https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/02/abasmanesh-17.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-02-19 12:36:062021-03-01 07:21:08سریال زندگی در بهشت | قسمت ١42
243نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
از همین اول تحسین میکنم این شهر فوق العاده زیبا و تمیز رو ،میدونید بیشترین چیزی که من از این شهر لذت میبرم و نظر منو به خودش جلب میکنه همین مسطح بودن این شهر که همش صاف و همواره جاده هاش با پیادورو هاش ،رودخونه هاش،واقعا عالیه بینظیره چقدر زیباتر کرده شهر رو
خب شما میخواید برید غذا بخورید بع از کلی لذت بردن از اون پارک جنگلی بسیار زیبا و رویایی،
خدای من چقدر تحسین میکنم این پیاد روهای فوق العاده رو که کنارشون اینچنین با چمنهای سبزپوشیده شده و زیباتر کرده اونو،
تحسین میکنم و سپاسگزارم از شما که این زیبایی ها رو هر روز با ما به اشتراک میزارید و هر روز با ایده های بهتر و کارا تری که در طی تکامل بهش میرسید و عمل به الهاماتتون تجربه هایی که بدست میارید هر روز بهتر و واقعی تر قابل لمس تر میکنید برای ما این زیبایی هارو،و اگر ما توجهمونو بزاریم روی این زیبایی ها و تحسین آنها و احساس سپاسگزاری واقعی جهان لاجرم ما رو هدایت میکنه به زیبایی های بیشتر به این زیبایی های بینهایت فوق العاده،
خدای من چقدر تحسین میکنم این رستوران رو که با چه ایده هایی غذا رو میشه سفارش داد و میاره برات کنار ماشین تحویل میده واقعا این بیماری یه نعمته که چقدر همه چیز رو بهتر و راحت تر کرده از اون ور هم دیگه نمیخواد روی تمیز کردن رستوران زیاد کار کنند و راحت تر شده براشون،
تحسین میکنم شما رو که میخواید غذاتونو لب ساحل بخورید،تحسین میکنم شما رو که میخواید از لحظاتتون نهایت لذت رو ببرید برای خودتون لذتبخش ترش کنید،تحسین میکنم شما رو واقعا و از دین ساحل زیبا هم لذت میبرید،
خدای من چقدر تحسین میکنم شما رو که چه راحت و ساده روی ماسه های فوق العاده زیبا و رویایی نشستید و میخواید غذاتونو بخورید،چون من فکر میکردم زیر اندازی چیزی میزارید،اما چقدر واقعا لذت بخش تر هستش که روی این ماسه ها بشینی غذاتو بخوری و لذت ببری از این دریای فوق العاده زیبا،
خدای من چقدر تحسین میکنم شما رو که به این پرنده ها غذا میدید و واقعا معلوم میشه شما خیلی به پرنده و مرغ و خروس علاقه دارید و از بودن باهاشون لذت میبرید،
خدای من خدای من این دیگه نهایت تحسین کردنه که هر کسی با هر پوششی میاد لب ساحل و لذت میبره با هر دین و مذهبی با هر پوششی در نهایت احترام به عقاید یکدیگر و در کمال آزادی تحسین برانگیزه واقعا،
خدای من خدای من فوق العاده است این غروب رویایی خورشید رو که چه زیبا آسمان رو نارنجی رنگ کرده،الهی شکرت از این همه زیبایی،
سپاسگزارم از شما خانم شایسته ی نازنین که برای ما از لحظات فوق العادتون فیلم میگیرید،سپاسگزارم
استاد الان ساعت چهار و نیم بامداده و یه حسی بهم گفت برم سایتو چک کنم حالا قبل از اینکه برم، بعد یه دفعه دیدم ئه!! قسمت بعدی کی اومد من نفهمیدم آخه من امروز تا ظهر سایتو چک کردم چیزی نبود ولی الان یه دفعه..
بعد جالب تر اینکه اول فایل صحبت از تمرکز بر نکات مثبت کردید که به جای اینکه بشینیم اخبار چرت و پرتو ببینیم، بیاییم و آگاهانه ذهنمونو متمرکز کنیم روی اون سرچشمه ای که باید ازش تغذیه بشه، متمرکز بشه بر روی نکات مثبت و این ما رو هدایت میکنه به زیبایی های بیشتر، بعد یه لحظه اومد تو ذهنم که من واقعا تا الان چیو داشتم تحسین میکردم که این موقع هدایت شدم به سمت این فایل، چی شد که یه حسی بعد از این همه ساعت گفت برو سایتو چک کن و بیام ببینم عشق من، سریال بهشت و زندگی اومده، و ببینمش و الان شروع کنم کامنت بذارم.
همین الان دارم توی ذهنم میارم که این اولا که هدایت خداست شکی درش نیست، دوم اینکه این حاصل یه سری باوری بود که من ایجاد کردم و یه ایمانی بود که داشتم که بهم تلنگری زد که دست خالی کارمو تموم نکنم، سوم اینکه همین الان دارم حالا یا با نجواها مقابله میکنم یا دارم پیشگیری میکنم نمیدونم، ولی یه چیزی داره توی ذهنم میگه که اعتبارش با خداست، اونه، فقط خودش، چی میتونست منو ساعت 4:30 صبح بکشونه با عشق و راحتی و آسانی اینجا؟
کی میتونست اینقدر واضح بهم بگه بیا از اینطرف برات سورپرایز دارم؟
کی میتونست اینقدر واضح صحبت کنه که صداش نه وقت بشناسه نه مکان نه هیچ چیز دیگه و فقط به گوش برسه!!!
و دارم در ادامه همون حس به خودم میگم تا وقتی دارم روی خودم کار میکنم، سعی در مراقبت از باغچه ذهنم میکنم، تا وقتی دارم ایمان میارم میتونم صداشو بشنوم، تا وقتی توی مسیر دارم حرکت میکنم، اگه بایستم دیگه نمیشنوم، مثل آسیابی که تا وقتی آب روانه کار میکنه، وقتی آب راکد بشه دیگه آسیابی معنی نداره حالا هرچقدر گندم پاش بریزی.
امیدوارم همینارو که دارم مینویسم هم تونسته باشم بشنوم
به قول یه فیلم میگفت سه نفر حرف راستو میزنن، کسی که عصبانیه، کسی که خسته است و کسی که مسته، اون اولیش که هیچی، خسته ولی یه ذره چرا🤣🤣که البته به الله قسم تا فقط تصویر فایل جدیدو دیدم اندازه دیدنش و نوشتن براش انرژی گرفتم، سومی هم که ما همه مستیم، به قول حمید هیراد یا رب من می نخورده به شما رسیده ام، شراب ما این سریاله، لب خندان جام هم که میدونید کجاست دیگه!!
کی میتونه آلوده این شراب مطهر و پاک کننده بشه و مست نشه؟
کی میتونه این حد از تفاوت نگاه رو هم داشته باشه هم منتشرش کنه!!
نمیدونم آیا واسه همینه که نزدیک 5 صبحه یا چیز دیگه که یه لحظه فکر کردم گفتم ببین همین مایو پوشیدن مردم لب ساحل هم زیباست دیگه مگه نه؟ اگه نبود که تو قاب تصویر این سریال نمیومد، گفتم راحتی هر آدمی اینجا، زن و مرد، دختر و پسر، کوچیک و بزرگ، عریان و پوشیده زیباست، وگرنه تو قاب تصویر ما نمیومد، نمیدونم چیزیه که همیشه تحسینش میکنما، ولی الان یه جور دیگه ای دیدمش، یه جور دیگه ای حسش کردم. اون نشستن استاد و غذا دادن به پرنده ها رو جور دیگه ای دیدم، دیگه برام عجیب نبود، نمیگفتم واو، میگفتم احسنت، اون روش فروش جدید رو که دیدم نگفتم اوه مای گاد، گفتم دمش گرم، وقتی گوشی استاد رو دیدم که شارژش نزدیک پر بود و اینترنتش LTE نگفتم هی خوش به حالش، گفتم نوش جونش، وقتی اون پیتزاهای خوشمزه رو دیدم نگفتم آخ دلم خواست، گفتم گوشت بشه به تنش، بعد دیدم که من از وقتی اینطوری شدم که آگاهانه سعی کردم خودم رو از اکثریت جامعه جدا کنم، اکثریت واسه من فعلا خانواده و دوستانم هستند، اگه هرکس دیگه ای به جای من اینجا نشسته بود و داشت این تصاویرو میدید، میدونید اولین چیزی که میگفت چی بود؟ میگفت وای اینا رو ببین چقدر بی حیان چرا اینقدر لختن، به خدا اگه چیز دیگه ای میگفتن، ولی حالا دارم میبینم از وقتی که تصمیم گرفتم ادامه بدم و واقعا تغییر کنم، دیگه خیلی چیزایی که برای بقیه عیب و زشته، برای من مایه مباهات و تحسینه، برای من نشان عزت نفسه، نشان از توحیده، و هر آنچه که برای اونها افتخاره برای من به سان شرکه، چیزایی که بهشون افتخار میکنن و سعی میکنن به همه اثباتش کنن، شرک خالصه و من الان اینو میفهمم و اگه سه سال پیش بود یا حتی دو سال پیش، شاید منم تایید میکردم یا اینکه تو ذهنم میگفتم نکنه اینا راست میگن؟
اما الان چیزهایی رو میدونم درسته که اونها حتی فکر کردن بهش رو مسخره و زشت و عیب میدونن، کارهایی رو میدونم باید انجام بدم، که اونها وقت تلف کردن میدونن، مثالهایی رو دارم از افراد خود ساخته تاپ دنیا، که اونها به عنوان استثناهای تکرار نشدنی و نظر کرده ازشون یاد میکنن، و باز هم دارم تو ذهنم به خودم میگم، که تا وقتی دارم روی خودم جدی کار میکنم چنین نظر و نگاهی دارم، تا وقتی آگاهانه ذهنمو کنترل میکنم به این آگاهی ها دسترسی دارم، اون موقعست که از یک چنین فایلی چیزی نمیتونم اصلا ببینم به جز زیبایی و تحسین، به جز در صلح بودن با خود، به جز احساس خوب، به جز احساس خود بودن، به جز با خدای خودت یکی شدن، شاید اونایی که توی این تصویر بودن خودشون ندونن ولی مایی که الان کنار همیم و این آگاهی هارو دریافت میکنیم به خاطر انتخاب و ایمانی که تا الان آوردیم، میتونیم بفهمیم این رفتارها چیه و نشان از چی داره.
باز هم میرسم به اونجایی که میگم پس چجوری من باید شکر کنم؟
اینهمه نعمت از قدرت کی بر میاد که به خاطرش شکر کنه؟
زبان که هیچی اصلا قاصره کلا
حداقل با استفاده از نعمتهایی که داریم یه ذره خودمونو نزدیک کنیم به اون حس سپاسگزاری، اینجوری باز بهتره، توی جهانی که یه اقیانوس مرکب و یه جنگل قلم نمیتونن نعمتهاشو فقط بشمارن، به نظرم معقول ترین کار همینه، استفاده کنی ازشون، و داریم میبینیم که چطور داره استفاده میشه در این تصویر از این نعمتها
یه کامنتی خوندم دوست عزیزمون نوشته بودن اصلا دیوانه ام کرد، توی قسمت قبلی ، اولای کامنتشونم بود، نوشته بودن خدا وقتی میبینه این مردم اینقدر تمیزن دلش میخواد همش تمیز بمونن پس برای همین گرد و خاکو ازشون دور کرد تا حتی بیشتر تمیز بمونن.
منو دیوانه کرد این جمله
بهم گفت ببین! همینه! خدا وقتی حمایتت میکنه، وقتی میاد کمکت که تو با عملت تعهدتو نشون داده باشی، خودت اون تغییری باشی که دوست داری توی جهان ببینی، اول خودت، اول حرکت خودت، اول تعهد عملیت، بعد خدا میبینه میاد حمایتت میکنه، اینجوری نیست که بیاد یه ذره یه ذره حمایت کنه دیگه ها نه!!! دیگه از اونجا به بعد برات کولاک میکنه، دیگه یه جوری سوار بر تخت روانت میکنه که بگی تمام اون پیشرفت قبلیام یه طرف، تحفه شروع این حمایت هم یه طرف، از اونجا به بعد دیگه خدا میگه چشم، اولش تو بهش میگفتی چشم، از یه جایی به بعد میگه دیگه نوبت منه، تو بگو من میگم چشم و برات فراهم میکنم
خدایاشکرت
باورم نمیشه ساعت 5 و 10 دقیقه شد، 40 دقیقه دارم مینویسم، کی گذشت اصلا؟؟
صبح؟؟ عجیبه
به نظرتون جز اینه که خودش داره مینویسه و من فقط وسیله ام، فقط وسیله ای که دلش میخواد تونسته باشه خوب شنیده باشه و نوشته باشه
امیدوارم، انشاءالله به امید خودش که همینطوره
دیگه دارم قاتی پاتی مینویسم، غلط املاییام زیاد شد
برم یه ذره به روح که نه، به این جسمم استراحت بدم چون خیلی کار دیگه باید واسه روحم انجام بده باید انرژی داشته باشه
عاشقتم خداجون که الان اینجا، این ساعت دارم مینویسم، در مورد چیزی که زندگیمو، جهانمو، وجودمو دگرگون کرده از وقتی باهاش همراه شدم و تا وقتی باهاش میمونم.
خدایا ما را به راه راست هدایت کن، به راه کسانی که به آنها نعمت دادی نه کسانی که بر آنها غضب کردی و نه گمراهان
چقدر قشنگ نوشتی ، کلماتی که بدون شک تو اون تایمی که گفتی فقط از خود خدا برمیاد، بوی یه اتصال ناب میاد از این کلماتی که مشخصه چقدر قشنگ و درست و با استمرار روی خودت کار میکنی که اینطور به این زیبایی آگاهی خداوند در تو جاری میشه و تو فقط می نویسی، نووووووووش وجودت باشه محمدامین عزیز و هر لحظه ات متصل تر و زیباتر و توحیدی تر و ثروتمندتر در پناه رب العالمین
منتهی به نظر خودم، اگر بخوام گریزی بزنم به حدیث پیامبر که گفتند خدایا ما تو را آنطور که شایسته است نشناخته ایم، از این رو حس میکنم خیلی خیلی این کارکردن روی خودم و استمرار ورزیدن میتونه کاملتر از الان باشه، نمیدونم شاید همون حسیه که مریم خانم میگن هنوز پله اولم، همون که تازه دارم حس میکنم که اول راهم، راستش همیشه این حسو دارم، هر موقع که لطفشو به وسیله دستان بینظیر و نازنینش به من ابراز میکنه، این حس درونم بوجود میاد که نمیتونم بپذیرم که تسلیم بودن و اتصال از طرف من بوده، مثل همونی که استاد میگن من فکر نمیکنم یه وقتی یه روزی یه ساعت حتی کامل تسلیم بوده باشم، منم همین حسو دارم، من به اندازه وقتی که تونستم خودمو متصل کنم ازش دریافت کردم، اگر بیشتر وصل میموندم، بیشتر دریافت میکردم، اعتبارش برمیگرده به رب، نه به من.
نمیدونم شاید باز هم درست نتونستم بازگو کنم این حسو ولی یه چی تو مایه های تواضع حاصل از منت الله بر سرمه، نمیتونم به قولی بلند بشم بگم من!! چون همش اون بوده، به اندازه ای که روی خودم کار کردم نتیجه اش ظاهر شد، حالا یا کم بوده، یا خوب، نمیدونم، فقط میدونم که خودش بود، خودش، من به قولی ابزاری شدم در دستش و خدارو بابتش شکر میکنم
و سپاسگزارم از شما که اینقدر سخاوتمند و مهربانید که قصد کردید و برای من نوشتید، بسیار متشکرم، این لطف و خلوص و پاکی شمارو میرسونه، زیبایی و طراوت روح شمارو میرسونه و سپاسگزارم به خاطر وجود شما در لیست بهترین دوستان زندگیم، دوستانی که اگرچه ممکنه از هم به صورت فیزیکی دور باشیم، اما در واقع در درون یکی هستیم
سپاسگزارم
از الله مهربان بهترین ها رو برای وجود ارزشمند و مقدستون آرزومندم چون لایق بهترینها هستید
آره دقیقا همینه که گفتید تازه دارم حس میکنم که اول راهم و همیشه این حسو دارم این همون باور به بی نهیات بودنه به این که میشه از این هم عالی تر و ناب تر و بهتر و زیباتر باشه، نووووووش وجودتون باشه این حس و هر روز بیشتر و عالی تر و ناب تر 😍
خیلی ممنون از این کامنت زیبا و تاثیر گذارتون و از اینکه با خوندن کامنت شما به درک آگاهی بیشتری هدایت شدم ممنون و سپاسگذارم
اینکه..صبح زود رفتین داخل سایت این نشان از یک ایمان محکم قلبی است که نور و چراغ هدایت رو نشون میده
اینکه…سه نفر حرف راست رو میزنن . یکی اینکه عصابنیه یا خسته است یا مسته 🤩
اینکه… با کار کردن روی خودمون دییگران مسخره میکنن و وقت تلف کردن میدونن .. دقیقا نگاه دیگران به ماها همینطوره و قشنگ معلومه که چطوری نگاهمون میکنن🙄🙄🙄
اینکه…این مردم امریکا دوست دارند تمیز بمونن خداوند هم گرد و خاکو ازشون دور کرد . به گفته ی اون دوست عزیزی که به کامنتشون هدایت شدید .. واقعا آدم از این همه خیر و برکت دیوانه میشه
اینکه… چهل دقیقع مشغول نوشتن بودید در اونموقع صبح واقعا جای تحسین داره و من اصلا توانایی نوشتن در اونموقع صبح رو ندارم در عوض چندین ساعت عصرها میشینم سریال و نوشتن رو انجام میدم
خیلی خیلی مممنون دوست عزیز برای این اطلاعات و درک آگاهی هایی که از خوندن کامنت زیباتون نصیبم شد و هدایت شدم به کامنت زیبای شما
مممنون و سپاس
براتون بهترین ها رو آرزومندم
شاد و موفق و سلامت و ثروتمند باشید روز و شب و سحرگاه 😄 خوبی داشته باسید
نمیدونید چقدر خوشحالم که در کنار چنین دوستانی هستم، نمیدونید چقدر خیال آدم آسوده میشه وقتی میدونه جایی رو داره که میتونه به راحتی، با آرامش و خیال راحت از قوانین درست و بدون تغییر حرف بزنه، از هدفهای بزرگی حرف بزنه که حتی نمیتونه جلوی بقیه بهش اشاره کنه چرا که تمسخر و تحقیرشو به همراه داره، چون اینو امروز دوباره تجربه کردم که نمیتونستم دم بزنم و مدام توی ذهنم تکرار میکردم چیزهایی رو که باید گفته میشد اما اون دیگران نه ظرفیتشو و نه لیاقتشو به هیچ وجه نداشتن، اما وقتی قدم میذاری اینجا، میبینی دوستانی داری که از خودت مشتاق ترن تا از موفقیتهاشون صحبت کنن، از باورهای درست بگن، از هدف های بزرگ و عظیمی بگن که بهشون ایمان دارن و دیگه اینجا کسی مسخره نمیکنه، کسی تحقیر و توهین نمیکنه، در عوض تحسینشون میکنن،
نمیدونید با خوندن پاسخ زیبای شما چقدر این حس درونم فوران کرد که من عاشق شما هم دوستان بینظیر و فوق العاده و سوپرآگاه من، نمیتونم وصف کنم چقدر روحم بازتر شد، چقدر خیالم راحتتر شد، چقدر حالم خوبتر شد وقتی دیدم دوستان عزیز و نازنین و دوست داشتنی و از همه مهمتر هم فرکانسیم به لطف الله پاسخ هایی برام نوشتند و من هم میتونم براشون بنویسم، نمیدونم تونستم اون حسو وصفش کنم یا نه ولی میگم فقط خدایاشکرت که من اینجام، دوستان هم فرکانسیم اینجان، اون 1 درصد تاپ و خاص دنیا اینجان، اون یک درصدی که خدای خاص و منحصر به فردی رو میپرستن اینجان، و خداروشکر میکنم که من هم اینجام، و نمیتونم باور کنم یه روزی ازشون جدا بودم، هرچند که زیاد خداروشکر آلوده زهر شرک اون دیگران نشدم باز هم به لطف الله.
سپاسگزارم، متشکرم، ممنونم، عاشقتونم دوست عزیزم ، تشکر میکنم به خاطر اینکه هم خانواده من هستید، تشکر میکنم که در مدار هم هستیم و تشکر میکنم به خاطر این پاسخ عالی و لذتبخش و خوشحال کننده ای که برای من نوشتید که برای من باعث افتخاره،
سلام دوست عزیز اخ که چقدر صحبتها و نوشته هاتون به دلم چسبیدو احساس شادی و به دست گرفتن روح و جسمم رو فهمیدم عالی بود برای مبتدی مثل من درس بزرگی بود برای استاد عزیز و شما که دست خدا شدی که از الهامات درونی خودتون برامون بنویسین متشکرم🌹🌹🌹
دیگه کافیه،دیگه چاره ای جز نوشتن ندارم… آره گاهی خیلی بهم فشار میومد که برای کامنت نوشتن اقدام نمیکنم… شنیدی که میگن «پیشنهادی بهت میدم که نتونی ردش کنی»،حالا خدا و دستانش «زیبایی و غذایِ روحِ خوشمزه ای رو سخاوتمندانه بهت هدیه میده که نتونی ردش کنی،که هیچ جوره نتونی بی تفاوت ازش بگذری»…خوشا به سعادت مون که لایق دریافت این همه زیبایی و غذای لذیذ روح و روان هستیم که هر کس به فراخور لیاقت و درکش، و ظرفیت وجودیش میتونه بیشتر و بیشتر «دریافت کنه و لذت ببره»
سلااااام به هم تیمی های عزیزم سلامی از جنس عشق و سپاسگزاری
سلام استادِ تمرکز بر زیبایی ها و نکات مثبت… نمیدونی چقدررر دلم برات تنگ شده حسین 😆😉😍😘 خیلی وقت بود مستقیم با خودت حرف نزدم جانا
استاد جانم عزیز دلم همین الان که داری این متن رو میخونی لُپت رو بذار روی صفحه گوشیت میخام ماچت کنم…نه نه نشد دیگه،داری طفره میری هااا !!! خدا وکیلی نزن تو ذوقم….آباریکلا حالا شدی پسر خوب…مااااااچ😗😘… حالا اون لپ 😙😙😘😍مممممچچچچ…. آخیییش دلم خنک شد، یه دل سیر ازون بوس های محکم میلادی بوست کردم😍😊😉😆💕💖💟… اوووف اومدم کادر صفحه ثبت دیدگاه رو بوس آبدار کردم صفحه خیس شد😅😊😋😉
گفتی شماره غریبه رو جواب نمیدی؟؟!!! آره جون خودت… پَ اون شب کی بود نصف شب اومد تو خوابم و باهام تماس گرفت؟! راستشو بگو حسین!! شمارمو از کجا گیر آوردی کلک … از موقعی که روال و سبک زندگیم رو تغییر دادم، خط جدید گرفتم و غیر از چند نفر معدود که اونم ناخواسته بود، هیشکی شمارم رو نداره … یعنی کیف کردم وقتی توی خواب باهام حرف زدی و نظرم رو راجبه یه سری مسایل خواستی و چقدر بیشتر حال کردم با خودم که رک و صاف حرف دلم رو محکم بهت زدم یعنی معلوم بود که پرات ریخت ازین همه اعتماد به نفس و صلابت… امیدوارم که ازم دلخور نشده باشی خودت میدونی که چقدررر دوستت دارم ولی حرف دل رو باید رک و صادقانه زد حتی توی عالم خواب،اینکه توی خوابی که دیدم چه حرفا و مکالماتی بینمون رد بدل شده یه چیزیه بین خودمون،محرمانس…
خوب بذار ازین جا شروع کنم؛ این کلید واژه های حیاتی سعادت در دنیا و آخرت🔑کانون توجه؛ توجه به نکات مثبت و زیبایی ها🔑کنترل ذهن 🔑«در صلح بودن با خودمان» ؛
دیشب؛ آره دقیقا دیشب قبل از اینکه بخوابم کامنت یکی از دوستای عزیزمون فایزه رستگار رو، توی قسمت قبل بصورت کاملاً هدایتی خوندم که پیشنهاد داد فایل «زیبایی ها را ببینیم» رو مشاهده کنیم، نمیدونم چرا ندای قلبم اصرار داشت که دقیقاً همون لحظه وسط کامنت برم توی هاردم و اون فایل رو که قبلا دانلود کرده بودمُ برای اولین بار ببینم… با اینکه زیر پتو داشتم خواب میرفتم ولی یهو بلند شدم و رفتم اون فایلی پیشنهادی دوستمون رو دیدم…وااای باورم نمیشد،این دقیقا همون چیزی بود که انگار فراموش کرده بودم و دقیقا همون چیزی بود که داشتم گمش میکردم… به هر چیزی که «توجه کنی» و «آگاهانه تحسینش کنی» بیشتر و بیشتر وارد زندگیت میشه،حین دیدن اون طبیعت بکر و رود ها و آب های روان اون فایل که گمونم توی اروپا بود، ناخودآگاه اونقدر احساساتی شدم که اشک چشمامو گرفت و بلند شدم که با خودم آگاهانه حرف بزنم و اونچه که بیاد میارم رو توی کاغذ بنویسم؛(خوب به کانون توجه و فرکانس یا همون احساس دقت کنید)
امروز؛ همون دوستی که اخیراً توی کامنتم برای طیبه مرادی عزیزم ازش حرف زدم، دوباره اومد سراغم… پسری که قبلاً دوست خیلی صمیمیم بود ولی بعد تغییرات شگرفی که امسال بواسطه هدایت شدن به این فضای بهشتی داشتم، کلا از مدار و زندگیم حذف شد، تا اینکه جهان اونقدر بهش فشار آورد و لهش کرد که خودش چند وقت پیش اومد دنبالم و به اشتباهاتش و حقانیت حرفایی که قبلاً بهش زدم اعتراف کرد، بنده خدا اونقدر داغون و گیج شده بود که رمقی ازش نمونده بود…همون روز چنان با عشق و اطمینان قلبی باهاش حرف زدم و شاه کلید کنترل ذهن رو براش رونمایی و پرده برداری کردم که انگار دریچه جدیدی از آسمون براش باز شد و متعهد شد که از نو زندگیش رو بسازه و تغییر کنه… امروز که بازم اومد سراغم انگار یه آدم متحول شده و کاملا تازه ای رو ازش دیدم، فوق العاده پر انرژی و سرحال…باز هم مثل همیشه قدرت هدایت پروردگار منو منقلب کرد،باورم نمیشد همون چهار ساعتی که با توکل بر خدا باهاش حرف زدم و از شاه کلید های اصول خوشبختی و «خدا» باهاش در میون گذاشتم، انقدر متأثرش کنه که اقدام به تغییر و تحول کنه… امروز خودش اومد گوشی تلفنش رو نشونم داد… اون همه کانال تلگرام قانون جذبی و نمیدونم از همین انگیزشی ها و اینستا رو کنار گذاشت، و بهم گفت که توی این مدت اخیر اغلب طبیعت گردی میکرد و در حال لذت بردن از لحظات زندگیشه، و جالبتر اینکه اون سنگ مثانه ای که از شدت درد کارش رو به تزریق مورفین کشونده، از مجراش تخلیه شد و کاملاً سلامتیش رو بدست آورد…. چهره خوشحال من دیدن داشت وقتی از دیدن نتایج و حال خوبش ذوق میکردم… خودم شخصاً کم کم از همون دو ماه اولی که تغییر کردم متوجه «قدرت گرانش و مغناطیس» خودم شدم، جذبه ای که «قدرت تاثیر گذاری» رو به ارمغان میاره… باورم نمیشه که اینقدر تاثیر گذاریم بالاتر رفته که حتی برادرم که هیچوقت حرفامو گوش نمیکرد و همه چیش رو از سر لجاجت برعکس من میگرفت، الان خودش میاد پیشم و نظرم رو راجبه خیلی از مسایل میخاد حتی برای راهنمایی درس و کنکورش که هیچ وقت قبلاً حتی اجازه اظهار نظر کردن منِ ته ته تجربه رو نمیداد… بقدری تحت تاثیر همنشینی و روحیه زلاتانی من قرار گرفت که حتی با وجودی که مسی فن بود الان عکس زلاتان و کریس رو گذاشته تصویر زمینه مبایلش و همتای من پیگیر زلاتان و کریسه،،، یا آشنایان که همه و همه یجورایی بهم مشکوکن و دنبال اینن که سرک بکشن توی زندگی خوصیصیم که بفهمن چه رازی پشت این همه تغییرات توی این مدت کوتاه نهفتس، تاجایی که دایی م که همیشه یکی از پشه های مزاحم و مخالفین من بود، فالوینگای پیج اینستام رو میگرده و فالو میکنه، میگه میلاد اینا رو فالو میکنه منم اینا رو فالو کنم تا مثل میلاد بشم. ههههه😂😀 بنده خدا نمیدونه بازی چیه،خیال میکنه با تقلید کردن از من و ادا دراوردن میتونه مثل من بشه… توی اینستا فقط ۱۴ پیج رو فالوو میکنم که چهار تاش مسی و کریس و زلاتان و استاد عباسمنشه، چند تای دیگش هم در راستای اهداف و خواسته هامه، و معمولاً اینستا خیلی کم چک میکنم،«تمرکز و کنترل ورودی ها برام بشدت حیاتی و مهمه و اصلا هم شوخی بردار نیست»…
خوب داشتم میگفتم؛ امروز وقتی رشد و آمادگی ذهنی و فرکانسی دوستم رو حس کردم، ناخودآگاه شروع کردم در مورد خواسته ها باهاش حرف زدم، اینکه چطوری سپاس گزار تر باشیم، و به مسایل از دید کلان نگاه کنیم، اینکه چطوری ذهنش رو کنترل کنه و جوری به مسایل نگاه کنه که به احساس بهتری برسه، اینکه چطوری قوه و نیروی جنسی و جوانیش رو استحاله کنه (بنده خدا بدجور تحت فشار بود)، و طبق عادت همیشگیم با نهایتِ نهایت انرژی در مورد سرسختی و استقامت در مسیر، ثبات قدم داشتن، روحیه برد و جنگندگی و قهرمانی، و باور و ایمان قلبی حرف زدم… از زیدان و مصاحبه هاش بگیر تا…… ایلان ماسک و آدم نترس و سرسختی مثل حضرت محمد… یعنی اونقدر لذت بردیم اونقدر غرق صحبت کردن در مورد اصول بدون تغییر جهان هستی و تمرکز بر زیبای ها شدیم که اصلا متوجه گذر زمان نشدیم… باورم نمیشد که این دوستم اینقدر تسلیم تر و عاقل تر شده باشه که در مسیر هدایت قرار بگیره…الهی شکرررت ،همه این هدایت ها و زیبایی ها اوستتتت همه و همه خود اوست نه چیز دیگه
چند ساعت بعد ملاقاتمون باهام تماس گرفت بهم گفت توی جام مسابقات چمن مصنوعی که ۲۱ تیم حضور داره و ما هم تیم داریم ولی امروز چند تا از بازیکنامون غایبن، بهت نیاز داریم میلاد…استاد من با وجوداینکه تقریباً دو ساله که از فوتبال بازی کردن فاصله گرفتم و از پارسال تا الان دیگه بصورت جدی و حرفه ای فوتبال بازی نمیکنم ( به خاطر عشق جنون آمیزی که به فوتبال داشتم نمیتونستم روی رسالت اصلی زندگیم تمرکز کنم، با الهامی که از طرف خدا دریافت کردم آگاهانه قید فوتبال رو زدم) ولی اون ندای درون منو ترغیب به چالش و تجربه کرد… گفتم یه امروزی رو استثنا برمیگردم به اصل خودم و فقط فقط امروز رو بازی میکنم…میخواستم ببینم قانون تا کجا جواب میده،میخواستم ببینم علارغم جدایی بلند مدتم از فوتبال چقدر روحیه جنگندگی و قدرت فرکانسم زور داره، و از همه مهمتر میخواستم مهارت شگفت انگیز «کنترل ذهنم» رو به چالش بکشم ببینم فارغ از هر نتیجه ای چجوری جواب میده….
استاد و دوستای عزیزم ازین جا به بعدش فقط داشته باشید و دقت کنید که ببینیم چی پیش میاد
🔵 با توکل بر خدا میرم مجموعه ورزشی؛ پناه بر خدااا چه خبره بیش از هزار نفر تماشاگر اونم واسه یه بازی مسابقات منطقه ای!!!… آغا دروغ چرا !!! وقتی تیم چغر و قوی مقابل رو دیدم، وقتی بازیکنای ضعیف و معمولی تیمی که من قرار بود امروز همراهیش کنم رو دیدم، وقتی جو تماشاگر و حساسیت بازی رو قبل شروع بازی حس کردم،وقتی به خودم نگاه کردم که خیییلی وقته تمرین نکردم و حتی ممکنه نتونم اونطور که انتظار دارم بازی کنم… واقعا تحت تاثیر شرایط و جو خودمو و اعتماد به نفسمو گُم کردم… که کاملا هم طبیعی بود ولی ولی… منِ میلاد فارغ از هر شرایطی همیشه برنده بودن و روحیه برد و قهرمانی توی ذاتمه و به شدت از باخت رنج میبرم… چند دقیقه قبل شروع بازی یه آن به خودم اومدم و محکم به خودم گفتم:
«میلاد!!!!! زلاتان درونت را دریاب» … مگه فقط با نیت به چالش کشیدن خودت و قانون و کنترل ذهن نیومدی؟!! پس این بازی رو فقط به چشم یه فرصت ببین که خودت رو محک بزنی ….خدایا خودت کمکم کن ذهنم رو کنترل کنم و از لحظات پیش رو لذت ببرم… اونقدر این گفتگوی درونی با خودم و خدا آرومم کرد که دیگه هیچ استرس و نگرانی از بابت نتیجه نداشتم
آغا از ب بسم الله گل اول رو خوردیم،گل دوم رو هم خوردیم ،سوم رو هم خوردیم، یک گل زدیم ولی در ادامه چهارمی رو هم خوردیم… سه تاش روی اشتباه مسلم و بچگانه دروازه بان آماتورمون بود…
وقتی چهار ،یک عقب افتادیم رفتم با کمال احترام و صمیمیت به دروازه بانمون گفتم فدای سرت ،میدونم بار اولته میای مسابقات و تجربه نداری ولی خواهشاً فقط زاویه موافق رو پوشش بده که از زوایه بسته گل نخوری و الکی هم خروج نکن…
🔑اینجاست که «صلح درونی من»، عزت نفس و درک متقابل به کمک اومد که به جای تخریب و عربده کشیدن روی بازیکن خودی اومدم بهش روحیه دادم که خودش رو پیدا کنه
🔵استاد من یه جنون آنی عجیبی دارم من یه غریزه وحشتناک عجیبی دارم که وقتی در شرایط خیلی سختی قرار میگیرم و چیزی برای از دست دادن ندارم اون روی جنون آمیزم میزنه بالا…بقدری از باخت رنج میبرم و بقدری روحیه ذاتا برنده دارم که هیجوره تسلیم نمیشم،این باور و روحیه فوق العاده ام همیشه توی زندگیم به دادم رسیده… دقیقاً بعد گل چهارمی که دریافت کردیم بعد صحبت با دروازه بان رفتم توپ از توی گل درواردم که شروع مجدد کنیم.. همون دوستی که اخیراً ملاقات کردم و درمورد کنترل ذهن کلی باهاش حرف زدم، توی زمین باهام هم تیمی بود و در واقع اون واسطه ای شد که به اونجا هدایت بشم… خدا رو سر شاهد میگیرم بدون اینکه ارتباط کلامی باهاش داشته باشم موقع شروع مجدد ارتباط عمیق فرکانسی باهاش برقرار کردم؛ به این شکل که با چشمای نافذم نگاه معنا داری کردم و توی همون لحظه که ای نگاه عمیق فرکانسی منو دید واضح اون پیغام کلیدی منو دریافت کرد…. آره همون…. آره خودشه کنترل ذهن و باور به برد…. الهی به امید تو… یک گلو خودم زدم و اختلاف رو کم کردیم ( جملات کلیدی زیدان توی ذهنم چشمک میزد… ما فقط روی بردن این بازی متمرکزیم و پله به پله پیش خواهیم رفت، گفتم میلاد هنوز فرصت هست فقط روی زدن یک گل دیگه تمرکز کن)… گل سوم رو زدیم…. اونجا دیگه صد درصد باور قلبی داشتم که به هر قیمتی بازم گل میزنم….استاد باورت نمیشه وقتی توپ توی اوت میرفت و میرفتم توپ از بیرون زمین بیارم آروم آروم زیر لب ذکر میکردم « خدایا کمکم کن خدایا کمکم کن».. به خاطر دوندگی و جنگندگی وحشتناکی که داشتم به شدت ضربان قلبم بالا رفته بود و یجورایی خسته هم شده بودم… قطره قطره عرق روی صورتم پایین میریخت…توی ذهنم با خودم حرف میزدم که میلاد دووم بیار ادامه بده هنوز وقت هست ذهنت رو کنترل کن ذره ای به خودت و قدرت فنا ناپذیر درونت شک نکن… مهره اصلی من و همون دوست صمیمیم بودیم… و اونقدر هماهنگ بودیم و با هم روحیه بالا وان تو میکردیم که خودمون هم از بازی همدیگه لذت میبردیم… حریف که به شدت از چهره مصمم و روحیه خستگی ناپذیرم ترسیده بود، تحت پرسینگ شدید یه لحظه توپ اوفتاد جلوم… تتتتتتتقققققققق …چنان شلیک کردم به سمت دروازه که صدای زیر طاقی درومد…چهار_چهار .. چنان فریااااااااد کشیدم که صدام کل محوطه رو به لرزه دراورد… هیشکی باورش نمیشد، همه و همه بازی رو دیگه مساوی و تموم شده میدونستن چون دیگه تقریبا تایمی نمونده بود
ولی ولی یه نفر بود که تا آخرین نفس و آخرین لحظه سیری ناپذیر میجنگید… تیم ما همین نتیجه هم براش معجزه بود و عقب کشید که با همین نتیجه هم راضی بود ..من خصوصاً با اون گل چهارمی که برق آسا کوبوندم زیر طاق و ارضا شدم ولی هنوز به ارگاسم فوتبالی نرسیدم… چند لحظه آخر که بازی داشت تموم میشد خودم تک و تنها مقابل بازیکنی از حریف تن به تن شده بودم که مدام میخواست رو عصابم بره و چند بار بهم گفت اگه جرات داری بهم لایی بزن، دقیقا همون لحظه که دیگه همه بازی رو شل گرفتن پا عوض کردمو و یه لایی ناز و شیک بهش زدم و با اینکه توپ ازم فاصله گرفت ولی انقدر دیوانه وار استارت زدم که زودتر از دروازه بان حریف به توپ ضربه نهایی رو زدم و توپ از توی لایی دروازه بان هم رد شد و……..
گگگگگللللل
هیچی نگفتم فقط توی تخم چشای بازیکنای حریف نگاه کردم و با صلابت و اون غرور مقدسم فریاد زدم
My power my mind
خودم که هیچ، پشمای همه ریخت…یعنی همشون دق کردن… خودم هم داشتم خرکیف میشدم ازین پوکر و کامبک دیوانه وار… الان یاد اون جمله معروف لوکاس مورا بعد هتریک و کامبک دیوانه وارش توی اون شب جنون آمیز آمستردام افتادم:
«هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست»
(استاد خوب که یادم اومد توی پرانتز بگم که من به خاطر سبک و تمرین تخصصی ورزش کردنم توی همین مدتی که به این بهشت هدایت شدم، آمادگی جسمانی و فیزیک فوق العاده تنومندم صد ها برابر قبل قویتر شده و ازین جهت از بازیکنای آماده ی دنیا دست کمی ندارم و سعی میکنم در کامنتای بعدیم بیشتر در موردش بگم که چه چالش های سخت و غیر ممکنی رو روی جسم و ذهنم پیاده کردم ولی هنوز مطمئن نیستم ازین بابت احتمالا رکورد ایران دستم باشه… بعداً مفصل توضیح خواهم داد)
هنوز کامنتم ادامه داره و تازه اولشه… اینهمه توی کامنتام میگفتم دوست دارم ادامه کامنتم رو بنویسم ولی داره طولانی میشه و بذارم برا بعد… اصلاً طولانی بشه که بشه، این همه کامنتای خیلی بلند میاد بذار منم راحت باشم و ادامه جریان امروز بگم و تازه اصل مطلب اینجاشه؛
بعد بازی موقعی که رفتم زیر دوش حموم یه حس عجیبی داشتم…حس اعتماد به نفس بسیار بالا…حس قدرت…حس خلق کردن با استفاده از توانایی کنترل ذهن…حسی سرشار از رضایت و آرامش قلبی… و زیر لب زمزمه میکردم خدایا شکرت خدایا شکرت که قانونت همیشه جواب میده و به کسانی که بهش عمل میکنن پاداش بی قیدُ شرطی میدی…
با همون دوستم تماس گرفتم که میخام باهات راجبه رد پای قانون توی بازی مون حرف بزنم که گفت میلاد، من با خانواده رفتم روستای پدریم و الان دقیقاً همون منظره رویایی هستم که بارها درموردش باهات حرف زدم…گفتم عیبی نداره هرچقدر که دور باشه میام،میخام امروز رو جشن بگیرم و طبیعت گردی رو به خودم هدیه بدم… رفتم پمپ بنزین ، بنزین زدمو با موتور مستقیم رفتم منطقه اونا…قبل حرکت دوبار باهاش تماس گرفتم که بهش بگم من از شهر خارج شدم ولی اصلاً جواب نداد ( اینجا بود که رهایی و انتظار تجربه زیبایی ها منو به ادامه مسیر هدایت کرد و اصلا واسه لذت بردن خودم حرکت کردم نه دیدن اون آدم)
یه منطقه کوهستانی پر از جنگل های بلوط… توی جاده گاهی آب های جاری رود های فصلی در جریان بود و هنگام عبور ازین جویبارهای توی جاده، روی موتور پاهام رو دو متر بالا میکشیدم که خیس نشم… بقدری کیفیت هوا و طبیعت بالا بود که انگار پیکسل چشمای من جهش کرده، کیفیت تصاویر دریافتی چشمای نازنینم 8K شد اصلاً دل تو دلم نبود عین یه بچه کوچولو ذوق و شوق میکردم بعد یه ساعت رسیدم مناطق زادگاهی دوستم و زنگ زدم بهش الو پهلوون کجایی من رسیدم گفت میلاد ای داد غافل من یه ساعتی میشه که برگشتم( کافی بود قبل حرکتم تقلا میکردم که حتما گوشی رو جواب بده حتماً به این سفر و ماجراجویی هدایت نمیشدم) گفتم فدای سرت بیخیال من کل منطقتون رو کشف و فتح میکنم و حالا که اومدم میرم عشق و حال میکنم؛
🔵استاد به ولله قسم خودم هم باورم نمیشه که چقدر قانون دقیق عمل کنه که چقدر خداوند دقیق هدایت کنه که چقدر سرسپردگی و گوش دادن به ریزترین الهامات اینهمه معجزه کنه که چقدر رهایی و در صلح بودن با خود اتفاقات و شرایط دلخواه رو رقم بزنه که چقدر کانون توجه و تمرکز بر زیبایی ها و نکات مثبت اینقدر میتونه قوی و اثربخش باشه که ما رو هرچه زودتر آسونتر و لذتبخشتر بصورت کاملا هدایت یافته به زیبایی و هرچی آنچه که آگاهانه بهش توجه کنی بکشونه
استاد دقیقا دقیقا به طبیعت و منظره بهشتی هدایت شدم که دقیقاً دقیقا عین همون چیزی بود که دیشب توی فایل زیبایی ها را ببینیم دیدم، چه میکنه هدایت، اون کامنتی که خودم و عمل کردم اون جریان پیوسته و همیشگی هدایت همیشه به زندگیمون روانه ولی این مایین که میتونیم انتخاب کنیم که در مسیر جریان الهی هدایت پروردگارمون حرکت کنیم یا اینکه مطابق ذات و فطرت پاک و طبیعی خودمون حرکت نکنیم و خلاف جریان هدایت به بیراهه بریم….
