سریال زندگی در بهشت | قسمت 153

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار نسرین عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

سریال بهشت قسمت ۱۵۳

با سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان

خدایا شکرت که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان سیال بهشت همراه بشم و از آگاهی های نابش برخوردار

همین که این ابزارها توی تصویر هویدا میشن اونم توی چند ثانیه اول من رو به تفکر وادار میکنن به مرور آگاهی هایی که توی دوره دوازده قدم جلسه اول قدم دهم بارها و بارها گوششون دادم

همون جلسه ای که توش استاد زمین پاردایس رو به ذهن تشبیه کردن و درخت های کاجش رو به باورهای مناسب و درختچه های هرز رو به باورهای نامناسب

همون جلسه ای که به من یاد داد که همانطور که نمیشه درخت های هرز رو ریشه کن کرد چون هم وقت و انرژی زیادی میبره و هم زمین پاردایس رو نابود میکنه ف باورهای نامناسب رو هم نمیشه ریشه کنشون کرد چون ذهن رو بهم میریزه .تنها کاری که میشه کرد پوشاندن باورهای نامناسب با باورهای مناسبه

همون جلسه ای که به من یاد داد که همانطور که برای از بین بردن علف های هرز بادی ابزارهای مناسب رو استفاده کرد برای از بین بردن باورهای نامناسب هم باید از ابزار مناسب که همون باور متضادشون هست استفاده کرد

همون جلسه ای که به من یاد داد که اگر نور مناسب بواسطه بودن درخت های انبوه کاج به علف های هرز نرسه اونها رشد نمیکنن باورهای نامناسب هم اگر ورودیشون قطع بشه دیگه مجالی برای رشد پیدا نمیکنن

همون جلسه ای که به من یاد داد که همونطور که درخت های میوه خودشون رشد نمیکنن اما درخت های هرز خودشون خود بخودی رشد میکنن ، باورهای مناسب رو هم باید ایجادشون کنی وگرنه رشدی در کار نخواهد بود اما باورهای نامناسب ناخودآگاه رشد میکنن و بزرگ میشن

همون جلسه ای که به من یاد داد که همونطوری که از بین بردن علف های هرز اولش سخته ایجاد باورهای مناسب هم اولش سخته اما هر چی ادامه میدی و میری جلوتر راحت تر میشه

همون جلسه ای که به من یاد داد همانطور که اگر به پاکسازی مداوم علف های هرز ادامه بدم هر سال ضعیف تر و کمتر میشن ، کار کردن روی باورها هم همینطوره و به تدریج نیرو و انرژی کمتری برای از بین باورهای نامناسب نیازه

همون جلسه ای که به من یاد داد که همونطور که علف های هرز از جاهای مختلف بهم وصل هستن و برای پاکسازی مسیر نیازه که همشون قطع بشن، باورهای نامناسب هم در هم تنیده هستن و باید همشون به تدریج شناسایی بشن و تغییر داده بشن تا نتیجه مناسب حاصل بشه

نکته ی دیگه ای که با دیدن این ابزار خودش رو نشون میده اینه که صرف دیدن و تحسین کردن این ابزار کار خاصی رو انجام نمیده تنها زمانی که اقدامی صورت میگیره و از این ابزار استفاده میشه تغییر هم صورت میگیره و نتیجه ای حاصل میشه .یعنی ابزار به خودی خودشون کاری رو انجام نمیدن اون باوری که پشت استفاده از این ابزار هست کارها رو انجام میده

با دیدن این ابزار یاد حرفهای استاد در مورد استفاده کردن از وسایلمون افتادم که استاد میگن هر کسی برای خودش لیاقت و ارزش قائل باشه از وسایلش استفاده میکنه و گرنه شاید خیلی از افراد باشن که این وسایل رو داشته باشن ولی از ترس اینکه خراب بشن از اونها استفاده نمیکنن

چقدر صدای این خروسه برام آشناس آخه من هم امروز صبح که از خواب بیدار شدم صدای خروس همسایمون رو شنیدم .صدایی که برام دلنشین شده از وقتی با سریال بهشت همراه شدم

و اما پاکسازی رودخونه ی بهبود دیگه ای که میخواد صورت بگیره و به من یادآوری میکنه که ذهن تو هم هر دفعه باید ی بهبودی توش صورت بگیره .باید ی قسمت از اون ناشناخته های ذهنت رو شناسایی کنی و پاکسازیش کنی از اون باورهای نامناسب و برا این هم باید زمان مناسبش فرا برسه و هم اینکه ابزار مناسبش رو داشته باشی

اون حوضچه ی آب هم که قشنگ آدم رو یاد تکامل میندازه که این حوضچه ی دفه ایجاد نشده بلکه با جریان مداوم آب اینکار صورت گرفته همون چیزی که من هم باید رعایت کنم تکرار و تکرار باورهای مناسب جدید . وقتی اینکار ه اندازه کافی صورت بگیره اونوقته که نتایج پایدار میشن.

