سریال زندگی در بهشت | قسمت 14

نوشته‌ی زیبا و تأثیرگزاردوست عزیزمان «محمد علی»، به عنوان متن انتخابی‌ِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی می‌شود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کننده‌ی زیبایی‌ها و نعمتها‌، مصمم شده‌اند تا نمود واضحی بشوند از «صدّق بالحسنی» و شاهد زنده‌ای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شده‌اند برای احاطه شدن با نیکی‌ها و نعمت‌ها.

نه فقط نوشتن درباره‌ی زیبایی‌ها و نعمت‌ها‌، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند‌ و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام‌، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار  فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى می‌رساند.

 

به نام خداوند بخشنده ومهربان

سلام به دستان خوب خداوند

سلام عزیزای دل، ماشالا مثل همیشه آماده حرکت و ماجراجویی

این قسمت صفا دادن به درختان ، صفا دادن به ذهن ، صفا دادن به جسم و روح و صفا دادن به این بهشت زیبا ⁦♥️⁩

خدایا شکرت که امروز هم لیاقت زندگی کردن در بهشت و تجربه کردن این همه نعمت و زیبایی دارم خدایا سپاسگزارم ،

قبل از هر چی میگن آدم باید قبل از رسیدن به هرچیزی به طور ذهنی سفر کنه به اون جای مورد نظر و لذت و ارتعاش مثبت بده تا به شکل فیزیکی هم به اونجا بره …استاد عزیزم خیلی ممنونم که با این زندگی در بهشت ، با دیدن این همه زیبایی و نعمت داریم خودمون به مدارهای بالاتر میکشونیم تا طبق زمانبندی بدون نقص جهان در زمان مناسب به اون خواسته های خودمون برسیم ،، چقدر داریم با آداب رسوم کشورهای ثروتمند جهان آشنا میشیم ، دقیقا انگار خدا میگه ببین محمد ، اداب رسوم این کشور یاد بگیر ، اینا تو کار هم سرک نمیکشن ، سوال بی مورد نمیپرسن، فلان چیز چقدر خریدی ، مفت خریدی ، گرون خریدی ، آزادی کامل هر کی هر طوری دوست داره زندگی می‌کنه ، قضاوت ممنوعه ، و…….هزاران درس دیگه

استاد بخدا این درسها تو زندگیم دارن اجرا میشن ،، بقرآن چند وقتیه پیش یکی از دوستام میرم خدا شاهده شبها آخر کار یه پلاستیک فقط پول نقد براش جمع میکنم ،، به من خیلی اطمینان داره که اینم از نعمتهای خداوند هست که امین مردم هستم. بعد اصلا یک شب نشده بپرسم فلانی این جنس که می‌فروشی ، چقدر میخری چقدر سود می‌کنی بقرآن خدا اصلا اصلا ،، بعد میبینم اینها همش از درس های دیدن همین فایلها و گوش دادن به صحبت های شما هستن… استاد دقیق حس میکنم دارم تکاملم طی میکنم آهسته و روان بدون عجله … مرد بزرگ عاشقتم

بازم این نوشتن با صدای اذان همزمان شد الله اکبر و اما یک هنرنمایی دیگه از این پله بزرگ که ایندفعه بلند قامت تر شده و استاد چه زیبا میگه این همون نرده بان جادویی هست که همه کار می‌کنه …آره استاد این آموزشهای شما هم مثال همین نرده بان هست که در صورت استفاده درست میتونیم تا بینهایت بالابریم ،، اوج بگیریم همراستای خدا بشیم ،، مثل شما استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز آره به شرط عاشق خدا بودن ، به شرط توحیدی بودن ،یکتا پرستی. استاد چه صبورانه و با عشق یکبار دیگه میخاد اون تصویر باز سازی کنه ،، این عشق استاد به شاگرداش ستودنی هست خدا خیرت بده ⁦❤️⁩  استاد ماشالا پله های ترقی مثل همین پله داری میری بالا ..دعای خیر این خانواده پشت سرت هست در پناه الله یکتا موفق و سربلند و ثابت قدم باشید ،، ما هم دنباله رو شما…

خانم شایسته ، این ویو زیبا لایق شما هست ، این سایه درختان بهشتی در خدمت شما هستن ، شمایی که با عشق برای این سایت زحمت میکشید و البته که طبق کلام خدا زمین و آسمان مسخر شما هستن ، نوش جانتون این همه نعمت و زیبایی خدایا شکرت برای این فراوانی و نعمت و این بزرگی که اگه بخوای تمام ملک هستی را به آدم های لایق می‌بخشی. خدایا شکرت برای این رابطه زیبا و قشنگ استاد در کمال احترام از عزیزش می‌پرسه که بریم اونور کارکنیم و بعد جواب خانم شایسته عزیز که میگه هر جوری حستون میگه ،، چقدر زیبا. حسی که از ندای درون که همون صدای خداوند هست نشات میگیره ،، بنازم به این رابطه عاشقانه و پر از احترام متقابل را ⁦❤️⁩⁦ آخ اون حس که صدای خدا هست به استاد میگه باد هست ،، فعلا نه بالارفتن از پله خطر ناک هست و استادم سریع میگه چشم …

بازم به لطف فراوانی ابزار کار درست ،، استاد هدایت شد به یه ابزار واقعا کار درست … عجب اره برقی بلندی خدایا شکرت این مدلی دیگه ندیده بودم یا خدا چه صدایی،، دیگه احتیاج نیست بریم بالای پله و تو ارتفاع شاخه قطع کنیم ..استاد بازم راحت انجام دادن کارها با ابزار مناسب ایول. یعنی استاد بذاری زمین خودم سریع بردمش سراغ این درخت‌ها ،، عجب حالی میده این اره چقدر سبک و کار درست .. چقدر ابزار تو این جهان وجود داره که ما ازشون بی‌خبریم ،، استاد واقعا اون حرفتون طلا بود که هر کجا به یه تضاد برخوردیم حتما افرادی قبل ما به این تضاد برخوردن و یه راهکاری براش پیدا کردن مثل این اره برقی خفن ای خدا شکرت برای راحت شدن کارها ..