خدایا چه کردی با من خدایا هرچی شکرت کنم کمه که همه چیز تویی همه کس تویی ، اون بازی تویی اون گل ها و اون روحیه و برد تویی اون کامنت تویی،اون فایل تویی، اون دوست تویی، موتور تویی اون هدایت تویی،اون طبیعت بکر و رویایی تویی اون آبشار تویی اون علفزارها و درختان بلوط اون سنگ های کوچیک و بزرگ اون همه چشمه و آب های روان همه و همه تویی که نمیخام غیر تو هیچکس و هیچ چیزی ببینم فقط خودت رو ببینم و بس فقط خودت تجربه کنم حس کنم شادی کنم وبس… استاد یعنی مغزم سوت کشید از دیدن اون همه زیبایی و جلال پروردگار، توی عمرم همچین چیزی رو از نزدیک ندیدم… توی جاده داشتم با سرعت ملایم میروندم که نسیم خنک پوست و صورتم رو نوازش کنه شاید بخندین روی موتور فاز گرفتم و از فرط شادی و سرخوشی شروع کردم به تلاوت قرآن، طرف با ماشین از بغلم رد میشد میگفت عامو حالت رو خریدارم به مولا… من مست مست بودم اصلا هیچی حالم نمیشد کنار جاده کوهستانی آبشار روانی رو دیدم که دلمو برد رفتم چنان جرعه جرعه ازش مینوشیدم که انگار شرب اصل بهشته …همینجور میرفتم بالاتر که سرچشمه اصلی اون آبشار و جویبار رو پیدا کنم، هی میرفتم بالاتر هی میرفتم بالاتر هرچی میرفتم تموم نمیکرد تا دیدم آبشخورش از دل کوه نشات میگیره… شبیه یه فیلم مستند رویایی بود… اونجا باز هم اون دکلمه و دیالوگ معروف خودم یادم اومدم مثل هفته قبلی روی صخره ای بزرگ ایستادم بلند فریاد زد
«آراگورن فرزند آراتورن…وارث سرزمین ایزیلدور… سواران روهان،یکه تازان نبرد حق علیه باطل، بتاززززییییدددد» ولی اینبار صدای زهر مار گفتن «جی آر آر تالکین» افسانه ای، خالق سرزمین میانه رو نشنیدم
طنین شورانگیز «خدایا شکرت» ی رو شنیدم که از عمق وجود خودم خارج شده بود
این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا
باورم نمیشد اونچیزی رو میدیدم که دیشب عینش رو توی فایل زیبایی ها رو ببینم برای اولین بار دیدم… خیلیا هنوز نمیدونن فرکانس چیه…. فرکانس چیزی نیست جز همون «احساس» پرکشش و قدرتمند درونت که از باورهای بنیادین و غالبت نشات میگیره که از ذهنیت و طرز تفکر و نگرشت نشات میگیره…. پس همه چی احساسه
برای همینه که بارها و بارها تاکید میکنیم روی احساس خوب= اتفاق خوب… میزان دریافت پیوسته ما از نعمت ها و زیبایی ها وابسته به میزان ماندن ما در احساس خوب به طور پیوسته س نه اینکه یه روز احساست خوب باشه یه روز بد و احساسات درونیت وابسته به عوامل بیرونی باشه… همیشه و در هر شرایطی در احساس خوب ماندن یک مهارته که ارتباط مستقیمی داره به کنترل پیوسته ذهن و جهت دادن به کانون توجهمون… این کاریه که من از همون روزی که به این سایت هدایت شدم تا به امروز سعی کردم که تا جایی که میتونم به نحو احسن انجامش بدم و خدایا صدهزاااااررر مرتبه شکر که توش عالی عمل کردم و باید هرچی برم جلوتر توی این کار بهتر و بهتر و ماهرتر بشم
در ادامه جریان پیوسته هدایت های ناب الهی در اون طبیعت بکر و دست نخورده، صدای ملکوتی تلاوت روح نواز زنده یاد شحات محمد انور رو توی گوشم پلی کردم و از سیر وسلوک اون همه زیبایی و حس زلال نابی که خود خود خداست نهایت لذت رو بردم…تلاوت معروف سوره کهف،تلاوتی سال هاست هزاران بار گوشش دادم ولی هرگز ازش سیر نمیشم ، هنوز یادمه تلاوتی که اولین بار دوم دبیرستان بودم نیمه شب جلوی چراغ مطالعه زیر کولر گازی داشتم تست های مبحث تصاعد هندسی و حسابی رو حل میکردم… که صدای جانسوز امیر النغمات، شحات محمد انور بزرگ حس و حالم رو ملکوتی کرد اونجایی که با اون بیات های هیپنوتیزم کننده و مست کنندش در نی معشوق عالم دمید و ندا کرد:
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا(۱۰۷)آنان که به خدا ایمان آورده و نیکوکار شدند البته آنها در بهشت فردوس منزل خواهند یافت
خَالِدِینَ فِیهَا لَا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا(۱۰۸)همیشه در آن بهشت ابد منزل یافته و هرگز از آنجا انتقال نخواهند یافت
قُلْ لَوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا(۱۰۹)بگو: «اگر دریاها برای (نوشتن) کلمات پروردگارم مرکّب شود، دریاها پایان میگیرد. پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان یابد؛ هر چند همانند آن (دریاها) را کمک آن قرار دهیم!»
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَىٰ إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَٰهُکُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ ««««فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا»»»»(۱۱۰)بگو: جز این نیست که من مانند شما بشری هستم که به من وحی میرسد که خدای شما خدای یکتاست، پس هر کس به لقای پروردگارش امیدوار است باید نیکوکار شود( عمل کنه اونم از نوع صلح آمیزش) و هرگز در پرستش خدایش احدی را با او شریک نگرداند
اشک شوق و سپاسگزاری وجودم رو پر کرده بود ازون همه لحظات ناب الهی…
الان که تا نیمه شب بیدار موندم فقط به این خاطر که بتونم این تجربه های ناب رو که امروز خدا بهم هدیه داده رو مکتوب کنم و خودم رو متعهدتر کنم که با جدیت بیشتری به کامنت نوشتن اقدام کنم… آره استاد بیش از یه ماه و خورده ای هستش که به ندای خدای درونم عمل کردم و به مصاف چالش ها و عمل به ایده ای رفتم که فکر نمیکردم به این زودی ها برم سمتش، به همین خاطر کمتر فرصت میکردم بیام سایت و کامنت بذارم
خیلی خیلی نیاز داشتم که هر طور شده به آغوش خونه خودم برگردم و مصمم تر و پرقدرت تر توی سایت حضور فعال تری داشته باشم
و چقدر چقدر مشتاقم که با تمرکز بالا و نهایت عشق با دوستای عزیزم به گفتگو و هم صحبتی بپردازم که واقعا دلتنگشونم
استاد من پسر آروم و کم حرفی ام نمینویسم نمینویسم یهو میام کلی با احساس خودم رو جاری میکنم.. زهرای عزیزم راست گفت که به خودم سخت نگیرم و بذارم جاری بشه این شور و انرژی
استاد شاید شما و خیلیا ازین جور کامنتای بلند احساسی که حول محوره اتفاقات و زندگی خود طرفه ،خوششون نیاد ولی من که همیشه میگم فقط واسه دل خودم مینویسم
تازه اومدم که راجبه زیبایی های این فایل بنویسم و تحسین کنم که….
فقط میتونم بگم که عاشقتم حسین که از هیچ،همه چیز میسازی، مرده ترین اوقات و لحظات رو زنده میکنی و غنیمت میشماری و با کوچکترین مسایل هم شوخی و خنده و شادی می آفرینی
عاشقتم مریمی که از لنز نگاه بازت، با زوم کردن روی آدم های مختلف با باورها و عقاید مختلف بهمون نشون میدی این همه آزادی رو، که آزادی هدف غایی هر انسان آزاده ای هستش و این آزادیه که زیبایی و تنوع و گسترش و صلح و عشق می آفرینه، یکی با اون پوشش یکی با این پوشش هر کی هرجور دوست داره و راحته
و اما اون آهنگ خفن و باحال آخر فایل رو هم بگم؛ این آهنگ رو همین اخیراً روی یکی از کلیپای خاطره انگیز دیگو آرماندو مارادونا فقید دیدم که منو شیفته کرده… خدابیامرز بدجور گنگش بالا بود و عجیب و غریب با توپ مأنوس بود،اصلا انگار توپ جزیی از اعضای بدنش بود… یاد ژنرال حموسو افتادم که شمشیر جزیی از وجودش بود و به پسر خلفش فرمانده جومونگ افسانه ای میراث عظیمش رو منتقل کرد… راستی راز محبوبیت عجیب و غریب مارادونا چی بود بنظرتون؟! فارغ از فوتبال جادوییش… این بود که این آدم خودِ خودش بود و دنبال این نبود که همه رو از خودش راضی نگه داره و جلوی جامعه و مردم خودش مقدس و الگویی بی بدیل نشون بده…واسه خودش زندگی و عشق و حال کرد فارغ از اینکه چقدر رسانه ها و افکار عمومی قضاوتش کنه… خیلی آدم ساده و بی شیله پیله ای بود که هر کاری میکرد واسه لذت بردن خودش واسه دل خودش بود نه مورد مقبولیت عوام بودن… در یک کلام محبوبیت رازی نداره جز اینکه خود واقعیت باشی و برای دل خودت هرجور دوست داری زندگی کنی اونوقته که محبوب و دوست داشتنی تر میشی
یکی مثل میلاد جلیلی
یکی مثل زلاتان ابراهیموویچ
یکی مثل سید حسین عباس منش
اسم آهنگ آخر فایل رو بگم برید دانلود کنید و با خانواده و نزدیکان بزنیدُ برقصید که خودم گاهی با خواهر و برادرم همین رو پخش میکنیم و بکوب با هم میرقصیم
خدای من عالی بودی و عالی تر هم نوشتی، قشنگ انگار داشتم از نزدیک یه بازی در یه leave بااالا و در سطح جهانی رو نجگاه میکردم ، چه قدرت بدنی فوق العاده ای چه قدرت ذهن بی نظیری چه سرعت انفجاری بی نطیری داری پسر، دمت گرم پوکر و کامبک😍 آره پوکری حرفه ای هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست، بعد ما میایم واسه خودمون غیرممکن میکنیم😑
آقا دمت جگرم و خییییییلی هم گرم واسه هدیه چشم نواز و زیبایی که بعد این برد و پوکر دلچسب به خودت دادی، نووووووش وجودت باشه پسر
هر لحظه ات زیباتر و موفق تر و توحیدی تر و ثروتمندتر بی نظیر در پناه رب العالمین
اوووه زیبی تو هم اونجا بودی و من نمیدونستم!!؟؟ حال کردی اون دَبِل لایی لحظه آخرو؟! آخ بنازم که جلو یکی از دوستای ناب و نازنیم پوکر کردم و خدا رو با عمل فریاد زدم…اون انرژی مثبتت از بیرون زمین روی سکوها بهم منتقل شد
سلاااااام زینب عزیزم 😍💖🙌😘… سلام زِیبی جانم؛ زینو 😍😉😊 زِینی 😉😊 زینبی، اصلاً تو بگو چی صدات بزنم جان دلم… اوضاع و احوالت دختر خوش فرکانس،من مدتهاست منتظر این لحظم که با زینب سلمان زاده دوست داشتنی حرف بزنم،دختر تو میدونی من از همون اوایل میشناختمت و کامنتای بینظیرت رو گاهی میخوندم و چقدررر ازت احساس و انرژی مثبت زیادی میگرفتم دختر جداً تو چقدر سرحال و پرنشاطی چقدر متعهد و ثابت قدمی چقدر پر انرژی و جذابی چقدر درک و عملگرایی فوق العاده ای داری😍😍💜😆🌹💞😘 زینبی راستشو بگو آخر شبا که میرفتی توی حیاط و هندزفری میذاشتی توی گوشای نازت تا با اون چشمای نازت سریال بهشتی مون رو تمرکزی نگاه کنی، یجورایی از دست خانواده و غر زدناشون داشتی به خدا پناه میبردی که ذهنت و احساس پاک و زلالت رو کنترل کنی؟ ای جانم به این تعهد و ایمان قلبیت که در هر شرایطی مقتدرانه از روح و روانت مراقبت میکنی… اونجاهایی که مادر بزرگت رو توی نوبت دکتر همراهی میکنی و اونقدر با خودت درصلحی و در هر شرایطی سعی میکنی آگاهانه به نکات مثبت توجه کنی که به جورابای سبز تاتی پاتی خوشگلت نگا میکنی (لابد از حافظه عجیب و غریبم به وجد اومدی؟! ،چقدر من خندیدم با کامنتای با مزه و باحالت، چقدر تو باحالی دختر😍😘😉😆💜) اونجایی رو یادمه که توی کامنتت برای یکی از دوستامون از یکی از خواسته هات گفتی که دوست دارم اسب سفید تنومند خودم رو داشته باشم و باهاش توی دل طبیعت و جنگل بچرخم،میدونی اون لحظه که داشتم میخوندمش در حال پیاده روی کنار جاده بودم منم باهات همراه شدم و اونقدر با احساس تجسم کردم که منم واقعا یکی از فانتزیام این شد که با اسب نه تنها برم طبیعت و سفرهای دور بلکه توی جاده و خیابون و شهر بگردم،عین زمان های چوسان قدیم،گوگوریو،اشکانیان و شهر باستانی تبِ آمنهوتب اول… آخ چه کیفی میده چراغ راهنما به گردن اسبه وصل کنی و توی خیابون باهاش جولان بدی باهاش از بغل پراید رد بشی سبقت بگیری و با یه نگاه معنا داری فخر بفروشی😍😉😆😂😁 تازه اگزوز و رینگ اسپورت هم به آپشناش اضافه کنی میشه خودروی حیوانی شرکت تسلای میلاد ماسک😍😍😂😂😁😉😉😊 دنده اتومات هم هستا،خودش رو حالت اتوپایلوت تا فلوریدای امریکا هم بدون قطره ای مصرف بنزین میبرت..هرچی باشه مقرون به صرفه هم هست و از موتور هوندای استاد هم باکلاس تره حالا این وسط یه خاطره الهامی و هدایتی یادم اومد😉💭🐴🐎؛
سال ها پیش مادر بزرگم اینا یه خَر داشتن که واسه باربری و ترابری کشاورزی ازش استفاده میکردن،آغا من خیلی اصرار داشتم که هر طور شده بالاخره سوار این خر بشم، یه روز که کلی تیم های برنج رو روی خورجین این خر انداختیم من وسوسه میشم که بپرم سوارش بشم، طفلکی همونجوریش هم تحت فشار بود ولی من خیلی سمج تر از این حرفا بودم…هر چی بهم گفتن میلاد، این خر به آدم جماعت سواری نمیده و فقط زیر بار خروار میره، من گوش کن نبودم آخه یعنی چی پس این خر رو خدا واسه چی آفرید خود خدا هم توی قرآن میگه چارپایان رو برای خدمت و استفاده شما آفریدم منم فقط میخام رام و مسخرش کنم، همین.. با هزار مکافات سوارش شدم جز نفس عمیق کشیدن هیچ واکنشی نشون نداد و اونجا بود که بهشون گفتم بیا چتونه این همه ترس! اینم به همین راحتی رام و مسخر شد کاری داشت؟!
میدونی چه حسی داشتم زینب؟! احساسِ گاندُلف خاکستری ای رو داشتم که با اسب سفید معروفش به پیشتاز سرزمین ایزیلدور میره… توی سرازیری یمرتبه احساس کردم که ترمز بریدم، هرکاری کردم هر چی هوووووشَهههه کردم ولی این خره انگار توی سرش نقشه هایی واسم داشت، زینب جان باورت نمیشه چنان این خر افسار گسیخته توی سرازیری استارت زد که با ملق پساپس خوردم زمین، یا ابلفضل!! پام هم به طناب گره خورده بود و این خرِ تخمِ جنِ افسارپاره همینجور رو زمین منو میکشید… دقیقاً عین فیلما… ننه و عموم اینا از خنده روده بُر شدن خودمم از خنده پاره شدم اون خره نامرد هم عررر عرووو عرررر بهم میخندید…بعدش فرار کرد زد به کوه و دشت و صحرا… بعد چند سال از مادربزرگم اینا پرسیدم اون خَره ی بی وژدان کجاس؟! گفت همون سال بعد اون اتفاق هر شب به یه بهونه ای قهر میکرد میزد بیرون از قضا یه شب کفتار میخورتش و جان به جان آفرین تسلیم کرد و چهره در نقاب خاک کشید… فاتحه مع صلوات روحش شاد و یادش گرامی😂😂😁😉😊😁🐎🌹🌹💖💗 البته بگم که اون موقع گواهینامه خرسواری نداشتم دندش بدقلق بود گیربکس پاره کرد،بعد ها که گواهینامه پایه یک حمل و نقل جانوری گرفتم هر حیوونی رو رام کردم و با عشق و محبت و صلح در کنار هم صفا کردیم حتی مورچه و پروانه
خوب بذار همین جا یادآوری کنم که واقعا ببخشید که نشد توی فایل مسیر موفقیت که واسم کامنت گذاشتی جوابت رو بدم، واقعا خیلی مواقع شرایط و هدایت های جاری خداوند منو به سمت دیگه ای میکشونه و فرصت نمیشه که کامنت بذارم یا جواب کامنت دوستان ارزشمندم رو بدم ولی حتما در زمانی مناسب به سمتش هدایت میشم؛ الان رفتم اونجا اون کامنت هیجان انگیز خودم رو در فایل مسیر موفقیت خوندم و اونجا با چه دوستان فوق العاده ای هم صحبت شده بودم، از زیبا فتح الهی عزیزم بگیر تااااااا نسرین،زهرا و پرنسس الای نازنینم… اون روزی که کامنت خودت و به آفرین به دستم رسید دستم گیر بود و مشغول کار بودم و اونقدر کشش دادم که بعد گذشت چند روز یادم رفت جوابتون رو بدم و گفتم به امید خدا در فرصتی دیگه با دوستای گرانقیمتم صحبت خواهم کرد، وااای خیلی مشتاق به آفرینم انشاالله سرفرصت برم باهاش حرف بزنم که با نهایت قدرت برگرده سایت…
اونجا بهم گفتی باور عجله نداشتن بهت چشمک زد،برو همونجا دوباره کامنت خودم و خودت رو بخون تا خیلی چیزا دوباره یادآوری بشه؛ چیزی که مشخصه استاد اصلا انگار نه انگار به همه ی جوانب حواسش باشه،این روزا که ترمز بریده بی امون بی وقفه پشت سر هم فایل میذاره با عجله و تند تند… بچه ها هم که …. اصلا مهلتی واسه تمرکزی فایل دیدن،کامنت نوشتن و کامنت خوندن نمیمونه…. دیگه خودت بهتر میدونی…؛ من که زندگی خودم خود بهشته و هر روز دارم عشق میکنم بدون هیچ تعلق خاطر و دغدغه ای نسبت به سایتمون، رهای رها دارم در جریان پیوسته هدایت حرکت میکنم و لذت میبرم، همین تازه توی فایل الگوبرداری از افراد موفق ۱ دلایل کم کاریم در سایت رو ذکر کردم و اونجا کاملاً واضح خودم رو روشن کردم و الا منم دلم میخاست که مثل دوستان ارزشمندی مثل شما، پرنسس الهام طالبی،الهه رشیدی،نسرین،رویا مهاجر سلطانی،زهرا حسینی،سجاد طبسی نژاد و مرضیه پری پور عزیزم مستمر کامنت بذارم و توی سایتمون حضور پر رنگ و بسیار فعالی داشته باشم ولی حقیقت ماجرا اینه که من الهامات و مسیر هدایتم با بقیه فرقای اساسی داره و به سبک شخصی منحصر به فرد خودم دارم در مسیر خواسته ها و اهداف زندگیم حرکت میکنم…. قشنگیش به همین تنوع و تفاوت های خاص هدایته و فقط میتونم لذت ببرم و یاد بگیرم ازین تفاوت ها و تمایز ها و هدایت های ویژه و خاص الهی
زینب جانم یکی از نکات مثبتی که ازت دیدم و خیلی تحسینش میکردم و سعی میکردم با فایو استار دادن بهت تشویق و تحسین خودم رو ابراز کنم این بود که شما چقدر با عشق و بی منت برای خیلی از دوستای عزیزمون کامنت میذاری و حسن نظر و احساسات نابت رو باهاشون به اشتراک میذاری…این خیلی خیلی خوبه این نشون از عزت نفس بالا روابط اجتماعی عالی و صلح درونی بینظیرته… یعنی من عاشقتم که با نهایت عشق و تعهد و استمراری مثال زدنی روی قسمتای سریال کامنتای پرانرژی و سرشار از توجه به زیبایی ها میذاری
زینبی خودت نمیدونی ولی من خیلی دوستت دارم و هربار که اسم مبارکت و کامنتای خوش فرکانست رو میخونم عشق و تحسین قلبیم رو با احساسی سرشار از انرژی مثبت بی نهایت الهی برات میفرستم 💜💖💕
راستی یه سوالی همیشه گوشه ذهنم بود که از شما گل بانو یا مارکو بپرسم که چطوری بعضی کلمات یا جملاتتون رو فونتش رو بُلد و پرُرنگ میکنید؟ چطوری بعضی کلماتو اینجـــــوری میکشید، به خاطر فرمت خاص صفحه کلید گوشیه یا اینکه خیلی با صبر و حوصله زمان میذارید تا شسته رفته و بدون اشتباه تایپی بنویسید، من بلد نیستم یادم نمیدی؟
و اینکه رفیق عزیزم دفه بعد اون موضوع سن رو از توی پروفایلت پاک کن و هیچوقت راجبش نه حرفی بزن و نه فکر کن که مبادا موجب دغدغه یا ترمزی برای پیشرفتت بشه، خودت خوب میدونی که زمان و قالب سال و تقویم توهم خود ساخته بشری ای بیش نیست و این ماییم که تحت تاثیر عوام و جامعه خودمونو در قالب توهمی به نام زمان و یا سن و سال محدود میکنیم، راستی من با اون شور انرژی و چهره ناز و کیوتی که از تو میبینم انگار یه دختر خوشگل ۱۸ ساله ای😍😘😊😉😆😍 والا به پیغمبر… من؟؟!!! من که یکی از نوادر دنیام و باورای شخصی سازی شده و منحصر بفرد خودمو دارم، بنجامین باتن یه افسانه بود ولی من نمونه حی و حاظر و واقعی بنجامین باتن هستم چرا که هر چی زمان بگذره من جوون تر از قبل میشم من قویتر و سرسخت تر و سرزنده تر و زیباتر و حتی بچه تر از قبل میشم… معکوس زمان…. گاهی هم در حالات و احساسات یه جوجه موجه هفت هشت ساله سِیر میکنم … باورت نمیشه؟! گذر زمان همه چیز رو راجبه من مشخص میکنه… من که دارم دنیای خودمو بازی میکنم… زمان واسه من گاهی متوقف میشه،گاهی جلو میره،گاهی کامبک میزنه و عقب میاد،گاهی تند میشه گاهی کند و «هر وقت که اراده کنم رزونانس میزنه»… شیوه «نگاه و نگرش خاص و متفاوت» شجاعت و جسارت میخاد اعتماد به نفس و ایمان و خودباوری بالایی میخاد که من صدالبته دارمش و از شما هم میخام که همیشه سعی کنی به سبک شخصی خودت فکر کنی و حتی باور بسازی
زینب جان برو یه آبی بخور یه نرمشی کن تا من برم دستشویی و بیام،تازه کامنتم داره شروع میشه
آخیییش…ایششش یکی از مهمترین سپاس گزاری هام یکی از بهترین و لذت بخش ترین لحظاتم وقتیه که میرم دستشویی رفع حاجت و سبک بار برمیگردم 😊😊😍😍😅😅😉😉😆😆😂😂 والا به حضرت عباس مگه غیر ازینه؟؟! آهان همین الان یادم اومد خودت هم توی لایو ۱۶ به همین موضوع هم اشاره کردی، چیه میخندی؟!؟!😂😁😍😊😉 ای جانم قربون اون خنده های دخترونت خودمم که فقط دارم میخندم و همزمان تایپ میکنم… حالا غرض از بی ادبی نباشه ولی اوج الهامات من وقتیه که میرم دستشویی، وژدانا باورت نمیشه اونجا اصلا انگار اتاق فرمانه برام، اتاق فکره، همش هم در حال خندیدن و سپاس گزاریم در اون لحظات…والا بقرآن…
خوب شوخی و خنده بسه دیگه زیادی پررو شدم،میخام یخورده روی کامنت خودم تمرکز کنم…زینب جانم اگه میبینی اینقدر صمیمی و راحتم تعجب نکن من خیلی آدم صمیمی خودمونی هستم و با همه احساس راحتی و یکی بودن دارم، جوری اومدم به استقبالت که انگاری سال هاست همدیگرو میشناسیم و رفیقیم 💞💜😘😍😊😉🌹💖💗💕
فقط داشته باش هدایت رو:
از خدا درخواستی کرده بودم⬅کامنت یکی از دوستان⬅فایل زیبایی ها را ببینیم⬅اومدن یکی از دوستای قدیمیم به مدار و دیدار اون ⬅مسابقه فوتبال⬅کنترل ذهن+باور و روحیه برنده و قهرمانی ⬅پوکر و کامبک ⬅هدیه دادن به خودم⬅ دیدار دوست( که گوشی رو قبل ازین که حرکت کنم جواب نداد ولی بعد اینکه به اون منطقه بهشتی هدایت شدم جواب داد که دیگه اون وقت عملا برگشته بود و این خودم تنها بودم که ماجراجویی کردم)⬅ هدایت شدن به آبشار و بهشتی که مشابه اون چیزی بود که شب قبلش توی فایل زیبایی ها ببینیم دیدم و اونقدر از ته دلم احساساتی شدم و با خودم راجبش حرف زدم که جهان فرکانس قدرتمند احساس پر کششم رو گرفت
حالا هنوز ادامه داره…
یه بار دیگه شاه کلید ها رو مرور کنیم
🔑کنترل ذهن(خصوصاً توی شرایط سختی که بازی رو با اختلاف عقب بودیم)🔑در صلح بودن با خودمان (برخوردم با دروازه بان خودی و لذت بردن در تنهایی خودم توی طبیعت ناب و بکر خدای مهربونم)🔑کانون توجه: توجه به نکات مثبت و زیبایی… آگاهانه بهشون توجه کنیم،آگاهانه تحسینشون کنیم و سپاسگزارشون باشیم؛ حالا اگه یه بار دیگه با دیدی بازتر این کامتنم توی این قسمت سریال رو مرور کنیم خیلی نکات و حرفا ملموس تر و جالبتر میشه… به قول زیبای عزیزم واقعا حماسی و هیجان انگیزه،خودمم با اینکه چند بار خوندمش ولی از خوندنش سیر نمیشم
حالا فقط داشته باش قانون بدون تغییر خدا رو؛:
میدونی روز بعد این کامنت چی شد؟! خواهرم اونقدر از توصیفات من هیجان زده شد که خودش بهم اصرار کرد که منم میخام… با اینکه کلی مقاومت کرد وسط راه ولی بعد اینکه به اون طبیعت بکر و آبشار سرد و روان رسوندمش خودش شرمنده شد و کلی ذوق کرد باورش نمیشد، روز بعدش اینبار خاله ام رو هم خبردار کرد و با همدیگه سه تنه روی موتور یه ساعت تا همون جا مسافت طی کردیم و اینبار هم غرق زیبایی ها شدیم، روزای بعدش هم خودم به جاهای دیگه ای رفتم و اما دیروز: وای زینب اونقدر جریانش مفصل و هیجان انگیزه که باید توی یه کامنت مفصل توضیحش بدم،فقط همینو بگم که همون دوستم اینبار با همراهی هم تا دل دامنه های کوه های سردسیر رفتیم به ولله دیوانه شدم ازون همه شکوه و جلال زیبایی های طبیعت بکر پروردگار، بقرآن یپا فلوریدایی بود واسه خودشااا !!حوض و استخر طبیعی زیرآبشار و رود های فصلی دره های کوهستانی…
تازه روزای بعد هم تو راهه و قراره کلی جاهای بکر و جدید رو کشف کنم …. آره بابا خدایی داریم که اینجوری مستمر هدایتمون میکنه،،، پس فکر کردی واسه چیه که فرصت نمیکنم کامنت بذارم؟! واسه اینکه زندگی هیجان انگیز خود من هیچی کم از پرادایس نداره و ذهن خودمو فقط معطوف و معتاد سایت نمیکنم تا بتونم با ذهنی بازتر و قلبی آروم و صافتر، الهامات و هدایت های خالص تر و ناب تری رو روانه زندگیم کنم… تعادل+ ثبات قدم توی وجودم جا خشک کرده و همواره بهش متعهدم
بعدش زینب میگم دیدی اون استارت دیوانه واری که زدم؟! بابا خودم رکورد حیرت انگیز دو سرعت رو دارم و هنوز کجاشو دیدی…قدرت بدنی هم که فقط ابر قهرمانی مثل ایبرا باهام قابل مقایسس… اون لحظات ناب رو دیدی؟ اونجایی که توپ رفت اوت و من زیر لب ورد میخوندم(خدایا کمکم کن و با گفتگوی درونی به خودم انگیزه میدادم و ذهنم رو کنترل میکردم)… یا اون صحنه های جنجالی که به جای تمرکز روی ناخواسته ها روی خودم و خواستم تمرکزم کردم ( اونجا رو میگم که به جای توجه به جنگ روانی حریف و اعتراض به داوری و حواشی بیرون زمین روی بازی و اصل ماجرا تمرکزم رو حفظ کردم و از عوامل گیج کننده بیرونی اعراض کردم)…. اون توپ که تتتقققق برق آسا کوبوندم زیر طاق که واویلا بود…F۳۵ بود… فریاد و غُرشم تیری بود بر پیکره حریف…اون توپ لحظه آخرو که نگم خودت دیدی دیگه
زینب میدونی که بعضی بازیکنا یه شگرد های خاصی دارن که مختص خودشونه؛ مثل مسی که میاره روی پای چپ و مثل یه اسنایپر شلیک میکنه گوشه دروازه، یا جامپ های عجیب و غریب کریس، یا حرکات تکواندویی عجیب زلاتان، یه پا دو پا کردن های معروف علی کریمی… منم یه حرکت فوق العاده غریزی دارم که نظیرش،حتی نزدیکش رو توی هیچکدوم از بازیکنای حرفه ای فوتبال ندیدم و برام جای سوال بود که چطور من خیلی راحت انجامش میدم ولی بقیه بازیکنای تاپ دنیا از عهدش بر نمیان؛ اینکه من تحت هیچ شرایطی دریبل نمیخورم و تحت هیچ شرایطی توی کورس و نبرد تن به تن کم نمیارم، و هر کی بخواد ازم عبور کنه بدون خطا با شگرد منحصر بفرد و غریزی که خاص خودمه پامو میندازم جلو بازیکن و توپو میکشم سمت خودم، فقط باید ببینی و حیرت کنی همه هم همینو بهم میگن
خیلی خیلی خوشحالم که با شور و اشتیاق و عشقی که خود خود خداست اومدم و با یکی از دوستان لایق و ارزشمندم حرف زدم… واقعاً ممنونم ازت دوست خوبم و قدردان وجود ارزشمندت هستم
عاشقتم و عاشقانه دوستت دارم دختر گل 🌹💕💖💜💞💖
برم که قدم به قدم با بقیه دوستان عزیزمون و زیبای عزیزم همین پایین حرف بزنم که کلی دلتنگشم … راستی «خدایی که بشدت کافیست» و«هر لحظه ات زیباتر و موفق تر و توحیدی تر و ثروتمندتر بی نظیر در پناه رب العالمین» امضای خاص خودته
خدا نکشتت پسر 😅😅به خدا مغز نداری تو پسر مُردم از خنده میلاد عجب داستانی بود وای تو چه دل وجراتی داری سوار نشده نشده یه هو سوار یه الاغ باربر شده تو دیوانه ای به خدا😅❤ وای مرسی میلاد به خدا خیلی حالم خوب شد چه قدر خندیدم چه قدر منم دلم میخواد باشما برای دیدن اون جاهای زیبا بیام خدایا قسمت منم بکن چه قدر تحسینت میکنم که اینطوری داری بر روی زیباییها تمرکز میکنی آفرین همینه چه قدر خوبه که اینطوری باجزئیات مینویسی تا ماهم لذت ببری تا ماهم تجسم کنیم ممنون عزیزم ممنون
آخه من کی سالم بودم که حالا بخوام ادای دیوونه ها رو دربیارم؟! دنیا با دیوانه هایی مثل من قشنگتره… مغز ندارم ولی قلب که دارم دل و جیگر دارم💖💗💜💟❤💛… زیبا جانم تو فقط بخند که دنیا با خنده های گوشنواز تو شنیدنی تر و جذابتره…ای جانم عزیزم با این خنده های شیرین دخترونت،خودمم لحظه ای که دایره آبی هویدا شد و پیغام خودت و زینب رو خوندم تا همین الان همش دارم میخندم 😂😁😉 باور کن خودم بیشتر از همه با کامنتای خودم حال میکنم و ساعت ها میخندم اصلا طبیعت زندگیم شده خنده و شادی و تفریح و عشقُ حال، زیبا جون امروز عصر خواهرم رو رسوندم روستای مادربزرگم اینا،بگو خُب….
نشنیدم، پ بگو خب!!! آفرین حالا شدی دختر خوب،وقتی حرف میزنم همراهیم کن جانا… خب داشتم میگفتم، وقتی رفتم روی پشت بوم کاهدون دیدم یَک گاو هیولای خیلی وحشی و چغری اون پایین داره علف ها رو درو میکنه، خیز ورداشتم که از پشت بوم بپرم روی پشت پهناورش و سوارش بشم، خواهرم گلم یسنا اومد گفت میخوای چیکار کنی دیوونه؟! گفتم هیچی فقط میخوام این جونور خوش هیکل رو تجربه کنم ببینم میتونم از عهده رام کردنش بربیام یا نه، گفت روانی این گاو مامان جون اینا نیست گاو وحشی همسایشونه مگه شاخای تیز و بلندش رو نمیبینی حتی به صاحبش هم رحم نکرده؛ یا حضرت نوووووح!!! آبجی شانس آوردم که خدا تو رو دقیقا همین لحظه حساس به سمتم هدایت کرد و الا تا الان یا من گاوه رو کشته بودم یا گاوه منو با اون شاخای بزرگش جِر میداد!!! همون جا نشستم دقایقی با مشاهده کردن اندام و فرم رفتار جانوری گاو مراقبه کردم مثل وقتایی که استاد مینشست روی صندلی و فقط در سکوت و آرامش مرغ و پرنده ها رو نظاره میکرد چقدر من عاشق این حس زیبای در لحظه مشاهده کردن و مراقبه کردنم…. زیبا اینو جدی میگما من اصلاً هراسی از هیچ جک وجونوری ندارم،حتی بارها شده که شب و نیمه های شب تنهایی توی دل کوه و دشت و صحرا با خودم و خدا خلوت میکردم(اینو توی همین مدتی که به این سایت بهشتیمون هدایت شدم بارها با الهاماتی که بهم میشد تمرین میکردم) وقتی کسی متوجه میشد اولا باور نمیکرد دوما سعی میکرد منو بترسونه که بلا سرت میاد ولی نمیدونن من……… چند نفر بهم گفتن بنده خدا اگه گرفتار گرگی کفتاری پلنگی سگی جونوری بشی چیکار میکنی؟!گفتم اصلاً اینا سمت من نمیان و مادامی که به خدا وصلم و در آغوششم هیچ اتفاقی ناگواری برام نمیفته اگرم بیان هیچی بهم نمیگن و چون باهاشون در صلح و دوستی ام بهم حمله نمیکنن اگر احیانا هم با حمله ای مواجه بشم من بیکار نمیشینم فرار هم نمیکنم جفت پا میرم توی صورت حیوون درنده و چنان دست و پاشو قفل میکنم و له لوردش میکنم که صدای گوسفند بده، باور نمیکنی زیبا؟! حالا که فی البداهه این حرفا جاری شد بذار همین جا بگم؛ اونجا بود که گفته بودم جنون آنی، این توی شرایطی که بهم حمله بشه هم صدق میکنه فرقی نمیکنه انسان باشه یا حیوان، شاید باورت نشه ولی واقعا همیشه دوست داشتم با پلنگ یا ببر یا شیر وحشی( اگه گرگی یا کفتار یا سگی باشه هم راضیم) توی قفسه بسته درگیر بشم و با اون خوی وحشی و جنون آنی هولناکم به مصافشون برم،ترس داره طبیعتاً ولی تصور این چالش هم منو هیجان زده میکنه، به قول زلاتان دوست دارم بهم حمله بشه این منو قویتر میکنه… واقعا هم زندگی من همین طور بود و همیشه در معرض حمله اطرافیان و فشار های خورد کننده زندگی بودم ولی همین مکانیسم دفاعی بود که به حفظ بقای من و قویتر شدنم کمک کرد تا الان اینی که هستم باشم… همین الان که دارم تایپ میکنم خیلی حرفای مفید داره یادم میاد و بهم الهام میشه ولی خیلی خیلی طولانی میشه،راجبه غلبه بر ترس،مکانیسم های دفاعی، شناخت عمیق خودمون و ترس های ریشه ایمون و کلی تجربه های باحال جالب و خنده دار ولی نمیدونم چقدر مشتاقی اگر خواستی تا بازتر راجبشون حرف بزنیم…
زیبا وای اینو نگفتم من چقدر تجربه های جالب و باحالی دارم، یادمه بچه که بودم چند بار با سگ های وحشی گله درگیر شدم؛ یادمه داشتم توی کوچه تنگ روستا گله رو به سمت خونه مادربزرگم اینا هدایت میکردم که یا حضرت عبااااااس از پشت سرم یه سگ سیاه وحشی میاد سمتم… ناله کردم یاااا ابلفضل!!! نَنه!!! عمه!!!! عمووووووو ایهاالناس به دادم برسیییییددددد… نه میتونستم برم عقب چون سگه داشت به سمت حمله میکرد نه میتونستم برم جلو چون یه لشکر گله راهمو توی اون کوچه تنگ سد کرده بود به بن بست خوردم همون جا از ترس خودمو خیس کردم و ناله کنان چشمامو بستم و گریه میکردم….غش کردم و بیحال شدم افتادم زمین،عمه عزیزم اومد بالا سرم میلاد میلاد بیدار شو چیزیت نشده همه چی ختم به خیر شد فقط مگه بهت نگفته بودم ازین کوچه نیا مگه بهت نگفته بودم تا سگ میبینی نترس که اگه بترسی بیشتر بهت حمله میکنه (اون موقع چه میدونستم قانون چیه راس هم میگفت به خاطر فرکانس ترسم بود که همیشه گیر سگا بودم)… چند خاطره باحال تر هم یادم اومد ولی اگه موافق بودی تا بعداً بگم… راستی نمیدونم اون کامنتم که درمورد خاطراتم از جفت گیری حیوونا بود رو خوندی یا نه؟؟ اونا که داستان مفصلی داره و من از بچگی تا حالا همیشه دغدغه جفت گیری حیوونا و اون کنجکاوی های شیطنت آمیزم داشتم….
زیبا جون من هدفم از توصیف دقیق و جزیی این جریانا،خنده و شادی و حس لذت و احساس خوبه که ناخودآگاه توی ذاتمه…فقط زیبا یکم یواش تر بخند همسایه ها رو عاصی نکنی، من الان که دارم تایپ میکنم اول صبح دل انگیزمه بلند بلند میخندم و با احساس لذت بخشی که خودم دارم و احساس خوبی که منتقل میکنم فرکانس هامو کوک میکنم و خدارو با احساس خوبم شکر میکنم که شکر گزاری همین خندس همین احساس خوب در لحظس همین لذت بردنس همین انرژی دادنس… الهی شکرت
جانا گفتی منم دلم میخواد با شما برای دیدن اون جاهای زیبا بیام؛ خدا قسمتت کرده عزیز، همین روزا دستتو میگیرم میبرمت جاهایی که فقط دوس داری شب و روز همون جا باشی و فقط انرژی بگیری و خدا رو بلند شکر کنی؛ زیبا جانم اگر مشتاق و موافق باشی میخام توی کامنتای بعدیم از تجربه های بینظیر و بهشتی اخیرم برات بگم هر چند که هر روز دارم بیشتر و بهتر به سمتش هدایت میشمو تجربش میکنم؛ناخودآگاه کانون تمرکزم این روزا فقط روی زیبایی ها و طبیعته و خیلی دوست دارم این تجربه های نابم رو بیشتر با دوستای عزیزم به اشتراک بذارم؛ منم تحسینت میکنم عزیزم که با خوندن کامنتام داری به کانون توجهت جهت میدی و همتای من داری با تجسمشون تجربشون میکنی خودت که بهتر میدونی مغز موقع تجسم همون حسی رو داره که توی واقعیت هم تجربه میکنه و چه بسا احساس لذتبخش تجسم و تصور از تجربه واقعیش میتونه لذتبخش تر باشه… قشنگیش به همین ذکر جزییاته که احساس نابمون رو برانگیخته میکنه واقعا وقتی مینویسم زمان برام بی معنی میشه چون با عشق و اشتیاق زیاد مینویسم آره مینویسم برای خودم برای خدا برای خودت جان دل
دیوانه چو دیوانه بیند خوشش آید… دیوانه باش زیبا که من دیوونت رو بیشتر دوست دارم، شما هم ما رو محروم نکن از خاطرات و توصیفات اتفاقات باحالت تو هم بیا و برامون تعریف کن تا یه دل سیر بخندیم و کیف کنیم… از ته دلم قدرِت رو میدونم زیبا جان و همیشه سپاسگزارت هستم جانااا😘😍😊😆💜💗💖💞
میلاد عزیزم اینقدر واضح وباجزئیات تعریف میکنی اتفاقات رو که قبلا هم گفتم قشنگ من باهات میام تو کامنتات و بعد هم باتو میام بیرون به خدا نمیدونی چه قدر لذت میبرم واقعا یکی از یکی دیگه قشنگ تر ولذت بخش تر یه سریهاش که دیگه هیجان کامله
بابا من یه درصد تو هم خاطرات اینجوری هیجان انگیز و خطرناک ندارم که بخوام تعریف کنم تو خیلی چموشی😅❤ من یه جاهایی میگم مگه داریم مگه میشه اونجا که خواهر عزیزت دعوات کرد نمیدونی چه قدر خوشحال شدم بابا شوخی داریم تاشوخی با گاو وحشی که نه ،عزیزم واقعا حالا بدون شوخی آفرین واقعا تحسینت میکنم اصلا کلا همه جوره تحسینت میکنم بارک اله پسر
حالا ایشالاه سرفرصت از تجربه های ناب ولذت بخش همدیگه کامنت میزاریم من که بیصبرانه منتظرم
از حافظه عجیب و غریبت نه از حافظه فــــو العاده ات به وجدها اومدم و کـــــــــــیف ها کردم 😍
آقا چرا بدون گواهینامه خرسواری میری سوار میشی آخه😝 عــــــــالی بود
درمورد فایل گذاشتن رگباری استاد تو این روزها گفتی میلاد جوم قبلش میخوام تبریک ها بهت بگم که سبک شخصی خودت رو داری و بهشت خودت رو خلق کردی، نـــــــــوش وجودت باشه بـــــــی نظیر، ولی میدونی میلاد، همین رگباری گڋاشتن فایل ها در این روزها هم بدون شــــــــک الکی نیست، حتما ما در مدارش هستیم، من خودم قبلا از این شاکی میشدم که بزار قبلی رو هضم کنیم فلان کنیم بهمان کنیم ولی این مدت دیگه نه، میگم اتفاقا خیلی هم خوب، این خیریتی برای من داره، داره بهم میگه زینب اگر میخوای ما تو رو تو بی نهایت ها از زیبایی ها و نعمتها به رگبار میبندیم که اصلا وقتی نداشته باشی برای حاشیه ها، البته که تکاملت رو عالی طی کردی زینب عزیز😍
درمورد یکی از خواسته هام که تو یکی از کامنت هام بهش اشاره کردم گفتی، میدونی میلادخواستن طبیعتا اولین مرحله برای دریافت هر چیزی هست، اقا من برم فروشگاه لال بونی بگیرم قروشنده چی بهم بده😳😂 در بهترین حالتش چیزی رو میده که خودش میخواد نه من، ولی من الان خیلی وقته از خواستن عبور کردم، خیلی راحت تر میتونم بخوام که یکی شون همین اسب هست، چقدر این مدت به فیلم هایی هدایت شدم که پای ثابت اون اسب هشت😍حافظه عجیب و غریبم به وجد اومدی؟!
سلـــــام به روی ماهت مــــــیلاد جون
از حافظه عجیب و غریبت نه از حافظه فــــو العاده ات به وجدها اومدم و کـــــــــــیف ها کردم 😍 یه کامنت انفجاری و سرعتی مثل فرارهایی که باعث شد اون پوکر خفن رو بکنی💪🏼😍
آقا چرا بدون گواهینامه خرسواری میری سوار میشی آخه😝 عــــــــالی بود، خرشاهی بود واسه خودش😂 راستی اتفاقا همین دیشب خواهرم یه انیمشین گذاشت به اسم خرشاه، امروز صبح صبحونه نخورده اومدم چندتا کامنت نوش جان کنم که دیدم اِ میلاد کامنت گذاشته اونم چه کامنتی😍
درمورد فایل گذاشتن رگباری استاد تو این روزها گفتی میلاد جوم قبلش میخوام تبریک ها بهت بگم که سبک شخصی خودت رو داری و بهشت خودت رو خلق کردی، نـــــــــوش وجودت باشه بـــــــی نظیر، ولی میدونی میلاد، همین رگباری گڋاشتن فایل ها در این روزها هم بدون شــــــــک الکی نیست، حتما ما در مدارش هستیم، من خودم قبلا از این شاکی میشدم که بزار قبلی رو هضم کنیم فلان کنیم بهمان کنیم ولی این مدت دیگه نه، میگم اتفاقا خیلی هم خوب، این خیریتی برای من داره، داره بهم میگه زینب اگر میخوای ما تو رو تو بی نهایت ها از زیبایی ها و نعمتها به رگبار میبندیم که اصلا وقتی نداشته باشی برای حاشیه ها، البته که تکاملت رو عالی طی کردی زینب عزیز😍
درمورد یکی از خواسته هام که تو یکی از کامنت هام بهش اشاره کردم گفتی، میدونی میلادخواستن طبیعتا اولین مرحله برای دریافت هر چیزی هست، اقا من برم فروشگاه لال بونی بگیرم قروشنده چی بهم بده😳😂 در بهترین حالتش چیزی رو میده که خودش میخواد نه من، ولی من الان خیلی وقته از خواستن عبور کردم، خیلی راحت تر میتونم بخوام که یکی شون همین اسب هست، چقدر این مدت به فیلم هایی هدایت شدم که پای ثابت اون اسب هشت😍حافظه عجیب و غریبم به وجد اومدی؟!
آقا تا اینجا نوشتم واست خواهرزاده ام که شب رو خونه نون بود گفت زینب بریم تو حیاط ورزش کنیم، منم گفتم آره بریم، اتفاقا صبحش که بیدار شدم پرسیده بودم که خدایا امروز رو چکار کنم سرحال تر باشم، لذت بخش تر باشه واسم😍 که بعدش بلند شدم دست و صورتم رو شستم و اومدم چتدتا کامنت بخونم که خواهرزاده ام و خواهرم اومدن بهم گفتن و من که این مدت، جمعه ها رو گذاشته بودم واسه ورزش ولی این پیشنهاد رو دریافت کردم گفتم آره بـــــــــریم😍
درمورد چطور بُلد نوشتن پرسیده بودی که این هم کاملا هدایتی بهش رسیدم، یکی از کامنت هایی که داشتم مینوشتم یه دفعه یه حسی بهم گفت زینب بیا چپ و راست این جمله رو دو ستاره بزار یعنی راستش دوتا ستاره چپش هم دوتا ستاره اون لحظه نمی دونستم واسه چی باید این کار رو بکنم، موقعی هم که می نوشتم این تغییره (bold شدن) همون لحظه اتفاق نمیفته و باید نوشته ذخیره میشد (که البته اینم اون موقع نمی دونستم😜) اقا ما گوش دادیم و بین دو ستاره اون جمله رو گذاشتم و کامنتم تمام و ذخیره کردم، وقتی بعدش رفتم چتدتا کامنت از بچه ها بخونم یه کامنتی دیدم جمله هاش شبیه نوشته خودم بود ولی با چندتا جمله بلد🧐، بعد اون لحظه دوباره همون حسه گفت عزیزم برو بالای این کامنت الان، رفتم دیدم اینکه کامنت خودمه😝😍 پس اون که بهم گفتی بین دوستاره بزار واسه این بود😍
اما درمورد کشیده نوشته شدن بعضی کلمات واسه اینکه کلمات بتونن حس همون لحظه ام رو منعکس کنند، که این هم هدایتی تو کیبوردم بهش رسیدم درحالیکه این قابلیت بود تو گوشیم، سمت راست کیبوردم تو گوشی پیش علامت نقطه دقیقا سمت چپش، این گزینه هست که وقتی یکی از حرف های یک کلمه رو مینویسم روی اون میزنم و باعث میشه کشیده بشه😍
درمورد سن گفتی که تو پروفایلم نوشتم که صدالبته که باهات موافق ها هستم و این متن رو مهرماه همین امسال نوشتم و الان و این لحظه که دارم واست مینویسم من چـــــــــــقدر رشد کردم کا بابتش خدا رو شکر میکنم و اون نوشتن و صحبت درمورد سن یه چیزی بود که قبلش واسم یه چیز بزرگی بود و وقتی خواستم همزمان با روز تولد شناسنامه ایم بنویسم دوست داشتم بهش اشاره کنم ولی خدا رو شکر میکنم که هر روز دارم خیلی فراتر از سن و عددها میرم
گفتی برم آبی چیزی بخورم کامنتت تازه شروع شده، من قبل اینکه بگی رفتم ورزش و بعدش دوش و بعدش صبحانه بعدش اومدم بقیه کامنت رو نوش جان کنم😂😝
بـــــــــهترین کار رو کردی رفتی دستشویی، رفع حاجت کردی برگتشی، معلومه که خــــــــــیلی مهمه، مخصوصا وقتی ما آگاهانه روی خودمون کار کردن رو شروع کرده باشیم و این شده باشه جزیی از شخصیتمون و هر روزم بیشتر بشه، من اگر به خودم توجه نکنم که یکی از ابتدایی ترینش همین دستشویی رفتنه چطور انتظار داشته باشم جهان و در لول پایین ترش مردم و در کل دیگران، برای من ارزش قائل باشند واسه همین منم خیلی وقته یکی از سپاسگذاری هام همینه و باز هم یه لول بالاتر اومدم اینم وقتی مثلا دستشویی دارم و اون لحظه کاری داشته باشم حالا هر چی، دیگه سعی میکنم نگم که حالا این تموم بشه بعد برم دسشویی، بدنم با زبون خوش داره بهم میگه من الان نیاز دارم تخلیه بشم چرا اخه من گوش ندم، یاد اون فلافل خوری استاد تو اهواز خودمون جایی که بهش میکفت فلافل آباد که هنوزم هست😂 بقول استاد میگن اینقدر بخور خودتو خفه کن با یه پول خیلی کم و استاد توجه نمیکرد اون موقع به حرف بدنش ولی بعد درسی که باید رو گرفت و دیگه مثل بچه خوب حرف بدنش رو گوش میده😍
یه ویدیو چک حسابی دوباره رفتم از اون فرارهای انفجاری و پروسه پوکرت، یه حال اساسی کردم دوبـــــــــاره، دمت خــــــــــــیلی گرم پسر، فوق العاده ای
دمت گرم پسر، چقدر فوق العاده ای تو نبردهای تن به تن، خــــــــیلیه که دریبل نمیخوری، بازیکنای تاپش راحــــــت دریبل که چی لـــــــــایی های خوشکل میخورن😂 آفــــــــــرین به این توانایی، بی نظیری پسر، چه شگرد توپی، بدون خطا خیلی شیک و تمیز توپ رو از حریف میگیری، عـــــــــــــــالیه این 😍🤩👏👏
چه ورودی مشتی و مقوی و فوق العاده ای با این کامنتت نوش جان کردم، کیــــــــــف کردم حسابی، نــــــوش وجودم😍😋
راستی گفتی ذهن خودمو فقط معطوف و معتاد سایت نمیکنم، همینم هستز کار کردن روی خودمون این نیست که ۲۴ساعته تو سایت باشیم و فثط همین جا کامنت هوب و حرفای خوب بزنیم دریغ از یک درصد عمل کردن، تمام این آگاهی ها برای اینکه من عمل کنم کار کردنی که هر روز بخش بیشتری از وجودم رو بگیره نه اینکه من شبم رو تو سایت روز کنم و برعکس که بابت این خــــــــــــیلی بهت تبریک میگم که خیلی عالی این کار کردن و در صلح بودن جزیی از وجود و شخصیتت شده و باز هم جاها داره که بیشتر و بیشتر بشه، دمت حـــــــــــــــسابی گرم پسر، بی نظیر،دوست عزیزم
هر لحظه ات متصل تر و شادتر و خوشبخت تر و توحیدی تر و ثروتمندتر در پناه خدای لایزال، رب الــــــــــعــــــــــالمین🥳😍
میلاد جون فقط با یه پنج ستاره که نمیشه از این کامنت حماسی و سرشار از نکته وهیجان وانگیزه دست کشید مگه میشه وای بخدای من وسطای کامنتت دیگه قلبم از جاش دراومد بابا به فکر قلب دوستات هم باش دیگه بابا مارو ترکوندی وای داداش به خدا افتخار کردم بهت، عاشق این روحیه بینظیر وجنگندتم،دیگه اونجا که گفتی برای خدا هیچی غیرممکن نیست دیگه ریختم زمین وبغضم ترکید چه قدر این جملات توحیدی رو دوست دارم انگار همه چیز میشن برام در اون لحظه
میلاد جان نمیدونی چه قدر به این کامنتت احتیاج داشتم منم به امید رب عزیزم هفته آینده میخوام تو یه مسابقه ای خودمو بسنجم چه قدر حرفات برام کافی بود حتما شب مسابقم یه بار دیگه میخونمش دونه به دونه حرفات رو که داشت تو ذهنت مرور میشد موقع فوتبال کاملا حس کردم درک کردم چون دونه به دونشو خودم دارم موقع تمرین ها تجربه میکنم ممنونم منم مثل تو متعهد کردم خودمو به کامنت نوشتن اصلا خیلی تاثیرگذاره خیلی حالمو خوب میکنه تو هم که دیگه وقتی می نویسی میترکونی، پسر خوب تحسینت میکنم تک به تک جملاتت رو دوست دارم و واقعا ضربان قلبم رو بالا میبره، اصلا طولانی بودنش رو متوجه نمیشم چون با تو میام تو کامنتت وباحس وحال عالیت باخودت خارج میشم، ممنونم خیلی کامنتت حرف داره، خیلی، گفتم که باید چندبار دیگه بخونم ممنون که نوشتی ادامه بده
وای وای وای از دست تو عزیز دل،تو منو کشتی دختر تا منو ذوق مرگ ندی ول کن نیستی همش کار خودته زیبا وقتی خودت هم کامنت مینویسی و ما رو هوایی میکنی فکر سکته کردن ما نیستی؟! فکر اینو نمیکنی وقتی میلاد کامنتات رو بخونه ممکنه قلبش از جا دراد؟! حقته باید منم تلافی کنم…زیبا زیبا زیبا نمیدونی من چقدررر ازت انرژژژی و انگیزه میگیرم دختر جداً تو چرا اینقدر خوبی؟! هنوز که هنوزه جوابش رو ندادی؟! چرا اینقدر دوست داشتنی و تو دل برویی چرا انقدرررر خواستنی هستی؟! چرا انقدر عااااالی و پر انرژی هستییییی؟! بابا من خودم همینجوریش هم انفجار انرژی و انگیزه و هیجانم حالا تو منو شوت کن کره ماه؛ آره زیبا جانم الان من کره ماه تشریف دارم… صدبار به ایلان گفتم دو سه تا دکل مخابراتی توی کره ماه تأسیس کنه یا لااقل پهنای باند اینترنت ماهواره ای استارلینک رو تا کره ماه گسترش بده، الان با چهل بسم الله و آیت الکرسی تونستم به وای فای ایستگاه فضایی بینالمللی کانکت بشم تا بالاخره بعد یه ماه خورده ای با گرون قیمت ترین دوست و رفیقِ هم فرکانسم هم کلام بشم….
سلام به روی ماه گنجینه ای به وسعت دنیا،گنجینه ای از این انرژی بی انتها که با نام و شکل «زیبا فتح الهی» هویدا شده 😍😍😘😘😊😊😆😆💞💜💗💖💕 سلام نازنین بانو
جان دل امشب به آسمون خوب نگاه کن،اگه دقت کنی خودت رو میبینی
#همچو ماه،زیبا و تابان#
سلام به روی ماهت گل دختر 🌹🌹…چرا میگم «دختر»؟! چون من توی وجودت چیزی جز یه دختر خوشگلی که تازه شکوفا شده نمیبینم، دختری ۱۷_۱۸ ساله که علارغم اینکه مادر یه جفت دوقلوی ناز و دوست داشتنیه ولی مقتدرانه پادشاه سرزمین قلمروی رویاهاشه… با وجود اینکه ازدواج کرده و از دید عوام و جامعه سنی ازش گذشته ولی ولی خیلی خیلی عالی این جنس آگاهی خالص و عظیم کیهانی رو درک کرده که ازدواج بخشی از مسیر تکاملی و بلوغشه…بلوغ روحی،ذهنی،اجتماعی و عاطفی…اینکه روح و جسم تنومند فناناپذیرش به تکامل و حد اعلای خودش میرسه و با این اکسیر عشق تا ابد جوان،شاداب،شادکام و خوشبخت،قوی و سرسخت،سرزنده و با انگیزه جاودانه میشه…دختری که از زلاتان ابراهیموویچ افسانه ای و تام بریدی اسطوره الگو و الهام گرفته که هیچ محدودیتی برای پیشرفت و حرکت نیست، مادامی که تو بخوای و انگیزه و شور و اشتیاق سیری ناپذیر داشته باشی،هیچی جلودارت نیست…دختری که مثل بنجامین باتن هر چی زمان بگذره جوون تر زیباتر و سرزنده تر از قبل میشه…برعکس خیلیا که با گذر زمان افول میکنن و دستی دستی خودشون با دست خودشون رویاها و خواسته های دلشون رو خاکستر و دفن میکنن و رفته رفته به دل اعماق جهنم سقوط میکنن… ولی دختری رو میبینم که از وقتی به اون نیرو و انرژی لایزال درونش پی برده سیری ناپذیر با نهایت قدرت و انگیزه طوفانی به سمت بهشت و درجات والای بهشتی حرکت میکنه…
شیر زنی که مثل یه شیر ماده با اُبهت و قدرتمند با چنگال های مسحور کننده و جادوییش تعیین قلمرو میکنه و با شکوه خلق میکنه؛
زیبااااااااا بخدا نمیدونم چی بهت بگم، خییلللی دلم برات تنگ شده بود بقدرررری مشتاق دیدارت بودم بقدری دلم برای همنشینی و هم صحبتی باهات بال بال میزد که نگم…
دختر تو نمیدونی من چقدددررر دوستت دارم الهی قربونت برم… عاشقتم و عاشقانه دوستت دارم جان دلم آره با قلبی آکنده از عشق و محبت، عاشقانه بهت عشق میورزم چون لایقشی چون خیلی برام عزیز و ارزشمندی چون لیاقتت خیلی خیلی بیشتر از این حرفاس و چه کسی لایق تر از تو دختر ناز و دوست داشتنی 💞💜💗💖💕 میخام یه دل سیر با نهایت احترام و صمیمیت و عشقی که خود خود خداست با خدا و یکی بنده های عزیز و محبوبش حرف بزنم؛ و خدا میدونه که چقدررر بنویسم، آره لیاقتش رو داری خیلی خوب هم داری با جون و دل مینویسم اگه شما لیاقتش رو نداشته باشی پس کی داشته باشه عزیز دل..آخه مگه میشه سپاسگزار و قدردان دوستان ناب و الهی و سراسر توحید و عشقی مثل شما نباشم؛
دیروز؛سحرگاه که از خواب بیدار شدم سریع بی برو برگرد رفتم روی وایت بُردم نوشتم «زیبا» که حتما هرچه سریعتر به الهامم عمل کنم،چون خواب دیده بودم که اون دایره آبی میاد روش کلیک میکنم و با نام مبارکت مواجه میشم توی خواب مثل واقعیت بقدری هیجان زده شدم که بمحض این که بیدار شدم واضح نشونه خدا رو گرفتم که وقتش رسیده که برم برای زیبا بنویسم؛
زیبای عزیزم هیچ میدونی از همون شبی که برام پیغام گذاشتی و از زلاتان باهام حرف زدی و احساسات پاک و زلالت رو باهام به اشتراک گذاشتی تاالان،هر وقت که هر کامنتی میذاشتی من چی میشدم؟ وای وای زیبا نمیدونی خصوصا وقتی که اون نقطه آبی ظاهر میشد و میدیدم زیبا فتح الهی کامنت گذاشته من چقدر هیجان زده میشدم؟!!! وقتی هر بار پیغام های بینظیرت رو میخوندم از ذوق و شوق و هیجان دلم برات غش میرفت، آخه دیوونه مگه تو فکر سلامتی دوستات هستی که منم باشم؟! بابا وقتی پیغام های پر انرژی و سراسر عشقت رو میخوندم میمردم و زنده میشدم دیگه نای جواب دادن برام نمیموند.
احتمالا تا الان دیگه خودت متوجه شرایط زندگی و سبک خاص و روال پیشرویم شدی،فارغ از اینکه خیلی متمرکز بودم و تایمم پر بود ولی باور کن هر بار که میخواستم برات بنویسم و جواب بدم انگار خدا یهو جهت فرمون رو تغییر میداد و منو به سمت و سوی دیگه ای میکشوند با وجود اینکه خیلی اصرار داشتم برات پیغام بذارم… زیبا خیلی دوست دارم بیشتر بشناسمت، میدونی من چون خودم خیلی ویژگی های مثبت شخصیتی توی ذاتمه حالت پیشفرض ذهنیم اینه که بقیه هم مثل خودمن یا تا حدی این ویژگی ها رو داشته باشن مثل صداقت کامل و خود واقعی بودن، روحیه و ذهنیت های پولادین خاص خودم، باورهای توحیدی و نگرش های باز و از دید کلان و جهان شمول ولی واقعیت ماجرا اینه که قرار نیست همه مثل هم باشن قرار نیست هرچی که توی وجود من باشه رو دیگران هم داشته باشن ،، با این موضوع رفته رفته بیشتر کنار اومدم، زیبا خیلی مشتاقم از زبون خودت هم که شده بشنوم و بدونم که وقتی برات کامنت نمیذاشتم و جوابی برای پیغام هات نمیومد حتی ذره ای ناراحت یا دلخور نمیشدی؟! هرچند که جوابش رو میدونم ولی دوست دارم خودت برام بگی… آیا هیچ حسی با مضمون منتظر بودن و انتظار داشتن از دیگران توی وجودت احساس میکردی؟! توی همین کامنتم هم ذکر کرده بودم که احساسات ما از افکار و باورهای غالب و بنیادین مون نشات میگیره، باید ریز تر بشیم که چه حسی داریم، و این حس از چه نگرش و باوری نشات میگیره… یه شخصیت موحد و توحیدی و متکی به خود و خداوند ،هیچوقت از دیگران انتظاری نداره هیچوقت روی کسی ذره ای حساب باز نمیکنه هیچ وقت روی کسی منت نمیذاره هیچوقت چشم انتظار فیدبک،تایید،تحسین،کمک،عشق و محبت دیگران نیست ،بی قید و شرط عشق میورزه کمک میکنه تحسین و تشویق میکنه و در ازاش هیچ انتظاری از دیگران نداره که مثلا بخواد مزدش رو از طرف مقابل بگیره بلکه درست در همون لحظه مزد و پاداشش از خدا گرفته، با انرژی و حس خوبی که منتقل کرده با عشقی که ورزیده و تحسین و کمکی که کرده در واقع چندین چند برابرش به خودش برمیگرده و انرژی و فرکانس مثبت زیادی رو روانه زندگی خودش میکنه… نمیدونم اون پیغامی که لینا زیر پیغام خودت توی قسمت ۱۳۱ برام فرستاد رو خوندی یا نه همون جا که فوزیه هم بعد ماه ها برام پیغام گذاشت و هنوز به سمت پاسخ دادنشون هدایت نشدم، اونجا لینا جان از انتظار داشتن گفت که رفته رفته داره توش بهتر میشه…میدونی من با خودم گفتم میلاد از کجا معلوم شاید خدا میخاد با نگه داشتن تو، با تضاد به دیگران نقطه ضعف ها و باورهای شرک آلود ریشه دارشون رو بهشون بفهمونه تا بیشتر خودشون رو بشناسن و بیشتر رشد کنن… زیبا نمیخام بگم شاید شما اینجوری باشی، نه نه، بلکه میخام بطور کلی ماهیت وجودی و باورهای توحیدی خودمو برای خودم و خودت تشریح کنم و خودمون رو بیشتر و عمیق تر بشناسیم… دروغ چرا؟! قبلنا هر بار که جواب کامنتای دوستای عزیزمُ بنا به هر دلیلی نمیدادم یه حس عذاب وجدان خفیفی ته وجودم احساس میکردم… رفته رفته متوجه شدم که میلاد نکنه خیال میکنی در قبال دیگران مسوولی؟! نبینم اون روزی رو که خودت رو به زور متقاعد کنی کاری رو انجام بدی یا کامنت بذاری!! میلاد درسته که در قبال دریافت پیغام های ناب خداوند و مهر ومحبتی که دریافت میکنی احساس مسوولیت میکنی و به پاس قدردانی هم که شده جواب بدی تا بیشتر و بیشتر دریافت کنی ولی مواظب باش که ته ته ذهنت نگران این نباشی که نکنه دوستات ازینکه پاسخی ازت نگرفتن یا با تاخییر پاسخ دادی ازت ناراحت و دلخور بشن… با خودم میگفتم میلادی تو در قبال مسایل مربوط به خودت فقط مسوولی و اینکه حال و احساس دیگران تحت تاثیر کنش و واکنش تو چطوره دیگه به تو مربوط نیست این خودشه که باید اونقدر توحیدی بشه که این مسایل هم نتونه ذهنش درگیر کنه این خود طرفه که باید بتونه ذهن و احساسش رو کنترل کنه… زیبا جانم منم توی فضای سایت به مسایل و چالش ها و تضاد هایی برخوردم که خیلی سریع نقاط قوت و نقاط ضعفم رو بهم فهموند و خوبی ماجرا اینه که من به خاطر قدرت ریسک پذیری بالا و عمگرایی بی پروا و ضربتی ام خیلی خیلی سریع تر زیباتر و با کیفیت تر توی بازه بسیار کوتاه چند ماه تکاملم رو طی کردم و خیلی از مسایل که برای دیگران دغدغه و معضله برای من کاملاً رفع شده… مثلا من بهت قول میدم خیلیا با وجود اینکه مدت زیادیه که توی این فضا هستن ولی هنوز که هنوزه لایک گرفتن از استاد، و رای و امتیاز گرفتن،دیده شدن و جلب توجه، جواب دادن و جواب گرفتن، عشق و تحسین دادن و در عوضش عشق و تحسین گرفتن، تایید شدن ، حسادت و مقایسه غیر منصفانه، قضاوت کردن، به رزومه افراد توی سایت حساس شدن مثل مدت عضویت مثل محصولات خریداری شده تعداد کامنت یا همین تغییرات اخیر مثل جام دستاور ها و ستاره های طلایی کنار نام کاربری و و و ازین قبیل مسایل که فرع و حواشی هستش، هنوز توی این فاز و مراحل اولیه گیر کردن و خودشون هم ممکنه ناخواسته توی این مدار و سیکل معیوب غرق شده باشن…آره این نیاز توجه و دیدن شدن و عرض اندام کردن کاملاً طبیعیه و خصوصاً تازه وارد ها خیلی دوست دارن لایک بگیرن و یجورایی خودشون رو قاتی جمع کنن این انگیزه خوبیه برای شروع و متعهد شدن ولی خیلیا ازون ور بوم میفتن یجورایی نمیتونن اون میل به دیدن شدن رو کنترل کنن اونوقت دیگه طرف خودش رو گم میکنه و بیشتر واسه عباسمنش و دیگران و جلب تایید و تحسین جمع کامنت میذاره نه حول محور خودش نه واسه دل خودش… من توی همون دو سه ماه اول این خلأ ها و نیاز ها و تجربه های مقدماتی و مراحل اولیه رو به بهترین و زیباترین شکل ممکن رد کردم، شاید شما هم مثل من الان اصلا دیگه توی این فازا نباشی و هیچ درگیری ذهنی و دغدغه ای راجبه این مسایل نداشته باشی و قشنگ چسبیدی به اصل ولی واقعیت ماجرا اینه که خیلییییااااا هنوززز ……. هیچی بیخیال خودت بقشو بهتر میدونی….
زیبا من چیزی خیلی خیلی واضح و عمیق درکش کردم و دارم بهش عمل میکنم اینه که اگه واقعا از ته دلت سپاس گزار چیزی نباشی دیگه خبری از حس خوب نیست و ممکنه برات بی معنی بشه و حتی ممکنه از دستش بدی؛ به عنوان مثال؛ مثلا توی همین سایت خودمون؛دقت کردی وقتی دیگه فایلا رو گوش نمیدی و جدی نمیگیری (در واقع در عمل ازشون استفاده نمیکنی و قدردان شون نیستی) دیگه اون حس شور و شوق و انگیزه اولیه رو نداری برای پیگیری و کنکاش کردن و عمل کردن بهشون( اون چالش الهامی و آگاهانه ای که توی کامنت الگو برداری از افراد موفق بهش اعتراف کردم قضیش فرق داره و اون کارو یه چالش آگاهانه دیوانه وار و جسورانه ای بود که خودم عمدا این کارو کردم که عیار خودم بالاتر ببرم و اصلا هیچ کس حق نداره خودش رو با من مقایسه کنه چون من جنس خواسته و گستردگی زاویه دید و مسیر حرکتم با دیگران تفاوت های اساسی داره)، یا مثلاً وقتی دیگه کامنتای سایت رو با عشق و قدردانی و نمیخونی دیگه اون حس شور و اشتیاق و لذت کافی رو برای خوندن کامنتا از دست میدی تا جایی که ممکنه طرف حتی سمت کامنت خوندن هم نره دیگه… زیبا من بقدری سپاس گزار و قدردان دوستام و کامنتاشون هستم که گاهی از اینکه فرصت نمیکنم برای خیلیاشون کامنت بذارم بیتابی میکنم… من همیشه جواب کامنتای دوستان گرانقدرم رو میدم مگر اینکه واقعا توی شرایط خاصی باشه مثل این که بهم الهام بشه عمدا جواب ندم تا در زمان مناسب غافلگیرش کنم یا فرصت نکنم و یادم بره،این ویژگی قدردانی و لذت بردن از تعامل با دوستان همیشه توی وجودم زنده و فعال هستش…. ولی میبینی طرف بعد یه مدت میاد یه اعلام حضوری میکنه توی سایت و یه کامنت شسته رفته و عامه پسندِ با کیفیت میذاره بقیه هم سر جمع ۲۰_۳۰ تا کامنت محبت آمیز و تحسین برانگیز زیر کامنتش براش میذارن ولی طرف حتی عُرضه نداره یه فایو استار ساده به کامنتای دریافتی از طرف دوستاش بده،چه برسه به اینکه بخواد پاسخی بده، اون وقت ازون همه کامنت دریافتی میاد فقط به رفیق چندین سالش علاوه بر ستاره جواب هم میده؛ این یعنی تبعیض و تفاوت قایل شدن، تازه خیلیا بهش گفتن تو الگوی ما در سایت و استفاده از محصولات استادی و بیسار و بهمان ….ههههه 😂 😁 یعنی مردم از خنده، توی این جور مواقعه که متوجه میشم تفاوت من با بقیه زمین تا آسمونه،،من در هر شرایطی در حال درس گرفتن و یادگیری هستم و از اشتباهات انحرافات و ضعف های شخصیتی دیگران درس میگیرم، مثلا توی این مورد یاد گرفتم مثل اینجور آدما نباشم که تا وقتی به یه ویلا و ماشین مدل بالا رسیدن دیگه چنان باد کنن متکبر غره بشن که دیگه خدا رو هم بنده نیستن چه برسه به اینکه بقیه رو تحویل بگیرن،اینا حد رشدشون همین قده و تا آخر عمرشون مطیع و مرید یه نفر میمونن و تا ابد مصرف گرای صرف میمونن.. خیلی ازین شاگرد به اصطلاح ممتاز های این مکتب نهایت نهایت جاه طلبی و رسالت بلند پروازانه شون این شد که رفتن با کپی برداری از عباسمنش یه سایت و کارکاسبی این شکلی زدن و حرفای استاد رو عیناً با نام خوشون طوطی وار تکرار میکنن و جالبه که به خودشون لقب استاد رو هم میدن و به این روش به نسبت خودشون و ظرفشون پول نسبتاً خوبی رو درمیارن ولی ولی ولی…. اینا تحت هیچ شرایطی نه تنها نمیتونن الگوی مناسبی برای من باشن بلکه ازشون تا حد امکان اعراض میکنم… بذار یه پله برم بالاتر و شفاف تر حرف بزنم؛ حتی مریم شایسته هم تحت هیچ شرایطی نمیتونه الگوی مناسبی برای شخص من باشه، چون واقع بینانه بخوام نگاه کنم مریم توی یه خانواده اپن مایند با شرایط خوب رشد کرده و یه زندگی آسون و احتمالاً گل بلبلی داشته،نمیدونم چطور از بندرعباس تا الان همش همراه استاد بوده ولی چیزی که من دارم به عینه میبینم اینه که ایشون به شدت متکی به شخص استاد و محصولات ایشونه، تا جایی که کل زندگیش کار کردن روی دوره و فایل و یادداشت برداری و فروش ….. حتی خودش به تنهایی به استقلال مالی نرسیده و بازم زیرمجموعه استاده، یجورایی توی خیلی از مسایل استاد هلش میداد، مریمی که یه عمر روی خودش کار کرده ولی هنوز به حدی احتیاطی عمل میکنه و میترسه تا جایی که توی فضای باز و بالکن خوش هم ماسک میزنه،اونوقت همین مریم میاد توی متن مقدمه دوره در صلح بودن با خودمان دم از تسلط ذهن بر جسم و باورهای سلامتی میزنه، برو متنش رو کامل بخون تا به یسری از سرنخ ها پی ببری توی همون متن توضیح محصول در عجبم با اون ذهنیت ایزوله و محدود خودش جوری تبلیغ میکنه که انگار اگه کسی بخواد خوشبخت و موفق بمونه ناچاره تا آخر عمر فایلای استاد رو ببینه بخره و عین یه آدم خام مصرف گرا، مصرف کنه… بصورت ناخواسته و کاملاً زیرپوستی خودش به فایلا و محصولات وابستگی داره این ذهنیت معیوبش رو هم داره به مخاطب که تحت تاثیرشه تزریق میکنه… نمیخام فوکوس کنم روی ناخواسته ها یا ایراد گرفتن از کسی بلکه دارم به عینه خودم و استاندادها و دید محیطی وسیع و کلانم رو بیان میکنم تا گول یه سری چیزا رو نخورم و توی مدارهای یکنواخت و معیوب قفل نزنم؛ مریمی که این روزا چنان توی گوش استاد خوند و وسوسش کرد که استاد بنده خدا تحت تاثیر قرار گرفت از حرف خودش عقب کشید و حتی قدیمی ترین محصولاتش رو هم روانه فروش کرد،بعید نیست تند خوانی رو هم بذاره، بو میاد…حسش میکنی؟! بوشو استشمام میکنم..هیچی بیخیال.. خیلی حرفا رو آگاهانه علنی نمیزنم و سعی میکنم ذهنم بابتشون کنترل کنم، با اینکه عاشق استادم هستم و خیلی دوسش دارم ولی خب به هرحال ایشون هم حق انتخاب و تصمیم گیری داره و هرجور راحته …مریم یه زن فوق العاده س اما برای استاد که باهاش حالش خوبه و توی بیزنسش همراهیش میکنه نه من، من همیشه روی نکات مثبتش فوکوس میکنم و خیلی ازش خوشم میاد و همیشه ازش الهام میگیرمُ بابت تمام خوبی هاش از اعماق وجودم تحسینش میکنم ولی حواسم به همه جوانب هم هست که خدایی نکرده الکی الکی از یه نفر بت نسازم و الکی و تصنعی واسه خودم بزرگش نکنم، آره خیلی از خانمها اونو الگو خودشون قرار دادن ولی برای منی که فراتر از فراتر ها جاه طلبم و به میزان آرمان هام دارم حرکت میکنم چنگی به دل نمیزنه و از خدا درخواست میکنم که دختری مثل خودم سرسخت به شدت جاهطلب و متکی به خود، نترس و شجاع،چالش جو و بلندپرواز، هدفمند و با ذهنیت قوی، پر انرژی و بمب انگیزه ، موحد در عمل نه در حرف، سراسر عشق و صلح و ایمان رو بهم هدیه بده و چون باور فراوانی دارم و دلم قرصه شکی ندارم که به آسونی میشه ولی برفرض مثال هم که ذهنیت و روحیه پولادینی مثل خودم نداشته باشه، موردی نیست چون هیچ کس و هیچ چیز نمیتونه روی پایین آوردن سقف خواسته ها و ذهنیت برندم تأثیری بذاره… ضد ضربه و مسلح به زره پولادین کنترل ذهنم…
من بهترین های دنیا،نامبر وان ها، خط شکن ها و یکه تازان، ابر قهرمانان و اسطوره ها رو ناخودآگاه دنبال و رصد میکنم چون اعماق وجودم اینو ازم میخاد و هیچوقت چیز مقدس و خوبی که توی داشتم هستش و تمام وجودم داره فریاد میزنش رو سرکوب و خفه نمیکنم…. واضحا میدونم از خودم و خدا و زندگی چی میخام، الگوهای من ابرقهمانانی مثل زلاتانه که سطوره عزت نفس سرسختی و ایمانه
زیبا جان میدونم که قضاوتم نمیکنی شایدم باهام هم نظر باشی یا اگرم نباشی بهم احترام میذاری ولی آدم باید در عین حال که خوشبین و مثبت اندیش باشه رک صادق و واقع بین هم باشه تا بتونه بینهایت رشد و پیشرفت کنه؛ اصلاً قصد نداشتم اینا رو بگم ولی کاملا فی البداهه و هدایتی ندای درونم به رشته تحریر درومد، امیدوارم که جسارت این رو داشته باشی متفاوت فکر کنی،متفاوت عمل کنی و از زوایای مختلف و دیدی کلان به قضایا بنگری تا عمیق تر به اصول پی ببری…. امیدوارم که سرنخ ها رو گرفته باشی و گره های کور ذهنیت بازتر بشه تا شاید بیندیشیم و درس بگیریم… خدا رو شکر من اونقدر کنترل ذهنم در دستمه و به عواطف و احساساتم مسلطم که در همچین مواقعی احساسات و علایق شخصیم رو دخیل نمیکنم همچون خدا «مشاهده و نظاره» میکنم، تا بسی روشن بشمُ یاد بگیرم
آخ زیبا جون باور کن نمیخواستم اینقدر طولانی بشه این صحبتا ولی خود خدا داره هدایتم میکنه که این حرفا جاری بشه تا به درک و شناخت عمیق تری برسیم
یه استراحتی کنم و بیام ادامه کامنتم رو در کامنتی دیگه تکمیل کنم…خیلی حرفا دارم،تازه انگار موتورم روشن شده و میخام کلی با همدیگه بخندیم و بترکونیم… عاشقتم استاد که بقدری عزت نفست بالاس بقدری کنترل ذهنت بالاس بقدری آزادی و گسترش آزادی بیان توی وجودتونه که کامنتام رو بدون قضاوت و سانسور منتشر میکنی…
پسر چه قدر تو باهوشی وای وای چه زیبا چه زیرکانه منو واکاوی میکنی عاشق این حس کشف بینظیرتم
دقیقا چه توصیف بینظیری در مورد من کردی وای وای من کاملا حس یه دختر نوجوون رو دارم ولی اینبار به امید رب مهربانم توحیدی تر الهی تر متوکل تر با اعتماد به نفس تر الان فقط وفقط روی خودم تمرکز دارم دیگه انرژی های بیهوده رو از روی دیگران برداشتم وفقط وفقط روی خودم متمرکزم
وای میلاد نمیدونی چه قدر حس لذت بخشیه تازه دارم میفهمم وای خدایا این همه حس خوب وانرژی رو که باید در راه خودش وراه خودم صرف میکردم رو چرا به راحتی برای دیگران هدر دادن واصلا هیچ پاداشی رو هم نداشت ولی وقتی فقط در راه توحیدیم هستم همین طور پاداش ها داره میاد هرروز هزار کار رو برام داره انجام میده من فقط میخوام و اونم بااین سیستم بینقصش برام انجام میده حالا میگم اینا هم همش تکامل داره دیگه به اندازه ظرفم به اندازه باورهام به اندازه توحیدی بودنم به اندازه تسلیم بودنم داره کارهام پیش میره
میلاد جانم در جواب این که خواسته بودی نظرمو بدونی در مورد انتظارات خدارو شکر خدارو سپاس از وقتی خلاهای درونیم رو به قول تو دارم شناسایی میکنم وخداروشکر هرروز رهاتر وآزادتر میشم دیگه از کسی انتظار ندارم اگه یه کاری هم میکنم فقط برا خودم و خدای خودم هست چون وظیفه من فقط عشق ورزیدنه وظیفه من فقط تمرکز بر نکات مثبته تمرکز من فقط بر روی وجه الهی ووجه مثبت افراده که در جهت رشدم ازشون استفاده میکنم و اصلا به بقیه جنبه های کاری واخلاقیشون کاری ندارم خیلی صفت سختیه که الهی باشی خیلی سخته مثل خود خدا فقط زیبایی ببینی و هرروز این خورشید زیبا واین همه نعمت روزافزونت رو روانه این همه بنده های کره زمینت کنی بدون هیچ چشم داشتی فقط وفقط ازشون بخواهی که شکر گزار باشن که اینم باز به نفع خودشونه چون ظرفشونو بزرگ میکنه
اره میلاد جون عزیزم من با عشق برات کامنت مینویسم چون یه کامنتت اینقدر هیجان زدم میکنه اینقدر از خود بیخودم میکنه اینقدر حماسی و انرژی بخشه که میخوام فقط بهت بگم ادامه بده برام بنویس که من هزاران برابر، این انرژی الهیت رو میگیرم و راهمو باز تر وباز تر میکنه، برام باورسازی میکنه به منطقم فکت میده که ببین میلاد تونست از هیچ همه چی بسازه ببین چه نگاه توحیدی داشت ببین چه جوری تسلیم نشد پس تو هم میتونی
میلاد چشم عقابی باهوش ریز بین خوش تیپ و پرانرژی دیگه چی بگم من آخه اره داداش خدارو شکر خدارو سپاس من دیگه خیلی وقته تمرکزمو از بقیه برداشتم دیگه هیچ مقایسه ای نمیکنم خودمو با دیگران دیگه دنبال تایید یا تحسین بقیه نیستم آره دوست دارم که تحسین بشم ویا لایک بگیرم ولی محتاج این حس تایید نیستم چون دیگه اول از همه خودم دارم خودمو تایید میکنم چون دیگه خودم به خودم وتواناییهام ایمان دارم فقط دارم هرروز خودمو بهتر از روز قبل میکنم و واقعا به لطف الله مهربون نمیدونی دارم چه قدر عالی پیش میرم فقط باید متعهد باشم فقط باید استمرار داشته باشم و ناامید نشم ولی خدا هم خوب داره برام خدایی میکنه وپاداش صبر وتلاشم رو داره به بهترین نحو ممکن میده
آره میلاد جون نجواها میاد ذهن چموش منفی بین و منفی نگر که فقط تو دیگران دنبال ایراد ونقطه ضعفه سراغم میاد ولی سریع جلوشو میگیرم و تو نطفه خفش میکنم ذهنم خیلی دوست داره راحت وبی دغدغه دیگران رو آنالیز کنه و اَنگ بزنه ولی من به دیگران چیکار دارم همین که خودمو بهتر از روز قبلم بکنم همین که رو افزایش تواناییهای خودم تمرکز کنم شق القمر کردم چه برسه به دیگران هرکسی بنا به باورها وفرکانس هاش داره نتایجشو از این دنیا میگیره مگه من خُدام
اره عزیزم اره پسر خوب و پرانرژی وانگیزه دهنده حتما منتظر کامنت های عالی وسرشار از تسلیم و عمل کننده به نشونه ها والهاماتت هستم که بسیار برام تاثیرگذاره و واقعا برای رشد بیشترم کمک میکنه که اینم خودش یه جور گسترش دادنه دیگه، مگه باید دیگه چه کار خاص دیگه ای کرد همین انرژی ده ها برابرش به خودت برمیگرده موفق باشی میلاد عزیزم ❤
میلاد میخواستم این کامنت رو تو یه کامنت مستقل بنویسم اما تو لایق این کامنتی واینجا وفقط برای تو مینویسم چون میدونم چه قدر خوشحال میشی چون میدونم چه قدر این انتقال انرژی رو دوست داری اره تو لایقشی باید برای تو بنویسم درسته که اعتبار همه اینها برمیگرده به خدای هرجفتمون به همون انرژی که درونمون قلیان داره ولی ازش واز تو ممنونم که با کامنت به موقع تو وهدایت به موقع تو برای کامنت نوشتن امروز منو اینجوری هدایت کرد
اره میلاد عزیزم منم امروز ترکوندم کاملا مثل تو مثل یه جنگنده خستگی ناپذیر مثل یه شیر ماده قوی
امروز مربیم برای اولین بار ازم تست گرفت باید یه مسافتی رو میدویدم وای میلاد وای عزیزم موقع شروع تک تک کلمات تو، تو کامنتت بهم انرژی میداد باورت نمیشه دور سوم ویا چهارم بودم که احساس خستگی بهم غلبه کرد ولی اون حس وحشی و قدرت شکست ناپذیرت رو موقع گل زدنت تصور میکردم وهمین طور به راهم ادامه میدادم و میگفتم اگه میلاد تونست با کنترل ذهنش اون مسابقه شکست خورده رو ببره فقط وفقط با انرژی الهییش وکنترل ذهنش واینکه خدا براش همه چی شد پس برا منم میشه اینه پاداش خداوند به کسانیکه به نیروی اون تکیه میکنند
اره عزیز دل برادر اره دوست همراه این خانواده الهی خواستم این کامنت رو برات بنویسم وازت ودر واقع از خدای تو تشکر کنم واین انرژی مضاعف وجودم رو به تو هم از این راه دور انتقال بدم وبگم ادامه بده میلاد ما همه به هم وصلیم واز همدیگه انرژی میگیریم و منم امروز هم خودمو وهم خدای خودمو و هم تورو رو سفید کردم و یه رکورد خوب به جاگذاشتم که البته با رشد روزافزونم وکمک وانرژی الله مهربونم باید کمتر وکمترش کنم
نگار عزیزم قربونت برم من چه قدر خوبه که اینجوری آگاهانه وریز بینانه داری بچه هارو دنبال میکنی، بارک اله دختر، ایشالاه مینویسم، نگار جونم حتما مینویسم ،از موفقیتهای بیشترم برا همتون مینویسم ،منم از کامنت های شما خیلی لذت میبرم مخصوصا اونایی که داری ریشه ای روی واکاوی خودت وعزت نفست کار میکنی خیلی به من کمک میکنه که همراه شما منم خودمو واکاوی کنم منم متتظر کامنت های سرشار از آگاهی ونتایج بینظیرت هستم دوست عزیز وهمفرکانسی من
زیبا زیبا زیبا نمیدونی از چند ساعت پیش تا همین الان که دارم برات تایپ میکنم چقدر تپش قلب شدید و هیجان دارم بخدا نمیدونم چطور بگم نمیدونم چطور احساساتم رو جاری کنم؛ فقط ازت میخام با آرامش و تمرکز و صبر شکیبایی کامنتام رو با دقت بخونی جوری که انگار با هیجان و شور و شوق بسیار زیادی اومدم به استقبالت و روبروت نشستمُ دارم باهات حرف میزنم؛ خب از کجا شروع کنم آهان آره بذار ازینجا شروع کنم از همون روزی که توی این قسمت کامنت گذاشتم و از هدایت شدن به بهشت زیبایی ها و طبیعت های بکر صحبت کردم از همون روز تا الان تقریباً هر روز به زیبایی های بیشتر تجربه های جدیدتر و باحال تر، مناظر و طبیعت مسحور کننده ای مستمر هدایت میشدم که خیلی دلم میخواد در موردشون ساعت ها بنویسم و حس و حال رویایی و بینظیرم رو با شما دوستای گرون قیمتم به اشتراک بذارم و کلی با همدیگه کیف کنیم بخندیم،امروز عصر توی تایم آزاد استراحت و تفریحم مطابق روال طبیعی و هدایتی روزای قبل رفتم به دامان طبیعت، روی یه تخته سنگ رو به منظره ای بهشتی در مقابل غروب دلربای خورشید نشستم و شروع کردم؛ فایل های آرامش در پرتوی آگاهی رو که من عاشقشونم و بیش از هر سری فایلی تا بحال گوششون دادم رو توی گوشم پلی کردم و همزمان شروع کردم کامنتای منتشر شده قسمت جدید سریال بهشتی مون رو بخونم… وقتی خواستم برگردم چشمم به صفحه مصاحبه ای برخورد که دیروز با الهام خدا یادم اومد که دوباره مرورش کنم و لینکش رو پیدا کردم ( زیبا جانم بذار توی پرانتز یه توضیح مختصری بدم که قضیه واضح تر شه؛ این مصاحبه رو حدود یه سال خورده ای پیش بصورت کاملا اتفاقی خونده بودم و اون مصاحبه و اون فرد فوق العاده قوی و با اراده منو ترغیب کرد که خودم رو به چالش بکشم؛ اون زمان من اصلاً توی فضای سایتمون نبودم و هنوز به بهشتمون هدایت نشده بودم، بعد خوندن اون مصاحبه چنان انگیزه گرفتم که اقدام به عمل و الگو برداری ازون شخص کردم تا ببینم چقدر میتونم از عهدش بربیام، پس از چند بار تمرین تونستم رکورد ۲۲ کیلومتر دوندگی بی وقفه توی جاده رو بدست بیارم اونم توی تایم فکر کنم زیر دو ساعت، که برای منی که توی عمرم سابقه همچین کاری نداشتم و فقط به نیت به چالش کشیدن خودم این کارو کردم نه به هدف شرکت در مسابقه یا همچین چیزی، این کورد عالی هستش)
گذشت و گذشت تا اینکه امروز بعد مدتها همون مصاحبه رو توی دل طبیعت خوندم….وای وای وای زیبا عزیزم داشتم دیوانه میشدم حین خوندن مصاحبه چنان ضربان قلبم بالا رفت چنان هیجان زده شدم چنان شور و حرارتم بالا رفت که واضح متوجه شدم که این یه الهام و نشونه واضح از طرف خداست،همین الان الان باید برگردم این الهام آنیم رو با زیبا اشتراک بذارم و به تاخییر نندازمش، حین خوندن مصاحبه فقط زیبا فتح الهی توی وجودم تکرار میشد انگار جلوم مجسم شده بودی… بی برو برگرد با موتور سریع برگشتم ولی گفتم که تپش قلبم بالا رفته بود نمیتونستم شتاب زده تایپ کنم الان که یکم آرومتر و متمرکز تر شدم اومدم باهات صحبت کنم
زیبا جون رفیق عزیز و ارزشمندم ،خیلی خوب بهم توجه کن ببین چی میخام بهت بگم،فقط داشته باش نشونه و الهامات رو:
حقیقتش زیبا دیشب خوابت رو دیدم و وقتی بیدار شدم یادم رفته بود؛ تا اینکه حین خوندن مصاحبه گفتم آهان دیشب خواب زیبا رو دیدم هی میگفتم خدایا خواب کی رو دیدم یادم نمیاد؛ این مصاحبه رو به این خاطر به سمت خوندنش هدایت شدم چون میخواستم روزای آینده تمرکزی تر راجبش باهات حرف بزنم از اهداف مشخص و الگو برداری به صورت حرفه ای تخصصی و کاملاً دوستانه باهات به اشتراک بذارم ولی یهو میخام ریسک کنم و همین الان درموردش باهات حرف بزنم؛
زیبا هنوز ذره ای منو نمیشناسی از کجا میدونی شاید من……ولی من به روی خودم نمیارم؛ بذار صاف برم سر اصل مطلب و اینقدر طولش ندم؛ یادته بهم گفته بودی که ورزش و زبان جزو ثابت زندگی و شخصیتت بوده و الان بقدری ایمانت بالا رفته و توحیدی شدی که داری عاشقانه روشون کار میکنی، یادته اونجا بهم گفتی میلاد من الان به قدری به خودشناسی و اعتماد به نفس بالا رسیدم که حتی میگم توانایش رو دارم که «قهرمان المپیک» بشم و بعدش از زلاتان و الگوبرداری ازش باهام صحبت کردی….زیبا زیبا من اون شبی که اون کامنتت به دستم رسید توی یه مهمونی خاصی بودم و کلا اون شب از سرشوق کامنت خودت و الای نازنینم بعد تجربه اون جشن مهمونی ویژه دیگه آور دوز زدم، تموم شدم رفت…. وای خدااا اونجا که حرف ورزش،المپیک و الگوی زندگیم زلاتان زدی من از ذوق و شوق غش کردم ریختم زمین؛ با خودم عهد بسته بودم که سرفرصت بیام توی همون پست مفصل چندین و چند بار گفتگوی بینظیری رو شکل بدیم ولی همین جا مطرحش میکنم؛
خدا نکشتت دختر اینجا که گفتی مثل یه شیر ماده قوی …. من از ذوق و شوقت دلم برات ریخت بغض کردم و اشک ریختم دیگه نای جواب دادن برام نموند…. من عااااشقتمممم زیبااااااا یعنی من عاشق دخترای قوی و جاه طلبی مثل شما هستم خانمی…من عاشق و دیوانه ی دخترای سرسخت جنگنده،شجاع و نترس،چالش پذیر،پر انرژی و با اعتماد به نفس بالایی مثل تو زیبا عزیزم هستم( راستی اون مسابقت چیشد خوش گذشت تجربه خوبی بود؟!)… زیبا بذار کم کم تکاملی خیلی چیزا رو بهت میگم، زیبا جانم حقیقتش زن هایی با روحیه فوق العاده تو به ندرت پیدا میشه و من هنوز باورم نمیشه که خدا چقدر دقیق و قشنگ من و تو رو به سمت هم هدایت کرد، نمیدونی شخصیت قابل تامل و خاصت چقدر به رشد باورهای من کمک میکنه…
دوست بینظیرم اگه بهم اعتماد داری و راحتی میتونی بهم بگی که، آیا قصد شرکت توی تورنمنت های مهمی رو داری؟! دوی ماراتن یا سرعت؟! زیبا جون، راجبه خود من رفته رفته بیشتر متوجه میشی، ازت میخام نگران نباشی و راحت حرف دلت رو با اعتماد به نفس بالا و اقتدار بزنی، ته ته دلت باور قهرمانی المپیک رو داری،( میدونی که المپیک محدودیت سنی نداره و تجربه قهرمانی تورنمنت های داخلی،بین الملی،و ثبت رکورد مناسب برای گرفتن سهمیه کافیه)… نگران نباش کسی توی این پست نیست و اهدافت لو نمیره… اگرم نمیخوای چیزی بگی میتونی با صلابت و اطمینان غیر مستقیم از رویای جاه طلبانت حرف بزنی….. خدا رو گواه میگیرم که توکل کردم بر خدا و این کامنت از قلبم جاری شده
زیبا یه نفس عمیقی بکش و صاف برو توی اینترنت سرچ کن: ماندانا نوری… این اون مصاحبه ی مذکور هستش که بهت توصیش میکنم، هر چی لینکه بازش کن…. با دقت و از زاویه قانون بخونش و الگوبرداری کن، نمیدونم چرا حس میکنم زیبا میتونه نفر بعدی باشه
راستی منم ازین به بعد سعی میکنم جواب هر کامنتی رو همون موقع درجا بنویسم تا سریعتر ارتباط و تعامل شکل سازنده ای به خودش بگیره….واقعا منو ببخشید و عذر میخوام که نتونستم جواب کامنتای قبلی رو بدم و با تاخییر زیاد پاسخ میدم… به امید خدا قدم به قدم میام کلی با هم دیگه راجبشون حرف میزنیم چون واقعاً خیلی حرف دارم و با نوشتنشون حالم خیلی بهتر میشه و یاد میگیرم؛ نمیدونی چقدر مشتاقتم زیبای عزیزم، عشقی به خدا دختر
راستی اینو هم بگم توی نت سرچ کن «زلاتان ابراهیموویچ طرفداری»… تگ زلاتان که اومد بالا توی هر صفحه به ترتیب جدیدترین پست ها و اخبار زلاتان میاد بالا و سعی کن اون پست هایی که مصاحبه ها و نقل قول هاشه رو مفصل و جدی بخونی کامنتای ملت رو هم زیرش بخون،توی آپارات ویدیو ها و مصاحبه هاش رو مثل من و استاد که ساعت ها بدون چشم داشت زمان میذاریم و تحقیق میکنیم تو هم بیا ضربتی و با انگیزه همچین حرکتایی بزن و الگوبرداری کن،فالو کن الگوها رو، پیوسته دنبال کن و پیگیر باش… حالا بذار بیارمت توی باغ تا حساب کار دستت بیاد ….زلاتان این روزا توی جشنواره مشهور سانرمو به عنوان مهمان ویژه س مقدمه مراسم جلوی جمع کثیری از اهالی هنر ایتالیا مرزهای اعتماد به نفس و خودباوری رو جابجا کرده با اون صحبتهای عجیب و برگ ریزونش، برو پستش رو ببین تا بفهمی اعتماد به نفس یعنی چی…فقط آدمایی که توی مدارشن میتونن اون جنس ناب فرکانسش رو دریافت کنن… هدایت ها و نشونه ها رو با کنجکاوی مقدس دنبال کن ببینم چیکار میکنی دختر شجاع و جاه طلب
استاد عزیزم میدونم با اقتدار وتسلط کامل بر همین سایت الهی داری کامنت هارو میخونی و تو هم انرژی میگیری از پیشرفت های ما وجا داره ازت تشکر کنم که این بستر مناسب رو براماها که فقط به قدرت درون و نیروی توحیدیمون تکیه کردیم و داریم با توکل بر خودش جلو میریم و دیگه هیج جا نمیتونیم اینطوری بادیگران صحبت کنیم چون اصلا نه میفهمن نه دوست دارن بفهمن و تازه مارو هم یه مشت خل وچل تصور میکنن منکه اصلا برام خدارو شکر دیگه قضاوت کسی اهمیت نداره چون به شخصه اینقدر نتیجه دیدم اینقدر تو زندگیم معجزه دیدم که اصلا نمیخوام به کسی ثابت کنم که راه من درسته یا هرچیز دیگه فقط دارم با عشق ولذت وباتمرکز بر خودم پیش میرم بازم ازت ممنونم استادم
اره میلاد عزیزم اره میلاد جونم تمام بینیم پر آبه ولی جلوی دوقلوهام فقط خودمو نگه داشتم چون تو چشام زل میزنن و عمق نگاهمو میفهمن
میلاد باهوش من دیگه نمیدونم چی باید بهت بگم اینقدر ماهمگی انرژی های متصل به هم هستیم که من اگه نخوام چیزی هم بگم شماها خواب آدمو میبینید استغفراله یاللعجب به خدا از قدرت این فرکانس اینکه تواز فرسنگ ها راه دور اینجوری حس من و حال منو بفهمی من فقط بااین نشونه ها تسلیم تر وتسلیم تر میشم وخداوند با ضرس قاطع داره بهم میگه که زیبا ادامه بده ادامه بده که داری در راه درستی قدم برمیداری میلاد خیلی باید صحبت کنم حتمادهمین امشب میرم این خانم رو که بهم معرفیش کردی ته توشو درمیارم چون اطمینان دارم خداوند یه عالمه برام از طریق دستان تو حرف داره برام، باشه باجون ودل میپذیرم
اره میلاد عزیزم من اصلا تخصصی داشتم یه رشته دیگه ای از ورزش مورد علاقم رو ادامه میدادم ولی خدارو شکر به پاس استمرار و ادامه این باور توحیدی که همه شرایط واتفاقات به نفع من هست من به صورت کاملا الهامی به ورزش دومیدانی هدایت شدم میگم الهامی میلاد میگم الهامی واقعا الهام واضح خداوند بود اصلا من تازه حرفای استاد رو میفهمم که میگه به من یه صدایی یه ندایی گفت اینکار رو بکن فقط در این مورد تا حالا من به وضوح این هدایت والهام رو شنیدم یعنی یه روز صبح از خواب بلند شدم و دوقلوهام شبکه ورزش رو زدن و یه سری آقا داشتند مسابقه دو میدادند و یه هو یه صدای خیلی واضح بهم گفت تو باید این ورزش رو ادامه بدی میگم من باز هنوز باور نداشتم ولی چندین بار این هدایت والهام شدیدا منرو مجبور بع اطاعت کرد که دیگه زنگ زدم به یه مربی تیم ملی که اونم باز همش هدایت بود و بعد رفتم تست دادم و اون هم در کمال ناباوری بااینکه گفت تو فقط سی درصد اماده ای من رو پذیرفت ولی خداوند شاهده با همین تکیه بر قدرت الهیم میلاد باورت نمیشه به اندازه چندین ماه پیشرفت کردم به طوریکه آخرین رکوردم دو سه دقیقه کم تر از اولین بارم شده بود الان دارم فقط با تکیه بر قدرت الله پیش میرم میلاد هنوز مسیرم واضح واضح نیست نمیدونم ولی کاملا دارم میبینم که خداوند داره راه هارو برام باز میکنه کاملا دستان خداوند از هزاران طریق دارن من رو پیش میبرن فقط به قول استاد من حرکت کردم دیگه بقیه راه هارو اون باید برام باز کنه من فقط باید بندگیمو کنم اونم اربابیشو چون این قانون جهان هستیه باید حرکت کنم بقیه راه بهم گفته میشه
میلاد عزیرم حتما بعد از مطالعاتم بهت بازخوردشو مینویسم اگه بدونی چه قدر باعث حرکتم میشی اگه بدونی با این کامنت امروزت چه قدر من رو تو راهم محکم تر وثابت قدم تر کردی ممنونم دستان عزیز ومهربان خداوندم ممنونم میلاد قشنگم فعلا تا کامنت بعدی
میلاد عزیزم دلم نیومد گفتم بزار تا داغ حس زیبای این گشت وگزار اینترنتیم پاسخ میلاد رو هم بدم و نشون بدم که ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است اره میلادی رفتم و مصاحبه هاش رو هم گوش کردم واقعا چه باید گفت این همه الگو رو هرروز خداوند داره بهم نشون میده که برا باورهام منطق های درست بسازم چه قدر استقامت چه قدر نظم چه قدر کنترل ذهن واقعا بارک اله میگم بهش وقتی دیگه الان با این نگاه توحیدیم افراد رو بررسی میکنم به قول تو دیگه حسرت نمیخورم فقط وفقط تحسینشون میکنم یه این اراده به این کنترل ذهن دیدی آخر سر اونم به مقوله لذت بردن اشاره کرد وای خدایا وقتی از نگاه قانون به همه مسائل نگاه میکنی میبینی چه قدر استادانه استادمون داره به ما درس های درستی یاد میده اینا که شاید آگاهانه قوانین رو ندونن ولی ماها داریم آگاهانه نگاشون میکنیم و گوش میدیمشون جنس حرفاشون رو میفهمیم باید چند بار دیگه با دقت بیشتری گوشش کنم الان دیگه جسمم نیاز به استراحت داره فقط خواستم به تعهدم عمل کنم و نشونه ای که خداوند از طریق یکی از باعشق ترین ومردترین دستاش برام فرستاده بود رو جامه عمل بپوشونم ممنون میلاد عزیزم چه زیبا داره خداوند هدایتم میکنه میبینی میلاد تو کامنت قبلی نوشتم که من فقط فعلا حرکت کردم بندگی کردم بقیه کارها برعهده اونه واونم داره به بهترین ودرست ترین روش ممکن راه هارو برام آسون میکنه
کیف کردم مرسی که نوشتی منم قدم به قدم تجسم کردم و حس کردم کنارت ام البته بیشتر تو مسیر سفر و بودن کنار آبشار البته یه تغییر دادم و جدای از تجسم لحظاتی که نوشتی من صدای «ربنای» استاد شجریان رو پلی کردم و کلی لذت بردم.
این اولین کامنت من هست که توی این سایت میزارم و خیلی خوشحالم
امروز داشتم کارهایی که باید تا پایان سال انجام بدم رو مینویشتم و یکی از اونها گذاشتن اولین کامنت من در سایت بود 😍و اصلا فکر نمیکردم انقدر راحت به سمتش کشیده بشم بدون اینکه خودم رو اجبار کنم.
موضوعی که میخواستم دربارش بنویسم قانون تحسین کردن هستش
من تازه با این قانون در سریال زندگی در بهشت اشنا شدم و متوجه شدم که هرچقدر بیشتر و به روش های مختلف زیبایی هارو تحسین کنی , اونها به زندگیت میان
پس من هم به این قانون عمل کردم
و عمل کردنش هم راحته
شما هرجایی که هستید
به نکات مثبت و زیبایی ها توجه کنید و اونهارو تحسین کنید
من از خونه ی خودمون شروع کردم
هروقت که به حیاطمون میرفتیم ( که ما بهش میگیم باغ) گل های زیبا و رنگارنگ رو تحسین میکردم و بهشون توجه میکردم , درخت هایی که تنه ی قوی دارند و برای ما سایه درست کردن که ظهر ها از نسیم خنک لذت ببریم بدون اینکه از گرمای افتاب کلافه بشیم
اینکه گربه های خوشگلمون میان و مارو سرگرم میکنن و از درخت ها بالا میرن
و چقدر راحت از درخت بالا میرن و پایین میان بدون اینکه ناخن هاشون اسیب ببینه
اصلا ادم دیوونه میشه با این همه زیبایی
خورشیدی که نورش از لا به لای درخت های زیبا دیده میشه
کاکتوس ها و گل های جعفری و همیشه بهار
چقدر زیبایی اطراف من بوده که بی توجه ازشون میگذشتم
و الان خوشحالم که با شما اشنا شدم و میتونم خودم جهت زندگیم رو به اون سمتی که میخوام تغییر بدم
بعد از اون تحسین ها اتفاقات بهتری افتاد که باعث شد بیشتر و بیشتر عاشق این زییایی ها بشم و یکی از اونها تصمیم استاد و خانم شایسته بود که به تمپا اومدن و این شهر فوق العاده زیبا رو به تصویر کشیدن و بعد هم اون تصاویر دیوانه کننده ی دِرون از دریا و ساحل …
و الان هم میخوام داستان هدایتم رو براتون تعریف کنم
امروز دنبال سریالی برای تقویت زبان انگلیسی بودم که با یه مستند مواجه شدم
و فهمیدم خیلی ها برای یادگیری زبان توصیش کردن و از زیبایی هایی که در مستند به تصویر کشیده شده صحبت کردن
از اونجایی که من طبیعت رو خیلی دوست دارم و به مستند هم علاقه دارم در اخر تصمیم گرفتم این مستند چند قسمتی رو تماشا کنم
اسم مستند سیاره زمین هستش
Planet earth
من قسمت اول رو چند دقیقه تماشا کردم و از این همه زیبایی دیوانه شدم
واقعا دیوانه شدم
و الان هم نتونستم تحمل کنم که ادامش رو ببینم و مشتاق کامنت گذاشتن بودم
همیشه از شگفتی های سیاره ها حیران میشدم و انقدر بهشون چسبیده بودم که از زمین خودمون غافل شدم
اینکه چه ابشارهای بییی نظیریی وجود داره
پنگوئن هایی که چهار ماه در سرمای زمستون بدون خورشید سر میکنن
طبیعتی که میمیره و زنده میشه.
گل ها که در طی زمان باز میشن و در این پروسه ی شکوفا شدنشون انگار گلبرگ هاشون درحال رقصیدنه
تا حالا پرنده های مهاجر رو از بالا دیده بودین ؟؟
خدای من
کی فکرشو میکرد میلیون ها پرنده باهم مهاجرت میکنن؟؟؟
حیواناتی که گله ای برای اب و غذا به جاهای دیگه مهاجرت میکنن و سختی میکشن
ببر ها و یوزپلنگ ها
که برای شکارشون زحمت میکشن و باید شکم توله هاشون رو سیر کنن
و خدای من
پرنده هایی هستن به این زیباییییی(اسمشون رو نمیدونم) کاملا مشکی هستن اما پرهای ابی هم دارن
و برای جذب کردن جفتشون خودنمایی میکنن و چقدر اینها زیبانننن
وقتی راه میرن انگار دارن میرقصن
چقدر پرنده هایی که در زمین وجود داره گوناگون هستن
هم از نظر ظاهری و هم صداهاشون
خدایا چه افریدی
و چقدر شبیه ما هستن
باید برای غذا و شکار تلاش کنن
گرگ ها باید شکارشون رو دنبال کنن و تسلیم نشن
شاید فقط چند قدم مونده باشه که به هدفت برسی و نباید تسلیم بشی
و همه حیواناتی که روی زمین هستند
مکانی برای زندگی دارن
غذا و اب براشون فراهم هست
و خداوند همچی براشون قرار داده اما باید برای رسیدن بهش تلاش کنن
مهاجرت کنن
توی سرما سختی بکشن
تا در اخر به هدف برسن
ما هم توسط خدا افریده شدیم
خداوند برای ما هرچیزی که نیاز هست رو قرار داده
اون ماییم که باید همت کنیم و بلندشیم
دنبال هدفمون بریم و براش تلاش کنیم
ایمان و توکل داشته باشیم
و بدونیم که خداوند اگاه و تواناست و ما رو هدایت میکنه
به هرچیزی که بخوایم
و شما دوست عزیزی که لطف میکنی و کامنت من رو میخونی
ازت میخوام که این مستند رو نگاه کنی
و از زیبایی هایی که در این جهان بی کران وجود داره مثل من لذت ببری ❤️
داشتم فکر میکردم اگر استاد و مریم جون برگردن پرادایس و باهم این مستند رو تماشا کنن و بخشیش رو به عنوان سریال زندگی در بهشت منتشر کنن چه میشودددددد
این دفعه همگی باهم از این زیبایی ها و تحلیل های این دو استاد بزرگوار لذت میبریم
من که با این همه زیبایی در این مستندی که براش کلی زحمت کشیده شده دیوانه شدم
چطور از این حیات وحش و طبیعت فیلم برداری کردن؟؟
این ثروت و توانایی رو تحسین میکنم
که میتونیم شرایطی رو فراهم کنیم و به دل طبیعت و حیات وحش بریم و با دوربین های فوق پیشرفته (مثل دِرون خوشگل خودمون) چنین تصاویری رو فیلم برداری کنیم
و من چقدر راحت به سمت این زیبایی هدایت شدم
بدون اینکه متوجه شم خداوند به من زیبایی های بیشتری نشون داد
خدای من ، ممنون که منو اینقدر سالم افریدی و نعمت دیدن دادی تا بتوانم شاهد اینهمه خوشبختی و نعمت باشم . خدایا سپاسگزارم که کمکم کردی تا لحظه به لحظه بتونم مدارخودمو به مدارهای بالاتر تغییربدم . خداسپاست میگم که توانایی خلق زندگی خودمو به خودم دادی و من چرا اینقدرر دیر فهمیدم . خداجونم میدونی چقدرر دوستت دارم .؟ من دارم جواب همه اعتماد کردنامو به تو لحظه به لحظه میگیرم و چقدرر بدون تغییر و ثابت هستند قوانین بی بدیل تو .خدایا ممنونتم که توی این هفت ماهی که دستمو از توی دستت رها نکردم ، عاشقانه هوامو داشتی .مراقبم بودی و حمایتم کردی . میدونی که چقدرردوستت دارم میدونی که ازوقتی دلمو به دلت گره زدم ، چقدررر آرومم . خدایا نمیدونم چه جوری شکرت و باید بگم ؟ من فاصله رسیدنم به خواسته هام در حد ساعت و بعضاثانیه شده و هرلحظه هم در حال دریافت معجزه ها و موهبتهای بی نظیر توهستم . خدایا میدونی چی شگفت زده ترم میکنه ؟ اینکه تو نه تنها تمام خواسته ها و احتیاجات منو در هرلحظه به دنیای مادی من وارد میکنی ، بلکه تمام خواسته قبلی قدیمی من رو هم یکی یکی داری وارد دنیام میکنی .مهربونترینم آخه چقدرررر زندگی کردن لذت داره ، چه بازی قشنگیه . چه مهمونی نابیه .😇
خداجونم روزی که شروع کردم ، بهت گفتم میخوام تا تهش برم ، میخوام شاد و سعادتمند و ثروتمند باشم و ته همه خوبی خوشی های دنیا رو خلق و تجربه کنم . فقط گفتی : بهم ایمان بیار و هرلحظه ازداشته هات لذت ببر تا حالت و خوب نگه داری . فقط همین ! اونوقت میبینی که تاتهش باهاتم .
خداجونم ومن فقط همین یه کارو خوب تمرین کردم ، و بارها و بارها انجامش دادم و دونه به دونه باورهای قدرتمند کننده جدیدی رو تو وجودم کاشتم و به تقویت اونا پرداختم . خدایا ای توانا ، نتایجم اعجاب برانگیزند اعجاب برانگیززز. چقدرررخوبه هستی ، چقدرررخوبه بدون تغییر هستی و چقدرررعالیه که من پیدات کردم و دارمت …..
خدایا شکرت که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان سیال بهشت همراه بشم و از آگاهی های نابش برخوردار
خدایا کمکم کن که بتونم اینهمه زیبایی که در این فایل جای گرفته رو در قالب کلمات بنویسم و میدونم قطعا کمکم میکنی چون اجابت کردن را بر خودت واجب کرده ای
خدایا کمکم کن که بتونم شکرت اینهمه نعمت و ثروتی که در این فایل ها هست اما هنوز در زندگی من نیست رو بجا بیارم تا تو هم بیفزایی من رو چون خودت قول داده ای که چنین کنی و چه قولی از قول خداوند حق تر و درست تر
خدایا کمکم کن تا تحسین و تصدیق کنم هرآنچه رو که توی این فایل میبینم تا آسانم کنی برای آسانی ها چون خودت وعده ی آسانی را در دل سختی ها به همه ی بندگانت دادی و من هم مستثنی نیستم
خدایا کمکم کن تا با قلبی باز بپذیرم و درک کنم اینهمه آیت و نشانه ای رو که از وجود تو در این فایل میبینم تا در زمره عاقلان و اولی البابت قرار بگیرم که در همه حالی به ذکر تو مشغولند
پس خدایا به امید خودت
استاد برای شروع این فایل به ی آغاز کننده نیاز داشتم که بهم گفته شد ی سری برو اینستاگرام استاد و رفتن همان و دگرگون شدن من همان .میدونین با چی دگرگون شدم؟
با اون فایلی که یکی از بچه ها براتون فرستاده بود از سال 87و88.اون فایلی که با اونهمه آدم رفته بودین بالای قله دماوند با اونهمه آدم و داشتین در مورد خداوند صحبت میکردین و از همه خواستین که چشمهاوشن رو ببندن و شکرگزاریشون رو انجام بدن.اصلا ی حالی شدم و اشک تو چشام جمع شد.
اونجا همه نوع آدمی بود پیر جوان بچه که همه دستهای همدگیه رو گرفته بودن و داشتن با کلام شما خدا رو صدا میزدن .
الان که دارم این فایل رو میبینم شما همون کار رو دارین انجام میدین اما در قالب تصاویر .اما الان شما دارین از ما میخواین با چشمانی باز بینیم خدایی رو که در جای جای این کشور حضور داره . واقعا حضور داره ی توهم نیست
اونموقع شما توی ایران داشتین از ی اقلیتی از مردم ایران (در مقایسه با کل ایران و گرنه همون تعداد هم خیلی زیادن برای ی کلاس قانون جذب اونم برای ی استاد تازه کار ناشناخته) میخواستین که با تمام وجودشون خدا رو صدا بزنن اما الان از همه جای جهان هزاران هزاران نفر قلبهاشون با آموزه های شما به هم گره خورده و دارن با فایل های شما خدا رو میبینن تاکید میکنم میبینن اونم توی کشوری که دین خاصی ندارن برچسب خاصی به خودشون ندادن و ادعای خاصی هم ندارن اما خدا رو تو وجودشون دارن و بخاطر همین هم همه چیزشون خداییه. رنگ و بوی خدا رو داره .
از کجا میشه این رو فهمید؟
1.از اون سطل آشغالهای خوشگلی که قدم به قدم توی خیابونهاشون هست و کمک میکنه که شهرشون همیشه تمیز باشه. مگر نه اینکه خداوند زیباست و زیبایی رو دوست داره خوب اینا هم شهرشون زیباست و زببایی رو دوست دارن . اونا کتاب دین و زندگی یا هدیه های آسمانی ندارن توی مدرسشون که صد تا آیه ردیف کرده باشه براشون اما اونقدر معنی رو چرخونده باشن که بچه بیچاره چیزی نفهمه ازش:
النظافت من الایمان ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و خسته بشه از حفظ کردن ی سری چیزهایی که درکشون نمیکنه.خب ایمان یعنی چی که نظافت جزیی از ایمانه؟؟؟!!!!!!
اونا هم تو خونه و هم توی خیابون عملی یادگرفتن تمیزی و نظافت یعنی چی دیدن و یاد گرفتن .
2. از اون آزادی سبک پوششون :
مگر نه اینکه خداوند توی قرآن گفته که ملاک و معیار سنجش آدم ها به تقوی است و هر کی کفه ی اعمال صالحش سنگین تر باشه پاداشی که از خداوند دریافت میکنه بهشته و هر کی کفه ی اعمال ناصالحش سنگین تر باشه جهنم رو ؟
پس اینکه من چه پوششی داشته باشم ملاک قضاوت من در پیشگاه خداوند نیست .و اینا هم دقیقا دارن همین کار رو میکنن پس دیدگاهشون ی دیدگاه خداییه.
3. از اون استفاده کردن از نعمت هاشون:
اینکه اینهمه آدم میریزن توی ساحل رودخونه و دریا و همه جوره دارن ازشون استفاده میکنن .اگر استفاده از نعمت های خداوند نیست پس چه اسمی رو روش میشه گذاشت؟ .خداییش چقدر ساحل های زیبا و رودخانه توی کشور ما هست که تا حالا حتی ی بار هم پامون رو اونجا نذاشتیم که ازشون لذت ببریم؟!
اصلا ساحل و رودخونه هم نباشه چقدر ما اهل پیاده روی هستیم و ازش لذت میبریم؟
چقدر با عزیزانمون حالا هر کی که هست میزنیم به کوه و طبیعت و لذت میبریم از بودن با همدیگه از بودن با طبیعت و نعمت هایی که توش هست؟
(این فایل ها نه تنها داره زیباییها رو داره به ما نشون میده قدرت تفکر رو هم در ما داره تقویت میکنه که به خودمون بیایم و در مورد رفتارهامون تامل کنیم )
4. شاد بودن این مردم :
مگر نه اینکه خداوند بارها توی قرآن گفته که غمگین نباشین .این مردم رو نگاه که میکنی چیزی به اسم غم براشون غریبه اس.از هر فرصتی برای شاد بودن استفاده میکنن پس اینا دارن خدایی عمل میکنن .نه تنها رفتارشون اینجوریه لباس هاشون هم داره شادی رو فریاد میزنه .رنگ خونه هاشون مغازه هاشون قایق هاشون ماشین هاشون . ……همش داره شادی رو به رخ میکشه . واسه همینه که زندگیشون رنگ و بوی خدایی رو داره.
این از مردم خدایی آمریکا که الگوی توحید در عمل هستن
اما نکات دیگه ی فایل :
اینکه هر بار داره ایده های ساده تری برای فیلمبرداری به ذهن استا میرسه خودش بیان کننده چند تا نکته اس:
اینکه ما باید مدام از خودمون بپرسیم چطور از این ساده تر و چطور از این راحت تر که البته خود این ریشه در این باور داره که خداوند جواب تمام مسائل رو میدونه و به ما میگه اگر ما ازش درخواست کنیم
و اینکه ما اگر این باور رو داشته باشیم که آگاهی خداوند در ما جریان داره و در هر لحظه ایده ها به ما گفته میشه
همین که استاد تو ماشین میشینین و سفارش غذا میدن و غذا رو میارن دم ماشین براشون یعنی باور به آسان تر و راحت تر انجام شدن کارها .
در مورد تماس اون فروشنده ی بیمه:
اگر ما ظرف وجودیمون آماده نباشه هرچی تبلیغات کنیم جوابی نمیگیریم. زمانی که ما از لحاظ مداری و فرکانسی تغییر کنیم و بریم بالا جهان خودش به همون شیوه های معمول برای ما تبلیغ انجام میده .همونطوری که برای استاد داره انجام میده و همونطوری که داره به من و بچه های دیگه سایت انجام میده. و یادم میاد که قبل از آشنایی با استاد همه به من میگفتن که تبلیغاتت ضعیفه اگر تبلیغاتت اینجوری و اونجوری باشع شاگردهات زیاد میشن. اما الان من بعد از دو سال کار کردو روی خودم فهمیدم که اومدن یا نیومدن شاگرد فقط و وفقط به باورهای من بستگی داره .و متناسب با اون تغییرات مثبتی که من دارم خداوند و سیتمش بدون اینکه من هزینه ای بکنم برام تبلیغ میکنن اونم از راههای معمولش که مهمتررینش تلیغ دهان به دهانه نیازی نیست من کار خاص یا عجیب و غریبی انجام بدم.
اما اون پیتزا فروشی دومینو:
از روی اون ترکر فروشگاه معلوم بود که صاحب کار خودش روی کار نظارت داره و بالای سر کار هست اونم با تمرکز .وقتی که لحظه به لحظه به مشتری اطلاع رسانی بشه در مورد مراحل انجام شدن سفارش این یعنی مالک کار لحظه به لحظه در جریان روند کار هست و پیگیری میکنه . و این همون اتفاقیه که برای سایت عباس منش داره رخ میده که مالک کار کاملا بر روند انجام شدن کارها
نظارت داره و همین هم عامل موفقیتشه
چقدر بسته بندی پیتزاها جالب بود که راحت میشه از نمای بیرونی تشخیص داد که داخل چه خبره .من تا جایی که توی ایران دیدم بسته بندی ها شبیه همه و به خاطر همین همین بعضی وقتها اشتباه میشه توی دلیوری
نکته ی بعدی سلایق متفاوت شما استاد و مریم جان هستش که باز داره آزادی در روابط رو به خوبی نشون میده که هر کسی اون چیزی رو که علاقه داره سفارش میده . اتفاقا امشب چن تا مهمان داشتیم که بحث روابط پیش اومد .مرده اجازه نداده بود خانمش با دوستش یره پیاده روی و بخاطر همین چه دعوایی شده بود. من همون جا گفتم خدایا شکرت که من با بودن با سریال بهشت چقدر دیدگاهم در این مورد عوض شده و قطعا در زندگی آیندم سعی میکنم حق آزادی رو از طرف مقابلم سلب نکنم
امشب عکس رضا جان رو توی اینستا دیدم استاد تا این لحظه نزدیک به 14000 و خورده ای لایک خورده چون واقعا لایق لایک بود .خدا رو شکر که خود این عکس ی تلنگری برای من بود که خیلی بشتر ذهنم رو بذارم روی درک این آگاهی ها
استاد یادمه در مورد مرغ های پردایس می گفتین که خوبیشون اینه که هیچ ته مانده غذایی تو خونه نمیمونه.الان این مرغ های دریایی هم مثل مرغ های پردایس ته مانده این پیتزا رو نوش جان کردن هم اونا به ی نوایی رسیدن هم ما با دیدنشون لذت بردیم و البته که داستان پاداش گرفتن شجاعان هم برامون مرور شد. خیلی حرفه اینهمه پرنده بدون هیچ ترسی دارن کنار اینهمه آدم لذت میبرن از این خوان نعمت الهی . البته که حتما در مدار دریافت این نعمت قرار گرفتن حالا برا چند لحظه هم که شده
خدای من اون صحنه غروب چقدر زیبا و حیرت انگیز بود خدایا شکرت چه رنگ زرد و نارنجی قشنگی
و اون نویدی که شما دادین در مورد تمرکز بر این زیباییها و هدایت شدن به اصل اونها نوید بخش زندگی زیباتر و قشنگ تری برای همه ما خواهد بود
سپاس استاد عزیزم که با تمام وجودتون دارین سعی میکنین همون احساس که خودتون دارین رو به ما هم منتقل کنین چون واقفین به قانون احساس خوب اتفاق خوب و میخواین ما هم واقف بشیم به اون
خدایا از تو هم سپاسگزارم که کمکم کردی همه جوره برای تجربه ی این احساس خوب
عزیزم چقدر از این کامنت پرمحتوا و آگاهی دهنده ات لذت بردم چقدر به نکات جالب و توحیدی قشنگی اشاره کردی و چقدر ریزبینانه و با عشق این کامنت زیباتو زینت دادی
ممنون از این کامنت آگاهی دهنده ام
خواستم تشکر قدردانی کنم که با خوندن کامنت زیبایت که به درک آگاهی بیشتری هدایت شدم
اینکه….رفتی توی اینستا و فایل های قدیمی استاد رو دیدی و نظرت و دیدگاهت رو به این زیبایی از دورهای خیلی قدیم استاد در کوه و سپاسگذاری های اون دوران استاد نوشتی
اینکه .. از شادی ها و زیبایی ها و تمیز بودن چهره ی شهر و آزادی مردمان آمریکا نوشتی
اینکه…عکس این آقا رضا رو توی اینستا دیدی و از دیدن اون بیشتر برای کار کردن روی باورهای ذهنی ات تمرکز میکنی
نسرین جان اینارو برات مرور کردم که تکراری برای منم باشه و به درک آگاهی بیشتری هدایت شدم
ممنون و سپاس
برات بهترین ها رو آرزومندم روز و شب خوب و خوشی رو داشته باشی
سلام رویا جان عزیز. ممنونم عزیزم که باز هم این نکات رو برام مرور کردی عزیزم که بیشتر حواسم به کنترل بیشتر ذهنم باشه که اصل و اساس همه چیزه . منم برات بهترین ها رو آرزو میکنم دوست خوبم
باز یک روز دیگه و باز یک فایل دیگه از زیبایی های این جهان هستی در یک گوشه از بهشت زیبا که خداوند انسان را آفرید
خدایا شکرت که این زیبایی ها را من دارم می بینیم و دارم روی عضله زیبا بینی خودم کار می کنم که فقط و فقط به زیبایی ها توجه داشته باشم و این تلاش و تعهد من از طریق خداوند مهربان هم پاسخ داده شده است و هر روز و روز یک جلسه از زندگی در بهشت می آید و به من این لذت داده می شود
خدای من شکرت شکر
استاد جان آره خیلی خوبه که این دوربین را روی سینه خودتان نصب کرده اید و دقیقا مثل یک انسانی است که قد کوتاه تری از شما دارد و دارد فیلم برداری می کند و بسیار زیبا نیز هست
نکته خوب و مهم دیگه این است که خانم شایسته مهربان هم راحت تر هستند
من واقعا به فکر ایشان و زحماتی که می کشند هستم در این سریال
شما که دارید عشق می کنید و صفا
ولی طفلک خانم شایسته زحمات زیادی می کشند
استاد یاد تون هست در برنامه سفر به دور امریکا گفتید که خیلی تمایل نداشتید که عزیز دلتون فیلم برداری کند و کمی مقاومت داشتید در این مورد اما با توجه به علاقه ایشان و اصرار خانم شایسته این کار را انجام داده اید؟
شما خودتان شاید به اینکه یک نفر زندگی عادی شما را به تصویر بکشد و نعمت ها و مواهبی که این کار داشته اصلا واقف نبودید (که این موضوع طبیعی هم هست) اما خانم شایسته که کلی از بودن با شما و زندگی کردن با شما چیزی یاد گرفته بود می دانست که این ضبط تصاویری از زندگی شما چقدر خوب است و چقدر آموزنده .
واقعا دُر گرانبهایی است این کار
خانم شایسته می دانست که چیز های خوبی را از دقت در اعمال و رفتار شما می توان آموخت.
خانم شایسته بسیار سپاسگزارم از شما که عمل کردید به آن الهامی که به شما شده علیرغم مقاومتی که استاد داشتند.
و استاد عزیز از شما هم بسیار سپاسگزارم به این دلیل که اولا به خانم شایسته این اجازه را دادید و در ثانی بعد از اینکه دیدید که چقدر بازخورد خوبی داشته است اجازه ادامه این روند را به صورت بسیار حرفه ای تر در زندگی خودتان دادید که ما بتوانیم به زیبایی نتیجه عمل به قوانین و آنچه را که در دوره ها و فایلهای خودتان گفته اید را در عمل در زندگی شما ببنیم.
به خدا این خیلی نعمت بزرگی است که من به خوبی سعی می کنم قدردان و سپاسگزار این نعمت باشم.
آنجایی که استاد از تمرکز بر زیبایی ها می گوید و هر روز و روز به سمت زیبایی هایی بهتر جذب می شوند.
آنجایی که قانون رهایی صحبت می کننند و تراکتوری که در گل گیر کرده است را رها می کننند به امید اینکه به ما راه حل خروج آن تراکتور گفته می شود.
آنجایی که قانون تکامل را به زیبایی در ساختن چیکن شاوو ها به ما می آموزند .
آنجایی که استفاده از ابزار را در بکار بردن ابزار مختلف در کارهای روزمره شان استفاد می کنند .
آنجایی که لذت بردن از شرایط و زندگی به سبک شخصی را در زندگی با مرغ و خروسها را فارغ از هر نتیجه و درآمد مالی بدون فقط به جهت لذت بردن انجام می دهند .
آنجایی که با استفاده از قانون تکامل تراکتور سواری را به خانم شایسته آموزش دادند.
آنجایی که در برخورد با مهمان های خودشان ساده گرفتن کارها و فقط لذت بردن را به جایی سخت گرفتن و رو دربایستی با مهمان ها به ما آموزش دادند .
آنجایی که عمل به الهامات را در اره کردن و برداشتن نرده های چوبی اطراف خانه روی دریاچه را به ما آموزش دادند که نتیجه آن شده لذت بردن بیشتر و بیشتر
و هزاران جای دیگری که در حال حاضر ذهن من یارای یادآوری آنها را در حال حاضر ندارم
اما امکان ندارد که حتی همین فایلها را اگر بارها و بارها دوباره و چند باره ببینی باز هم نکات بسیار خوب و زیبایی برای آموزش دارد
خدای من شکرت بابت عمل به الهامات این دو بزرگوار که نتیجه اش شده است درک بهتر و بهتر قوانین برای من و بسیار از دوستان در این خانواده صمیمی
من به نوبه خودم با توجه به قلم بسیار زیبایی که بسیار بسیار زیبایی های که در توصیف زیبایی ها بصری این فایلها دارند سعی می کنم این زحمت را به دوستان بدهم و خودم سعی کنم از دل این فایلها نکات و عملگرایی شما در اجرای قوانین را برای خودم یادآوری کنم آنهم با درک خودم و روی این موضوع بیشتر و بیشتر متمرکز شده ام و کار می کنم .
دوستان خیلی خیلی خوب و مهربان و با بصیرتی هستند که به زیبایی هر چه تمام تر با زیباترین و نافذترین کلام به توصیف زیبایی آنچنان دقیق می پردازند که من اعتقاد دارم که اگر با خط بریل برای یک نابینای مادرزاد بنویسیم به زیبایی قابلیت درک برای ایشان را دارد .
خدای من شکرت بابت داشتن چنین دوستانی خدای من شکرت
استاد جان من با خودم عهد کرده ام که اگر به این شهر زیبا سفر کردم در اولین قدم یک دوچرخه حرفه ایی بگیرم و کل این تریل زیبا را دوچرخه سواری کنم چون من عاشق دوچرخه سواری هستم و وقتی که شما داشتید از داخل این تریل حرکت میکردین ناخودآگاه خودم را در داخل این تریل زیبا تصور کردم و داشتم با لذت دوچرخه سواری می کردم .
خدای من شکرت چقدر لذت داشت دراین هوای ناب و پاک و این فضای زیبا دوچرخه سواری
استاد چقدر همه چیز تمیز است اینجا . باور کردنی نیست این حد از نظافت خدای من شکرت خدای من شکرت شکر
چقدر عالی است
چقدر بی نظیر است
حتی یک تیکه آشغال کوچک چه لب ساحل و چه در خیابان دیده نمی شود .
الله و اکبر
الله و اکبر از این تمیزی و نظافت
استاد جان چه سخاوتمندانه و جسورانه به پرندگان غذا می دادید
برای یک لحظه به آن پرندگان حسادت کردم که چرا آنها در محضر شما هستند و من نیستم .
استاد جان چه راحت غذا سفارش دادید
استفاده از تکنولوژی
چه جالب بود
البته من هم در ایران از این نوع سفاراشات داده ام
نوش جونتون این پیتزاهای خوشمزه
نوش جونت تون
خدای من چه غروب زیبایی بود که امکان نداره این غروب از دوربین مریم خانم دور بماند.
خدای من شکرت شکر
بابت داشتن خانم شایسته مهربان
خدای من شکرت شکر
بابت داشتن استاد سید حسین عباسمنش
مرد خدایی و الهی
خدای من شکرت شکر
برای هدایت من به این سایت و این خانواده دوست داشتنی
خدای من شکرت شکر
بابت داشتن این دوستان بسیار بسیار خوب، مهربان و دوست داشتنی
در این خانواده صمیمی همه با هم داریم یاد می گیریم و پیشرفت می کنیم
چقدر من از شنیدن پیشرفت دوستان در این جمع خوشحال می شوم
واقعا چقدر این کامنت شما تاثیر گذار و لذت بخش بود و اینکه با خوندن کامنت زیبا و پر محتوای شما به درک آگاهی بیشتری هدایت شدم خواستم تشکر و قدردانی کنم و براتون بهترین ها رو آرزو دارم و به امید اینکه شما هم در اون تریل دوچرخه سواری کنید و به خواسته ها و اهداف قشنگتون برسید آرزوی بهترین ها رو براتون دارم
واقعا اول تا آخر فایل تمرکز بر زیبایی ها بود.چقدر آمریکا زیباست.باید بگم خدایا شکرت که همچین کشوری وجود داره.
باید بگم خدایا شکرت که انقدر پیتزاهای خوب و خوشمزه میشه تو آمریکا گیر اورد که حتی پیتزا رو به دم ماشین هممیارن.
با اینکه در سن ۵سالگی چند ماهی آمریکارو دیدماما بخاطر اینکه خیلی از دو ایالت فراتر نرفتم از آمریکا به این اندازه اطلاع نداشتم.
اینکه چقدر زیبایی داره،چقدر آرامش داره،چقدر سواحلش قشنگه و چقدر با چیزی که مدامتکرار میکنن متفاوته.
وقتی تلوزیون رو روشن کنم مداماز تیراندازی و نازیبایی های آمریکا میگه که در هرکشوری این نازیبایی ها موجوده و به نوعی به عنوان تضاد زیبایی میده.دقیقا مثال روز که درکنارش شب وجود دارا.
اما هرقدر این سریال زندگی در بهشت جلو میره از زیبایی های آمریکا و زندگی بیشترآگاه میشم.
سپاسگذارخدام که انقدر در آمریکا احترام به عقاید وجود داره و هرکس با هرپوششی میتونه تردد کنه بدون اینکه کسی به کسی عقایدشو تحمیل کنه.
اما باید بگم پیتزا ها رو که دیدم دلم خواست😄.با اینکه پیتزاها درش گوشت یا مرغ نداره اما دوست داشتم در لحظه اونجا باشم و یه تیکه از پیتزا امتحان کنم.
ولی باید بگم بینهایت سپاسگذار خدام از اون غروب فوق زیبا.غروبی که گاهی دلگیر خطاب میشه بسیار عاشقانه و زیبا و دوست داشتنی بود در حدی که من در لحظه ویدیو رو استوپ کردم تا یه اسکرین شات از این غروب خیلی قشنگی که از قشنگ ترین غروب های عمرم بود بگیرم.
و آخر سپاسگذارم از خدام که من تونستم این زیبایی ها رو که حقیقت آمریکا رو در این فایل نسون میده رو ببینم.✌❤
سلام خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته زیبام یک دنیا ممنونم و سپاسگزارم بخاطر فایل های زیباتون خدایا شکرت هزاران بار بخاطر دیدن این همه زیبایی چه شهر تر و تمیز همه چیز تر تمیز خیابونا وماشینا دلم باز میشه از این همه تمیزی و اینکه چه مردم خوبی که در صلح با خودشون هستند هر طور که دوست دارن لباس می پوشند و خیلی ساده هستند وهم دیگر قضاوت ویا مسخره نمی کنند هر کسی سرگرم خودشه این مردم فوقالعاده هستند من عاشقشونم وچه پیتزای خوشمزهای نوش جونتون باشه.
دمتون گرم عاشق این ساحل وغروب زیباش هستم مریم عزیزم چه تصاویر حرفه ای از این غرو ب زیبا رو برای ما به نمایش گذاشتین .
سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.
من عاشق اون زیبایی مرغ ها دریایی شدم.
زنده وسلامت پاینده باشید .
سپاسگزارم برای به تصویر کشیدن این همه زیبایی ونعمت عاشقتونم .
سلام و درود ،
خدا را شکر از شما به خاطر زحمات شما ، مرسی ، سعی می کنم ، روی کمبود ها تورم تمرکز نکنم ،خیلی مرسی .
هر کلام شما با ارزشه .
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام
قسمت ۱۴۲:
از همین اول تحسین میکنم این شهر فوق العاده زیبا و تمیز رو ،میدونید بیشترین چیزی که من از این شهر لذت میبرم و نظر منو به خودش جلب میکنه همین مسطح بودن این شهر که همش صاف و همواره جاده هاش با پیادورو هاش ،رودخونه هاش،واقعا عالیه بینظیره چقدر زیباتر کرده شهر رو
خب شما میخواید برید غذا بخورید بع از کلی لذت بردن از اون پارک جنگلی بسیار زیبا و رویایی،
خدای من چقدر تحسین میکنم این پیاد روهای فوق العاده رو که کنارشون اینچنین با چمنهای سبزپوشیده شده و زیباتر کرده اونو،
تحسین میکنم و سپاسگزارم از شما که این زیبایی ها رو هر روز با ما به اشتراک میزارید و هر روز با ایده های بهتر و کارا تری که در طی تکامل بهش میرسید و عمل به الهاماتتون تجربه هایی که بدست میارید هر روز بهتر و واقعی تر قابل لمس تر میکنید برای ما این زیبایی هارو،و اگر ما توجهمونو بزاریم روی این زیبایی ها و تحسین آنها و احساس سپاسگزاری واقعی جهان لاجرم ما رو هدایت میکنه به زیبایی های بیشتر به این زیبایی های بینهایت فوق العاده،
خدای من چقدر تحسین میکنم این رستوران رو که با چه ایده هایی غذا رو میشه سفارش داد و میاره برات کنار ماشین تحویل میده واقعا این بیماری یه نعمته که چقدر همه چیز رو بهتر و راحت تر کرده از اون ور هم دیگه نمیخواد روی تمیز کردن رستوران زیاد کار کنند و راحت تر شده براشون،
تحسین میکنم شما رو که میخواید غذاتونو لب ساحل بخورید،تحسین میکنم شما رو که میخواید از لحظاتتون نهایت لذت رو ببرید برای خودتون لذتبخش ترش کنید،تحسین میکنم شما رو واقعا و از دین ساحل زیبا هم لذت میبرید،
خدای من چقدر تحسین میکنم شما رو که چه راحت و ساده روی ماسه های فوق العاده زیبا و رویایی نشستید و میخواید غذاتونو بخورید،چون من فکر میکردم زیر اندازی چیزی میزارید،اما چقدر واقعا لذت بخش تر هستش که روی این ماسه ها بشینی غذاتو بخوری و لذت ببری از این دریای فوق العاده زیبا،
خدای من چقدر تحسین میکنم شما رو که به این پرنده ها غذا میدید و واقعا معلوم میشه شما خیلی به پرنده و مرغ و خروس علاقه دارید و از بودن باهاشون لذت میبرید،
خدای من خدای من این دیگه نهایت تحسین کردنه که هر کسی با هر پوششی میاد لب ساحل و لذت میبره با هر دین و مذهبی با هر پوششی در نهایت احترام به عقاید یکدیگر و در کمال آزادی تحسین برانگیزه واقعا،
خدای من خدای من فوق العاده است این غروب رویایی خورشید رو که چه زیبا آسمان رو نارنجی رنگ کرده،الهی شکرت از این همه زیبایی،
سپاسگزارم از شما خانم شایسته ی نازنین که برای ما از لحظات فوق العادتون فیلم میگیرید،سپاسگزارم
و سپاسگزارم از خدای بینهایت وهابم
به نام الله یکتا
سلام
استاد الان ساعت چهار و نیم بامداده و یه حسی بهم گفت برم سایتو چک کنم حالا قبل از اینکه برم، بعد یه دفعه دیدم ئه!! قسمت بعدی کی اومد من نفهمیدم آخه من امروز تا ظهر سایتو چک کردم چیزی نبود ولی الان یه دفعه..
بعد جالب تر اینکه اول فایل صحبت از تمرکز بر نکات مثبت کردید که به جای اینکه بشینیم اخبار چرت و پرتو ببینیم، بیاییم و آگاهانه ذهنمونو متمرکز کنیم روی اون سرچشمه ای که باید ازش تغذیه بشه، متمرکز بشه بر روی نکات مثبت و این ما رو هدایت میکنه به زیبایی های بیشتر، بعد یه لحظه اومد تو ذهنم که من واقعا تا الان چیو داشتم تحسین میکردم که این موقع هدایت شدم به سمت این فایل، چی شد که یه حسی بعد از این همه ساعت گفت برو سایتو چک کن و بیام ببینم عشق من، سریال بهشت و زندگی اومده، و ببینمش و الان شروع کنم کامنت بذارم.
همین الان دارم توی ذهنم میارم که این اولا که هدایت خداست شکی درش نیست، دوم اینکه این حاصل یه سری باوری بود که من ایجاد کردم و یه ایمانی بود که داشتم که بهم تلنگری زد که دست خالی کارمو تموم نکنم، سوم اینکه همین الان دارم حالا یا با نجواها مقابله میکنم یا دارم پیشگیری میکنم نمیدونم، ولی یه چیزی داره توی ذهنم میگه که اعتبارش با خداست، اونه، فقط خودش، چی میتونست منو ساعت 4:30 صبح بکشونه با عشق و راحتی و آسانی اینجا؟
کی میتونست اینقدر واضح بهم بگه بیا از اینطرف برات سورپرایز دارم؟
کی میتونست اینقدر واضح صحبت کنه که صداش نه وقت بشناسه نه مکان نه هیچ چیز دیگه و فقط به گوش برسه!!!
و دارم در ادامه همون حس به خودم میگم تا وقتی دارم روی خودم کار میکنم، سعی در مراقبت از باغچه ذهنم میکنم، تا وقتی دارم ایمان میارم میتونم صداشو بشنوم، تا وقتی توی مسیر دارم حرکت میکنم، اگه بایستم دیگه نمیشنوم، مثل آسیابی که تا وقتی آب روانه کار میکنه، وقتی آب راکد بشه دیگه آسیابی معنی نداره حالا هرچقدر گندم پاش بریزی.
امیدوارم همینارو که دارم مینویسم هم تونسته باشم بشنوم
به قول یه فیلم میگفت سه نفر حرف راستو میزنن، کسی که عصبانیه، کسی که خسته است و کسی که مسته، اون اولیش که هیچی، خسته ولی یه ذره چرا🤣🤣که البته به الله قسم تا فقط تصویر فایل جدیدو دیدم اندازه دیدنش و نوشتن براش انرژی گرفتم، سومی هم که ما همه مستیم، به قول حمید هیراد یا رب من می نخورده به شما رسیده ام، شراب ما این سریاله، لب خندان جام هم که میدونید کجاست دیگه!!
کی میتونه آلوده این شراب مطهر و پاک کننده بشه و مست نشه؟
کی میتونه این حد از تفاوت نگاه رو هم داشته باشه هم منتشرش کنه!!
نمیدونم آیا واسه همینه که نزدیک 5 صبحه یا چیز دیگه که یه لحظه فکر کردم گفتم ببین همین مایو پوشیدن مردم لب ساحل هم زیباست دیگه مگه نه؟ اگه نبود که تو قاب تصویر این سریال نمیومد، گفتم راحتی هر آدمی اینجا، زن و مرد، دختر و پسر، کوچیک و بزرگ، عریان و پوشیده زیباست، وگرنه تو قاب تصویر ما نمیومد، نمیدونم چیزیه که همیشه تحسینش میکنما، ولی الان یه جور دیگه ای دیدمش، یه جور دیگه ای حسش کردم. اون نشستن استاد و غذا دادن به پرنده ها رو جور دیگه ای دیدم، دیگه برام عجیب نبود، نمیگفتم واو، میگفتم احسنت، اون روش فروش جدید رو که دیدم نگفتم اوه مای گاد، گفتم دمش گرم، وقتی گوشی استاد رو دیدم که شارژش نزدیک پر بود و اینترنتش LTE نگفتم هی خوش به حالش، گفتم نوش جونش، وقتی اون پیتزاهای خوشمزه رو دیدم نگفتم آخ دلم خواست، گفتم گوشت بشه به تنش، بعد دیدم که من از وقتی اینطوری شدم که آگاهانه سعی کردم خودم رو از اکثریت جامعه جدا کنم، اکثریت واسه من فعلا خانواده و دوستانم هستند، اگه هرکس دیگه ای به جای من اینجا نشسته بود و داشت این تصاویرو میدید، میدونید اولین چیزی که میگفت چی بود؟ میگفت وای اینا رو ببین چقدر بی حیان چرا اینقدر لختن، به خدا اگه چیز دیگه ای میگفتن، ولی حالا دارم میبینم از وقتی که تصمیم گرفتم ادامه بدم و واقعا تغییر کنم، دیگه خیلی چیزایی که برای بقیه عیب و زشته، برای من مایه مباهات و تحسینه، برای من نشان عزت نفسه، نشان از توحیده، و هر آنچه که برای اونها افتخاره برای من به سان شرکه، چیزایی که بهشون افتخار میکنن و سعی میکنن به همه اثباتش کنن، شرک خالصه و من الان اینو میفهمم و اگه سه سال پیش بود یا حتی دو سال پیش، شاید منم تایید میکردم یا اینکه تو ذهنم میگفتم نکنه اینا راست میگن؟
اما الان چیزهایی رو میدونم درسته که اونها حتی فکر کردن بهش رو مسخره و زشت و عیب میدونن، کارهایی رو میدونم باید انجام بدم، که اونها وقت تلف کردن میدونن، مثالهایی رو دارم از افراد خود ساخته تاپ دنیا، که اونها به عنوان استثناهای تکرار نشدنی و نظر کرده ازشون یاد میکنن، و باز هم دارم تو ذهنم به خودم میگم، که تا وقتی دارم روی خودم جدی کار میکنم چنین نظر و نگاهی دارم، تا وقتی آگاهانه ذهنمو کنترل میکنم به این آگاهی ها دسترسی دارم، اون موقعست که از یک چنین فایلی چیزی نمیتونم اصلا ببینم به جز زیبایی و تحسین، به جز در صلح بودن با خود، به جز احساس خوب، به جز احساس خود بودن، به جز با خدای خودت یکی شدن، شاید اونایی که توی این تصویر بودن خودشون ندونن ولی مایی که الان کنار همیم و این آگاهی هارو دریافت میکنیم به خاطر انتخاب و ایمانی که تا الان آوردیم، میتونیم بفهمیم این رفتارها چیه و نشان از چی داره.
باز هم میرسم به اونجایی که میگم پس چجوری من باید شکر کنم؟
اینهمه نعمت از قدرت کی بر میاد که به خاطرش شکر کنه؟
زبان که هیچی اصلا قاصره کلا
حداقل با استفاده از نعمتهایی که داریم یه ذره خودمونو نزدیک کنیم به اون حس سپاسگزاری، اینجوری باز بهتره، توی جهانی که یه اقیانوس مرکب و یه جنگل قلم نمیتونن نعمتهاشو فقط بشمارن، به نظرم معقول ترین کار همینه، استفاده کنی ازشون، و داریم میبینیم که چطور داره استفاده میشه در این تصویر از این نعمتها
یه کامنتی خوندم دوست عزیزمون نوشته بودن اصلا دیوانه ام کرد، توی قسمت قبلی ، اولای کامنتشونم بود، نوشته بودن خدا وقتی میبینه این مردم اینقدر تمیزن دلش میخواد همش تمیز بمونن پس برای همین گرد و خاکو ازشون دور کرد تا حتی بیشتر تمیز بمونن.
منو دیوانه کرد این جمله
بهم گفت ببین! همینه! خدا وقتی حمایتت میکنه، وقتی میاد کمکت که تو با عملت تعهدتو نشون داده باشی، خودت اون تغییری باشی که دوست داری توی جهان ببینی، اول خودت، اول حرکت خودت، اول تعهد عملیت، بعد خدا میبینه میاد حمایتت میکنه، اینجوری نیست که بیاد یه ذره یه ذره حمایت کنه دیگه ها نه!!! دیگه از اونجا به بعد برات کولاک میکنه، دیگه یه جوری سوار بر تخت روانت میکنه که بگی تمام اون پیشرفت قبلیام یه طرف، تحفه شروع این حمایت هم یه طرف، از اونجا به بعد دیگه خدا میگه چشم، اولش تو بهش میگفتی چشم، از یه جایی به بعد میگه دیگه نوبت منه، تو بگو من میگم چشم و برات فراهم میکنم
خدایاشکرت
باورم نمیشه ساعت 5 و 10 دقیقه شد، 40 دقیقه دارم مینویسم، کی گذشت اصلا؟؟
صبح؟؟ عجیبه
به نظرتون جز اینه که خودش داره مینویسه و من فقط وسیله ام، فقط وسیله ای که دلش میخواد تونسته باشه خوب شنیده باشه و نوشته باشه
امیدوارم، انشاءالله به امید خودش که همینطوره
دیگه دارم قاتی پاتی مینویسم، غلط املاییام زیاد شد
برم یه ذره به روح که نه، به این جسمم استراحت بدم چون خیلی کار دیگه باید واسه روحم انجام بده باید انرژی داشته باشه
عاشقتم خداجون که الان اینجا، این ساعت دارم مینویسم، در مورد چیزی که زندگیمو، جهانمو، وجودمو دگرگون کرده از وقتی باهاش همراه شدم و تا وقتی باهاش میمونم.
خدایا ما را به راه راست هدایت کن، به راه کسانی که به آنها نعمت دادی نه کسانی که بر آنها غضب کردی و نه گمراهان
الهی آمین
دستتون در دست الله یکتا
بنام خدایی که بشدت کافیست
سید عزیز، دوست بی نظیرم سلام
چقدر قشنگ نوشتی ، کلماتی که بدون شک تو اون تایمی که گفتی فقط از خود خدا برمیاد، بوی یه اتصال ناب میاد از این کلماتی که مشخصه چقدر قشنگ و درست و با استمرار روی خودت کار میکنی که اینطور به این زیبایی آگاهی خداوند در تو جاری میشه و تو فقط می نویسی، نووووووووش وجودت باشه محمدامین عزیز و هر لحظه ات متصل تر و زیباتر و توحیدی تر و ثروتمندتر در پناه رب العالمین
سلام به شما دوست نازنینم
متشکرم از اظهار لطف و حسن نگاه شما
منتهی به نظر خودم، اگر بخوام گریزی بزنم به حدیث پیامبر که گفتند خدایا ما تو را آنطور که شایسته است نشناخته ایم، از این رو حس میکنم خیلی خیلی این کارکردن روی خودم و استمرار ورزیدن میتونه کاملتر از الان باشه، نمیدونم شاید همون حسیه که مریم خانم میگن هنوز پله اولم، همون که تازه دارم حس میکنم که اول راهم، راستش همیشه این حسو دارم، هر موقع که لطفشو به وسیله دستان بینظیر و نازنینش به من ابراز میکنه، این حس درونم بوجود میاد که نمیتونم بپذیرم که تسلیم بودن و اتصال از طرف من بوده، مثل همونی که استاد میگن من فکر نمیکنم یه وقتی یه روزی یه ساعت حتی کامل تسلیم بوده باشم، منم همین حسو دارم، من به اندازه وقتی که تونستم خودمو متصل کنم ازش دریافت کردم، اگر بیشتر وصل میموندم، بیشتر دریافت میکردم، اعتبارش برمیگرده به رب، نه به من.
نمیدونم شاید باز هم درست نتونستم بازگو کنم این حسو ولی یه چی تو مایه های تواضع حاصل از منت الله بر سرمه، نمیتونم به قولی بلند بشم بگم من!! چون همش اون بوده، به اندازه ای که روی خودم کار کردم نتیجه اش ظاهر شد، حالا یا کم بوده، یا خوب، نمیدونم، فقط میدونم که خودش بود، خودش، من به قولی ابزاری شدم در دستش و خدارو بابتش شکر میکنم
و سپاسگزارم از شما که اینقدر سخاوتمند و مهربانید که قصد کردید و برای من نوشتید، بسیار متشکرم، این لطف و خلوص و پاکی شمارو میرسونه، زیبایی و طراوت روح شمارو میرسونه و سپاسگزارم به خاطر وجود شما در لیست بهترین دوستان زندگیم، دوستانی که اگرچه ممکنه از هم به صورت فیزیکی دور باشیم، اما در واقع در درون یکی هستیم
سپاسگزارم
از الله مهربان بهترین ها رو برای وجود ارزشمند و مقدستون آرزومندم چون لایق بهترینها هستید
دستتون در دست الله یکتا
باز هم سلام دوست ارزشمندم
آره دقیقا همینه که گفتید تازه دارم حس میکنم که اول راهم و همیشه این حسو دارم این همون باور به بی نهیات بودنه به این که میشه از این هم عالی تر و ناب تر و بهتر و زیباتر باشه، نووووووش وجودتون باشه این حس و هر روز بیشتر و عالی تر و ناب تر 😍
آقای محمد امین
عالی بود
کامنتت روی روح و روانم نشست تنگار که داشتی از زبون میگفتی
آره واقعا قابله لمسه تغییراتمون با دیدن این فایلای استاد
که با بزرگواری اینا رو ب صورت رایگان میزارن که ما ببینیم
سلام به شما دوست نازنینم
سپاسگزارم از سخاوت و مهربانی شما
چقدر لذتبخشه بودن در کنار دوستانی که میدونن خلق زندگیشون به دست خودشونه و صحبت کردن باهاشون لذتبخش ترین کار دنیاست از شدت آگاهی و خلوص و پاکیشون
خدایاشکرت به خاطر وجود چنین دوستان نازنین و بینظیری
دستتون در دست الله یکتا
آقای سید محمد امینی
دوست و هم خانواده ی عباسمنشی
خیلی ممنون از این کامنت زیبا و تاثیر گذارتون و از اینکه با خوندن کامنت شما به درک آگاهی بیشتری هدایت شدم ممنون و سپاسگذارم
اینکه..صبح زود رفتین داخل سایت این نشان از یک ایمان محکم قلبی است که نور و چراغ هدایت رو نشون میده
اینکه…سه نفر حرف راست رو میزنن . یکی اینکه عصابنیه یا خسته است یا مسته 🤩
اینکه… با کار کردن روی خودمون دییگران مسخره میکنن و وقت تلف کردن میدونن .. دقیقا نگاه دیگران به ماها همینطوره و قشنگ معلومه که چطوری نگاهمون میکنن🙄🙄🙄
اینکه…این مردم امریکا دوست دارند تمیز بمونن خداوند هم گرد و خاکو ازشون دور کرد . به گفته ی اون دوست عزیزی که به کامنتشون هدایت شدید .. واقعا آدم از این همه خیر و برکت دیوانه میشه
اینکه… چهل دقیقع مشغول نوشتن بودید در اونموقع صبح واقعا جای تحسین داره و من اصلا توانایی نوشتن در اونموقع صبح رو ندارم در عوض چندین ساعت عصرها میشینم سریال و نوشتن رو انجام میدم
خیلی خیلی مممنون دوست عزیز برای این اطلاعات و درک آگاهی هایی که از خوندن کامنت زیباتون نصیبم شد و هدایت شدم به کامنت زیبای شما
مممنون و سپاس
براتون بهترین ها رو آرزومندم
شاد و موفق و سلامت و ثروتمند باشید روز و شب و سحرگاه 😄 خوبی داشته باسید
🌷🌷🌿🌻🌻🙏🙏🙏🙏
سلام به شما دوست عزیزم،
نمیدونید چقدر خوشحالم که در کنار چنین دوستانی هستم، نمیدونید چقدر خیال آدم آسوده میشه وقتی میدونه جایی رو داره که میتونه به راحتی، با آرامش و خیال راحت از قوانین درست و بدون تغییر حرف بزنه، از هدفهای بزرگی حرف بزنه که حتی نمیتونه جلوی بقیه بهش اشاره کنه چرا که تمسخر و تحقیرشو به همراه داره، چون اینو امروز دوباره تجربه کردم که نمیتونستم دم بزنم و مدام توی ذهنم تکرار میکردم چیزهایی رو که باید گفته میشد اما اون دیگران نه ظرفیتشو و نه لیاقتشو به هیچ وجه نداشتن، اما وقتی قدم میذاری اینجا، میبینی دوستانی داری که از خودت مشتاق ترن تا از موفقیتهاشون صحبت کنن، از باورهای درست بگن، از هدف های بزرگ و عظیمی بگن که بهشون ایمان دارن و دیگه اینجا کسی مسخره نمیکنه، کسی تحقیر و توهین نمیکنه، در عوض تحسینشون میکنن،
نمیدونید با خوندن پاسخ زیبای شما چقدر این حس درونم فوران کرد که من عاشق شما هم دوستان بینظیر و فوق العاده و سوپرآگاه من، نمیتونم وصف کنم چقدر روحم بازتر شد، چقدر خیالم راحتتر شد، چقدر حالم خوبتر شد وقتی دیدم دوستان عزیز و نازنین و دوست داشتنی و از همه مهمتر هم فرکانسیم به لطف الله پاسخ هایی برام نوشتند و من هم میتونم براشون بنویسم، نمیدونم تونستم اون حسو وصفش کنم یا نه ولی میگم فقط خدایاشکرت که من اینجام، دوستان هم فرکانسیم اینجان، اون 1 درصد تاپ و خاص دنیا اینجان، اون یک درصدی که خدای خاص و منحصر به فردی رو میپرستن اینجان، و خداروشکر میکنم که من هم اینجام، و نمیتونم باور کنم یه روزی ازشون جدا بودم، هرچند که زیاد خداروشکر آلوده زهر شرک اون دیگران نشدم باز هم به لطف الله.
سپاسگزارم، متشکرم، ممنونم، عاشقتونم دوست عزیزم ، تشکر میکنم به خاطر اینکه هم خانواده من هستید، تشکر میکنم که در مدار هم هستیم و تشکر میکنم به خاطر این پاسخ عالی و لذتبخش و خوشحال کننده ای که برای من نوشتید که برای من باعث افتخاره،
دستتون در دست الله یکتا
سلام دوست عزیز اخ که چقدر صحبتها و نوشته هاتون به دلم چسبیدو احساس شادی و به دست گرفتن روح و جسمم رو فهمیدم عالی بود برای مبتدی مثل من درس بزرگی بود برای استاد عزیز و شما که دست خدا شدی که از الهامات درونی خودتون برامون بنویسین متشکرم🌹🌹🌹
سلام به شما دوست عزیزم
سپاسگزارم از لطف شما
امیدوارم هم در دنیا و هم در آخرت بهترین بهترینها نسیب شما بشه چون لایقش هستید
دستتون در دست الله یکتا
دیگه کافیه،دیگه چاره ای جز نوشتن ندارم… آره گاهی خیلی بهم فشار میومد که برای کامنت نوشتن اقدام نمیکنم… شنیدی که میگن «پیشنهادی بهت میدم که نتونی ردش کنی»،حالا خدا و دستانش «زیبایی و غذایِ روحِ خوشمزه ای رو سخاوتمندانه بهت هدیه میده که نتونی ردش کنی،که هیچ جوره نتونی بی تفاوت ازش بگذری»…خوشا به سعادت مون که لایق دریافت این همه زیبایی و غذای لذیذ روح و روان هستیم که هر کس به فراخور لیاقت و درکش، و ظرفیت وجودیش میتونه بیشتر و بیشتر «دریافت کنه و لذت ببره»
سلااااام به هم تیمی های عزیزم سلامی از جنس عشق و سپاسگزاری
سلام استادِ تمرکز بر زیبایی ها و نکات مثبت… نمیدونی چقدررر دلم برات تنگ شده حسین 😆😉😍😘 خیلی وقت بود مستقیم با خودت حرف نزدم جانا
استاد جانم عزیز دلم همین الان که داری این متن رو میخونی لُپت رو بذار روی صفحه گوشیت میخام ماچت کنم…نه نه نشد دیگه،داری طفره میری هااا !!! خدا وکیلی نزن تو ذوقم….آباریکلا حالا شدی پسر خوب…مااااااچ😗😘… حالا اون لپ 😙😙😘😍مممممچچچچ…. آخیییش دلم خنک شد، یه دل سیر ازون بوس های محکم میلادی بوست کردم😍😊😉😆💕💖💟… اوووف اومدم کادر صفحه ثبت دیدگاه رو بوس آبدار کردم صفحه خیس شد😅😊😋😉
گفتی شماره غریبه رو جواب نمیدی؟؟!!! آره جون خودت… پَ اون شب کی بود نصف شب اومد تو خوابم و باهام تماس گرفت؟! راستشو بگو حسین!! شمارمو از کجا گیر آوردی کلک … از موقعی که روال و سبک زندگیم رو تغییر دادم، خط جدید گرفتم و غیر از چند نفر معدود که اونم ناخواسته بود، هیشکی شمارم رو نداره … یعنی کیف کردم وقتی توی خواب باهام حرف زدی و نظرم رو راجبه یه سری مسایل خواستی و چقدر بیشتر حال کردم با خودم که رک و صاف حرف دلم رو محکم بهت زدم یعنی معلوم بود که پرات ریخت ازین همه اعتماد به نفس و صلابت… امیدوارم که ازم دلخور نشده باشی خودت میدونی که چقدررر دوستت دارم ولی حرف دل رو باید رک و صادقانه زد حتی توی عالم خواب،اینکه توی خوابی که دیدم چه حرفا و مکالماتی بینمون رد بدل شده یه چیزیه بین خودمون،محرمانس…
خوب بذار ازین جا شروع کنم؛ این کلید واژه های حیاتی سعادت در دنیا و آخرت🔑کانون توجه؛ توجه به نکات مثبت و زیبایی ها🔑کنترل ذهن 🔑«در صلح بودن با خودمان» ؛
دیشب؛ آره دقیقا دیشب قبل از اینکه بخوابم کامنت یکی از دوستای عزیزمون فایزه رستگار رو، توی قسمت قبل بصورت کاملاً هدایتی خوندم که پیشنهاد داد فایل «زیبایی ها را ببینیم» رو مشاهده کنیم، نمیدونم چرا ندای قلبم اصرار داشت که دقیقاً همون لحظه وسط کامنت برم توی هاردم و اون فایل رو که قبلا دانلود کرده بودمُ برای اولین بار ببینم… با اینکه زیر پتو داشتم خواب میرفتم ولی یهو بلند شدم و رفتم اون فایلی پیشنهادی دوستمون رو دیدم…وااای باورم نمیشد،این دقیقا همون چیزی بود که انگار فراموش کرده بودم و دقیقا همون چیزی بود که داشتم گمش میکردم… به هر چیزی که «توجه کنی» و «آگاهانه تحسینش کنی» بیشتر و بیشتر وارد زندگیت میشه،حین دیدن اون طبیعت بکر و رود ها و آب های روان اون فایل که گمونم توی اروپا بود، ناخودآگاه اونقدر احساساتی شدم که اشک چشمامو گرفت و بلند شدم که با خودم آگاهانه حرف بزنم و اونچه که بیاد میارم رو توی کاغذ بنویسم؛(خوب به کانون توجه و فرکانس یا همون احساس دقت کنید)
امروز؛ همون دوستی که اخیراً توی کامنتم برای طیبه مرادی عزیزم ازش حرف زدم، دوباره اومد سراغم… پسری که قبلاً دوست خیلی صمیمیم بود ولی بعد تغییرات شگرفی که امسال بواسطه هدایت شدن به این فضای بهشتی داشتم، کلا از مدار و زندگیم حذف شد، تا اینکه جهان اونقدر بهش فشار آورد و لهش کرد که خودش چند وقت پیش اومد دنبالم و به اشتباهاتش و حقانیت حرفایی که قبلاً بهش زدم اعتراف کرد، بنده خدا اونقدر داغون و گیج شده بود که رمقی ازش نمونده بود…همون روز چنان با عشق و اطمینان قلبی باهاش حرف زدم و شاه کلید کنترل ذهن رو براش رونمایی و پرده برداری کردم که انگار دریچه جدیدی از آسمون براش باز شد و متعهد شد که از نو زندگیش رو بسازه و تغییر کنه… امروز که بازم اومد سراغم انگار یه آدم متحول شده و کاملا تازه ای رو ازش دیدم، فوق العاده پر انرژی و سرحال…باز هم مثل همیشه قدرت هدایت پروردگار منو منقلب کرد،باورم نمیشد همون چهار ساعتی که با توکل بر خدا باهاش حرف زدم و از شاه کلید های اصول خوشبختی و «خدا» باهاش در میون گذاشتم، انقدر متأثرش کنه که اقدام به تغییر و تحول کنه… امروز خودش اومد گوشی تلفنش رو نشونم داد… اون همه کانال تلگرام قانون جذبی و نمیدونم از همین انگیزشی ها و اینستا رو کنار گذاشت، و بهم گفت که توی این مدت اخیر اغلب طبیعت گردی میکرد و در حال لذت بردن از لحظات زندگیشه، و جالبتر اینکه اون سنگ مثانه ای که از شدت درد کارش رو به تزریق مورفین کشونده، از مجراش تخلیه شد و کاملاً سلامتیش رو بدست آورد…. چهره خوشحال من دیدن داشت وقتی از دیدن نتایج و حال خوبش ذوق میکردم… خودم شخصاً کم کم از همون دو ماه اولی که تغییر کردم متوجه «قدرت گرانش و مغناطیس» خودم شدم، جذبه ای که «قدرت تاثیر گذاری» رو به ارمغان میاره… باورم نمیشه که اینقدر تاثیر گذاریم بالاتر رفته که حتی برادرم که هیچوقت حرفامو گوش نمیکرد و همه چیش رو از سر لجاجت برعکس من میگرفت، الان خودش میاد پیشم و نظرم رو راجبه خیلی از مسایل میخاد حتی برای راهنمایی درس و کنکورش که هیچ وقت قبلاً حتی اجازه اظهار نظر کردن منِ ته ته تجربه رو نمیداد… بقدری تحت تاثیر همنشینی و روحیه زلاتانی من قرار گرفت که حتی با وجودی که مسی فن بود الان عکس زلاتان و کریس رو گذاشته تصویر زمینه مبایلش و همتای من پیگیر زلاتان و کریسه،،، یا آشنایان که همه و همه یجورایی بهم مشکوکن و دنبال اینن که سرک بکشن توی زندگی خوصیصیم که بفهمن چه رازی پشت این همه تغییرات توی این مدت کوتاه نهفتس، تاجایی که دایی م که همیشه یکی از پشه های مزاحم و مخالفین من بود، فالوینگای پیج اینستام رو میگرده و فالو میکنه، میگه میلاد اینا رو فالو میکنه منم اینا رو فالو کنم تا مثل میلاد بشم. ههههه😂😀 بنده خدا نمیدونه بازی چیه،خیال میکنه با تقلید کردن از من و ادا دراوردن میتونه مثل من بشه… توی اینستا فقط ۱۴ پیج رو فالوو میکنم که چهار تاش مسی و کریس و زلاتان و استاد عباسمنشه، چند تای دیگش هم در راستای اهداف و خواسته هامه، و معمولاً اینستا خیلی کم چک میکنم،«تمرکز و کنترل ورودی ها برام بشدت حیاتی و مهمه و اصلا هم شوخی بردار نیست»…
خوب داشتم میگفتم؛ امروز وقتی رشد و آمادگی ذهنی و فرکانسی دوستم رو حس کردم، ناخودآگاه شروع کردم در مورد خواسته ها باهاش حرف زدم، اینکه چطوری سپاس گزار تر باشیم، و به مسایل از دید کلان نگاه کنیم، اینکه چطوری ذهنش رو کنترل کنه و جوری به مسایل نگاه کنه که به احساس بهتری برسه، اینکه چطوری قوه و نیروی جنسی و جوانیش رو استحاله کنه (بنده خدا بدجور تحت فشار بود)، و طبق عادت همیشگیم با نهایتِ نهایت انرژی در مورد سرسختی و استقامت در مسیر، ثبات قدم داشتن، روحیه برد و جنگندگی و قهرمانی، و باور و ایمان قلبی حرف زدم… از زیدان و مصاحبه هاش بگیر تا…… ایلان ماسک و آدم نترس و سرسختی مثل حضرت محمد… یعنی اونقدر لذت بردیم اونقدر غرق صحبت کردن در مورد اصول بدون تغییر جهان هستی و تمرکز بر زیبای ها شدیم که اصلا متوجه گذر زمان نشدیم… باورم نمیشد که این دوستم اینقدر تسلیم تر و عاقل تر شده باشه که در مسیر هدایت قرار بگیره…الهی شکرررت ،همه این هدایت ها و زیبایی ها اوستتتت همه و همه خود اوست نه چیز دیگه
چند ساعت بعد ملاقاتمون باهام تماس گرفت بهم گفت توی جام مسابقات چمن مصنوعی که ۲۱ تیم حضور داره و ما هم تیم داریم ولی امروز چند تا از بازیکنامون غایبن، بهت نیاز داریم میلاد…استاد من با وجوداینکه تقریباً دو ساله که از فوتبال بازی کردن فاصله گرفتم و از پارسال تا الان دیگه بصورت جدی و حرفه ای فوتبال بازی نمیکنم ( به خاطر عشق جنون آمیزی که به فوتبال داشتم نمیتونستم روی رسالت اصلی زندگیم تمرکز کنم، با الهامی که از طرف خدا دریافت کردم آگاهانه قید فوتبال رو زدم) ولی اون ندای درون منو ترغیب به چالش و تجربه کرد… گفتم یه امروزی رو استثنا برمیگردم به اصل خودم و فقط فقط امروز رو بازی میکنم…میخواستم ببینم قانون تا کجا جواب میده،میخواستم ببینم علارغم جدایی بلند مدتم از فوتبال چقدر روحیه جنگندگی و قدرت فرکانسم زور داره، و از همه مهمتر میخواستم مهارت شگفت انگیز «کنترل ذهنم» رو به چالش بکشم ببینم فارغ از هر نتیجه ای چجوری جواب میده….
استاد و دوستای عزیزم ازین جا به بعدش فقط داشته باشید و دقت کنید که ببینیم چی پیش میاد
🔵 با توکل بر خدا میرم مجموعه ورزشی؛ پناه بر خدااا چه خبره بیش از هزار نفر تماشاگر اونم واسه یه بازی مسابقات منطقه ای!!!… آغا دروغ چرا !!! وقتی تیم چغر و قوی مقابل رو دیدم، وقتی بازیکنای ضعیف و معمولی تیمی که من قرار بود امروز همراهیش کنم رو دیدم، وقتی جو تماشاگر و حساسیت بازی رو قبل شروع بازی حس کردم،وقتی به خودم نگاه کردم که خیییلی وقته تمرین نکردم و حتی ممکنه نتونم اونطور که انتظار دارم بازی کنم… واقعا تحت تاثیر شرایط و جو خودمو و اعتماد به نفسمو گُم کردم… که کاملا هم طبیعی بود ولی ولی… منِ میلاد فارغ از هر شرایطی همیشه برنده بودن و روحیه برد و قهرمانی توی ذاتمه و به شدت از باخت رنج میبرم… چند دقیقه قبل شروع بازی یه آن به خودم اومدم و محکم به خودم گفتم:
«میلاد!!!!! زلاتان درونت را دریاب» … مگه فقط با نیت به چالش کشیدن خودت و قانون و کنترل ذهن نیومدی؟!! پس این بازی رو فقط به چشم یه فرصت ببین که خودت رو محک بزنی ….خدایا خودت کمکم کن ذهنم رو کنترل کنم و از لحظات پیش رو لذت ببرم… اونقدر این گفتگوی درونی با خودم و خدا آرومم کرد که دیگه هیچ استرس و نگرانی از بابت نتیجه نداشتم
آغا از ب بسم الله گل اول رو خوردیم،گل دوم رو هم خوردیم ،سوم رو هم خوردیم، یک گل زدیم ولی در ادامه چهارمی رو هم خوردیم… سه تاش روی اشتباه مسلم و بچگانه دروازه بان آماتورمون بود…
وقتی چهار ،یک عقب افتادیم رفتم با کمال احترام و صمیمیت به دروازه بانمون گفتم فدای سرت ،میدونم بار اولته میای مسابقات و تجربه نداری ولی خواهشاً فقط زاویه موافق رو پوشش بده که از زوایه بسته گل نخوری و الکی هم خروج نکن…
🔑اینجاست که «صلح درونی من»، عزت نفس و درک متقابل به کمک اومد که به جای تخریب و عربده کشیدن روی بازیکن خودی اومدم بهش روحیه دادم که خودش رو پیدا کنه
🔵استاد من یه جنون آنی عجیبی دارم من یه غریزه وحشتناک عجیبی دارم که وقتی در شرایط خیلی سختی قرار میگیرم و چیزی برای از دست دادن ندارم اون روی جنون آمیزم میزنه بالا…بقدری از باخت رنج میبرم و بقدری روحیه ذاتا برنده دارم که هیجوره تسلیم نمیشم،این باور و روحیه فوق العاده ام همیشه توی زندگیم به دادم رسیده… دقیقاً بعد گل چهارمی که دریافت کردیم بعد صحبت با دروازه بان رفتم توپ از توی گل درواردم که شروع مجدد کنیم.. همون دوستی که اخیراً ملاقات کردم و درمورد کنترل ذهن کلی باهاش حرف زدم، توی زمین باهام هم تیمی بود و در واقع اون واسطه ای شد که به اونجا هدایت بشم… خدا رو سر شاهد میگیرم بدون اینکه ارتباط کلامی باهاش داشته باشم موقع شروع مجدد ارتباط عمیق فرکانسی باهاش برقرار کردم؛ به این شکل که با چشمای نافذم نگاه معنا داری کردم و توی همون لحظه که ای نگاه عمیق فرکانسی منو دید واضح اون پیغام کلیدی منو دریافت کرد…. آره همون…. آره خودشه کنترل ذهن و باور به برد…. الهی به امید تو… یک گلو خودم زدم و اختلاف رو کم کردیم ( جملات کلیدی زیدان توی ذهنم چشمک میزد… ما فقط روی بردن این بازی متمرکزیم و پله به پله پیش خواهیم رفت، گفتم میلاد هنوز فرصت هست فقط روی زدن یک گل دیگه تمرکز کن)… گل سوم رو زدیم…. اونجا دیگه صد درصد باور قلبی داشتم که به هر قیمتی بازم گل میزنم….استاد باورت نمیشه وقتی توپ توی اوت میرفت و میرفتم توپ از بیرون زمین بیارم آروم آروم زیر لب ذکر میکردم « خدایا کمکم کن خدایا کمکم کن».. به خاطر دوندگی و جنگندگی وحشتناکی که داشتم به شدت ضربان قلبم بالا رفته بود و یجورایی خسته هم شده بودم… قطره قطره عرق روی صورتم پایین میریخت…توی ذهنم با خودم حرف میزدم که میلاد دووم بیار ادامه بده هنوز وقت هست ذهنت رو کنترل کن ذره ای به خودت و قدرت فنا ناپذیر درونت شک نکن… مهره اصلی من و همون دوست صمیمیم بودیم… و اونقدر هماهنگ بودیم و با هم روحیه بالا وان تو میکردیم که خودمون هم از بازی همدیگه لذت میبردیم… حریف که به شدت از چهره مصمم و روحیه خستگی ناپذیرم ترسیده بود، تحت پرسینگ شدید یه لحظه توپ اوفتاد جلوم… تتتتتتتقققققققق …چنان شلیک کردم به سمت دروازه که صدای زیر طاقی درومد…چهار_چهار .. چنان فریااااااااد کشیدم که صدام کل محوطه رو به لرزه دراورد… هیشکی باورش نمیشد، همه و همه بازی رو دیگه مساوی و تموم شده میدونستن چون دیگه تقریبا تایمی نمونده بود
ولی ولی یه نفر بود که تا آخرین نفس و آخرین لحظه سیری ناپذیر میجنگید… تیم ما همین نتیجه هم براش معجزه بود و عقب کشید که با همین نتیجه هم راضی بود ..من خصوصاً با اون گل چهارمی که برق آسا کوبوندم زیر طاق و ارضا شدم ولی هنوز به ارگاسم فوتبالی نرسیدم… چند لحظه آخر که بازی داشت تموم میشد خودم تک و تنها مقابل بازیکنی از حریف تن به تن شده بودم که مدام میخواست رو عصابم بره و چند بار بهم گفت اگه جرات داری بهم لایی بزن، دقیقا همون لحظه که دیگه همه بازی رو شل گرفتن پا عوض کردمو و یه لایی ناز و شیک بهش زدم و با اینکه توپ ازم فاصله گرفت ولی انقدر دیوانه وار استارت زدم که زودتر از دروازه بان حریف به توپ ضربه نهایی رو زدم و توپ از توی لایی دروازه بان هم رد شد و……..
گگگگگللللل
هیچی نگفتم فقط توی تخم چشای بازیکنای حریف نگاه کردم و با صلابت و اون غرور مقدسم فریاد زدم
My power my mind
خودم که هیچ، پشمای همه ریخت…یعنی همشون دق کردن… خودم هم داشتم خرکیف میشدم ازین پوکر و کامبک دیوانه وار… الان یاد اون جمله معروف لوکاس مورا بعد هتریک و کامبک دیوانه وارش توی اون شب جنون آمیز آمستردام افتادم:
«هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست»
(استاد خوب که یادم اومد توی پرانتز بگم که من به خاطر سبک و تمرین تخصصی ورزش کردنم توی همین مدتی که به این بهشت هدایت شدم، آمادگی جسمانی و فیزیک فوق العاده تنومندم صد ها برابر قبل قویتر شده و ازین جهت از بازیکنای آماده ی دنیا دست کمی ندارم و سعی میکنم در کامنتای بعدیم بیشتر در موردش بگم که چه چالش های سخت و غیر ممکنی رو روی جسم و ذهنم پیاده کردم ولی هنوز مطمئن نیستم ازین بابت احتمالا رکورد ایران دستم باشه… بعداً مفصل توضیح خواهم داد)
هنوز کامنتم ادامه داره و تازه اولشه… اینهمه توی کامنتام میگفتم دوست دارم ادامه کامنتم رو بنویسم ولی داره طولانی میشه و بذارم برا بعد… اصلاً طولانی بشه که بشه، این همه کامنتای خیلی بلند میاد بذار منم راحت باشم و ادامه جریان امروز بگم و تازه اصل مطلب اینجاشه؛
بعد بازی موقعی که رفتم زیر دوش حموم یه حس عجیبی داشتم…حس اعتماد به نفس بسیار بالا…حس قدرت…حس خلق کردن با استفاده از توانایی کنترل ذهن…حسی سرشار از رضایت و آرامش قلبی… و زیر لب زمزمه میکردم خدایا شکرت خدایا شکرت که قانونت همیشه جواب میده و به کسانی که بهش عمل میکنن پاداش بی قیدُ شرطی میدی…
با همون دوستم تماس گرفتم که میخام باهات راجبه رد پای قانون توی بازی مون حرف بزنم که گفت میلاد، من با خانواده رفتم روستای پدریم و الان دقیقاً همون منظره رویایی هستم که بارها درموردش باهات حرف زدم…گفتم عیبی نداره هرچقدر که دور باشه میام،میخام امروز رو جشن بگیرم و طبیعت گردی رو به خودم هدیه بدم… رفتم پمپ بنزین ، بنزین زدمو با موتور مستقیم رفتم منطقه اونا…قبل حرکت دوبار باهاش تماس گرفتم که بهش بگم من از شهر خارج شدم ولی اصلاً جواب نداد ( اینجا بود که رهایی و انتظار تجربه زیبایی ها منو به ادامه مسیر هدایت کرد و اصلا واسه لذت بردن خودم حرکت کردم نه دیدن اون آدم)
یه منطقه کوهستانی پر از جنگل های بلوط… توی جاده گاهی آب های جاری رود های فصلی در جریان بود و هنگام عبور ازین جویبارهای توی جاده، روی موتور پاهام رو دو متر بالا میکشیدم که خیس نشم… بقدری کیفیت هوا و طبیعت بالا بود که انگار پیکسل چشمای من جهش کرده، کیفیت تصاویر دریافتی چشمای نازنینم 8K شد اصلاً دل تو دلم نبود عین یه بچه کوچولو ذوق و شوق میکردم بعد یه ساعت رسیدم مناطق زادگاهی دوستم و زنگ زدم بهش الو پهلوون کجایی من رسیدم گفت میلاد ای داد غافل من یه ساعتی میشه که برگشتم( کافی بود قبل حرکتم تقلا میکردم که حتما گوشی رو جواب بده حتماً به این سفر و ماجراجویی هدایت نمیشدم) گفتم فدای سرت بیخیال من کل منطقتون رو کشف و فتح میکنم و حالا که اومدم میرم عشق و حال میکنم؛
🔵استاد به ولله قسم خودم هم باورم نمیشه که چقدر قانون دقیق عمل کنه که چقدر خداوند دقیق هدایت کنه که چقدر سرسپردگی و گوش دادن به ریزترین الهامات اینهمه معجزه کنه که چقدر رهایی و در صلح بودن با خود اتفاقات و شرایط دلخواه رو رقم بزنه که چقدر کانون توجه و تمرکز بر زیبایی ها و نکات مثبت اینقدر میتونه قوی و اثربخش باشه که ما رو هرچه زودتر آسونتر و لذتبخشتر بصورت کاملا هدایت یافته به زیبایی و هرچی آنچه که آگاهانه بهش توجه کنی بکشونه
استاد دقیقا دقیقا به طبیعت و منظره بهشتی هدایت شدم که دقیقاً دقیقا عین همون چیزی بود که دیشب توی فایل زیبایی ها را ببینیم دیدم، چه میکنه هدایت، اون کامنتی که خودم و عمل کردم اون جریان پیوسته و همیشگی هدایت همیشه به زندگیمون روانه ولی این مایین که میتونیم انتخاب کنیم که در مسیر جریان الهی هدایت پروردگارمون حرکت کنیم یا اینکه مطابق ذات و فطرت پاک و طبیعی خودمون حرکت نکنیم و خلاف جریان هدایت به بیراهه بریم….
خدایا چه کردی با من خدایا هرچی شکرت کنم کمه که همه چیز تویی همه کس تویی ، اون بازی تویی اون گل ها و اون روحیه و برد تویی اون کامنت تویی،اون فایل تویی، اون دوست تویی، موتور تویی اون هدایت تویی،اون طبیعت بکر و رویایی تویی اون آبشار تویی اون علفزارها و درختان بلوط اون سنگ های کوچیک و بزرگ اون همه چشمه و آب های روان همه و همه تویی که نمیخام غیر تو هیچکس و هیچ چیزی ببینم فقط خودت رو ببینم و بس فقط خودت تجربه کنم حس کنم شادی کنم وبس… استاد یعنی مغزم سوت کشید از دیدن اون همه زیبایی و جلال پروردگار، توی عمرم همچین چیزی رو از نزدیک ندیدم… توی جاده داشتم با سرعت ملایم میروندم که نسیم خنک پوست و صورتم رو نوازش کنه شاید بخندین روی موتور فاز گرفتم و از فرط شادی و سرخوشی شروع کردم به تلاوت قرآن، طرف با ماشین از بغلم رد میشد میگفت عامو حالت رو خریدارم به مولا… من مست مست بودم اصلا هیچی حالم نمیشد کنار جاده کوهستانی آبشار روانی رو دیدم که دلمو برد رفتم چنان جرعه جرعه ازش مینوشیدم که انگار شرب اصل بهشته …همینجور میرفتم بالاتر که سرچشمه اصلی اون آبشار و جویبار رو پیدا کنم، هی میرفتم بالاتر هی میرفتم بالاتر هرچی میرفتم تموم نمیکرد تا دیدم آبشخورش از دل کوه نشات میگیره… شبیه یه فیلم مستند رویایی بود… اونجا باز هم اون دکلمه و دیالوگ معروف خودم یادم اومدم مثل هفته قبلی روی صخره ای بزرگ ایستادم بلند فریاد زد
«آراگورن فرزند آراتورن…وارث سرزمین ایزیلدور… سواران روهان،یکه تازان نبرد حق علیه باطل، بتاززززییییدددد» ولی اینبار صدای زهر مار گفتن «جی آر آر تالکین» افسانه ای، خالق سرزمین میانه رو نشنیدم
طنین شورانگیز «خدایا شکرت» ی رو شنیدم که از عمق وجود خودم خارج شده بود
این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا
باورم نمیشد اونچیزی رو میدیدم که دیشب عینش رو توی فایل زیبایی ها رو ببینم برای اولین بار دیدم… خیلیا هنوز نمیدونن فرکانس چیه…. فرکانس چیزی نیست جز همون «احساس» پرکشش و قدرتمند درونت که از باورهای بنیادین و غالبت نشات میگیره که از ذهنیت و طرز تفکر و نگرشت نشات میگیره…. پس همه چی احساسه
برای همینه که بارها و بارها تاکید میکنیم روی احساس خوب= اتفاق خوب… میزان دریافت پیوسته ما از نعمت ها و زیبایی ها وابسته به میزان ماندن ما در احساس خوب به طور پیوسته س نه اینکه یه روز احساست خوب باشه یه روز بد و احساسات درونیت وابسته به عوامل بیرونی باشه… همیشه و در هر شرایطی در احساس خوب ماندن یک مهارته که ارتباط مستقیمی داره به کنترل پیوسته ذهن و جهت دادن به کانون توجهمون… این کاریه که من از همون روزی که به این سایت هدایت شدم تا به امروز سعی کردم که تا جایی که میتونم به نحو احسن انجامش بدم و خدایا صدهزاااااررر مرتبه شکر که توش عالی عمل کردم و باید هرچی برم جلوتر توی این کار بهتر و بهتر و ماهرتر بشم
در ادامه جریان پیوسته هدایت های ناب الهی در اون طبیعت بکر و دست نخورده، صدای ملکوتی تلاوت روح نواز زنده یاد شحات محمد انور رو توی گوشم پلی کردم و از سیر وسلوک اون همه زیبایی و حس زلال نابی که خود خود خداست نهایت لذت رو بردم…تلاوت معروف سوره کهف،تلاوتی سال هاست هزاران بار گوشش دادم ولی هرگز ازش سیر نمیشم ، هنوز یادمه تلاوتی که اولین بار دوم دبیرستان بودم نیمه شب جلوی چراغ مطالعه زیر کولر گازی داشتم تست های مبحث تصاعد هندسی و حسابی رو حل میکردم… که صدای جانسوز امیر النغمات، شحات محمد انور بزرگ حس و حالم رو ملکوتی کرد اونجایی که با اون بیات های هیپنوتیزم کننده و مست کنندش در نی معشوق عالم دمید و ندا کرد:
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا(۱۰۷)آنان که به خدا ایمان آورده و نیکوکار شدند البته آنها در بهشت فردوس منزل خواهند یافت
خَالِدِینَ فِیهَا لَا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا(۱۰۸)همیشه در آن بهشت ابد منزل یافته و هرگز از آنجا انتقال نخواهند یافت
قُلْ لَوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا(۱۰۹)بگو: «اگر دریاها برای (نوشتن) کلمات پروردگارم مرکّب شود، دریاها پایان میگیرد. پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان یابد؛ هر چند همانند آن (دریاها) را کمک آن قرار دهیم!»
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَىٰ إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَٰهُکُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ ««««فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا»»»»(۱۱۰)بگو: جز این نیست که من مانند شما بشری هستم که به من وحی میرسد که خدای شما خدای یکتاست، پس هر کس به لقای پروردگارش امیدوار است باید نیکوکار شود( عمل کنه اونم از نوع صلح آمیزش) و هرگز در پرستش خدایش احدی را با او شریک نگرداند
اشک شوق و سپاسگزاری وجودم رو پر کرده بود ازون همه لحظات ناب الهی…
الان که تا نیمه شب بیدار موندم فقط به این خاطر که بتونم این تجربه های ناب رو که امروز خدا بهم هدیه داده رو مکتوب کنم و خودم رو متعهدتر کنم که با جدیت بیشتری به کامنت نوشتن اقدام کنم… آره استاد بیش از یه ماه و خورده ای هستش که به ندای خدای درونم عمل کردم و به مصاف چالش ها و عمل به ایده ای رفتم که فکر نمیکردم به این زودی ها برم سمتش، به همین خاطر کمتر فرصت میکردم بیام سایت و کامنت بذارم
خیلی خیلی نیاز داشتم که هر طور شده به آغوش خونه خودم برگردم و مصمم تر و پرقدرت تر توی سایت حضور فعال تری داشته باشم
و چقدر چقدر مشتاقم که با تمرکز بالا و نهایت عشق با دوستای عزیزم به گفتگو و هم صحبتی بپردازم که واقعا دلتنگشونم
استاد من پسر آروم و کم حرفی ام نمینویسم نمینویسم یهو میام کلی با احساس خودم رو جاری میکنم.. زهرای عزیزم راست گفت که به خودم سخت نگیرم و بذارم جاری بشه این شور و انرژی
استاد شاید شما و خیلیا ازین جور کامنتای بلند احساسی که حول محوره اتفاقات و زندگی خود طرفه ،خوششون نیاد ولی من که همیشه میگم فقط واسه دل خودم مینویسم
تازه اومدم که راجبه زیبایی های این فایل بنویسم و تحسین کنم که….
فقط میتونم بگم که عاشقتم حسین که از هیچ،همه چیز میسازی، مرده ترین اوقات و لحظات رو زنده میکنی و غنیمت میشماری و با کوچکترین مسایل هم شوخی و خنده و شادی می آفرینی
عاشقتم مریمی که از لنز نگاه بازت، با زوم کردن روی آدم های مختلف با باورها و عقاید مختلف بهمون نشون میدی این همه آزادی رو، که آزادی هدف غایی هر انسان آزاده ای هستش و این آزادیه که زیبایی و تنوع و گسترش و صلح و عشق می آفرینه، یکی با اون پوشش یکی با این پوشش هر کی هرجور دوست داره و راحته
و اما اون آهنگ خفن و باحال آخر فایل رو هم بگم؛ این آهنگ رو همین اخیراً روی یکی از کلیپای خاطره انگیز دیگو آرماندو مارادونا فقید دیدم که منو شیفته کرده… خدابیامرز بدجور گنگش بالا بود و عجیب و غریب با توپ مأنوس بود،اصلا انگار توپ جزیی از اعضای بدنش بود… یاد ژنرال حموسو افتادم که شمشیر جزیی از وجودش بود و به پسر خلفش فرمانده جومونگ افسانه ای میراث عظیمش رو منتقل کرد… راستی راز محبوبیت عجیب و غریب مارادونا چی بود بنظرتون؟! فارغ از فوتبال جادوییش… این بود که این آدم خودِ خودش بود و دنبال این نبود که همه رو از خودش راضی نگه داره و جلوی جامعه و مردم خودش مقدس و الگویی بی بدیل نشون بده…واسه خودش زندگی و عشق و حال کرد فارغ از اینکه چقدر رسانه ها و افکار عمومی قضاوتش کنه… خیلی آدم ساده و بی شیله پیله ای بود که هر کاری میکرد واسه لذت بردن خودش واسه دل خودش بود نه مورد مقبولیت عوام بودن… در یک کلام محبوبیت رازی نداره جز اینکه خود واقعیت باشی و برای دل خودت هرجور دوست داری زندگی کنی اونوقته که محبوب و دوست داشتنی تر میشی
یکی مثل میلاد جلیلی
یکی مثل زلاتان ابراهیموویچ
یکی مثل سید حسین عباس منش
اسم آهنگ آخر فایل رو بگم برید دانلود کنید و با خانواده و نزدیکان بزنیدُ برقصید که خودم گاهی با خواهر و برادرم همین رو پخش میکنیم و بکوب با هم میرقصیم
Opus live is life
hermes house band dj oetzi live is lif
بنام خدایی که بشدت کافیست
میلاد عزیز سلاااااااااام
خدای من عالی بودی و عالی تر هم نوشتی، قشنگ انگار داشتم از نزدیک یه بازی در یه leave بااالا و در سطح جهانی رو نجگاه میکردم ، چه قدرت بدنی فوق العاده ای چه قدرت ذهن بی نظیری چه سرعت انفجاری بی نطیری داری پسر، دمت گرم پوکر و کامبک😍 آره پوکری حرفه ای هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست، بعد ما میایم واسه خودمون غیرممکن میکنیم😑
آقا دمت جگرم و خییییییلی هم گرم واسه هدیه چشم نواز و زیبایی که بعد این برد و پوکر دلچسب به خودت دادی، نووووووش وجودت باشه پسر
هر لحظه ات زیباتر و موفق تر و توحیدی تر و ثروتمندتر بی نظیر در پناه رب العالمین
اوووه زیبی تو هم اونجا بودی و من نمیدونستم!!؟؟ حال کردی اون دَبِل لایی لحظه آخرو؟! آخ بنازم که جلو یکی از دوستای ناب و نازنیم پوکر کردم و خدا رو با عمل فریاد زدم…اون انرژی مثبتت از بیرون زمین روی سکوها بهم منتقل شد
سلاااااام زینب عزیزم 😍💖🙌😘… سلام زِیبی جانم؛ زینو 😍😉😊 زِینی 😉😊 زینبی، اصلاً تو بگو چی صدات بزنم جان دلم… اوضاع و احوالت دختر خوش فرکانس،من مدتهاست منتظر این لحظم که با زینب سلمان زاده دوست داشتنی حرف بزنم،دختر تو میدونی من از همون اوایل میشناختمت و کامنتای بینظیرت رو گاهی میخوندم و چقدررر ازت احساس و انرژی مثبت زیادی میگرفتم دختر جداً تو چقدر سرحال و پرنشاطی چقدر متعهد و ثابت قدمی چقدر پر انرژی و جذابی چقدر درک و عملگرایی فوق العاده ای داری😍😍💜😆🌹💞😘 زینبی راستشو بگو آخر شبا که میرفتی توی حیاط و هندزفری میذاشتی توی گوشای نازت تا با اون چشمای نازت سریال بهشتی مون رو تمرکزی نگاه کنی، یجورایی از دست خانواده و غر زدناشون داشتی به خدا پناه میبردی که ذهنت و احساس پاک و زلالت رو کنترل کنی؟ ای جانم به این تعهد و ایمان قلبیت که در هر شرایطی مقتدرانه از روح و روانت مراقبت میکنی… اونجاهایی که مادر بزرگت رو توی نوبت دکتر همراهی میکنی و اونقدر با خودت درصلحی و در هر شرایطی سعی میکنی آگاهانه به نکات مثبت توجه کنی که به جورابای سبز تاتی پاتی خوشگلت نگا میکنی (لابد از حافظه عجیب و غریبم به وجد اومدی؟! ،چقدر من خندیدم با کامنتای با مزه و باحالت، چقدر تو باحالی دختر😍😘😉😆💜) اونجایی رو یادمه که توی کامنتت برای یکی از دوستامون از یکی از خواسته هات گفتی که دوست دارم اسب سفید تنومند خودم رو داشته باشم و باهاش توی دل طبیعت و جنگل بچرخم،میدونی اون لحظه که داشتم میخوندمش در حال پیاده روی کنار جاده بودم منم باهات همراه شدم و اونقدر با احساس تجسم کردم که منم واقعا یکی از فانتزیام این شد که با اسب نه تنها برم طبیعت و سفرهای دور بلکه توی جاده و خیابون و شهر بگردم،عین زمان های چوسان قدیم،گوگوریو،اشکانیان و شهر باستانی تبِ آمنهوتب اول… آخ چه کیفی میده چراغ راهنما به گردن اسبه وصل کنی و توی خیابون باهاش جولان بدی باهاش از بغل پراید رد بشی سبقت بگیری و با یه نگاه معنا داری فخر بفروشی😍😉😆😂😁 تازه اگزوز و رینگ اسپورت هم به آپشناش اضافه کنی میشه خودروی حیوانی شرکت تسلای میلاد ماسک😍😍😂😂😁😉😉😊 دنده اتومات هم هستا،خودش رو حالت اتوپایلوت تا فلوریدای امریکا هم بدون قطره ای مصرف بنزین میبرت..هرچی باشه مقرون به صرفه هم هست و از موتور هوندای استاد هم باکلاس تره حالا این وسط یه خاطره الهامی و هدایتی یادم اومد😉💭🐴🐎؛
سال ها پیش مادر بزرگم اینا یه خَر داشتن که واسه باربری و ترابری کشاورزی ازش استفاده میکردن،آغا من خیلی اصرار داشتم که هر طور شده بالاخره سوار این خر بشم، یه روز که کلی تیم های برنج رو روی خورجین این خر انداختیم من وسوسه میشم که بپرم سوارش بشم، طفلکی همونجوریش هم تحت فشار بود ولی من خیلی سمج تر از این حرفا بودم…هر چی بهم گفتن میلاد، این خر به آدم جماعت سواری نمیده و فقط زیر بار خروار میره، من گوش کن نبودم آخه یعنی چی پس این خر رو خدا واسه چی آفرید خود خدا هم توی قرآن میگه چارپایان رو برای خدمت و استفاده شما آفریدم منم فقط میخام رام و مسخرش کنم، همین.. با هزار مکافات سوارش شدم جز نفس عمیق کشیدن هیچ واکنشی نشون نداد و اونجا بود که بهشون گفتم بیا چتونه این همه ترس! اینم به همین راحتی رام و مسخر شد کاری داشت؟!
میدونی چه حسی داشتم زینب؟! احساسِ گاندُلف خاکستری ای رو داشتم که با اسب سفید معروفش به پیشتاز سرزمین ایزیلدور میره… توی سرازیری یمرتبه احساس کردم که ترمز بریدم، هرکاری کردم هر چی هوووووشَهههه کردم ولی این خره انگار توی سرش نقشه هایی واسم داشت، زینب جان باورت نمیشه چنان این خر افسار گسیخته توی سرازیری استارت زد که با ملق پساپس خوردم زمین، یا ابلفضل!! پام هم به طناب گره خورده بود و این خرِ تخمِ جنِ افسارپاره همینجور رو زمین منو میکشید… دقیقاً عین فیلما… ننه و عموم اینا از خنده روده بُر شدن خودمم از خنده پاره شدم اون خره نامرد هم عررر عرووو عرررر بهم میخندید…بعدش فرار کرد زد به کوه و دشت و صحرا… بعد چند سال از مادربزرگم اینا پرسیدم اون خَره ی بی وژدان کجاس؟! گفت همون سال بعد اون اتفاق هر شب به یه بهونه ای قهر میکرد میزد بیرون از قضا یه شب کفتار میخورتش و جان به جان آفرین تسلیم کرد و چهره در نقاب خاک کشید… فاتحه مع صلوات روحش شاد و یادش گرامی😂😂😁😉😊😁🐎🌹🌹💖💗 البته بگم که اون موقع گواهینامه خرسواری نداشتم دندش بدقلق بود گیربکس پاره کرد،بعد ها که گواهینامه پایه یک حمل و نقل جانوری گرفتم هر حیوونی رو رام کردم و با عشق و محبت و صلح در کنار هم صفا کردیم حتی مورچه و پروانه
خوب بذار همین جا یادآوری کنم که واقعا ببخشید که نشد توی فایل مسیر موفقیت که واسم کامنت گذاشتی جوابت رو بدم، واقعا خیلی مواقع شرایط و هدایت های جاری خداوند منو به سمت دیگه ای میکشونه و فرصت نمیشه که کامنت بذارم یا جواب کامنت دوستان ارزشمندم رو بدم ولی حتما در زمانی مناسب به سمتش هدایت میشم؛ الان رفتم اونجا اون کامنت هیجان انگیز خودم رو در فایل مسیر موفقیت خوندم و اونجا با چه دوستان فوق العاده ای هم صحبت شده بودم، از زیبا فتح الهی عزیزم بگیر تااااااا نسرین،زهرا و پرنسس الای نازنینم… اون روزی که کامنت خودت و به آفرین به دستم رسید دستم گیر بود و مشغول کار بودم و اونقدر کشش دادم که بعد گذشت چند روز یادم رفت جوابتون رو بدم و گفتم به امید خدا در فرصتی دیگه با دوستای گرانقیمتم صحبت خواهم کرد، وااای خیلی مشتاق به آفرینم انشاالله سرفرصت برم باهاش حرف بزنم که با نهایت قدرت برگرده سایت…
اونجا بهم گفتی باور عجله نداشتن بهت چشمک زد،برو همونجا دوباره کامنت خودم و خودت رو بخون تا خیلی چیزا دوباره یادآوری بشه؛ چیزی که مشخصه استاد اصلا انگار نه انگار به همه ی جوانب حواسش باشه،این روزا که ترمز بریده بی امون بی وقفه پشت سر هم فایل میذاره با عجله و تند تند… بچه ها هم که …. اصلا مهلتی واسه تمرکزی فایل دیدن،کامنت نوشتن و کامنت خوندن نمیمونه…. دیگه خودت بهتر میدونی…؛ من که زندگی خودم خود بهشته و هر روز دارم عشق میکنم بدون هیچ تعلق خاطر و دغدغه ای نسبت به سایتمون، رهای رها دارم در جریان پیوسته هدایت حرکت میکنم و لذت میبرم، همین تازه توی فایل الگوبرداری از افراد موفق ۱ دلایل کم کاریم در سایت رو ذکر کردم و اونجا کاملاً واضح خودم رو روشن کردم و الا منم دلم میخاست که مثل دوستان ارزشمندی مثل شما، پرنسس الهام طالبی،الهه رشیدی،نسرین،رویا مهاجر سلطانی،زهرا حسینی،سجاد طبسی نژاد و مرضیه پری پور عزیزم مستمر کامنت بذارم و توی سایتمون حضور پر رنگ و بسیار فعالی داشته باشم ولی حقیقت ماجرا اینه که من الهامات و مسیر هدایتم با بقیه فرقای اساسی داره و به سبک شخصی منحصر به فرد خودم دارم در مسیر خواسته ها و اهداف زندگیم حرکت میکنم…. قشنگیش به همین تنوع و تفاوت های خاص هدایته و فقط میتونم لذت ببرم و یاد بگیرم ازین تفاوت ها و تمایز ها و هدایت های ویژه و خاص الهی
زینب جانم یکی از نکات مثبتی که ازت دیدم و خیلی تحسینش میکردم و سعی میکردم با فایو استار دادن بهت تشویق و تحسین خودم رو ابراز کنم این بود که شما چقدر با عشق و بی منت برای خیلی از دوستای عزیزمون کامنت میذاری و حسن نظر و احساسات نابت رو باهاشون به اشتراک میذاری…این خیلی خیلی خوبه این نشون از عزت نفس بالا روابط اجتماعی عالی و صلح درونی بینظیرته… یعنی من عاشقتم که با نهایت عشق و تعهد و استمراری مثال زدنی روی قسمتای سریال کامنتای پرانرژی و سرشار از توجه به زیبایی ها میذاری
زینبی خودت نمیدونی ولی من خیلی دوستت دارم و هربار که اسم مبارکت و کامنتای خوش فرکانست رو میخونم عشق و تحسین قلبیم رو با احساسی سرشار از انرژی مثبت بی نهایت الهی برات میفرستم 💜💖💕
راستی یه سوالی همیشه گوشه ذهنم بود که از شما گل بانو یا مارکو بپرسم که چطوری بعضی کلمات یا جملاتتون رو فونتش رو بُلد و پرُرنگ میکنید؟ چطوری بعضی کلماتو اینجـــــوری میکشید، به خاطر فرمت خاص صفحه کلید گوشیه یا اینکه خیلی با صبر و حوصله زمان میذارید تا شسته رفته و بدون اشتباه تایپی بنویسید، من بلد نیستم یادم نمیدی؟
و اینکه رفیق عزیزم دفه بعد اون موضوع سن رو از توی پروفایلت پاک کن و هیچوقت راجبش نه حرفی بزن و نه فکر کن که مبادا موجب دغدغه یا ترمزی برای پیشرفتت بشه، خودت خوب میدونی که زمان و قالب سال و تقویم توهم خود ساخته بشری ای بیش نیست و این ماییم که تحت تاثیر عوام و جامعه خودمونو در قالب توهمی به نام زمان و یا سن و سال محدود میکنیم، راستی من با اون شور انرژی و چهره ناز و کیوتی که از تو میبینم انگار یه دختر خوشگل ۱۸ ساله ای😍😘😊😉😆😍 والا به پیغمبر… من؟؟!!! من که یکی از نوادر دنیام و باورای شخصی سازی شده و منحصر بفرد خودمو دارم، بنجامین باتن یه افسانه بود ولی من نمونه حی و حاظر و واقعی بنجامین باتن هستم چرا که هر چی زمان بگذره من جوون تر از قبل میشم من قویتر و سرسخت تر و سرزنده تر و زیباتر و حتی بچه تر از قبل میشم… معکوس زمان…. گاهی هم در حالات و احساسات یه جوجه موجه هفت هشت ساله سِیر میکنم … باورت نمیشه؟! گذر زمان همه چیز رو راجبه من مشخص میکنه… من که دارم دنیای خودمو بازی میکنم… زمان واسه من گاهی متوقف میشه،گاهی جلو میره،گاهی کامبک میزنه و عقب میاد،گاهی تند میشه گاهی کند و «هر وقت که اراده کنم رزونانس میزنه»… شیوه «نگاه و نگرش خاص و متفاوت» شجاعت و جسارت میخاد اعتماد به نفس و ایمان و خودباوری بالایی میخاد که من صدالبته دارمش و از شما هم میخام که همیشه سعی کنی به سبک شخصی خودت فکر کنی و حتی باور بسازی
زینب جان برو یه آبی بخور یه نرمشی کن تا من برم دستشویی و بیام،تازه کامنتم داره شروع میشه
آخیییش…ایششش یکی از مهمترین سپاس گزاری هام یکی از بهترین و لذت بخش ترین لحظاتم وقتیه که میرم دستشویی رفع حاجت و سبک بار برمیگردم 😊😊😍😍😅😅😉😉😆😆😂😂 والا به حضرت عباس مگه غیر ازینه؟؟! آهان همین الان یادم اومد خودت هم توی لایو ۱۶ به همین موضوع هم اشاره کردی، چیه میخندی؟!؟!😂😁😍😊😉 ای جانم قربون اون خنده های دخترونت خودمم که فقط دارم میخندم و همزمان تایپ میکنم… حالا غرض از بی ادبی نباشه ولی اوج الهامات من وقتیه که میرم دستشویی، وژدانا باورت نمیشه اونجا اصلا انگار اتاق فرمانه برام، اتاق فکره، همش هم در حال خندیدن و سپاس گزاریم در اون لحظات…والا بقرآن…
خوب شوخی و خنده بسه دیگه زیادی پررو شدم،میخام یخورده روی کامنت خودم تمرکز کنم…زینب جانم اگه میبینی اینقدر صمیمی و راحتم تعجب نکن من خیلی آدم صمیمی خودمونی هستم و با همه احساس راحتی و یکی بودن دارم، جوری اومدم به استقبالت که انگاری سال هاست همدیگرو میشناسیم و رفیقیم 💞💜😘😍😊😉🌹💖💗💕
فقط داشته باش هدایت رو:
از خدا درخواستی کرده بودم⬅کامنت یکی از دوستان⬅فایل زیبایی ها را ببینیم⬅اومدن یکی از دوستای قدیمیم به مدار و دیدار اون ⬅مسابقه فوتبال⬅کنترل ذهن+باور و روحیه برنده و قهرمانی ⬅پوکر و کامبک ⬅هدیه دادن به خودم⬅ دیدار دوست( که گوشی رو قبل ازین که حرکت کنم جواب نداد ولی بعد اینکه به اون منطقه بهشتی هدایت شدم جواب داد که دیگه اون وقت عملا برگشته بود و این خودم تنها بودم که ماجراجویی کردم)⬅ هدایت شدن به آبشار و بهشتی که مشابه اون چیزی بود که شب قبلش توی فایل زیبایی ها ببینیم دیدم و اونقدر از ته دلم احساساتی شدم و با خودم راجبش حرف زدم که جهان فرکانس قدرتمند احساس پر کششم رو گرفت
حالا هنوز ادامه داره…
یه بار دیگه شاه کلید ها رو مرور کنیم
🔑کنترل ذهن(خصوصاً توی شرایط سختی که بازی رو با اختلاف عقب بودیم)🔑در صلح بودن با خودمان (برخوردم با دروازه بان خودی و لذت بردن در تنهایی خودم توی طبیعت ناب و بکر خدای مهربونم)🔑کانون توجه: توجه به نکات مثبت و زیبایی… آگاهانه بهشون توجه کنیم،آگاهانه تحسینشون کنیم و سپاسگزارشون باشیم؛ حالا اگه یه بار دیگه با دیدی بازتر این کامتنم توی این قسمت سریال رو مرور کنیم خیلی نکات و حرفا ملموس تر و جالبتر میشه… به قول زیبای عزیزم واقعا حماسی و هیجان انگیزه،خودمم با اینکه چند بار خوندمش ولی از خوندنش سیر نمیشم
حالا فقط داشته باش قانون بدون تغییر خدا رو؛:
میدونی روز بعد این کامنت چی شد؟! خواهرم اونقدر از توصیفات من هیجان زده شد که خودش بهم اصرار کرد که منم میخام… با اینکه کلی مقاومت کرد وسط راه ولی بعد اینکه به اون طبیعت بکر و آبشار سرد و روان رسوندمش خودش شرمنده شد و کلی ذوق کرد باورش نمیشد، روز بعدش اینبار خاله ام رو هم خبردار کرد و با همدیگه سه تنه روی موتور یه ساعت تا همون جا مسافت طی کردیم و اینبار هم غرق زیبایی ها شدیم، روزای بعدش هم خودم به جاهای دیگه ای رفتم و اما دیروز: وای زینب اونقدر جریانش مفصل و هیجان انگیزه که باید توی یه کامنت مفصل توضیحش بدم،فقط همینو بگم که همون دوستم اینبار با همراهی هم تا دل دامنه های کوه های سردسیر رفتیم به ولله دیوانه شدم ازون همه شکوه و جلال زیبایی های طبیعت بکر پروردگار، بقرآن یپا فلوریدایی بود واسه خودشااا !!حوض و استخر طبیعی زیرآبشار و رود های فصلی دره های کوهستانی…
تازه روزای بعد هم تو راهه و قراره کلی جاهای بکر و جدید رو کشف کنم …. آره بابا خدایی داریم که اینجوری مستمر هدایتمون میکنه،،، پس فکر کردی واسه چیه که فرصت نمیکنم کامنت بذارم؟! واسه اینکه زندگی هیجان انگیز خود من هیچی کم از پرادایس نداره و ذهن خودمو فقط معطوف و معتاد سایت نمیکنم تا بتونم با ذهنی بازتر و قلبی آروم و صافتر، الهامات و هدایت های خالص تر و ناب تری رو روانه زندگیم کنم… تعادل+ ثبات قدم توی وجودم جا خشک کرده و همواره بهش متعهدم
بعدش زینب میگم دیدی اون استارت دیوانه واری که زدم؟! بابا خودم رکورد حیرت انگیز دو سرعت رو دارم و هنوز کجاشو دیدی…قدرت بدنی هم که فقط ابر قهرمانی مثل ایبرا باهام قابل مقایسس… اون لحظات ناب رو دیدی؟ اونجایی که توپ رفت اوت و من زیر لب ورد میخوندم(خدایا کمکم کن و با گفتگوی درونی به خودم انگیزه میدادم و ذهنم رو کنترل میکردم)… یا اون صحنه های جنجالی که به جای تمرکز روی ناخواسته ها روی خودم و خواستم تمرکزم کردم ( اونجا رو میگم که به جای توجه به جنگ روانی حریف و اعتراض به داوری و حواشی بیرون زمین روی بازی و اصل ماجرا تمرکزم رو حفظ کردم و از عوامل گیج کننده بیرونی اعراض کردم)…. اون توپ که تتتقققق برق آسا کوبوندم زیر طاق که واویلا بود…F۳۵ بود… فریاد و غُرشم تیری بود بر پیکره حریف…اون توپ لحظه آخرو که نگم خودت دیدی دیگه
زینب میدونی که بعضی بازیکنا یه شگرد های خاصی دارن که مختص خودشونه؛ مثل مسی که میاره روی پای چپ و مثل یه اسنایپر شلیک میکنه گوشه دروازه، یا جامپ های عجیب و غریب کریس، یا حرکات تکواندویی عجیب زلاتان، یه پا دو پا کردن های معروف علی کریمی… منم یه حرکت فوق العاده غریزی دارم که نظیرش،حتی نزدیکش رو توی هیچکدوم از بازیکنای حرفه ای فوتبال ندیدم و برام جای سوال بود که چطور من خیلی راحت انجامش میدم ولی بقیه بازیکنای تاپ دنیا از عهدش بر نمیان؛ اینکه من تحت هیچ شرایطی دریبل نمیخورم و تحت هیچ شرایطی توی کورس و نبرد تن به تن کم نمیارم، و هر کی بخواد ازم عبور کنه بدون خطا با شگرد منحصر بفرد و غریزی که خاص خودمه پامو میندازم جلو بازیکن و توپو میکشم سمت خودم، فقط باید ببینی و حیرت کنی همه هم همینو بهم میگن
خیلی خیلی خوشحالم که با شور و اشتیاق و عشقی که خود خود خداست اومدم و با یکی از دوستان لایق و ارزشمندم حرف زدم… واقعاً ممنونم ازت دوست خوبم و قدردان وجود ارزشمندت هستم
عاشقتم و عاشقانه دوستت دارم دختر گل 🌹💕💖💜💞💖
برم که قدم به قدم با بقیه دوستان عزیزمون و زیبای عزیزم همین پایین حرف بزنم که کلی دلتنگشم … راستی «خدایی که بشدت کافیست» و«هر لحظه ات زیباتر و موفق تر و توحیدی تر و ثروتمندتر بی نظیر در پناه رب العالمین» امضای خاص خودته
«هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست»
خدا نکشتت پسر 😅😅به خدا مغز نداری تو پسر مُردم از خنده میلاد عجب داستانی بود وای تو چه دل وجراتی داری سوار نشده نشده یه هو سوار یه الاغ باربر شده تو دیوانه ای به خدا😅❤ وای مرسی میلاد به خدا خیلی حالم خوب شد چه قدر خندیدم چه قدر منم دلم میخواد باشما برای دیدن اون جاهای زیبا بیام خدایا قسمت منم بکن چه قدر تحسینت میکنم که اینطوری داری بر روی زیباییها تمرکز میکنی آفرین همینه چه قدر خوبه که اینطوری باجزئیات مینویسی تا ماهم لذت ببری تا ماهم تجسم کنیم ممنون عزیزم ممنون
آخه من کی سالم بودم که حالا بخوام ادای دیوونه ها رو دربیارم؟! دنیا با دیوانه هایی مثل من قشنگتره… مغز ندارم ولی قلب که دارم دل و جیگر دارم💖💗💜💟❤💛… زیبا جانم تو فقط بخند که دنیا با خنده های گوشنواز تو شنیدنی تر و جذابتره…ای جانم عزیزم با این خنده های شیرین دخترونت،خودمم لحظه ای که دایره آبی هویدا شد و پیغام خودت و زینب رو خوندم تا همین الان همش دارم میخندم 😂😁😉 باور کن خودم بیشتر از همه با کامنتای خودم حال میکنم و ساعت ها میخندم اصلا طبیعت زندگیم شده خنده و شادی و تفریح و عشقُ حال، زیبا جون امروز عصر خواهرم رو رسوندم روستای مادربزرگم اینا،بگو خُب….
نشنیدم، پ بگو خب!!! آفرین حالا شدی دختر خوب،وقتی حرف میزنم همراهیم کن جانا… خب داشتم میگفتم، وقتی رفتم روی پشت بوم کاهدون دیدم یَک گاو هیولای خیلی وحشی و چغری اون پایین داره علف ها رو درو میکنه، خیز ورداشتم که از پشت بوم بپرم روی پشت پهناورش و سوارش بشم، خواهرم گلم یسنا اومد گفت میخوای چیکار کنی دیوونه؟! گفتم هیچی فقط میخوام این جونور خوش هیکل رو تجربه کنم ببینم میتونم از عهده رام کردنش بربیام یا نه، گفت روانی این گاو مامان جون اینا نیست گاو وحشی همسایشونه مگه شاخای تیز و بلندش رو نمیبینی حتی به صاحبش هم رحم نکرده؛ یا حضرت نوووووح!!! آبجی شانس آوردم که خدا تو رو دقیقا همین لحظه حساس به سمتم هدایت کرد و الا تا الان یا من گاوه رو کشته بودم یا گاوه منو با اون شاخای بزرگش جِر میداد!!! همون جا نشستم دقایقی با مشاهده کردن اندام و فرم رفتار جانوری گاو مراقبه کردم مثل وقتایی که استاد مینشست روی صندلی و فقط در سکوت و آرامش مرغ و پرنده ها رو نظاره میکرد چقدر من عاشق این حس زیبای در لحظه مشاهده کردن و مراقبه کردنم…. زیبا اینو جدی میگما من اصلاً هراسی از هیچ جک وجونوری ندارم،حتی بارها شده که شب و نیمه های شب تنهایی توی دل کوه و دشت و صحرا با خودم و خدا خلوت میکردم(اینو توی همین مدتی که به این سایت بهشتیمون هدایت شدم بارها با الهاماتی که بهم میشد تمرین میکردم) وقتی کسی متوجه میشد اولا باور نمیکرد دوما سعی میکرد منو بترسونه که بلا سرت میاد ولی نمیدونن من……… چند نفر بهم گفتن بنده خدا اگه گرفتار گرگی کفتاری پلنگی سگی جونوری بشی چیکار میکنی؟!گفتم اصلاً اینا سمت من نمیان و مادامی که به خدا وصلم و در آغوششم هیچ اتفاقی ناگواری برام نمیفته اگرم بیان هیچی بهم نمیگن و چون باهاشون در صلح و دوستی ام بهم حمله نمیکنن اگر احیانا هم با حمله ای مواجه بشم من بیکار نمیشینم فرار هم نمیکنم جفت پا میرم توی صورت حیوون درنده و چنان دست و پاشو قفل میکنم و له لوردش میکنم که صدای گوسفند بده، باور نمیکنی زیبا؟! حالا که فی البداهه این حرفا جاری شد بذار همین جا بگم؛ اونجا بود که گفته بودم جنون آنی، این توی شرایطی که بهم حمله بشه هم صدق میکنه فرقی نمیکنه انسان باشه یا حیوان، شاید باورت نشه ولی واقعا همیشه دوست داشتم با پلنگ یا ببر یا شیر وحشی( اگه گرگی یا کفتار یا سگی باشه هم راضیم) توی قفسه بسته درگیر بشم و با اون خوی وحشی و جنون آنی هولناکم به مصافشون برم،ترس داره طبیعتاً ولی تصور این چالش هم منو هیجان زده میکنه، به قول زلاتان دوست دارم بهم حمله بشه این منو قویتر میکنه… واقعا هم زندگی من همین طور بود و همیشه در معرض حمله اطرافیان و فشار های خورد کننده زندگی بودم ولی همین مکانیسم دفاعی بود که به حفظ بقای من و قویتر شدنم کمک کرد تا الان اینی که هستم باشم… همین الان که دارم تایپ میکنم خیلی حرفای مفید داره یادم میاد و بهم الهام میشه ولی خیلی خیلی طولانی میشه،راجبه غلبه بر ترس،مکانیسم های دفاعی، شناخت عمیق خودمون و ترس های ریشه ایمون و کلی تجربه های باحال جالب و خنده دار ولی نمیدونم چقدر مشتاقی اگر خواستی تا بازتر راجبشون حرف بزنیم…
زیبا وای اینو نگفتم من چقدر تجربه های جالب و باحالی دارم، یادمه بچه که بودم چند بار با سگ های وحشی گله درگیر شدم؛ یادمه داشتم توی کوچه تنگ روستا گله رو به سمت خونه مادربزرگم اینا هدایت میکردم که یا حضرت عبااااااس از پشت سرم یه سگ سیاه وحشی میاد سمتم… ناله کردم یاااا ابلفضل!!! نَنه!!! عمه!!!! عمووووووو ایهاالناس به دادم برسیییییددددد… نه میتونستم برم عقب چون سگه داشت به سمت حمله میکرد نه میتونستم برم جلو چون یه لشکر گله راهمو توی اون کوچه تنگ سد کرده بود به بن بست خوردم همون جا از ترس خودمو خیس کردم و ناله کنان چشمامو بستم و گریه میکردم….غش کردم و بیحال شدم افتادم زمین،عمه عزیزم اومد بالا سرم میلاد میلاد بیدار شو چیزیت نشده همه چی ختم به خیر شد فقط مگه بهت نگفته بودم ازین کوچه نیا مگه بهت نگفته بودم تا سگ میبینی نترس که اگه بترسی بیشتر بهت حمله میکنه (اون موقع چه میدونستم قانون چیه راس هم میگفت به خاطر فرکانس ترسم بود که همیشه گیر سگا بودم)… چند خاطره باحال تر هم یادم اومد ولی اگه موافق بودی تا بعداً بگم… راستی نمیدونم اون کامنتم که درمورد خاطراتم از جفت گیری حیوونا بود رو خوندی یا نه؟؟ اونا که داستان مفصلی داره و من از بچگی تا حالا همیشه دغدغه جفت گیری حیوونا و اون کنجکاوی های شیطنت آمیزم داشتم….
زیبا جون من هدفم از توصیف دقیق و جزیی این جریانا،خنده و شادی و حس لذت و احساس خوبه که ناخودآگاه توی ذاتمه…فقط زیبا یکم یواش تر بخند همسایه ها رو عاصی نکنی، من الان که دارم تایپ میکنم اول صبح دل انگیزمه بلند بلند میخندم و با احساس لذت بخشی که خودم دارم و احساس خوبی که منتقل میکنم فرکانس هامو کوک میکنم و خدارو با احساس خوبم شکر میکنم که شکر گزاری همین خندس همین احساس خوب در لحظس همین لذت بردنس همین انرژی دادنس… الهی شکرت
جانا گفتی منم دلم میخواد با شما برای دیدن اون جاهای زیبا بیام؛ خدا قسمتت کرده عزیز، همین روزا دستتو میگیرم میبرمت جاهایی که فقط دوس داری شب و روز همون جا باشی و فقط انرژی بگیری و خدا رو بلند شکر کنی؛ زیبا جانم اگر مشتاق و موافق باشی میخام توی کامنتای بعدیم از تجربه های بینظیر و بهشتی اخیرم برات بگم هر چند که هر روز دارم بیشتر و بهتر به سمتش هدایت میشمو تجربش میکنم؛ناخودآگاه کانون تمرکزم این روزا فقط روی زیبایی ها و طبیعته و خیلی دوست دارم این تجربه های نابم رو بیشتر با دوستای عزیزم به اشتراک بذارم؛ منم تحسینت میکنم عزیزم که با خوندن کامنتام داری به کانون توجهت جهت میدی و همتای من داری با تجسمشون تجربشون میکنی خودت که بهتر میدونی مغز موقع تجسم همون حسی رو داره که توی واقعیت هم تجربه میکنه و چه بسا احساس لذتبخش تجسم و تصور از تجربه واقعیش میتونه لذتبخش تر باشه… قشنگیش به همین ذکر جزییاته که احساس نابمون رو برانگیخته میکنه واقعا وقتی مینویسم زمان برام بی معنی میشه چون با عشق و اشتیاق زیاد مینویسم آره مینویسم برای خودم برای خدا برای خودت جان دل
دیوانه چو دیوانه بیند خوشش آید… دیوانه باش زیبا که من دیوونت رو بیشتر دوست دارم، شما هم ما رو محروم نکن از خاطرات و توصیفات اتفاقات باحالت تو هم بیا و برامون تعریف کن تا یه دل سیر بخندیم و کیف کنیم… از ته دلم قدرِت رو میدونم زیبا جان و همیشه سپاسگزارت هستم جانااا😘😍😊😆💜💗💖💞
میلاد عزیزم اینقدر واضح وباجزئیات تعریف میکنی اتفاقات رو که قبلا هم گفتم قشنگ من باهات میام تو کامنتات و بعد هم باتو میام بیرون به خدا نمیدونی چه قدر لذت میبرم واقعا یکی از یکی دیگه قشنگ تر ولذت بخش تر یه سریهاش که دیگه هیجان کامله
بابا من یه درصد تو هم خاطرات اینجوری هیجان انگیز و خطرناک ندارم که بخوام تعریف کنم تو خیلی چموشی😅❤ من یه جاهایی میگم مگه داریم مگه میشه اونجا که خواهر عزیزت دعوات کرد نمیدونی چه قدر خوشحال شدم بابا شوخی داریم تاشوخی با گاو وحشی که نه ،عزیزم واقعا حالا بدون شوخی آفرین واقعا تحسینت میکنم اصلا کلا همه جوره تحسینت میکنم بارک اله پسر
حالا ایشالاه سرفرصت از تجربه های ناب ولذت بخش همدیگه کامنت میزاریم من که بیصبرانه منتظرم
سلـــــام به روی ماهت مــــــیلاد جون
از حافظه عجیب و غریبت نه از حافظه فــــو العاده ات به وجدها اومدم و کـــــــــــیف ها کردم 😍
آقا چرا بدون گواهینامه خرسواری میری سوار میشی آخه😝 عــــــــالی بود
درمورد فایل گذاشتن رگباری استاد تو این روزها گفتی میلاد جوم قبلش میخوام تبریک ها بهت بگم که سبک شخصی خودت رو داری و بهشت خودت رو خلق کردی، نـــــــــوش وجودت باشه بـــــــی نظیر، ولی میدونی میلاد، همین رگباری گڋاشتن فایل ها در این روزها هم بدون شــــــــک الکی نیست، حتما ما در مدارش هستیم، من خودم قبلا از این شاکی میشدم که بزار قبلی رو هضم کنیم فلان کنیم بهمان کنیم ولی این مدت دیگه نه، میگم اتفاقا خیلی هم خوب، این خیریتی برای من داره، داره بهم میگه زینب اگر میخوای ما تو رو تو بی نهایت ها از زیبایی ها و نعمتها به رگبار میبندیم که اصلا وقتی نداشته باشی برای حاشیه ها، البته که تکاملت رو عالی طی کردی زینب عزیز😍
درمورد یکی از خواسته هام که تو یکی از کامنت هام بهش اشاره کردم گفتی، میدونی میلادخواستن طبیعتا اولین مرحله برای دریافت هر چیزی هست، اقا من برم فروشگاه لال بونی بگیرم قروشنده چی بهم بده😳😂 در بهترین حالتش چیزی رو میده که خودش میخواد نه من، ولی من الان خیلی وقته از خواستن عبور کردم، خیلی راحت تر میتونم بخوام که یکی شون همین اسب هست، چقدر این مدت به فیلم هایی هدایت شدم که پای ثابت اون اسب هشت😍حافظه عجیب و غریبم به وجد اومدی؟!
سلـــــام به روی ماهت مــــــیلاد جون
از حافظه عجیب و غریبت نه از حافظه فــــو العاده ات به وجدها اومدم و کـــــــــــیف ها کردم 😍 یه کامنت انفجاری و سرعتی مثل فرارهایی که باعث شد اون پوکر خفن رو بکنی💪🏼😍
آقا چرا بدون گواهینامه خرسواری میری سوار میشی آخه😝 عــــــــالی بود، خرشاهی بود واسه خودش😂 راستی اتفاقا همین دیشب خواهرم یه انیمشین گذاشت به اسم خرشاه، امروز صبح صبحونه نخورده اومدم چندتا کامنت نوش جان کنم که دیدم اِ میلاد کامنت گذاشته اونم چه کامنتی😍
درمورد فایل گذاشتن رگباری استاد تو این روزها گفتی میلاد جوم قبلش میخوام تبریک ها بهت بگم که سبک شخصی خودت رو داری و بهشت خودت رو خلق کردی، نـــــــــوش وجودت باشه بـــــــی نظیر، ولی میدونی میلاد، همین رگباری گڋاشتن فایل ها در این روزها هم بدون شــــــــک الکی نیست، حتما ما در مدارش هستیم، من خودم قبلا از این شاکی میشدم که بزار قبلی رو هضم کنیم فلان کنیم بهمان کنیم ولی این مدت دیگه نه، میگم اتفاقا خیلی هم خوب، این خیریتی برای من داره، داره بهم میگه زینب اگر میخوای ما تو رو تو بی نهایت ها از زیبایی ها و نعمتها به رگبار میبندیم که اصلا وقتی نداشته باشی برای حاشیه ها، البته که تکاملت رو عالی طی کردی زینب عزیز😍
درمورد یکی از خواسته هام که تو یکی از کامنت هام بهش اشاره کردم گفتی، میدونی میلادخواستن طبیعتا اولین مرحله برای دریافت هر چیزی هست، اقا من برم فروشگاه لال بونی بگیرم قروشنده چی بهم بده😳😂 در بهترین حالتش چیزی رو میده که خودش میخواد نه من، ولی من الان خیلی وقته از خواستن عبور کردم، خیلی راحت تر میتونم بخوام که یکی شون همین اسب هست، چقدر این مدت به فیلم هایی هدایت شدم که پای ثابت اون اسب هشت😍حافظه عجیب و غریبم به وجد اومدی؟!
آقا تا اینجا نوشتم واست خواهرزاده ام که شب رو خونه نون بود گفت زینب بریم تو حیاط ورزش کنیم، منم گفتم آره بریم، اتفاقا صبحش که بیدار شدم پرسیده بودم که خدایا امروز رو چکار کنم سرحال تر باشم، لذت بخش تر باشه واسم😍 که بعدش بلند شدم دست و صورتم رو شستم و اومدم چتدتا کامنت بخونم که خواهرزاده ام و خواهرم اومدن بهم گفتن و من که این مدت، جمعه ها رو گذاشته بودم واسه ورزش ولی این پیشنهاد رو دریافت کردم گفتم آره بـــــــــریم😍
درمورد چطور بُلد نوشتن پرسیده بودی که این هم کاملا هدایتی بهش رسیدم، یکی از کامنت هایی که داشتم مینوشتم یه دفعه یه حسی بهم گفت زینب بیا چپ و راست این جمله رو دو ستاره بزار یعنی راستش دوتا ستاره چپش هم دوتا ستاره اون لحظه نمی دونستم واسه چی باید این کار رو بکنم، موقعی هم که می نوشتم این تغییره (bold شدن) همون لحظه اتفاق نمیفته و باید نوشته ذخیره میشد (که البته اینم اون موقع نمی دونستم😜) اقا ما گوش دادیم و بین دو ستاره اون جمله رو گذاشتم و کامنتم تمام و ذخیره کردم، وقتی بعدش رفتم چتدتا کامنت از بچه ها بخونم یه کامنتی دیدم جمله هاش شبیه نوشته خودم بود ولی با چندتا جمله بلد🧐، بعد اون لحظه دوباره همون حسه گفت عزیزم برو بالای این کامنت الان، رفتم دیدم اینکه کامنت خودمه😝😍 پس اون که بهم گفتی بین دوستاره بزار واسه این بود😍
اما درمورد کشیده نوشته شدن بعضی کلمات واسه اینکه کلمات بتونن حس همون لحظه ام رو منعکس کنند، که این هم هدایتی تو کیبوردم بهش رسیدم درحالیکه این قابلیت بود تو گوشیم، سمت راست کیبوردم تو گوشی پیش علامت نقطه دقیقا سمت چپش، این گزینه هست که وقتی یکی از حرف های یک کلمه رو مینویسم روی اون میزنم و باعث میشه کشیده بشه😍
درمورد سن گفتی که تو پروفایلم نوشتم که صدالبته که باهات موافق ها هستم و این متن رو مهرماه همین امسال نوشتم و الان و این لحظه که دارم واست مینویسم من چـــــــــــقدر رشد کردم کا بابتش خدا رو شکر میکنم و اون نوشتن و صحبت درمورد سن یه چیزی بود که قبلش واسم یه چیز بزرگی بود و وقتی خواستم همزمان با روز تولد شناسنامه ایم بنویسم دوست داشتم بهش اشاره کنم ولی خدا رو شکر میکنم که هر روز دارم خیلی فراتر از سن و عددها میرم
گفتی برم آبی چیزی بخورم کامنتت تازه شروع شده، من قبل اینکه بگی رفتم ورزش و بعدش دوش و بعدش صبحانه بعدش اومدم بقیه کامنت رو نوش جان کنم😂😝
بـــــــــهترین کار رو کردی رفتی دستشویی، رفع حاجت کردی برگتشی، معلومه که خــــــــــیلی مهمه، مخصوصا وقتی ما آگاهانه روی خودمون کار کردن رو شروع کرده باشیم و این شده باشه جزیی از شخصیتمون و هر روزم بیشتر بشه، من اگر به خودم توجه نکنم که یکی از ابتدایی ترینش همین دستشویی رفتنه چطور انتظار داشته باشم جهان و در لول پایین ترش مردم و در کل دیگران، برای من ارزش قائل باشند واسه همین منم خیلی وقته یکی از سپاسگذاری هام همینه و باز هم یه لول بالاتر اومدم اینم وقتی مثلا دستشویی دارم و اون لحظه کاری داشته باشم حالا هر چی، دیگه سعی میکنم نگم که حالا این تموم بشه بعد برم دسشویی، بدنم با زبون خوش داره بهم میگه من الان نیاز دارم تخلیه بشم چرا اخه من گوش ندم، یاد اون فلافل خوری استاد تو اهواز خودمون جایی که بهش میکفت فلافل آباد که هنوزم هست😂 بقول استاد میگن اینقدر بخور خودتو خفه کن با یه پول خیلی کم و استاد توجه نمیکرد اون موقع به حرف بدنش ولی بعد درسی که باید رو گرفت و دیگه مثل بچه خوب حرف بدنش رو گوش میده😍
یه ویدیو چک حسابی دوباره رفتم از اون فرارهای انفجاری و پروسه پوکرت، یه حال اساسی کردم دوبـــــــــاره، دمت خــــــــــــیلی گرم پسر، فوق العاده ای
دمت گرم پسر، چقدر فوق العاده ای تو نبردهای تن به تن، خــــــــیلیه که دریبل نمیخوری، بازیکنای تاپش راحــــــت دریبل که چی لـــــــــایی های خوشکل میخورن😂 آفــــــــــرین به این توانایی، بی نظیری پسر، چه شگرد توپی، بدون خطا خیلی شیک و تمیز توپ رو از حریف میگیری، عـــــــــــــــالیه این 😍🤩👏👏
چه ورودی مشتی و مقوی و فوق العاده ای با این کامنتت نوش جان کردم، کیــــــــــف کردم حسابی، نــــــوش وجودم😍😋
راستی گفتی ذهن خودمو فقط معطوف و معتاد سایت نمیکنم، همینم هستز کار کردن روی خودمون این نیست که ۲۴ساعته تو سایت باشیم و فثط همین جا کامنت هوب و حرفای خوب بزنیم دریغ از یک درصد عمل کردن، تمام این آگاهی ها برای اینکه من عمل کنم کار کردنی که هر روز بخش بیشتری از وجودم رو بگیره نه اینکه من شبم رو تو سایت روز کنم و برعکس که بابت این خــــــــــــیلی بهت تبریک میگم که خیلی عالی این کار کردن و در صلح بودن جزیی از وجود و شخصیتت شده و باز هم جاها داره که بیشتر و بیشتر بشه، دمت حـــــــــــــــسابی گرم پسر، بی نظیر،دوست عزیزم
هر لحظه ات متصل تر و شادتر و خوشبخت تر و توحیدی تر و ثروتمندتر در پناه خدای لایزال، رب الــــــــــعــــــــــالمین🥳😍
میلاد جون فقط با یه پنج ستاره که نمیشه از این کامنت حماسی و سرشار از نکته وهیجان وانگیزه دست کشید مگه میشه وای بخدای من وسطای کامنتت دیگه قلبم از جاش دراومد بابا به فکر قلب دوستات هم باش دیگه بابا مارو ترکوندی وای داداش به خدا افتخار کردم بهت، عاشق این روحیه بینظیر وجنگندتم،دیگه اونجا که گفتی برای خدا هیچی غیرممکن نیست دیگه ریختم زمین وبغضم ترکید چه قدر این جملات توحیدی رو دوست دارم انگار همه چیز میشن برام در اون لحظه
میلاد جان نمیدونی چه قدر به این کامنتت احتیاج داشتم منم به امید رب عزیزم هفته آینده میخوام تو یه مسابقه ای خودمو بسنجم چه قدر حرفات برام کافی بود حتما شب مسابقم یه بار دیگه میخونمش دونه به دونه حرفات رو که داشت تو ذهنت مرور میشد موقع فوتبال کاملا حس کردم درک کردم چون دونه به دونشو خودم دارم موقع تمرین ها تجربه میکنم ممنونم منم مثل تو متعهد کردم خودمو به کامنت نوشتن اصلا خیلی تاثیرگذاره خیلی حالمو خوب میکنه تو هم که دیگه وقتی می نویسی میترکونی، پسر خوب تحسینت میکنم تک به تک جملاتت رو دوست دارم و واقعا ضربان قلبم رو بالا میبره، اصلا طولانی بودنش رو متوجه نمیشم چون با تو میام تو کامنتت وباحس وحال عالیت باخودت خارج میشم، ممنونم خیلی کامنتت حرف داره، خیلی، گفتم که باید چندبار دیگه بخونم ممنون که نوشتی ادامه بده
وای وای وای از دست تو عزیز دل،تو منو کشتی دختر تا منو ذوق مرگ ندی ول کن نیستی همش کار خودته زیبا وقتی خودت هم کامنت مینویسی و ما رو هوایی میکنی فکر سکته کردن ما نیستی؟! فکر اینو نمیکنی وقتی میلاد کامنتات رو بخونه ممکنه قلبش از جا دراد؟! حقته باید منم تلافی کنم…زیبا زیبا زیبا نمیدونی من چقدررر ازت انرژژژی و انگیزه میگیرم دختر جداً تو چرا اینقدر خوبی؟! هنوز که هنوزه جوابش رو ندادی؟! چرا اینقدر دوست داشتنی و تو دل برویی چرا انقدرررر خواستنی هستی؟! چرا انقدر عااااالی و پر انرژی هستییییی؟! بابا من خودم همینجوریش هم انفجار انرژی و انگیزه و هیجانم حالا تو منو شوت کن کره ماه؛ آره زیبا جانم الان من کره ماه تشریف دارم… صدبار به ایلان گفتم دو سه تا دکل مخابراتی توی کره ماه تأسیس کنه یا لااقل پهنای باند اینترنت ماهواره ای استارلینک رو تا کره ماه گسترش بده، الان با چهل بسم الله و آیت الکرسی تونستم به وای فای ایستگاه فضایی بینالمللی کانکت بشم تا بالاخره بعد یه ماه خورده ای با گرون قیمت ترین دوست و رفیقِ هم فرکانسم هم کلام بشم….
سلام به روی ماه گنجینه ای به وسعت دنیا،گنجینه ای از این انرژی بی انتها که با نام و شکل «زیبا فتح الهی» هویدا شده 😍😍😘😘😊😊😆😆💞💜💗💖💕 سلام نازنین بانو
جان دل امشب به آسمون خوب نگاه کن،اگه دقت کنی خودت رو میبینی
#همچو ماه،زیبا و تابان#
سلام به روی ماهت گل دختر 🌹🌹…چرا میگم «دختر»؟! چون من توی وجودت چیزی جز یه دختر خوشگلی که تازه شکوفا شده نمیبینم، دختری ۱۷_۱۸ ساله که علارغم اینکه مادر یه جفت دوقلوی ناز و دوست داشتنیه ولی مقتدرانه پادشاه سرزمین قلمروی رویاهاشه… با وجود اینکه ازدواج کرده و از دید عوام و جامعه سنی ازش گذشته ولی ولی خیلی خیلی عالی این جنس آگاهی خالص و عظیم کیهانی رو درک کرده که ازدواج بخشی از مسیر تکاملی و بلوغشه…بلوغ روحی،ذهنی،اجتماعی و عاطفی…اینکه روح و جسم تنومند فناناپذیرش به تکامل و حد اعلای خودش میرسه و با این اکسیر عشق تا ابد جوان،شاداب،شادکام و خوشبخت،قوی و سرسخت،سرزنده و با انگیزه جاودانه میشه…دختری که از زلاتان ابراهیموویچ افسانه ای و تام بریدی اسطوره الگو و الهام گرفته که هیچ محدودیتی برای پیشرفت و حرکت نیست، مادامی که تو بخوای و انگیزه و شور و اشتیاق سیری ناپذیر داشته باشی،هیچی جلودارت نیست…دختری که مثل بنجامین باتن هر چی زمان بگذره جوون تر زیباتر و سرزنده تر از قبل میشه…برعکس خیلیا که با گذر زمان افول میکنن و دستی دستی خودشون با دست خودشون رویاها و خواسته های دلشون رو خاکستر و دفن میکنن و رفته رفته به دل اعماق جهنم سقوط میکنن… ولی دختری رو میبینم که از وقتی به اون نیرو و انرژی لایزال درونش پی برده سیری ناپذیر با نهایت قدرت و انگیزه طوفانی به سمت بهشت و درجات والای بهشتی حرکت میکنه…
شیر زنی که مثل یه شیر ماده با اُبهت و قدرتمند با چنگال های مسحور کننده و جادوییش تعیین قلمرو میکنه و با شکوه خلق میکنه؛
زیبااااااااا بخدا نمیدونم چی بهت بگم، خییلللی دلم برات تنگ شده بود بقدرررری مشتاق دیدارت بودم بقدری دلم برای همنشینی و هم صحبتی باهات بال بال میزد که نگم…
دختر تو نمیدونی من چقدددررر دوستت دارم الهی قربونت برم… عاشقتم و عاشقانه دوستت دارم جان دلم آره با قلبی آکنده از عشق و محبت، عاشقانه بهت عشق میورزم چون لایقشی چون خیلی برام عزیز و ارزشمندی چون لیاقتت خیلی خیلی بیشتر از این حرفاس و چه کسی لایق تر از تو دختر ناز و دوست داشتنی 💞💜💗💖💕 میخام یه دل سیر با نهایت احترام و صمیمیت و عشقی که خود خود خداست با خدا و یکی بنده های عزیز و محبوبش حرف بزنم؛ و خدا میدونه که چقدررر بنویسم، آره لیاقتش رو داری خیلی خوب هم داری با جون و دل مینویسم اگه شما لیاقتش رو نداشته باشی پس کی داشته باشه عزیز دل..آخه مگه میشه سپاسگزار و قدردان دوستان ناب و الهی و سراسر توحید و عشقی مثل شما نباشم؛
دیروز؛سحرگاه که از خواب بیدار شدم سریع بی برو برگرد رفتم روی وایت بُردم نوشتم «زیبا» که حتما هرچه سریعتر به الهامم عمل کنم،چون خواب دیده بودم که اون دایره آبی میاد روش کلیک میکنم و با نام مبارکت مواجه میشم توی خواب مثل واقعیت بقدری هیجان زده شدم که بمحض این که بیدار شدم واضح نشونه خدا رو گرفتم که وقتش رسیده که برم برای زیبا بنویسم؛
زیبای عزیزم هیچ میدونی از همون شبی که برام پیغام گذاشتی و از زلاتان باهام حرف زدی و احساسات پاک و زلالت رو باهام به اشتراک گذاشتی تاالان،هر وقت که هر کامنتی میذاشتی من چی میشدم؟ وای وای زیبا نمیدونی خصوصا وقتی که اون نقطه آبی ظاهر میشد و میدیدم زیبا فتح الهی کامنت گذاشته من چقدر هیجان زده میشدم؟!!! وقتی هر بار پیغام های بینظیرت رو میخوندم از ذوق و شوق و هیجان دلم برات غش میرفت، آخه دیوونه مگه تو فکر سلامتی دوستات هستی که منم باشم؟! بابا وقتی پیغام های پر انرژی و سراسر عشقت رو میخوندم میمردم و زنده میشدم دیگه نای جواب دادن برام نمیموند.
احتمالا تا الان دیگه خودت متوجه شرایط زندگی و سبک خاص و روال پیشرویم شدی،فارغ از اینکه خیلی متمرکز بودم و تایمم پر بود ولی باور کن هر بار که میخواستم برات بنویسم و جواب بدم انگار خدا یهو جهت فرمون رو تغییر میداد و منو به سمت و سوی دیگه ای میکشوند با وجود اینکه خیلی اصرار داشتم برات پیغام بذارم… زیبا خیلی دوست دارم بیشتر بشناسمت، میدونی من چون خودم خیلی ویژگی های مثبت شخصیتی توی ذاتمه حالت پیشفرض ذهنیم اینه که بقیه هم مثل خودمن یا تا حدی این ویژگی ها رو داشته باشن مثل صداقت کامل و خود واقعی بودن، روحیه و ذهنیت های پولادین خاص خودم، باورهای توحیدی و نگرش های باز و از دید کلان و جهان شمول ولی واقعیت ماجرا اینه که قرار نیست همه مثل هم باشن قرار نیست هرچی که توی وجود من باشه رو دیگران هم داشته باشن ،، با این موضوع رفته رفته بیشتر کنار اومدم، زیبا خیلی مشتاقم از زبون خودت هم که شده بشنوم و بدونم که وقتی برات کامنت نمیذاشتم و جوابی برای پیغام هات نمیومد حتی ذره ای ناراحت یا دلخور نمیشدی؟! هرچند که جوابش رو میدونم ولی دوست دارم خودت برام بگی… آیا هیچ حسی با مضمون منتظر بودن و انتظار داشتن از دیگران توی وجودت احساس میکردی؟! توی همین کامنتم هم ذکر کرده بودم که احساسات ما از افکار و باورهای غالب و بنیادین مون نشات میگیره، باید ریز تر بشیم که چه حسی داریم، و این حس از چه نگرش و باوری نشات میگیره… یه شخصیت موحد و توحیدی و متکی به خود و خداوند ،هیچوقت از دیگران انتظاری نداره هیچوقت روی کسی ذره ای حساب باز نمیکنه هیچ وقت روی کسی منت نمیذاره هیچوقت چشم انتظار فیدبک،تایید،تحسین،کمک،عشق و محبت دیگران نیست ،بی قید و شرط عشق میورزه کمک میکنه تحسین و تشویق میکنه و در ازاش هیچ انتظاری از دیگران نداره که مثلا بخواد مزدش رو از طرف مقابل بگیره بلکه درست در همون لحظه مزد و پاداشش از خدا گرفته، با انرژی و حس خوبی که منتقل کرده با عشقی که ورزیده و تحسین و کمکی که کرده در واقع چندین چند برابرش به خودش برمیگرده و انرژی و فرکانس مثبت زیادی رو روانه زندگی خودش میکنه… نمیدونم اون پیغامی که لینا زیر پیغام خودت توی قسمت ۱۳۱ برام فرستاد رو خوندی یا نه همون جا که فوزیه هم بعد ماه ها برام پیغام گذاشت و هنوز به سمت پاسخ دادنشون هدایت نشدم، اونجا لینا جان از انتظار داشتن گفت که رفته رفته داره توش بهتر میشه…میدونی من با خودم گفتم میلاد از کجا معلوم شاید خدا میخاد با نگه داشتن تو، با تضاد به دیگران نقطه ضعف ها و باورهای شرک آلود ریشه دارشون رو بهشون بفهمونه تا بیشتر خودشون رو بشناسن و بیشتر رشد کنن… زیبا نمیخام بگم شاید شما اینجوری باشی، نه نه، بلکه میخام بطور کلی ماهیت وجودی و باورهای توحیدی خودمو برای خودم و خودت تشریح کنم و خودمون رو بیشتر و عمیق تر بشناسیم… دروغ چرا؟! قبلنا هر بار که جواب کامنتای دوستای عزیزمُ بنا به هر دلیلی نمیدادم یه حس عذاب وجدان خفیفی ته وجودم احساس میکردم… رفته رفته متوجه شدم که میلاد نکنه خیال میکنی در قبال دیگران مسوولی؟! نبینم اون روزی رو که خودت رو به زور متقاعد کنی کاری رو انجام بدی یا کامنت بذاری!! میلاد درسته که در قبال دریافت پیغام های ناب خداوند و مهر ومحبتی که دریافت میکنی احساس مسوولیت میکنی و به پاس قدردانی هم که شده جواب بدی تا بیشتر و بیشتر دریافت کنی ولی مواظب باش که ته ته ذهنت نگران این نباشی که نکنه دوستات ازینکه پاسخی ازت نگرفتن یا با تاخییر پاسخ دادی ازت ناراحت و دلخور بشن… با خودم میگفتم میلادی تو در قبال مسایل مربوط به خودت فقط مسوولی و اینکه حال و احساس دیگران تحت تاثیر کنش و واکنش تو چطوره دیگه به تو مربوط نیست این خودشه که باید اونقدر توحیدی بشه که این مسایل هم نتونه ذهنش درگیر کنه این خود طرفه که باید بتونه ذهن و احساسش رو کنترل کنه… زیبا جانم منم توی فضای سایت به مسایل و چالش ها و تضاد هایی برخوردم که خیلی سریع نقاط قوت و نقاط ضعفم رو بهم فهموند و خوبی ماجرا اینه که من به خاطر قدرت ریسک پذیری بالا و عمگرایی بی پروا و ضربتی ام خیلی خیلی سریع تر زیباتر و با کیفیت تر توی بازه بسیار کوتاه چند ماه تکاملم رو طی کردم و خیلی از مسایل که برای دیگران دغدغه و معضله برای من کاملاً رفع شده… مثلا من بهت قول میدم خیلیا با وجود اینکه مدت زیادیه که توی این فضا هستن ولی هنوز که هنوزه لایک گرفتن از استاد، و رای و امتیاز گرفتن،دیده شدن و جلب توجه، جواب دادن و جواب گرفتن، عشق و تحسین دادن و در عوضش عشق و تحسین گرفتن، تایید شدن ، حسادت و مقایسه غیر منصفانه، قضاوت کردن، به رزومه افراد توی سایت حساس شدن مثل مدت عضویت مثل محصولات خریداری شده تعداد کامنت یا همین تغییرات اخیر مثل جام دستاور ها و ستاره های طلایی کنار نام کاربری و و و ازین قبیل مسایل که فرع و حواشی هستش، هنوز توی این فاز و مراحل اولیه گیر کردن و خودشون هم ممکنه ناخواسته توی این مدار و سیکل معیوب غرق شده باشن…آره این نیاز توجه و دیدن شدن و عرض اندام کردن کاملاً طبیعیه و خصوصاً تازه وارد ها خیلی دوست دارن لایک بگیرن و یجورایی خودشون رو قاتی جمع کنن این انگیزه خوبیه برای شروع و متعهد شدن ولی خیلیا ازون ور بوم میفتن یجورایی نمیتونن اون میل به دیدن شدن رو کنترل کنن اونوقت دیگه طرف خودش رو گم میکنه و بیشتر واسه عباسمنش و دیگران و جلب تایید و تحسین جمع کامنت میذاره نه حول محور خودش نه واسه دل خودش… من توی همون دو سه ماه اول این خلأ ها و نیاز ها و تجربه های مقدماتی و مراحل اولیه رو به بهترین و زیباترین شکل ممکن رد کردم، شاید شما هم مثل من الان اصلا دیگه توی این فازا نباشی و هیچ درگیری ذهنی و دغدغه ای راجبه این مسایل نداشته باشی و قشنگ چسبیدی به اصل ولی واقعیت ماجرا اینه که خیلییییااااا هنوززز ……. هیچی بیخیال خودت بقشو بهتر میدونی….
زیبا من چیزی خیلی خیلی واضح و عمیق درکش کردم و دارم بهش عمل میکنم اینه که اگه واقعا از ته دلت سپاس گزار چیزی نباشی دیگه خبری از حس خوب نیست و ممکنه برات بی معنی بشه و حتی ممکنه از دستش بدی؛ به عنوان مثال؛ مثلا توی همین سایت خودمون؛دقت کردی وقتی دیگه فایلا رو گوش نمیدی و جدی نمیگیری (در واقع در عمل ازشون استفاده نمیکنی و قدردان شون نیستی) دیگه اون حس شور و شوق و انگیزه اولیه رو نداری برای پیگیری و کنکاش کردن و عمل کردن بهشون( اون چالش الهامی و آگاهانه ای که توی کامنت الگو برداری از افراد موفق بهش اعتراف کردم قضیش فرق داره و اون کارو یه چالش آگاهانه دیوانه وار و جسورانه ای بود که خودم عمدا این کارو کردم که عیار خودم بالاتر ببرم و اصلا هیچ کس حق نداره خودش رو با من مقایسه کنه چون من جنس خواسته و گستردگی زاویه دید و مسیر حرکتم با دیگران تفاوت های اساسی داره)، یا مثلاً وقتی دیگه کامنتای سایت رو با عشق و قدردانی و نمیخونی دیگه اون حس شور و اشتیاق و لذت کافی رو برای خوندن کامنتا از دست میدی تا جایی که ممکنه طرف حتی سمت کامنت خوندن هم نره دیگه… زیبا من بقدری سپاس گزار و قدردان دوستام و کامنتاشون هستم که گاهی از اینکه فرصت نمیکنم برای خیلیاشون کامنت بذارم بیتابی میکنم… من همیشه جواب کامنتای دوستان گرانقدرم رو میدم مگر اینکه واقعا توی شرایط خاصی باشه مثل این که بهم الهام بشه عمدا جواب ندم تا در زمان مناسب غافلگیرش کنم یا فرصت نکنم و یادم بره،این ویژگی قدردانی و لذت بردن از تعامل با دوستان همیشه توی وجودم زنده و فعال هستش…. ولی میبینی طرف بعد یه مدت میاد یه اعلام حضوری میکنه توی سایت و یه کامنت شسته رفته و عامه پسندِ با کیفیت میذاره بقیه هم سر جمع ۲۰_۳۰ تا کامنت محبت آمیز و تحسین برانگیز زیر کامنتش براش میذارن ولی طرف حتی عُرضه نداره یه فایو استار ساده به کامنتای دریافتی از طرف دوستاش بده،چه برسه به اینکه بخواد پاسخی بده، اون وقت ازون همه کامنت دریافتی میاد فقط به رفیق چندین سالش علاوه بر ستاره جواب هم میده؛ این یعنی تبعیض و تفاوت قایل شدن، تازه خیلیا بهش گفتن تو الگوی ما در سایت و استفاده از محصولات استادی و بیسار و بهمان ….ههههه 😂 😁 یعنی مردم از خنده، توی این جور مواقعه که متوجه میشم تفاوت من با بقیه زمین تا آسمونه،،من در هر شرایطی در حال درس گرفتن و یادگیری هستم و از اشتباهات انحرافات و ضعف های شخصیتی دیگران درس میگیرم، مثلا توی این مورد یاد گرفتم مثل اینجور آدما نباشم که تا وقتی به یه ویلا و ماشین مدل بالا رسیدن دیگه چنان باد کنن متکبر غره بشن که دیگه خدا رو هم بنده نیستن چه برسه به اینکه بقیه رو تحویل بگیرن،اینا حد رشدشون همین قده و تا آخر عمرشون مطیع و مرید یه نفر میمونن و تا ابد مصرف گرای صرف میمونن.. خیلی ازین شاگرد به اصطلاح ممتاز های این مکتب نهایت نهایت جاه طلبی و رسالت بلند پروازانه شون این شد که رفتن با کپی برداری از عباسمنش یه سایت و کارکاسبی این شکلی زدن و حرفای استاد رو عیناً با نام خوشون طوطی وار تکرار میکنن و جالبه که به خودشون لقب استاد رو هم میدن و به این روش به نسبت خودشون و ظرفشون پول نسبتاً خوبی رو درمیارن ولی ولی ولی…. اینا تحت هیچ شرایطی نه تنها نمیتونن الگوی مناسبی برای من باشن بلکه ازشون تا حد امکان اعراض میکنم… بذار یه پله برم بالاتر و شفاف تر حرف بزنم؛ حتی مریم شایسته هم تحت هیچ شرایطی نمیتونه الگوی مناسبی برای شخص من باشه، چون واقع بینانه بخوام نگاه کنم مریم توی یه خانواده اپن مایند با شرایط خوب رشد کرده و یه زندگی آسون و احتمالاً گل بلبلی داشته،نمیدونم چطور از بندرعباس تا الان همش همراه استاد بوده ولی چیزی که من دارم به عینه میبینم اینه که ایشون به شدت متکی به شخص استاد و محصولات ایشونه، تا جایی که کل زندگیش کار کردن روی دوره و فایل و یادداشت برداری و فروش ….. حتی خودش به تنهایی به استقلال مالی نرسیده و بازم زیرمجموعه استاده، یجورایی توی خیلی از مسایل استاد هلش میداد، مریمی که یه عمر روی خودش کار کرده ولی هنوز به حدی احتیاطی عمل میکنه و میترسه تا جایی که توی فضای باز و بالکن خوش هم ماسک میزنه،اونوقت همین مریم میاد توی متن مقدمه دوره در صلح بودن با خودمان دم از تسلط ذهن بر جسم و باورهای سلامتی میزنه، برو متنش رو کامل بخون تا به یسری از سرنخ ها پی ببری توی همون متن توضیح محصول در عجبم با اون ذهنیت ایزوله و محدود خودش جوری تبلیغ میکنه که انگار اگه کسی بخواد خوشبخت و موفق بمونه ناچاره تا آخر عمر فایلای استاد رو ببینه بخره و عین یه آدم خام مصرف گرا، مصرف کنه… بصورت ناخواسته و کاملاً زیرپوستی خودش به فایلا و محصولات وابستگی داره این ذهنیت معیوبش رو هم داره به مخاطب که تحت تاثیرشه تزریق میکنه… نمیخام فوکوس کنم روی ناخواسته ها یا ایراد گرفتن از کسی بلکه دارم به عینه خودم و استاندادها و دید محیطی وسیع و کلانم رو بیان میکنم تا گول یه سری چیزا رو نخورم و توی مدارهای یکنواخت و معیوب قفل نزنم؛ مریمی که این روزا چنان توی گوش استاد خوند و وسوسش کرد که استاد بنده خدا تحت تاثیر قرار گرفت از حرف خودش عقب کشید و حتی قدیمی ترین محصولاتش رو هم روانه فروش کرد،بعید نیست تند خوانی رو هم بذاره، بو میاد…حسش میکنی؟! بوشو استشمام میکنم..هیچی بیخیال.. خیلی حرفا رو آگاهانه علنی نمیزنم و سعی میکنم ذهنم بابتشون کنترل کنم، با اینکه عاشق استادم هستم و خیلی دوسش دارم ولی خب به هرحال ایشون هم حق انتخاب و تصمیم گیری داره و هرجور راحته …مریم یه زن فوق العاده س اما برای استاد که باهاش حالش خوبه و توی بیزنسش همراهیش میکنه نه من، من همیشه روی نکات مثبتش فوکوس میکنم و خیلی ازش خوشم میاد و همیشه ازش الهام میگیرمُ بابت تمام خوبی هاش از اعماق وجودم تحسینش میکنم ولی حواسم به همه جوانب هم هست که خدایی نکرده الکی الکی از یه نفر بت نسازم و الکی و تصنعی واسه خودم بزرگش نکنم، آره خیلی از خانمها اونو الگو خودشون قرار دادن ولی برای منی که فراتر از فراتر ها جاه طلبم و به میزان آرمان هام دارم حرکت میکنم چنگی به دل نمیزنه و از خدا درخواست میکنم که دختری مثل خودم سرسخت به شدت جاهطلب و متکی به خود، نترس و شجاع،چالش جو و بلندپرواز، هدفمند و با ذهنیت قوی، پر انرژی و بمب انگیزه ، موحد در عمل نه در حرف، سراسر عشق و صلح و ایمان رو بهم هدیه بده و چون باور فراوانی دارم و دلم قرصه شکی ندارم که به آسونی میشه ولی برفرض مثال هم که ذهنیت و روحیه پولادینی مثل خودم نداشته باشه، موردی نیست چون هیچ کس و هیچ چیز نمیتونه روی پایین آوردن سقف خواسته ها و ذهنیت برندم تأثیری بذاره… ضد ضربه و مسلح به زره پولادین کنترل ذهنم…
من بهترین های دنیا،نامبر وان ها، خط شکن ها و یکه تازان، ابر قهرمانان و اسطوره ها رو ناخودآگاه دنبال و رصد میکنم چون اعماق وجودم اینو ازم میخاد و هیچوقت چیز مقدس و خوبی که توی داشتم هستش و تمام وجودم داره فریاد میزنش رو سرکوب و خفه نمیکنم…. واضحا میدونم از خودم و خدا و زندگی چی میخام، الگوهای من ابرقهمانانی مثل زلاتانه که سطوره عزت نفس سرسختی و ایمانه
زیبا جان میدونم که قضاوتم نمیکنی شایدم باهام هم نظر باشی یا اگرم نباشی بهم احترام میذاری ولی آدم باید در عین حال که خوشبین و مثبت اندیش باشه رک صادق و واقع بین هم باشه تا بتونه بینهایت رشد و پیشرفت کنه؛ اصلاً قصد نداشتم اینا رو بگم ولی کاملا فی البداهه و هدایتی ندای درونم به رشته تحریر درومد، امیدوارم که جسارت این رو داشته باشی متفاوت فکر کنی،متفاوت عمل کنی و از زوایای مختلف و دیدی کلان به قضایا بنگری تا عمیق تر به اصول پی ببری…. امیدوارم که سرنخ ها رو گرفته باشی و گره های کور ذهنیت بازتر بشه تا شاید بیندیشیم و درس بگیریم… خدا رو شکر من اونقدر کنترل ذهنم در دستمه و به عواطف و احساساتم مسلطم که در همچین مواقعی احساسات و علایق شخصیم رو دخیل نمیکنم همچون خدا «مشاهده و نظاره» میکنم، تا بسی روشن بشمُ یاد بگیرم
آخ زیبا جون باور کن نمیخواستم اینقدر طولانی بشه این صحبتا ولی خود خدا داره هدایتم میکنه که این حرفا جاری بشه تا به درک و شناخت عمیق تری برسیم
یه استراحتی کنم و بیام ادامه کامنتم رو در کامنتی دیگه تکمیل کنم…خیلی حرفا دارم،تازه انگار موتورم روشن شده و میخام کلی با همدیگه بخندیم و بترکونیم… عاشقتم استاد که بقدری عزت نفست بالاس بقدری کنترل ذهنت بالاس بقدری آزادی و گسترش آزادی بیان توی وجودتونه که کامنتام رو بدون قضاوت و سانسور منتشر میکنی…
سلام میلاد عزیزم سلام
پسر چه قدر تو باهوشی وای وای چه زیبا چه زیرکانه منو واکاوی میکنی عاشق این حس کشف بینظیرتم
دقیقا چه توصیف بینظیری در مورد من کردی وای وای من کاملا حس یه دختر نوجوون رو دارم ولی اینبار به امید رب مهربانم توحیدی تر الهی تر متوکل تر با اعتماد به نفس تر الان فقط وفقط روی خودم تمرکز دارم دیگه انرژی های بیهوده رو از روی دیگران برداشتم وفقط وفقط روی خودم متمرکزم
وای میلاد نمیدونی چه قدر حس لذت بخشیه تازه دارم میفهمم وای خدایا این همه حس خوب وانرژی رو که باید در راه خودش وراه خودم صرف میکردم رو چرا به راحتی برای دیگران هدر دادن واصلا هیچ پاداشی رو هم نداشت ولی وقتی فقط در راه توحیدیم هستم همین طور پاداش ها داره میاد هرروز هزار کار رو برام داره انجام میده من فقط میخوام و اونم بااین سیستم بینقصش برام انجام میده حالا میگم اینا هم همش تکامل داره دیگه به اندازه ظرفم به اندازه باورهام به اندازه توحیدی بودنم به اندازه تسلیم بودنم داره کارهام پیش میره
میلاد جانم در جواب این که خواسته بودی نظرمو بدونی در مورد انتظارات خدارو شکر خدارو سپاس از وقتی خلاهای درونیم رو به قول تو دارم شناسایی میکنم وخداروشکر هرروز رهاتر وآزادتر میشم دیگه از کسی انتظار ندارم اگه یه کاری هم میکنم فقط برا خودم و خدای خودم هست چون وظیفه من فقط عشق ورزیدنه وظیفه من فقط تمرکز بر نکات مثبته تمرکز من فقط بر روی وجه الهی ووجه مثبت افراده که در جهت رشدم ازشون استفاده میکنم و اصلا به بقیه جنبه های کاری واخلاقیشون کاری ندارم خیلی صفت سختیه که الهی باشی خیلی سخته مثل خود خدا فقط زیبایی ببینی و هرروز این خورشید زیبا واین همه نعمت روزافزونت رو روانه این همه بنده های کره زمینت کنی بدون هیچ چشم داشتی فقط وفقط ازشون بخواهی که شکر گزار باشن که اینم باز به نفع خودشونه چون ظرفشونو بزرگ میکنه
اره میلاد جون عزیزم من با عشق برات کامنت مینویسم چون یه کامنتت اینقدر هیجان زدم میکنه اینقدر از خود بیخودم میکنه اینقدر حماسی و انرژی بخشه که میخوام فقط بهت بگم ادامه بده برام بنویس که من هزاران برابر، این انرژی الهیت رو میگیرم و راهمو باز تر وباز تر میکنه، برام باورسازی میکنه به منطقم فکت میده که ببین میلاد تونست از هیچ همه چی بسازه ببین چه نگاه توحیدی داشت ببین چه جوری تسلیم نشد پس تو هم میتونی
میلاد چشم عقابی باهوش ریز بین خوش تیپ و پرانرژی دیگه چی بگم من آخه اره داداش خدارو شکر خدارو سپاس من دیگه خیلی وقته تمرکزمو از بقیه برداشتم دیگه هیچ مقایسه ای نمیکنم خودمو با دیگران دیگه دنبال تایید یا تحسین بقیه نیستم آره دوست دارم که تحسین بشم ویا لایک بگیرم ولی محتاج این حس تایید نیستم چون دیگه اول از همه خودم دارم خودمو تایید میکنم چون دیگه خودم به خودم وتواناییهام ایمان دارم فقط دارم هرروز خودمو بهتر از روز قبل میکنم و واقعا به لطف الله مهربون نمیدونی دارم چه قدر عالی پیش میرم فقط باید متعهد باشم فقط باید استمرار داشته باشم و ناامید نشم ولی خدا هم خوب داره برام خدایی میکنه وپاداش صبر وتلاشم رو داره به بهترین نحو ممکن میده
آره میلاد جون نجواها میاد ذهن چموش منفی بین و منفی نگر که فقط تو دیگران دنبال ایراد ونقطه ضعفه سراغم میاد ولی سریع جلوشو میگیرم و تو نطفه خفش میکنم ذهنم خیلی دوست داره راحت وبی دغدغه دیگران رو آنالیز کنه و اَنگ بزنه ولی من به دیگران چیکار دارم همین که خودمو بهتر از روز قبلم بکنم همین که رو افزایش تواناییهای خودم تمرکز کنم شق القمر کردم چه برسه به دیگران هرکسی بنا به باورها وفرکانس هاش داره نتایجشو از این دنیا میگیره مگه من خُدام
اره عزیزم اره پسر خوب و پرانرژی وانگیزه دهنده حتما منتظر کامنت های عالی وسرشار از تسلیم و عمل کننده به نشونه ها والهاماتت هستم که بسیار برام تاثیرگذاره و واقعا برای رشد بیشترم کمک میکنه که اینم خودش یه جور گسترش دادنه دیگه، مگه باید دیگه چه کار خاص دیگه ای کرد همین انرژی ده ها برابرش به خودت برمیگرده موفق باشی میلاد عزیزم ❤
بازم سلام میلاد
میلاد میخواستم این کامنت رو تو یه کامنت مستقل بنویسم اما تو لایق این کامنتی واینجا وفقط برای تو مینویسم چون میدونم چه قدر خوشحال میشی چون میدونم چه قدر این انتقال انرژی رو دوست داری اره تو لایقشی باید برای تو بنویسم درسته که اعتبار همه اینها برمیگرده به خدای هرجفتمون به همون انرژی که درونمون قلیان داره ولی ازش واز تو ممنونم که با کامنت به موقع تو وهدایت به موقع تو برای کامنت نوشتن امروز منو اینجوری هدایت کرد
اره میلاد عزیزم منم امروز ترکوندم کاملا مثل تو مثل یه جنگنده خستگی ناپذیر مثل یه شیر ماده قوی
امروز مربیم برای اولین بار ازم تست گرفت باید یه مسافتی رو میدویدم وای میلاد وای عزیزم موقع شروع تک تک کلمات تو، تو کامنتت بهم انرژی میداد باورت نمیشه دور سوم ویا چهارم بودم که احساس خستگی بهم غلبه کرد ولی اون حس وحشی و قدرت شکست ناپذیرت رو موقع گل زدنت تصور میکردم وهمین طور به راهم ادامه میدادم و میگفتم اگه میلاد تونست با کنترل ذهنش اون مسابقه شکست خورده رو ببره فقط وفقط با انرژی الهییش وکنترل ذهنش واینکه خدا براش همه چی شد پس برا منم میشه اینه پاداش خداوند به کسانیکه به نیروی اون تکیه میکنند
اره عزیز دل برادر اره دوست همراه این خانواده الهی خواستم این کامنت رو برات بنویسم وازت ودر واقع از خدای تو تشکر کنم واین انرژی مضاعف وجودم رو به تو هم از این راه دور انتقال بدم وبگم ادامه بده میلاد ما همه به هم وصلیم واز همدیگه انرژی میگیریم و منم امروز هم خودمو وهم خدای خودمو و هم تورو رو سفید کردم و یه رکورد خوب به جاگذاشتم که البته با رشد روزافزونم وکمک وانرژی الله مهربونم باید کمتر وکمترش کنم
زیبای عزیزم سلام
چقدر خوب بود رگباری هم متن میلاد و خوندم هم نوشته های تو رو چقدر خوب بود چقدر خوب بود ….
میلاد که آنقدر خوب نوشته بود یه جا به خودم اومدم و دیدم منم چقدر راحت همراهش هستم و فقط دلم خواست برم زیر آبشار و کیف کنم
نوشته هات و دوست دارم و بیشتر وقت ها دنبالت میکنم 🥰 انرژی ات و دوست دارم
دوست خوب ام دلم میخواد بیشتر از موفقیت هات بنویسی و کیف کنم و ازت بیشتر یاد بگیرم. میبوسمت شیر زن😉🤗
نگار عزیزم قربونت برم من چه قدر خوبه که اینجوری آگاهانه وریز بینانه داری بچه هارو دنبال میکنی، بارک اله دختر، ایشالاه مینویسم، نگار جونم حتما مینویسم ،از موفقیتهای بیشترم برا همتون مینویسم ،منم از کامنت های شما خیلی لذت میبرم مخصوصا اونایی که داری ریشه ای روی واکاوی خودت وعزت نفست کار میکنی خیلی به من کمک میکنه که همراه شما منم خودمو واکاوی کنم منم متتظر کامنت های سرشار از آگاهی ونتایج بینظیرت هستم دوست عزیز وهمفرکانسی من
زیبا زیبا زیبا نمیدونی از چند ساعت پیش تا همین الان که دارم برات تایپ میکنم چقدر تپش قلب شدید و هیجان دارم بخدا نمیدونم چطور بگم نمیدونم چطور احساساتم رو جاری کنم؛ فقط ازت میخام با آرامش و تمرکز و صبر شکیبایی کامنتام رو با دقت بخونی جوری که انگار با هیجان و شور و شوق بسیار زیادی اومدم به استقبالت و روبروت نشستمُ دارم باهات حرف میزنم؛ خب از کجا شروع کنم آهان آره بذار ازینجا شروع کنم از همون روزی که توی این قسمت کامنت گذاشتم و از هدایت شدن به بهشت زیبایی ها و طبیعت های بکر صحبت کردم از همون روز تا الان تقریباً هر روز به زیبایی های بیشتر تجربه های جدیدتر و باحال تر، مناظر و طبیعت مسحور کننده ای مستمر هدایت میشدم که خیلی دلم میخواد در موردشون ساعت ها بنویسم و حس و حال رویایی و بینظیرم رو با شما دوستای گرون قیمتم به اشتراک بذارم و کلی با همدیگه کیف کنیم بخندیم،امروز عصر توی تایم آزاد استراحت و تفریحم مطابق روال طبیعی و هدایتی روزای قبل رفتم به دامان طبیعت، روی یه تخته سنگ رو به منظره ای بهشتی در مقابل غروب دلربای خورشید نشستم و شروع کردم؛ فایل های آرامش در پرتوی آگاهی رو که من عاشقشونم و بیش از هر سری فایلی تا بحال گوششون دادم رو توی گوشم پلی کردم و همزمان شروع کردم کامنتای منتشر شده قسمت جدید سریال بهشتی مون رو بخونم… وقتی خواستم برگردم چشمم به صفحه مصاحبه ای برخورد که دیروز با الهام خدا یادم اومد که دوباره مرورش کنم و لینکش رو پیدا کردم ( زیبا جانم بذار توی پرانتز یه توضیح مختصری بدم که قضیه واضح تر شه؛ این مصاحبه رو حدود یه سال خورده ای پیش بصورت کاملا اتفاقی خونده بودم و اون مصاحبه و اون فرد فوق العاده قوی و با اراده منو ترغیب کرد که خودم رو به چالش بکشم؛ اون زمان من اصلاً توی فضای سایتمون نبودم و هنوز به بهشتمون هدایت نشده بودم، بعد خوندن اون مصاحبه چنان انگیزه گرفتم که اقدام به عمل و الگو برداری ازون شخص کردم تا ببینم چقدر میتونم از عهدش بربیام، پس از چند بار تمرین تونستم رکورد ۲۲ کیلومتر دوندگی بی وقفه توی جاده رو بدست بیارم اونم توی تایم فکر کنم زیر دو ساعت، که برای منی که توی عمرم سابقه همچین کاری نداشتم و فقط به نیت به چالش کشیدن خودم این کارو کردم نه به هدف شرکت در مسابقه یا همچین چیزی، این کورد عالی هستش)
گذشت و گذشت تا اینکه امروز بعد مدتها همون مصاحبه رو توی دل طبیعت خوندم….وای وای وای زیبا عزیزم داشتم دیوانه میشدم حین خوندن مصاحبه چنان ضربان قلبم بالا رفت چنان هیجان زده شدم چنان شور و حرارتم بالا رفت که واضح متوجه شدم که این یه الهام و نشونه واضح از طرف خداست،همین الان الان باید برگردم این الهام آنیم رو با زیبا اشتراک بذارم و به تاخییر نندازمش، حین خوندن مصاحبه فقط زیبا فتح الهی توی وجودم تکرار میشد انگار جلوم مجسم شده بودی… بی برو برگرد با موتور سریع برگشتم ولی گفتم که تپش قلبم بالا رفته بود نمیتونستم شتاب زده تایپ کنم الان که یکم آرومتر و متمرکز تر شدم اومدم باهات صحبت کنم
زیبا جون رفیق عزیز و ارزشمندم ،خیلی خوب بهم توجه کن ببین چی میخام بهت بگم،فقط داشته باش نشونه و الهامات رو:
حقیقتش زیبا دیشب خوابت رو دیدم و وقتی بیدار شدم یادم رفته بود؛ تا اینکه حین خوندن مصاحبه گفتم آهان دیشب خواب زیبا رو دیدم هی میگفتم خدایا خواب کی رو دیدم یادم نمیاد؛ این مصاحبه رو به این خاطر به سمت خوندنش هدایت شدم چون میخواستم روزای آینده تمرکزی تر راجبش باهات حرف بزنم از اهداف مشخص و الگو برداری به صورت حرفه ای تخصصی و کاملاً دوستانه باهات به اشتراک بذارم ولی یهو میخام ریسک کنم و همین الان درموردش باهات حرف بزنم؛
زیبا هنوز ذره ای منو نمیشناسی از کجا میدونی شاید من……ولی من به روی خودم نمیارم؛ بذار صاف برم سر اصل مطلب و اینقدر طولش ندم؛ یادته بهم گفته بودی که ورزش و زبان جزو ثابت زندگی و شخصیتت بوده و الان بقدری ایمانت بالا رفته و توحیدی شدی که داری عاشقانه روشون کار میکنی، یادته اونجا بهم گفتی میلاد من الان به قدری به خودشناسی و اعتماد به نفس بالا رسیدم که حتی میگم توانایش رو دارم که «قهرمان المپیک» بشم و بعدش از زلاتان و الگوبرداری ازش باهام صحبت کردی….زیبا زیبا من اون شبی که اون کامنتت به دستم رسید توی یه مهمونی خاصی بودم و کلا اون شب از سرشوق کامنت خودت و الای نازنینم بعد تجربه اون جشن مهمونی ویژه دیگه آور دوز زدم، تموم شدم رفت…. وای خدااا اونجا که حرف ورزش،المپیک و الگوی زندگیم زلاتان زدی من از ذوق و شوق غش کردم ریختم زمین؛ با خودم عهد بسته بودم که سرفرصت بیام توی همون پست مفصل چندین و چند بار گفتگوی بینظیری رو شکل بدیم ولی همین جا مطرحش میکنم؛
خدا نکشتت دختر اینجا که گفتی مثل یه شیر ماده قوی …. من از ذوق و شوقت دلم برات ریخت بغض کردم و اشک ریختم دیگه نای جواب دادن برام نموند…. من عااااشقتمممم زیبااااااا یعنی من عاشق دخترای قوی و جاه طلبی مثل شما هستم خانمی…من عاشق و دیوانه ی دخترای سرسخت جنگنده،شجاع و نترس،چالش پذیر،پر انرژی و با اعتماد به نفس بالایی مثل تو زیبا عزیزم هستم( راستی اون مسابقت چیشد خوش گذشت تجربه خوبی بود؟!)… زیبا بذار کم کم تکاملی خیلی چیزا رو بهت میگم، زیبا جانم حقیقتش زن هایی با روحیه فوق العاده تو به ندرت پیدا میشه و من هنوز باورم نمیشه که خدا چقدر دقیق و قشنگ من و تو رو به سمت هم هدایت کرد، نمیدونی شخصیت قابل تامل و خاصت چقدر به رشد باورهای من کمک میکنه…
دوست بینظیرم اگه بهم اعتماد داری و راحتی میتونی بهم بگی که، آیا قصد شرکت توی تورنمنت های مهمی رو داری؟! دوی ماراتن یا سرعت؟! زیبا جون، راجبه خود من رفته رفته بیشتر متوجه میشی، ازت میخام نگران نباشی و راحت حرف دلت رو با اعتماد به نفس بالا و اقتدار بزنی، ته ته دلت باور قهرمانی المپیک رو داری،( میدونی که المپیک محدودیت سنی نداره و تجربه قهرمانی تورنمنت های داخلی،بین الملی،و ثبت رکورد مناسب برای گرفتن سهمیه کافیه)… نگران نباش کسی توی این پست نیست و اهدافت لو نمیره… اگرم نمیخوای چیزی بگی میتونی با صلابت و اطمینان غیر مستقیم از رویای جاه طلبانت حرف بزنی….. خدا رو گواه میگیرم که توکل کردم بر خدا و این کامنت از قلبم جاری شده
زیبا یه نفس عمیقی بکش و صاف برو توی اینترنت سرچ کن: ماندانا نوری… این اون مصاحبه ی مذکور هستش که بهت توصیش میکنم، هر چی لینکه بازش کن…. با دقت و از زاویه قانون بخونش و الگوبرداری کن، نمیدونم چرا حس میکنم زیبا میتونه نفر بعدی باشه
راستی منم ازین به بعد سعی میکنم جواب هر کامنتی رو همون موقع درجا بنویسم تا سریعتر ارتباط و تعامل شکل سازنده ای به خودش بگیره….واقعا منو ببخشید و عذر میخوام که نتونستم جواب کامنتای قبلی رو بدم و با تاخییر زیاد پاسخ میدم… به امید خدا قدم به قدم میام کلی با هم دیگه راجبشون حرف میزنیم چون واقعاً خیلی حرف دارم و با نوشتنشون حالم خیلی بهتر میشه و یاد میگیرم؛ نمیدونی چقدر مشتاقتم زیبای عزیزم، عشقی به خدا دختر
راستی اینو هم بگم توی نت سرچ کن «زلاتان ابراهیموویچ طرفداری»… تگ زلاتان که اومد بالا توی هر صفحه به ترتیب جدیدترین پست ها و اخبار زلاتان میاد بالا و سعی کن اون پست هایی که مصاحبه ها و نقل قول هاشه رو مفصل و جدی بخونی کامنتای ملت رو هم زیرش بخون،توی آپارات ویدیو ها و مصاحبه هاش رو مثل من و استاد که ساعت ها بدون چشم داشت زمان میذاریم و تحقیق میکنیم تو هم بیا ضربتی و با انگیزه همچین حرکتایی بزن و الگوبرداری کن،فالو کن الگوها رو، پیوسته دنبال کن و پیگیر باش… حالا بذار بیارمت توی باغ تا حساب کار دستت بیاد ….زلاتان این روزا توی جشنواره مشهور سانرمو به عنوان مهمان ویژه س مقدمه مراسم جلوی جمع کثیری از اهالی هنر ایتالیا مرزهای اعتماد به نفس و خودباوری رو جابجا کرده با اون صحبتهای عجیب و برگ ریزونش، برو پستش رو ببین تا بفهمی اعتماد به نفس یعنی چی…فقط آدمایی که توی مدارشن میتونن اون جنس ناب فرکانسش رو دریافت کنن… هدایت ها و نشونه ها رو با کنجکاوی مقدس دنبال کن ببینم چیکار میکنی دختر شجاع و جاه طلب
میلاد میلاد میلاد میلاد
میفهمی جنس صدامو میفهمی حسمو کاش میشد صوتی پیام میزاشتیم بغض صدامو و صدای اشکامو میشنیدی
استاد عزیزم میدونم با اقتدار وتسلط کامل بر همین سایت الهی داری کامنت هارو میخونی و تو هم انرژی میگیری از پیشرفت های ما وجا داره ازت تشکر کنم که این بستر مناسب رو براماها که فقط به قدرت درون و نیروی توحیدیمون تکیه کردیم و داریم با توکل بر خودش جلو میریم و دیگه هیج جا نمیتونیم اینطوری بادیگران صحبت کنیم چون اصلا نه میفهمن نه دوست دارن بفهمن و تازه مارو هم یه مشت خل وچل تصور میکنن منکه اصلا برام خدارو شکر دیگه قضاوت کسی اهمیت نداره چون به شخصه اینقدر نتیجه دیدم اینقدر تو زندگیم معجزه دیدم که اصلا نمیخوام به کسی ثابت کنم که راه من درسته یا هرچیز دیگه فقط دارم با عشق ولذت وباتمرکز بر خودم پیش میرم بازم ازت ممنونم استادم
اره میلاد عزیزم اره میلاد جونم تمام بینیم پر آبه ولی جلوی دوقلوهام فقط خودمو نگه داشتم چون تو چشام زل میزنن و عمق نگاهمو میفهمن
میلاد باهوش من دیگه نمیدونم چی باید بهت بگم اینقدر ماهمگی انرژی های متصل به هم هستیم که من اگه نخوام چیزی هم بگم شماها خواب آدمو میبینید استغفراله یاللعجب به خدا از قدرت این فرکانس اینکه تواز فرسنگ ها راه دور اینجوری حس من و حال منو بفهمی من فقط بااین نشونه ها تسلیم تر وتسلیم تر میشم وخداوند با ضرس قاطع داره بهم میگه که زیبا ادامه بده ادامه بده که داری در راه درستی قدم برمیداری میلاد خیلی باید صحبت کنم حتمادهمین امشب میرم این خانم رو که بهم معرفیش کردی ته توشو درمیارم چون اطمینان دارم خداوند یه عالمه برام از طریق دستان تو حرف داره برام، باشه باجون ودل میپذیرم
اره میلاد عزیزم من اصلا تخصصی داشتم یه رشته دیگه ای از ورزش مورد علاقم رو ادامه میدادم ولی خدارو شکر به پاس استمرار و ادامه این باور توحیدی که همه شرایط واتفاقات به نفع من هست من به صورت کاملا الهامی به ورزش دومیدانی هدایت شدم میگم الهامی میلاد میگم الهامی واقعا الهام واضح خداوند بود اصلا من تازه حرفای استاد رو میفهمم که میگه به من یه صدایی یه ندایی گفت اینکار رو بکن فقط در این مورد تا حالا من به وضوح این هدایت والهام رو شنیدم یعنی یه روز صبح از خواب بلند شدم و دوقلوهام شبکه ورزش رو زدن و یه سری آقا داشتند مسابقه دو میدادند و یه هو یه صدای خیلی واضح بهم گفت تو باید این ورزش رو ادامه بدی میگم من باز هنوز باور نداشتم ولی چندین بار این هدایت والهام شدیدا منرو مجبور بع اطاعت کرد که دیگه زنگ زدم به یه مربی تیم ملی که اونم باز همش هدایت بود و بعد رفتم تست دادم و اون هم در کمال ناباوری بااینکه گفت تو فقط سی درصد اماده ای من رو پذیرفت ولی خداوند شاهده با همین تکیه بر قدرت الهیم میلاد باورت نمیشه به اندازه چندین ماه پیشرفت کردم به طوریکه آخرین رکوردم دو سه دقیقه کم تر از اولین بارم شده بود الان دارم فقط با تکیه بر قدرت الله پیش میرم میلاد هنوز مسیرم واضح واضح نیست نمیدونم ولی کاملا دارم میبینم که خداوند داره راه هارو برام باز میکنه کاملا دستان خداوند از هزاران طریق دارن من رو پیش میبرن فقط به قول استاد من حرکت کردم دیگه بقیه راه هارو اون باید برام باز کنه من فقط باید بندگیمو کنم اونم اربابیشو چون این قانون جهان هستیه باید حرکت کنم بقیه راه بهم گفته میشه
میلاد عزیرم حتما بعد از مطالعاتم بهت بازخوردشو مینویسم اگه بدونی چه قدر باعث حرکتم میشی اگه بدونی با این کامنت امروزت چه قدر من رو تو راهم محکم تر وثابت قدم تر کردی ممنونم دستان عزیز ومهربان خداوندم ممنونم میلاد قشنگم فعلا تا کامنت بعدی
میلاد عزیزم دلم نیومد گفتم بزار تا داغ حس زیبای این گشت وگزار اینترنتیم پاسخ میلاد رو هم بدم و نشون بدم که ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است اره میلادی رفتم و مصاحبه هاش رو هم گوش کردم واقعا چه باید گفت این همه الگو رو هرروز خداوند داره بهم نشون میده که برا باورهام منطق های درست بسازم چه قدر استقامت چه قدر نظم چه قدر کنترل ذهن واقعا بارک اله میگم بهش وقتی دیگه الان با این نگاه توحیدیم افراد رو بررسی میکنم به قول تو دیگه حسرت نمیخورم فقط وفقط تحسینشون میکنم یه این اراده به این کنترل ذهن دیدی آخر سر اونم به مقوله لذت بردن اشاره کرد وای خدایا وقتی از نگاه قانون به همه مسائل نگاه میکنی میبینی چه قدر استادانه استادمون داره به ما درس های درستی یاد میده اینا که شاید آگاهانه قوانین رو ندونن ولی ماها داریم آگاهانه نگاشون میکنیم و گوش میدیمشون جنس حرفاشون رو میفهمیم باید چند بار دیگه با دقت بیشتری گوشش کنم الان دیگه جسمم نیاز به استراحت داره فقط خواستم به تعهدم عمل کنم و نشونه ای که خداوند از طریق یکی از باعشق ترین ومردترین دستاش برام فرستاده بود رو جامه عمل بپوشونم ممنون میلاد عزیزم چه زیبا داره خداوند هدایتم میکنه میبینی میلاد تو کامنت قبلی نوشتم که من فقط فعلا حرکت کردم بندگی کردم بقیه کارها برعهده اونه واونم داره به بهترین ودرست ترین روش ممکن راه هارو برام آسون میکنه
سلام میلاد جان
کیف کردم مرسی که نوشتی منم قدم به قدم تجسم کردم و حس کردم کنارت ام البته بیشتر تو مسیر سفر و بودن کنار آبشار البته یه تغییر دادم و جدای از تجسم لحظاتی که نوشتی من صدای «ربنای» استاد شجریان رو پلی کردم و کلی لذت بردم.
میلاد جان خیلی خوب نوشتی 😍🤩 باز بنویس 👏
۱:۳۰AM
سلام به خانواده ی خوب عباسمنش❤️
این اولین کامنت من هست که توی این سایت میزارم و خیلی خوشحالم
امروز داشتم کارهایی که باید تا پایان سال انجام بدم رو مینویشتم و یکی از اونها گذاشتن اولین کامنت من در سایت بود 😍و اصلا فکر نمیکردم انقدر راحت به سمتش کشیده بشم بدون اینکه خودم رو اجبار کنم.
موضوعی که میخواستم دربارش بنویسم قانون تحسین کردن هستش
من تازه با این قانون در سریال زندگی در بهشت اشنا شدم و متوجه شدم که هرچقدر بیشتر و به روش های مختلف زیبایی هارو تحسین کنی , اونها به زندگیت میان
پس من هم به این قانون عمل کردم
و عمل کردنش هم راحته
شما هرجایی که هستید
به نکات مثبت و زیبایی ها توجه کنید و اونهارو تحسین کنید
من از خونه ی خودمون شروع کردم
هروقت که به حیاطمون میرفتیم ( که ما بهش میگیم باغ) گل های زیبا و رنگارنگ رو تحسین میکردم و بهشون توجه میکردم , درخت هایی که تنه ی قوی دارند و برای ما سایه درست کردن که ظهر ها از نسیم خنک لذت ببریم بدون اینکه از گرمای افتاب کلافه بشیم
اینکه گربه های خوشگلمون میان و مارو سرگرم میکنن و از درخت ها بالا میرن
و چقدر راحت از درخت بالا میرن و پایین میان بدون اینکه ناخن هاشون اسیب ببینه
اصلا ادم دیوونه میشه با این همه زیبایی
خورشیدی که نورش از لا به لای درخت های زیبا دیده میشه
کاکتوس ها و گل های جعفری و همیشه بهار
چقدر زیبایی اطراف من بوده که بی توجه ازشون میگذشتم
و الان خوشحالم که با شما اشنا شدم و میتونم خودم جهت زندگیم رو به اون سمتی که میخوام تغییر بدم
بعد از اون تحسین ها اتفاقات بهتری افتاد که باعث شد بیشتر و بیشتر عاشق این زییایی ها بشم و یکی از اونها تصمیم استاد و خانم شایسته بود که به تمپا اومدن و این شهر فوق العاده زیبا رو به تصویر کشیدن و بعد هم اون تصاویر دیوانه کننده ی دِرون از دریا و ساحل …
و الان هم میخوام داستان هدایتم رو براتون تعریف کنم
امروز دنبال سریالی برای تقویت زبان انگلیسی بودم که با یه مستند مواجه شدم
و فهمیدم خیلی ها برای یادگیری زبان توصیش کردن و از زیبایی هایی که در مستند به تصویر کشیده شده صحبت کردن
از اونجایی که من طبیعت رو خیلی دوست دارم و به مستند هم علاقه دارم در اخر تصمیم گرفتم این مستند چند قسمتی رو تماشا کنم
اسم مستند سیاره زمین هستش
Planet earth
من قسمت اول رو چند دقیقه تماشا کردم و از این همه زیبایی دیوانه شدم
واقعا دیوانه شدم
و الان هم نتونستم تحمل کنم که ادامش رو ببینم و مشتاق کامنت گذاشتن بودم
همیشه از شگفتی های سیاره ها حیران میشدم و انقدر بهشون چسبیده بودم که از زمین خودمون غافل شدم
اینکه چه ابشارهای بییی نظیریی وجود داره
پنگوئن هایی که چهار ماه در سرمای زمستون بدون خورشید سر میکنن
طبیعتی که میمیره و زنده میشه.
گل ها که در طی زمان باز میشن و در این پروسه ی شکوفا شدنشون انگار گلبرگ هاشون درحال رقصیدنه
تا حالا پرنده های مهاجر رو از بالا دیده بودین ؟؟
خدای من
کی فکرشو میکرد میلیون ها پرنده باهم مهاجرت میکنن؟؟؟
حیواناتی که گله ای برای اب و غذا به جاهای دیگه مهاجرت میکنن و سختی میکشن
ببر ها و یوزپلنگ ها
که برای شکارشون زحمت میکشن و باید شکم توله هاشون رو سیر کنن
و خدای من
پرنده هایی هستن به این زیباییییی(اسمشون رو نمیدونم) کاملا مشکی هستن اما پرهای ابی هم دارن
و برای جذب کردن جفتشون خودنمایی میکنن و چقدر اینها زیبانننن
وقتی راه میرن انگار دارن میرقصن
چقدر پرنده هایی که در زمین وجود داره گوناگون هستن
هم از نظر ظاهری و هم صداهاشون
خدایا چه افریدی
و چقدر شبیه ما هستن
باید برای غذا و شکار تلاش کنن
گرگ ها باید شکارشون رو دنبال کنن و تسلیم نشن
شاید فقط چند قدم مونده باشه که به هدفت برسی و نباید تسلیم بشی
و همه حیواناتی که روی زمین هستند
مکانی برای زندگی دارن
غذا و اب براشون فراهم هست
و خداوند همچی براشون قرار داده اما باید برای رسیدن بهش تلاش کنن
مهاجرت کنن
توی سرما سختی بکشن
تا در اخر به هدف برسن
ما هم توسط خدا افریده شدیم
خداوند برای ما هرچیزی که نیاز هست رو قرار داده
اون ماییم که باید همت کنیم و بلندشیم
دنبال هدفمون بریم و براش تلاش کنیم
ایمان و توکل داشته باشیم
و بدونیم که خداوند اگاه و تواناست و ما رو هدایت میکنه
به هرچیزی که بخوایم
و شما دوست عزیزی که لطف میکنی و کامنت من رو میخونی
ازت میخوام که این مستند رو نگاه کنی
و از زیبایی هایی که در این جهان بی کران وجود داره مثل من لذت ببری ❤️
داشتم فکر میکردم اگر استاد و مریم جون برگردن پرادایس و باهم این مستند رو تماشا کنن و بخشیش رو به عنوان سریال زندگی در بهشت منتشر کنن چه میشودددددد
این دفعه همگی باهم از این زیبایی ها و تحلیل های این دو استاد بزرگوار لذت میبریم
من که با این همه زیبایی در این مستندی که براش کلی زحمت کشیده شده دیوانه شدم
چطور از این حیات وحش و طبیعت فیلم برداری کردن؟؟
این ثروت و توانایی رو تحسین میکنم
که میتونیم شرایطی رو فراهم کنیم و به دل طبیعت و حیات وحش بریم و با دوربین های فوق پیشرفته (مثل دِرون خوشگل خودمون) چنین تصاویری رو فیلم برداری کنیم
و من چقدر راحت به سمت این زیبایی هدایت شدم
بدون اینکه متوجه شم خداوند به من زیبایی های بیشتری نشون داد
خدایا عاشقتم❤️
مرسی که همیشه کنارمی و دستم رو گرفتی
مرسی که من رو به سمت این سایت هدایت کردی
مرسی که همیشه کارهارو برام راست و ریست میکنی
خدایا ازت سپاسگزارم❤️
🌻بامداد دوم اسفند ماه سال ۹۹
پایان نوشته :ساعت ۲:۱۰AM
سلام به یگانه هستی ❤️
خدای من ، ممنون که منو اینقدر سالم افریدی و نعمت دیدن دادی تا بتوانم شاهد اینهمه خوشبختی و نعمت باشم . خدایا سپاسگزارم که کمکم کردی تا لحظه به لحظه بتونم مدارخودمو به مدارهای بالاتر تغییربدم . خداسپاست میگم که توانایی خلق زندگی خودمو به خودم دادی و من چرا اینقدرر دیر فهمیدم . خداجونم میدونی چقدرر دوستت دارم .؟ من دارم جواب همه اعتماد کردنامو به تو لحظه به لحظه میگیرم و چقدرر بدون تغییر و ثابت هستند قوانین بی بدیل تو .خدایا ممنونتم که توی این هفت ماهی که دستمو از توی دستت رها نکردم ، عاشقانه هوامو داشتی .مراقبم بودی و حمایتم کردی . میدونی که چقدرردوستت دارم میدونی که ازوقتی دلمو به دلت گره زدم ، چقدررر آرومم . خدایا نمیدونم چه جوری شکرت و باید بگم ؟ من فاصله رسیدنم به خواسته هام در حد ساعت و بعضاثانیه شده و هرلحظه هم در حال دریافت معجزه ها و موهبتهای بی نظیر توهستم . خدایا میدونی چی شگفت زده ترم میکنه ؟ اینکه تو نه تنها تمام خواسته ها و احتیاجات منو در هرلحظه به دنیای مادی من وارد میکنی ، بلکه تمام خواسته قبلی قدیمی من رو هم یکی یکی داری وارد دنیام میکنی .مهربونترینم آخه چقدرررر زندگی کردن لذت داره ، چه بازی قشنگیه . چه مهمونی نابیه .😇
خداجونم روزی که شروع کردم ، بهت گفتم میخوام تا تهش برم ، میخوام شاد و سعادتمند و ثروتمند باشم و ته همه خوبی خوشی های دنیا رو خلق و تجربه کنم . فقط گفتی : بهم ایمان بیار و هرلحظه ازداشته هات لذت ببر تا حالت و خوب نگه داری . فقط همین ! اونوقت میبینی که تاتهش باهاتم .
خداجونم ومن فقط همین یه کارو خوب تمرین کردم ، و بارها و بارها انجامش دادم و دونه به دونه باورهای قدرتمند کننده جدیدی رو تو وجودم کاشتم و به تقویت اونا پرداختم . خدایا ای توانا ، نتایجم اعجاب برانگیزند اعجاب برانگیززز. چقدرررخوبه هستی ، چقدرررخوبه بدون تغییر هستی و چقدرررعالیه که من پیدات کردم و دارمت …..
عااشقتم ❤️❤️
سریال زندگی در بهشت قسمت 142
بنام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم جان پایه
خدایا شکرت که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان سیال بهشت همراه بشم و از آگاهی های نابش برخوردار
خدایا کمکم کن که بتونم اینهمه زیبایی که در این فایل جای گرفته رو در قالب کلمات بنویسم و میدونم قطعا کمکم میکنی چون اجابت کردن را بر خودت واجب کرده ای
خدایا کمکم کن که بتونم شکرت اینهمه نعمت و ثروتی که در این فایل ها هست اما هنوز در زندگی من نیست رو بجا بیارم تا تو هم بیفزایی من رو چون خودت قول داده ای که چنین کنی و چه قولی از قول خداوند حق تر و درست تر
خدایا کمکم کن تا تحسین و تصدیق کنم هرآنچه رو که توی این فایل میبینم تا آسانم کنی برای آسانی ها چون خودت وعده ی آسانی را در دل سختی ها به همه ی بندگانت دادی و من هم مستثنی نیستم
خدایا کمکم کن تا با قلبی باز بپذیرم و درک کنم اینهمه آیت و نشانه ای رو که از وجود تو در این فایل میبینم تا در زمره عاقلان و اولی البابت قرار بگیرم که در همه حالی به ذکر تو مشغولند
پس خدایا به امید خودت
استاد برای شروع این فایل به ی آغاز کننده نیاز داشتم که بهم گفته شد ی سری برو اینستاگرام استاد و رفتن همان و دگرگون شدن من همان .میدونین با چی دگرگون شدم؟
با اون فایلی که یکی از بچه ها براتون فرستاده بود از سال 87و88.اون فایلی که با اونهمه آدم رفته بودین بالای قله دماوند با اونهمه آدم و داشتین در مورد خداوند صحبت میکردین و از همه خواستین که چشمهاوشن رو ببندن و شکرگزاریشون رو انجام بدن.اصلا ی حالی شدم و اشک تو چشام جمع شد.
اونجا همه نوع آدمی بود پیر جوان بچه که همه دستهای همدگیه رو گرفته بودن و داشتن با کلام شما خدا رو صدا میزدن .
الان که دارم این فایل رو میبینم شما همون کار رو دارین انجام میدین اما در قالب تصاویر .اما الان شما دارین از ما میخواین با چشمانی باز بینیم خدایی رو که در جای جای این کشور حضور داره . واقعا حضور داره ی توهم نیست
اونموقع شما توی ایران داشتین از ی اقلیتی از مردم ایران (در مقایسه با کل ایران و گرنه همون تعداد هم خیلی زیادن برای ی کلاس قانون جذب اونم برای ی استاد تازه کار ناشناخته) میخواستین که با تمام وجودشون خدا رو صدا بزنن اما الان از همه جای جهان هزاران هزاران نفر قلبهاشون با آموزه های شما به هم گره خورده و دارن با فایل های شما خدا رو میبینن تاکید میکنم میبینن اونم توی کشوری که دین خاصی ندارن برچسب خاصی به خودشون ندادن و ادعای خاصی هم ندارن اما خدا رو تو وجودشون دارن و بخاطر همین هم همه چیزشون خداییه. رنگ و بوی خدا رو داره .
از کجا میشه این رو فهمید؟
1.از اون سطل آشغالهای خوشگلی که قدم به قدم توی خیابونهاشون هست و کمک میکنه که شهرشون همیشه تمیز باشه. مگر نه اینکه خداوند زیباست و زیبایی رو دوست داره خوب اینا هم شهرشون زیباست و زببایی رو دوست دارن . اونا کتاب دین و زندگی یا هدیه های آسمانی ندارن توی مدرسشون که صد تا آیه ردیف کرده باشه براشون اما اونقدر معنی رو چرخونده باشن که بچه بیچاره چیزی نفهمه ازش:
النظافت من الایمان ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و خسته بشه از حفظ کردن ی سری چیزهایی که درکشون نمیکنه.خب ایمان یعنی چی که نظافت جزیی از ایمانه؟؟؟!!!!!!
اونا هم تو خونه و هم توی خیابون عملی یادگرفتن تمیزی و نظافت یعنی چی دیدن و یاد گرفتن .
2. از اون آزادی سبک پوششون :
مگر نه اینکه خداوند توی قرآن گفته که ملاک و معیار سنجش آدم ها به تقوی است و هر کی کفه ی اعمال صالحش سنگین تر باشه پاداشی که از خداوند دریافت میکنه بهشته و هر کی کفه ی اعمال ناصالحش سنگین تر باشه جهنم رو ؟
پس اینکه من چه پوششی داشته باشم ملاک قضاوت من در پیشگاه خداوند نیست .و اینا هم دقیقا دارن همین کار رو میکنن پس دیدگاهشون ی دیدگاه خداییه.
3. از اون استفاده کردن از نعمت هاشون:
اینکه اینهمه آدم میریزن توی ساحل رودخونه و دریا و همه جوره دارن ازشون استفاده میکنن .اگر استفاده از نعمت های خداوند نیست پس چه اسمی رو روش میشه گذاشت؟ .خداییش چقدر ساحل های زیبا و رودخانه توی کشور ما هست که تا حالا حتی ی بار هم پامون رو اونجا نذاشتیم که ازشون لذت ببریم؟!
اصلا ساحل و رودخونه هم نباشه چقدر ما اهل پیاده روی هستیم و ازش لذت میبریم؟
چقدر با عزیزانمون حالا هر کی که هست میزنیم به کوه و طبیعت و لذت میبریم از بودن با همدیگه از بودن با طبیعت و نعمت هایی که توش هست؟
(این فایل ها نه تنها داره زیباییها رو داره به ما نشون میده قدرت تفکر رو هم در ما داره تقویت میکنه که به خودمون بیایم و در مورد رفتارهامون تامل کنیم )
4. شاد بودن این مردم :
مگر نه اینکه خداوند بارها توی قرآن گفته که غمگین نباشین .این مردم رو نگاه که میکنی چیزی به اسم غم براشون غریبه اس.از هر فرصتی برای شاد بودن استفاده میکنن پس اینا دارن خدایی عمل میکنن .نه تنها رفتارشون اینجوریه لباس هاشون هم داره شادی رو فریاد میزنه .رنگ خونه هاشون مغازه هاشون قایق هاشون ماشین هاشون . ……همش داره شادی رو به رخ میکشه . واسه همینه که زندگیشون رنگ و بوی خدایی رو داره.
این از مردم خدایی آمریکا که الگوی توحید در عمل هستن
اما نکات دیگه ی فایل :
اینکه هر بار داره ایده های ساده تری برای فیلمبرداری به ذهن استا میرسه خودش بیان کننده چند تا نکته اس:
اینکه ما باید مدام از خودمون بپرسیم چطور از این ساده تر و چطور از این راحت تر که البته خود این ریشه در این باور داره که خداوند جواب تمام مسائل رو میدونه و به ما میگه اگر ما ازش درخواست کنیم
و اینکه ما اگر این باور رو داشته باشیم که آگاهی خداوند در ما جریان داره و در هر لحظه ایده ها به ما گفته میشه
همین که استاد تو ماشین میشینین و سفارش غذا میدن و غذا رو میارن دم ماشین براشون یعنی باور به آسان تر و راحت تر انجام شدن کارها .
در مورد تماس اون فروشنده ی بیمه:
اگر ما ظرف وجودیمون آماده نباشه هرچی تبلیغات کنیم جوابی نمیگیریم. زمانی که ما از لحاظ مداری و فرکانسی تغییر کنیم و بریم بالا جهان خودش به همون شیوه های معمول برای ما تبلیغ انجام میده .همونطوری که برای استاد داره انجام میده و همونطوری که داره به من و بچه های دیگه سایت انجام میده. و یادم میاد که قبل از آشنایی با استاد همه به من میگفتن که تبلیغاتت ضعیفه اگر تبلیغاتت اینجوری و اونجوری باشع شاگردهات زیاد میشن. اما الان من بعد از دو سال کار کردو روی خودم فهمیدم که اومدن یا نیومدن شاگرد فقط و وفقط به باورهای من بستگی داره .و متناسب با اون تغییرات مثبتی که من دارم خداوند و سیتمش بدون اینکه من هزینه ای بکنم برام تبلیغ میکنن اونم از راههای معمولش که مهمتررینش تلیغ دهان به دهانه نیازی نیست من کار خاص یا عجیب و غریبی انجام بدم.
اما اون پیتزا فروشی دومینو:
از روی اون ترکر فروشگاه معلوم بود که صاحب کار خودش روی کار نظارت داره و بالای سر کار هست اونم با تمرکز .وقتی که لحظه به لحظه به مشتری اطلاع رسانی بشه در مورد مراحل انجام شدن سفارش این یعنی مالک کار لحظه به لحظه در جریان روند کار هست و پیگیری میکنه . و این همون اتفاقیه که برای سایت عباس منش داره رخ میده که مالک کار کاملا بر روند انجام شدن کارها
نظارت داره و همین هم عامل موفقیتشه
چقدر بسته بندی پیتزاها جالب بود که راحت میشه از نمای بیرونی تشخیص داد که داخل چه خبره .من تا جایی که توی ایران دیدم بسته بندی ها شبیه همه و به خاطر همین همین بعضی وقتها اشتباه میشه توی دلیوری
نکته ی بعدی سلایق متفاوت شما استاد و مریم جان هستش که باز داره آزادی در روابط رو به خوبی نشون میده که هر کسی اون چیزی رو که علاقه داره سفارش میده . اتفاقا امشب چن تا مهمان داشتیم که بحث روابط پیش اومد .مرده اجازه نداده بود خانمش با دوستش یره پیاده روی و بخاطر همین چه دعوایی شده بود. من همون جا گفتم خدایا شکرت که من با بودن با سریال بهشت چقدر دیدگاهم در این مورد عوض شده و قطعا در زندگی آیندم سعی میکنم حق آزادی رو از طرف مقابلم سلب نکنم
امشب عکس رضا جان رو توی اینستا دیدم استاد تا این لحظه نزدیک به 14000 و خورده ای لایک خورده چون واقعا لایق لایک بود .خدا رو شکر که خود این عکس ی تلنگری برای من بود که خیلی بشتر ذهنم رو بذارم روی درک این آگاهی ها
استاد یادمه در مورد مرغ های پردایس می گفتین که خوبیشون اینه که هیچ ته مانده غذایی تو خونه نمیمونه.الان این مرغ های دریایی هم مثل مرغ های پردایس ته مانده این پیتزا رو نوش جان کردن هم اونا به ی نوایی رسیدن هم ما با دیدنشون لذت بردیم و البته که داستان پاداش گرفتن شجاعان هم برامون مرور شد. خیلی حرفه اینهمه پرنده بدون هیچ ترسی دارن کنار اینهمه آدم لذت میبرن از این خوان نعمت الهی . البته که حتما در مدار دریافت این نعمت قرار گرفتن حالا برا چند لحظه هم که شده
خدای من اون صحنه غروب چقدر زیبا و حیرت انگیز بود خدایا شکرت چه رنگ زرد و نارنجی قشنگی
و اون نویدی که شما دادین در مورد تمرکز بر این زیباییها و هدایت شدن به اصل اونها نوید بخش زندگی زیباتر و قشنگ تری برای همه ما خواهد بود
سپاس استاد عزیزم که با تمام وجودتون دارین سعی میکنین همون احساس که خودتون دارین رو به ما هم منتقل کنین چون واقفین به قانون احساس خوب اتفاق خوب و میخواین ما هم واقف بشیم به اون
خدایا از تو هم سپاسگزارم که کمکم کردی همه جوره برای تجربه ی این احساس خوب
نسرین عزیزم دوست خوب و هم فرکانسی عباسمنشی
عزیزم چقدر از این کامنت پرمحتوا و آگاهی دهنده ات لذت بردم چقدر به نکات جالب و توحیدی قشنگی اشاره کردی و چقدر ریزبینانه و با عشق این کامنت زیباتو زینت دادی
ممنون از این کامنت آگاهی دهنده ام
خواستم تشکر قدردانی کنم که با خوندن کامنت زیبایت که به درک آگاهی بیشتری هدایت شدم
اینکه….رفتی توی اینستا و فایل های قدیمی استاد رو دیدی و نظرت و دیدگاهت رو به این زیبایی از دورهای خیلی قدیم استاد در کوه و سپاسگذاری های اون دوران استاد نوشتی
اینکه .. از شادی ها و زیبایی ها و تمیز بودن چهره ی شهر و آزادی مردمان آمریکا نوشتی
اینکه…عکس این آقا رضا رو توی اینستا دیدی و از دیدن اون بیشتر برای کار کردن روی باورهای ذهنی ات تمرکز میکنی
نسرین جان اینارو برات مرور کردم که تکراری برای منم باشه و به درک آگاهی بیشتری هدایت شدم
ممنون و سپاس
برات بهترین ها رو آرزومندم روز و شب خوب و خوشی رو داشته باشی
👋👋👋👋🏵🌹🌺🌲🌲🌴🍀🌷🌿🌻🙏🙏🙏🙏🙏🙏
سلام رویا جان عزیز. ممنونم عزیزم که باز هم این نکات رو برام مرور کردی عزیزم که بیشتر حواسم به کنترل بیشتر ذهنم باشه که اصل و اساس همه چیزه . منم برات بهترین ها رو آرزو میکنم دوست خوبم
به نام خداوند جان آفرین
حکیم سخن بر زبان آفرین
سلام استاد گرامی
سلام خانم شایسته
و سلام دوستان هم فرکانسی
باز یک روز دیگه و باز یک فایل دیگه از زیبایی های این جهان هستی در یک گوشه از بهشت زیبا که خداوند انسان را آفرید
خدایا شکرت که این زیبایی ها را من دارم می بینیم و دارم روی عضله زیبا بینی خودم کار می کنم که فقط و فقط به زیبایی ها توجه داشته باشم و این تلاش و تعهد من از طریق خداوند مهربان هم پاسخ داده شده است و هر روز و روز یک جلسه از زندگی در بهشت می آید و به من این لذت داده می شود
خدای من شکرت شکر
استاد جان آره خیلی خوبه که این دوربین را روی سینه خودتان نصب کرده اید و دقیقا مثل یک انسانی است که قد کوتاه تری از شما دارد و دارد فیلم برداری می کند و بسیار زیبا نیز هست
نکته خوب و مهم دیگه این است که خانم شایسته مهربان هم راحت تر هستند
من واقعا به فکر ایشان و زحماتی که می کشند هستم در این سریال
شما که دارید عشق می کنید و صفا
ولی طفلک خانم شایسته زحمات زیادی می کشند
استاد یاد تون هست در برنامه سفر به دور امریکا گفتید که خیلی تمایل نداشتید که عزیز دلتون فیلم برداری کند و کمی مقاومت داشتید در این مورد اما با توجه به علاقه ایشان و اصرار خانم شایسته این کار را انجام داده اید؟
شما خودتان شاید به اینکه یک نفر زندگی عادی شما را به تصویر بکشد و نعمت ها و مواهبی که این کار داشته اصلا واقف نبودید (که این موضوع طبیعی هم هست) اما خانم شایسته که کلی از بودن با شما و زندگی کردن با شما چیزی یاد گرفته بود می دانست که این ضبط تصاویری از زندگی شما چقدر خوب است و چقدر آموزنده .
واقعا دُر گرانبهایی است این کار
خانم شایسته می دانست که چیز های خوبی را از دقت در اعمال و رفتار شما می توان آموخت.
خانم شایسته بسیار سپاسگزارم از شما که عمل کردید به آن الهامی که به شما شده علیرغم مقاومتی که استاد داشتند.
و استاد عزیز از شما هم بسیار سپاسگزارم به این دلیل که اولا به خانم شایسته این اجازه را دادید و در ثانی بعد از اینکه دیدید که چقدر بازخورد خوبی داشته است اجازه ادامه این روند را به صورت بسیار حرفه ای تر در زندگی خودتان دادید که ما بتوانیم به زیبایی نتیجه عمل به قوانین و آنچه را که در دوره ها و فایلهای خودتان گفته اید را در عمل در زندگی شما ببنیم.
به خدا این خیلی نعمت بزرگی است که من به خوبی سعی می کنم قدردان و سپاسگزار این نعمت باشم.
آنجایی که استاد از تمرکز بر زیبایی ها می گوید و هر روز و روز به سمت زیبایی هایی بهتر جذب می شوند.
آنجایی که قانون رهایی صحبت می کننند و تراکتوری که در گل گیر کرده است را رها می کننند به امید اینکه به ما راه حل خروج آن تراکتور گفته می شود.
آنجایی که قانون تکامل را به زیبایی در ساختن چیکن شاوو ها به ما می آموزند .
آنجایی که استفاده از ابزار را در بکار بردن ابزار مختلف در کارهای روزمره شان استفاد می کنند .
آنجایی که لذت بردن از شرایط و زندگی به سبک شخصی را در زندگی با مرغ و خروسها را فارغ از هر نتیجه و درآمد مالی بدون فقط به جهت لذت بردن انجام می دهند .
آنجایی که با استفاده از قانون تکامل تراکتور سواری را به خانم شایسته آموزش دادند.
آنجایی که در برخورد با مهمان های خودشان ساده گرفتن کارها و فقط لذت بردن را به جایی سخت گرفتن و رو دربایستی با مهمان ها به ما آموزش دادند .
آنجایی که عمل به الهامات را در اره کردن و برداشتن نرده های چوبی اطراف خانه روی دریاچه را به ما آموزش دادند که نتیجه آن شده لذت بردن بیشتر و بیشتر
و هزاران جای دیگری که در حال حاضر ذهن من یارای یادآوری آنها را در حال حاضر ندارم
اما امکان ندارد که حتی همین فایلها را اگر بارها و بارها دوباره و چند باره ببینی باز هم نکات بسیار خوب و زیبایی برای آموزش دارد
خدای من شکرت بابت عمل به الهامات این دو بزرگوار که نتیجه اش شده است درک بهتر و بهتر قوانین برای من و بسیار از دوستان در این خانواده صمیمی
من به نوبه خودم با توجه به قلم بسیار زیبایی که بسیار بسیار زیبایی های که در توصیف زیبایی ها بصری این فایلها دارند سعی می کنم این زحمت را به دوستان بدهم و خودم سعی کنم از دل این فایلها نکات و عملگرایی شما در اجرای قوانین را برای خودم یادآوری کنم آنهم با درک خودم و روی این موضوع بیشتر و بیشتر متمرکز شده ام و کار می کنم .
دوستان خیلی خیلی خوب و مهربان و با بصیرتی هستند که به زیبایی هر چه تمام تر با زیباترین و نافذترین کلام به توصیف زیبایی آنچنان دقیق می پردازند که من اعتقاد دارم که اگر با خط بریل برای یک نابینای مادرزاد بنویسیم به زیبایی قابلیت درک برای ایشان را دارد .
خدای من شکرت بابت داشتن چنین دوستانی خدای من شکرت
استاد جان من با خودم عهد کرده ام که اگر به این شهر زیبا سفر کردم در اولین قدم یک دوچرخه حرفه ایی بگیرم و کل این تریل زیبا را دوچرخه سواری کنم چون من عاشق دوچرخه سواری هستم و وقتی که شما داشتید از داخل این تریل حرکت میکردین ناخودآگاه خودم را در داخل این تریل زیبا تصور کردم و داشتم با لذت دوچرخه سواری می کردم .
خدای من شکرت چقدر لذت داشت دراین هوای ناب و پاک و این فضای زیبا دوچرخه سواری
استاد چقدر همه چیز تمیز است اینجا . باور کردنی نیست این حد از نظافت خدای من شکرت خدای من شکرت شکر
چقدر عالی است
چقدر بی نظیر است
حتی یک تیکه آشغال کوچک چه لب ساحل و چه در خیابان دیده نمی شود .
الله و اکبر
الله و اکبر از این تمیزی و نظافت
استاد جان چه سخاوتمندانه و جسورانه به پرندگان غذا می دادید
برای یک لحظه به آن پرندگان حسادت کردم که چرا آنها در محضر شما هستند و من نیستم .
استاد جان چه راحت غذا سفارش دادید
استفاده از تکنولوژی
چه جالب بود
البته من هم در ایران از این نوع سفاراشات داده ام
نوش جونتون این پیتزاهای خوشمزه
نوش جونت تون
خدای من چه غروب زیبایی بود که امکان نداره این غروب از دوربین مریم خانم دور بماند.
خدای من شکرت شکر
بابت داشتن خانم شایسته مهربان
خدای من شکرت شکر
بابت داشتن استاد سید حسین عباسمنش
مرد خدایی و الهی
خدای من شکرت شکر
برای هدایت من به این سایت و این خانواده دوست داشتنی
خدای من شکرت شکر
بابت داشتن این دوستان بسیار بسیار خوب، مهربان و دوست داشتنی
در این خانواده صمیمی همه با هم داریم یاد می گیریم و پیشرفت می کنیم
چقدر من از شنیدن پیشرفت دوستان در این جمع خوشحال می شوم
چقدر من تحسین می کنم تمرکز و پیشرفت دوستان را
خدای من شکرت شکر بی نهایت بار
در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند
💙💜❤️💙💜❤️💙💜❤️💙💜❤️
آقای حسن کفاش
دوست عزیز و هم خانواده ی صمیمی
واقعا چقدر این کامنت شما تاثیر گذار و لذت بخش بود و اینکه با خوندن کامنت زیبا و پر محتوای شما به درک آگاهی بیشتری هدایت شدم خواستم تشکر و قدردانی کنم و براتون بهترین ها رو آرزو دارم و به امید اینکه شما هم در اون تریل دوچرخه سواری کنید و به خواسته ها و اهداف قشنگتون برسید آرزوی بهترین ها رو براتون دارم
روز و شب خوبی داشته باشید
ممنون و سپاس
🌷🌷🌿🌿🌿🌻🙏🙏🙏
سلام دوست عزیزم
سلام دوست همفرکانسی
واقعا لذت میبرم از این سریال زندگی در بهشت
و آرزوی من دوچرخه سواری در همچین محیطی است
این کامنت ها فقط کلام خداست که بر قلم من جاری میشه و اعتبارش فقط به خدا برمیگرده.
خیلی از بودن در این جمع لذت میبرم
و به قول خانم شایسته همه اش سوده و سوده و سود.
در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند
🌸🌻🌺💐🌷🌸🌻🌺💐🌷
سلام استاد و مریمخانم دو عزیز دلم.
واقعا اول تا آخر فایل تمرکز بر زیبایی ها بود.چقدر آمریکا زیباست.باید بگم خدایا شکرت که همچین کشوری وجود داره.
باید بگم خدایا شکرت که انقدر پیتزاهای خوب و خوشمزه میشه تو آمریکا گیر اورد که حتی پیتزا رو به دم ماشین هممیارن.
با اینکه در سن ۵سالگی چند ماهی آمریکارو دیدماما بخاطر اینکه خیلی از دو ایالت فراتر نرفتم از آمریکا به این اندازه اطلاع نداشتم.
اینکه چقدر زیبایی داره،چقدر آرامش داره،چقدر سواحلش قشنگه و چقدر با چیزی که مدامتکرار میکنن متفاوته.
وقتی تلوزیون رو روشن کنم مداماز تیراندازی و نازیبایی های آمریکا میگه که در هرکشوری این نازیبایی ها موجوده و به نوعی به عنوان تضاد زیبایی میده.دقیقا مثال روز که درکنارش شب وجود دارا.
اما هرقدر این سریال زندگی در بهشت جلو میره از زیبایی های آمریکا و زندگی بیشترآگاه میشم.
سپاسگذارخدام که انقدر در آمریکا احترام به عقاید وجود داره و هرکس با هرپوششی میتونه تردد کنه بدون اینکه کسی به کسی عقایدشو تحمیل کنه.
اما باید بگم پیتزا ها رو که دیدم دلم خواست😄.با اینکه پیتزاها درش گوشت یا مرغ نداره اما دوست داشتم در لحظه اونجا باشم و یه تیکه از پیتزا امتحان کنم.
ولی باید بگم بینهایت سپاسگذار خدام از اون غروب فوق زیبا.غروبی که گاهی دلگیر خطاب میشه بسیار عاشقانه و زیبا و دوست داشتنی بود در حدی که من در لحظه ویدیو رو استوپ کردم تا یه اسکرین شات از این غروب خیلی قشنگی که از قشنگ ترین غروب های عمرم بود بگیرم.
و آخر سپاسگذارم از خدام که من تونستم این زیبایی ها رو که حقیقت آمریکا رو در این فایل نسون میده رو ببینم.✌❤
سلام خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته زیبام یک دنیا ممنونم و سپاسگزارم بخاطر فایل های زیباتون خدایا شکرت هزاران بار بخاطر دیدن این همه زیبایی چه شهر تر و تمیز همه چیز تر تمیز خیابونا وماشینا دلم باز میشه از این همه تمیزی و اینکه چه مردم خوبی که در صلح با خودشون هستند هر طور که دوست دارن لباس می پوشند و خیلی ساده هستند وهم دیگر قضاوت ویا مسخره نمی کنند هر کسی سرگرم خودشه این مردم فوقالعاده هستند من عاشقشونم وچه پیتزای خوشمزهای نوش جونتون باشه.
دمتون گرم عاشق این ساحل وغروب زیباش هستم مریم عزیزم چه تصاویر حرفه ای از این غرو ب زیبا رو برای ما به نمایش گذاشتین .
سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.
من عاشق اون زیبایی مرغ ها دریایی شدم.
زنده وسلامت پاینده باشید .
سپاسگزارم برای به تصویر کشیدن این همه زیبایی ونعمت عاشقتونم .