چقدر قشنگ مریم جان عکس قبل از عمل رو گرفتین از فضای دور و بر رودخونه تا بعدا یادمون باشه که چی بود و چی شد. مثل عکس قبل از عمل دوره ی دوازده قدم در قدم اول و مقایسه اون با چکاپ فرکانسی قدم دوازدهم . و اینها همه برای خاموش کردن نجواهای ذهنه که اگر ی وقت خواست انکار کنه با سند و مدرک بهش ثابت کنیم

خدایا شکرت که اونقدر فراوانی درخت اینجا هست که شما استاد و مریم جان آگاهانه شروع میکنین به قطع کردنشون چون جلوی زیباییها رو گرفتن چون جلوی لذت بردن شما رو گرفتن

چقدر اونجایی که شما استاد از مریم جان تشکر کردین برای اینکه مواظب خودش باشه برا من جالب بود که برای تشکر کردن از دیگران نیازی نیست که اونا حتما کاری رو برای ما انجام بدن که ما در قبالش تشکر کنیم همین که مسئولیت خودشون رو میپذیرن جای سپاسگزاری داره.

استاد اونجایی که درختها ی کاج رو قطع میکردین با وجود اینکه بارها دیده بودم توی پاردایس و ی جورایی منطقی کرده بودم برای ذهنم اما الان هم ی ذره ذهنه مقاومت میکرد و این نشون میده که من توی این زمینه باز هم باید کار کنم که این قطع کردن این درختان ی چیز طبعیه .و همین جاست که باز هم باید باور فراوانی رو با خودم مرور کنم که که اونقدر درخت ها اینجا زیاد هستن که اگر قطع نشن و بهشون رسیدگی نشه ی جنگل وحشی بلا استفاده میشه .

و اما اون سلبریت کردنه که یادآور اینه که هر دفه که ی کار خوبی رو انجام میدیم باید به خودمون پاداش بدیم باید خودمون رو تحسین کنیم بادی خودمون برا خودمون ارزش قائل بشیم و همین کار چقدر اعتماد به نفسمون رو میبره بالا

و اون مکالماتتون در مورد تبلیغ کوکاکولا چقدر با حال بود. من خودم بارها تو کامنت هام گفتم که این تبلیغی که شما واسه شرکت های مختلف میکنین با خریدن و استفاده کردن از ابزارهاشون رو تا حالا هیچکس برای اون شرکت ها انجام نداده .فکر کنم اگر میلواکی و کو کا ی نظر سنجی از بچه های سایت عباس منش انجام بدن در مورد انواع ابزارهاشون و کاربردهاشون خودشون هم متعجب میشن از نتیجش !!!

خدای من اون گلهای زرد وسط اون شاخه های سبز چقدر زیبا هستن .ترکیب رنگ زرد و سبزشون واقعا دیوانه کننده اس .

شنیدن صدای آب احساس ناب خودش رو داره همین چند وقت پیش بود که تجربه اش کردم دم غروب و چه زیبا بود .

یاد قسمتی از شعر صدای پای آب سهراب سپهری افتادم:

صدای پای آب

اهل کاشانم

روزگارم بد نیست

تکه نانی دارم خرده هوشی سر سوزن ذوقی

مادری دارم بهتراز برگ درخت

دوستانی بهتر از آب روان

و خدایی که دراین نزدیکی است

لای این شب بوها پای آن کاج بلند

روی آگاهی آب روی قانون گیاه

من مسلمانم

قبله ام یک گل سرخ

جانمازم چشمه مهرم نور

دشت سجاده من

من وضو با تپش پنجره ها می گیرم

در نمازم جریان دارد ماه

جریان دارد طیف

سنگ از پشت نمازم پیداست

همه ذرات نمازم متبلور شده است

من نمازم را وقتی می خوانم

که اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته سرو

من نمازم را پی تکبیره الاحرام علف می خوانم

پی قد قامت موج

کعبه ام بر لب آب

کعبه ام زیر اقاقی هاست

کعبه ام مثل نسیم باغ به باغ می رود شهر به شهر

حجرالاسود من روشنی باغچه است و …………………….

