دیدگاه زیبا و تأثیرگزار مینا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
به نام خداوند وهاب
سلام به رهروان راه حقیقت
استاد عزیزم سلامی دوباره دارم خدمت شما و مریم نازم این اولین کامنت بروز من در سریاله و من برای کل ۱۵۹ قسمت قبلی کامنت گذاشتم تا بلاخره امروز تونستم بروز بشم و من هم همراه این کامنت سلبریت میکنم شیرینی خریدم و با چای و شیرینی جشنمو تنهایی و با نوشتن این کامنت میگیرم.
هنوز فایل رو باز نکردم و احساس میکنم میخواهم چیزهایی بنویسم از روند تکاملیم از روزی که شروع کردم به نکته نویسی یعنی اولین روزهای ماه اسفند و این یک ماه و نیم من بطور اختصاصی فقط با سریال گذشت شاید اگه نکته نویسی نمیکردم و صرفا میدیدم چندروزه تموم میشد اما امروز و این لحظه وقتی خودم رو با مینایی که اولین بار ۷۴ قسمت دید و یه کامنت بیشتر ننوشت و گذاشت کنار مقایسه میکنم زمین تا اسمان فرق دارم . همیشه فکر میکردم اصرار شما به کامنت گذاشتن فقط بخاطر سایته و حتما بالابودن کامنت منفعت داره و از طرفی حد بالای کمال طلبیم میگفت باید کامنتی بنویسی که حتما لایک بخوره … ولی استاد من طی این اموزش فشرده و از کامنت نوشتن به شناختی از قوانین و خودم رسیدم که باورنکردنیه . من درست مثل کسی عمل کردم که برای یک دوره بها داده و حالا نشسته باجان و دل کار میکنه اینجوری این فایلها رو بلعیدم . خیلی جاها کم اوردم گریه کردم گوشیمو پرت کردم اما دوباره پا شدم قویتر از قبل چون وارد راهی شده بودم که صددرصد یکطرفه بود توی یه اتوبان شلوغ که همه دارن با سرعت بالا میرن نمیشد دیگه دور زد فایلها منو میکشیدن اگاهی ها منو میکشیدن به سمت خودشون و در نتیجه من هربار قویتر از دل تضادهام در میومدم تا جایی که الان من خودمو کسی میبینم که هیچوقت نمیشناختمش … نمیتونم بنویسم چه درسهایی گرفتم چه سوالهایی در ذهن من حل شد چه راههای برای من روشن شد خدای من چه ترمزی از زندگی من برداشته شد استاد اگر بدونید من الان ناخودآگاه یک اه کشیدم اه کسیکه بار سنگینشو زمین گذاشته و داره پرواز میکنه … استاد من طی این فایلها خرد شدم تکه تکه شدم خمیر شدم و از نو ساخته شدم شاید هنوز بنای خیلی کوچکی باشم اما استاد فوندانسیونم برای هزاران طبقه ست … من با مریم شب و روز زندگی کردم من از مریم چیزهایی یاد گرفتم که زاویه ی دید من به زندگی رو بحدی تغییر داده که وقتی یادم میاد قبلا چطور فکر میکردم شرمم میاد … من همراه مریم دماغ باد کرده م شکست و از شرم سرم پایین افتاد … من برام سوال بود که چرا عروس خونواده ی داییم که یه خانم دکتر متخصصه و تهران زندگی میکنه وقتی میاد روستای داییم میره طویله و میگه کمکتون میکنم پهن گاوها رو جمع میکنم چطور لباس کهنه ی مردانه میپوشه میره مزرعه نخود میچینه من فک میکردم اون منگله عقب افتاده ست وقتی تعریفشو میکردن میگفتن اونقد ارومه همیشه لبخند رو لب داره با همسرش بحدی بهم احترام میذارن کسی باورش نمیشه زن و شوهر باشن میگفتم لابد چه بدبختیه که واسه راضی کردن بقیه اینکارها رو میکنه اگه بدبخت نبود مدارش انقد پایین نبود که همچین جذبی داشته باشه و عروس یه خانواده ی روستایی نمیشد تو تهران عروس یه خانواده ی انچنانی میشد ولی بااین فایلها با دیدن مریمی که بانوی اول این سایته با دیدن مریمی که توی امریکا زندگی میکنه و اگه اراده کنه میتونه بره تو گرونترین پنت هاوس گرونترین شهر امریکا زندگی کنه و کلی خدم و حشم بگیره اما اینجا داره فضله ی حیوان جمع میکنه فهمیدم من منگلم من عقب افتاده م نه اون خانم دکتر فهمیدم خانم دکتر مدارش پایین نیست پسر دایی من مدارش بالاست کسی که از اول راهنمایی از روستا رفت و تو شبانه روزیها درس خوند دانشجوی دانشگاه شریف شد و هیچوقت برنگشت پشتشو ببینه و هیچ چیز مانعش نشد تا به رویاش برسه کسیکه الان تو رشته ی مورد علاقه ش دکترا داره و سالها قبل از اینکه مثل الان ثروتمند و صاحب شرکت و پرسنل بشه و یه دانشجوی ساده بود به برادر بزرگترش گفت من یک ریال از ثروت پدرمو نمیخوام همه برای تو ، فهمیدم کسی سرش بالاست که دماغش باد خالی داره اونیکه سرش پر از اگاهی و بیداریه فروتن و افتاده ست از تجربه های جدید نمیترسه چون شخصیتش بالاتر از اینه که با جمع کردن فضله ی گاو و جوجه سنجیده بشه … من فهمیدم هیچ طبقه ی اجتماعی وجود نداره هیچکسی از هیچکسی برتر نیست تنها تفاوت انسانها در اگاهی اونهاست ولاغیر… استاد چی بنویسم که کسیکه این کامنت رو میخونه حال منو بفهمه … حال کسیکه مثل معتادی بود که موادش توجه دیگران بود موادش ترحم و دلسوزی بود موادش کسی بود که یدکش بکشه یه منجی موادش رفتار خوب بقیه بود ولی حالا … نمیشه نوشت استاد نمیشه نوشت من الان چه حالی دارم فقط سکوت میتونه حال منو بیان کنه و کسایی که این کامنت رو میخونن و نمیتونن حالشونو توصیف کنن منو میفهمن ….
