا مراقبت به تنهایی کنارش بودم و ازش مراقب میکردم
پدربزرگ من بسیار ادم با خدایی بود
کارش فقط قران خوندن و شکرگذاری بود و اعتقاد عجیبی بخدا داشت یادمه وقتی ازتخت افتاد پایین من ترسیدم که یوقت چیزیش نشه برگشت بهم گفت تو فکرمیکنی قران خوندنه من الکیه اون محافظه منه اون روشنایی زندگی منه
اون لحظه چقدر این حرفش حال منو دگرگون کرد
استاد اون روز من ارامش عجیبی داشتم
6تا پسر و 2دختر داره همه بچه هاش میگفتن ببریم بیمارستان بستریش کنیم
ولی من مخالف بودم ایمان و ارامش عجیبی درون من بود
میگفتم نه این حالش خوب میشه بیمارستان اذیتش میکنن من کنارشم و خداروشکر اون روز حالش خیلی بهتربود
استاد از اول صبح ک من رفتم برا مراقب همه چی بهش میدادم میخورد تمام انچه ک دوس داشتوبراش میاوردم
و فقط میگفت الله بتو توکل
با اینکه دیگه نمیتونست بره سرویس وحتی از جاش بلند بشه همونجوری نمازشومیخوند دائم درحال قران خوندن بود پتو میزد کنار فکر میکرد صفحه هات قرانه و از حفظ میخوند
اصلا من اون روز ازاین مرد چیزایی دیدم که اصلا تو هیچ فردی تو زندگیم ندیدم
تازه فهمیدم کسی که با خدا باشه کسی که فقط قران بخونه و عمل کنه و دائم بگه خدایا به تو توکل یعنی چی
الله اکبر
همیشه بهم میگفت قران بخون شده معنیشواین کتاب معجزات زیادی داره ولی من معنی این حرفشو هیچوقت نمیفهمیدم تا اینکه با شما و جلسات قرانی اشناشدم
خدای من
خدای من
خدای من
اون روز من از درون خیلی اروم و حال خوبی داشتم و همش میگفتم خدایاهدایتم کن
تمام خونه رو من تمیز کردم و اون فقط داشت منو نگاه میکرد و زمزمه قران داشت هرزچندگاهی میرفتم کنارش صداش میکردم قربون صدقه اش میرفتم و اون بسختی متوجه میشود
بهش میگفتم درد نداری میگفت نه
میگفتم تشنه نیستی میگفت نه ولی پشت سر هم بهش سوپ میدادم با دمنوش و اب پرتقال لیموشیرین
برا خوردنه سوپ بلندش میکردم بسختی میگفتم یا علی اونم تکرار میکرد و تلاش برا بلندشدن
میگفتم یا ابوالفضل اونم تکرار میکردو دوباره تلاش میکرد
میگفتم یا حسین و دوباره تکرارو تلاش برا نشستن
اصلا استاد اون روز انگار من باید به زبون میاوردم و اون تکرار میکرد جالبش اینجاس که براحتی میشنید
بااینکه باید با صدایی بلند باهاش حرف میزدی تا بشنوه ولی تو موقع صدا زدن اسم امامانمون براحتی میشنید
91سالش بود ولی یکبارم دکتر نرفت و همیشه سرزنده و سرحال بود و اینو معجزه قران میدونست و دقیقا همینجوره
غروب که بابام اومد حالشوپرسید
گفت بابا چطوری
پاشو بشین شامتو بخور بسختی بلندش کردیم و من کنارش نشستم که نخوابه سوپشو بخوره بابام سه قاشق سوپ بهش داد و پدربزرگم قاشق چهارمی گفت نمیخورم وچشماش رفت من ترسیدم گفتم بابا
حالش بدشده رنگش پریده زنگ بزنیم اورژانس بابام خوابندش رو تخت و پدر بزرگم ی نفس عمیق کشید و تموم کرد
براحتی از دنیارفتن
تمام مراسماتش به طرز عجیبی راحت انجام شد بدون سختی حتی روز خاکسپاریشم هوا بهاری بود دقیقا برعکس مادربزرگم
چقدر فرقه بینه دو ادم
الله اکبر
یاد صحبت هایی شما افتادم
تو دوره قانون سلامتی
اینکه درستش اینکه ادم براحتی از دنیا بره شب بخوابه صبح بیدارنشه
ایناکه مریض میشن دچار بیماری میشن بخاطر تغذیه و افکاربیمارشونه…
خدایاشکرت
من تا بحال ندیده بودم لحظه از دنیا رفتنوهمیشه شنیده بودم
که لحظه مرگ سخترین لحظه اس
ولی استاد این رفتن برامن خیلی معنی داشت اینکه وقتی خداروصداکنی اون جوابتومیده وقتی با خداباشی اون مسیر مسیرپراز نعمت ثروت راحتیه
اینکه خداروباور داشته باشی و ازش هدایت بخوایی
اونم هدایت میکنه
اون اسان میکنه برات تمام سختی هارو
کلی اون نصف روز برامن درس داشت مادربزرگم شنبه شب ساعت8از دنیارفت پدربزرگمم شنبه شب ساعت8
اینقدر همزمانی دلیلش چی میتونه باشه
خدایی من
چرا من اون روز باید کنارش میبودم چرا من باید بزبون میاوردم اسم امامانمونوواون تکرار میکرد چرا باید خونه و غذا میوه اماده میشود
الله اکبر خدایاشکرت حکمتت و شکر
من معنی معجزه قران و دیدمودرکش کردم
واقعا این کتاب اسمانی هدایتگره
با خدایاش پادشاهی کن
خدایاشکرت
برام خیلی سخت بود ولی نمیدونم چرا اینقدر از درون اروم بودم
اینجا استاد یادصحبت هایی شما افتادم که گفتید
(مهم نیس با چه دلیل و چه منطقی حالت بده
مهم اینکه تو نباید تو احساس بد بمونی
احساس بد=اتفاقات بد)
و اون روز اگاهانه تمام تمرکز من رو زیبایی ها بود
خدایاشکرت
تسلیت میگم به شما استاد عزیزم برا از دست دادنه دوست عزیزتون
تحسین میکنم شمارو که اینقدر عالی کنترل کردید ذهنتونواینقدر عالی و تکاملی با دور کردنه خودتون از محیط و مشغول بودن به کار و دیدنه نعمت هایی بینظیر خداوند احساسات خودتونو به خوب انتقال دادید
افرین واقعا تحسین برانگیزه
تحسین میکنم روابط بینه شما دو زوج توحیدی رو
یاد صحبت هایی شما تو دوره عشق و مودت افتادم که میگفتید
(من کنترل احساسمو در دست دارم نه کس دیگه )
خدایاشکرت
عجب ابزاری استاد چقدر عالیه چقدر ثروتمندبودن باشکوهه و چقدر فراوانی دراین جهان
خدایی من چقدر صدایی طبیعت لذتبخشه
چقدر استاد دوس داشتم دفتر شکرگذاریموبرمیداشتم و رو صندلی که زیر سایه درخت بود میشستم و ساعت ها خداروسپاسگذاری میکردم بابته تمام انچه که بهم داده و تمام انچه که درمسیررسیدن بهش هستم و تمام انچه که میبینم حس میکنم لمس میکنم
خدای من شکرت
همیشه جا برا بهبود هست
چقدر عالیه چقدر لذت میبرم از این بهبودی که همیشه در تمام جوانب دارید انجام میدید اگاهانه
استاد درمورد حرص کردن و افکارمنفی صحبت کردید
یاد جلسه اول قدم اول 12قدم افتادم
(ما ناظر برافکارمون هستم ما یک پله بالاتراز فکریم ما کسی هستیم که افکارو کنترل میکنه
اینکه بدونیم چه فکری تو سرمونه و چرا این فکر تو سرمونه و چطور میشه تغییرش داد میشه جهتش داد به سمت افکارو احساس عالی)
این دوره بینظیره دوستان
خدایاشکرت
ممنونم ازشما استاد عزیزم برا این همه اموزش و اگاهی
خدایا هدایتم که به مسیردرست و منو ثابت قدم کن دراین مسیر
بنام خالقی که مرا زیبا افرید و مرا خالق زندگی خودم قرار داد
سلام و درود بر یاد آوران نعمات زندگیمان و سلام به دوستان دوست داشتنی در این مسیر الهی
و 14 روز بعدش پدر بزرگم به دلیل عشق خالص و نابی که به مادربزرگم داشت از دنیا رفت
ی فرقی این دوزوج باهم داشتن
مادر بزرگم خانوم خوبی بود
ولی به اندازه پدر بزرگم ادم خوبی نبود پدربزرگم وقتی که روستا بود از صبح تا شب فقط مزرعه بود ادمی بود که فقط قران میخوند اهل غیبت بدی …نبود
بسیار ادم شریفی بود همه از خوبی این مرد میگن حتی یادمه تعریف میکرد که مادرم وقتی مریض بود خودم ازش نگهداری میکردم بعد فوت مادر ازدواج کردم
روز اخر پدر بزرگم سرماخورده بود
و من برا مراقبت به تنهایی کنارش بودم و ازش مراقب میکردم
پدربزرگ من بسیار ادم با خدایی بود
کارش فقط قران خوندن و شکرگذاری بود و اعتقاد عجیبی بخدا داشت یادمه وقتی ازتخت افتاد پایین من ترسیدم که یوقت چیزیش نشه برگشت بهم گفت تو فکرمیکنی قران خوندنه من الکیه اون محافظه منه اون روشنایی زندگی منه
اون لحظه چقدر این حرفش حال منو دگرگون کرد
استاد اون روز من ارامش عجیبی داشتم
6تا پسر و 2دختر داره همه بچه هاش میگفتن ببریم بیمارستان بستریش کنیم
ولی من مخالف بودم ایمان و ارامش عجیبی درون من بود
میگفتم نه این حالش خوب میشه بیمارستان اذیتش میکنن من کنارشم و خداروشکر اون روز حالش خیلی بهتربود
استاد از اول صبح ک من رفتم برا مراقب همه چی بهش میدادم میخورد تمام انچه ک دوس داشتوبراش میاوردم
و فقط میگفت الله بتو توکل
با اینکه دیگه نمیتونست بره سرویس وحتی از جاش بلند بشه همونجوری نمازشومیخوند دائم درحال قران خوندن بود پتو میزد کنار فکر میکرد صفحه هات قرانه و از حفظ میخوند
اصلا من اون روز ازاین مرد چیزایی دیدم که اصلا تو هیچ فردی تو زندگیم ندیدم
تازه فهمیدم کسی که با خدا باشه کسی که فقط قران بخونه و عمل کنه و دائم بگه خدایا به تو توکل یعنی چی
الله اکبر
همیشه بهم میگفت قران بخون شده معنیشواین کتاب معجزات زیادی داره ولی من معنی این حرفشو هیچوقت نمیفهمیدم تا اینکه با شما و جلسات قرانی اشناشدم
خدای من
خدای من
خدای من
اون روز من از درون خیلی اروم و حال خوبی داشتم و همش میگفتم خدایاهدایتم کن
تمام خونه رو من تمیز کردم و اون فقط داشت منو نگاه میکرد و زمزمه قران داشت هرزچندگاهی میرفتم کنارش صداش میکردم قربون صدقه اش میرفتم و اون بسختی متوجه میشود
بهش میگفتم درد نداری میگفت نه
میگفتم تشنه نیستی میگفت نه ولی پشت سر هم بهش سوپ میدادم با دمنوش و اب پرتقال لیموشیرین
برا خوردنه سوپ بلندش میکردم بسختی میگفتم یا علی اونم تکرار میکرد و تلاش برا بلندشدن
میگفتم یا ابوالفضل اونم تکرار میکردو دوباره تلاش میکرد
میگفتم یا حسین و دوباره تکرارو تلاش برا نشستن
اصلا استاد اون روز انگار من باید به زبون میاوردم و اون تکرار میکرد جالبش اینجاس که براحتی میشنید
بااینکه باید با صدایی بلند باهاش حرف میزدی تا بشنوه ولی تو موقع صدا زدن اسم امامانمون براحتی میشنید
91سالش بود ولی یکبارم دکتر نرفت و همیشه سرزنده و سرحال بود و اینو معجزه قران میدونست و دقیقا همینجوره
غروب که بابام اومد حالشوپرسید
گفت بابا چطوری
پاشو بشین شامتو بخور بسختی بلندش کردیم و من کنارش نشستم که نخوابه سوپشو بخوره بابام سه قاشق سوپ بهش داد و پدربزرگم قاشق چهارمی گفت نمیخورم وچشماش رفت من ترسیدم گفتم بابا
حالش بدشده رنگش پریده زنگ بزنیم اورژانس بابام خوابندش رو تخت و پدر بزرگم ی نفس عمیق کشید و تموم کرد
براحتی از دنیارفتن
تمام مراسماتش به طرز عجیبی راحت انجام شد بدون سختی حتی روز خاکسپاریشم هوا بهاری بود دقیقا برعکس مادربزرگم
چقدر فرقه بینه دو ادم
الله اکبر
یاد صحبت هایی شما افتادم
تو دوره قانون سلامتی
اینکه درستش اینکه ادم براحتی از دنیا بره شب بخوابه صبح بیدارنشه
ایناکه مریض میشن دچار بیماری میشن بخاطر تغذیه و افکاربیمارشونه…
خدایاشکرت
من تا بحال ندیده بودم لحظه از دنیا رفتنوهمیشه شنیده بودم
که لحظه مرگ سخترین لحظه اس
ولی استاد این رفتن برامن خیلی معنی داشت اینکه وقتی خداروصداکنی اون جوابتومیده وقتی با خداباشی اون مسیر مسیرپراز نعمت ثروت راحتیه
اینکه خداروباور داشته باشی و ازش هدایت بخوایی
اونم هدایت میکنه
اون اسان میکنه برات تمام سختی هارو
کلی اون نصف روز برامن درس داشت مادربزرگم شنبه شب ساعت8از دنیارفت پدربزرگمم شنبه شب ساعت8
اینقدر همزمانی دلیلش چی میتونه باشه
خدایی من
چرا من اون روز باید کنارش میبودم چرا من باید بزبون میاوردم اسم امامانمونوواون تکرار میکرد چرا باید خونه و غذا میوه اماده میشود
الله اکبر خدایاشکرت حکمتت و شکر
من معنی معجزه قران و دیدمودرکش کردم
واقعا این کتاب اسمانی هدایتگره
با خدایاش پادشاهی کن
خدایاشکرت
برام خیلی سخت بود ولی نمیدونم چرا اینقدر از درون اروم بودم
اینجا استاد یادصحبت هایی شما افتادم که گفتید
(مهم نیس با چه دلیل و چه منطقی حالت بده
مهم اینکه تو نباید تو احساس بد بمونی
احساس بد=اتفاقات بد)
و اون روز اگاهانه تمام تمرکز من رو زیبایی ها بود
خدایاشکرت
تسلیت میگم به شما استاد عزیزم برا از دست دادنه دوست عزیزتون
تحسین میکنم شمارو که اینقدر عالی کنترل کردید ذهنتونواینقدر عالی و تکاملی با دور کردنه خودتون از محیط و مشغول بودن به کار و دیدنه نعمت هایی بینظیر خداوند احساسات خودتونو به خوب انتقال دادید
افرین واقعا تحسین برانگیزه
تحسین میکنم روابط بینه شما دو زوج توحیدی رو
یاد صحبت هایی شما تو دوره عشق و مودت افتادم که میگفتید
(من کنترل احساسمو در دست دارم نه کس دیگه )
خدایاشکرت
عجب ابزاری استاد چقدر عالیه چقدر ثروتمندبودن باشکوهه و چقدر فراوانی دراین جهان
خدایی من چقدر صدایی طبیعت لذتبخشه
چقدر استاد دوس داشتم دفتر شکرگذاریموبرمیداشتم و رو صندلی که زیر سایه درخت بود میشستم و ساعت ها خداروسپاسگذاری میکردم بابته تمام انچه که بهم داده و تمام انچه که درمسیررسیدن بهش هستم و تمام انچه که میبینم حس میکنم لمس میکنم
خدای من شکرت
همیشه جا برا بهبود هست
چقدر عالیه چقدر لذت میبرم از این بهبودی که همیشه در تمام جوانب دارید انجام میدید اگاهانه
استاد درمورد حرص کردن و افکارمنفی صحبت کردید
یاد جلسه اول قدم اول 12قدم افتادم
(ما ناظر برافکارمون هستم ما یک پله بالاتراز فکریم ما کسی هستیم که افکارو کنترل میکنه
اینکه بدونیم چه فکری تو سرمونه و چرا این فکر تو سرمونه و چطور میشه تغییرش داد میشه جهتش داد به سمت افکارو احساس عالی)
این دوره بینظیره دوستان
خدایاشکرت
ممنونم ازشما استاد عزیزم برا این همه اموزش و اگاهی
خدایا هدایتم که به مسیردرست و منو ثابت قدم کن دراین مسیر
امروز روی فایل یک روانشناسی ثروت1 کار میکنم با اینکه چندینبار کار کرده بودم اما امروز فرق بزرگی داشت با قبل و اونم این بود که با گوش دادان دیگه مثال ها از اطرافیانم به ذهنم نمیاد که این ایراد ها رو داشتن و داره ایراد های خودم دیده میشه همون انگل ها همون پیچک های ریزی که دیده نمیشه ولی نمیزاره باورهای محدود بزرگ هم که کار کردم روشون بیفتن مثلا من به دخترم هروز میگم مواظب باش لباست خراب نشه مواظب باش ماژیک هات یا مداد رنگی هات زود تموم نشه مواظب باش آنقدر برگ از دفترت نکن مواظب باش ……
و این یعنی درسته من دیگه دارم سعی میکنم فقط رو خدا حساب کنم ولی باور های کمبود من توی چیزای روزمره و کوچیک هستند درسته باور دارم درخت یا آب بی نهایت ولی باور ندارم که میتونم پول رو هم زیاد خلق کنم استاد من این روزا دارم میفهمم که چقدر باور های محدودیت ریز دارم که پیچیده و داره اذیتم میکنه استاد امروز داشتم این فایل زندگی در بهشت رو میدم تو ذهنم با قطع شدن شاخه ها و پیچک ها داشتم این باور های انگلی که پیچ خورده بود تو ذهنم رو با اره تیز شما قطع میکردم
خدارو شکر که دارم میبینم ایراد های کوچیک رو و تلاش میکنم که نابودشان کنم و از خدا کمک میخوام برای اینکه ادامه بدم و ریشه کنشون کنم
و از شما استاد خوبم بی نهایت سپاسگزارم و همچنین از خانم شایسته عزیز که فیلم میگیره و با زبان تصاویر خیلی بهتر درک و فهم میکنیم خدایا شکرت دوستتون دارم
امروز من داشتم درختا و شمشادهامون رو هرس میکردیم چقدر وقتی شاخ برگهای اضافی رو میزنی هم قشنگی و زیبایی بهت میده هم میفهمی با یه کار ساده چقدر میتونه تغییر ایجاد کنه هم درختا بهتر رشد میکنن هم زیباتر دیده میشن هم وقتی کار تموم میشه حال خودت عالی میشه از این همه کاری که انجام دادی و نتیجشو داری میبینی، این فایل رو که دیدم یاد خودم افتادم که من هم یه روزی پرواز شاخ برگ اضافی بودم دراز افکار پوچ پ بی معنی وقتی با سایت شما آشنا شدم یواش یواش خودمو هرس کردم هر چیزی رو نمیبینم هرجایی نمیرم هر حرفی نمیزنم رو اهدافی که دارم کار میکنم کلا از جامعه کنده شدن و شدم یه آدم کم حرف که با خودش حرف میزنه باخودش میرقصه باخودش میره قشنگی های خیابون رو میبینن ماشینا رو میبینه تحسین میکنه نیازی نداره همراه داشته باشه اصلا کاری به کسی نداره ،
استاد من یه برنامه دارم که ایران گردی کنم و با ون نه الان و یه روز انجامش میدم چون به خودم گفتم اگه قراره دنیا رو بگردم باید از کشور خودم شروع کنم کل کشور نه از جایی که هستم باید روشروع کنم همین تهران خیلی جاهای بکر و عالی داره باید بتونم از همینجا شروع کنم و قدم قدم دیدمو به جهان گسترش بدم
چیزی که من از این فایل استاد برداشت کردم این بود که :ما حق نداریم در مورد دیگران قضاوت کنیم هر کدوم از آدمها در مسیر خود هستند حالا چه بد و چه خوب
و اینکه همیشه و در همه حال باید روی خودمون و باورهایمان کار کنیم و نزاربم نجواهای شیطانی مثل پیچکها که استاد زدند توی ذهنمون پیچ بخورند و اون باوری را که به زحمت ساختیم را نابود کند
فقط باید جلوی فکرمون را بگیریم و وقتی اومد و میخواست حرف از کمبود و حال بد و احساس بد و عدم لیاقت بزنه بگیم قاچ مثل قیچی قوی استاد قطعش کنیم و خلاص
و باز مسیر و ادامه بدیم و راه جدید با باور جدید بسازیم مثل مسیر قشنگی که استاد درست کرده و با موتور میتونه از اون مسیر لذت ببره
بله همینه تمیز کردن و باز تمیز کردن و علفهای هرز و بیهوده که مثل انگل میمونه و باید قطع کنیم و مسیر ذهنمون را تمیز کنیم و باید و هر لحظه اینکار را بکنیم تابتونیم کنترل کنیم بله باید باورها را ساخت باور های جدید و قشنگ و هر چی جلوتر وجلوتر میریم مسیر زیبا و زیباتر میشه
در این قسمت از ابزارهایی که برای درختان استفاده میشد به راحت ترین حالت ممکن و آسان انجام شد. خدایا شکرت
تسلیت میگم به استاد جهت دوست تازه در گذشته شون، که با کنترل ذهن و کار کردن تونستن این احساس شون رو تغییر بدهند و من واقعا عملکردشون رو تحسین می کنم.
راجب کارهایی که در مسیر پاکسازی درختان امروز انجام میدادن صحبتهای ارزشمند استاد گرامی رو بصورت نکته وار برای دوستان عزیزم به اشتراک میزارم:
– این افکار منفیه که بهم وصله ، یه دونه رو میزنی فکر میکنی خب این باورارو زدی، کار کردی روش، نگو اینا به هم وصلن
این باور عدم لیاقت برمیگرده به کمبود اعتماد به نفس، برمیگرده به خود سرزنش کردن، برمیگرده به احساس خود کم بینی، همینجوری اینا به هم وصلن و این زمان میبره که این افکار یواش یواش از اون سیمان های ذهنی جدا بشن با کار کردن روی خودمون- خدایا شکرت
– تفکر احساسی که بیایم عقل و منطق رو بزاریم کنار، احساساتِ عواطف بشری رو بزاریم جاش این به قول قرآن میشه = با جهله
– آدم باید به یه طریقی ذهنشو آروم کنه، چیزی که باید از بین بره باید از بین بره منظور علف های هرز ذهنی مونه.
– آدم ها با دیدهای مختلف به قضایا نگاه میکنن ، به دنیا نگاه میکنن
مهاجرت ، سفر کلاً حرکت کردن دید آدم رو خیلی باز میکنه نسبت به دنیا، جهان بینی آدمو گسترش میده.
– خیلی از ماها چیزی از دنیا نمیدونیم به این دلیل که هیچی رو نرفتیم ببینیم ، نگشتیم حتی مطالعه نکردیم حالا شرایط سفر نیست آدم میتونه مطالعه کنه.
– دنیا رو از چشم خودمون نبینیم، دیدمون رو بزرگتر کنیم.
– خیلی از نافهمی هایی که ما در زندگی داریم در مورد رفتارهای بقیه بخاطر اینکه همه رو داریم از دید خودمون نگاه میکنیم، همه رو داریم از اون دریچه ی تنگ و باریکی که دنیارو شناختیم داریم زندگی بقیه رو قضاوت میکنیم، دنیای بقیه رو قضاوت میکنیم، رفتار بقیه رو قضاوت میکنیم
ولی وقتی خودمون یه ذره بزرگتر میشیم تجربه کسب میکنیم یه ذره بالا و پایین روزگار رو می چشیم، یه ذره سفر میکنیم
اون وقت می فهمیم که اَی بابا ما چقدر قضاوت بیهوده و اشتباه در مورد موضوعات مختلف داشتیم.
– باورهای منفی و محدود کننده همیشه هستن به خاطر هرس نکردن شون اینا همیشه رشد میکنن
برای اینکه از زندگی لذت ببریم باید هر روز باورهامونو اصلاح کنیم و اگر کار نکنیم این علف های هرز ، این درختچه های هرز ، اینا بزرگ میشن و باعث میشن که اصلاً از زندگی لذت نبریم!
– هر چقدر باورهای محدود کننده مونو نابود کنیم ، انرژی داریم برای رسیدن به اهداف مون، انرژی داریم برای حرکت کردن رو به تعالی رو به والا
ولی وقتی که درگیر این حاشیه ها هستیم ، وقتی که انرژی روحی، ذهنی و وجودی مارو این انگل ها میخورن دیگه انرژی ایی نمیمونه برای حرکت کردن
باید هر روز درگیر بیهودگی ها باشیم
اما وقتی که اینارو میزنیم قطع میکنیم و از بین می بریم ، انرژی میگیریم ، حرکت میکنیم و رشد میکنیم و این رشد میتونه تا ابد ادامه داشته باشه.
در اینجا باید بگم واقعا استاد درست میگن وقتی ما پا در این راه گذاشتیم و به این مسیر هدایت شدیم و تغییر رو پذیرفتیم باید از این به بعد همین راه رو تا ابد ادامه بدیم و به عقب برنگردیم چون راه مون راه راستی و درستیه و به سمت توحید و فراوانی و نعمت و ثروت و زیباییهای فراوانه و چقدر حس مشترک خوبی داره که در این بهشت زیبا فرکانس های عالی رد و بدل میشه و این خودش باعث اتفاقاتی از جنس زندگی استاد در مسیر ما میشه و قطعا برای خیلیا به طور متفاوت مطمئنم اتفاق افتاده و این مسیر زیباست و یکتاپرستی و خود بودن و ارزش خود رو دونستن و پی بردن به رسالت را به یادمان می آورد.
خدایا شکرت
خدایا شکرت به خاطر دستان سبز بی نظیرت
– باورهای محدود و کوچیک و ریزی که اغلب دیده نمیشن ولی وقتی بزرگ هارو میزنی تازه میرسی به اونا که ته نشین ذهنت شدن و
وقتی که روی باورهای محدود کننده بزرگ کار میکنیم و اونهارو از بین میبریم تازه میرسیم به عمق وجودشون ، تازه می بینیم چه آشغالایی اون داخل هستن
وقتی آشغال بزرگ هارو برمیداریم، اون آشغال کوچیکارو میبینیم که اون آشغال کوچیکا کار بیشتری داره، زحمت بیشتری داره
اما وقتی که تغییر کنیم ثروت و نعمتی که داره وارد زندگیمون میشه.
خدایا ما را در این مسیر خطیر و بزرگ هدایت بفرما.
خدایا شکرت به خاطر دریافت این آگاهی در مسیر زندگی مون.
خدایا ای مهربانا ای جانا ای عزیزترین ای وهاب ترین کمکم کن تا علف های هرز ذهنم رو که ریشه دوانده در تمام وجودم شناسایی کنم وبخوام با تمام وجودم بارور کنم درخت ها وباورهایی که نیاز دارند که به زندگی ام رنگ وبوی بهشتی ببخشند خدایا تمام امیدم تویی تنها یار ویاران تویی خدایا با تمام وجود ازتو همراهی میخواهم خدایا راه را به من نشان دادی ومن با سر آمدم نصف راه نصف راه من خدایا کمکم کن هدایتم کن تا برای خودم یک زندگی بهشتی و ویلایی بسازم خدایا یک من قدرتمند وتوانمند در وجودم متبلور کن
استاد چقدر قشنگ فرمودید در مورد گیاه ها و باورهای محدود کننده
من بعد از۶ماه کلنجار رفتن و حرف قشنگ زدن امروز تصمیم گرفتم هجرت کنم از یک شهر به شهر پدری خودم و یک سالن زیبایی بزنم
کاری که داخلش تخصص دارم رو دیگه پرسنل نباشم برم شهر خودم و سالن بزنم و خیلی بانوی قدرت مند کنارم روزی داشته باشن و خودم هم به هدف کارآفرینیم و درآمد بالاترم برسم
استاد این گیاه های منفی توی ذهن من وحشتناک زیاده
همش میاد و میگه ماهی ۱۶میلیون اجاره از کجا میخوای بیاری اگر هیچ پرسنلی گیرت نیومد که پیش تو کار کنه میخوای چکار کنی
از یک طرف میگم خجالت بکش انقدر فایل گوش دادی و به این باور رسیدی که میتونی موفق بشی و این حرفا
خیلی دلم میخواد این قربوتی که کردم پر از نتیجه عالی باشه به لطف خدا
احسنت به شما که هرلحظه ب قانون عمل میکنین حتی توبدترین شرایط اجازه نمیدین شیطان ب درونتون نفوذ کنه و شماروازخدا دورکنه
چقدراین درختای هرز روزدن حوصله میخوادانگیزه میخوادانرژی میخواد اما وقتی قدم اولو برداری دیگه دوس نداری ولش کنی دوس داری ادامه بدی وقتی یکم از نتیجه رو میبینی و میبینی ک چقدر بعدا فضا برای پیاده روی ولذت عالی میشه باورهای منفی روهم اگر برداریم اگر ب قانون عمل کنیم نتایج کوچولوببینیم دوس داریم بازم ادامه بدیم تانتایج بزرگتربشه
واقعا باید همیشه رو خودت کارکنی این باورای منفی همیشه هستن اگه یه روز قانونوبیخیال بشی ضررمیکنی پس باید همیشه روخودت کارکنی تا کم کم نتایج بزرگ بشن و ب زندگی دلخواهت برسی
سلام به همگی خداروشکر واقعا به خاطر این فایل زیبا که بصورت هدایتی هدایت شدم سمتش و مثل همیشه پر از سورپرایز و آگاهی بود برام
من یه هفته اس تقریبا تصمیم گرفتم یکی از ورودی هام که تلویزیون بود رو حذف کنم از زندگی م البته قبلش هم مراقب بودم که برنامه بدی نگاه نکنم واقعا ،ولی گاهی توی همون برنامه بظاهرطنز هم میبینی داره یجورایی کمبود و فقر و فلاکت رو تزریق میکنه جوری که ما حتی متوجه ش نمیشیم ولی وقتی عباسمنشی باشی و توی این مدار ها قشنگ متوجه میشی و من واقعا مچ خودم و میگرفتم و میگفتم ببین اینجا این و گفت آنقدر این کارو انجام دادم تا بلاخره با خودم کنار اومدم و تلویزیون رو حذف کردم و البته بگم یجورایی یه جهاد اکبر بود برام چون این تصمیم رو در شرایطی گرفتم که تازه یه تلویزیون هوشمند خریدیم و کلی فیلم و برنامه دیدن توش حال میده اما من تصمیم گرفتم برای احترام بخودم و زحمتی که دارم برای رشد خودم میکشم این بها رو بدم و جلوی نفس خودم رو بگیرم خداروشاکرم بابت این دیدگاه خواستم بگم این یکی از درختان هرزی بود که با یه عالم پیچک دور ذهنم رو گرفته بود و من تونستم از بیخ قطعش کنم و خودم رو رها کنم از این ورودی های نامناسب در مورد اینستا گرام هم همینطور و همین تصمیم بزرگ رو گرفتم در طول روز کلی وقتم صرف دیدن فایلهایی میرفت که بظاهر مفید و آموزشی بودن ولی بهرحال وقتم رو میگرفتن یه روز با خودم گفتم من میتونم بجای این محیط وقتم رو توی سایت بگذرونم و کلی آگاهی مفید رو وارد ذهنم کنم بجای این همه اطلاعات بدرد نخور همونجا بود که تصمیم گرفتم و برای اینکه دیگه نرم سراغش گفتم تنها راه حلش پاک کردنش و خدارو شاهد میگیرم از زمانی که این تصمیم رو گرفتم من از توی سایت جمع نمیشم هر فایلی که جدید گذاشته میشه اول میبینم بعد فایل صوتی ش رو سیو میکنم باز چند بار اونجوری گوش میدم و چقدر بیشتر دارم تمرکزی میرم سمت فایلهای دوازده قدمم و دایم تو ذهنم یادآوری میکنم که سمانه تو بهاشو دادی ورودی هات رو کنترل کردی و منتظر باش که چه اتفاقات خارق العاده ای رو برای خودت رقم بزنی خدارو شکر بابت این آگاهی ها و بابت ثانیه به ثانیه زمانم که داره توی این سایت سپری میشه واقعا از استاد عزیزم و مریم عزیزم بزرگترین دستان خدا در زندگی م از ته قلبم سپاسگزارم.
عاشقتونم در پناه الله یکتا شاد باشیم و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت .
بنام خالقی که مرا زیبا افرید و مرا خالق زندگی خودم قرار داد
سلام و درود بر یاد آوران نعمات زندگیمان و سلام به دوستان دوست داشتنی در این مسیر الهی
خدایاشکرت
امروز میخوام درمورد اتفاقی که دراین فایل برا استاد افتاده صحبت کنم
من مادر بزرگمو بدلیل مریضی ازدست دادم
و 14 روز بعدش پدر بزرگم به دلیل عشق خالص و نابی که به مادربزرگم داشت از دنیا رفت
ی فرقی این دوزوج باهم داشتن
مادر بزرگم خانوم خوبی بود
ولی به اندازه پدر بزرگم ادم خوبی نبود پدربزرگم وقتی که روستا بود از صبح تا شب فقط مزرعه بود ادمی بود که فقط قران میخوند اهل غیبت بدی …نبود
بسیار ادم شریفی بود همه از خوبی این مرد میگن حتی یادمه تعریف میکرد که مادرم وقتی مریض بود خودم ازش نگهداری میکردم بعد فوت مادر ازدواج کردم
روز اخر پدر بزرگم سرماخورده بود
و من برا مراقبت به تنهایی کنارش بودم و ازش مراقب میکردم
پدربزرگ من بسیار ادم با خدایی بود
کارش فقط قران خوندن و شکرگذاری بود و اعتقاد عجیبی بخدا داشت یادمه وقتی ازتخت افتاد پایین من ترسیدم که یوقت چیزیش نشه برگشت بهم گفت تو فکرمیکنی قران خوندنه من الکیه اون محافظه منه اون روشنایی زندگی منه
اون لحظه چقدر این حرفش حال منو دگرگون کرد
استاد اون روز من ارامش عجیبی داشتم
6تا پسر و 2دختر داره همه بچه هاش میگفتن ببریم بیمارستان بستریش کنیم
ولی من مخالف بودم ایمان و ارامش عجیبی درون من بود
میگفتم نه این حالش خوب میشه بیمارستان اذیتش میکنن من کنارشم و خداروشکر اون روز حالش خیلی بهتربود
استاد از اول صبح ک من رفتم برا مراقب همه چی بهش میدادم میخورد تمام انچه ک دوس داشتوبراش میاوردم
و فقط میگفت الله بتو توکل
با اینکه دیگه نمیتونست بره سرویس وحتی از جاش بلند بشه همونجوری نمازشومیخوند دائم درحال قران خوندن بود پتو میزد کنار فکر میکرد صفحه هات قرانه و از حفظ میخوند
اصلا من اون روز ازاین مرد چیزایی دیدم که اصلا تو هیچ فردی تو زندگیم ندیدم
تازه فهمیدم کسی که با خدا باشه کسی که فقط قران بخونه و عمل کنه و دائم بگه خدایا به تو توکل یعنی چی
الله اکبر
همیشه بهم میگفت قران بخون شده معنیشواین کتاب معجزات زیادی داره ولی من معنی این حرفشو هیچوقت نمیفهمیدم تا اینکه با شما و جلسات قرانی اشناشدم
خدای من
خدای من
خدای من
اون روز من از درون خیلی اروم و حال خوبی داشتم و همش میگفتم خدایاهدایتم کن
تمام خونه رو من تمیز کردم و اون فقط داشت منو نگاه میکرد و زمزمه قران داشت هرزچندگاهی میرفتم کنارش صداش میکردم قربون صدقه اش میرفتم و اون بسختی متوجه میشود
بهش میگفتم درد نداری میگفت نه
میگفتم تشنه نیستی میگفت نه ولی پشت سر هم بهش سوپ میدادم با دمنوش و اب پرتقال لیموشیرین
برا خوردنه سوپ بلندش میکردم بسختی میگفتم یا علی اونم تکرار میکرد و تلاش برا بلندشدن
میگفتم یا ابوالفضل اونم تکرار میکردو دوباره تلاش میکرد
میگفتم یا حسین و دوباره تکرارو تلاش برا نشستن
اصلا استاد اون روز انگار من باید به زبون میاوردم و اون تکرار میکرد جالبش اینجاس که براحتی میشنید
بااینکه باید با صدایی بلند باهاش حرف میزدی تا بشنوه ولی تو موقع صدا زدن اسم امامانمون براحتی میشنید
91سالش بود ولی یکبارم دکتر نرفت و همیشه سرزنده و سرحال بود و اینو معجزه قران میدونست و دقیقا همینجوره
غروب که بابام اومد حالشوپرسید
گفت بابا چطوری
پاشو بشین شامتو بخور بسختی بلندش کردیم و من کنارش نشستم که نخوابه سوپشو بخوره بابام سه قاشق سوپ بهش داد و پدربزرگم قاشق چهارمی گفت نمیخورم وچشماش رفت من ترسیدم گفتم بابا
حالش بدشده رنگش پریده زنگ بزنیم اورژانس بابام خوابندش رو تخت و پدر بزرگم ی نفس عمیق کشید و تموم کرد
براحتی از دنیارفتن
تمام مراسماتش به طرز عجیبی راحت انجام شد بدون سختی حتی روز خاکسپاریشم هوا بهاری بود دقیقا برعکس مادربزرگم
چقدر فرقه بینه دو ادم
الله اکبر
یاد صحبت هایی شما افتادم
تو دوره قانون سلامتی
اینکه درستش اینکه ادم براحتی از دنیا بره شب بخوابه صبح بیدارنشه
ایناکه مریض میشن دچار بیماری میشن بخاطر تغذیه و افکاربیمارشونه…
خدایاشکرت
من تا بحال ندیده بودم لحظه از دنیا رفتنوهمیشه شنیده بودم
که لحظه مرگ سخترین لحظه اس
ولی استاد این رفتن برامن خیلی معنی داشت اینکه وقتی خداروصداکنی اون جوابتومیده وقتی با خداباشی اون مسیر مسیرپراز نعمت ثروت راحتیه
اینکه خداروباور داشته باشی و ازش هدایت بخوایی
اونم هدایت میکنه
اون اسان میکنه برات تمام سختی هارو
کلی اون نصف روز برامن درس داشت مادربزرگم شنبه شب ساعت8از دنیارفت پدربزرگمم شنبه شب ساعت8
اینقدر همزمانی دلیلش چی میتونه باشه
خدایی من
چرا من اون روز باید کنارش میبودم چرا من باید بزبون میاوردم اسم امامانمونوواون تکرار میکرد چرا باید خونه و غذا میوه اماده میشود
الله اکبر خدایاشکرت حکمتت و شکر
من معنی معجزه قران و دیدمودرکش کردم
واقعا این کتاب اسمانی هدایتگره
با خدایاش پادشاهی کن
خدایاشکرت
برام خیلی سخت بود ولی نمیدونم چرا اینقدر از درون اروم بودم
اینجا استاد یادصحبت هایی شما افتادم که گفتید
(مهم نیس با چه دلیل و چه منطقی حالت بده
مهم اینکه تو نباید تو احساس بد بمونی
احساس بد=اتفاقات بد)
و اون روز اگاهانه تمام تمرکز من رو زیبایی ها بود
خدایاشکرت
تسلیت میگم به شما استاد عزیزم برا از دست دادنه دوست عزیزتون
تحسین میکنم شمارو که اینقدر عالی کنترل کردید ذهنتونواینقدر عالی و تکاملی با دور کردنه خودتون از محیط و مشغول بودن به کار و دیدنه نعمت هایی بینظیر خداوند احساسات خودتونو به خوب انتقال دادید
افرین واقعا تحسین برانگیزه
تحسین میکنم روابط بینه شما دو زوج توحیدی رو
یاد صحبت هایی شما تو دوره عشق و مودت افتادم که میگفتید
(من کنترل احساسمو در دست دارم نه کس دیگه )
خدایاشکرت
عجب ابزاری استاد چقدر عالیه چقدر ثروتمندبودن باشکوهه و چقدر فراوانی دراین جهان
خدایی من چقدر صدایی طبیعت لذتبخشه
چقدر استاد دوس داشتم دفتر شکرگذاریموبرمیداشتم و رو صندلی که زیر سایه درخت بود میشستم و ساعت ها خداروسپاسگذاری میکردم بابته تمام انچه که بهم داده و تمام انچه که درمسیررسیدن بهش هستم و تمام انچه که میبینم حس میکنم لمس میکنم
خدای من شکرت
همیشه جا برا بهبود هست
چقدر عالیه چقدر لذت میبرم از این بهبودی که همیشه در تمام جوانب دارید انجام میدید اگاهانه
استاد درمورد حرص کردن و افکارمنفی صحبت کردید
یاد جلسه اول قدم اول 12قدم افتادم
(ما ناظر برافکارمون هستم ما یک پله بالاتراز فکریم ما کسی هستیم که افکارو کنترل میکنه
اینکه بدونیم چه فکری تو سرمونه و چرا این فکر تو سرمونه و چطور میشه تغییرش داد میشه جهتش داد به سمت افکارو احساس عالی)
این دوره بینظیره دوستان
خدایاشکرت
ممنونم ازشما استاد عزیزم برا این همه اموزش و اگاهی
خدایا هدایتم که به مسیردرست و منو ثابت قدم کن دراین مسیر
بنام خالقی که مرا زیبا افرید و مرا خالق زندگی خودم قرار داد
سلام و درود بر یاد آوران نعمات زندگیمان و سلام به دوستان دوست داشتنی در این مسیر الهی
خدایاشکرت
امروز میخوام درمورد اتفاقی که دراین فایل برا استاد افتاده صحبت کنم
من مادر بزرگمو بدلیل مریضی ازدست دادم
و 14 روز بعدش پدر بزرگم به دلیل عشق خالص و نابی که به مادربزرگم داشت از دنیا رفت
ی فرقی این دوزوج باهم داشتن
مادر بزرگم خانوم خوبی بود
ولی به اندازه پدر بزرگم ادم خوبی نبود پدربزرگم وقتی که روستا بود از صبح تا شب فقط مزرعه بود ادمی بود که فقط قران میخوند اهل غیبت بدی …نبود
بسیار ادم شریفی بود همه از خوبی این مرد میگن حتی یادمه تعریف میکرد که مادرم وقتی مریض بود خودم ازش نگهداری میکردم بعد فوت مادر ازدواج کردم
روز اخر پدر بزرگم سرماخورده بود
و من برا مراقبت به تنهایی کنارش بودم و ازش مراقب میکردم
پدربزرگ من بسیار ادم با خدایی بود
کارش فقط قران خوندن و شکرگذاری بود و اعتقاد عجیبی بخدا داشت یادمه وقتی ازتخت افتاد پایین من ترسیدم که یوقت چیزیش نشه برگشت بهم گفت تو فکرمیکنی قران خوندنه من الکیه اون محافظه منه اون روشنایی زندگی منه
اون لحظه چقدر این حرفش حال منو دگرگون کرد
استاد اون روز من ارامش عجیبی داشتم
6تا پسر و 2دختر داره همه بچه هاش میگفتن ببریم بیمارستان بستریش کنیم
ولی من مخالف بودم ایمان و ارامش عجیبی درون من بود
میگفتم نه این حالش خوب میشه بیمارستان اذیتش میکنن من کنارشم و خداروشکر اون روز حالش خیلی بهتربود
استاد از اول صبح ک من رفتم برا مراقب همه چی بهش میدادم میخورد تمام انچه ک دوس داشتوبراش میاوردم
و فقط میگفت الله بتو توکل
با اینکه دیگه نمیتونست بره سرویس وحتی از جاش بلند بشه همونجوری نمازشومیخوند دائم درحال قران خوندن بود پتو میزد کنار فکر میکرد صفحه هات قرانه و از حفظ میخوند
اصلا من اون روز ازاین مرد چیزایی دیدم که اصلا تو هیچ فردی تو زندگیم ندیدم
تازه فهمیدم کسی که با خدا باشه کسی که فقط قران بخونه و عمل کنه و دائم بگه خدایا به تو توکل یعنی چی
الله اکبر
همیشه بهم میگفت قران بخون شده معنیشواین کتاب معجزات زیادی داره ولی من معنی این حرفشو هیچوقت نمیفهمیدم تا اینکه با شما و جلسات قرانی اشناشدم
خدای من
خدای من
خدای من
اون روز من از درون خیلی اروم و حال خوبی داشتم و همش میگفتم خدایاهدایتم کن
تمام خونه رو من تمیز کردم و اون فقط داشت منو نگاه میکرد و زمزمه قران داشت هرزچندگاهی میرفتم کنارش صداش میکردم قربون صدقه اش میرفتم و اون بسختی متوجه میشود
بهش میگفتم درد نداری میگفت نه
میگفتم تشنه نیستی میگفت نه ولی پشت سر هم بهش سوپ میدادم با دمنوش و اب پرتقال لیموشیرین
برا خوردنه سوپ بلندش میکردم بسختی میگفتم یا علی اونم تکرار میکرد و تلاش برا بلندشدن
میگفتم یا ابوالفضل اونم تکرار میکردو دوباره تلاش میکرد
میگفتم یا حسین و دوباره تکرارو تلاش برا نشستن
اصلا استاد اون روز انگار من باید به زبون میاوردم و اون تکرار میکرد جالبش اینجاس که براحتی میشنید
بااینکه باید با صدایی بلند باهاش حرف میزدی تا بشنوه ولی تو موقع صدا زدن اسم امامانمون براحتی میشنید
91سالش بود ولی یکبارم دکتر نرفت و همیشه سرزنده و سرحال بود و اینو معجزه قران میدونست و دقیقا همینجوره
غروب که بابام اومد حالشوپرسید
گفت بابا چطوری
پاشو بشین شامتو بخور بسختی بلندش کردیم و من کنارش نشستم که نخوابه سوپشو بخوره بابام سه قاشق سوپ بهش داد و پدربزرگم قاشق چهارمی گفت نمیخورم وچشماش رفت من ترسیدم گفتم بابا
حالش بدشده رنگش پریده زنگ بزنیم اورژانس بابام خوابندش رو تخت و پدر بزرگم ی نفس عمیق کشید و تموم کرد
براحتی از دنیارفتن
تمام مراسماتش به طرز عجیبی راحت انجام شد بدون سختی حتی روز خاکسپاریشم هوا بهاری بود دقیقا برعکس مادربزرگم
چقدر فرقه بینه دو ادم
الله اکبر
یاد صحبت هایی شما افتادم
تو دوره قانون سلامتی
اینکه درستش اینکه ادم براحتی از دنیا بره شب بخوابه صبح بیدارنشه
ایناکه مریض میشن دچار بیماری میشن بخاطر تغذیه و افکاربیمارشونه…
خدایاشکرت
من تا بحال ندیده بودم لحظه از دنیا رفتنوهمیشه شنیده بودم
که لحظه مرگ سخترین لحظه اس
ولی استاد این رفتن برامن خیلی معنی داشت اینکه وقتی خداروصداکنی اون جوابتومیده وقتی با خداباشی اون مسیر مسیرپراز نعمت ثروت راحتیه
اینکه خداروباور داشته باشی و ازش هدایت بخوایی
اونم هدایت میکنه
اون اسان میکنه برات تمام سختی هارو
کلی اون نصف روز برامن درس داشت مادربزرگم شنبه شب ساعت8از دنیارفت پدربزرگمم شنبه شب ساعت8
اینقدر همزمانی دلیلش چی میتونه باشه
خدایی من
چرا من اون روز باید کنارش میبودم چرا من باید بزبون میاوردم اسم امامانمونوواون تکرار میکرد چرا باید خونه و غذا میوه اماده میشود
الله اکبر خدایاشکرت حکمتت و شکر
من معنی معجزه قران و دیدمودرکش کردم
واقعا این کتاب اسمانی هدایتگره
با خدایاش پادشاهی کن
خدایاشکرت
برام خیلی سخت بود ولی نمیدونم چرا اینقدر از درون اروم بودم
اینجا استاد یادصحبت هایی شما افتادم که گفتید
(مهم نیس با چه دلیل و چه منطقی حالت بده
مهم اینکه تو نباید تو احساس بد بمونی
احساس بد=اتفاقات بد)
و اون روز اگاهانه تمام تمرکز من رو زیبایی ها بود
خدایاشکرت
تسلیت میگم به شما استاد عزیزم برا از دست دادنه دوست عزیزتون
تحسین میکنم شمارو که اینقدر عالی کنترل کردید ذهنتونواینقدر عالی و تکاملی با دور کردنه خودتون از محیط و مشغول بودن به کار و دیدنه نعمت هایی بینظیر خداوند احساسات خودتونو به خوب انتقال دادید
افرین واقعا تحسین برانگیزه
تحسین میکنم روابط بینه شما دو زوج توحیدی رو
یاد صحبت هایی شما تو دوره عشق و مودت افتادم که میگفتید
(من کنترل احساسمو در دست دارم نه کس دیگه )
خدایاشکرت
عجب ابزاری استاد چقدر عالیه چقدر ثروتمندبودن باشکوهه و چقدر فراوانی دراین جهان
خدایی من چقدر صدایی طبیعت لذتبخشه
چقدر استاد دوس داشتم دفتر شکرگذاریموبرمیداشتم و رو صندلی که زیر سایه درخت بود میشستم و ساعت ها خداروسپاسگذاری میکردم بابته تمام انچه که بهم داده و تمام انچه که درمسیررسیدن بهش هستم و تمام انچه که میبینم حس میکنم لمس میکنم
خدای من شکرت
همیشه جا برا بهبود هست
چقدر عالیه چقدر لذت میبرم از این بهبودی که همیشه در تمام جوانب دارید انجام میدید اگاهانه
استاد درمورد حرص کردن و افکارمنفی صحبت کردید
یاد جلسه اول قدم اول 12قدم افتادم
(ما ناظر برافکارمون هستم ما یک پله بالاتراز فکریم ما کسی هستیم که افکارو کنترل میکنه
اینکه بدونیم چه فکری تو سرمونه و چرا این فکر تو سرمونه و چطور میشه تغییرش داد میشه جهتش داد به سمت افکارو احساس عالی)
این دوره بینظیره دوستان
خدایاشکرت
ممنونم ازشما استاد عزیزم برا این همه اموزش و اگاهی
خدایا هدایتم که به مسیردرست و منو ثابت قدم کن دراین مسیر
بنام خالقی که مرا زیبا افرید و مرا خالق زندگی خودم قرار داد
سلام و درود بر یاد آوران نعمات زندگیمان و سلام به دوستان دوست داشتنی در این مسیر الهی
خدایاشکرت
امروز میخوام درمورد اتفاقی که دراین فایل برا استاد افتاده صحبت کنم
من مادر بزرگمو بدلیل مریضی ازدست دادم
و 14 روز بعدش پدر بزرگم به دلیل عشق خالص و نابی که به مادربزرگم داشت از دنیا رفت
ی فرقی این دوزوج باهم داشتن
مادر بزرگم خانوم خوبی بود
ولی به اندازه پدر بزرگم ادم خوبی نبود پدربزرگم وقتی که روستا بود از صبح تا شب فقط مزرعه بود ادمی بود که فقط قران میخوند اهل غیبت بدی …نبود
بسیار ادم شریفی بود همه از خوبی این مرد میگن حتی یادمه تعریف میکرد که مادرم وقتی مریض بود خودم ازش نگهداری میکردم بعد فوت مادر ازدواج کردم
روز اخر پدر بزرگم سرماخورده بود
و من برا مراقبت به تنهایی کنارش بودم و ازش مراقب میکردم
پدربزرگ من بسیار ادم با خدایی بود
کارش فقط قران خوندن و شکرگذاری بود و اعتقاد عجیبی بخدا داشت یادمه وقتی ازتخت افتاد پایین من ترسیدم که یوقت چیزیش نشه برگشت بهم گفت تو فکرمیکنی قران خوندنه من الکیه اون محافظه منه اون روشنایی زندگی منه
اون لحظه چقدر این حرفش حال منو دگرگون کرد
استاد اون روز من ارامش عجیبی داشتم
6تا پسر و 2دختر داره همه بچه هاش میگفتن ببریم بیمارستان بستریش کنیم
ولی من مخالف بودم ایمان و ارامش عجیبی درون من بود
میگفتم نه این حالش خوب میشه بیمارستان اذیتش میکنن من کنارشم و خداروشکر اون روز حالش خیلی بهتربود
استاد از اول صبح ک من رفتم برا مراقب همه چی بهش میدادم میخورد تمام انچه ک دوس داشتوبراش میاوردم
و فقط میگفت الله بتو توکل
با اینکه دیگه نمیتونست بره سرویس وحتی از جاش بلند بشه همونجوری نمازشومیخوند دائم درحال قران خوندن بود پتو میزد کنار فکر میکرد صفحه هات قرانه و از حفظ میخوند
اصلا من اون روز ازاین مرد چیزایی دیدم که اصلا تو هیچ فردی تو زندگیم ندیدم
تازه فهمیدم کسی که با خدا باشه کسی که فقط قران بخونه و عمل کنه و دائم بگه خدایا به تو توکل یعنی چی
الله اکبر
همیشه بهم میگفت قران بخون شده معنیشواین کتاب معجزات زیادی داره ولی من معنی این حرفشو هیچوقت نمیفهمیدم تا اینکه با شما و جلسات قرانی اشناشدم
خدای من
خدای من
خدای من
اون روز من از درون خیلی اروم و حال خوبی داشتم و همش میگفتم خدایاهدایتم کن
تمام خونه رو من تمیز کردم و اون فقط داشت منو نگاه میکرد و زمزمه قران داشت هرزچندگاهی میرفتم کنارش صداش میکردم قربون صدقه اش میرفتم و اون بسختی متوجه میشود
بهش میگفتم درد نداری میگفت نه
میگفتم تشنه نیستی میگفت نه ولی پشت سر هم بهش سوپ میدادم با دمنوش و اب پرتقال لیموشیرین
برا خوردنه سوپ بلندش میکردم بسختی میگفتم یا علی اونم تکرار میکرد و تلاش برا بلندشدن
میگفتم یا ابوالفضل اونم تکرار میکردو دوباره تلاش میکرد
میگفتم یا حسین و دوباره تکرارو تلاش برا نشستن
اصلا استاد اون روز انگار من باید به زبون میاوردم و اون تکرار میکرد جالبش اینجاس که براحتی میشنید
بااینکه باید با صدایی بلند باهاش حرف میزدی تا بشنوه ولی تو موقع صدا زدن اسم امامانمون براحتی میشنید
91سالش بود ولی یکبارم دکتر نرفت و همیشه سرزنده و سرحال بود و اینو معجزه قران میدونست و دقیقا همینجوره
غروب که بابام اومد حالشوپرسید
گفت بابا چطوری
پاشو بشین شامتو بخور بسختی بلندش کردیم و من کنارش نشستم که نخوابه سوپشو بخوره بابام سه قاشق سوپ بهش داد و پدربزرگم قاشق چهارمی گفت نمیخورم وچشماش رفت من ترسیدم گفتم بابا
حالش بدشده رنگش پریده زنگ بزنیم اورژانس بابام خوابندش رو تخت و پدر بزرگم ی نفس عمیق کشید و تموم کرد
براحتی از دنیارفتن
تمام مراسماتش به طرز عجیبی راحت انجام شد بدون سختی حتی روز خاکسپاریشم هوا بهاری بود دقیقا برعکس مادربزرگم
چقدر فرقه بینه دو ادم
الله اکبر
یاد صحبت هایی شما افتادم
تو دوره قانون سلامتی
اینکه درستش اینکه ادم براحتی از دنیا بره شب بخوابه صبح بیدارنشه
ایناکه مریض میشن دچار بیماری میشن بخاطر تغذیه و افکاربیمارشونه…
خدایاشکرت
من تا بحال ندیده بودم لحظه از دنیا رفتنوهمیشه شنیده بودم
که لحظه مرگ سخترین لحظه اس
ولی استاد این رفتن برامن خیلی معنی داشت اینکه وقتی خداروصداکنی اون جوابتومیده وقتی با خداباشی اون مسیر مسیرپراز نعمت ثروت راحتیه
اینکه خداروباور داشته باشی و ازش هدایت بخوایی
اونم هدایت میکنه
اون اسان میکنه برات تمام سختی هارو
کلی اون نصف روز برامن درس داشت مادربزرگم شنبه شب ساعت8از دنیارفت پدربزرگمم شنبه شب ساعت8
اینقدر همزمانی دلیلش چی میتونه باشه
خدایی من
چرا من اون روز باید کنارش میبودم چرا من باید بزبون میاوردم اسم امامانمونوواون تکرار میکرد چرا باید خونه و غذا میوه اماده میشود
الله اکبر خدایاشکرت حکمتت و شکر
من معنی معجزه قران و دیدمودرکش کردم
واقعا این کتاب اسمانی هدایتگره
با خدایاش پادشاهی کن
خدایاشکرت
برام خیلی سخت بود ولی نمیدونم چرا اینقدر از درون اروم بودم
اینجا استاد یادصحبت هایی شما افتادم که گفتید
(مهم نیس با چه دلیل و چه منطقی حالت بده
مهم اینکه تو نباید تو احساس بد بمونی
احساس بد=اتفاقات بد)
و اون روز اگاهانه تمام تمرکز من رو زیبایی ها بود
خدایاشکرت
تسلیت میگم به شما استاد عزیزم برا از دست دادنه دوست عزیزتون
تحسین میکنم شمارو که اینقدر عالی کنترل کردید ذهنتونواینقدر عالی و تکاملی با دور کردنه خودتون از محیط و مشغول بودن به کار و دیدنه نعمت هایی بینظیر خداوند احساسات خودتونو به خوب انتقال دادید
افرین واقعا تحسین برانگیزه
تحسین میکنم روابط بینه شما دو زوج توحیدی رو
یاد صحبت هایی شما تو دوره عشق و مودت افتادم که میگفتید
(من کنترل احساسمو در دست دارم نه کس دیگه )
خدایاشکرت
عجب ابزاری استاد چقدر عالیه چقدر ثروتمندبودن باشکوهه و چقدر فراوانی دراین جهان
خدایی من چقدر صدایی طبیعت لذتبخشه
چقدر استاد دوس داشتم دفتر شکرگذاریموبرمیداشتم و رو صندلی که زیر سایه درخت بود میشستم و ساعت ها خداروسپاسگذاری میکردم بابته تمام انچه که بهم داده و تمام انچه که درمسیررسیدن بهش هستم و تمام انچه که میبینم حس میکنم لمس میکنم
خدای من شکرت
همیشه جا برا بهبود هست
چقدر عالیه چقدر لذت میبرم از این بهبودی که همیشه در تمام جوانب دارید انجام میدید اگاهانه
استاد درمورد حرص کردن و افکارمنفی صحبت کردید
یاد جلسه اول قدم اول 12قدم افتادم
(ما ناظر برافکارمون هستم ما یک پله بالاتراز فکریم ما کسی هستیم که افکارو کنترل میکنه
اینکه بدونیم چه فکری تو سرمونه و چرا این فکر تو سرمونه و چطور میشه تغییرش داد میشه جهتش داد به سمت افکارو احساس عالی)
این دوره بینظیره دوستان
خدایاشکرت
ممنونم ازشما استاد عزیزم برا این همه اموزش و اگاهی
خدایا هدایتم که به مسیردرست و منو ثابت قدم کن دراین مسیر
بنام خداوند بزرگ
سلام استاد خوبم
امروز روی فایل یک روانشناسی ثروت1 کار میکنم با اینکه چندینبار کار کرده بودم اما امروز فرق بزرگی داشت با قبل و اونم این بود که با گوش دادان دیگه مثال ها از اطرافیانم به ذهنم نمیاد که این ایراد ها رو داشتن و داره ایراد های خودم دیده میشه همون انگل ها همون پیچک های ریزی که دیده نمیشه ولی نمیزاره باورهای محدود بزرگ هم که کار کردم روشون بیفتن مثلا من به دخترم هروز میگم مواظب باش لباست خراب نشه مواظب باش ماژیک هات یا مداد رنگی هات زود تموم نشه مواظب باش آنقدر برگ از دفترت نکن مواظب باش ……
و این یعنی درسته من دیگه دارم سعی میکنم فقط رو خدا حساب کنم ولی باور های کمبود من توی چیزای روزمره و کوچیک هستند درسته باور دارم درخت یا آب بی نهایت ولی باور ندارم که میتونم پول رو هم زیاد خلق کنم استاد من این روزا دارم میفهمم که چقدر باور های محدودیت ریز دارم که پیچیده و داره اذیتم میکنه استاد امروز داشتم این فایل زندگی در بهشت رو میدم تو ذهنم با قطع شدن شاخه ها و پیچک ها داشتم این باور های انگلی که پیچ خورده بود تو ذهنم رو با اره تیز شما قطع میکردم
خدارو شکر که دارم میبینم ایراد های کوچیک رو و تلاش میکنم که نابودشان کنم و از خدا کمک میخوام برای اینکه ادامه بدم و ریشه کنشون کنم
و از شما استاد خوبم بی نهایت سپاسگزارم و همچنین از خانم شایسته عزیز که فیلم میگیره و با زبان تصاویر خیلی بهتر درک و فهم میکنیم خدایا شکرت دوستتون دارم
به نام خدا وند بخشنده مهربان
استاد من ..
امروز من داشتم درختا و شمشادهامون رو هرس میکردیم چقدر وقتی شاخ برگهای اضافی رو میزنی هم قشنگی و زیبایی بهت میده هم میفهمی با یه کار ساده چقدر میتونه تغییر ایجاد کنه هم درختا بهتر رشد میکنن هم زیباتر دیده میشن هم وقتی کار تموم میشه حال خودت عالی میشه از این همه کاری که انجام دادی و نتیجشو داری میبینی، این فایل رو که دیدم یاد خودم افتادم که من هم یه روزی پرواز شاخ برگ اضافی بودم دراز افکار پوچ پ بی معنی وقتی با سایت شما آشنا شدم یواش یواش خودمو هرس کردم هر چیزی رو نمیبینم هرجایی نمیرم هر حرفی نمیزنم رو اهدافی که دارم کار میکنم کلا از جامعه کنده شدن و شدم یه آدم کم حرف که با خودش حرف میزنه باخودش میرقصه باخودش میره قشنگی های خیابون رو میبینن ماشینا رو میبینه تحسین میکنه نیازی نداره همراه داشته باشه اصلا کاری به کسی نداره ،
استاد من یه برنامه دارم که ایران گردی کنم و با ون نه الان و یه روز انجامش میدم چون به خودم گفتم اگه قراره دنیا رو بگردم باید از کشور خودم شروع کنم کل کشور نه از جایی که هستم باید روشروع کنم همین تهران خیلی جاهای بکر و عالی داره باید بتونم از همینجا شروع کنم و قدم قدم دیدمو به جهان گسترش بدم
سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
در پناه حق
بنام خالق زیبایی ها
سلام به استاد عزیز و مریم بانو
چیزی که من از این فایل استاد برداشت کردم این بود که :ما حق نداریم در مورد دیگران قضاوت کنیم هر کدوم از آدمها در مسیر خود هستند حالا چه بد و چه خوب
و اینکه همیشه و در همه حال باید روی خودمون و باورهایمان کار کنیم و نزاربم نجواهای شیطانی مثل پیچکها که استاد زدند توی ذهنمون پیچ بخورند و اون باوری را که به زحمت ساختیم را نابود کند
فقط باید جلوی فکرمون را بگیریم و وقتی اومد و میخواست حرف از کمبود و حال بد و احساس بد و عدم لیاقت بزنه بگیم قاچ مثل قیچی قوی استاد قطعش کنیم و خلاص
و باز مسیر و ادامه بدیم و راه جدید با باور جدید بسازیم مثل مسیر قشنگی که استاد درست کرده و با موتور میتونه از اون مسیر لذت ببره
بله همینه تمیز کردن و باز تمیز کردن و علفهای هرز و بیهوده که مثل انگل میمونه و باید قطع کنیم و مسیر ذهنمون را تمیز کنیم و باید و هر لحظه اینکار را بکنیم تابتونیم کنترل کنیم بله باید باورها را ساخت باور های جدید و قشنگ و هر چی جلوتر وجلوتر میریم مسیر زیبا و زیباتر میشه
خدایا هزاران هزار بار شکرت
که هر روز یه درس به من یاد میدی
و از شما استاد عزیزم نهایت تشکر را دارم
در پناه خدا شاد و سلامت باشید🥰🥰
درود بر هدایتگر هستی
درود بر استاد عزیز و عزیز دل
برنامه این جلسه تمیزکردن درخت هاست.
در این قسمت از ابزارهایی که برای درختان استفاده میشد به راحت ترین حالت ممکن و آسان انجام شد. خدایا شکرت
تسلیت میگم به استاد جهت دوست تازه در گذشته شون، که با کنترل ذهن و کار کردن تونستن این احساس شون رو تغییر بدهند و من واقعا عملکردشون رو تحسین می کنم.
راجب کارهایی که در مسیر پاکسازی درختان امروز انجام میدادن صحبتهای ارزشمند استاد گرامی رو بصورت نکته وار برای دوستان عزیزم به اشتراک میزارم:
– این افکار منفیه که بهم وصله ، یه دونه رو میزنی فکر میکنی خب این باورارو زدی، کار کردی روش، نگو اینا به هم وصلن
این باور عدم لیاقت برمیگرده به کمبود اعتماد به نفس، برمیگرده به خود سرزنش کردن، برمیگرده به احساس خود کم بینی، همینجوری اینا به هم وصلن و این زمان میبره که این افکار یواش یواش از اون سیمان های ذهنی جدا بشن با کار کردن روی خودمون- خدایا شکرت
– تفکر احساسی که بیایم عقل و منطق رو بزاریم کنار، احساساتِ عواطف بشری رو بزاریم جاش این به قول قرآن میشه = با جهله
– آدم باید به یه طریقی ذهنشو آروم کنه، چیزی که باید از بین بره باید از بین بره منظور علف های هرز ذهنی مونه.
– آدم ها با دیدهای مختلف به قضایا نگاه میکنن ، به دنیا نگاه میکنن
مهاجرت ، سفر کلاً حرکت کردن دید آدم رو خیلی باز میکنه نسبت به دنیا، جهان بینی آدمو گسترش میده.
– خیلی از ماها چیزی از دنیا نمیدونیم به این دلیل که هیچی رو نرفتیم ببینیم ، نگشتیم حتی مطالعه نکردیم حالا شرایط سفر نیست آدم میتونه مطالعه کنه.
– دنیا رو از چشم خودمون نبینیم، دیدمون رو بزرگتر کنیم.
– خیلی از نافهمی هایی که ما در زندگی داریم در مورد رفتارهای بقیه بخاطر اینکه همه رو داریم از دید خودمون نگاه میکنیم، همه رو داریم از اون دریچه ی تنگ و باریکی که دنیارو شناختیم داریم زندگی بقیه رو قضاوت میکنیم، دنیای بقیه رو قضاوت میکنیم، رفتار بقیه رو قضاوت میکنیم
ولی وقتی خودمون یه ذره بزرگتر میشیم تجربه کسب میکنیم یه ذره بالا و پایین روزگار رو می چشیم، یه ذره سفر میکنیم
اون وقت می فهمیم که اَی بابا ما چقدر قضاوت بیهوده و اشتباه در مورد موضوعات مختلف داشتیم.
– باورهای منفی و محدود کننده همیشه هستن به خاطر هرس نکردن شون اینا همیشه رشد میکنن
برای اینکه از زندگی لذت ببریم باید هر روز باورهامونو اصلاح کنیم و اگر کار نکنیم این علف های هرز ، این درختچه های هرز ، اینا بزرگ میشن و باعث میشن که اصلاً از زندگی لذت نبریم!
– هر چقدر باورهای محدود کننده مونو نابود کنیم ، انرژی داریم برای رسیدن به اهداف مون، انرژی داریم برای حرکت کردن رو به تعالی رو به والا
ولی وقتی که درگیر این حاشیه ها هستیم ، وقتی که انرژی روحی، ذهنی و وجودی مارو این انگل ها میخورن دیگه انرژی ایی نمیمونه برای حرکت کردن
باید هر روز درگیر بیهودگی ها باشیم
اما وقتی که اینارو میزنیم قطع میکنیم و از بین می بریم ، انرژی میگیریم ، حرکت میکنیم و رشد میکنیم و این رشد میتونه تا ابد ادامه داشته باشه.
در اینجا باید بگم واقعا استاد درست میگن وقتی ما پا در این راه گذاشتیم و به این مسیر هدایت شدیم و تغییر رو پذیرفتیم باید از این به بعد همین راه رو تا ابد ادامه بدیم و به عقب برنگردیم چون راه مون راه راستی و درستیه و به سمت توحید و فراوانی و نعمت و ثروت و زیباییهای فراوانه و چقدر حس مشترک خوبی داره که در این بهشت زیبا فرکانس های عالی رد و بدل میشه و این خودش باعث اتفاقاتی از جنس زندگی استاد در مسیر ما میشه و قطعا برای خیلیا به طور متفاوت مطمئنم اتفاق افتاده و این مسیر زیباست و یکتاپرستی و خود بودن و ارزش خود رو دونستن و پی بردن به رسالت را به یادمان می آورد.
خدایا شکرت
خدایا شکرت به خاطر دستان سبز بی نظیرت
– باورهای محدود و کوچیک و ریزی که اغلب دیده نمیشن ولی وقتی بزرگ هارو میزنی تازه میرسی به اونا که ته نشین ذهنت شدن و
وقتی که روی باورهای محدود کننده بزرگ کار میکنیم و اونهارو از بین میبریم تازه میرسیم به عمق وجودشون ، تازه می بینیم چه آشغالایی اون داخل هستن
وقتی آشغال بزرگ هارو برمیداریم، اون آشغال کوچیکارو میبینیم که اون آشغال کوچیکا کار بیشتری داره، زحمت بیشتری داره
اما وقتی که تغییر کنیم ثروت و نعمتی که داره وارد زندگیمون میشه.
خدایا ما را در این مسیر خطیر و بزرگ هدایت بفرما.
خدایا شکرت به خاطر دریافت این آگاهی در مسیر زندگی مون.
دوستتون دارم
در پناه رب شاد و برقرار باشین
خدایا ای مهربانا ای جانا ای عزیزترین ای وهاب ترین کمکم کن تا علف های هرز ذهنم رو که ریشه دوانده در تمام وجودم شناسایی کنم وبخوام با تمام وجودم بارور کنم درخت ها وباورهایی که نیاز دارند که به زندگی ام رنگ وبوی بهشتی ببخشند خدایا تمام امیدم تویی تنها یار ویاران تویی خدایا با تمام وجود ازتو همراهی میخواهم خدایا راه را به من نشان دادی ومن با سر آمدم نصف راه نصف راه من خدایا کمکم کن هدایتم کن تا برای خودم یک زندگی بهشتی و ویلایی بسازم خدایا یک من قدرتمند وتوانمند در وجودم متبلور کن
سلام استاد دوست داشتتی و مریم خانم نازنین
استاد چقدر قشنگ فرمودید در مورد گیاه ها و باورهای محدود کننده
من بعد از۶ماه کلنجار رفتن و حرف قشنگ زدن امروز تصمیم گرفتم هجرت کنم از یک شهر به شهر پدری خودم و یک سالن زیبایی بزنم
کاری که داخلش تخصص دارم رو دیگه پرسنل نباشم برم شهر خودم و سالن بزنم و خیلی بانوی قدرت مند کنارم روزی داشته باشن و خودم هم به هدف کارآفرینیم و درآمد بالاترم برسم
استاد این گیاه های منفی توی ذهن من وحشتناک زیاده
همش میاد و میگه ماهی ۱۶میلیون اجاره از کجا میخوای بیاری اگر هیچ پرسنلی گیرت نیومد که پیش تو کار کنه میخوای چکار کنی
از یک طرف میگم خجالت بکش انقدر فایل گوش دادی و به این باور رسیدی که میتونی موفق بشی و این حرفا
خیلی دلم میخواد این قربوتی که کردم پر از نتیجه عالی باشه به لطف خدا
به نام خداوندهدایتگرورزاقم سلام به استادعزیزم وهمه دوستان
بههه به چقققدرسرسبببزه اینجا خدایاشکرت چقدرفراوانیونعمت چقدرزیبایی چه اسمونودریاچه زیبایی
بههه به چه کییییفی میده بشینی زیرسایه درخت بانسیم خنک توی بهشت هم کار کنی هم ازطبیعت لذت ببری
چه رابطه ی عاشقانه وسرشاراز احترام ازادی عشق صمیمیت درک استقلال ثروت خدایاشکرت
چه نردبون خفنی
چه جمله های خوبی گفتین استادعزیز
احسنت به شما که هرلحظه ب قانون عمل میکنین حتی توبدترین شرایط اجازه نمیدین شیطان ب درونتون نفوذ کنه و شماروازخدا دورکنه
چقدراین درختای هرز روزدن حوصله میخوادانگیزه میخوادانرژی میخواد اما وقتی قدم اولو برداری دیگه دوس نداری ولش کنی دوس داری ادامه بدی وقتی یکم از نتیجه رو میبینی و میبینی ک چقدر بعدا فضا برای پیاده روی ولذت عالی میشه باورهای منفی روهم اگر برداریم اگر ب قانون عمل کنیم نتایج کوچولوببینیم دوس داریم بازم ادامه بدیم تانتایج بزرگتربشه
واقعا باید همیشه رو خودت کارکنی این باورای منفی همیشه هستن اگه یه روز قانونوبیخیال بشی ضررمیکنی پس باید همیشه روخودت کارکنی تا کم کم نتایج بزرگ بشن و ب زندگی دلخواهت برسی
احسنت ب شما که همیشه ادامه میدین توعمل به قانون
سپاسگذارم بخاطراین فایل
سلام به همگی خداروشکر واقعا به خاطر این فایل زیبا که بصورت هدایتی هدایت شدم سمتش و مثل همیشه پر از سورپرایز و آگاهی بود برام
من یه هفته اس تقریبا تصمیم گرفتم یکی از ورودی هام که تلویزیون بود رو حذف کنم از زندگی م البته قبلش هم مراقب بودم که برنامه بدی نگاه نکنم واقعا ،ولی گاهی توی همون برنامه بظاهرطنز هم میبینی داره یجورایی کمبود و فقر و فلاکت رو تزریق میکنه جوری که ما حتی متوجه ش نمیشیم ولی وقتی عباسمنشی باشی و توی این مدار ها قشنگ متوجه میشی و من واقعا مچ خودم و میگرفتم و میگفتم ببین اینجا این و گفت آنقدر این کارو انجام دادم تا بلاخره با خودم کنار اومدم و تلویزیون رو حذف کردم و البته بگم یجورایی یه جهاد اکبر بود برام چون این تصمیم رو در شرایطی گرفتم که تازه یه تلویزیون هوشمند خریدیم و کلی فیلم و برنامه دیدن توش حال میده اما من تصمیم گرفتم برای احترام بخودم و زحمتی که دارم برای رشد خودم میکشم این بها رو بدم و جلوی نفس خودم رو بگیرم خداروشاکرم بابت این دیدگاه خواستم بگم این یکی از درختان هرزی بود که با یه عالم پیچک دور ذهنم رو گرفته بود و من تونستم از بیخ قطعش کنم و خودم رو رها کنم از این ورودی های نامناسب در مورد اینستا گرام هم همینطور و همین تصمیم بزرگ رو گرفتم در طول روز کلی وقتم صرف دیدن فایلهایی میرفت که بظاهر مفید و آموزشی بودن ولی بهرحال وقتم رو میگرفتن یه روز با خودم گفتم من میتونم بجای این محیط وقتم رو توی سایت بگذرونم و کلی آگاهی مفید رو وارد ذهنم کنم بجای این همه اطلاعات بدرد نخور همونجا بود که تصمیم گرفتم و برای اینکه دیگه نرم سراغش گفتم تنها راه حلش پاک کردنش و خدارو شاهد میگیرم از زمانی که این تصمیم رو گرفتم من از توی سایت جمع نمیشم هر فایلی که جدید گذاشته میشه اول میبینم بعد فایل صوتی ش رو سیو میکنم باز چند بار اونجوری گوش میدم و چقدر بیشتر دارم تمرکزی میرم سمت فایلهای دوازده قدمم و دایم تو ذهنم یادآوری میکنم که سمانه تو بهاشو دادی ورودی هات رو کنترل کردی و منتظر باش که چه اتفاقات خارق العاده ای رو برای خودت رقم بزنی خدارو شکر بابت این آگاهی ها و بابت ثانیه به ثانیه زمانم که داره توی این سایت سپری میشه واقعا از استاد عزیزم و مریم عزیزم بزرگترین دستان خدا در زندگی م از ته قلبم سپاسگزارم.
عاشقتونم در پناه الله یکتا شاد باشیم و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت .
وقتی خانم شایسته درختی رو نشون داد ک کامل با اره بریده بود ولی هنوز پابرجا بود
مثه پاشنه های اشیل میمونه ک میایم روشون کار میکنیم و اونا رو قط میکنی، اگه زمانی بگی من دیگه تو این پاشنه اشیل عالیم ودیگه نمیخواد کار بکنم
دوباره همه چی خراب میشه مثه پیچک ها میپیچن دور درخت، پاشنه های اشیل جوریه ک باید دائم روشون کار کنیم باید دائم هرسشون کنیم
احساسی تصمیم نگیرین
وقتی پیج هایی ک محتوایی میذاره ک هم فرکانس با خواستت نیست جرات کن انفالو کن، رفیقت باشه، خواهرت باشه، خالت باشه، عمت باشه، داییت باشه، ناراحت بشه، یه لحظه ب عقلت رجوع کن اینقد داری روی خودت کار میکنی اینارم میبینی، داری ب خودم بی احترامی میکنی
جسارت داشته باش همه رو انفالو کن
نذار حاشیه ها حواستو پرت کنن ک از اصل دور شی
بابا ب خودت بیا