دیدگاه زیبا و تأثیرگزار حسن عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
سلام به اساتید جان دلم استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی
نمیدونم چجوری احساسمو بیان کنم
آخه چقدر شماها مهربونید
داشتم فکر میکردم اگه یه گروه فیلم سازی با کارگردان و فیلم بردار و دستیار و … میخواست بیاد این قسمت های زندگی در بهشت رو بسازه واسه هر قسمتش چقدر پول میگرفت ؟
اصلا کدوم نویسنده میتونس حرفایی که اینچنین باور سازی میکنه و اینقدر ارزشمند هست رو برای این قسمت های زندگی در بهشت بنویسه
اصلا مگه میشه اون احساسی که این ویدئو هایی که با عشق ساخته شده رو از قبل برنامه ریزی کرد
اشک تو چشمام حلقه زده
خدای من چی بگم آخه
این سریال فقط نشونگر فراوانی و زیبایی و عشق و ثروت نیست
تو هر قسمتش میشه کلی ایده گرفت
کلی فرصت شغلی پیدا کرد
کلی دیدت به جهان باز بشه
اصلا خودش یه دوره ی تصویری ثروت سازیه
خودش دوره عشق و مودت هست
خودش دوره عزت نفس و صلح با خوده
دوره ی دستیابی عملی به رویاهاس
چقدر قشنگ دارین با تکامل اون مرغ و خروس ها رو به تسخیر خودتون در میارین که از این به بعد جوری رفتار کنن که شما دوس دارین تا موقع مسافرت تمام فکر و ذکرتون همون سفر باشه و دغدغه ی اونا رو نداشته باشین
چقدر اون کارگاه تنور سازی دریچه ای از بیشمار ایده ثروت سازی به روی ذهنم باز کرد
چقدر باور آدم قوی میشه که آقا جان برو کاری رو بکن که دوس داری، برو نیازی رو برطرف کن که هم خودت از انجامش لذت ببری هم مردمی که بهش نیاز دارن از دیدن محصولاتت به وجد بیان و از هزاران کیلومتر اونطرف تر سفارش بدن
ضمن این که کلی محصول آموزشی میتونه تهیه بشه که ساختن مرحله به مرحله شو یاد بده و فروش اون پکیج های آموزشی چقدر میتونه ثروت ایجاد کنه
چقدر این ایده میتونه واسه شرکت های خصوصی توی ایران عالی باشه که آقا بیاین سیستم حمل و نقلی درست کنین که هر چیزی رو به شکل ایمن و مطمئن بتونین انتقال بدین و ارزش ایجاد کنین
اصلا این میتونه یه شرکت فرانچایزی تو سراسر کشور باشه که هر کسی هر محصولی با هر ابعاد و مصالحی که میسازه رو بتونه با با خیال راحت واسه مشتریش ارسال کنه
وای وای وای اون مسیر سرسبزی که بهمون نشون دادین! واقعا یه سنگ فرش و چند تا درخت چقدر هزینه داره؟ و در مقابل چه احساسی رو میتونه به رهگذر انتقال بده، ما توی روستاهامون چقدر میتونیم این مدل فضاها رو ایجاد کنیم و گردشگر جذب کنیم واسه اقامت گاه های بوم گردی و ثروت خلق کنیم ، حال خوب خلق کنیم ، لوکیشن عکاسی ایجاد کنیم
اون تریلری بسته بودین عقب سانتافه و تخته ها رو میزاشتین داخلش چقدر میتونه کاربردی و مفید باشه (من امروز کلا تو مود ایده های خلق ثروتم :)) ) چه بیزنس هایی میتونه به وجود بیاد واسه ساختن این تریلر ها، واسه فروششون واسه کرایه دادنش. با کاربرد های متعدد
تجربه ی اسکوتر سواری واسه هر کسی و هر سنی میتونه جذاب و خواستنی باشه خود همین اسکورتر میتونه عامل ایجاد ده ها بیزنس بشه. ساختش، فروشش، تعمیرش، کرایه دادنش، آموزش دادنش، قطعات یدکیش و …
اون نمایشگاه ساحلی خودش کلی ایده تو دلش داشت و چقدر فروشگاه ها و غرفه های تکمیلی در کنارش قرار داشتن که اگر کسی حتی به قایق نیازی هم نداشته باشه دوس داره از اونجا عبور کنه و همیشه جاهایی که عبور و مرور زیاد میشه بهشت خلق ثروته واسه غرفه دارها
اون میز و صندلی های فضای باز ، اون سایه بون ها، صندلی های ریلکسی که در کنار مسیر پیاده روی تعبیه شده بودن، همه و همه دارن به آدم چشمک میزنن که ببین چقدر کسب و کار ها میتونه وسیع باشه، واسه همه شون تقاضا هست به مقدار بسیار بسیار زیاد. اگر خلاق باشی، کارتو با عشق انجام بدی و باورهای درستی تو اون زمینه بسازی قطعا میتونی بیش از آنچه نیاز داری ثروت خلق کنی و از کارت هم لذت ببری
از اون مجسمه فوق العاده چی بگه آدم آخه ! چقدر قشنگ و طبیعی درست شده بود، حتی کت چرمی اون آقا واقعا چرمی به نظر میومد، چه فرکانس عشقی رو انتقال میداد، چه لوکیشنی شده بود واسه عکاسی، واقعا اون هنرمند اون مجسمه بی نظیر رو با چه قیمتی به شهرداری فروخته ؟
حالا همه ی اینایی که گفتم چیزایی هست که ما در ظاهر داریم میبینیم خدا میدونه چه بیزنس های آنلاینی در کنار این کسب و کارها میتونه شکل بگیره و خدمات تکمیلی ارائه بده و ثروت خلق کنه
استاد عزیزم قلبا از شما و خانم شایسته ی منبع آرامش سپاسگزارم به خاطر این سریال بی نظیر، این که ما رو عادت دادین به دیدن زیبایی ها ، به دیدن فراوانی، به تغییر نوع نگاهمون در محیط اطرافمون و از همه مهم تر این باور رو القا کردین که اگر سید حسین عباسمنش از اون شرایط به اینجا رسیده و توانسته شما هم میتونین با تغییر فرکانستون و عمل به الهاماتتون به هرآنچه فکرشو بکنین برسین
بی نهایت از شما ممنونم و بهترین ها را در دنیا و آخرت براتون آرزو دارم
خدا رو شکر به خاطر وجود ارزشمندتون
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD354MB23 دقیقه
و خدایی که در این نزدیکی ست .
رشته ایی بر گردنم افکنده دوست
می کشد هر جا که خاطرخواه اوست
سلام به سید حسین عزیز ، استاد دوست داشتنی من
و به همه عزیزان
از اخرین باری که کامنت گذاشتم حدود یک سال و نیم میگذره ،( قدم ۶)
اون روزها پر از حس عالی بودن در قدم ها بود ، با لایک های لذتبخشی که از استاد می گرفتم و انرژی فراوانی که جوابهای دوستان بهم میداد
اما یه روز به خودم اومدم ، فهمیدم شتاب عجیبی برای نوشتن کامنت ها دارم ، وقتی دقیق تر شدم مچ خودمو گرفتم متوجه شدم دیگه برای لایک هاست که کامنت میزارم از اون روز تصمیم گرفتم کامنت نزارم ، تا زمانیکه دلیل کامنت گذاشتنم رو درست نکردم ، هفته هاست که حسم میگه بیا دوباره بنویس اما هنوز مطمئن نبودم
بالاخره امروز وقتشه .
خدایا در قلمم جاری شو
می دونید استادجان ، مدت زیادیه به لطف کرونا در تنهایی و سکوت و تفکرم.
حاصل این غار تنهایی ، دستاوردهای عالی بوده
من نیومدم از درامد بی نظیرم که حتی در مخیله اطرافیان و همکارانم نمیگنجه، بنویسم
من نیومدم از دوستان عالی و خانواده فوق العاده ام بنویسم. از مهاجرت معکوسم که بر عکس همه مهاجرت ها بود اما نتیجه خیره کننده بود ،
من نیومدم از اتفاقات عجیب و غریبی که هر کدوم یه معجزه آشکاره بنویسم
که قطعا شنیدن هر کدومشون اشک ادمو در میاره
(به وقتش همه رو با حوصله می نویسم ، من امروز لبریز از نوشتنم)
اومدم از عشق بگم
اومدم از حال دلم بگم
اومدم از خدایی بگم که هنوز درست درکش نکردم
نمی دونم چطور احساساتم رو بیان کنم هرچی جلوتر میرم حرف زدن سخت تر میشه
انگاریک حس که فقط قلبیه. مثل یک خواب طولانی وقتی بخوای تعریفش کنی فقط چند ثانیه میشه !
