https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/04/abasmanesh-8.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-04-14 11:28:592021-04-22 22:28:46سریال زندگی در بهشت | قسمت 162
208نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
بارها خواستم یک کامنت بذارم روی سایت اما به محض دریافت الهام، به حرف های دقیقا ۱ثانیه بعد از الهامم گوش میدادم که میگفت بی خیال ،چیکار داری بشین رو خودت کار کن وعمل کن ،حوصله داریا بیا بریم یکم بخوابیم اصلا!!!
البته اینم بگم کلا وارد هر حوزه ای شدم یه جوری بوده که اهل صحبت کردن نبودم و فقط گوش دادم و موضوع رو گرفتم وتک و تنها مسیرم رو رفتم وفقط عمل کردم و میدونستم که من موفق میشم ،میدونستم که خودم نتیجه ای که میخوام رو رقم میزنم و خداییش همینم میشد!! والبته که الان کمی متفاوت تر نگاه میکنم به داستان در واقع سعی میکنم از غالب من انجامش دادم بیارمش بیرون وبپذیرم که اگر اون موقع هایی هم که تنهایی انجام میدادم هر کاری رو ونتیجه هم میداد به هدایت و الهامم گوش دادم وانجام دادم وشده و اگر در آینده قرار باشه گروهی کاری رو انجام بدم باز تسلیم باشم چون قطعا قراره اون کار خیلی راحت به نتیجه برسه*
قبل از هر چیز دیگه ای در مورد خودم وآشناییم با استاد عباس منش بگم ، من برق قدرت خوندم وزمانی که مشغول کار در پروژه بازسازی استخر به عنوان مسئول برق حضور داشتم با پیشنهاد برادرم که معمار اجرایی خیلی خوبیه روبرو شدم که گفت بیا برو توی این دوره ی خصوصی دکوراسیون داخلی شرکت کن و منم رفتم ،،،
توی این دوره عاشق یه دختر شدم——- خلاصه ما دلمون رفت دیگه ،،هیچی ،،
به این موضوع هم کاری ندارم که عاشقی من درواقع معنیش اون موقع این بود که میخوام اون دختر عروسکی باشه واسه من و طبق خواسته های من عمل کنه خخخ و فکر میکردم عاشقم دیگه ۱سال کلاس میرفتم و هر روز عاشق تر ،، و از جایی که اهل حرف زدن نبودم و به خصوص در این مورد اعتماد به نفس نداشتم که برم جلو و درخواستم رو بگم ،
و تمام رفتار من از غالب اصلی مرتضی شکراللهی در اومده بود سعی میکردم با رفتارم جلب توجه کنم ،همیشه زودتر از همه از کلاس میرفتم و سر خیابون توی ماشین منتظر میموندم تا اون دختر بیاد و ببینم از کجا میره ؟با کی میره؟ و …..
از درونم له بودم
کلاس من پنجشنبه و جمعه بود اکثر اوقات پنجشنبه بعد از کلاس میرفتم با دوستانم باغ و تمام فکر وذکرم این دختر بود
شب توی باغ دراز کشیده بودم و توی تلگرام تاب میخورم داخل گروه ها و کانال ها یهو یه کانال دیدم که دقیق یادم نمیاد چی نوشته بود اما در مورد قانون جذب بود ،رفتم داخلش و یه کلیپم دیدم و خیلی خوشحال شدم که توی اون فیلم طرف با کمی صحبت در مورد قانون جذب پکیج آموزشی خودش رو تبلیغ میکرد ، آقا من مخم روشن شد که با قانون جذب اون دخترو جذبش میکنم خخخ
فقط قیمت پکیج کمی بالا بود و من نمیتونستم بخرمش ،فکر کنم ۳۰ ،۴۰ تومن پول داشتم ….دوست من پوکر بازی میکرد ، من با حس خوب گفتم آقا بیا با این پول من بازی کن و زیادش کن تا من بتونم پکیج بخرم وخیلی شاد و خندادن این کارو انجام دادیم و نشستیم پای بازی هی پول داشت زیاد میشد و تقریبا رسیده بود به ۳۰۰ تومن که توی یه بازی همه رو رفیقم باخت ، هیچی ،،
ما یه سیگار روشن کردیم با حس بد نشستیم و رفیتم توی فکر
و تقریبا چند هفته بعد یکی از دوستان دیگم اومد خونمون ، این وسط داخل پرانتز بگم که همیشه من انرژیم دلی خوب بوده و اطرافیانم مثلا میگن اگه موری بگه این کارو بکنیم انجام میدیم چون دل موری درست میگه ، دوستم اومده بود خونمون که پیش من شب بشینه پوکر بازی کنه
اول شب رفتیم بیرون باهم یه تابی بخوریم بهم گفت چته موری چرا گرفته ای؟؟ گفتم من دلم میخواد پکیج قانون جذب رو بخرم که باهاش اون دختره رو جذب کنم میخوام پولی بهت بدم که امشب برای من بازی کنی و انشالله ببری تا اونو بخرم ،، دوستم گفت پکیج چی مرد حسابی من روی فلشم دارم یه پکیج !!!!
ما رو میگی خوووووشحال
خلاصه گفت پکیج عباس آقا رو دارم که در مورد قانون جذبه
اون فایل ها رو برای من ریخت و البته همون شب توی خیابون کمی گوش دادیم که اولش گفت این فایل ها برای کسی که بهاشو پرداخته مجازه و گروه تحقیقاتی عباس منش برای غیر از این راضی نیست در واقع
من گفتم دادا این فایل درست نیست دیدنش که !! دوستم گفت بابا بی خیال این طرف الان آمریکاست این فایل ها رو هم امیر از فلان دوستش گرفته حالا ما گوش میدیم اون که دیگه رفته آمریکا و راضیه تهش!!!!!!!!!!!!!!!!
خلاصه ما قبول کردیم
پکیج قانون آفرینش استاد عباس منش که تازه کاملم نبود و صوتی هم بود
من از فردا افتادم به گوش دادن و نوشتن و تمرین ، که اوایل متعهدانه نبود تمریناتم
ولی حالم خیلی خوب بود
به شدت حواسم جمع بود خیلی خیلی توی بحث معماری با اینکه رشته ی تحصیلیم نبود قوی شدم و درسایی که داده میشد رو با علاقه کار میکردم و البته شوق وذقش از عشقی که نسبت به اون دختر داشتم بود و پشتشم که حالم به خاطر گوش دادن فایل ها خوب بود
من توی دوره دکور بهترین بودم طرح ها عالی فعالیت وتلاش و دیدم باز بود و همه استادا از من خوششون اومده بود همه ی بچه ها همش میگفتن آقای شکراللهی که بیسته آقای شکراللهی که به راحتی انجام میده این کارو ولی اصل کاری حرفی نمیزد خخخخ
توی این مدت خیلی به بچه ها کمک میکردم طرحاشونو میزدم حتی برای همین خانم ،،،
اعتماد به نفس داشتم و در شروع یادگیری نرم افزار تری دی مکس سریعا توی دیوار آگهی آموزش تری دی مکس گذاشتم و هنر جو داشتم و هر چی بیشتر میگذشت من بهتر وبهتر میشدم برای امتحانات عملی تری دی مکس و اوتکد نمره کامل رو میاوردم حتی توی کلاس خحیلی مباحث رو جلو تر از کلاس بودم وجالب بود استادم خیلی موقع درس دادن از من میگفت یهو درس رو قطع میکرد و میگفت مرتضی ببین این گزینه که رفتی و فهمیدی چکار میکنه که بعدا هم به همه درسش میدم این کارم انجام میده ،، و من هی بیشتر و بیشتر میفهمیدم داخل پرانتز از آگاهی امروزم بگم در رابطه با اینکه استادم برای من وقت میذاشت
بحث رحمن و رحینم بودن خداوند وهابم
استاد به همه درس میداد و این رحمن بودن رو نشون میده برای همه میگفت اما برای من رحیم هم بود ، االه اکبر چی بگم خیلی موقع ها میشه ساعت ها بهخ این آگاهی هام فکر میکنم غرق میشم در کلمه و معنی اون
یک روز من به خودم گفتم میرم جلو و حرفمو میزنم اما موقع عمل که شد نجواها بر من پیروز شدن و نتونستم ،عزت نفس نداشتم که رو در رو حرف بزنم
رفتم شب توی تلگرام حرفمو زدم وایشون هم خیلی عالی و تمیز گفتن من در رابطه ای هستم که میخوام روی تعهدم بایستم، هیچی ،،
باز حال بد یه مئت هم فایل ها رو گوش ندادم
آخرای دوره بود که از استخر بهار اخراج شدم که بخوام در موردش حرف بزنم ، مالک اون استخر شخصی بود که آمریکا زندگی میکرد صاحب چند پمپ بنزین بود
من کلا طوری رفتار میکردم که روزی که مجموعه ایستارت خورد منو بذارن مدیریت بند سازی چون چند ساله که ورزش میکنم
کلا رفتار هام مظلومانه بود که مثلا بگم بله من خیلی خوبم و من مطیع حرف های شما هستم حاج آقااااا ، مثلا ساعت ۳ بعد ازظهر شده بود و من هنوز ناهار نخورده بودم ولی چون میخواستم خودم رو نشون بدم کاری که اصلا وظیفه ی من نبود رو انجام میدادم ، جوشکار لنگ فلان صفحه بود من ماشین مجموعه رو بر میداشتم میرفتم اون کله ی شهر تا صفحه رو بخرم و بیام که کار راه بیفته و حاجی و مدیر واینا بگن به به چه انسانیه مهندس ، هیچی ،،
درسشو اگه بخوام بگم که کلی توی حرفام و رفتارم درس هست برای خودم و واقعا کتاب ها میشه نوشت
خودمو مظلوم گرفتم خب معلومه مورد ظلم قرار میگیرم ،، کاری انجام میدم برای کسی با دید اینکه درآینده اونا برای من فلان کارو انجام بدن ،خلا ایجاد میکردم چاله میکندم و درواقع با توقع کاری انجام میدادم
آقامن مریض شدم و بستری شدم بیمارستان
یه نفر از مجموعه نیومد ملاقاتم که هیچ زنگ هم نزدن ! و دقیقا اون مدتی که نبودم سر کار ،سر برج که شد حقوق اون چند روز رو ندادن!!
حالا کاری به این نداریم که بعدا به خاطر ناراحتی های من خود حاجی حقوقم رو دادن
اما معلومه این اتفاقات باید برام می افتاده
می افتاده که من بفهمم اشتباه دارم میرم، اما نمیفهمیدم!!!!