الان دارم میفهمم وقتی سهراب میگه جا نمازم چشمه اس یعنی چی

الان دارم میفهمم وقتی که میگه دشت سجادش یعنی چی

الان دارم میفهمم وقتی میگه ماه در نمازم جریان دارد یعنی چی

الان دارم میفهمم وقتی میگه قبله ام ی گل سرخه یعنی چی

سهراب داره خیلی قشنگ مفهوم صلات رو توضیح میده که صلات به معنی خم و راست شدن و گفتن چند تا ورد نیست

صلات یعنی مراقبه کردن کنار این چشمه

صلات یعنی خیره شدن به این گلهای زرد وسط اون برگهای سبز

صلات یعنی خیره شدن به ماه وقتی انعکاسش توی آب دریاچه افتاده

صلات یعنی دیدن این زمین پاردایس و خیره شدن به اون مرغ ها با اون نقش و نگار های زیباشون به اون حرکت های با مزشون

صلات یعنی دیدن اون لاک پشت زیبا و حیرت زده شدن از این خلقت و طرح و رنگ بندی

صلات یعنی لمس کردن اون لاک پشت در نهایت احساس

صلات یعنی خیره شدن به این آب وگوش دادن به صدای موسیقی اون

صلات یعنی دیدن جوانه زدن و تکبیر الاحرام گفتن این علف های بهشت با اومدن بهار

صلات یعنی بودن با سایت عباس منش و تمرکز کردن بر زیباییها

صلات یعنی ساعت ها پشت سیستم و گوشی نشتن و شرح زیباییهای بهشت

اگر صلات اینجوری باشه دیگه کعبت ی مکان فیزیکی خاص نمیشه .هر بار در هر لحظه و با توجه به شرایطت قبلت و کعبت عوض میشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

( باور کنید مو به بدنم سیخ شده همین طور که این آگاهی ها داره جاری میشه )

صلات ی چیز محدود نیست که اگر محدوش کنیم و قالب براش بزاریم دیگه صلات نیست چون توجه ی چیز بینهایت و نامحدوده بدون قالب جهت خاصی نداره در همه جهت هست و هیچ جهت خاصی نیست

چقدر حس خوبیه وقتی نتیجه کارت رو میبینی اما یادت نمیره که لذت بردن از مسیره که تو رو به این نتیجه رسونده

چقدر این ایده ی این پک های یخ جالب و در عین حال ثروت سازه .چقدر ثروت ساختن ساده و راحته اگر قانونش رو بلد باشیم

و این هم عکس بعد از عمل مریم جان از رودخونه. سپاسگزاریم مریم بانو که همیشه قبل و بعد از عمل رو بهمون نشون میدی تا بیشتر باور کنیم نتیجه کار کردن بر روی خودمون رو

و اما داستان هدایت همون داستانی که بعد از هبوط انسان به زمین خداوند خودش مطرحش کرد که قطعا و یقینا هدایت از جانب من خواهد امد و اونهایی که از هدایت پیروی کنن رستگار میشن الان خودش رو در قالب این مرغ نشون داد و من یاد داستان هابیل و قابیل افتادم و اون کلاغی که قابیل رو هدایت کرد به دفن کردن جسد برادرش .در اون زمان و در اون شرایط هدایت خودش رو اونجوری نشون داد و در این زمان و در این شرایط خودش رو به این صورت و این نشون میده که هدایت با توجه به شرایط آدم ها نوعش فرق میکنه و این چیزیه که از زمان خلقت بشر بوده و خواهد بود فقط باید گوش بزنگ نشانه هاش باشیم تا ما هم دریافتش کنیم .هزار سال هم فکر کنیم نمیتونیم بفهمیم که خداوند چجوری میخواد ما رو هدایت کنه

خدای من چقدر زیباست این لاک پشته .نمیدونم همه ی لاک پشت ها اینقدر زیبا هستن یا این چون جلوی دوربین مریم جانه !!!!!!

شگفت انگیزه . تا حالا اینقدر از نزدیک ی بچه لاک پشت روو ندیده بودم خدایا شکرت

وچقدر استاد زیبا با نشون دادن این لاک پشته نقش شنید هها مون رو در مورد شکل گیری باورها بهم یادآورین شدین که حواسمون به ورودیهامون باشه

و بالا اومدنتون از اون سراشیبی و رسیدن به اون صحنه ی زیبا و اون دنیای متفاوت داره به من گوشزد میکنه گه اگر همین مسیری رو که شروع کردم ادامه بدم میرسه ی روزی که ی هم چین دنیای متفاوت و زببایی رو جلوی چشام ببینم

خدایا شکرت به خاطر اینهمه زیبایی

سپاسگزارم استاد عزیزم و مریم جان

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    422MB
    27 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

194 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ساناز» در این صفحه: 3
  1. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 2193 روز

    استاد جانم،

    از دیروز که قسمت جدید بهشتمون رو دیدم مبهوتِ اینهمه زیبایی ام فقط توی یک قطعه کوچک از زمینِ خدا…

    چه سکوت و آرامشی درونم به پا کرد این قطعه از بهشت…

    به اندازه هزاران سال زیبایی برای دیدن و ستودن داره…

    خدایِ من…

    چقدر حسش واضحه،

    یه بار مریم‌ جان گفت کاش دوربین میتونست عطر و طراوت هوا رو هم ضبط کنه و براتون بفرسته،

    دوربین‌های دیگه رو ‌نمیدونم! اما بخدا که این دوربینِ شما اینکارو میکنه برامون،

    من نفس عمیق کشیدم تو هوای بهشتیِ این برکهْ رؤیایی…

    من خنکای آبِ زلالِ چشمه رو حس کردم،

    من عطر کاج رو ‌حس کردم،

    بخدا اینروزا عطرهایی بهشتی به مشامم میرسه که هرچی میگم بابا به این واضحی چرا شماها میگید چیزی نیست!!!!؟؟؟؟؟

    ولی من عمیــــق نفسش میکشم چون میدونم خداوندم حتی برام عطرِ بینهایت نفس کشیدنیِ بهشتی هم‌ میشه تا حتی به بهانهٔ یک لحظه استشمام هم به جان و دلِ رهاش بشینه….

    انقدر محوِ اون لاکپشت و بچه های پردایس و براونیِ عشقم شدم که امروزم خودم تجربه اش کردم…

    امروز بعد از تحویل سال رفتم توی حیاط بین شکوفه ها نفس بکشم،

    رفتم پیش خرگوشم و کلی شیطنت کردیم با هم،

    از سر و کول هم بالا رفتیم و در دلِ احساسمون قهقهه ها زدیم از شوقِ این عشق بازی ها…

    و بعد اومدم کنار بوتهٔ گل محمدی که تازه برگ‌هاش با سبزی دلبرانه جوونه زدن…

    یه صدایی شنیدم،

    انگار صدای تقلای پروازِ یه حشره بود که میخواست خودشو نجات بده،

    یاد مریم جان افتادم و قصه هدایتش به سمت تخم مرغ ها،

    درونم گفت گوش کن…

    سرمو برگردوندم، چیزی ندیدم،

    باز صداش اومد،

    دیدم یه پاکت پلاستیکی زیر بوته گل محمدی افتاده و باز صدای تقلای اون حشره اومد،

    رفتم سمتش و دیدم یه زنبور عسل گیر افتاده و داره تلاش میکنه یه راهی پیدا کنه،

    پلاستیک رو برداشتم و راهشو باز کردم و گفتم شنیدم صداتو، پرواز کن، تو برای رهایی و پرواز خلق شدی زیبایِ من، برو تو باید رها باشی…

    و میدونید چی شد؟؟

    زنبور پرواز نمیکرد و فقط داشت نشسته بال میزد و سمتش به من بود،

    یه لحظه یه چیزی گفت نزدیکش نشو نیشت میزنه! اما در لحظه یه ندایی با تمام وجودم بهم گفت: « این منم رهایِ من، بیا…»

    و من با تمام وجودم احساس کردم خداوندم به چشمام خیره شده و‌ میگه چقدر عاشقتم رهای قشنگم که انقدر منو زیبا و آشکار میبینی…