میخوام فایل رو باز کنم و وارد دنیای اگاهی ها و زیباییها بشم و نکات زیباشو بنویسم با توکل به الله خدایاشکرت
صدای گرم و جذاب مریم ، فصای بهاری و سرسبز پرادایس ، اروی زیبا ، بلویر میلواکی ، بزرگ مرد پردایس با چکمه های ارتشی که حواسش به همه چی هست حتی افتاب که صبحها کجای پردایس زیباست و عصرها کجا که سلطان توجه به نکات مثبته ، واقعا استاد افتاب زیباییش و وجودش یکی از بزرگترین نعمتهاست حالا خونه ای داشته باشی که هم طلوع و هم غروب توش دیده بشه و نور به داخل خونه بیاد واقعا یک نعمته ، افتاب بحدی انرژییش مثبته که میگن پیاده روی توی افتاب افسردگی رو درمان میکنه ،خونه ی روی اب،دریاچه ، سانتافه ،کوروت ، براونی و انلوه درختان و سرسبزی خدایاشکرت
اتیش زیر خاکستر عین اگاهی ها میمونه یعنی کسیکه چند بار بشنوه که تحسین زیباییها راه ورود زیبایی به زندگیه و روش کار کنه و نتایجشو ببینه این شعله یه که تاابد روشنه حتی اگه از یه جایی به بعد بهش عمل نکنه اینو میدونه حتی اگه فراموشش بشه روزی که تکرار بشه میگه اره میدونم و اکسیژن رسانی بلویر همون عمل به دانسته هاست که باعث میشه اتش زیر خاکستر شعله ور بشه و نتیجه ش سوزندون اون شاخ و برگهای اضافیه که بعدش جاشون چمن تازه سبز بشه ،استاد عزیزم چقد ذوق کردم وقتی در ادامه ی فیلم شماهم مثال مشابی برای اتیش زیر خاکستر زدید خدایا هزاران بار شکرت
چقد قانون تکامل زیباست عجب لطفی خدا به انسان کرده بااین تکامل نه یک شبه به چیزی میرسی که در حدش نیستی نه یک شبه م سقوط وحشتناک میکنی و جالبتر اینکه وقتی یه راهی رو رفتی انگار تریلیه که ساختیش اگر برگشت هم داشته باشی دفعه ی دوم خیلی راحتتر بالا میایی خدایاشکرت
چقد این جاروی دندانه دار خوبه که برگها رو میشه باهاش جمع کرد ، خدای من تمام جهان جزء به جزء فقط بر اساس قوانین یکسانی عمل میکنه یعنی درست در زندگی انسان چه قانونی هست در طبیعت هم دقیقا همین قانونه ، درختی که هرس نشه رشد نمیکنه یا مسیر رشدش نادرست خواهد بود مثل انسانی که شاخ و برگهای اضافیش رو هرس نکنه رشد نمیکنه ، زمینی که بهش افتاب نخوره و زیر برگهای پوسیده بمونه چمن تازه نمیده عین ادمی که اگاهی دریافت نکنه لایه های گندیده ی وجودش رو لایه روبی نکنه رشد نمیکنه و هزاران مثال مشابه خدایاشکرت
گراپل عجب وسیله ی فوق العاده ایه چقد کارها رو راحتتر کرده ،اردکهارو خدا هنوز سفید سفید تمیز تمیزن ، اسکوترها رو مثل اینکه رفته بودید عشق و حال ،صندلی های زیبامون ، مریم عزیزم وقتی داری از جاروی دندونه دار حرف میزنی تعریفشو میکنی اونو در حد گراپل تراکتور میبینی بهم این درس رو میده که چقد باید داشته هامونو محترم بشمریم چقد باید بزرگشون ببینیم چقد باید تعریفشونو بکنیم اصلا خدای من ،من دیونه ی این اموزشهای عملیم وقتی کسی از چیزیش تعریف میکرد بقیه لب و لوچه چرخون و پشت چشم نازک کنان صورتشونو برمیگردوندن که اووف یارو رو چه خودشو تحویل میگیره اما الان میفهمم که باید باید خودتو و تمام داشته تاتو تحویل بگیری در حد تیم ملی خدایاشکرت
عزیزم مریم میگه زمین تعجب کرده فک میکرد دنیا قهوه ایه الان فهمیده اسمون ابیه،تبر برقیه عالی و یک هیزم شکن حرفه ای که قراره واسه شبهای بهاریمون کلی لاگ اماده کنه که بشینیم گپ بزنیم و لذت ببریم ،واقعا دونفر که شب و روز باهمن چقد میتونن حرف برای گفتن داشته باشن که از هم سیر نشن و برای شبهاشون برنامه بچینن غیر از اینکه عشق الهی بینشون باشه و از طرفی استاد سایت زیباترین و بزرگترین نعمت زندگی شماست که یک دریچه ست برای ارتباط با هزاران نفر شما دو نفر فیزیکی کنار هم هستید ولی هزاران نفر روحا در کنار شمان حرف میزنن و شما صداشونو میشنوید و یه جورایی به یک منبع بی پایان ان شاءالله وصل هستید خدایاشکرت
داک مهاجر زیبا ، استاد مرتب لاگ ها رو تو فرغون چیده ،استاد و مریم که برگها رو جمع کردن با بلویر و جارو حالا از خودشون پرسیدن چطوری از این راحتتر و در نتیجه هدایتشدن به دستگاهی که برگها رو جمع میکنه و ان شالله اونم به جمع ابزارالات و ادوات پردایس اضافه میشه خدایاشکرت
استاد عزیزم ما ازشما یاد گرفتیم هر بعد زندگیو رو که ادم همت کنه پاکسازی کنه مثل پردایس زیباتر و زیباتر میشه ،وااو استاد واقعا جایی که نور نیست اسمون به طرز عجیبی زیباست من اولین بار توی سن پونزده شونزده سالگی رفتیم یه روستایی مهمونی شب با دخترشون رفتم بیرون و یک ان اسمان رو دیدم ستارگان و کهکشان راه شیری کاملا معلوم بود خدایا مبهوت شدم و میگفتم اسمان اینجا چراانقد پرستاره و زیباست و طفلک اون دختره میگفت مگه اسمون بی ستاره هم هست حالافکرشو بکن برای شما که توی تمپا شبش عین روزش روشنه و ستاره ها دیده نمیشن اسمون تاریک اینجا دیگه چه نوربارونیه خدایاشکرت
به به چای اتیشی من کل سفر به دورامریکا و زندگی در بهشت منتظر همین چای اتیشی بودم باوجودیکه چایی نمیخورم ولی بازم چای اتیشی یه چیز دیگه ست،ماشالله به زورتون استاد ،چقد کار این تبر راحته ،ای جان این تنه چقد باحال شد کاملا قرینه و زیبا،و مریمم چه زیبا همه رو هرمی چیده و روشم علامت گذاشته،عزیزم اسناد هیزمو گاز میگیره میگه این مداله اصلا یه جوریی لذت بردن رو با کار یکی کردید که ادم حس میکنه هیچوقت خسته نمیشید خدایاشکرت
راستی دیشب تو کامنتم نوشتم دلم بارون میخواد الان یک رعدو برقی میزنه بیا و ببین خدایاشکرت
سپاسگذارم بخاطر این فایل عالی استاد و مریم زیبارو
از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
یک خبر خوب
«دوره قانون آفرینش | بخش سوم»، به محصولات سایت افزوده شد.
دوستانی که قبلا «دوره قانون آفرینش | بخش دوم» را خریده اند، می توانند «دوره قانون آفرینش | بخش سوم» را خرید نمایند. ضمن اینکه سیستم سایت به آنها این امکان را داده است که تا 30 روز پس از خرید بخش دوم، بخش سوم دوره قانون آفرینش را با ۴۰٪ تخفیف خرید نمایید.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD412MB26 دقیقه
به نام خداوند وهاب
سلام به رهروان راه حقیقت
استاد عزیزم سلامی دوباره دارم خدمت شما و مریم نازم این اولین کامنت بروز من در سریاله و من برای کل ۱۵۹ قسمت قبلی کامنت گذاشتم تا بلاخره امروز تونستم بروز بشم و من هم همراه این کامنت سلبریت میکنم شیرینی خریدم و با چای و شیرینی جشنمو تنهایی و با نوشتن این کامنت میگیرم.
هنوز فایل رو باز نکردم و احساس میکنم میخواهم چیزهایی بنویسم از روند تکاملیم از روزی که شروع کردم به نکته نویسی یعنی اولین روزهای ماه اسفند و این یک ماه و نیم من بطور اختصاصی فقط با سریال گذشت شاید اگه نکته نویسی نمیکردم و صرفا میدیدم چندروزه تموم میشد اما امروز و این لحظه وقتی خودم رو با مینایی که اولین بار ۷۴ قسمت دید و یه کامنت بیشتر ننوشت و گذاشت کنار مقایسه میکنم زمین تا اسمان فرق دارم . همیشه فکر میکردم اصرار شما به کامنت گذاشتن فقط بخاطر سایته و حتما بالابودن کامنت منفعت داره و از طرفی حد بالای کمال طلبیم میگفت باید کامنتی بنویسی که حتما لایک بخوره … ولی استاد من طی این اموزش فشرده و از کامنت نوشتن به شناختی از قوانین و خودم رسیدم که باورنکردنیه . من درست مثل کسی عمل کردم که برای یک دوره بها داده و حالا نشسته باجان و دل کار میکنه اینجوری این فایلها رو بلعیدم . خیلی جاها کم اوردم گریه کردم گوشیمو پرت کردم اما دوباره پا شدم قویتر از قبل چون وارد راهی شده بودم که صددرصد یکطرفه بود توی یه اتوبان شلوغ که همه دارن با سرعت بالا میرن نمیشد دیگه دور زد فایلها منو میکشیدن اگاهی ها منو میکشیدن به سمت خودشون و در نتیجه من هربار قویتر از دل تضادهام در میومدم تا جایی که الان من خودمو کسی میبینم که هیچوقت نمیشناختمش … نمیتونم بنویسم چه درسهایی گرفتم چه سوالهایی در ذهن من حل شد چه راههای برای من روشن شد خدای من چه ترمزی از زندگی من برداشته شد استاد اگر بدونید من الان ناخودآگاه یک اه کشیدم اه کسیکه بار سنگینشو زمین گذاشته و داره پرواز میکنه … استاد من طی این فایلها خرد شدم تکه تکه شدم خمیر شدم و از نو ساخته شدم شاید هنوز بنای خیلی کوچکی باشم اما استاد فوندانسیونم برای هزاران طبقه ست … من با مریم شب و روز زندگی کردم من از مریم چیزهایی یاد گرفتم که زاویه ی دید من به زندگی رو بحدی تغییر داده که وقتی یادم میاد قبلا چطور فکر میکردم شرمم میاد … من همراه مریم دماغ باد کرده م شکست و از شرم سرم پایین افتاد … من برام سوال بود که چرا عروس خونواده ی داییم که یه خانم دکتر متخصصه و تهران زندگی میکنه وقتی میاد روستای داییم میره طویله و میگه کمکتون میکنم پهن گاوها رو جمع میکنم چطور لباس کهنه ی مردانه میپوشه میره مزرعه نخود میچینه من فک میکردم اون منگله عقب افتاده ست وقتی تعریفشو میکردن میگفتن اونقد ارومه همیشه لبخند رو لب داره با همسرش بحدی بهم احترام میذارن کسی باورش نمیشه زن و شوهر باشن میگفتم لابد چه بدبختیه که واسه راضی کردن بقیه اینکارها رو میکنه اگه بدبخت نبود مدارش انقد پایین نبود که همچین جذبی داشته باشه و عروس یه خانواده ی روستایی نمیشد تو تهران عروس یه خانواده ی انچنانی میشد ولی بااین فایلها با دیدن مریمی که بانوی اول این سایته با دیدن مریمی که توی امریکا زندگی میکنه و اگه اراده کنه میتونه بره تو گرونترین پنت هاوس گرونترین شهر امریکا زندگی کنه و کلی خدم و حشم بگیره اما اینجا داره فضله ی حیوان جمع میکنه فهمیدم من منگلم من عقب افتاده م نه اون خانم دکتر فهمیدم خانم دکتر مدارش پایین نیست پسر دایی من مدارش بالاست کسی که از اول راهنمایی از روستا رفت و تو شبانه روزیها درس خوند دانشجوی دانشگاه شریف شد و هیچوقت برنگشت پشتشو ببینه و هیچ چیز مانعش نشد تا به رویاش برسه کسیکه الان تو رشته ی مورد علاقه ش دکترا داره و سالها قبل از اینکه مثل الان ثروتمند و صاحب شرکت و پرسنل بشه و یه دانشجوی ساده بود به برادر بزرگترش گفت من یک ریال از ثروت پدرمو نمیخوام همه برای تو ، فهمیدم کسی سرش بالاست که دماغش باد خالی داره اونیکه سرش پر از اگاهی و بیداریه فروتن و افتاده ست از تجربه های جدید نمیترسه چون شخصیتش بالاتر از اینه که با جمع کردن فضله ی گاو و جوجه سنجیده بشه … من فهمیدم هیچ طبقه ی اجتماعی وجود نداره هیچکسی از هیچکسی برتر نیست تنها تفاوت انسانها در اگاهی اونهاست ولاغیر… استاد چی بنویسم که کسیکه این کامنت رو میخونه حال منو بفهمه … حال کسیکه مثل معتادی بود که موادش توجه دیگران بود موادش ترحم و دلسوزی بود موادش کسی بود که یدکش بکشه یه منجی موادش رفتار خوب بقیه بود ولی حالا … نمیشه نوشت استاد نمیشه نوشت من الان چه حالی دارم فقط سکوت میتونه حال منو بیان کنه و کسایی که این کامنت رو میخونن و نمیتونن حالشونو توصیف کنن منو میفهمن ….
میخوام فایل رو باز کنم و وارد دنیای اگاهی ها و زیباییها بشم و نکات زیباشو بنویسم با توکل به الله خدایاشکرت
صدای گرم و جذاب مریم ، فصای بهاری و سرسبز پرادایس ، اروی زیبا ، بلویر میلواکی ، بزرگ مرد پردایس با چکمه های ارتشی که حواسش به همه چی هست حتی افتاب که صبحها کجای پردایس زیباست و عصرها کجا که سلطان توجه به نکات مثبته ، واقعا استاد افتاب زیباییش و وجودش یکی از بزرگترین نعمتهاست حالا خونه ای داشته باشی که هم طلوع و هم غروب توش دیده بشه و نور به داخل خونه بیاد واقعا یک نعمته ، افتاب بحدی انرژییش مثبته که میگن پیاده روی توی افتاب افسردگی رو درمان میکنه ،خونه ی روی اب،دریاچه ، سانتافه ،کوروت ، براونی و انلوه درختان و سرسبزی خدایاشکرت
اتیش زیر خاکستر عین اگاهی ها میمونه یعنی کسیکه چند بار بشنوه که تحسین زیباییها راه ورود زیبایی به زندگیه و روش کار کنه و نتایجشو ببینه این شعله یه که تاابد روشنه حتی اگه از یه جایی به بعد بهش عمل نکنه اینو میدونه حتی اگه فراموشش بشه روزی که تکرار بشه میگه اره میدونم و اکسیژن رسانی بلویر همون عمل به دانسته هاست که باعث میشه اتش زیر خاکستر شعله ور بشه و نتیجه ش سوزندون اون شاخ و برگهای اضافیه که بعدش جاشون چمن تازه سبز بشه ،استاد عزیزم چقد ذوق کردم وقتی در ادامه ی فیلم شماهم مثال مشابی برای اتیش زیر خاکستر زدید خدایا هزاران بار شکرت
چقد قانون تکامل زیباست عجب لطفی خدا به انسان کرده بااین تکامل نه یک شبه به چیزی میرسی که در حدش نیستی نه یک شبه م سقوط وحشتناک میکنی و جالبتر اینکه وقتی یه راهی رو رفتی انگار تریلیه که ساختیش اگر برگشت هم داشته باشی دفعه ی دوم خیلی راحتتر بالا میایی خدایاشکرت
چقد این جاروی دندانه دار خوبه که برگها رو میشه باهاش جمع کرد ، خدای من تمام جهان جزء به جزء فقط بر اساس قوانین یکسانی عمل میکنه یعنی درست در زندگی انسان چه قانونی هست در طبیعت هم دقیقا همین قانونه ، درختی که هرس نشه رشد نمیکنه یا مسیر رشدش نادرست خواهد بود مثل انسانی که شاخ و برگهای اضافیش رو هرس نکنه رشد نمیکنه ، زمینی که بهش افتاب نخوره و زیر برگهای پوسیده بمونه چمن تازه نمیده عین ادمی که اگاهی دریافت نکنه لایه های گندیده ی وجودش رو لایه روبی نکنه رشد نمیکنه و هزاران مثال مشابه خدایاشکرت
گراپل عجب وسیله ی فوق العاده ایه چقد کارها رو راحتتر کرده ،اردکهارو خدا هنوز سفید سفید تمیز تمیزن ، اسکوترها رو مثل اینکه رفته بودید عشق و حال ،صندلی های زیبامون ، مریم عزیزم وقتی داری از جاروی دندونه دار حرف میزنی تعریفشو میکنی اونو در حد گراپل تراکتور میبینی بهم این درس رو میده که چقد باید داشته هامونو محترم بشمریم چقد باید بزرگشون ببینیم چقد باید تعریفشونو بکنیم اصلا خدای من ،من دیونه ی این اموزشهای عملیم وقتی کسی از چیزیش تعریف میکرد بقیه لب و لوچه چرخون و پشت چشم نازک کنان صورتشونو برمیگردوندن که اووف یارو رو چه خودشو تحویل میگیره اما الان میفهمم که باید باید خودتو و تمام داشته تاتو تحویل بگیری در حد تیم ملی خدایاشکرت
عزیزم مریم میگه زمین تعجب کرده فک میکرد دنیا قهوه ایه الان فهمیده اسمون ابیه😂،تبر برقیه عالی و یک هیزم شکن حرفه ای که قراره واسه شبهای بهاریمون کلی لاگ اماده کنه که بشینیم گپ بزنیم و لذت ببریم ،واقعا دونفر که شب و روز باهمن چقد میتونن حرف برای گفتن داشته باشن که از هم سیر نشن و برای شبهاشون برنامه بچینن غیر از اینکه عشق الهی بینشون باشه و از طرفی استاد سایت زیباترین و بزرگترین نعمت زندگی شماست که یک دریچه ست برای ارتباط با هزاران نفر شما دو نفر فیزیکی کنار هم هستید ولی هزاران نفر روحا در کنار شمان حرف میزنن و شما صداشونو میشنوید و یه جورایی به یک منبع بی پایان ان شاءالله وصل هستید خدایاشکرت
داک مهاجر زیبا ، استاد مرتب لاگ ها رو تو فرغون چیده ،استاد و مریم که برگها رو جمع کردن با بلویر و جارو حالا از خودشون پرسیدن چطوری از این راحتتر و در نتیجه هدایتشدن به دستگاهی که برگها رو جمع میکنه و ان شالله اونم به جمع ابزارالات و ادوات پردایس اضافه میشه خدایاشکرت
استاد عزیزم ما ازشما یاد گرفتیم هر بعد زندگیو رو که ادم همت کنه پاکسازی کنه مثل پردایس زیباتر و زیباتر میشه ،وااو استاد واقعا جایی که نور نیست اسمون به طرز عجیبی زیباست من اولین بار توی سن پونزده شونزده سالگی رفتیم یه روستایی مهمونی شب با دخترشون رفتم بیرون و یک ان اسمان رو دیدم ستارگان و کهکشان راه شیری کاملا معلوم بود خدایا مبهوت شدم و میگفتم اسمان اینجا چراانقد پرستاره و زیباست و طفلک اون دختره میگفت مگه اسمون بی ستاره هم هست حالافکرشو بکن برای شما که توی تمپا شبش عین روزش روشنه و ستاره ها دیده نمیشن اسمون تاریک اینجا دیگه چه نوربارونیه خدایاشکرت
به به چای اتیشی من کل سفر به دورامریکا و زندگی در بهشت منتظر همین چای اتیشی بودم باوجودیکه چایی نمیخورم ولی بازم چای اتیشی یه چیز دیگه ست😍،ماشالله به زورتون استاد ،چقد کار این تبر راحته ،ای جان این تنه چقد باحال شد کاملا قرینه و زیبا،و مریمم چه زیبا همه رو هرمی چیده و روشم علامت گذاشته،عزیزم اسناد هیزمو گاز میگیره میگه این مداله😂 اصلا یه جوریی لذت بردن رو با کار یکی کردید که ادم حس میکنه هیچوقت خسته نمیشید خدایاشکرت
راستی دیشب تو کامنتم نوشتم دلم بارون میخواد الان یک رعدو برقی میزنه بیا و ببین😍 خدایاشکرت
سپاسگذارم بخاطر این فایل عالی استاد و مریم زیبارو
از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست
سلام به مهسای عزیزی که چشمانم را پر از اشک کرد
از ساعت ۴ صبح بیدارم و الان ساعت ۷ شده و من یک ریز غرق راز و نیاز با خداوندم بودم خدایی که بارانی میباراند که هر قطره ش روحم را صفا میداد . من توی حیاط بودم و توی این سکوت که هیچ صدایی نبود و همه در خواب بودن با خدای خودم عشق میکردم … امروز زیباترین روز عمرمه و من الان اماده ام برای یک سفر یک روزه برم و برگردم و تمام وجودم با خدا یکی ست و از حالا میدانم چه روز شگفت انگیزی خواهد بود امروز . مهسا من زندگیمو با خدا شریک شدم حال خوبم رو درامدم رو ارتباطم رو همه چیو … پریروز به استاد گفتم خوش بحالت لری رو داری و همیشه کمکت میکنه و من یک لری میخوام و امروز وسط حرفها بقران قسم من اینو یادم نبود ولی خدا بهم گفت من همون لری میشم که آرزوشو داری و الان چند دقیقه ی دیگه حرکت داریم و قلبم گفت یه سر به سایت بزن و اومدم با زیباترین فیدبک عمرم روبرو شدم با مهسایی که خدا بهش الهام کرده بهم بگه من مستجاب شدم فکرشو بکن مهسا تو کی این پیامو نوشتی کی خدا از زبان تو منو پذیرفت ساعتها قبل از اینکه من این اندازه زیر بارون با اون یکی بشم … مگه میشه من این خدا رو ول کنم … از همه عالم بریدم برای او …
مهسای نازم دوست مهربانم با تمام قلبم سپاسگذارتم که پیام خدا رو بهم رسوندی و امیدوارم قلبت مامن الهامات و هدایت ها باشه
دوستتت دارم همسفرم در این راه بی پایان و شگفت انگیز
از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست
سلام مهسای خوبم که تمام امروز بدون اینکه خبر داشته باشم کنارم بودی و من امروز دعا کردم خدا یک دوست اشنا به قوانین بهم بده و روحمم خبر نداشت اونجا که من لذت میبردم خدا اینجا تو سایت دوست رو بهم عطا کرده ،دوستی که حرفهای گفته شده ی منو شنیده و منو به یاد خودم اورد … شاید این جمله ی منو که انتخاب کردی و خودم اصلا یادم نبود زیباترین چک اپ فرکانسیه تمام این دو سالم بود درست نقطه ی صفر کلوینم بود و من الان درست بعد از یک سال و نیم تونستم به اون ارزوم برسم و بزرگترین ترمز عمرمو پیدا کردم و الان چقد همون اتفاقات گذشته که مغزمو مثل موریانه میخوردن باعث عمیق ترین شکرگذاری ها در قلب من میشن …
اما بحث بزرگ شدن رو مهسا امروز عصر درک کردم امروز برای من بسیار عجیب بود با یک شکرگذاری و راز و نیاز خدا شروع شد و یک سفر به یک شهر دیگه و انگار تمام ۱۶۰ قسمت زندگی در بهشت باهم برای من رخ داد من امروز تمام جاده نگاهم به اسمان بود و به ابرها به بارانی که میبارید و ابی که از زیر چرخ لاستیک ها پرتاب میشد مثل تمام جاده ها و اسمانها و ابرهای سریال ،به محله ی اعیانی و بسیار زیبا و تمیز و ساکتی هدایت شدم که همچون محله ی ویلایی استاد هزاران نکته ی مثبت داشت و فرکانسش بحدی بالا بود که منو مست کرده بود از حس تحسینی که با دیدن دخترهای جوان زیبایی که از خونه های بزرگ بیرون می اومدن و سوار ماشینهای شاسی بلند میشدن در وجودم طنین انداز میشد بدون کوچکترین حسرتی ، به درختهای پر از شکوفه ای که همچون درختان پردایس زیبا و روح نواز بودن و از عکس گرفتنشون سیر نمیشدم ، به یک غذای فوق العاده که به علت تعطیل بودن رستوران و بیرون بر بودنش در جایی خوردیمش که نمیدونستم غذا بخورم یا به اسمان و تشعشعهای نور خورشید پشت ابرها و چمن و درختها و ویلاها نگاه کنم مثل شیرینی خوردن استاد لب جاده ، به جاده های پر تریلی همچون جاده های امریکا ، به مزارع پر از گاو و گوسفند همچون مزرعه های نزدیک پردایس،به تراکتورهای فوق العاده پیشرفته همچون تراکتور استاد که در مزارع اطراف جاده کار میکردن،به رودخانه ای که از وسط شهر میگشت و دو طرفش با درختان بلند و سرسبز پوشیده شده بود همچون رودخانه ی تمپا ، به ساحل دریایی که نمیدونستم چطور زیبایی و رنگهای دریاشو شکر بگم چون هیچوقت دریا رو انقد زیبا ندیده بودم سه طیف رنگ داشت و مات و مبهوتش بودم همچون ساحلهایی که استاد میرفت به ته مانده ی غذایی که دور نریختم و اونجا کلی سگ بودن و مثل استاد به همشون نون دادم ، به زیباترین طلوع و غروب چون زیباییهای پردایس …. شاید هیچکس باور نکنه امروز من اکثریت تجربه های یکسال استاد رو در یک روز یا دیدم یا تجربه کردم فقط برای یک چیز … خدا منو روی دوشش گذاشت و جواب تمام شب و روز نکته نوشتنهامو اینجوری بهم کادو داد تا عصر بهم یک خبری رو بده عین اون کسایی که خیلی خیلی دوستت دارن و کلی بهت محبت میکنن و سعی میکنن اروم اروم بهت یه خبر بد رو بگن تا شکه نشی و خدا همینجوری منو در اغوش کشید و یک خبر فوق العاده بد بهم داد خبری که ظاهر خیلی بدی داره و یک ماهه رخ داده و خدا نگذاشته بود من بفهمم تا درسم تموم بشه و همسرم گفت در استانه ی ورشکستگی هست و کل پولش رو از دست داده و ما الان در نقطه ی صفر مطلقیم و حتی من دویست میلیون طلا براش فروختم اونم از دست داده و دویست و پنجاه میلیون پول مردم که قرار بود حدود ششصد میلیون طبق قرار کاری بهشون بگردونه به باد رفته… و اما من اینجا فهمیدم که خدای من ،من چقدر بزرگ شدم من چقدر عزیز خداوندم که ناراحتیم یک دقیقه هم طول نکشید و نشستم برای همسرم از قانون گفتم از اینکه الان اون روزیه که خدا وعده داده که هرکسی بهش مصیبتی وارد شده بگه انالله و اناالیه راجعون و بتونه ذهنشو کنترل کنه و عقلشو بذاره کنار و از خدا طلب هدایت کنه تا قدم بعدی براش معلوم بشه از صابران خواهد بود و خدا به صابران زیباترین وعده ها رو میده به همسرم گفتم همه ی طلاهام فدای سرش فقط قدم اشتباهی برنداره اون کسیکه در کار خیانت کرده تاوان کارشو میده ما حق خدایی کردن براش نداریم ما طرف خودمونو درست میکنیم مطمئنا پاداش خداوند فراتر از حد تصور ما خواهد بود ،گفتم بدهی هامونو به کمک الله میدیم فقط به شرطی که کنترل ذهن کنی و هیچ نقشه ی منفی نکشی و گفتم و گفتم و اونم اروم شد و وقتی رسیدیم خونه منو در اغوش گرفت و عمیق به خواب رفت … من امروز بزرگ شدنم رو در حدی احساس کردم که یک ان دیدم دیگه نه توانایی خرید خونه ای هست نه پولی هست و حالا حالاها وضعیت معلوم نیست اما خدا شاهده که من لحظه ای از رحمتش ناامید نشدم من هیچ در بسته ای در مقابل خودم ندیدم و دست از هیچ ارزویی نشستم قلبم بهم گفت خدا میدونست تو امروز ازمایش میشی و از صبح کنارت بود میدونست سربلند بیرون میایی برای همین پیشاپیش این همه پاداش به من داد … مهسا کنار ساحل هیچ کسی نبود و من با صدای بلند با خدا حرف میزدم و امواج دریا بخاطر باد به شدت به ساحل می اومدن و همون لحظه دختر چهارساله م یه گل قرمز اورد گفت مامان اینو بنداز به اب کادو برای خدا و اصلا نمیشه گفت اون لحظات چقد روحانی بودن …
ووقتی رسیدم خونه دیدم مهمون داریم گفتم خدایا خسته م بگو برن و احوالپرسی من همانا و بلند شدن برای رفتنشان همانا … اخ مهسا من پریشب نوشتم روی یک کاغذ بزرگ و زدم به دیوار که خدایا من و تو تو زندگی من شریکیم من لذت میبرم و تو کارها رو انجام بده و این زیباترین شراکت من تا اخر عمرم خواهد بود …
مهسای خوبم ممنونم که دوست عزیز عباس منشیه من شدی تا از تمام اتفاقات خوب امروز برات بگم که اگه این کامنت تو نبود شاید هرگز اینها نوشته نمیشدند ولی الان ماندند به یادگار از امروز ….روزی که شاید کل زندگی من به قبل و بعدش تقسیم بشه … خدایا هزاران بار شکرت
از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست
سلام سیمای نازم و خوشحالم که نوشتی خواهرت سیما چون دقیقا اسم خواهرم سیما ست و تو هم سیمای دوم منی .
عزیزم قلبم چقد این کامنتت زیبا بود که برای منی که توی یه منطقه ای که تو گذشته بد میدیمش و الان شیدای زیباییهاشم و شمایی که تو المان و ازادی و دریاچه و طبیعت زیبا زندگی میکنی اصلا محیط مهم نیست فقط ذهنه که مهمه فقط درونه که مهمه که اگه مثبت دیدی همه جا مثبته و اگر منفی دیدی همه جا منفیه.
امیدوارم بیشتر از این باهم در ارتباط باشیم و از بهترین روزها و رشدت برام بنویسی
خواهر ناز من
از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست
سلام زینب عزیزم
اخ اگه بدونی چقد دلم برای کامنت نوشتن توی سریال تنگ شده بود و چقد منتظر دوباره دیدن روی ماه مریم و استادم و این فیدبک زیبای شما باعث شد دوباره کامنت بذارم
منو بردی به یه روز رویایی حدود یه سال قبل روزیکه واقعا خوشحال و اروم بودم و امروز بعداز یکسال از اون روز که فراز و نشیب های زیادی طی کردم باز آروم ارومم شاد شاد باورت نمیشه چه بی اندازه خوشحالم شکرگذارم از صبح تا شب شکرگذاری مینویسم فایل گوش میدم کتاب میخونم و حالم یه جور مستانه ای خوبه …
زینب جان بهت تبریک میگم که داری به محصولات نزدیک میشی منم تقریبا نصف پول دوره ی عزت نفس رو جمع کردم و هرروز و هر لحظه از خدا میخوام بقیه شو برسونه تا بخرمش چون تمام سلولهام این دوره رو میخواد و اینکه شما گفتی داری دوره ی موردنظرتو میخری برام یه حس خوب بود که بزودی منم صاحب دوره ی عزت نفس میشم
اههه استاد کجایی تا قربونت بشم اگه این کامنتمو میخونی بدوننننن دووووست دااااارم
ممنون زینب جان که بهم فرصت کامنت نوشتن دادی عاشقتم
در پناه الله باشی
از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست….