دیدگاه زیبا و تأثیرگزار رویا عزیز به عنوان متن انتخابی این جلسه:
بعد از دیدن و تفریح کردن در سواحل و شهر و دیدن اون شکوه و جلال ها و زیبایی های بینظیر فلوریدا تا تمپا و شگفتی های بینظیر و آهنگ های بسیار لذت بخش روی فیلم واقعا امروز صحبت های خانم شایسته و استاد عباسمنش یجورایی لازم و لذت بخش بود
یعنی انگار لازم بود این دسته کلیدها و شاه کلیدهای طلایی رونمایی شود
واقعا توی این قسمت بسیار مهم و مسایل جالب و کلیدی مطرح شد
پارک جنگلی ساحلی
چقدر اون خانم و آقایی که پشت سر استاد روی صندلی های تاشوی پیک نیکی نشسته بودند توجه ی منو جلب کرد
انگار ساعت ها با سکوت و خیره شدن به دریا صحبت های مراقبه ای و مدیتیشن انجام میدادن و یجورایی در صلح بودن با خودشون و طبیعت و این جهان هستی داشتن.. در زمانی که استاد داشتن صحبت میکردن منم مثل اونها غرق در دیدن اون زیبایی ها بودم و نسیم مطبوع دریا و انرژی گرمای خورشید رو حس میکردم و تحسینشون میکردم که چقدر خوبع در چنین فضایی به عالم وجود و درون خودشون غرق میشن و ریلکس میشن
توضیحات استاد در مورد نصب دوربین با اون وسیله ی که به خودشون وصل کردن که کارها رو چقدر راحتر و بهتر و قشنگتر میشود انجام داد
واقعا استاد جان چه ایده ی کاربردی بود خدارو شکر برای این وسیله ی راحت برای نصب مبایل که میشود براحتی فیلمبرداری کرد.
خدارو شکر برای این مبایل های بینظیری که با تنظیم کردن لنز واید که از فضای دورتر و در ابعاد وسیعتری و بزرگتر رو فیلم میگیره و لنز نرمال طبیعی تر و نزدیکتر رو نشون میده انگار اون صحنه رو از دید چشمان خودمون و نزدیگتر میبینیم ..
خدارو شکر برای این تکنولوژی
در همین لحظه با حیرت چشمش میخوره به یک زیبایی دیگر که یک ماهی بزرگ رقص کنان با مانورهای بینظیری حرکات جالبی رو بازی میکنه .. خدایا شکرت که این ماهی ها چقدر عشقن بخداااا ..
خدایا شکرت که هر چی رو آفریدی بینظیرن
در ادامه ی توضیحات استاد بعد از مزاح کردن و شوخی و لحن های بامزه ی استاد ..
پرسیدن ؟؟؟ با چه دیدگاهی به این فیلم ها نگاه میکنید؟! و جواب دادن….
اگر من جای شما بودم با این نگاه به این فیلم ها نگاه میکردم که…
ورودی مناسب داشته باشم؛ به چیزهایی که دوست دارم توجه کنم؛ و این زیبای ها رو جذب کنم؛
این طبیعت؛ این مردم خوب؛ این مردم آزاد؛ این آزادی ها؛ این آرامش؛ این آسایش؛ این آب و هوای مطبوع؛ این خیابون ها
سخنان استاد در ادامه …
من از خیلی سالها تصمیم گرفته بودم که به ذهنم ورودی های خوب بدم و قانون هم اینه دیگه به هر چیزی توجه کنید از همون جنس وارد زندگی مون میشه
مهمترین دلیل اینکه سریال زندگی در بهشت تهیه شده و اینکه بارها و بارها هم دیده شده بخاطر تمرکز بر زیبایی هاست
و در کل منظور استاد این بود که با دیدن این زیبایی ها به زیبایی های بیشتری هدایت میشوند و دیدن این زیبایی ها رو محدود به همین زیبایی نمیدونند بلکه باید پا را فراتر گذاشت و با دیدن و تمرکز به زیبایی ها به زیبایی ها و ثروت ها آرامش ها و سعادت مندی ها و خوشبختی ها و روابط عاشقانه و خوبی های بیشتر و بهتری هدایت می شویم
الهی من فدای این صحبت های جواهرنشانتون برم که هی در مورد کانون توجه ی خودتون صحبت میکنید و دوست دارید برو بچه ها هم به سطح بالاتری از خواسته ها و اهداف و لذت ها و زیبایی ها برسند
خدایا شکرت برای داشتن چنین استادی..
استاد جان باور کنید که من دقیقا کانون توجه مو فقط روی فایل های شما گذاشتم
… TV از آنتن و از بیخ قطعع
ماهواره که اصلا ندارم یعنی همه کاس و کوزه شو از بیخ قطع کردم و از خانه خارج کردمش
… ارتباطات هم کلا به شکر و نعمت این موضوع جهانی که چه لطف بزرگی در حق من بود قطعع
توی واتساپ و تلگرام و فضاهای مجازی هم فقط تک و توک با افراد نزدیک اون هم محدود
تمرین های شکر گذاری چه نوشتنی چه کلامی و چه احساسی و تجسم و دیدن فیلم ها و فایل های زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا و فایل های قدیمی استاد
خب تا اینجا کلی کارها رو سعی کردم درست انجام بدم
بقیه اشم که مدام داخل سایت هستم و و فایل های بینظیر سایت رو نگاه میکنم
و احساسم در حد هیولایی عالی شده البته گاهی درگیر اون نجواهای شیطانی میشم ولی تازگیها دعواشون میکنم و بهشون میگم برید بیرون از ذهنم .. من میدونم که این حرفهای من نیست .. این حرفا ی من نیست … این که من نیستم صحبت میکنم من فقط شنونده هستم چون من که حرف نمی زنم این نجواها و پچ پچ های شیطانی هستن که اومدن توی کله ی من و هی دارن وراجی میکنید ..من دیگه درس های شیطان رو فهمیدم و فوری از ذهنم پرتشون میکنم بیرون…
مدیتیشن و مراقبه میکنم
پیاده روی رو تنهایی انجام میدم و اصلا دوست ندارم کنارم کسی باشه چون تمرکزم بیشتر میشه
اووووههههه ههه استاد ی چیزی بگم بخندید..
دیروز که قسمت ۱۴۰ زندگی در بهشت رو دیدم و کامنت نوشتم و کارهای دیگه عصری رفتم پیاده روی … استاد تا رفتم و برگشتم داشتم توی سواحل تمپا و فلوریدا سیر میکردم … باور کنید استاد که اصلا واقعا اینجا نبودم .. هر قدمی بر میداشتم فکر میکردم روی شن های مرجانی سواحل سی ساید و تمپا بای حرکت میکنم
.. اصلا نفهمیدم چطوری رفتم و برگشتم حتی رفتم لبنیاتی شیر محلی بخرم نفهمیدم چند کیلو بهم شیر داد وسطای راه پیش خودم گفتم چقدر این سنگینه … نگو چهار پنج کیلو برای خودش بهم داد
استاد اینقدر این چند روز بطور ضربتی و تمرکزی توی این فایل ها بودم که توی فضا هستم ..
