سریال زندگی در بهشت | قسمت 161

سلام خدمت استاد قشنگم و مریم جون

با دیدن این سریال احساس میکنم به اصل بیشتر نزدیک میشم

همون اصلی ک ازش حرف میزنید

شما همیشه میگید اگر به اصل بچسبید هرچیزی لازم باشه بهتون گفته میشه

من احساس میکنم این سریال و که میبینم به ریسمان الهی چسبیدم

کاملا قلبم باز میشه

مقاومتام کم میشه

اجازه میدم رو جریان رودخونه سوار بشم و حرکت کنم همراهش

استاد باورتون نمیشه من امسال رو سال کار کردن بهتر نام گذاری کردم و گفتم ک باید امسال بتونی مغزت و بهتر برنامه ریزی کنی باید بتونی بهتر روی خودت کار کنی… و چند روزی میشه ک بهم الهام شد بیام فایل هام رو باز بینی کنم و ادیت کنم…قسمت هایی ک مثال های منفی هست رو پاک کنم قسمت هایی ک از اصل حرف نزده رو پاک کنم …کتابهای صوتیم رو کاملا پاک کنم…و وقتی این پروژه رو شروع کردم تازه فهمیدم ک یکساله پیش من چقد سعی و کوششم پراکنده بوده… من همش داشتم فایل گوش میدادمااا حتی وسط مهمونی حتی روز عید و هرجایی ک فکرشو کنین … ولی سعی من پراکنده بود… کانون توجهم رو اصل و فرع بود و یه معجونی شده بود واسه خودش… خلاصه چند روز از این پروژه تمرکز بر اصل میگذره که اصلا نتایج من دیوانه کننده شده… چیزی ک سالها آرزوش و داشتم دیدم… چندتا اتفاق دیگه ام به فاصله دو روز رقم خورد … دفترم و برداشتم و نوشتم همشو ک یادم باشه که ادامه بدم و از این به بعد تمام اتفاقات خوب بعدی و بنویسم ..استاد من از اون آدماییم ک باید سرم به سنگ بخوره کلا تجربه محورم…ولی خب خوبی این مدل اینه که دیگه با پوست و استخونم درک میکنم … اصلا بنظرم تجربه استاده اصلیه آدماست…بقیه فقط هینت میدن

من کانون توجهم پراکنده بود و برای همین یوقتایی رو ابرا بودم یه وقتایی قعر زمین و بخاطر همین ناخوداگاه یه باوری و ساخته بودم که همیشه هم که نمیشه حالت خوب باشه … ولی بخدا میشه … اگر نمیشه باید ببینی خوراک ذهنت چه معجونیه … معجون و خالص تر کنی.. ما چجوری تا مسموم میشیم به غذاهایی ک دیروز خوردیم فکر میکنیم …خب احساس هم ک مسموم میشه باید به فکرای دیروز شک کنیم …ما وقتی مسموم میشیم ک نمیگیم حالا آدم باید مسمومم بشه دیگه … احساسم همینه باید همیشه رو طیف مثبت باشه …ایده آلش همینه… هرچی ورودی هارو فلیتر کنی به ایده آل نزدیک تر میشی … استاد شما به من یاد دادید ک اصل یعنی چی … استاد واقعا شما از هرکدوم از ما یه استاد ساختید.. من نمیتونم اسم خودمو بزارم شاگرد.. آخه الان میتونم آدمای هفتاد ساله ای ک کوله بار تجربه هستن رو نصیحت کنم و راه حل هایی بدم ک تو هفتاد ساله عمرشون اصلا بهش یبارم فکر نکردن…ولی خب حالم از نصیحت کردن بهم میخوره..چون به این نتیجه رسیدم ک چه نتیجه گرفته باشم چه نگرفته باشم نصیحت کردن کلا باعث تغییر هیچکس نمیشه…چون انسان ها تو دونستن مشکلی ندارن تو عمل کردن به دونسته ها لنگ میزنن…وگرنه جمله های شما همون بار اول ک شنیدم کاملا متوجهش شدم و میتونستم کلاس بزارم و سمینار بزارم تک تک و کلمه به کلمه برای همه بگم … ولی طول کشید تا بفهمم عملم با حرفم یکی نیست …طول کشید تا بفهمم دونستن تازه اوله راهه.. همه آدما تو دونستن استاد هستن…ولی چرا تو عمل کردن لنگ میزنن؟ چون دونستن تا باور کردن باز فاصله داره…

استاد حرف شما چقدر قلبم و آروم کرد.. اینکه میگید جریان خیر و شادی همیشگیه …بدبختی ها و غم ها گذراست فقط اومدن ک به ما بگن چی میخوای خواستت چیه و وقتی آگاه بشی وظیفشون به پایان می رسه و میرن

اصلا بدبختی هم در خدمت خود ماست غم هم در خدمت انسانه وقتی خدا میگه کل این دنیا رو مسخر شما کردیم یعنی هرچی اینجا وجود داره میخواد به شما خدمت کنه

پس چرا ما انقد از مشکلات میترسیم درحالیکه فقط وظیفشون خدمت رسانی به ماست

چرا انقد در مقابلشون جبهه میگیریم و اجازه میدیم چندین مدت کسل و غمگینمون کنن

اونها فقط دارن ب ما خدمت میکنن … برخلاف ظاهرشون باطن زیبایی دارن … وقتی از ظاهرشون اعراض کنیم اونوقت میبینیم چقدر خوشگل بودن اتفاقا … چه زیبایی هایی رو داشتن در درونشون.

مث همین رودخونه ی زیبا … این رودخونه زیبا و بینظییییییررررررر در داخل یک تضادی بوده که یه روزی بهش برخوردین و تونستین فقط اعراض کنید ازش … من خودم وقتی میخوام برم تو شهرمون دور بزنم واقعا هیچ جایی و نداره حتی جاده ماشین رو هم نداره برای تفریح … بعد شما میگی الان همونجایی ک زندگی میکنید دو هزارتا رودخانه داره ک با هر وسیله آبی تردد میکنی و انواع و اقسام آفریده های خدا رو در طول مسیر میتونی ببینی و لذت ببری …اونم بکر و تقریبا خلوت.. وقتی میبینم اونجایی ک رفتید خلوته با خودم میگم خدایا پس چقدر جاهای دیدنی داره که مردم هنوز وقت نکردن اینجا بیان… چقدر وسیعه اونجا …کل شهر مارو تو بیست دقیقه رانندگی میشه رفت و دید …شما پنج ساعت فقط قسمتی از یکی از چندین تا رودخونه اونجارو پیمودید و به چشمه نرسیدید…استاد شاید برای شما عادی باشه ولی من ذهنم باورش نکرد گفتم حالا استادم داره بزرگش میکنه ها مگ میشه پنج ساعت بری به اخرش نرسی.. بعد گفتم آره میشه استاد ک صداقتش ثابت شده این ذهن ندید بدیده توعه که داره مقاومت میکنه…استاد وقتی حیوونای عجیب غریب و نشون میدید ک خیلی ریلکس کنار آدم ها هستن من همش فیلم و نگه میدارم میزنم عقب ک ببینم واقعا درست دیدم…من یبار جلوی خونمون یدونه شغال دیدم چندین بار برای همه تعریف کردم 😂🤦🏻‍♀️ بعد وقتی میبینم شما انقد عادی میگید حالا اینم یه الیگتوره اینم یه فلامینگوعه اینم یه گرگه ک کشتیمش آره اصلا دیوانه میشم میخوام واقعا این نزدیکی ب حیوونا رو تجربه کنم … من چندین بار فیلمو برمیگردونم تا فقط باورم شه ک چشام درست میبینن …یکی از علایقم اینه که برم آلاسکا و یه دونه گوزن عظیم و وسط خیابون ببینم … اصلا باورم نمیشه حیوونا و پرنده هایی ک نشون میدین انقدر به انسان نزدیک باشن مگه میشه… آره حتما میشه میبینم مطمئنم…😌💜 واقعا مرسی از اشتراک تجربیات خفنتون مرسی که مارو محرم میدونین..این فضا و این سریال فقط تو مدار ما و شماست بقیه تو کدوم مدار سیر میکنن الله اعلم …ولی من تو این مدار میخوام جا پامو هروز محکم تر کنم این هدف من از زندگیمه🌎