تهش من اخراج شدم از کارم بخاطر باز همین رفتارم
اما از جایی که به قول استاد از دید قران ظلمی وجود نداره حلا اگرم به ظاهر مورد ظلم قرار گرفتم خودم باعثش بودم و مظلوم گرفتم خودم رو بارفتارم ،
من بعد از پروژه استخر به پیشنهاد دوستم آخرای سال ۹۶ رفتم بندر عباس سر کار در نیروگاه گازی خلیج فارس ، حقوق خوب، رفت و آمد پرواز و همه چیز با خرج شرکت بود،
حالا این اتفاق خوبم برای کارهای خوبی که من از قبل انجام داده بود بود، خیلی کار خوب داریم ، به فلان هم کلاسیم بدون توقع و چاله کندنی کمک کردم ، توی حیاط خونمون باغچه ای وجود نداشت من موزایک ها رو در آوردم و دوتا انگور کاشتم ، کمک به طبیعت و بسیاااااااار زیاد از این مدل کارهایی که واقعا بدون هیچ توقعی انجام میدادم و درسی که برام داشت این بود که من بعد از اخراج شدنم همش ناراحت بودم و میگفتم اینا حق منو خوردن ، منی که این همه از خودگذشتگی داشتم و فلان نباید اخراج میشدم اما رفتم سر کار بهتری با حقوق ۳برابر تقریبا ، یعنی میخوام بگم حتی اگر ظلمم کردن در حقم در واقع ظلمی نبوده کمک بزرگی بوده که من وارد شرایط بهتری بشم و البته که این چیزا رو اون موقع درک نمیکردم،،
حالا موضوع خیلی خیلی مهم دیگه ای که درک کردم اینه که اولا من علاقه ای به رشته برق ندارم و نداشتم اما فوق لیسانس برق خوندم، چرا خوندم؟؟؟
یک بار من توی سایت کامنت گذاشتم و داستان تصادف سال ۸۸ رو توضیح دادم ، من به خاطر شرایط بیماریم بعد از تصادف مورد حمایت شدید خانواده قرار گرفتم که این پسر دیگه اون آدم سابق نمیشه وخیلی باید تحت مراقبت باشه و……. اونا به من گفتن تو باید درس بخونی تا بتونی پس فردا یه کار پشت میزی داشته باشی و اگرنه نمیتونی زندگی کنی و از این جور حرفا،
آره خانواده ام از سر عشق و دلسوزی این کارو میکردن منم شاکر وسپاس گزارم
و من به این دلیل در رشته ای که نمیفهمیدمش به سختی درس خوندم و به سختی نمره قبولی دریافت میکردم،،
حالا حساب کنید منی که تجربه کار نیروگاه نداشتم اما حرکت کردنم به سمت این پروژه هم به خاطر حال خوبی که گاها با گوش دادن پکیج ها داشتم بود ،خلاصه که تهش خوشحال نبودم سر اون کار و خب خطرات شدیدی هم که وجود داشت به کنار، من بعد از تقریبا ۳ماه که واحد ۵ راه اندازی شد دیگه برگشتم و گفتم نمیخوام بیام اونجا سر کارچون علاقه ای نداشتم ضمنا اونجاهم فایل گوش میدادم،،
برگشتم خونه و مدتی فقط و فقط فایل گوش میدادم و چندین سر رسید پر کردم و تمرین انجام میدادم شاید من کل روز رو داشتم روی خودم کار میکردم حتی موقع تمرین در باشگاه ، حتی موقع پیاده رفتن توی خیابون و با نگاهم همه چیز رو همه ی شغل ها رو همه ی درختا ،آسفالتی که بود و من میتونستم با ماشین به راحتی روش حرکت کنم ، کوه ها ، پرنده ها ، آدما و همه و همه رو تحسین میکردم و از بابتشون شکر گذار بودم ، استاد اسم یه کتاب رو میاوردن من کلیپ رو استپ میکردم و اول اون کتاب رو دانلود میکردم و ادامه میدادم بعد کتاب رو میخوندم نت برداری میکردم برای تمرین های جدید سر رسید جدید بر میداشتم،
از جایی هم که من ساکتم و فقط عمل میکنم هیچ سوالی نداشتم یعنی داشتم ولی فقط از اینترنت و شده بود ساعت ها مطالعه کنم تا بفهمم فلان موضوع چیه و توی این سرچ ها و تحقیقات فهمیدم اصلا پکیج من ناقصه و خب دلم میخواست کامل داشته باشمش عضو سایت اصلی هم نبودم ، یه روز دیدم نوشته پکیج های عباس منش با تخفیف فلان ، من عضو کانال تلگرام بودم نمیدونم اصلی بود یا نه یادمه شماره تلفن آمریکا استاد رو یا از این کانال یا نمیدونم از کجا بدست آوردم که آخر شماره بود۴۵۴۹ من سریعا به ایشون توی تلگرام پیام دادم و گفتم آیا شما اطلاع دارید کسی توی ایران پکیج های شما رو داره به قیمت خیلی کم کیفروشه و حتی گفتم که ما به شما میگیم عباس آقا ،، ایشون پیام دادن و گفتن ممنونم که اطلاع دادین وبله من به خاطر تولد فرزندم تا آخر همین نمیدونم ماه یا روز تخفیف گذاشتم !!!
من دلم قرص شد
اما بعد ها توی نمیدونم کدوم فایل شنیدم که استاد گفتن ما تخفیف قبلا داشتیم اما الان دیگه نه و فقط برای ۱۲ قدم هست که اونم دلیل داره که کاری باهاش نداریم،،،
آقا من با ۵۰ تومن که درواقع ۷۰ تومن بود که تخفیف هم گرفتم خخخخخ این خنده ها برام گریه هستااا!!!!!! هیچی،،
با شوق و ذوق از طریق جیمیلم بیشتر پکیج ها رو داشتم و همه رو دانلود کردم اما تعهد کرده بودم آروم آروم و بدون عجله و دقیقا همونطور که استاد میگه پیش میرم،
یه قران میخواستم که یکی از دوستانم بهم قران بزرگ و خوبی داد که تمام صفحاتش نمیدونم چی چی بود کاغذش فرق داشت خلاصه، آقا من بحث ظلم ،اختلاف ها،شکر گزاری و همه ی موضوعات رو توی قرانم علامت میزدم حالم عاااالی بود ،مستند راز رو دیدم ،پیشگویی آسمانی رو دیدم و مو به مو عمل میکردم همه چیز خوب بود
من حتی بعد از کتاب تجسم خلاق شاکتی یه کامپیوتر خیلی خوب که نیاز داشتم کانفیگش بالا باشه رو تجسم میکردم در عرض یکی دوماه بعد من بدون دادن ۱۰۰۰ تومانی صاحب کامپیوتر ۲۰ میلیونی شدم وبا اون کار طراحی دکوراسیون داخلی رو شروع کردم خیلی عالی بود درآمد خوب بود ولی بیشتر دوئست داشتم فایل ببینم و تمرین کنم وبیشتر دوست داشتم به جای اینکه زمان بذارم برای محاسبه تعداد یونیت فلان آشپزخونه پروژه ،وقت بذارم برای تمرین پروژه درون خودم و اونو تحلیل کنم،،
در کنار پکیج ها من فایل های رایگان رو هم میدیدم ویه روزم عضو سایت شدم ضمنا وقتی استاد میگفتن احساس خوب برابر اتفاقای خوب من تمامی این کلمات رو سرچ میزدم مطالعه میکردم ، فکر میکردم در موردشون به قران سر میزدم ، رفقا واقعا وقت گذاشتم ، واقعا تمرین کردم ، چند ساله تلوزیون رو حذف کردم وبه صورت گذری یهو چشمم بخوره بهش چون خانواده من هیچکدومشون توی حوزه فکری من نیستن اوایل برام مهم بود و سعی در تغیرشون داشتم اما امروز اصلا اهمیت نداره چون قدرتی وجود داره که اون خودش همه رو داره هدایت میکنه و من اگه بخوام اونا رو تغییر بدم جدا از اینکه توجه ام رو گذاشتم روی ناخواسته هام ،دارم میگم منم در کنار تو خدا یه قدرتی دارم و میتونم مامانم رو هدایت کنم اما این خلافه ،یجور شرکه من اینو آروم آروم فهمیدم ،،من توی اینترنت فایل های پی دی اف رایگان میخوندم و فایل های رایگان سایت روهمم که میدیدم ، میخوام بگم هر نتیجه ای گرفتم به خاطر اون رایگان ها بوده!!!
رفقا من بیشتر پکیج هخا رو تا حدوی دیدم و خب به شدت تمرین داشتم ، خیلی حرف ها دارم اما به دلم اومد بسه دیگه برو سر اصل مطلب ، اواخر سال ۹۹ بود من دیگه الهامات رو به شدت بهش توجه داشتم و خب خیلی موضوعات رو پذیرفته بودم ، به دلم اومد برم یک جای آروم و یک بار قران رو کامل بخونم
که هدایت شدم به تهران پیش دوستم ، همونی که پکیج های استاد رو بهم داد و گفت این پکیج های عباس آقاست،
روزها کامل تنها بودم و قران رو میخوندم وموضوعاتی که بهم گفته میشد رو میومدم توی سایت هم سرچ میزدم و میخوندم خیلی حال خاصی بود تا اینکه تموم شد میخواستم برگردم خونمون اما دوستم میگفت حالا وایسا ، یادمه میگفت وایسا این دم پخت که من درست کردم رو بخوریم فردا برو و به همین نام و نشون من ۴ روز موندم اونجا شب آرخ که قرار بود فرداش برگردم تا ۴ صبح خوابم نبرد ،دوستم شغلش املاک بود و دائم تو خواب حرف میزد و آدرس خونه و قیمت میداد به مشتری خخخخخ منم جواب میدادم بهش و میگفتم آره همین خوبه، هیچی ،،
یهو بیدار شد وسرفه کرد وگفت موری گفتم جونم دادا گفت دوس دخترم میگفت صدات خیلی خوبه، در واقع صدای خودش رو میگفت !!!!!!!
اما این حرف دوستم انگار یه جرقه بود توی سر من
توی پرانتز بگم که من از سال ۸۷ بعد از دیدن فیلم علی سنتوری عاشق سنتور شدم و با سختی های پیش رو خریدم سنتور رو و گوشی کار کردم و مدت ها توی حوزه موسقی بودم ، حتی میخوندم ، حتی بندر عباس وقتی از کار میومدم خونه میرفتم توی بیابون ها وبا نرم افزار هایی که صدای خواننده رو حذف میکنه آهنگ های مختلف میخوندم،،
اون شب بعد از این حرف امین یهو یاد خودم افتادم و توی نت سرچ زدم تست صدا ، که یک موسسه اومد بالا و من به امینت گفتم اینجا رو بلدی گفت آره سعادت آباد تقریبا ۴۰ دقیقه راه بود فرداش با موتور رفتیم اونجا که هوا هم سرد بود یادمه استاد عباس منش هم همون شب تقریبا همون موقع ها بود که یه فایل گذاشتن روی سایت که من کامنت گذاشتم و گفتم میخوام برم تست صدا بدم،،،
رفتم و قبول شدم و همچنین تست های بعدی رو و من الان با اون موسسه قرار داد دارم و به لطف الله رحمن تا پایان امسال آلبومم ساخه میشه،،
این نتیجه ی خوب و موفقیتم در واقع پاداش خواندن قران و فهمیدن و درک بیشتر وبیشتر تسلیم و از همه مهم ترعمل به ایده ها و الهامات بود همین ،،
به من الهام شد برو تهران در آرامش قران رو بخون من میتونستم مقاومت کنم و نرم ولی باور کنید انقدر تمرین کردم انقدر مراقب دیده وشنیده وکلام و رفتارم بودم و هستم که میدونستم باید برم ،، اینا هم هیچی ،،
من روانشناسی ثروت ۱ رو استارت زدم و باور کنید با خودکار های رنگی و زیباترین سر رسید تمام تمرینات و سوال ها رو جواب میدادم با عشق اما هیچی به خدا هیچی ،،
انسانی وارد زندگیم شد به روش و راه عجیبی و اون باعث شد من بفهمم که بابا تو پول وبها پکیج ها رو ندادی پس نتیجه نمیگیری راهت جنسش درسته اما دنده عقب که نمیتونی تا آمریکا بری گردن درد میگیری
رفقا همه ی پکیج ها رو حذف کردم ، تمام سر رسید ها رو پاره کردم حتی نت برداری ها از تمام کتاب هایی که استاد گفته بودن رو ، از جیمیلمم حذف کردم
با اینکه در گذشته سوتفاهم پیش اومده بود و من واقعا نمیدونستم ، بارها هم میدیدم وقتی اول پکیج میگه گروه تحقیقاتی عباس منش راضی نیست ، دقیقا اون لحظه دورنم یه چیزی میگفت تو داری کج میری ، اما من استدلالیم میگفت حالا اگرم اینجوریه بعدا پولشو میدی دیگه،
یادم نیست چه فایلی بود که من دیدم که استاد گفتن بچه ها نتیجه نمیگیرید اگر بهاشو پرداخت نکنید ، یه چیزی تو همین مایه ها بود من دیگه دلسرد شده بودم و ناراحت بودم که چرا ولی باز میدیدم و تمرین میکردم در واقع عادت شده بود معتاد بودم ،،
تا اینکه اون دوست خوب وارد زندگیم شد،،
ضمنا من توی همین حال بدیا پول کتاب رویا هایی که رویا نیستند رو پرداخت کردم که مثلا آروم بشم ،نیتمم بود که پول همه رو واقعا بدم چون من توی زندگیم انصافا خیلی نیک زندگی کردم خیر بودم همه جا الان که خیلی بیشتر،،
و ضمنا من تمامی فایل ها رو شاید به جرات بگم ۹۰ درصد فایل های رایگان رو دانلود کردم و دیدم و الان هر چی جدیدی بیاد میبینم
فایل های گفتوگوبا دوستان در کلاپ هاوس که به شدت عجیبن رفقا ،،
من از این گزینه ی مرا به سوی نشانه ام هدایت کن هم خیلی استفاده کردم ،
دقیقا بعد از حذف همه ی سر رسید ها و پکیج ها که پولش رو ندادم من خب تسلیم بودم گفتم الهی هدایتم کن ازت ممنونم که بهم فهموندی ونشونم دادی
من وقتی مرا به سوی نشانه ام هدایت کن را زدم ، کتاب رویاهایی که رویا نیستن برام اومد
فهمدیدم که میگه برو از نو شروع کن من باهاتم تو پول این کتاب رو دادی حالا من فرش قرمز پهن کردم که با این کتاب بخونی و بفهمی و روی این فرشه بیای جلو ، همون تعهد ها رو داشته باش وتمرین کن و بیا من باهاتم ، هیچی،،
و من شروعش کردم ، خیلی خوشحالم ، ممنونم ازت استاد واقعا ممنونم
بعد از ۲۴ ساعت زدم مرا به سوی نشانه ام هدایت کن ، فایل ۱۶۲ زندگی در بهشت اومد
گفتم خب من اینو دیدم ، البته قبلا اگر به فایل تکراری میخوردم میگفتم باید گوشش کنم و گوش میدادم و چیز جدیدی میفهمیدم ،،
اما برای این گفتم نه
اسکرول ماوس رو چرخوندم واومدم پایین خوندم دیدگاه زیبای محمد عزیز
خوندمش
لحظه به لحظه کلمه به کلمش انگار با من بود و به من میگفت ، درواقع چیزی رو میگفت که حسی ۱۰۰ درصد با انرژی که انقدر قدرت داشت که میخواستم سیستم رو خاموش کنم و همین الان پاشم دست به کار شم،
این کامنت به من شوقی داد که بیام بنویسم
چون دیدم این کامنت خیلی برای من عالی بود و منو متاثر کرد به این ایمان رسیدم که شاید کامنت منم که از درونه و من همیشه عادت دارم جزییات رو بگم بتونه خدمتی کنه مثل خدمت محمد به من ، هیچی ،،
۱۳ ساله یه کلید تبدیل توی راه پله خونه ما وقتی که چراغ ایستگاه پله هم کف روشن باشه برای اومدن بالا اذیت میکنه و آدم رو محبور میکنه که بره پایین و اون کلید رو خاموش کنه تا این بالاییه به درستی عمل کنه
من ارشد برق دارم ، چوب خشکم بود توی این مدت تحصیل هر چی هم علاقه نداشت میفهمید کلید تبدیل مدارش چجوریه و منم بلدم ، اما من و خانوادم چند ساله که با این موضوع می سازیم اما من تصمیم گرفتم برم درستش کنم ، توی حیاتمونم هم یدونه از انگورها که کاشته بودم خشکیده و من چند وقتی بود میخواستم چیز جدیدی بکارم خلاصه رفتم از ریشه درش آردم و یه گل رز رونده زیبا کاشتم و کل اون روز رو من مشغول گل کاری بودم کلی گل دیگه کاشتم داخل گلدون ها ی دست سا ز سیمانی که خودمون درست کردیم و برای دوستم که تازه وارد این مسیر شده بردم، هیچی به قول خانم شایسته آقا جان ،،
من بحث اهرم رنج و لذت رو توی روانشناسی ثروت یک فهمیدم در واقع نفمیده بودم ، چون بهاش رو نداده بودم و من در واقع نامحرم بودم به این آگاهی ها
اما اینجا توی یه کامنت خیلی چیزا رو درک کردم از جایی میگم درک کردم که منو به عمل واداشت کاری که ۱۳ سال بلدش بودم و اذیتمون میکرد اما عملی انجام نمیدادم ، کارش چی بود ؟؟ تعویض جای دوتا سیم !!!!!!!!!!!