البته استاد جان
خیلی نتایج تکاملی ریز ریز رو به پیشرفت گرفتم و از اینکه حالم خوبه و در لحظه ی حال زندگی میکنم شکرگزاری میکنم و از تابستان سال ۹۷ تا به الان تغییرات بسیار زیادی داشتم .. یعنی رویا ی درب داغوان قبل از آشنایی من با شما و رویا ی بعد از آشنایی من با استاد دو چیز کاملا متفاوت در همه ی زمینه های زندگیم شده
که همه ی اون درب داغون های قبلی ام نیاز به تمرین و تغییر باورهای مخرب گذشته ام تکامل پیدا کرده و اگر بخوام جمع بندی کنم اصلا قابل توضیح نیست البته توی کامنت های قبلی ام توضیح دادم که چطوری به زیر صفر رسیده بودم و چطوری به مدار بالاتری در حرکت هستم و از اینکه .. دستی از دستان خداوند شدید برام روز و شب از خداوند شکر گزاری میکنم
خدایا شکرت
خانم شایسته عزیزم .. فدات بشم که هر لحظه از خداوندم شکر گزارم که در کنار استاد و همراه استاد و با ما برو بچه های سایت هستید و این چرخه ی زیبایی ها رو با فیلم های بینظیریت و تلاش و کوشش برای تدوین و هما هنگی های لازم همچنان هدایتمان میکنی .. عزیزم خدا همیشه پشت و پناه شما دو عزیزان و دو استادان بینظیرم باشه
خدایا شکرت
یک خاطره و تجربه ی جالب از خانم شایسته …
اون زمان که در ایران معماری کار میکردم، کتاب های سالیانه ی معماری رو باید از دبی میگرفتم. توی اون کتاب ها . سازه های شهری و سازها هایی که توی کشورهای دیگه ساختع شده بود با جزییات فراوان ..
خانم شایسته هم برای تکمیل کردن حرف های استاد و با استفاده از تجربیاتشون دقیقا به یک نکته ی کلیدی اشاره کردن..
که باتوجه کردن به جزئیات اون زیبایی ها و لذت بردن از اونهمه زیبایی آرام آرام به سمت تجربه ی واقعیِ اون فضاها هدایت شدن. وقتی واحد برج تمپا رو استاد خریدن از اون بالای ی برج فضای شهر رو دیدن، اون فضاش دقیقا مثل اون عکسهای داخل اون کتاب بود که نشون می داد جهان چطور به کانون توجه ما جواب می دهد و ما چطور با کانون توجه مون اتفاقات رو خلق می کنیم..و یا برای پروژه ی کارشناسی معماری در تایلند . که این طرح دورش دریاچه ای با زمینه ی نیلوفر آبی
دقیقا با کانون توجه به اون عکسهای کتاب جهان هستی کار خودشو کرد ایشونو بسمت همون زیبایی هایی که توجه کردند همسو کرد بدون اینکه خودشون هم متوجه بشن.
همچنین در سریال سفر به دور آمریکا یادمه که وقتی به یک پارکی رفته بودید که یک سازه ی معماری رو دیدید گفتید که همیشه دوست داشتید این سازه ی معماری رو ببینید همون شخصی که اون ساختمان زیبا و پارک رو ساخته بود برای بازدید کنندگان ..
و دقیقا همون چیزهایی رو که در کتاب ها دیده بودن به واقعیت زندگیشون تبدیل شده بود و پدیدار و متجلی شده بود
و بقول خانم شایسته عزیزم و نکته ی کلید طلایی … معجره تمرکز بر زیبایی ها
خب خانم شایسته یک دوره ی جدیدی رو در این قسمت رونمایی کردند و مشغول تدوین این قسمت هستند به نام «دوره به صلح رسیدن با خود»
این دوره وردی های خالص و ناب وهمچینن منطق های قوی در مورد سلامتی، آرامش احساس خوب به ما میده. این آگاهی های باورهایی قدرتمند کننده و هماهنگ با خواسته هامون رو در وجودمون می سازه که می تونیم به آرامش برسیم و اون فضای آرامش و صلح درونی هست که ما رو به سمت خلق خواسته ها و قدم هایی که باید برداشته بشه، هدایت می کنه. به مسیری لذت بخش و نه پر از تقلا.
خانم شایسته ی عزیزم ممنون که هدایت شدید به هارد های قدیمی استاد از اون صحبت های کارگاه های سال نود و یک
با اینکه شما خودتون نفر اولی برای دریافت این فایل ها بودید ولی بازم پیش خودتون گفتید اینها کجا بودند .. واقعا تحسین تون میکنم برای این حد از آگاهی و پشتکار
دقیقا این موضوعی که شما مطرح کردید که.. ما فکر میکنیم که قانون رو فهمیدیم خیلی ورودی هامونو جدی نگیریم و یا نسبت به ورودی هامون متعهد نباشیم . و یا فکر میکنیم که همه چی رو راجب قانون بلد هستیم و دیگه اون تعهد و یا
اون فیلتر کم رنگ تر میشه ……….. . نکته ی بسیار قابل تعمق برانگیزی بود که مطرح کردید
این نکته ی بسیار کلیدی خانم شایسته برای من خیلی خیلی بیشتر از همیشه با معنا تر شد و از اینکه نسبت به ورودی هام و کانون توجه ام آگاهانه تر دقت لازم رو داشته باشم سعی میکنم جدی تر حرکت کنم
خانم شایسته جان واقعا دقیق گفتن که باید با جدیدیت کانون توجه مون رو کنترل کنیم. باید مراقت ورودی ها باشیم چون زندگی در شرایط خواسته، خود به خود اتفاق نمی افته و نیاز داره به تغذیه مناسبِ ورودی های ذهن و دوره در صلح بودن با خود، ورودی ای خالص برای هدایت به سمت آرامش و سلامتی همه ی خواسته هاست
خانم شایسته جان
یک تجربه ای داشتم خواستم اینجا با اجازه مطرح کنم..
من چند سال پیشتر کتاب های قانون جذب اسکاول شین و قانون توانگری رو خونده بودم و با یک مقدار کار کردن روی خودم فکر کرده بودم قوانین رو فهمیدم و انجام میدادم و بعدش فکر کردم که خوب چیزی نیست دیگه من که قوانین رو فهمیدم و خداییش تا حدودی کارام خوب پیش رفت و همه چیز عالی پیش رفت تا حتی کارخونه ی قارچ راه اندازی کردیم و وضعمون خیلی عالی شده بود ولی بعدها دیگه هم چی بدست فراموشی سپرده شد و بعدش همه چی خراب و خراب تر شد تا جایی که به زیر صفر رسیدیم که حتی هزار تومان پول خرید نون رو هم نداشتم.. البته من فکر میکردم قانون نو کامل فهمیدم و دیگه همه چیرو فهمیدم و علامه ی دهر شدم
البته خدارو شکر بعد از آشنایی ام با استاد با سه فایل رایگان استاد… چگونه در آمد خود را در یکسال سه برابر کنید و بدنبال اون با دیگر فایل های استاد از یوتیوپ و کانال تلگرامی ایشون آشنا شدم و تازه فهمیدم که نه تنها من از اون کتاب ها چیز زیادی نفهمیدم و با همون باورهای مخرب گذشته ی مذهبی و غیرمذهبی درب و داغون در همه ی زمینه ها . در روابط سلامتی عزت نفس و آرامش و آسایش ثروت ) ..در مدار باورهای مخربی بودم … بلکه این راه رو باید همیشگی دنبال کنم و ورودی هامو کنترل کنم و همچنین هزار ان راه و قوانینی که از استاد یاد گرفتم
رو متعهدانه و با جدیت دنبال کنم تا به بهترین ها هدایت شوم
خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم خانم شایسته ی عزیزم که دسته کلیدها ی طلایی و شاه کلید های واقعی رو یافتید و از تمام تجربیات قوانین جذب تون ممنون سپاسگذارم که در این مدار هدایت شدید و بیشتر از تمام این حرفا ممنونم که اجازه دادید در تجربیات شما سهیم بشیم و کنترل وردی هامونو جدی تر بگیریم و متعهدانه مسیرمونو حرکت کنیم
از استاد عزیزم بی نهایت تشکر و قدردانی میکنم که بعد از این سیر و سفر ها و تفریحات مهیج و دوست داشتنی .. لازم دونستن که یک نکات آگاهی دهنده رو تدریس کنند
واقعا ممنونم استاد بزرگوارم برای توجه به تمام تعهدی که نسبت به ما برو بچه های نوپای سایت دارید و همچنین تعهدی که به رسالت ی که دوست داشتید استوار هستید..
از دیگر دوستان هم خانواده ام تشکر و قدر دانی میکنم برای اینکه با خواندن کامنت شما عزیزیزان به درک آگاهی بیشتری هدایت می شوم .
بهترینع بهترین ها رو در همه ی ابعاد و لایه لایه های زندگیمونو برای همه مون آرزومندم روز و شب خوب و خوشی داشته باشید ممنون و سپاس
☘️
آگاهی های دوره «به صلح رسیدن با خود»، اصول اساسی را به ما می آموزد که درک و اجرایشان به قول قرآن ما در مدار «لعلک ترضی» قرار می دهد.
اگر نقشِ اساسی آگاهیهای این دوره را بطور خلاصه در «چیدنِ سنگِ بنای زندگی دلخواه» توضیح دهم، باید بگویم:
این دوره شاه-کلید کنترل ذهن است. مفهومی که در نگاه اول ساده به نظر می رسد اما آدمهای بسیار اندکی از عهدهی ساختن این توانایی برمیآیند؛
زیرا طبق قوانینی که خداوند بر جهان مقرر ساخته، سهم ما از تجربه فراوانی، عشق، سلامتی و آرامش به اندازهی تواناییما در کنترل ذهن و در صلح بودن با خودمان است.
و وقتی ذهن کنترل بشود، افسار زندگی در تمام جنبهها در کنترل ماست.
زیرا ایدهها و راهکارهایی که مسائلمان را حل می کند و فرصتهایی که درهای نعمت و برکت را به زندگیمان می گشاید، تنها به سمت یک ذهنِ آرام و در صلح با خود روانه می شود. برای همین است که کنترل ذهن اصلترینِ اصل هاست. اما کنترل ذهن، پشتوانه میخواهد و این پشتوانه به کمک باورهای قدرتمندکنندهای تأمین میشود که منطقهایی قوی در برابر نجواها و راهکارهای محدودکننده ذهن، ارائه میدهد و به این شیوه ما را به سمت راهکارها و ایدههایی هدایت میکند که نتیجهاش تجربهی خواستههاست.
آگاهیهای این دوره، الفبای ساختن آن باورها و منطقهاست. منطقهایی که پشتوانه ی آن کلام خداوند در قرآن است و به ما راه هدایت و فکر کردن به شیوهی خداوند را میآموزد و به این شکل «به صلح رسیدن با خود» را به ما یاد میدهد.
اطلاعات کامل درباره آگاهی های جلسات این دوره را می توانید در صفحه توضیحات این دوره مطالعه نمایید.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD291MB19 دقیقه
سلام استاد و خانم شایسته عزیزم چقدر بنر ویدیو زیباست
استاد رو می بینم که لبخند زده استاد لبخندت رو دوست دارم چون فقط یه لبخند عادی نیست فکر کنید عشقت داره برات صحبت می کنه با کلی حرف های قشنگ و تو می شینی خیره به اطوار صورت ، چشم ها لبخند ها زیبایی ها هستی ، من فکر می کنم تحسین یعنی این یعنی وقتی استاد میشینه پای حرف های خانم شایسته محو بشه محو زیبایی محو حرف ها محو حرکات و منم محو لبخند استاد بشم از همین بنر ساده و حتی اگر از باغ لبخند استاد برون بیام محو اون بکگراند دریا بشم و یا اون پل دور و ییا همین شاخه های نزدیک زیبا نیست؟
در عرفان تصوف مرحله آخر سلوک فنا هست و از نظر من یعنی همین یعنی دیگه خبری از من نباشه من فنا بشم فقط او باشه مثل همین الان من تو لبخند استاد فنا بشم همون طور که مولانا جانم در یک رباعی میگه:
ای زندگی تن و توانم همه تو
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی از آنی همه من
من نیست شدم در تو از آنم همه تو
می بینید یا در فیه ما فیه هم میگه “پیش او دو انا نمی گنجد” بله یا شما باید نیست بشی یا او ولی چون نیست شدن او غیر ممکن است چون او وجود مطلق است پس تو نیست شو
استاد تو کتاب رویا هایی که رویا نیستند میگه ما باید فاصله روح و جسممون رو کم کنیم این کار ماست خیلی موضوع مهمیه اگر کتاب رویا هایی که رویا نیستند رو نخوندید از دستش ندید و آره دقیقا کم کردن فاصله میان روح و جسم یعنی این یعنی همین فنا ، یعنی ما هر بار یکم به خدا نزیک تر بشیم به صورت تکاملی یک دفعه نمیشه چرا که ما این همه سال زندگی کردیم و خودمون رو از اون وجود و عشق دور کردیم اصلا یادمون رفته کی بودیم پس اگر می خوای به اون زیبایی و عشق برسی پس آروم آروم یکم نزدیک تر شو یکم دیگه و یه جایی آنقدر از صفات او در تو متبلور میشه که دیگه خبری از خودت نیست اون آدم قبلی رفت در غرغاب فنا و وجود تو پر از زیبایی پر از وصف جمال اونه ما اینطوری می تونیم به خداوند برسیم می تونیم یکم بهتر درک کنیم هیچ توضیح تئوری توانایی تعریف خداوند را نداره مولانا میگه
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
عشق می تونه عشق رو تبیین کنه یه داستان دیگه هم در مثنوی هست که دلم نمیاد براتون تعریف نکنم با بیان نغز مولانا که این داستان جزو قصه هایی هست که درکشور های غیر فارسی زبان مثل همین آمریکا از رومی خیلی محبوب هست خدایا شکر که ما می تونیم فارسی بخونیم و بفهمیم
آن یکی آمد در یاری بزد
گفت یارش کیستی ای معتمد
گفت من گفتش برو هنگام نیست
بر چنین خوانی مقام خام نیست
خام را جز آتش هجر و فراق
کی پزد کی وا رهاند از نفاق
رفت آن مسکین و سالی در سفر
در فراق دوست سوزید از شرر
پخته گشت آن سوخته پس باز گشت
باز گرد خانهٔ همباز گشت
حلقه زد بر در بصد ترس و ادب
تا بنجهد بیادب لفظی ز لب
بانگ زد یارش که بر در کیست آن
گفت بر در هم توی ای دلستان
گفت اکنون چون منی ای من در آ
نیست گنجایی دو من را در سرا
روزی یک عاشق رفت در خانه معشوق و در زد معشوق گفت تو کی هستی عاشق هم گفت “من” معشوق هم گفت برو این جا جای آدم خام نیست باید فعلا بری و در هجر و فراق بسوزی تا پخته بشی رفت و سالی گذشت و در آتش هجر و فراق می سوخت بازگشت آمد با رعایت کامل ادب خدمت معشوق و در زد معشوق گفت تو کی هستی ایندفعه گفت تویی تو ای دلبر معشوق هم گفت خب حالا شد حالا که منی بیا تو چرا که قبل هم گفتم پیش او دو انا نمی گنجد
واقعا آدم مدهوش میشه از این کلام که این مرد در کدام وادی بوده که اینطور داره اسرار عشق را با ما در میان می زاره
دوستان گلم ولی باید در این راه مواظب باشید چون از تصوف گفتم میگم این نباشه که بگید من برم دیگه مثنوی بخونم تمام نه در این راه یک معلم لازمه که شمارا راهنمایی کنه و از گزند های راه آگاهتون کنه معلم من استاد عباس منش هست و من مثنوی را بر اساس آموزه های استاد فهمیدم استاد به من کلید گنجه را داد حالا این با شماست که برید در گنجه را باز کنید یا نه ترس هاتون شما را متوقف کنند که شاید داخل گنجه مار باشه
خلاصه حرفم اینه برید قرآن را بخوانید همچنین مثنوی و دیگر آثار بزرگ را ولی روش و منش استاد باید به قولی محک شما باشه که حرف هارا بسنجید و بفهمید این را مواظب باشید خود مولانا هم گفته وجود استاد به قول اهل تصوف پیر طریقت الزامیه وقتی میکه
مجهول مرو با غول مرو
زنهار سفر با قافله کن
باید با قافله باشی و گرنه راه را گم می کنی این شرح حال خیلی هامونه که یه مدتی سایت و قصه باور هارو ول می کنیم و فکر می کنیم همه چیز رو می دونیم آخر هم در به در دنبال قافله می گردیم و مورد دوم اینه آگاهی های استاد کلید فهم این قصه هاست اگه این کلید رو نداشته باشید خطرناکه حتی می تونه گمراهتون کنه مثل قرآن که خودش میگه خیلی ها با همین قرآن گمراه میشن و خیلی ها هدایت
و این رو بدونید راه و روش استاد برای من بهترین و سر راست ترین مسیر بوده شک نکنید من اون راه ها رو همه بررسی کردم هم هفت شهر عشق عطار را هم ۷ وادی سیر و سلوک البته خط بطلان نمی کشم رو بقیه همونطور که گفتم راه ها متفاوت اند اما مقاصد یکی هست ولی تجربه من میگه این سر راست ترین راهه پس شال و کلاه کنید و عزم سفر کنید با این قافله صمیمی عباس منش خدایا شکرت واقعا که الان دارم می نویسم در این موارد خدایا شکرت
راستی از قسمت قبل یه چیزی به خانم شایسته می خواستم بگم که حالا فرصتش هست ، خانم شایسته من هر دفعه که پیراهنتون رو نگاه می کنم دیوانه میشم بالاخره گیمر هایی چون من حواسشون هست که لباس NINJA می پوشید مبارکتون باشه من که واقعا از دیدن لباس لذت می برم چون اول یاد خود NINJA می افتم که برای من الگو هست که چطور این مرد از صفر به اینجا رسید فقط براتون بگم قراردادی که با مایکروسافت بست برای اینکه از توییچ بیاد میکسر (پلتفرم استریم مایکروسافت) استریم کنه مایکروسافت قراردادی بالغ بر ۲۰ تا ۳۰ میلیون دلار با نینجا بست دیگه درآمد های دیگه از همین لباسی که خانم شایسته پوشیده رو نگم و موفقیت های دیگه ش که رکورد ویو توییچ رو شکست و غیره همون مردی که ابتدای کار با یک کامپیوتر ساده شروع کرد ویدیوش هست می تونید ببینید برید ببینید که چطور از صفر شد بهترین استریمر دنیا تحسین برانگیزه آره خانم شایسته لباستون من رو یاد تمام این موضوعات می ندازه یاد اینکه میشه یاد فراوانی پول و احساس لیاقت مبارکتون باشه خانم شایسته من که کلی لذت می برم با همین پیراهن سادتون
دیگه از بس در این باغ بنر ویدیو سیر کردیم نرسیدیم از اون باغ بیایم بیرون و بریم برای خود ویدیو از بس داخل همون بنر کلی چیز برای تحسین و ستایش بود
من که دیگه توان نوشتن ندارم پس این وظیفه محول میشه به دیگر دوستای تحسین کننده من از نوشتشون لذت می برم
سلام محمد عزیزم
کامنتت موجب خرسندی منه و همچنین هدایت خداوند برای من
می بینی پسر خدا چجوری فلش بهت می ده چجوری هدایت می کنه گاهی از زبان من گاهی از زبان تو راستش وقتی نوشتی “حالا بذرش تو دل ما کاشته شد الان وقته آب دادن و کود دادنه” این کلام انگار تلنگر و نهیبی به من بود یاد این شعر مولانا افتادم:
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد
کو قسم چشم؟ صورت ایمانم آرزوست
کامنتی که با وحی خداوند نوشته شد قصه ایمان بود و البته مست شدم همچنین بقیه هم پاره های نازنینم حالا وقت جامه عمل پوشیدنه صورت ایمان پس بزن بریم برای صورت ایمان
می بینی محمد گاهی از کلام من و گاهی از کلام تو هدایتمون می کنه و باهامون حرف می زنه ، آنوقت من جانم برای این خدا در نره خدایا شکرت
تحسین برانگیز نیست؟ نه من علی رو می شناسم و نه اون من را ولی خدا اینطور نشانه هاش را به ما نشان میده از جایی که فکر نمی کنی
محمد جان عزیزم چقدر من تورو دوست دارم
وقتی کامنتت رو می خونم به خودم می گم ببین این پسر فوق العادست عشق از رود درونش جاری و ساریه من صداش رو می شنوم و مثل همچین موقع هایی دست و صورتی هم می شورم
محمد عزیزم تو آینه ای هستی که خودم را داخلش تماشا می کنم پس دوست دارم
سلام فائزه عزیزم
خوشحالم که لطف و توفیق خداوند در نوشتن این کامنت باعث میشه دوستای عزیزم هم از این عشق بی بهره نمانند قطعا این جز از لطف و رحمت خداوند به ما عاشقان نیست خدایا تنها تو را سپاس می گم
به قول سعدی استاد سخن
بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم
فائزه جان کامنتت رو خوندم کلی لذت بردم آفرین که می نویسی من که کلی حال کردم و برام عشق و آگاهی بود ، خیلی قشنگ گفتی می بینی خدا چطور هدایتت می کنه و آگاهی هایی که الان برامون گفتی رو بهت میگه آفرین ذهن فراموش کاره ، فراموش کردن رو خوب بلده برای همینه که اصلا خودمون رو هم یادمونرفته که کی بودیم و از کجا آمدیم مولانا میگه
خویشتن نشناخت مسکین آدمی
از فزونی آمد و شد در کمی
یه جای دیگه هم میگه
آخر آدم زاده ای ای ناخلف
چند پنداری تو پستی را شرف
ما کارمون به جایی رسیده که پستی و ناچیزی را شرافت و بزرگی حساب می کنیم میایم خیلی راحت به بعضی آدم ها قدرت می دیم ولی دریغ از اینکه بدونیم
که اگر بتان چنین اند ز شه تو خوشه چینند
نبدست مرغ جان را به جز او مطار دیگر
آره اگر اینارو بت خودت کرده فکر کردی قدرتی دارند این ها برای شاه تو رب تو خوشه چین هستند
در مورد اون موضوع هم آره فائزه جان خوب فهمیدی اول کلید رو از استاد بگیر بعد برو با اون کلید درب های حکمت رو باز کن خیلی مهمه مولانا راجب داستان موسی و خضر میگه:
وهم موسی با همه نور و هنر
شد از آن محجوب تو بی پر مپر
موسی با همه فضیلتی که داشت در داستان خضر نسبت به خضر دچار سوظن شد بنابراین تو هم بی پر مپر اون پر و بال همون کلیدی هست که میگم باید از استاد بگیری
بازم خدا را سپاس میگم که باعث نگارش این کامنت ها میشه حتما اگر خداوند توفیق بده برای نوشتن من کی هستم که دریغ کنم تمام این چیز هایی که میگم همش لطف الله است سعدی تو یه غزل میگه:
سعدی چو جورش می بری نزدیک او دیگر مرو
ای بی بصر من می روم او می کشد قلاب را
در مورد من هم همینطوره این حرف ها رو که من نمی زنم “او می کشد قلاب را” از خدا می خوام که همواره مارا صید کنه
برات از خدا اون آرزو های خوشگل تو دلت رو میخوام
آمین