    بهم گفت: این منم رهای من، پس آرام باش، چون تو در امانِ منی…

    این منم رهای زیبای من، که چقدر تو شایسته ای…

    به خدا اینها همه خداست که فریاد میزنه و‌ میگه ببینید بندگانم اینها منم و شما اگر من ببینید در امانید…

    الله اکبر…

    من میخکوب شده بودم از لذتِ اون لحظه و اون زنبور خیره به من مونده بود 😭😭😭

    شاید یکی دو دقیقه بیشتر نگذشت پلاستیک رو تکونش دادم و زنبور رو گذاشتمش روی زمین، حتی چند بار جا به جا شدم که پرواز کنه و بره ولی اون زنبور انگار وصل به من بود با من به سمتِ من میچرخید😭😭😭😭

    بخدا که خدا همینقدر ساده باهامون حرف میزنه و عشق بازی میکنه و دل میبره و دل گرم میکنه،

    بخدا که اون لحظه هایی که حسش کنی رها از همه و همه میشی و وقتی طعمِ این لذت رو بچشی دیگه هیچ چیز دیگه ای نمیتونه برات لذتبخش باشه!!!

    الله اکبر به این عظمت و سادگی 💖

    و من اینها رو وقتی یاد گرفتم که شما بهم یاد دادید خدا ببینم…

    وقتی بهم یاد دادید با خودم در صلح باشم،

    عاشقِ خودم باشم،

    خودم رو لایق ببینم،

    لایقِ دیدنِ خدام…

    یاد دادید بهم که من و محمد و مریم و ابراهیم و مادر موسی همه به یک اندازه به معبودمون، به اصلمون متصلیم و لایقِ شنیدن و دیدنش…

    و من امروز به یه درک جدید رسیدم!

    در صلح بودن با خودم،

    یا عاشق خودم بودن…

    چند روز پیش هدایت شدم به فایل نشانه ام که قسمت دوم پاسخ به سوالات زندگی در بهشت بود،

    از در صلح بودن با خودمون گفتید،

    و چه چیزایی که من شنیدم،

    و چه درهایی از آگاهی به روم باز شد،

    با وجودی که قبلا هم‌ دیده بودم و شنیده بودمش!!!

    ما همه جریان انرژی متصل به هم هستیم،

    ینی احساسات حقیقی و عمیقِ هر کدوم از ما روی دنیا و آدمهای اطرافمون هم تاثیر میذاره،

    حرف از فاصله فیزیکی نیست!

    قضیه فاصله فرکانسیه! فاصله احساسی!

    جهان هستی با جریانِ احساس در اتصاله و این اتصال لحظه ای و پیوسته برقراره،

    هر جا احساسِ بیشتری باشه واکنشِ بیشتری هم در جهانِ اطرافِ همون نقطه دیده میشه،

    احساسِ بیشتر،

    این احساس هر جنسی میتونه داشته باشه!

    مثلِ یه رشته سیم برق که لامپ های یک جنس بهش متصله،

    و به یک ‌منبع انرژی متصلن..

    فرقی نمیکنه لامپ چه رنگی باشه، چه شکلی باشه، چه اندازه ای باشه،

    وقتی همجنس با جریانِ انرژی باشه روشن میشه،

    احساسی که من درونِ خودم به خودم دارم مثل منبعِ همون چراغ هاییِ که دارن از انرژی اون منبع استفاده میکنن و روشن میشن!

    هرچقدر این نور و عشق درونِ من روشن تر و شعله ورتر و گرم تر و‌ حقیقی تر باشه، یعنی منبعِ انرژی قدرتمندتره، و به وسعتِ جهانِ هم جنسِ من هم این عشق بزرگتر و روشن تر میشه، که هر چقدر جهانِ من بزرگتر باشه نور و زیبایی و عشق هم بیشتر،

    ینی من یک چراغِ عشق درون خودم برای خودم، از خودم، روشن میکنم و بعد این چراغ درون تک تکِ اتصالاتِ هم جنس با من هم روشن میشه و مجموعهٔ همهٔ این اتصالها یک جهانی نوووورانی با بینهایت عشق به من میشه که از اولین نقطه یعنی درونِ خودم روشن شده،

    و تا این نور و عشق درونِ من روشن نشه اتصالات هم، هرچقدر همجنس، روشن نمیشن!

    چون منبعش منم…

    وقتی من عااااشقانه عاشقِ خودم باشم،

    وقتی خودم رو بینهایت ارزشمند بدونم،

    جهان عاشقم میشه…

    و‌ حالا حس میکنم وقتی میگید شما فقط روی خودتون کار کنید ینی چی؟؟؟

    و میدونید چیه؟؟؟

    من وقتی ترسها و نگرانی هام رو رها میکنم و فقط تمرکزم رو‌ میذارم روی خودم، بااااااورنکردنی در لحظه همه چیز به نفع من ‌میشه و خدا برام شاااااهکار میکنه…

    و من هررررربار به خودم در جوابِ ترسهام میگم: نگرانِ چی هستی؟؟ تو‌ که میدونی همه چیز به نفع توءِ! تو که میدونی حتی همون چیزی که میترسیدی رهاش کنی بینهایت باشکوهتر بهت برمیگرده،

    تو فقط بسپار به خدات و رها شو…

    تو فقط غرقِ دنیای خودت باش و جانانه لذت ببر…

    و غوغا میکنه برام این جهان…

    اینروزا خیلی خوب دارم اینو میبینم،

    چون هر لحظه بیشتر عاشق خودم میشم،

    چون هرلحظه بیشتر توجهم به فقط خودمه،

    چون هر لحظه بیشتر با خودم رفیقم،

    چون هر لحظه بیشتر این صلح در من برقرار میشه…

    و جهان ریسه وار با شدتی فرای تصور من این عشق را درون خودش شعله ور تر میکند و به من باز میتاباند….

    و بعد اتفاقات شروع به رخ دادن میکنه!

    میدونید چیه؟؟

    خدام ‌میخواد من تسلیمش باشم،

    بنده اش باشم،

    اطاعتش کنم،

    بی درنگ بهش چشم بگم،

    با یقین بپذیرمش،

    و میدونید در عوضش چی بهم میده؟؟؟؟

    .

    .

    .

    بیـــــــنهایت لذت و عشقِ خودش رو‌میده…

    چون بهم‌ میگه تو بینهایت ارزشمندی،

    و شایستهٔ ارزشمندی ها،

    و آرامش،

    و من میخوام تو آرام باشی و شاد…

    میخوام خیاااااالت راحت باشه و بی دغدغه فقط لذت ببری،

    تو فقط بگو چی میخوای،

    و بسپارش به من…

    و من،

    میسپارم بهش…

    زیباترینم،

    من با جان و دلم بندگی برای تویی میکنم که ارباب ترینِ عالمی…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  2. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 2193 روز

    «خدا زمانه، خدا مکانه، خدا یه حشره اس، خدا همون آتشِ ابراهیمه، خدا منم، خدا تویی…

    خدا یه انرژیه که شکل گرفته به شمایلِ ذره ذرهٔ این جهانِ هستی….

    کهکشانها…

    همه و‌ همه…

    و برای تو به همون شکلی میشه که تو میخوای…

    مث آب که به شکل ظرفی میشه که توی اون‌میریزیش!

    لیوان باشه شکلِ لیوان میشه،

    استخر باشه شکلِ استخر میشه،

    نمیتونه شکلِ دیگه ای بشه،

    مجبوره شکلِ ظرفش بشه!

    و این انرژی خودش برای خودش قانون گذاشته که اون شکلی بشه که تو ‌میخوای…»

    این حرفهای استاد منو از خوااااااابی عمیــــق بیدار کرد و خدامو دیدم 💖

    سلام و درود خدا بر بندگانِ صالح و شایسته اش 💖

    عاشقتم پارهٔ وجودم، پاره وجود خدا…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 2193 روز

    عاشقتم الای نازنینم💖💖💖

    تو غرقِ عشقی و من در جریانِ این عشق هر لحظه در آغوشت میگیرم و با ذره ذره وجودم احساست میکنم💖💖💖

    و این احساس وقتی قدرت میگیره و اتصالها جون میگیرن و حقیقی میشن که ما عمیقاً و حقیقتاً این صلح و عشق رو درونمون پیدا میکنیم و سکوت در برمون میگیره تا فقط ببینیم و بشنویم و آرام بمانیم…

    و سکوت که زبانِ بین من و اصل من است💖

    الهی هر لحظه غرق تر بشیم در این عشق💖

    تو فوق العاده ای، تحسین برانگیزی💖💖💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: