سریال زندگی در بهشت | قسمت 163 - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)

سلام عرض ادب خدمت استاد عزیرم وخانم شایسته خداراشکر چقدرروح من درعذاب بودچندروز که این بهشت راندیده بودم ازدیشب منتظر بودم صبح زودداشتم تجسم میکردم بااهنگ گفتم چندروزه استاد ازبهشت فایل نمیزاره اصلا به فکرمنم نیست دیگه خخخخ آغا به من گفته شدبرو داخل سایت تااومدم دیدم ای جان سریال جدید اومده خداراشکر چقدراینجافراوانی نعمت ثروت وروابط عاشقانه قابل تحسین است خدایاشکرت اول ازهمه من هروقت این تخم مرغ ها رامیببنم خوب میتونم جواب نجواهای ذهنم رابدهم که می‌گوید نتیجه ها نیومدن اینجا بهش میگم عزیزم اینه تکامل تساعد میادنتیجه هاهم میاد خداراشکر چقدرفراوانی تخم مرغ اینجاست که وقتی میخوری سیر میشی یعنی پرمیشی وخیلی راحت میگذری ومیبخشی به همسایه ها خداراشاکرم وسپاس گزارم چقدراین جنگل حال مناعالی میکنه چقدراین جنگل بزرگ جون میده براتنهای خودت خودت خدایت آره منم همچین جای برای تنهای خودمیخواهم درخواست اجابت شد تمام خوب یه موضوع خانم شایسته درمورد بوقی گفت که بوقلمو میپره مگه میشه بااستاد باشی بترسی محاله حتی مرغ ها من دیشب یه خوده کنترل ذهنم بهم ریخته بود وترس داشتم اینم بگم من به خودم خیلی سخت میگیرم که چراتوهمش هرچندروزیه با بابا میری ت منفی خوب من نرم کی بره اینا رس است مصیب خلاصه آغا من دارم عزت نفس کارمیکنم جلسه 4 استاد فت بایدبری داخل ترسها من داخل چندتاترسم رفتم از قتی بااستاداشناشدم خلاصه یه کم ازخانم شاکی شدم زدم بیرون آغا سری گفتم خدایامن به خویش ستم کردم واحساس گناه نکردم وگفتم هدایتم کن یهو بهم گفت یه جاده روستای خطرناکی درمنطقه هست برواازاون بیاخونه خخخ گفتم بابا اون خیلی خطرناکه گفت نیست من هستم گفتم باشه یه مسیری رابااسفالت رفتم واومدتوخاکی خلاصه هی ذهن نجوای جن می‌کرد اون جاده دزد هم داره یعنی دزدهای مسلح گفتم بر بابا خدای من خیلی قدرت منده خلاصه آغا رفتم رسیدم وستاش تاریک خخخ گفت حالا پیاده شو گفتم من که اومدم دیگه ترسی ندارم گفت بیاده شوخلاصه منم واستادم ویه چندلحظه پیاده شدم صحرای یه دست به آب شدم دوباره حرکت کردم خیلی خوشحالم که مثل بوقی واردترسم شدم ومن اون مسیردوراانتخاب کردم ولی برای من درس های عالی داشت دیشب حرکت بعدی قبرستان است خخخ وای ولی باکمک الله یکتا میروم اغااین زندگی که من ازاستاد دیدم هروز چالش باید اشته باشه هروزباید تودل ترس هاش بره همین کارگاه نجاری زیبای که الان داره درست میکنه داره میگه آغا اول باید قدم اول رابر آری بعدش مصیب مسیربه ت آسان میشه خودخداگفته بله خداراشاکرم من یعنی چندروزه دارم به خودم میگم مصیب الان وقت عمل است به آنچه فهمیدی اصلا نمی‌خواهم وقتی استادرادیدم بگه مصیب چه دست آوردی داری تواین چندسالی بامعنی سرم بندازم پاین نه هرگز من یامیمیرم به الله یکتا قسم حاضرم دراین راه بمیرم ولی نه اینکه فقط گوش کنم به قول استاد بگم من دارم روی خودم کارمیکنم نه مصیب این زندگی واین بهشت حاصل عمل کردن است استاد من دوست دارم اون شاگرد جیگر دارشماباشم به قول لات ها آغا من میخوام جیگرخودماثابت کنم تمام ولی تکاملی یواش یواش وازخداوند سپاس گزارم برای این بهشت که استادداره وخداوند شما اراضی کرده بله سپاس گزارم استاد ااگرتونبودی ودست خدانمیشدی وپیام اورخدانبودی الان چی بودم نمیدونم ازخداوند برای این هدایتم سپاس گزارم ونکته آخریه کامنت دردوره عزت نفس گذاشتم منتشرشد خلاصه خودم میدونم چرانشد ولی این ذهن من اینقدرنجوامیکرداستاد که نگو واینم خوب میدونم استاد باپدرخودشم شوخی نداره درمورد قوانین من دیگه جای خود همین شجاعت تو راست گوی تو ایمان تواست که مرادراین مسیر اوده است ودرپایان ازخانم شایسته عزیز سپاس گزارم ومخصوصا مدیرفنی سایت ابراهیم جان چقدرسایت تعغیر کرده همچی راحت ت آسان ت شده خدایاسپاس گزارم ازاین مسیر