من به این نیت در مسیر شما قرار گرفتم که وضع مالیم خوب بشه (نه اینکه ثروتمند بشم نه! فقط برای اینکه از اون وضعیت اسفناک نجات پیدا کنم)چه می دونستم که خداوند چه نقشه های عجیبی برام داره چه برنامه های بی نظیری برام پیاده خواهد کرد.
من قدم در راهی گذاشتم که هیچ پیش زمینه ای ازش نداشتم
بافایل های دانلودی و کشف قوانین ، خودمو کمی بهتر شناختم ، رویاهام بزرگ شد ،خواسته هام تغییر کرد.جرات کردم ثروتمندی رو ارزو کردم وشجاعت کردم پلهای خراب زندگیم رو.شکستم
تلاش کردم
تمرکز
و توکل
وقتی همقدم شما در قدم ها شدم ، خواسته هام کم کم تغییر جهت داد
دیگه فقط مادی نبودن
حالا دیگه معنویات هم بهشون اضافه شدن
اما انگار اینا هم کافی نبود قرار بود مکنونات قلبی من ، وسیع تر از دنیای مادی و معنوی بشه
حالا اینجام در نقطه صفر حدی ام .
خدا اشنام کرد با ایگوهام
خدا نشونم داد غرور کاذبم رو
خدا سقوط رو نشونم داد و صعود دوباره رو.
نشونم داد میشه عاشق شد بی چشمداشت
میشه خدمت کرد با لذت
میشه مهربونی رو گسترش داد
میشه حال خوب رو تزریق کرد
میشه شادی رو پخش کرد
میشه ارامش رو شریک شد
به یک شرط !
فقط و فقط وقتی که روی خدا حساب باز کنی
وقتی که انتظارت از همه به صفر برسه و فقط از خدا نتیجه بخوای.
درسها گرفتم از عمل کردن به این شرط.
خدا برکتم داد
هر جایی که گیر کردم.خدا وکیلم شد وکارگزارم
هرجا کم اوردم خدا دستامو محکم فشرد و در قلبم زمزمه کرد من هواتو دارم
هر جااز تنهایی به وحشت افتادم ، یادش مایه ارامشم شد
هرجا مشکلات به من حجوم اورد ، پناهم شد
در جایی که راهی نبود برایم راهی باز کرد
هر جا کسی برام دردسرساز شدحمایتم کرد
ادم های درست رو در زندگیم وارد کرد
دستانشو برام باز کرد
در درامدم جاری شد و برکت رزقم شد
کسانی را به سمت من هدایت کرد تا با خدمت کردن بهشون ، از رسالتم لذت ببرم
هر وقت غمگین شدم ، دست نوازش به سرم کشیو و با یادش دلم را ارام کرد
و به من چشاند
“هرگاه که تسلیمم در کارگه تقدیر
ارام تر از اهو ، بی باک تر از شیرم
هرلحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج اید زنجیر پی زنجیر.
نشونم داد اول باید درونم رو پاک مطهر کنم
کمک کرد چله نشینی های بسیاری انجام دهم
چله نشینی غیبت نکردن
چله نشینی گله نکردن
چله نشینی غرنزدن
چله نشینی قضاوت نکردن حتی در دلم
چله نشینی تکرار باورهای ارزشمندم
چله نشینی دیدن نکات مثبت
چله نشینی دعای خیر و برکت و خوشبختی برای کسانی که روزگاری رنجم دادند
اگه می خوام تو قلبم فقط خدا باشه باید خونه دلم رو از هر رنجشی، از هر کینه ای ،از هر حسادتی از هر طمع و غروری، از هر بدی پاک.کنم …چون جمع ضدین محاله ..خدا در جایی که بدی ها باشه حضور نداره .
کمک کرد ایینه زنگار بسته قلبم رو پاک کنم
هنوز زنگارها هستند ، هنوز به پاهام و به مغزم زنجیرهای نازک و کلفتی وصله که منو گاها به گذشته، به ادم ها، به رنج هام وصل می کنه
اما به حمایت خدا زنجیرهای زیادی باز شدند ، حالا خیلی راحت تر راه می رم خیلی ذهنم ازادتر شده اما
هتوز از تمامشون رها نشدم،
هنوز تا پاک و مطهر شدنم خیلی راهه
هنوز از دل نگرانی ها و دل اشوب هام خالی نشدم
هنوز ترس هام ،منو واکنشگر می کنه
اما دارم یاد میگیرم واکنش هام رو کمتر کنم
دارم یاد میگیرم که جنگجو باشم نه واکنش گر !
اعتراف می کنم در جایی هستم که خدا رو برای خواسته هام می خوام (و صد البته که این اصلا بد نیست خیلی هم عالیه )
اما
می خوام به جایی برسم که خواسته هامو برای خداوند بخوام
می خوام اگر قراره ثروتمند بشم فقط برای درک بهتر خداوند باشه
هر روز دعا می کنم خدایا اینقدر مال دنیا بهم بده ، اینقدر لذت های دنیویت رو به من بچشان ، اونقدر منو در ارامش غرق کن که وقتی از تو حرف می زنم با افتخار بگم
“این خدایی که همه چیز میشود مرا
وقتی تنها ، در اوج رنج هام غوطه ور بودم
دستان حمایتگرش رو به سمتم دراز کرد
و من وقتی بهش دست دادم و باورش کردم اون همه کار کرد برام
از رنج هام پلی ساخت برای موفقیت هام ”
خدایا منو به جایی برسون که دنیایت رو برای رسیدن به تو بخوام
می دونید استاد جان
خداوند اگاهی مطلق بود ،کمال مطلق ، حکمت مطلق
اما تجربه نبود
خداوند داره ما رو تجربه می کنه
خدایا می خوام تجربه تو باشم روی زمین
می خوام رنگ تو باشم در روی زمین
می خوام نام تو ، بوی تو، نشان تو باشم روی زمین .
خدایا
منو در فقر ، در نفرت، در حسادت، در غرور ، در مظلوم واقع شدن، در ایگوهام تجربه کردی
منو در تلاش، در تمرکز ، در حال خوب ، در ارامش ، در خوشبختی ، در ثروتمندی ،در لذت بردن از بندگی خالص خودت تجربه کن
منو به جایی برسون که ابراهیم وار زندگی کنم
منو به حدی برسون که در هر قدمم، در هر لحظه ام ، در هر ثانیه ام ، در هر نفسم تو جاری باشی
کمک کن حتی کوچکترین کارها را به نام تو ، به یاد تو و برای تو انجام بدم
منو پر از وجود مهربان خودت کن
قلبم را مزین کن به حضور مستمر و دائمیت
در چهره ام ،در رفتارم ،در گفتارم ،دراحوالاتم و در تمام زندگیم نمایان باش
منو به جایی برسون که شاعر میگه
“رسد ادمی به جایی که به جز خدا نبیند”
اگه تا حالا ندیدمت ، اگه تا حالا پیدات نکردم ، اگر هنوز درکت نکردم ، اگر هنوز باورت نکردم ، اگر هنوز بهت اعتماد نکردم از نقص منه
وگرنه موسی در بیابان، در کوه طور تو را دید
منو به جایی برسون هر لحظه بگم
“ارنی کسی بگوید که تو را ندیده باشد
تو که با منی همیشه ، چه ترا چه لن ترانی”
خدایا دستانم و قلمم باسرعت از ذهنم پیشی گرفت چون از قلبم اومد
هنوز چیزی نگفتم
هنوز پر از ناگفته هام .
این دعاها گفتگوی هر روزه من با خودم و خدایمه
هنوز بعد اینهمه تکرار کردن قلبم از گفتنشون به تپش در میاد، هنوز چشمه های اشکم جاری میشه ، دستهام موقع نوشتن می لرزه
هنوز می خوام فریاد بکشم و بگم خدایا
“الحمدلله علی کل حال”
و مدام خداوند مهربانم.در گوشم عاشقانه می سراید
“پریشان کن سر زلف سیاهت شانه اش با من ”
و خطاب به خودم این ندای خداوند را می نویسم
“خداوند را زبان بند نیامده است که دیگر سخن نگوید
اگرتو در بیابان سیر کردی و طور سینا را ندیدی از مسکنت روح توست
وگرنه به هر بیابانی که روی ،
کوه طور حاضر باشد وندای خداوندی باهمان طنین به گوش میرسد.
برای انکس که بخواهد و بجوید
اما
ان کس که به سوی زمین خم شده باشد و تمامی دل در گرو اب و نان و من و سلوی نهاده است ، ان اتش را نمی بیند
و ان صدا را که چون رعد در بیابان پیچیده ست را نمی شنود .”
اهدنا صراط المستقیم ای خدای رحمان من .
پیوسته ،بند بندگی تو بودن ارزویم است.
عاشقتونم
ان شالله از چشمه زلال شناخت خداوند همگی مان سیراب گردیم .