استاد یه چیزی بگم من خیلی روزها تو تجسمم میرم دنبال اون ویلای شمال شما تو ایران ،، دارم اونجا زندگی میکنم ،، حالا با این ابزار باید برم درختهاش هرس کنم ، تمیزش کنم که ایشالا هر وقت اومدید از دیدنش کیف کنید چه کنم من عاشق جنگل و شمال و هر جایی که بکر باشه هستم .. استادچقدر دوست دارم برم همچین جایی زندگی کنم و همه اون چیزهایی که دوست دارم تو ملک جنگلیم پیاده کنم ،،، صدای مستی اون پرنده را بشنوم ,بارون بارون سرسبزی. ایشالادر پناه خدا بهش میرسم ⁦♥️⁩

استاد چه حالی میدی به این درخت‌ها ، با قطع شاخ و برگ های اضافی و چقدر دعا میکنن این درخت‌ها برات استاد … هر چی سبک بال میشن، بیشتر رشد میکنن. عجب تیغه خفنی ، چه دسته تاشو خوبی، راحت بزرگ و کوچیک میشه، به قول خانم شایسته با اون مثالهای شیرینش ابزار درست و طولانی که تا کهکشان میره. به این میگن لذت بردن از ثروت ، هر ابزاری دوست داری میخری. خانم شایسته هم که حالا تا تمام این شاخ برگها را قطع نکنه ول کن نیست ،، بِبُر آقا ببر

نوبت خانم شایسته شد،، قطع می‌کنه هر آنچه اضافی هست بدون معطلی باید بریده بشه و تمام. اونم برش خفن ، جوری بریده خود درخت متوجه نشده البته اون درخت بیچاره توسط اون پیچک های ریز پا برجاش ،، همون پیچک های ریز ولی ویران کننده ،، همون نجواهای ذهنی ریز و مخفی که بعد کندن اون نجواهای مخرب و منفی بزرگ نمایان میشن و باید خیلی سریع از بین بروند .. استاد چقدر زیبا و شیوا تشبیه میکنن مثل همون باورها و افکار منفی که وقتی قطع می‌کنی تازه متوجه میشی تا کجا کشیده شدن ، مثل یه سرنخ که دنبالش می‌کنی، خیلی باورهای مخرب و نواقص دیگه نمایان میشن. یه فکر منفی ، یه باور اشتباه که زیر مجموعه های زیادی داره. خدایا شکرت اگه کسی بخواد دنبال موفقیت باشه ،با همین طبیعت هزاران جواب میگیره

مهمترین درس ،، این که هر روز باید بر روی خودمون کار کنیم هر روز ، هر روز چون این علفهای هرز ذهنی همیشه در حال رشد هستن ،، هر روز از یک راه جدید … نجواهای ذهنی همیشه وجود دارن ..چقدر زیبا میگی استاد باورهای محدود کننده کوچیکی که تو چشم نمیان واز بین بردنشون هم سخت تر هست .. خسته نباشی استاد پشت سر هم داری قطع می‌کنی این علفهای هرز را .. یه درس دیگه که من یاد گرفتم که وقتی اون علفهای هرز ریز ذهنی رو پیدا کردم باید در حد توانم ادامه بدم این هرس کردن را، نه اینکه تا چند تا را ازبین بردم بگم دیگه بسه، حالا که مسیر داره نمایان تر میشه بهترین موقع برای حمله کردن به این باورهای مخرب و افکار منفی هست.

استاد چقدر زیبا گفتید ، درباره احساسات و عواطف ما انسانها. استادمن از طرف عضوی از خانواده عباس منش تسلیت میگم بابت فوت این دوست عزیزتان که معلومه چقدر انسان، فرهیخته و خوبی بوده که از تو حرفهای شما این عشق و رابطه فوق العاده را میشه دید …خدا رحمتش کنه. استاد چقدر زیبا تونسته این اتفاق ناخوشایند را به مسیر درست هدایت کنه بعد از مدت کمی با یاد آوری اینکه این شخص الان جاش تو بهشت هست بازم طبق قانون تکامل یکم یکم تغییر حالت داده و خودش از اون احساسات بد فاصله داده. چون قانون ثابت هست ،،احساس بد یعنی اتفاقات بد، فرقی نمیکنه که استاد باشی یا یه فرد عادی قانون ثابت هست … چقدر زیبا از عزیز دلش درخواست می‌کنه برن بیرون و سرگرم این هرس کردن درخت‌ها بشن ، تا یواش یواش از این احساسات فاصله بگیرن همون کاری که سالها پیش بعد از فوت شدن فرزند کوچکشون انجام دادن ،، اونجا هم گفت بعد چند روز همسرم بردم رفتیم شمال …. بله باید یاد بگیریم که از دست دادن عزیزان هم یک واقعیت هست و درک کنیم همه ما جزیی از خداوند هستیم که یک روزی به سوی خودش باز میگردیم.. یه واقعیت سخت اما تغییر ناپذیر … پس آگاهانه احساساتمان را به طرف زیباییها بکشیم و به ادامه دادن و لذت بردن از این مسیر زیبا ادامه بدیم . مثل همین کار استاد که سرگرم زیباسازی این بهشت شدن

واقعا که احساساتی نگاه کردن به این قضایا چقدر می‌تونه به ما لطمه بزنه ،، به شکلهای مختلف در زندگی ممکن پیش بیاد ،، با یه مرگ عزیز ، با یک جدایی ، با از دست دادن شغل ، سرمایه ، قسمتی از سلامتی و….. باید بتونیم خودمون رو از داخل این احساسات بیرون بکشیم. باید ذهنمون را مثل این جنگل از دست این علفهای هرز ،هرس کنیم.. دلسوزی کردن بی مورد ممنوع .ممنوع

استاد چه زیبا مثال این فراوانی درخت‌ها و نعمتها را زدید،، واقعا خیلی از ما آدمها از بس کمبود نعمت دیدیم ذهنمون کوچیک مونده ،، همینم دلیل این باورهای منفی و پر از کمبود نعمت شده .. استاد تو همین خوزستان ما هم بعضی از شهر ها هنوز آب خوردن مناسب ندارن … ولی خدا را شکر همین فایلها و تمرکز بر زیباییها ، سفرنامه و همین زندگی در بهشت دارن کم کم چشم ما را بر روی این همه فراوانی و نعمت باز میکنن و دریچه ذهنمان بازتر و نحوه دیدمان زیباتر میشه خدایا شکرت که ما عضو این خانواده زیبا هستیم .. خدایا ما را به همچنین جاهای پر از نعمت و ثروت و زیبایی هدایت کن

استاد همیشه میگم من دوست دارم دنیا را بگردم ،شهر های مختلف همین کشور خودمون و البته کشورهای دیگه رابرم ،، ادمهای جدید ، شیوه زندگی کردن جدید صد درصد آدم بزرگتر میشه ، دیدش وسیعتر میشه وقتی بیشتر زیبایی و نعمت میبینه استاد شما چقدر خوشبختید که اینهمه سفر کردید و این همه تجربه مختلف کسب کردید .الحق که بسیار سفر باید تا پخته شود خامی

واقعا شاید الان شرایط برای من نوعی مهیا نیست ولی راههای دیگه وجود داره ، مثل همین زندگی در بهشت ، سفر به دور آمریکا تا ببینیم دنیا چقدر بزرگ و متفاوت هست ،، از زوایای مختلف زندگی آدمهای مختلف با آداب رسوم مختلف دیدیم، که خودش یک نعمت بزرگه که لیاقتش پیدا کردیم تا دنیا را از زاویه های مختلف ببینیم و بزرگتر بشیم.

خدایا شکرت چقدر نعمت و فراوانی میلیونها کیلومتر جنگل وجود داره ،، خدایا اینجا باید پول بدی چوب بخری ، اونجا باید پول بدی بیان برات قطع کنن و از بین ببرن.. تفاوت ۱۸۰درجه ایی.. الله اکبر از این دنیای متفاوت .. خدایا چقدر نعمت و ثروت تو این کشور زیاده… چقدر میتونن ثروتمند باشن که بابت از بین بردن هر درخت حاضرند۲۰۰دلار هزینه کنند ،،۳میلیون به پول ما میدن که فقط ۱درخت قطع و نابود کنند استادچه درس زیبا و پر مفهومی امروز آموزش دادید خدا قوت برای این همه تلاش و پشتکار ،، البته که این جاده صاف که الان ما می‌بینیم حاصل روزها هرس کردن و تمیز کردن هست .. اون روزهایی که شما بی وقفه تلاش می‌کردید برای درست کردن این مسیر تریل ، روزهایی که عزیز دلت نبود با تصاویر به ما نشون بده و ما الان این تصویر کامل شده و زیبا را میبینیم ..

مصداق کل مسیر زندگی شما که ما خیلی خیلی خیلی از اون تلاشهای شما را ندیدیم و الان داریم این لحظه زندگی در بهشت میبینیم ،،حتما تلاش و پشتکار مستمر باعث بوجود آمدن این شرایط الان شما شده …

و مشخصه که هر کسی نون زحمت و تلاش و نتیجه خودشو میبینه مثل الان که شما اونجا و من نوعی اینجا هستم .. البته ناشکری نیست ولی اگه منم تلاش و پشتکار داشته باشم ،و هر روز ،هر روز بر روی خودم کار کنم به زیبایی‌های بیشتری هدایت میشم ، شاید همسایه شما تو شمال ایران ، و یا ملک بغلی شما تو پارادایس. همه چی امکانپذیر هست به شرط ایمان ، توکل و پشتکار

پس یادمون باشه حتی زندگی تو بهشت هم نیاز به کار دارد ، به تمیز کردن هر روز و هر روز این بهشت و الا پر میشه از علفهای هرز ، از نازیباییها، از بدی ها ، تارعنکبوت ها ، لونه زنبورها ، مارها ، افکار بد ،باورهای مخرب و هر آنچه که انرژی این زیباییها را ازبین میبرد

خانم شایسته هم مثل همیشه ریزبینانه و از زاویه متفاوت و البته جالب موضوع بررسی می‌کنه ،، واقعا که پیچک به این قطر کم ،، آنچنان دور این درخت بلند دور خورده که زحمت از بین بردن این پیچک از درخت بیشتر شده ،، استاد وقتی میگی دوره روانشناسی ثروت ۱و از دوره ۱۲قدم میگی یعنی درونم غوغا میشه ،،برای شنیدن این آگاهیها

ایشالا به زودی بتونم به این گنجینه های ارزشمند دست پیدا کنم…استاد هر دفعه میام می‌نویسم بالای ۴ساعت طول می‌کشه ،،،ولی خیلی خدا را شاکرم که این وقت و انرژی را بابت این راه زیبا و این سایت عزیز صرف میکنم ..

با آرزوی بهترینها خدا نگهدار تا قسمت بعدی


برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    387MB
    25 دقیقه
  • فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 14
    108MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

277 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زهره آرزومندی» در این صفحه: 1
  1. -
    زهره آرزومندی گفته:
    مدت عضویت: 1725 روز

    بنام خالقی که مرا زیبا افرید و مرا خالق زندگی خودم قرار داد

    سلام و درود بر یاد آوران نعمات زندگیمان و سلام به دوستان دوست داشتنی در این مسیر الهی

    خدایاشکرت

    امروز میخوام درمورد اتفاقی که دراین فایل برا استاد افتاده صحبت کنم

    من مادر بزرگمو بدلیل مریضی ازدست دادم

    و 14 روز بعدش پدر بزرگم به دلیل عشق خالص و نابی که به مادربزرگم داشت از دنیا رفت

    ی فرقی این دوزوج باهم داشتن

    مادر بزرگم خانوم خوبی بود

    ولی به اندازه پدر بزرگم ادم خوبی نبود پدربزرگم وقتی که روستا بود از صبح تا شب فقط مزرعه بود ادمی بود که فقط قران میخوند اهل غیبت بدی …نبود

    بسیار ادم شریفی بود همه از خوبی این مرد میگن حتی یادمه تعریف میکرد که مادرم وقتی مریض بود خودم ازش نگهداری میکردم بعد فوت مادر ازدواج کردم

    روز اخر پدر بزرگم سرماخورده بود

    و من برا مراقبت به تنهایی کنارش بودم و ازش مراقب میکردم

    پدربزرگ من بسیار ادم با خدایی بود

    کارش فقط قران خوندن و شکرگذاری بود و اعتقاد عجیبی بخدا داشت یادمه وقتی ازتخت افتاد پایین من ترسیدم که یوقت چیزیش نشه برگشت بهم گفت تو فکرمیکنی قران خوندنه من الکیه اون محافظه منه اون روشنایی زندگی منه

    اون لحظه چقدر این حرفش حال منو دگرگون کرد

    استاد اون روز من ارامش عجیبی داشتم

    6تا پسر و 2دختر داره همه بچه هاش میگفتن ببریم بیمارستان بستریش کنیم

    ولی من مخالف بودم ایمان و ارامش عجیبی درون من بود

    میگفتم نه این حالش خوب میشه بیمارستان اذیتش میکنن من کنارشم و خداروشکر اون روز حالش خیلی بهتربود

    استاد از اول صبح ک من رفتم برا مراقب همه چی بهش میدادم میخورد تمام انچه ک دوس داشتوبراش میاوردم

    و فقط میگفت الله بتو توکل

    با اینکه دیگه نمیتونست بره سرویس وحتی از جاش بلند بشه همونجوری نمازشومیخوند دائم درحال قران خوندن بود پتو میزد کنار فکر میکرد صفحه هات قرانه و از حفظ میخوند

    اصلا من اون روز ازاین مرد چیزایی دیدم که اصلا تو هیچ فردی تو زندگیم ندیدم

    تازه فهمیدم کسی که با خدا باشه کسی که فقط قران بخونه و عمل کنه و دائم بگه خدایا به تو توکل یعنی چی

    الله اکبر

    همیشه بهم میگفت قران بخون شده معنیشواین کتاب معجزات زیادی داره ولی من معنی این حرفشو هیچوقت نمیفهمیدم تا اینکه با شما و جلسات قرانی اشناشدم

    خدای من

    خدای من

    خدای من

    اون روز من از درون خیلی اروم و حال خوبی داشتم و همش میگفتم خدایاهدایتم کن

    تمام خونه‌ رو من تمیز کردم و اون فقط داشت منو نگاه میکرد و زمزمه قران داشت هرزچندگاهی میرفتم کنارش صداش میکردم قربون صدقه اش میرفتم و اون بسختی متوجه میشود

    بهش میگفتم درد نداری میگفت نه

    میگفتم تشنه نیستی میگفت نه ولی پشت سر هم بهش سوپ میدادم با دمنوش و اب پرتقال لیموشیرین

    برا خوردنه سوپ بلندش میکردم بسختی میگفتم یا علی اونم تکرار میکرد و تلاش برا بلندشدن

    میگفتم یا ابوالفضل اونم تکرار میکردو دوباره تلاش میکرد

    میگفتم یا حسین و دوباره تکرارو تلاش برا نشستن

    اصلا استاد اون روز انگار من باید به زبون میاوردم و اون تکرار میکرد جالبش اینجاس که براحتی میشنید

    بااینکه باید با صدایی بلند باهاش حرف میزدی تا بشنوه ولی تو موقع صدا زدن اسم امامانمون براحتی میشنید

    91سالش بود ولی یکبارم دکتر نرفت و همیشه سرزنده و سرحال بود و اینو معجزه قران میدونست و دقیقا همینجوره

    غروب که بابام اومد حالشوپرسید

    گفت بابا چطوری

    پاشو بشین شامتو بخور بسختی بلندش کردیم و من کنارش نشستم که نخوابه سوپشو بخوره بابام سه قاشق سوپ بهش داد و پدربزرگم قاشق چهارمی گفت نمیخورم وچشماش رفت من ترسیدم گفتم بابا

    حالش بدشده رنگش پریده زنگ بزنیم اورژانس بابام خوابندش رو تخت و پدر بزرگم ی نفس عمیق کشید و تموم کرد

    براحتی از دنیارفتن

    تمام مراسماتش به طرز عجیبی راحت انجام شد بدون سختی حتی روز خاکسپاریشم هوا بهاری بود دقیقا برعکس مادربزرگم