الان تازه دارم حال خوب رو میفهمم رفقا
باور کنید من شاید ۳سال و نیم بکوب روی خودم کار کردم اما گمراه بودم
حتی سر سفره پیش پدر مادرم نمینشستم چون نمیخواستم صدای تلوزیون رو بشنوم و ثپصدای تحلیل فیلم از زبان مادر و پدرم ، هیچ مهمانی نرفتم ، حتی تولد داداش عزیزم که خونه خانمش بود و شلوغ بود چون میدونستم اونجا چیزهایی میشنوم که باید آگاهانه فیلتر بذارم ، بیشتر رفقام رو ترک کردم یکسریشونم رفتن بیرون همینجوری ،شب ها تا خود صبح فایل زیر بالشنتم از گوشی پخش میشد تنها قبل از طلوع آفتاب به کوه میرفتم و با خدا حرف میزدم شگر گزاری میکردم حالمم خوب بودا اما نتیجه نتیجه ی خفنی نبود ،، تمرینات خفن بود ، ورزش پیاده روی همه چیز عالی ولی ، هیچی ،،
رفقا من نوشتم چون احتمال داره کسی الان اول راه من باشه راه اشتباه من رفقا
دیگه حرفی ندارم ،
سپاس بی کران از شما مرد و انسان بزرگوار استاد عباس منش عزیزم.
این فایل رو دو روز پیش دیدم و همون موقع یه حسی گفت کامنت براش بنویسم ولی عمل نکردم و گفتم حالا بعدا میام با دقت بیشتر مینویسم.
الان که دیدم دوباره همون فایله واقعا فهمیدم یه نشانه س برای این روزای من برای اینکه ثابت نمونم و حرکت کنم برای بهبود هر روزه برای بهتر کردن اوضاع
تمیزی الان پرادایس حاصل یکسال بهبود کوچیک کوچیک و مداومه که نتیجه اینقدر بزرگ و زیباست،
لحظه ای که زمستون و بهار رو به تصویر کشیدید در واقع زندگی خودم برام تصویرسازی شد اینکه من توی زمستون موندم و برای سرسبزی و رسیدن به بهار زندگیم حرکتی نمیکنم چون ایمانم ضعیفه چون توی حرف زدن خیلی خوبم ولی همون رفتارای قبل رو دارم،
از محمد عزیز برای نوشتن کامنت زیباش تشکر میکنم مخصوصا اون قسمتش که گفت با خودمون روراست باشیم و ببینیم صادقانه چقدر به قانون عمل میکنیم چون پاشنه آشیل منه،
شاید خواسته های من توی 29 روز اتفاق نیفته ولی مهم حرکت من با ایمان و امیده استاد شما به من یاد دادید که با بهبودهای هرچند کوچیک ولی مداوم هر روز میتونم کمی بهتر از قبلم بشم و بعد از یکسال که خودم رو با گذشته مقایسه کنم دیگه اون آدم رو نشناسم.
استاد شما امید رو توی دلم زنده کردید گواهش اشک روی صورتمه که با احساس خوبه
این روزها به تضادهایی برخوردم که میدونم وضوح خواسته هامه که شوق بیشتر برای داشتن یه زندگی خوبه
استاد جانم و مریم عزیز ازتون سپاسگزارم که اینقدر خوبید،در پناه خدا باشید.
استاد بی نظیرم سلام و سپاس از اینهمه زیبایی که در زندگی سعادتمندانهتان به اشتراک میذارین و ما رو با مدار زیباییها آشنا می کنین نمیدونم استاد چرا هرچقدر این فایلها رو میبینم سیر نمیشم آرزو میکردم شبانه روز ده برابر یا بیشتر طول میکشید تا من با خیال راحت فقط مینشستم پای تماشای این سریالهای شگفت انگیز، ممنونم استاد
یک پیشنهاد هم داشتم استاد اینکه اگر صلاح بدونید دوستانی که همیشه از گذشتهها با شما و آموزههای نابتون نتایج فوق العاده گرفتن اگر تمایل داشتن اونا هم از زندگی خودشون و طبیعت و فضای بکر اطرافشون فیلم تهیه کنند و باورها و نتایج زیباشون رو بگن و باز اگر شما تایید کردین اونا رو در بخش ویژهای با اعضای سایت به اشتراک بذارین تا باز هم باورهای فراوانی و ثروت صدها برابر قویتر بشه هر چند که قبول دارم زندگی شما اینقدر غنی هست که اگر هر روز هزاران فیلم تهیه بشه باز هم قدرت اینو داره که لحظه به لحظه درسها و نکتههای جدید رو بگه اما همونطور که شما برای فایلها از نظرات و دیدگاههای دوستان استفاده کردین با وجود اینکه صحبتهای خودتون و خانم شایسته عزیز فوقالعاده روح نواز و آموزنده بود اما این ایده تحول زیادی در مسیر تعالی ذهن دنبال کنندگان داشت تا ببینن چقدر رشد داره سریع و خوب اتفاق میفته به نظرم این اتفاق (فیلم زندگی دوستانی که تمایل دارن) هم خواهد تونست بسیار کمک کننده و تعالی بخش و باورساز باشه سپاسگزارم از شما استاد عشق و زندگی
استاد اول بگم که واقعا باورش برام سخت بود که بعد از 29 روز انقدررر تغییر رخ داده و خداوند انقدر طبیعت رو عوض کرده.کنتراست به حدی بالا بود که مثل شب و روز بود برام مخصوصا اطراف کلبه زیباتون.
چقدر این سریال درس ها داشت برای همه ما و چقدر مرزهای باورها در ذهن رو جابه جا کرد، چقدر خواسته های جدیدی در ما شکل گرفت چقدرر فراوانی دیدیم چقدر نگاهمون نسبت به مسائل تغییر کرد چقدر ایده هایی برای حل مسائلمون دریافت کردیم چقدرر ارزش گذاری رو آموختیم چقدر اعتماد به نفس رو در عمل آموختیم و چقدر اجرا کردیم چقدررر رابطه عاطفی شما رو تحسین کردیم و چقدر این حد از صمیمیت شما و خانم شایسته در کنار همکاریتون با عشق برای حل مسائل پرادایس به ما درس ها آموخت و چه خواسته های جدیدی رو شکل داد چقدر شما کار انجام دادید و با یک ایده ی کوچک کار رو آغاز کردید و دیدیم که بعدها به کجاها مسیر پیش رفت.
مهمترین درس های این سریال برای من قانون تکامل، نگرش درست نسبت به تضادها و همچنین ارزشگذاری برای انجام کارهایی که انجام میدیم بود.استاد من از بچگی ادم فنی هستم عاشق حل مسائل و رفع ایرادها بودم اما بخاطر باورهایی این روند رو بی اررزش میدیدم ارزشی براش قائل نبودم اما شما آروم آروم باور درست رو برگردوندید برای من و چقدر از این بابت خوشحالم. شما به من آموختید که نه تنها باید ارزشگذاری کرد برای انجام کارها بلکه باید با عشق و صبر کارها رو پیش برد و چقدر این نگرش در این مدتی که با این سریال همراه هستم منو به جلو هول داد برای انجام کارها و دوباره اون روحیه بچگی من که عاشق حل مسائل فنی بود برگشت.این درس رو کسی جز شما نمیتونست با زبان تصاویر انقدر واضح و مشخص به من بیاموزه ازت سپاسگذارم استاد عزیزم.
چقدر از خانم شایسته هم من الگو گرفتم ازت ممنونم بانوی عزیز و شایسته.
استاد باااورم نمییشه که 162 قسمت با شما همراه بودم مثل یک خواب بود برام و همینش هم خیلییی قشنگه.هر روز در پردایس یک موضوع جدید یک چالش جدید، یک همکاری تازه برای پیش بردن کار، یک تغییر جدید ،یک روز پر از عشق جدید، یک سپاسگذاری عمیق برای شروع یک روزی جدید…
از وقتی که درون وارد جمع این خانواده شد کن فیکون شد یک دریچه ی عمیقی از زیبایی بوجود اومد و من چقدررر سپاسگذارم برای ورودش به جمعمون. سپاسگذارم که این تصاویر زیبا گرفته شد از دریا و سواحلش، از جنگل و درخت های سرسبز، از سواحل شنی سفیییید، از خیابان های شهر ها، از پل های زیبا، از مردم همیشه در صلح، از بازی آدم ها لب ساحل، از ماشین های خفن، از دوچرخه ها و اسکوترها، از جت اسکی ها، از کشتی ها، از خونه های مردم، از بالکن های زیبا، از رودخونه ها، از جاده ها، از رستوران ها، از ساختمون ها و خونه های انیمیشن نماااا ، از غرووووب خورشید زیبامون، از پرنده ها….
چقدر زیبایی دیدیم که قابل وصف نیست و قابل شمارش هم نیست… خدایاا شکرت
هر روز یک قدم برای رشد برای تغییر دیدیم که بعد از یکسال چه ها شد چییی شد این پردایس کجااا و اون پردایس قبل کجا.
چقدر وارد مسائلی شدید استاد که قبلا هیچ تجربه ای ازش نداشتید اما واردش شدید چون میخواستید تغییر ایجاد کنید مثل کار با ابزارات مختلف تحسین میکنم شجاعت و تعهد شما رو تحسین میکنم استمرار شما رو برای تغییر در محیط و صد البته رشد و تجربه بیشتر خودتون. استاد این جمله شما همیشه ورد زبونمه:
” ما اومدیم به این دنیا که خودمون رو تجربه کنیم”
این جمله طلاییه خود به خود خیلی از باورها و نگرش های غلط رو کنار میزنه و آدم رو یجورایی آدم رو شجاع تر صبورتر میکنه و خیلی به من عشق بیشتری نسبت به خودم و جهان اطرافم هدیه داده.
رابطه شما و بانو شایسته و همکاری و عشق شما در کنار هم بودن و لحظه به لحظه زندگی کردن و تجربه خودتون و حل مسائلتون و خنده هاتون و ایده هاتون برای مسائل مختلف نه تنها هزاران باااار قابل تحسینه بلکه خواسته عمیق من تجربه همین شکل از رابطه عاطفی هم شده خدا رو هزاران باار شاکرم که شما رو الگوی من قرار داد که ببینم و تحسین کنم و باااور کنم که میشود و هست همچین رابطه ای همچین عشقی در کمااااال آزادی و بدون وابستگی پس میشود میشود.
قبلا ها از روی وظیفه این سریال رو دنبال میکردم اما الان حس و حالم عوض شده الان خیلی چیزها عوض شده که فقط میشه حسش کرد.
خیلی خوشحالم که در آینده پلنی برای کارگاه عملی دارید و دوستان در اونجا حضور پیدا خواهند کرد هر چند من نیستم اما حداقل در پردایس هستم و خدا رو سپاسگذارم((:
لذت دویدن یک گله از اسب های آزاد و اهلی که تقریبا تک تک اعضاشون رو از کره بودن دیدید اگر از بازی با جوجه ها بیشتر نباشه کمتر نیست. نگهداری کمتری هم نسبت به جوجه ها لازم دارند (در زمان سفرهای بلند مدت احتمالی آینده)
اگر هم قسمت بود و این بحث کارگاه های حضوری تجربه در بهشت سنت شد، برای بچه های یه چندتا اسب هست هم برای مقابله با ترس احتمالی هم برای لذت و شادی
دیگه اینکه گله ترکیبی پونی و اسبچه و اسب های معمولی باشه یا رنگشون ساده باشه یا ابلق با سلیقه خودتون
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام به قند عسل ها ، سلام به همه تون ، سلام به مهربونها ،سلام به تپل ها ،سلام به لاغرها ، سلام به همه ی ماها که در مسیر زیبای تکامل قدم های آگاهانه برمیداریم.
استاد چقدر چقدر چقدر قشنگ شده ، چقدر این ایده تون را دوست دارم. قبل از عمل ،بعد از عمل. این همه تغییر ،این همه رشد، این همه بالندگی، این همه اتفاقات زیبا که تک تکشون را با ما به اشتراک گذاشتین. فقط خدا میدونه چقدر داریم از این فایلها ایده میگیریم برای بهتر زندگی کردن،برای بهبود بخشیدن.طبیعت این پیام را به ما میده که تغییر چقدر سازنده س. خانم شایسته ی عزیز با تغییر چقدر خودشون رو رشد دادن.خدایا… اینکه با طبیعت همگام بشی و هیچی نترسونتت…وقتی مریم جون میگن: مار که هیچی، کیودی که هیچی ،…خیلی لذت بخشه.چه اعتماد به نفسی ازتون ساخته.چقدر ورژنتون را بالاتر برده . خدایا صد هزار مرتبه شکر. خدایا شکرت برای این حد از زیبایی و عشق الهی که در زندگی هامون جاریه. سپاس سپاس سپاس ای انرژی برتر الهی ، یاد دعای تحویل سال افتادم. این دعا همیشه در طبیعت زنده ست. دوستتتتتتتتتتتتتتتتون دارم. منم میام کلاس خودشناسی.
تبریک میگم یکسال تلاش مستمر رو برای بهبود بهتر زندگی
تبریک میگم زندگی پر از شادی و ایمان و توحیدی که داشتیم
تبریک میگم از تغیراتی که انجام دادیم و نتیجه ای که الان داریم تماشا میکنیم
خدای من هزاران بار شکرت
زمانی که با ایمان و باور توحید کارهایی رو انجام میدیم که زمانی از فکر کردن به اونها هراس به تن ما میافتاد
استاد جان شاید شما زیبایی های پارادایس رو ببینی و از زیبایی هایی که در زندگی ماها ایجاد کردی خبر نداشته باشی
اما اینجا برای خودم و بقیه دوستان مینویسم که حاصل همین سریال بهشتی با زندگی ما چه کرده و اگرچه رایگان بودن اما کلی درس یاد گرفتیم و همین سریال برای خودش به تنهایی یه قدم از قدم های 12قدم هست. فقط حیف که اولش چکاپ نگرفتیم تا الان متوجه شم چه کردی با ما استاد عزیزم
خدا رو شکر میکنم از این دست سخاوتگرش که با فایل های رایگانش به ما درس ها داد.
خدایا هزاران بار شکرت
چندوقت پیش وقتی میخواستم برم بیرون با همین لباس هایی که داشتم رفتم.
اگرچه خانواده همراه بودن اما اونا برا بیرون رفتنشون کلی لباس عوض کردن و به اصطلاح آماده شدن
اما من وقتی به خودم نگاه کردم دیدم واقعا با همین لباسهایی که دارم راحتم و احتیاجی به تغیر ندارم.
برای من خیلی مهمه دوستان
منی که با خودم راحتم و دنبال این نیستم که بگم فلان لباس رو بپوشم تا جلب توجه کنم. اما تو لباس پوشیدنم تمیزم بچه ها و دوس دارم لباس هام ساده، کم اما مناسب و ”راحت” باشن. باور کنید بقیش اصلا برام مهم نیست.
نظر مردم برام مهم نیست و چقدر من فرق کردم… وقتی فکر کردم دیدم ناخودآگاه چقدر کم کم تغیرات ایجاد کردم با تماشای این سریال که به این حد از خودرضایتی رسیدم. الان واقعیتش نفهمیدم و میگم وقتی دیدم دارن تغیرات ایجاد میکنن این سوال برام پیش اومد که مگه بیرون رفتن هدفش اینه که جلب توجه کنی؟ مگه خوشگذروندن نیست؟ مگه غیر اینه که با لباس های راحتی که پوشیدی بیشتر بهت خوش میگذره؟ و حالا که سریال رو تماشا میکنم میبینم از کجا آب خورده…. از استاد رکابی پوش😂😂😂
استادی که با شلوارک، رکابی، اره بدست، آچار بدست و… فقط و فقط دنبال این بود که به ما چیزی رو یاد بده و نگاه توحیدی رو زندگی کنه. و کمک کنه جهان جای بهتری برای زندگی باشه
خیلی چیزا یاد گرفتیم با این سریال
مثلا اینکه دستم نلرزه وقتی میخوام چیزی بخرم…
وقتی چیزی رو که دوس دارم و میخرم و کارت میکشم، بیرون که میام از اس بانک میفهمم چقدر بوده هزینش…بخدا قبلا اینجوری نبود. سر پنج هزار تومنی که فروشنده تخفیف نمیداد و کلی بحث میکردم با حال بد از مغازش میومدم بیرون…ببین خداوکیلی نگاه محدود رو
بابا این جهان بینهایته و تو لایق بهترین هایی…خدایی که فلان تومن بهت داده چرا سر پنج هزارتومنش باور محدود کننده داری؟؟؟؟ بده بره هرچی بهاشه…تو لایقشی…تو بهتر از هرچیزی هستی که فکرش رو میکنی.
تو بحث ترس هم خیلی تغیر کردم.
وقتی از هر خبر و شایعه ای نمیترسم و شجاع گونه میرم جلو و متمرکزم روی کار خودم، روی باورهای خودم
این باور که برگ بدون اذن خدا به روی زمان نمی افته
این باور که تا زمانی که وقتش نرسیده از دنیا نمیری پس هیچکس و هیچیز نمیتونه بکشتت…چه کرد این باور استاد😢زمانی که رسیدم به این باور خالص ینی شجاع شدم ها….شجاع و بازم جای پیشرفت داره ولی الانم خیلی فرق کردم
نگران حرف مردم نیستم…قدم به قدم میرم جلو بقیش رو سپردم دست خودش
به الهاماتم گوش میدم و دیگه کاری ندارم
ترس هام رو خفه میکنم.
خدا برام کار هارو پیش میبره
مهم نیست الان شرایط چجوریه
من حرکتم رو میکنم و ایمان خودم رو نشون میدم
از خواسته هامم که نگم
چقدر درخواست هام بیشتر شده و باور پیدا کردم لایق تجربه چیزای بهترم.
من همین الان فایل زندگی در بهشت دیدم و من فقط دارم گریه میکنم
نمیدونم چرا
چقدر حرفات استاد شبیه به زندگیه من بود در این دورانی که این بیماری آمد.
من واقعا دراین دروان بیماری چقدر چقدر چقدر زیاد به طبیعت رفتم و چقدر بیشتر طبیعت را شناختم.
خدا به سر شاهده امروز رفته بودم پارک جنگلی از صبح ساعت ۷ تا ساعت ۵.۳۰ عصر
عجب جایه دنجی پیدا کردم
عجب آهو و گوزن و بز کوهی و خرگوشهایی دیدم
حالا پرنده های مختلف بماند و کلی چیزهای دیگه یعنی پیش خودم گفتم الان بخواهم بروم دفتر و بچه های دفتر روزه هستند و میخواهند الکی گیر بدهند به وضع مملکت دلار ،سکه
من رها کنم همه چیز و بروم جنگل
استاد باورت نمیشه آهوها ۶ متری من داشتن چرا میکردن گله ای چقدر حس فوقالعاده ای بود چقدر ازشون انرژی خوب دریافت کردم.
یک چشمه ای هم پیدا کردم اون وسط های جنگل و بین کوه و چند ساعت انجا خودم در سکوت غرق کرده بودم و تلاش میکردم در زمان حال بمانم.
یعنی میخواهم بگویم من که فقط دوست داشتم خونه این دوست اون دوست باشم امروز رفتم بکرترین جاهای پارک جنگلی بزرگ تهران پیدا کردم و میروم آنجا و برای اینکه به اون جای بکر برسی باید ۲ ساعت پیاده بری از وسط جنگل کوه تا به نقطه خیلی خیلی فوقالعاده ای برسی و البته که هر چیزی بها میخواهد.
خداروشکر خداروشکر واقعا چقدر از وجود خودم بیشتر لذت میبرم و این روزها رو من نداشتم تا اینکه همین اتفاقات به ظاهر بد افتاد که برای من خیلی عالی بود از این نظرها.
استاد شما فکر میکنید فقط شما در سریال مستند زندگی در بهشت پیشرفت کردید نه به خدا یک جماعتی به نظرم پیشرفت های خوبی داشتند با وجود همین سریال اصلا به قول خودتون دیدن و گوش دادن به نوع آگاهی ها روی عصب های مغزتون تاثیر مثبت میگذارد و جدا که همینطوره.
امروز روز من دارم فایل های شمارو بیشتر از قبل گوش میکنم و نمیدونم چطوری هرچقدر بیشتر جلو میرود من با اشتیاق بیشتری دارم دنبال میکنم.
من شاید قبلا روزی ۱،۲ ساعت گوش میدادم اما امروز روی ۳،۴ ساعت بعضی روزها ۷،۸ ساعت دارم گوش میکنم و تمرین و تکرار میکنم و هر روز واسم یک روزه جدید هست و تکراری نمیشود.مخصوصا که ۱۲ قدم هم تهیه کردم و دارم پیش میروم.
این هم بگویم که تضاد پیش میاید در زندگی اما واقعا تلاش میکنم آگاهانه و با فکر به تضاد ها توجه نکنم و احساس خوبم را از بین نبرم و در این راه همیشه و همیشه از خدای بزرگتر کمک خواستم و او هم کمک کرده.
استاد به قول شما تلاش فیزیکی و متافیزیکی هست که تلاش متافیزیکی سخت هست و کاره یک سال و دو سال نیست و به قول شما یک برآیند هست.
به هر حال وقتی در این مدار مثبت قرار بگیری خدا هم کمکت میکند که به راهت ادامه بدهی و من شاکرش و غلامش هستم.
استاد دوستون دارم واقعا استاد حرفه ای هستید و هر کسی لیاقت این صحبت ها را ندارد.
و همینجا از همه دوستان میخواهم که در صفحه اینستا هر کسی از آموزش های استاد سو استفاده میکند را ریپرت کنند.
هر چند میدونم که راه به جایی نخواهند برد و با کله زمین میخورند اما باز هم دوست دارم هوای شمارو داشته باشم استاد عزیزم.
استاد من امروز رفتم کلی جنگل و واسیه خودم عشق و حال کردم با اینکه روزه کاری بوده و عصری برگشتم خانه و میبینم که خبری بهم رسیده که کم مونده بود از خوشحالی پرواز کنم.خداروشکر هزاران مرتبه.
درود بر شما استاد نازنین وخانم شایسته مهربان
بارها خواستم یک کامنت بذارم روی سایت اما به محض دریافت الهام، به حرف های دقیقا ۱ثانیه بعد از الهامم گوش میدادم که میگفت بی خیال ،چیکار داری بشین رو خودت کار کن وعمل کن ،حوصله داریا بیا بریم یکم بخوابیم اصلا!!!
البته اینم بگم کلا وارد هر حوزه ای شدم یه جوری بوده که اهل صحبت کردن نبودم و فقط گوش دادم و موضوع رو گرفتم وتک و تنها مسیرم رو رفتم وفقط عمل کردم و میدونستم که من موفق میشم ،میدونستم که خودم نتیجه ای که میخوام رو رقم میزنم و خداییش همینم میشد!! والبته که الان کمی متفاوت تر نگاه میکنم به داستان در واقع سعی میکنم از غالب من انجامش دادم بیارمش بیرون وبپذیرم که اگر اون موقع هایی هم که تنهایی انجام میدادم هر کاری رو ونتیجه هم میداد به هدایت و الهامم گوش دادم وانجام دادم وشده و اگر در آینده قرار باشه گروهی کاری رو انجام بدم باز تسلیم باشم چون قطعا قراره اون کار خیلی راحت به نتیجه برسه*
قبل از هر چیز دیگه ای در مورد خودم وآشناییم با استاد عباس منش بگم ، من برق قدرت خوندم وزمانی که مشغول کار در پروژه بازسازی استخر به عنوان مسئول برق حضور داشتم با پیشنهاد برادرم که معمار اجرایی خیلی خوبیه روبرو شدم که گفت بیا برو توی این دوره ی خصوصی دکوراسیون داخلی شرکت کن و منم رفتم ،،،
توی این دوره عاشق یه دختر شدم——- خلاصه ما دلمون رفت دیگه ،،هیچی ،،
به این موضوع هم کاری ندارم که عاشقی من درواقع معنیش اون موقع این بود که میخوام اون دختر عروسکی باشه واسه من و طبق خواسته های من عمل کنه خخخ و فکر میکردم عاشقم دیگه ۱سال کلاس میرفتم و هر روز عاشق تر ،، و از جایی که اهل حرف زدن نبودم و به خصوص در این مورد اعتماد به نفس نداشتم که برم جلو و درخواستم رو بگم ،
و تمام رفتار من از غالب اصلی مرتضی شکراللهی در اومده بود سعی میکردم با رفتارم جلب توجه کنم ،همیشه زودتر از همه از کلاس میرفتم و سر خیابون توی ماشین منتظر میموندم تا اون دختر بیاد و ببینم از کجا میره ؟با کی میره؟ و …..
از درونم له بودم
کلاس من پنجشنبه و جمعه بود اکثر اوقات پنجشنبه بعد از کلاس میرفتم با دوستانم باغ و تمام فکر وذکرم این دختر بود
شب توی باغ دراز کشیده بودم و توی تلگرام تاب میخورم داخل گروه ها و کانال ها یهو یه کانال دیدم که دقیق یادم نمیاد چی نوشته بود اما در مورد قانون جذب بود ،رفتم داخلش و یه کلیپم دیدم و خیلی خوشحال شدم که توی اون فیلم طرف با کمی صحبت در مورد قانون جذب پکیج آموزشی خودش رو تبلیغ میکرد ، آقا من مخم روشن شد که با قانون جذب اون دخترو جذبش میکنم خخخ
فقط قیمت پکیج کمی بالا بود و من نمیتونستم بخرمش ،فکر کنم ۳۰ ،۴۰ تومن پول داشتم ….دوست من پوکر بازی میکرد ، من با حس خوب گفتم آقا بیا با این پول من بازی کن و زیادش کن تا من بتونم پکیج بخرم وخیلی شاد و خندادن این کارو انجام دادیم و نشستیم پای بازی هی پول داشت زیاد میشد و تقریبا رسیده بود به ۳۰۰ تومن که توی یه بازی همه رو رفیقم باخت ، هیچی ،،
ما یه سیگار روشن کردیم با حس بد نشستیم و رفیتم توی فکر
و تقریبا چند هفته بعد یکی از دوستان دیگم اومد خونمون ، این وسط داخل پرانتز بگم که همیشه من انرژیم دلی خوب بوده و اطرافیانم مثلا میگن اگه موری بگه این کارو بکنیم انجام میدیم چون دل موری درست میگه ، دوستم اومده بود خونمون که پیش من شب بشینه پوکر بازی کنه
اول شب رفتیم بیرون باهم یه تابی بخوریم بهم گفت چته موری چرا گرفته ای؟؟ گفتم من دلم میخواد پکیج قانون جذب رو بخرم که باهاش اون دختره رو جذب کنم میخوام پولی بهت بدم که امشب برای من بازی کنی و انشالله ببری تا اونو بخرم ،، دوستم گفت پکیج چی مرد حسابی من روی فلشم دارم یه پکیج !!!!
ما رو میگی خوووووشحال
خلاصه گفت پکیج عباس آقا رو دارم که در مورد قانون جذبه
اون فایل ها رو برای من ریخت و البته همون شب توی خیابون کمی گوش دادیم که اولش گفت این فایل ها برای کسی که بهاشو پرداخته مجازه و گروه تحقیقاتی عباس منش برای غیر از این راضی نیست در واقع
من گفتم دادا این فایل درست نیست دیدنش که !! دوستم گفت بابا بی خیال این طرف الان آمریکاست این فایل ها رو هم امیر از فلان دوستش گرفته حالا ما گوش میدیم اون که دیگه رفته آمریکا و راضیه تهش!!!!!!!!!!!!!!!!
خلاصه ما قبول کردیم
پکیج قانون آفرینش استاد عباس منش که تازه کاملم نبود و صوتی هم بود
من از فردا افتادم به گوش دادن و نوشتن و تمرین ، که اوایل متعهدانه نبود تمریناتم
ولی حالم خیلی خوب بود
به شدت حواسم جمع بود خیلی خیلی توی بحث معماری با اینکه رشته ی تحصیلیم نبود قوی شدم و درسایی که داده میشد رو با علاقه کار میکردم و البته شوق وذقش از عشقی که نسبت به اون دختر داشتم بود و پشتشم که حالم به خاطر گوش دادن فایل ها خوب بود
من توی دوره دکور بهترین بودم طرح ها عالی فعالیت وتلاش و دیدم باز بود و همه استادا از من خوششون اومده بود همه ی بچه ها همش میگفتن آقای شکراللهی که بیسته آقای شکراللهی که به راحتی انجام میده این کارو ولی اصل کاری حرفی نمیزد خخخخ
توی این مدت خیلی به بچه ها کمک میکردم طرحاشونو میزدم حتی برای همین خانم ،،،
اعتماد به نفس داشتم و در شروع یادگیری نرم افزار تری دی مکس سریعا توی دیوار آگهی آموزش تری دی مکس گذاشتم و هنر جو داشتم و هر چی بیشتر میگذشت من بهتر وبهتر میشدم برای امتحانات عملی تری دی مکس و اوتکد نمره کامل رو میاوردم حتی توی کلاس خحیلی مباحث رو جلو تر از کلاس بودم وجالب بود استادم خیلی موقع درس دادن از من میگفت یهو درس رو قطع میکرد و میگفت مرتضی ببین این گزینه که رفتی و فهمیدی چکار میکنه که بعدا هم به همه درسش میدم این کارم انجام میده ،، و من هی بیشتر و بیشتر میفهمیدم داخل پرانتز از آگاهی امروزم بگم در رابطه با اینکه استادم برای من وقت میذاشت
بحث رحمن و رحینم بودن خداوند وهابم
استاد به همه درس میداد و این رحمن بودن رو نشون میده برای همه میگفت اما برای من رحیم هم بود ، االه اکبر چی بگم خیلی موقع ها میشه ساعت ها بهخ این آگاهی هام فکر میکنم غرق میشم در کلمه و معنی اون
یک روز من به خودم گفتم میرم جلو و حرفمو میزنم اما موقع عمل که شد نجواها بر من پیروز شدن و نتونستم ،عزت نفس نداشتم که رو در رو حرف بزنم
رفتم شب توی تلگرام حرفمو زدم وایشون هم خیلی عالی و تمیز گفتن من در رابطه ای هستم که میخوام روی تعهدم بایستم، هیچی ،،
باز حال بد یه مئت هم فایل ها رو گوش ندادم
آخرای دوره بود که از استخر بهار اخراج شدم که بخوام در موردش حرف بزنم ، مالک اون استخر شخصی بود که آمریکا زندگی میکرد صاحب چند پمپ بنزین بود
من کلا طوری رفتار میکردم که روزی که مجموعه ایستارت خورد منو بذارن مدیریت بند سازی چون چند ساله که ورزش میکنم
کلا رفتار هام مظلومانه بود که مثلا بگم بله من خیلی خوبم و من مطیع حرف های شما هستم حاج آقااااا ، مثلا ساعت ۳ بعد ازظهر شده بود و من هنوز ناهار نخورده بودم ولی چون میخواستم خودم رو نشون بدم کاری که اصلا وظیفه ی من نبود رو انجام میدادم ، جوشکار لنگ فلان صفحه بود من ماشین مجموعه رو بر میداشتم میرفتم اون کله ی شهر تا صفحه رو بخرم و بیام که کار راه بیفته و حاجی و مدیر واینا بگن به به چه انسانیه مهندس ، هیچی ،،
درسشو اگه بخوام بگم که کلی توی حرفام و رفتارم درس هست برای خودم و واقعا کتاب ها میشه نوشت
خودمو مظلوم گرفتم خب معلومه مورد ظلم قرار میگیرم ،، کاری انجام میدم برای کسی با دید اینکه درآینده اونا برای من فلان کارو انجام بدن ،خلا ایجاد میکردم چاله میکندم و درواقع با توقع کاری انجام میدادم
آقامن مریض شدم و بستری شدم بیمارستان
یه نفر از مجموعه نیومد ملاقاتم که هیچ زنگ هم نزدن ! و دقیقا اون مدتی که نبودم سر کار ،سر برج که شد حقوق اون چند روز رو ندادن!!
حالا کاری به این نداریم که بعدا به خاطر ناراحتی های من خود حاجی حقوقم رو دادن
اما معلومه این اتفاقات باید برام می افتاده
می افتاده که من بفهمم اشتباه دارم میرم، اما نمیفهمیدم!!!!
تهش من اخراج شدم از کارم بخاطر باز همین رفتارم
اما از جایی که به قول استاد از دید قران ظلمی وجود نداره حلا اگرم به ظاهر مورد ظلم قرار گرفتم خودم باعثش بودم و مظلوم گرفتم خودم رو بارفتارم ،
من بعد از پروژه استخر به پیشنهاد دوستم آخرای سال ۹۶ رفتم بندر عباس سر کار در نیروگاه گازی خلیج فارس ، حقوق خوب، رفت و آمد پرواز و همه چیز با خرج شرکت بود،
حالا این اتفاق خوبم برای کارهای خوبی که من از قبل انجام داده بود بود، خیلی کار خوب داریم ، به فلان هم کلاسیم بدون توقع و چاله کندنی کمک کردم ، توی حیاط خونمون باغچه ای وجود نداشت من موزایک ها رو در آوردم و دوتا انگور کاشتم ، کمک به طبیعت و بسیاااااااار زیاد از این مدل کارهایی که واقعا بدون هیچ توقعی انجام میدادم و درسی که برام داشت این بود که من بعد از اخراج شدنم همش ناراحت بودم و میگفتم اینا حق منو خوردن ، منی که این همه از خودگذشتگی داشتم و فلان نباید اخراج میشدم اما رفتم سر کار بهتری با حقوق ۳برابر تقریبا ، یعنی میخوام بگم حتی اگر ظلمم کردن در حقم در واقع ظلمی نبوده کمک بزرگی بوده که من وارد شرایط بهتری بشم و البته که این چیزا رو اون موقع درک نمیکردم،،
حالا موضوع خیلی خیلی مهم دیگه ای که درک کردم اینه که اولا من علاقه ای به رشته برق ندارم و نداشتم اما فوق لیسانس برق خوندم، چرا خوندم؟؟؟
یک بار من توی سایت کامنت گذاشتم و داستان تصادف سال ۸۸ رو توضیح دادم ، من به خاطر شرایط بیماریم بعد از تصادف مورد حمایت شدید خانواده قرار گرفتم که این پسر دیگه اون آدم سابق نمیشه وخیلی باید تحت مراقبت باشه و……. اونا به من گفتن تو باید درس بخونی تا بتونی پس فردا یه کار پشت میزی داشته باشی و اگرنه نمیتونی زندگی کنی و از این جور حرفا،
آره خانواده ام از سر عشق و دلسوزی این کارو میکردن منم شاکر وسپاس گزارم
و من به این دلیل در رشته ای که نمیفهمیدمش به سختی درس خوندم و به سختی نمره قبولی دریافت میکردم،،
حالا حساب کنید منی که تجربه کار نیروگاه نداشتم اما حرکت کردنم به سمت این پروژه هم به خاطر حال خوبی که گاها با گوش دادن پکیج ها داشتم بود ،خلاصه که تهش خوشحال نبودم سر اون کار و خب خطرات شدیدی هم که وجود داشت به کنار، من بعد از تقریبا ۳ماه که واحد ۵ راه اندازی شد دیگه برگشتم و گفتم نمیخوام بیام اونجا سر کارچون علاقه ای نداشتم ضمنا اونجاهم فایل گوش میدادم،،
برگشتم خونه و مدتی فقط و فقط فایل گوش میدادم و چندین سر رسید پر کردم و تمرین انجام میدادم شاید من کل روز رو داشتم روی خودم کار میکردم حتی موقع تمرین در باشگاه ، حتی موقع پیاده رفتن توی خیابون و با نگاهم همه چیز رو همه ی شغل ها رو همه ی درختا ،آسفالتی که بود و من میتونستم با ماشین به راحتی روش حرکت کنم ، کوه ها ، پرنده ها ، آدما و همه و همه رو تحسین میکردم و از بابتشون شکر گذار بودم ، استاد اسم یه کتاب رو میاوردن من کلیپ رو استپ میکردم و اول اون کتاب رو دانلود میکردم و ادامه میدادم بعد کتاب رو میخوندم نت برداری میکردم برای تمرین های جدید سر رسید جدید بر میداشتم،
از جایی هم که من ساکتم و فقط عمل میکنم هیچ سوالی نداشتم یعنی داشتم ولی فقط از اینترنت و شده بود ساعت ها مطالعه کنم تا بفهمم فلان موضوع چیه و توی این سرچ ها و تحقیقات فهمیدم اصلا پکیج من ناقصه و خب دلم میخواست کامل داشته باشمش عضو سایت اصلی هم نبودم ، یه روز دیدم نوشته پکیج های عباس منش با تخفیف فلان ، من عضو کانال تلگرام بودم نمیدونم اصلی بود یا نه یادمه شماره تلفن آمریکا استاد رو یا از این کانال یا نمیدونم از کجا بدست آوردم که آخر شماره بود۴۵۴۹ من سریعا به ایشون توی تلگرام پیام دادم و گفتم آیا شما اطلاع دارید کسی توی ایران پکیج های شما رو داره به قیمت خیلی کم کیفروشه و حتی گفتم که ما به شما میگیم عباس آقا ،، ایشون پیام دادن و گفتن ممنونم که اطلاع دادین وبله من به خاطر تولد فرزندم تا آخر همین نمیدونم ماه یا روز تخفیف گذاشتم !!!
من دلم قرص شد
اما بعد ها توی نمیدونم کدوم فایل شنیدم که استاد گفتن ما تخفیف قبلا داشتیم اما الان دیگه نه و فقط برای ۱۲ قدم هست که اونم دلیل داره که کاری باهاش نداریم،،،
آقا من با ۵۰ تومن که درواقع ۷۰ تومن بود که تخفیف هم گرفتم خخخخخ این خنده ها برام گریه هستااا!!!!!! هیچی،،
با شوق و ذوق از طریق جیمیلم بیشتر پکیج ها رو داشتم و همه رو دانلود کردم اما تعهد کرده بودم آروم آروم و بدون عجله و دقیقا همونطور که استاد میگه پیش میرم،
خیلی خیلی قوی استارت زدم تصویری دیگه قاتنون آفرینش رو میدیدم بارها تکرار میکردم نکته برداری
یه قران میخواستم که یکی از دوستانم بهم قران بزرگ و خوبی داد که تمام صفحاتش نمیدونم چی چی بود کاغذش فرق داشت خلاصه، آقا من بحث ظلم ،اختلاف ها،شکر گزاری و همه ی موضوعات رو توی قرانم علامت میزدم حالم عاااالی بود ،مستند راز رو دیدم ،پیشگویی آسمانی رو دیدم و مو به مو عمل میکردم همه چیز خوب بود
من حتی بعد از کتاب تجسم خلاق شاکتی یه کامپیوتر خیلی خوب که نیاز داشتم کانفیگش بالا باشه رو تجسم میکردم در عرض یکی دوماه بعد من بدون دادن ۱۰۰۰ تومانی صاحب کامپیوتر ۲۰ میلیونی شدم وبا اون کار طراحی دکوراسیون داخلی رو شروع کردم خیلی عالی بود درآمد خوب بود ولی بیشتر دوئست داشتم فایل ببینم و تمرین کنم وبیشتر دوست داشتم به جای اینکه زمان بذارم برای محاسبه تعداد یونیت فلان آشپزخونه پروژه ،وقت بذارم برای تمرین پروژه درون خودم و اونو تحلیل کنم،،
در کنار پکیج ها من فایل های رایگان رو هم میدیدم ویه روزم عضو سایت شدم ضمنا وقتی استاد میگفتن احساس خوب برابر اتفاقای خوب من تمامی این کلمات رو سرچ میزدم مطالعه میکردم ، فکر میکردم در موردشون به قران سر میزدم ، رفقا واقعا وقت گذاشتم ، واقعا تمرین کردم ، چند ساله تلوزیون رو حذف کردم وبه صورت گذری یهو چشمم بخوره بهش چون خانواده من هیچکدومشون توی حوزه فکری من نیستن اوایل برام مهم بود و سعی در تغیرشون داشتم اما امروز اصلا اهمیت نداره چون قدرتی وجود داره که اون خودش همه رو داره هدایت میکنه و من اگه بخوام اونا رو تغییر بدم جدا از اینکه توجه ام رو گذاشتم روی ناخواسته هام ،دارم میگم منم در کنار تو خدا یه قدرتی دارم و میتونم مامانم رو هدایت کنم اما این خلافه ،یجور شرکه من اینو آروم آروم فهمیدم ،،من توی اینترنت فایل های پی دی اف رایگان میخوندم و فایل های رایگان سایت روهمم که میدیدم ، میخوام بگم هر نتیجه ای گرفتم به خاطر اون رایگان ها بوده!!!
رفقا من بیشتر پکیج هخا رو تا حدوی دیدم و خب به شدت تمرین داشتم ، خیلی حرف ها دارم اما به دلم اومد بسه دیگه برو سر اصل مطلب ، اواخر سال ۹۹ بود من دیگه الهامات رو به شدت بهش توجه داشتم و خب خیلی موضوعات رو پذیرفته بودم ، به دلم اومد برم یک جای آروم و یک بار قران رو کامل بخونم
که هدایت شدم به تهران پیش دوستم ، همونی که پکیج های استاد رو بهم داد و گفت این پکیج های عباس آقاست،
روزها کامل تنها بودم و قران رو میخوندم وموضوعاتی که بهم گفته میشد رو میومدم توی سایت هم سرچ میزدم و میخوندم خیلی حال خاصی بود تا اینکه تموم شد میخواستم برگردم خونمون اما دوستم میگفت حالا وایسا ، یادمه میگفت وایسا این دم پخت که من درست کردم رو بخوریم فردا برو و به همین نام و نشون من ۴ روز موندم اونجا شب آرخ که قرار بود فرداش برگردم تا ۴ صبح خوابم نبرد ،دوستم شغلش املاک بود و دائم تو خواب حرف میزد و آدرس خونه و قیمت میداد به مشتری خخخخخ منم جواب میدادم بهش و میگفتم آره همین خوبه، هیچی ،،
یهو بیدار شد وسرفه کرد وگفت موری گفتم جونم دادا گفت دوس دخترم میگفت صدات خیلی خوبه، در واقع صدای خودش رو میگفت !!!!!!!
اما این حرف دوستم انگار یه جرقه بود توی سر من
توی پرانتز بگم که من از سال ۸۷ بعد از دیدن فیلم علی سنتوری عاشق سنتور شدم و با سختی های پیش رو خریدم سنتور رو و گوشی کار کردم و مدت ها توی حوزه موسقی بودم ، حتی میخوندم ، حتی بندر عباس وقتی از کار میومدم خونه میرفتم توی بیابون ها وبا نرم افزار هایی که صدای خواننده رو حذف میکنه آهنگ های مختلف میخوندم،،
اون شب بعد از این حرف امین یهو یاد خودم افتادم و توی نت سرچ زدم تست صدا ، که یک موسسه اومد بالا و من به امینت گفتم اینجا رو بلدی گفت آره سعادت آباد تقریبا ۴۰ دقیقه راه بود فرداش با موتور رفتیم اونجا که هوا هم سرد بود یادمه استاد عباس منش هم همون شب تقریبا همون موقع ها بود که یه فایل گذاشتن روی سایت که من کامنت گذاشتم و گفتم میخوام برم تست صدا بدم،،،
رفتم و قبول شدم و همچنین تست های بعدی رو و من الان با اون موسسه قرار داد دارم و به لطف الله رحمن تا پایان امسال آلبومم ساخه میشه،،
این نتیجه ی خوب و موفقیتم در واقع پاداش خواندن قران و فهمیدن و درک بیشتر وبیشتر تسلیم و از همه مهم ترعمل به ایده ها و الهامات بود همین ،،
به من الهام شد برو تهران در آرامش قران رو بخون من میتونستم مقاومت کنم و نرم ولی باور کنید انقدر تمرین کردم انقدر مراقب دیده وشنیده وکلام و رفتارم بودم و هستم که میدونستم باید برم ،، اینا هم هیچی ،،
من روانشناسی ثروت ۱ رو استارت زدم و باور کنید با خودکار های رنگی و زیباترین سر رسید تمام تمرینات و سوال ها رو جواب میدادم با عشق اما هیچی به خدا هیچی ،،
انسانی وارد زندگیم شد به روش و راه عجیبی و اون باعث شد من بفهمم که بابا تو پول وبها پکیج ها رو ندادی پس نتیجه نمیگیری راهت جنسش درسته اما دنده عقب که نمیتونی تا آمریکا بری گردن درد میگیری
رفقا همه ی پکیج ها رو حذف کردم ، تمام سر رسید ها رو پاره کردم حتی نت برداری ها از تمام کتاب هایی که استاد گفته بودن رو ، از جیمیلمم حذف کردم
با اینکه در گذشته سوتفاهم پیش اومده بود و من واقعا نمیدونستم ، بارها هم میدیدم وقتی اول پکیج میگه گروه تحقیقاتی عباس منش راضی نیست ، دقیقا اون لحظه دورنم یه چیزی میگفت تو داری کج میری ، اما من استدلالیم میگفت حالا اگرم اینجوریه بعدا پولشو میدی دیگه،
یادم نیست چه فایلی بود که من دیدم که استاد گفتن بچه ها نتیجه نمیگیرید اگر بهاشو پرداخت نکنید ، یه چیزی تو همین مایه ها بود من دیگه دلسرد شده بودم و ناراحت بودم که چرا ولی باز میدیدم و تمرین میکردم در واقع عادت شده بود معتاد بودم ،،
تا اینکه اون دوست خوب وارد زندگیم شد،،
ضمنا من توی همین حال بدیا پول کتاب رویا هایی که رویا نیستند رو پرداخت کردم که مثلا آروم بشم ،نیتمم بود که پول همه رو واقعا بدم چون من توی زندگیم انصافا خیلی نیک زندگی کردم خیر بودم همه جا الان که خیلی بیشتر،،
و ضمنا من تمامی فایل ها رو شاید به جرات بگم ۹۰ درصد فایل های رایگان رو دانلود کردم و دیدم و الان هر چی جدیدی بیاد میبینم
فایل های گفتوگوبا دوستان در کلاپ هاوس که به شدت عجیبن رفقا ،،
من از این گزینه ی مرا به سوی نشانه ام هدایت کن هم خیلی استفاده کردم ،
دقیقا بعد از حذف همه ی سر رسید ها و پکیج ها که پولش رو ندادم من خب تسلیم بودم گفتم الهی هدایتم کن ازت ممنونم که بهم فهموندی ونشونم دادی
من وقتی مرا به سوی نشانه ام هدایت کن را زدم ، کتاب رویاهایی که رویا نیستن برام اومد
فهمدیدم که میگه برو از نو شروع کن من باهاتم تو پول این کتاب رو دادی حالا من فرش قرمز پهن کردم که با این کتاب بخونی و بفهمی و روی این فرشه بیای جلو ، همون تعهد ها رو داشته باش وتمرین کن و بیا من باهاتم ، هیچی،،
و من شروعش کردم ، خیلی خوشحالم ، ممنونم ازت استاد واقعا ممنونم
بعد از ۲۴ ساعت زدم مرا به سوی نشانه ام هدایت کن ، فایل ۱۶۲ زندگی در بهشت اومد
گفتم خب من اینو دیدم ، البته قبلا اگر به فایل تکراری میخوردم میگفتم باید گوشش کنم و گوش میدادم و چیز جدیدی میفهمیدم ،،
اما برای این گفتم نه
اسکرول ماوس رو چرخوندم واومدم پایین خوندم دیدگاه زیبای محمد عزیز
خوندمش
لحظه به لحظه کلمه به کلمش انگار با من بود و به من میگفت ، درواقع چیزی رو میگفت که حسی ۱۰۰ درصد با انرژی که انقدر قدرت داشت که میخواستم سیستم رو خاموش کنم و همین الان پاشم دست به کار شم،
این کامنت به من شوقی داد که بیام بنویسم
چون دیدم این کامنت خیلی برای من عالی بود و منو متاثر کرد به این ایمان رسیدم که شاید کامنت منم که از درونه و من همیشه عادت دارم جزییات رو بگم بتونه خدمتی کنه مثل خدمت محمد به من ، هیچی ،،
۱۳ ساله یه کلید تبدیل توی راه پله خونه ما وقتی که چراغ ایستگاه پله هم کف روشن باشه برای اومدن بالا اذیت میکنه و آدم رو محبور میکنه که بره پایین و اون کلید رو خاموش کنه تا این بالاییه به درستی عمل کنه
من ارشد برق دارم ، چوب خشکم بود توی این مدت تحصیل هر چی هم علاقه نداشت میفهمید کلید تبدیل مدارش چجوریه و منم بلدم ، اما من و خانوادم چند ساله که با این موضوع می سازیم اما من تصمیم گرفتم برم درستش کنم ، توی حیاتمونم هم یدونه از انگورها که کاشته بودم خشکیده و من چند وقتی بود میخواستم چیز جدیدی بکارم خلاصه رفتم از ریشه درش آردم و یه گل رز رونده زیبا کاشتم و کل اون روز رو من مشغول گل کاری بودم کلی گل دیگه کاشتم داخل گلدون ها ی دست سا ز سیمانی که خودمون درست کردیم و برای دوستم که تازه وارد این مسیر شده بردم، هیچی به قول خانم شایسته آقا جان ،،
من بحث اهرم رنج و لذت رو توی روانشناسی ثروت یک فهمیدم در واقع نفمیده بودم ، چون بهاش رو نداده بودم و من در واقع نامحرم بودم به این آگاهی ها
اما اینجا توی یه کامنت خیلی چیزا رو درک کردم از جایی میگم درک کردم که منو به عمل واداشت کاری که ۱۳ سال بلدش بودم و اذیتمون میکرد اما عملی انجام نمیدادم ، کارش چی بود ؟؟ تعویض جای دوتا سیم !!!!!!!!!!!
الان تازه دارم حال خوب رو میفهمم رفقا
باور کنید من شاید ۳سال و نیم بکوب روی خودم کار کردم اما گمراه بودم
حتی سر سفره پیش پدر مادرم نمینشستم چون نمیخواستم صدای تلوزیون رو بشنوم و ثپصدای تحلیل فیلم از زبان مادر و پدرم ، هیچ مهمانی نرفتم ، حتی تولد داداش عزیزم که خونه خانمش بود و شلوغ بود چون میدونستم اونجا چیزهایی میشنوم که باید آگاهانه فیلتر بذارم ، بیشتر رفقام رو ترک کردم یکسریشونم رفتن بیرون همینجوری ،شب ها تا خود صبح فایل زیر بالشنتم از گوشی پخش میشد تنها قبل از طلوع آفتاب به کوه میرفتم و با خدا حرف میزدم شگر گزاری میکردم حالمم خوب بودا اما نتیجه نتیجه ی خفنی نبود ،، تمرینات خفن بود ، ورزش پیاده روی همه چیز عالی ولی ، هیچی ،،
رفقا من نوشتم چون احتمال داره کسی الان اول راه من باشه راه اشتباه من رفقا
دیگه حرفی ندارم ،
سپاس بی کران از شما مرد و انسان بزرگوار استاد عباس منش عزیزم.
سلام استاد جانم، سلام مریم عزیزم
این فایل نشانه امروزم بود
این فایل رو دو روز پیش دیدم و همون موقع یه حسی گفت کامنت براش بنویسم ولی عمل نکردم و گفتم حالا بعدا میام با دقت بیشتر مینویسم.
الان که دیدم دوباره همون فایله واقعا فهمیدم یه نشانه س برای این روزای من برای اینکه ثابت نمونم و حرکت کنم برای بهبود هر روزه برای بهتر کردن اوضاع
تمیزی الان پرادایس حاصل یکسال بهبود کوچیک کوچیک و مداومه که نتیجه اینقدر بزرگ و زیباست،
لحظه ای که زمستون و بهار رو به تصویر کشیدید در واقع زندگی خودم برام تصویرسازی شد اینکه من توی زمستون موندم و برای سرسبزی و رسیدن به بهار زندگیم حرکتی نمیکنم چون ایمانم ضعیفه چون توی حرف زدن خیلی خوبم ولی همون رفتارای قبل رو دارم،
از محمد عزیز برای نوشتن کامنت زیباش تشکر میکنم مخصوصا اون قسمتش که گفت با خودمون روراست باشیم و ببینیم صادقانه چقدر به قانون عمل میکنیم چون پاشنه آشیل منه،
شاید خواسته های من توی 29 روز اتفاق نیفته ولی مهم حرکت من با ایمان و امیده استاد شما به من یاد دادید که با بهبودهای هرچند کوچیک ولی مداوم هر روز میتونم کمی بهتر از قبلم بشم و بعد از یکسال که خودم رو با گذشته مقایسه کنم دیگه اون آدم رو نشناسم.
استاد شما امید رو توی دلم زنده کردید گواهش اشک روی صورتمه که با احساس خوبه
این روزها به تضادهایی برخوردم که میدونم وضوح خواسته هامه که شوق بیشتر برای داشتن یه زندگی خوبه
استاد جانم و مریم عزیز ازتون سپاسگزارم که اینقدر خوبید،در پناه خدا باشید.
استاد بی نظیرم سلام و سپاس از اینهمه زیبایی که در زندگی سعادتمندانهتان به اشتراک میذارین و ما رو با مدار زیباییها آشنا می کنین نمیدونم استاد چرا هرچقدر این فایلها رو میبینم سیر نمیشم آرزو میکردم شبانه روز ده برابر یا بیشتر طول میکشید تا من با خیال راحت فقط مینشستم پای تماشای این سریالهای شگفت انگیز، ممنونم استاد
یک پیشنهاد هم داشتم استاد اینکه اگر صلاح بدونید دوستانی که همیشه از گذشتهها با شما و آموزههای نابتون نتایج فوق العاده گرفتن اگر تمایل داشتن اونا هم از زندگی خودشون و طبیعت و فضای بکر اطرافشون فیلم تهیه کنند و باورها و نتایج زیباشون رو بگن و باز اگر شما تایید کردین اونا رو در بخش ویژهای با اعضای سایت به اشتراک بذارین تا باز هم باورهای فراوانی و ثروت صدها برابر قویتر بشه هر چند که قبول دارم زندگی شما اینقدر غنی هست که اگر هر روز هزاران فیلم تهیه بشه باز هم قدرت اینو داره که لحظه به لحظه درسها و نکتههای جدید رو بگه اما همونطور که شما برای فایلها از نظرات و دیدگاههای دوستان استفاده کردین با وجود اینکه صحبتهای خودتون و خانم شایسته عزیز فوقالعاده روح نواز و آموزنده بود اما این ایده تحول زیادی در مسیر تعالی ذهن دنبال کنندگان داشت تا ببینن چقدر رشد داره سریع و خوب اتفاق میفته به نظرم این اتفاق (فیلم زندگی دوستانی که تمایل دارن) هم خواهد تونست بسیار کمک کننده و تعالی بخش و باورساز باشه سپاسگزارم از شما استاد عشق و زندگی
به نام خدای باورها
خدا جونم سلام
استاد جونم سلام
مریم گل و نازنینم سلام
الله اکبر … الله اکبر به این همه زیبایی
بابا… آخه یه جا چقدر می تونه زیبا و خوب باشه
چه در ختهایی
چه جنگلی
الحق که استاد جون شما لایق بهترین هستید
به خودم گفتم یعنی واقعا منم روی خودم کار کنم یه همچین جایی را می تونم داشته باشم
چه قدمی می زنن دو تا مرغ عشق توی این بهشت
چه تو صیفهایی استاد کردید یعنی قشنگ معلومه شما استاد جونم قانون تجسم را رعایت می کنید
مریم جونم همینطور
در و تخته یعنی جوره جوره
خدایا شکرت
زیبایی ها… زیبایییییی هههههاااااا
اینو بتونیم رعایت کنیم حححلللللهههههههه
خدایا شکرت که من را هدایت کردی
بنام خدا
سلامی دوباره بر استاد عزیزم و بانو شایسته
سلام بر دوستان
استاد اول بگم که واقعا باورش برام سخت بود که بعد از 29 روز انقدررر تغییر رخ داده و خداوند انقدر طبیعت رو عوض کرده.کنتراست به حدی بالا بود که مثل شب و روز بود برام مخصوصا اطراف کلبه زیباتون.
چقدر این سریال درس ها داشت برای همه ما و چقدر مرزهای باورها در ذهن رو جابه جا کرد، چقدر خواسته های جدیدی در ما شکل گرفت چقدرر فراوانی دیدیم چقدر نگاهمون نسبت به مسائل تغییر کرد چقدر ایده هایی برای حل مسائلمون دریافت کردیم چقدرر ارزش گذاری رو آموختیم چقدر اعتماد به نفس رو در عمل آموختیم و چقدر اجرا کردیم چقدررر رابطه عاطفی شما رو تحسین کردیم و چقدر این حد از صمیمیت شما و خانم شایسته در کنار همکاریتون با عشق برای حل مسائل پرادایس به ما درس ها آموخت و چه خواسته های جدیدی رو شکل داد چقدر شما کار انجام دادید و با یک ایده ی کوچک کار رو آغاز کردید و دیدیم که بعدها به کجاها مسیر پیش رفت.
مهمترین درس های این سریال برای من قانون تکامل، نگرش درست نسبت به تضادها و همچنین ارزشگذاری برای انجام کارهایی که انجام میدیم بود.استاد من از بچگی ادم فنی هستم عاشق حل مسائل و رفع ایرادها بودم اما بخاطر باورهایی این روند رو بی اررزش میدیدم ارزشی براش قائل نبودم اما شما آروم آروم باور درست رو برگردوندید برای من و چقدر از این بابت خوشحالم. شما به من آموختید که نه تنها باید ارزشگذاری کرد برای انجام کارها بلکه باید با عشق و صبر کارها رو پیش برد و چقدر این نگرش در این مدتی که با این سریال همراه هستم منو به جلو هول داد برای انجام کارها و دوباره اون روحیه بچگی من که عاشق حل مسائل فنی بود برگشت.این درس رو کسی جز شما نمیتونست با زبان تصاویر انقدر واضح و مشخص به من بیاموزه ازت سپاسگذارم استاد عزیزم.
چقدر از خانم شایسته هم من الگو گرفتم ازت ممنونم بانوی عزیز و شایسته.
استاد باااورم نمییشه که 162 قسمت با شما همراه بودم مثل یک خواب بود برام و همینش هم خیلییی قشنگه.هر روز در پردایس یک موضوع جدید یک چالش جدید، یک همکاری تازه برای پیش بردن کار، یک تغییر جدید ،یک روز پر از عشق جدید، یک سپاسگذاری عمیق برای شروع یک روزی جدید…
از وقتی که درون وارد جمع این خانواده شد کن فیکون شد یک دریچه ی عمیقی از زیبایی بوجود اومد و من چقدررر سپاسگذارم برای ورودش به جمعمون. سپاسگذارم که این تصاویر زیبا گرفته شد از دریا و سواحلش، از جنگل و درخت های سرسبز، از سواحل شنی سفیییید، از خیابان های شهر ها، از پل های زیبا، از مردم همیشه در صلح، از بازی آدم ها لب ساحل، از ماشین های خفن، از دوچرخه ها و اسکوترها، از جت اسکی ها، از کشتی ها، از خونه های مردم، از بالکن های زیبا، از رودخونه ها، از جاده ها، از رستوران ها، از ساختمون ها و خونه های انیمیشن نماااا ، از غرووووب خورشید زیبامون، از پرنده ها….
چقدر زیبایی دیدیم که قابل وصف نیست و قابل شمارش هم نیست… خدایاا شکرت
هر روز یک قدم برای رشد برای تغییر دیدیم که بعد از یکسال چه ها شد چییی شد این پردایس کجااا و اون پردایس قبل کجا.
چقدر وارد مسائلی شدید استاد که قبلا هیچ تجربه ای ازش نداشتید اما واردش شدید چون میخواستید تغییر ایجاد کنید مثل کار با ابزارات مختلف تحسین میکنم شجاعت و تعهد شما رو تحسین میکنم استمرار شما رو برای تغییر در محیط و صد البته رشد و تجربه بیشتر خودتون. استاد این جمله شما همیشه ورد زبونمه:
” ما اومدیم به این دنیا که خودمون رو تجربه کنیم”
این جمله طلاییه خود به خود خیلی از باورها و نگرش های غلط رو کنار میزنه و آدم رو یجورایی آدم رو شجاع تر صبورتر میکنه و خیلی به من عشق بیشتری نسبت به خودم و جهان اطرافم هدیه داده.
رابطه شما و بانو شایسته و همکاری و عشق شما در کنار هم بودن و لحظه به لحظه زندگی کردن و تجربه خودتون و حل مسائلتون و خنده هاتون و ایده هاتون برای مسائل مختلف نه تنها هزاران باااار قابل تحسینه بلکه خواسته عمیق من تجربه همین شکل از رابطه عاطفی هم شده خدا رو هزاران باار شاکرم که شما رو الگوی من قرار داد که ببینم و تحسین کنم و باااور کنم که میشود و هست همچین رابطه ای همچین عشقی در کمااااال آزادی و بدون وابستگی پس میشود میشود.
قبلا ها از روی وظیفه این سریال رو دنبال میکردم اما الان حس و حالم عوض شده الان خیلی چیزها عوض شده که فقط میشه حسش کرد.
خیلی خوشحالم که در آینده پلنی برای کارگاه عملی دارید و دوستان در اونجا حضور پیدا خواهند کرد هر چند من نیستم اما حداقل در پردایس هستم و خدا رو سپاسگذارم((:
در پناه الله یکتا باشید
سلام
یه پیشنهاد در مسیر لذت و تجربه های تازه و بیشتر
برونی رو از تنهایی در بیارید
یکم زمان میبره، ولی بعد از چند سال
لذت دویدن یک گله از اسب های آزاد و اهلی که تقریبا تک تک اعضاشون رو از کره بودن دیدید اگر از بازی با جوجه ها بیشتر نباشه کمتر نیست. نگهداری کمتری هم نسبت به جوجه ها لازم دارند (در زمان سفرهای بلند مدت احتمالی آینده)
اگر هم قسمت بود و این بحث کارگاه های حضوری تجربه در بهشت سنت شد، برای بچه های یه چندتا اسب هست هم برای مقابله با ترس احتمالی هم برای لذت و شادی
دیگه اینکه گله ترکیبی پونی و اسبچه و اسب های معمولی باشه یا رنگشون ساده باشه یا ابلق با سلیقه خودتون
با آرزوی خوشی و شادی بیشتر برای همه
سلام و وقت بخیر خدمت استاد باحال و همراه باحال ترشون🌹
استاد یه خواهشی داشتم✔️
اگه امکانش باشه آدرس پردایس و تو فایل ها بگید
من تمام جاهایی که تو سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت رفتید و تو گوگل مپ پیدا کردم
و هر روز نگاه میکنم😅😅
ساحل سی ساید 😍
خونه تمپا و…😍
ولی خیلی وقته وجب به وجب فلوریدا رو میگردم اما پردایس و پیدا نکردم🤦
باید آدرس هارو داشته باشم اومدم آمریکا بیام به شما سر بزنم
ممنونم برای این همه زیبایی که به ما نشون میدید
ممنونم که نگرش مارو به زندگی عوض کردید
ممنونم برای همه چی🌹🌹🌹🌹🌹
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام به قند عسل ها ، سلام به همه تون ، سلام به مهربونها ،سلام به تپل ها ،سلام به لاغرها ، سلام به همه ی ماها که در مسیر زیبای تکامل قدم های آگاهانه برمیداریم.
استاد چقدر چقدر چقدر قشنگ شده ، چقدر این ایده تون را دوست دارم. قبل از عمل ،بعد از عمل. این همه تغییر ،این همه رشد، این همه بالندگی، این همه اتفاقات زیبا که تک تکشون را با ما به اشتراک گذاشتین. فقط خدا میدونه چقدر داریم از این فایلها ایده میگیریم برای بهتر زندگی کردن،برای بهبود بخشیدن.طبیعت این پیام را به ما میده که تغییر چقدر سازنده س. خانم شایسته ی عزیز با تغییر چقدر خودشون رو رشد دادن.خدایا… اینکه با طبیعت همگام بشی و هیچی نترسونتت…وقتی مریم جون میگن: مار که هیچی، کیودی که هیچی ،…خیلی لذت بخشه.چه اعتماد به نفسی ازتون ساخته.چقدر ورژنتون را بالاتر برده . خدایا صد هزار مرتبه شکر. خدایا شکرت برای این حد از زیبایی و عشق الهی که در زندگی هامون جاریه. سپاس سپاس سپاس ای انرژی برتر الهی ، یاد دعای تحویل سال افتادم. این دعا همیشه در طبیعت زنده ست. دوستتتتتتتتتتتتتتتتون دارم. منم میام کلاس خودشناسی.
بنام خداوند هدایتگر و توانا
سلااام و عزض ادب به خانواده صمیمی عباسمنش
استاد عزیزم خدا قوت
تبریک میگم رسیدن به قسمت162سریال رو.
تبریک میگم یکسال تلاش مستمر رو برای بهبود بهتر زندگی
تبریک میگم زندگی پر از شادی و ایمان و توحیدی که داشتیم
تبریک میگم از تغیراتی که انجام دادیم و نتیجه ای که الان داریم تماشا میکنیم
خدای من هزاران بار شکرت
زمانی که با ایمان و باور توحید کارهایی رو انجام میدیم که زمانی از فکر کردن به اونها هراس به تن ما میافتاد
استاد جان شاید شما زیبایی های پارادایس رو ببینی و از زیبایی هایی که در زندگی ماها ایجاد کردی خبر نداشته باشی
اما اینجا برای خودم و بقیه دوستان مینویسم که حاصل همین سریال بهشتی با زندگی ما چه کرده و اگرچه رایگان بودن اما کلی درس یاد گرفتیم و همین سریال برای خودش به تنهایی یه قدم از قدم های 12قدم هست. فقط حیف که اولش چکاپ نگرفتیم تا الان متوجه شم چه کردی با ما استاد عزیزم
خدا رو شکر میکنم از این دست سخاوتگرش که با فایل های رایگانش به ما درس ها داد.
خدایا هزاران بار شکرت
چندوقت پیش وقتی میخواستم برم بیرون با همین لباس هایی که داشتم رفتم.
اگرچه خانواده همراه بودن اما اونا برا بیرون رفتنشون کلی لباس عوض کردن و به اصطلاح آماده شدن
اما من وقتی به خودم نگاه کردم دیدم واقعا با همین لباسهایی که دارم راحتم و احتیاجی به تغیر ندارم.
برای من خیلی مهمه دوستان
منی که با خودم راحتم و دنبال این نیستم که بگم فلان لباس رو بپوشم تا جلب توجه کنم. اما تو لباس پوشیدنم تمیزم بچه ها و دوس دارم لباس هام ساده، کم اما مناسب و ”راحت” باشن. باور کنید بقیش اصلا برام مهم نیست.
نظر مردم برام مهم نیست و چقدر من فرق کردم… وقتی فکر کردم دیدم ناخودآگاه چقدر کم کم تغیرات ایجاد کردم با تماشای این سریال که به این حد از خودرضایتی رسیدم. الان واقعیتش نفهمیدم و میگم وقتی دیدم دارن تغیرات ایجاد میکنن این سوال برام پیش اومد که مگه بیرون رفتن هدفش اینه که جلب توجه کنی؟ مگه خوشگذروندن نیست؟ مگه غیر اینه که با لباس های راحتی که پوشیدی بیشتر بهت خوش میگذره؟ و حالا که سریال رو تماشا میکنم میبینم از کجا آب خورده…. از استاد رکابی پوش😂😂😂
استادی که با شلوارک، رکابی، اره بدست، آچار بدست و… فقط و فقط دنبال این بود که به ما چیزی رو یاد بده و نگاه توحیدی رو زندگی کنه. و کمک کنه جهان جای بهتری برای زندگی باشه
خیلی چیزا یاد گرفتیم با این سریال
مثلا اینکه دستم نلرزه وقتی میخوام چیزی بخرم…
وقتی چیزی رو که دوس دارم و میخرم و کارت میکشم، بیرون که میام از اس بانک میفهمم چقدر بوده هزینش…بخدا قبلا اینجوری نبود. سر پنج هزار تومنی که فروشنده تخفیف نمیداد و کلی بحث میکردم با حال بد از مغازش میومدم بیرون…ببین خداوکیلی نگاه محدود رو
بابا این جهان بینهایته و تو لایق بهترین هایی…خدایی که فلان تومن بهت داده چرا سر پنج هزارتومنش باور محدود کننده داری؟؟؟؟ بده بره هرچی بهاشه…تو لایقشی…تو بهتر از هرچیزی هستی که فکرش رو میکنی.
تو بحث ترس هم خیلی تغیر کردم.
وقتی از هر خبر و شایعه ای نمیترسم و شجاع گونه میرم جلو و متمرکزم روی کار خودم، روی باورهای خودم
این باور که برگ بدون اذن خدا به روی زمان نمی افته
این باور که تا زمانی که وقتش نرسیده از دنیا نمیری پس هیچکس و هیچیز نمیتونه بکشتت…چه کرد این باور استاد😢زمانی که رسیدم به این باور خالص ینی شجاع شدم ها….شجاع و بازم جای پیشرفت داره ولی الانم خیلی فرق کردم
نگران حرف مردم نیستم…قدم به قدم میرم جلو بقیش رو سپردم دست خودش
به الهاماتم گوش میدم و دیگه کاری ندارم
ترس هام رو خفه میکنم.
خدا برام کار هارو پیش میبره
مهم نیست الان شرایط چجوریه
من حرکتم رو میکنم و ایمان خودم رو نشون میدم
از خواسته هامم که نگم
چقدر درخواست هام بیشتر شده و باور پیدا کردم لایق تجربه چیزای بهترم.
لایق تجربه جاهای بهتر، آدم های بهتر، روابط بهتر، زیبایی های بیشتر…
خدایا هزاران بار شکرت بخاطر استاد عزیزم و مریم جان.
دو فرشته زندگی در بهشت
ممنونم از چشمای قشنگتون که تا اینجا رو خوندید
در پناه الله یکتا شاد و سالم و ثروتمند باشید
سلام استاد جان
سلام به مریم مهربان
من همین الان فایل زندگی در بهشت دیدم و من فقط دارم گریه میکنم
نمیدونم چرا
چقدر حرفات استاد شبیه به زندگیه من بود در این دورانی که این بیماری آمد.
من واقعا دراین دروان بیماری چقدر چقدر چقدر زیاد به طبیعت رفتم و چقدر بیشتر طبیعت را شناختم.
خدا به سر شاهده امروز رفته بودم پارک جنگلی از صبح ساعت ۷ تا ساعت ۵.۳۰ عصر
عجب جایه دنجی پیدا کردم
عجب آهو و گوزن و بز کوهی و خرگوشهایی دیدم
حالا پرنده های مختلف بماند و کلی چیزهای دیگه یعنی پیش خودم گفتم الان بخواهم بروم دفتر و بچه های دفتر روزه هستند و میخواهند الکی گیر بدهند به وضع مملکت دلار ،سکه
من رها کنم همه چیز و بروم جنگل
استاد باورت نمیشه آهوها ۶ متری من داشتن چرا میکردن گله ای چقدر حس فوقالعاده ای بود چقدر ازشون انرژی خوب دریافت کردم.
یک چشمه ای هم پیدا کردم اون وسط های جنگل و بین کوه و چند ساعت انجا خودم در سکوت غرق کرده بودم و تلاش میکردم در زمان حال بمانم.
یعنی میخواهم بگویم من که فقط دوست داشتم خونه این دوست اون دوست باشم امروز رفتم بکرترین جاهای پارک جنگلی بزرگ تهران پیدا کردم و میروم آنجا و برای اینکه به اون جای بکر برسی باید ۲ ساعت پیاده بری از وسط جنگل کوه تا به نقطه خیلی خیلی فوقالعاده ای برسی و البته که هر چیزی بها میخواهد.
خداروشکر خداروشکر واقعا چقدر از وجود خودم بیشتر لذت میبرم و این روزها رو من نداشتم تا اینکه همین اتفاقات به ظاهر بد افتاد که برای من خیلی عالی بود از این نظرها.
استاد شما فکر میکنید فقط شما در سریال مستند زندگی در بهشت پیشرفت کردید نه به خدا یک جماعتی به نظرم پیشرفت های خوبی داشتند با وجود همین سریال اصلا به قول خودتون دیدن و گوش دادن به نوع آگاهی ها روی عصب های مغزتون تاثیر مثبت میگذارد و جدا که همینطوره.
امروز روز من دارم فایل های شمارو بیشتر از قبل گوش میکنم و نمیدونم چطوری هرچقدر بیشتر جلو میرود من با اشتیاق بیشتری دارم دنبال میکنم.
من شاید قبلا روزی ۱،۲ ساعت گوش میدادم اما امروز روی ۳،۴ ساعت بعضی روزها ۷،۸ ساعت دارم گوش میکنم و تمرین و تکرار میکنم و هر روز واسم یک روزه جدید هست و تکراری نمیشود.مخصوصا که ۱۲ قدم هم تهیه کردم و دارم پیش میروم.
این هم بگویم که تضاد پیش میاید در زندگی اما واقعا تلاش میکنم آگاهانه و با فکر به تضاد ها توجه نکنم و احساس خوبم را از بین نبرم و در این راه همیشه و همیشه از خدای بزرگتر کمک خواستم و او هم کمک کرده.
استاد به قول شما تلاش فیزیکی و متافیزیکی هست که تلاش متافیزیکی سخت هست و کاره یک سال و دو سال نیست و به قول شما یک برآیند هست.
به هر حال وقتی در این مدار مثبت قرار بگیری خدا هم کمکت میکند که به راهت ادامه بدهی و من شاکرش و غلامش هستم.
استاد دوستون دارم واقعا استاد حرفه ای هستید و هر کسی لیاقت این صحبت ها را ندارد.
و همینجا از همه دوستان میخواهم که در صفحه اینستا هر کسی از آموزش های استاد سو استفاده میکند را ریپرت کنند.
هر چند میدونم که راه به جایی نخواهند برد و با کله زمین میخورند اما باز هم دوست دارم هوای شمارو داشته باشم استاد عزیزم.
استاد من امروز رفتم کلی جنگل و واسیه خودم عشق و حال کردم با اینکه روزه کاری بوده و عصری برگشتم خانه و میبینم که خبری بهم رسیده که کم مونده بود از خوشحالی پرواز کنم.خداروشکر هزاران مرتبه.
قانون یادمون بمونه احساس خوب = اتفاق های خوب
و دیگر هیچ.
استاد در قلب من هستی
خانم شایسته واقعا خدا قوت.