    چقدر فرقه بینه دو ادم

    الله اکبر

    یاد صحبت هایی شما افتادم

    تو دوره قانون سلامتی

    اینکه درستش اینکه ادم براحتی از دنیا بره شب بخوابه صبح بیدارنشه

    ایناکه مریض میشن دچار بیماری میشن بخاطر تغذیه و افکاربیمارشونه…

    خدایاشکرت

    من تا بحال ندیده بودم لحظه از دنیا رفتنوهمیشه شنیده بودم

    که لحظه مرگ سخترین لحظه اس

    ولی استاد این رفتن برامن خیلی معنی داشت اینکه وقتی خداروصداکنی اون جوابتومیده وقتی با خداباشی اون مسیر مسیرپراز نعمت ثروت راحتیه

    اینکه خداروباور داشته باشی و ازش هدایت بخوایی

    اونم هدایت میکنه

    اون اسان میکنه برات تمام سختی هارو

    کلی اون نصف روز برامن درس داشت مادربزرگم شنبه شب ساعت8از دنیارفت پدربزرگمم شنبه شب ساعت8

    اینقدر همزمانی دلیلش چی میتونه باشه

    خدایی من

    چرا من اون روز باید کنارش میبودم چرا من باید بزبون میاوردم اسم امامانمونوواون تکرار میکرد چرا باید خونه و غذا میوه اماده میشود

    الله اکبر خدایاشکرت حکمتت و شکر

    من معنی معجزه قران و دیدمودرکش کردم

    واقعا این کتاب اسمانی هدایتگره

    با خدایاش پادشاهی کن

    خدایاشکرت

    برام خیلی سخت بود ولی نمیدونم چرا اینقدر از درون اروم بودم

    اینجا استاد یادصحبت هایی شما افتادم که گفتید

    (مهم نیس با چه دلیل و چه منطقی حالت بده

    مهم اینکه تو نباید تو احساس بد بمونی

    احساس بد=اتفاقات بد)

    و اون روز اگاهانه تمام تمرکز من رو زیبایی ها بود

    خدایاشکرت

    تسلیت میگم به شما استاد عزیزم برا از دست دادنه دوست عزیزتون

    تحسین میکنم شمارو که اینقدر عالی کنترل کردید ذهنتونواینقدر عالی و تکاملی با دور کردنه خودتون از محیط و مشغول بودن به کار و دیدنه نعمت هایی بینظیر خداوند احساسات خودتونو به خوب انتقال دادید

    افرین واقعا تحسین برانگیزه

    تحسین میکنم روابط بینه شما دو زوج توحیدی رو

    یاد صحبت هایی شما تو دوره عشق و مودت افتادم که میگفتید

    (من کنترل احساسمو در دست دارم نه کس دیگه )

    خدایاشکرت

    عجب ابزاری استاد چقدر عالیه چقدر ثروتمندبودن باشکوهه و چقدر فراوانی دراین جهان

    خدایی من چقدر صدایی طبیعت لذتبخشه

    چقدر استاد دوس داشتم دفتر شکرگذاریموبرمیداشتم و رو صندلی که زیر سایه درخت بود میشستم و ساعت ها خداروسپاسگذاری میکردم بابته تمام انچه که بهم داده و تمام انچه که درمسیررسیدن بهش هستم و تمام انچه که میبینم حس میکنم لمس میکنم

    خدای من شکرت

    همیشه جا برا بهبود هست

    چقدر عالیه چقدر لذت میبرم از این بهبودی که همیشه در تمام جوانب دارید انجام میدید اگاهانه

    استاد درمورد حرص کردن و افکارمنفی صحبت کردید

    یاد جلسه اول قدم اول 12قدم افتادم

    (ما ناظر برافکارمون هستم ما یک پله بالاتراز فکریم ما کسی هستیم که افکارو کنترل میکنه

    اینکه بدونیم چه فکری تو سرمونه و چرا این فکر تو سرمونه و چطور میشه تغییرش داد میشه جهتش داد به سمت افکارو احساس عالی)

    این دوره بینظیره دوستان

    خدایاشکرت

    ممنونم ازشما استاد عزیزم برا این همه اموزش و اگاهی

    خدایا هدایتم که به مسیردرست و منو ثابت قدم کن دراین مسیر

    بنام خالقی که مرا زیبا افرید و مرا خالق زندگی خودم قرار داد

    سلام و درود بر یاد آوران نعمات زندگیمان و سلام به دوستان دوست داشتنی در این مسیر الهی

    خدایاشکرت

    امروز میخوام درمورد اتفاقی که دراین فایل برا استاد افتاده صحبت کنم

    من مادر بزرگمو بدلیل مریضی ازدست دادم

    و 14 روز بعدش پدر بزرگم به دلیل عشق خالص و نابی که به مادربزرگم داشت از دنیا رفت

    ی فرقی این دوزوج باهم داشتن

    مادر بزرگم خانوم خوبی بود

    ولی به اندازه پدر بزرگم ادم خوبی نبود پدربزرگم وقتی که روستا بود از صبح تا شب فقط مزرعه بود ادمی بود که فقط قران میخوند اهل غیبت بدی …نبود

    بسیار ادم شریفی بود همه از خوبی این مرد میگن حتی یادمه تعریف میکرد که مادرم وقتی مریض بود خودم ازش نگهداری میکردم بعد فوت مادر ازدواج کردم

    روز اخر پدر بزرگم سرماخورده بود

    و من برا مراقبت به تنهایی کنارش بودم و ازش مراقب میکردم

    پدربزرگ من بسیار ادم با خدایی بود

    کارش فقط قران خوندن و شکرگذاری بود و اعتقاد عجیبی بخدا داشت یادمه وقتی ازتخت افتاد پایین من ترسیدم که یوقت چیزیش نشه برگشت بهم گفت تو فکرمیکنی قران خوندنه من الکیه اون محافظه منه اون روشنایی زندگی منه

    اون لحظه چقدر این حرفش حال منو دگرگون کرد

    استاد اون روز من ارامش عجیبی داشتم

    6تا پسر و 2دختر داره همه بچه هاش میگفتن ببریم بیمارستان بستریش کنیم

    ولی من مخالف بودم ایمان و ارامش عجیبی درون من بود

    میگفتم نه این حالش خوب میشه بیمارستان اذیتش میکنن من کنارشم و خداروشکر اون روز حالش خیلی بهتربود

    استاد از اول صبح ک من رفتم برا مراقب همه چی بهش میدادم میخورد تمام انچه ک دوس داشتوبراش میاوردم

    و فقط میگفت الله بتو توکل

    با اینکه دیگه نمیتونست بره سرویس وحتی از جاش بلند بشه همونجوری نمازشومیخوند دائم درحال قران خوندن بود پتو میزد کنار فکر میکرد صفحه هات قرانه و از حفظ میخوند

    اصلا من اون روز ازاین مرد چیزایی دیدم که اصلا تو هیچ فردی تو زندگیم ندیدم

    تازه فهمیدم کسی که با خدا باشه کسی که فقط قران بخونه و عمل کنه و دائم بگه خدایا به تو توکل یعنی چی

    الله اکبر

    همیشه بهم میگفت قران بخون شده معنیشواین کتاب معجزات زیادی داره ولی من معنی این حرفشو هیچوقت نمیفهمیدم تا اینکه با شما و جلسات قرانی اشناشدم

    خدای من

    خدای من

    خدای من

    اون روز من از درون خیلی اروم و حال خوبی داشتم و همش میگفتم خدایاهدایتم کن

    تمام خونه‌ رو من تمیز کردم و اون فقط داشت منو نگاه میکرد و زمزمه قران داشت هرزچندگاهی میرفتم کنارش صداش میکردم قربون صدقه اش میرفتم و اون بسختی متوجه میشود

    بهش میگفتم درد نداری میگفت نه

    میگفتم تشنه نیستی میگفت نه ولی پشت سر هم بهش سوپ میدادم با دمنوش و اب پرتقال لیموشیرین

    برا خوردنه سوپ بلندش میکردم بسختی میگفتم یا علی اونم تکرار میکرد و تلاش برا بلندشدن

    میگفتم یا ابوالفضل اونم تکرار میکردو دوباره تلاش میکرد

    میگفتم یا حسین و دوباره تکرارو تلاش برا نشستن

    اصلا استاد اون روز انگار من باید به زبون میاوردم و اون تکرار میکرد جالبش اینجاس که براحتی میشنید

    بااینکه باید با صدایی بلند باهاش حرف میزدی تا بشنوه ولی تو موقع صدا زدن اسم امامانمون براحتی میشنید

    91سالش بود ولی یکبارم دکتر نرفت و همیشه سرزنده و سرحال بود و اینو معجزه قران میدونست و دقیقا همینجوره

    غروب که بابام اومد حالشوپرسید

    گفت بابا چطوری

    پاشو بشین شامتو بخور بسختی بلندش کردیم و من کنارش نشستم که نخوابه سوپشو بخوره بابام سه قاشق سوپ بهش داد و پدربزرگم قاشق چهارمی گفت نمیخورم وچشماش رفت من ترسیدم گفتم بابا

    حالش بدشده رنگش پریده زنگ بزنیم اورژانس بابام خوابندش رو تخت و پدر بزرگم ی نفس عمیق کشید و تموم کرد

    براحتی از دنیارفتن

    تمام مراسماتش به طرز عجیبی راحت انجام شد بدون سختی حتی روز خاکسپاریشم هوا بهاری بود دقیقا برعکس مادربزرگم

    چقدر فرقه بینه دو ادم

    الله اکبر

    یاد صحبت هایی شما افتادم

    تو دوره قانون سلامتی

    اینکه درستش اینکه ادم براحتی از دنیا بره شب بخوابه صبح بیدارنشه

    ایناکه مریض میشن دچار بیماری میشن بخاطر تغذیه و افکاربیمارشونه…

    خدایاشکرت

    من تا بحال ندیده بودم لحظه از دنیا رفتنوهمیشه شنیده بودم

    که لحظه مرگ سخترین لحظه اس

    ولی استاد این رفتن برامن خیلی معنی داشت اینکه وقتی خداروصداکنی اون جوابتومیده وقتی با خداباشی اون مسیر مسیرپراز نعمت ثروت راحتیه

    اینکه خداروباور داشته باشی و ازش هدایت بخوایی

    اونم هدایت میکنه

    اون اسان میکنه برات تمام سختی هارو

    کلی اون نصف روز برامن درس داشت مادربزرگم شنبه شب ساعت8از دنیارفت پدربزرگمم شنبه شب ساعت8

    اینقدر همزمانی دلیلش چی میتونه باشه

    خدایی من

    چرا من اون روز باید کنارش میبودم چرا من باید بزبون میاوردم اسم امامانمونوواون تکرار میکرد چرا باید خونه و غذا میوه اماده میشود

    الله اکبر خدایاشکرت حکمتت و شکر

    من معنی معجزه قران و دیدمودرکش کردم

    واقعا این کتاب اسمانی هدایتگره

    با خدایاش پادشاهی کن

    خدایاشکرت

    برام خیلی سخت بود ولی نمیدونم چرا اینقدر از درون اروم بودم

    اینجا استاد یادصحبت هایی شما افتادم که گفتید

    (مهم نیس با چه دلیل و چه منطقی حالت بده

    مهم اینکه تو نباید تو احساس بد بمونی

    احساس بد=اتفاقات بد)

    و اون روز اگاهانه تمام تمرکز من رو زیبایی ها بود

    خدایاشکرت

    تسلیت میگم به شما استاد عزیزم برا از دست دادنه دوست عزیزتون

    تحسین میکنم شمارو که اینقدر عالی کنترل کردید ذهنتونواینقدر عالی و تکاملی با دور کردنه خودتون از محیط و مشغول بودن به کار و دیدنه نعمت هایی بینظیر خداوند احساسات خودتونو به خوب انتقال دادید

    افرین واقعا تحسین برانگیزه

    تحسین میکنم روابط بینه شما دو زوج توحیدی رو

    یاد صحبت هایی شما تو دوره عشق و مودت افتادم که میگفتید

    (من کنترل احساسمو در دست دارم نه کس دیگه )

    خدایاشکرت

    عجب ابزاری استاد چقدر عالیه چقدر ثروتمندبودن باشکوهه و چقدر فراوانی دراین جهان

    خدایی من چقدر صدایی طبیعت لذتبخشه

    چقدر استاد دوس داشتم دفتر شکرگذاریموبرمیداشتم و رو صندلی که زیر سایه درخت بود میشستم و ساعت ها خداروسپاسگذاری میکردم بابته تمام انچه که بهم داده و تمام انچه که درمسیررسیدن بهش هستم و تمام انچه که میبینم حس میکنم لمس میکنم

    خدای من شکرت

    همیشه جا برا بهبود هست

    چقدر عالیه چقدر لذت میبرم از این بهبودی که همیشه در تمام جوانب دارید انجام میدید اگاهانه

    استاد درمورد حرص کردن و افکارمنفی صحبت کردید

    یاد جلسه اول قدم اول 12قدم افتادم

    (ما ناظر برافکارمون هستم ما یک پله بالاتراز فکریم ما کسی هستیم که افکارو کنترل میکنه

    اینکه بدونیم چه فکری تو سرمونه و چرا این فکر تو سرمونه و چطور میشه تغییرش داد میشه جهتش داد به سمت افکارو احساس عالی)

    این دوره بینظیره دوستان

    خدایاشکرت

    ممنونم ازشما استاد عزیزم برا این همه اموزش و اگاهی

    خدایا هدایتم که به مسیردرست و منو ثابت قدم کن دراین مسیر

    بنام خالقی که مرا زیبا افرید و مرا خالق زندگی خودم قرار داد

    سلام و درود بر یاد آوران نعمات زندگیمان و سلام به دوستان دوست داشتنی در این مسیر الهی

    خدایاشکرت

    امروز میخوام درمورد اتفاقی که دراین فایل برا استاد افتاده صحبت کنم

    من مادر بزرگمو بدلیل مریضی ازدست دادم

    و 14 روز بعدش پدر بزرگم به دلیل عشق خالص و نابی که به مادربزرگم داشت از دنیا رفت

    ی فرقی این دوزوج باهم داشتن

    مادر بزرگم خانوم خوبی بود

    ولی به اندازه پدر بزرگم ادم خوبی نبود پدربزرگم وقتی که روستا بود از صبح تا شب فقط مزرعه بود ادمی بود که فقط قران میخوند اهل غیبت بدی …نبود

    بسیار ادم شریفی بود همه از خوبی این مرد میگن حتی یادمه تعریف میکرد که مادرم وقتی مریض بود خودم ازش نگهداری میکردم بعد فوت مادر ازدواج کردم

    روز اخر پدر بزرگم سرماخورده بود

    و من برا مراقبت به تنهایی کنارش بودم و ازش مراقب میکردم

    پدربزرگ من بسیار ادم با خدایی بود

    کارش فقط قران خوندن و شکرگذاری بود و اعتقاد عجیبی بخدا داشت یادمه وقتی ازتخت افتاد پایین من ترسیدم که یوقت چیزیش نشه برگشت بهم گفت تو فکرمیکنی قران خوندنه من الکیه اون محافظه منه اون روشنایی زندگی منه

    اون لحظه چقدر این حرفش حال منو دگرگون کرد

    استاد اون روز من ارامش عجیبی داشتم

    6تا پسر و 2دختر داره همه بچه هاش میگفتن ببریم بیمارستان بستریش کنیم

    ولی من مخالف بودم ایمان و ارامش عجیبی درون من بود

    میگفتم نه این حالش خوب میشه بیمارستان اذیتش میکنن من کنارشم و خداروشکر اون روز حالش خیلی بهتربود

    استاد از اول صبح ک من رفتم برا مراقب همه چی بهش میدادم میخورد تمام انچه ک دوس داشتوبراش میاوردم

    و فقط میگفت الله بتو توکل

    با اینکه دیگه نمیتونست بره سرویس وحتی از جاش بلند بشه همونجوری نمازشومیخوند دائم درحال قران خوندن بود پتو میزد کنار فکر میکرد صفحه هات قرانه و از حفظ میخوند

    اصلا من اون روز ازاین مرد چیزایی دیدم که اصلا تو هیچ فردی تو زندگیم ندیدم

    تازه فهمیدم کسی که با خدا باشه کسی که فقط قران بخونه و عمل کنه و دائم بگه خدایا به تو توکل یعنی چی

    الله اکبر

    همیشه بهم میگفت قران بخون شده معنیشواین کتاب معجزات زیادی داره ولی من معنی این حرفشو هیچوقت نمیفهمیدم تا اینکه با شما و جلسات قرانی اشناشدم

    خدای من

    خدای من

    خدای من

    اون روز من از درون خیلی اروم و حال خوبی داشتم و همش میگفتم خدایاهدایتم کن

    تمام خونه‌ رو من تمیز کردم و اون فقط داشت منو نگاه میکرد و زمزمه قران داشت هرزچندگاهی میرفتم کنارش صداش میکردم قربون صدقه اش میرفتم و اون بسختی متوجه میشود

    بهش میگفتم درد نداری میگفت نه

    میگفتم تشنه نیستی میگفت نه ولی پشت سر هم بهش سوپ میدادم با دمنوش و اب پرتقال لیموشیرین

    برا خوردنه سوپ بلندش میکردم بسختی میگفتم یا علی اونم تکرار میکرد و تلاش برا بلندشدن

    میگفتم یا ابوالفضل اونم تکرار میکردو دوباره تلاش میکرد

    میگفتم یا حسین و دوباره تکرارو تلاش برا نشستن

    اصلا استاد اون روز انگار من باید به زبون میاوردم و اون تکرار میکرد جالبش اینجاس که براحتی میشنید

    بااینکه باید با صدایی بلند باهاش حرف میزدی تا بشنوه ولی تو موقع صدا زدن اسم امامانمون براحتی میشنید

    91سالش بود ولی یکبارم دکتر نرفت و همیشه سرزنده و سرحال بود و اینو معجزه قران میدونست و دقیقا همینجوره

    غروب که بابام اومد حالشوپرسید

    گفت بابا چطوری

    پاشو بشین شامتو بخور بسختی بلندش کردیم و من کنارش نشستم که نخوابه سوپشو بخوره بابام سه قاشق سوپ بهش داد و پدربزرگم قاشق چهارمی گفت نمیخورم وچشماش رفت من ترسیدم گفتم بابا

    حالش بدشده رنگش پریده زنگ بزنیم اورژانس بابام خوابندش رو تخت و پدر بزرگم ی نفس عمیق کشید و تموم کرد

    براحتی از دنیارفتن

    تمام مراسماتش به طرز عجیبی راحت انجام شد بدون سختی حتی روز خاکسپاریشم هوا بهاری بود دقیقا برعکس مادربزرگم

    چقدر فرقه بینه دو ادم

    الله اکبر

    یاد صحبت هایی شما افتادم

    تو دوره قانون سلامتی

    اینکه درستش اینکه ادم براحتی از دنیا بره شب بخوابه صبح بیدارنشه

    ایناکه مریض میشن دچار بیماری میشن بخاطر تغذیه و افکاربیمارشونه…

    خدایاشکرت

    من تا بحال ندیده بودم لحظه از دنیا رفتنوهمیشه شنیده بودم

    که لحظه مرگ سخترین لحظه اس

    ولی استاد این رفتن برامن خیلی معنی داشت اینکه وقتی خداروصداکنی اون جوابتومیده وقتی با خداباشی اون مسیر مسیرپراز نعمت ثروت راحتیه

    اینکه خداروباور داشته باشی و ازش هدایت بخوایی

    اونم هدایت میکنه

    اون اسان میکنه برات تمام سختی هارو

    کلی اون نصف روز برامن درس داشت مادربزرگم شنبه شب ساعت8از دنیارفت پدربزرگمم شنبه شب ساعت8

    اینقدر همزمانی دلیلش چی میتونه باشه

    خدایی من

    چرا من اون روز باید کنارش میبودم چرا من باید بزبون میاوردم اسم امامانمونوواون تکرار میکرد چرا باید خونه و غذا میوه اماده میشود

    الله اکبر خدایاشکرت حکمتت و شکر

    من معنی معجزه قران و دیدمودرکش کردم

    واقعا این کتاب اسمانی هدایتگره

    با خدایاش پادشاهی کن

    خدایاشکرت

    برام خیلی سخت بود ولی نمیدونم چرا اینقدر از درون اروم بودم

    اینجا استاد یادصحبت هایی شما افتادم که گفتید

    (مهم نیس با چه دلیل و چه منطقی حالت بده

    مهم اینکه تو نباید تو احساس بد بمونی

    احساس بد=اتفاقات بد)

    و اون روز اگاهانه تمام تمرکز من رو زیبایی ها بود

    خدایاشکرت

    تسلیت میگم به شما استاد عزیزم برا از دست دادنه دوست عزیزتون

    تحسین میکنم شمارو که اینقدر عالی کنترل کردید ذهنتونواینقدر عالی و تکاملی با دور کردنه خودتون از محیط و مشغول بودن به کار و دیدنه نعمت هایی بینظیر خداوند احساسات خودتونو به خوب انتقال دادید

    افرین واقعا تحسین برانگیزه

    تحسین میکنم روابط بینه شما دو زوج توحیدی رو

    یاد صحبت هایی شما تو دوره عشق و مودت افتادم که میگفتید

    (من کنترل احساسمو در دست دارم نه کس دیگه )

    خدایاشکرت

    عجب ابزاری استاد چقدر عالیه چقدر ثروتمندبودن باشکوهه و چقدر فراوانی دراین جهان

    خدایی من چقدر صدایی طبیعت لذتبخشه

    چقدر استاد دوس داشتم دفتر شکرگذاریموبرمیداشتم و رو صندلی که زیر سایه درخت بود میشستم و ساعت ها خداروسپاسگذاری میکردم بابته تمام انچه که بهم داده و تمام انچه که درمسیررسیدن بهش هستم و تمام انچه که میبینم حس میکنم لمس میکنم

    خدای من شکرت

    همیشه جا برا بهبود هست

    چقدر عالیه چقدر لذت میبرم از این بهبودی که همیشه در تمام جوانب دارید انجام میدید اگاهانه

    استاد درمورد حرص کردن و افکارمنفی صحبت کردید

    یاد جلسه اول قدم اول 12قدم افتادم

    (ما ناظر برافکارمون هستم ما یک پله بالاتراز فکریم ما کسی هستیم که افکارو کنترل میکنه

    اینکه بدونیم چه فکری تو سرمونه و چرا این فکر تو سرمونه و چطور میشه تغییرش داد میشه جهتش داد به سمت افکارو احساس عالی)

    این دوره بینظیره دوستان

    خدایاشکرت

    ممنونم ازشما استاد عزیزم برا این همه اموزش و اگاهی

    خدایا هدایتم که به مسیردرست و منو ثابت قدم کن دراین مسیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: