سریال زندگی در بهشت | قسمت 167

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار خدیجه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

بنام الله هدایتگر وهاب

بنام خدایی که عاشقانه هدایتم می کند

سلام به استاد نازنینم و مریم بانوی مهربانم که با عشق این صحنه های بهشتی رو برامون فیلم میگیره و سلام به خانواده عزیزم.

و بازم یه صحنه جذاب دیگه تو عکس اول فایل، خدااااا چقدر قشنگه و چه حس خوبی داره. آسمون آبی با اون ابرهای خوشگلش و نور خورشید که از لابلای ابرها داره خودنمایی می کنه، تصویر کلبه با اون پل چوبی خوشگلش، استاد مهربونم که روی اون پدل برد زیبا نشسته و تمرین حفظ تعادل می کنه، گیاههایی که کنار آب رشد کرده که باعث شده جذابیت تصویر چند برابر شده ، طبیعت سرسبز و بی نظیر پرادایس که اینقدر سبزه که حد نداره و تکرار همه این زیبایی ها تو آب آروم و آینه ای دریاچه، چقددددددر زیباست این صحنه و چه آرامشی بهمراه داره، آدم دلش میخواد فقط خیره بشه به همبن عکس و زیباییهاشو ببینه و قدرت خالق بی همتا رو بیاد بیاره و ناخودآگاه از ته قلبش بگه خدایا شکککرررت خدایا شککررت خدایااا شککررت……….

وای استاد جان چقدر کارگاه نجاری مون خوشگل شده، چه فراوانی و ثروتی توی همین یه تیکه از بهشت هست، خدایاااا از هر ابزاری بهتریییننش، تنوع پیچ و میخ و کشوهایی که هر کدوم پیچ و‌مهره ها رو با نظم تو خودش جا داده، وای مریم جان چقدر بی نظیری، چقدر اینجا رو خوشگل کردی، عجب قفسه هایی شده، آفرین به شما دو تا عشق که همش در حال بهبود دادن به دنیای اطرافتون هستین و شدین یه الگوی بی نظیر برای ما،

استاد منم چند روزه دارم از خودم سوال می کنم امروز چکاری میتونم برای بهبود شرایطم انجام بدم و همون ایده های کوچولویی رو که میرسه انجام میدم و واقعا لذت بخشه انجام دادنش، هر چند که خیلی کوچولو بودن ولی احساس قدرت می کنم با انجامشون و این یعنی من یه کوچولو دارم ظرفم رو بزرگتر می کنم و این یعنی پیشرفت و بخاطرش به خودم احسنت میگم.

استاد من کشته مرده این کارگاه نجاری شدم، چقدر خوشگله، چه ابزارهای هیولایی، دلم میخواست منم اونجا بودم و تو ساخت اون میز کمکتون میکردم، عجب میز حرفه ای شد، خیلی عالی بود برای کار اول

خدایا این مرغ و خروسهای نازنینو نگاه کن، واقعا تحسینتون می کنم استاد جونم که با اینکه مرغ و خروسها تو دست و پاتون بودن ولی یه لحظه هم تمرکزتونو بهم نزد و شما همچنان به کارتون ادامه دادین.

اون تیکه که داشتین سخنرانی میکردین و اونا خودشونو میخاروندن خیلی باحال بود، خیلی خندیدم، استاد یه چیزی که به ذهنم رسید این بود که تو این سریال ما همه چی داریم،

آموزش آشپزی داریم، ظنز داریم، آموزش تمرکز بر نکات مثبت داریم، آموزش عشق در روابط داریم، آموزش خونه داری داریم، آموزش طراحی و دکوراسیون داریم، آموزش کنترل ذهن داریم، آموزش رفتار با طبیعت و‌ حیوانات داریم، و جدیدا آموزش نجاری هم داریم، آموزش آشنایی با انواع لوازم کار و وسایل خونه داریم، آموزش نانوایی داریم و مهمتر از همه آموزش خداشناسی و تغییر سبک زندگی و زندگی به سبک شخصی هم داریم، یعنی یکی اگه از صبح تا شب بشینه همین سریالو نگاه کنه دیگه هیچ احتیاجی به کانال ها و سریالهای دیگه پیدا نمی کنه بخدا.. خدارو هزاران بار شکر برای هدایت شما به فیلم گرفتن از زندگی شخصیتون که باعث شد تا بحال ۱۶۷قسمت از این سریال پر مخاطب ساخته بشه تا ما بر و بچه های سایت بتونیم تطابق بدیم گفتار شما رو با رفتارتون و آموزشهاتون رو برای خودمون نهادینه کنیم، و بیشتر این سپاسگزاری برمیگرده به مربم عزیزم که اولین قدم رو برای این کار عظیم برداشتن⁦♥️⁩⁦♥️⁩⁦♥️⁩⁦♥️⁩⁦♥️⁩

استاد وقتی داشتین مراحل ساخت میز رو قدم به قدم جلو میرفتین بازم قانون تکامل تو ذهنم مرور شد، که اگر بخواین برای بار دوم همین میزو بسازین مراحل کوتاهتر و آسونتر میشه. درست مثل وقتی که داشتین اون چیکن شا رو درست میکردین، حتی الان میبینم که چقدر تو استفاده از ابزار مهارتتون بیشتر شده، و جمله طلایی شما یادم میاد که گفتین، «بچه ها تکامل همه چیه، مگه میشه آب رو به صد درجه رسوند قبل از اینکه به مثلا ۹۰ درجه برسه.» و جمله طلایی مریم عزیزم که در آخر کار مهر تایید زد به همه گفته های شما، « ما اولین کارمونو با کارهای نجارهای حرفه ای مقایسه نمی کنیم» هر چند این کار به نظر من برای کار اول عالی بود چون ترکیب معماری و مهندسی خانم شایسته و مهارت و تمرکز استاد و البته همکاری صمیمانه و عاشقانه شما دوتا عزیز دل باعت خروجی به این زیبایی شد و این میز محکم و قوی آماده شد.

تحسین می کنم استاد جونم عشق بین شما دو نفر رو که آخر کار میگین مبارکت باشه عشقم. و با این کار آگاهانه جای خستگی رو با عشق و لذت عوض می کنید. و چقدر این رابطه ستودنیه. وقتی خانم شایسته ریز ریز به ترکیب صورتتون موقع کار میخنده و شما اون خنده رو با تعریف خاطرات شکلکهای صورت بچه ها ادامه ش میدین، بجای اینکه بهتون بر بخوره و بی جنبه بازی دربیارین. و با این کارتون هم دل عزیز دلتون رو شاد می کنید و هم کلی ما بر و بچ سایت رو میخندونین

و‌در آخر خدا رو شکر می کنم برای بارون قشنگی که امروز اومد و اینقدر هوای بهشت رو بهشتی کرد. استاد وقتی گفتین فکر می کنم هوای بهشت دقیقا اینجوری باشه یه لحظه دلم رفت برای تجربه این هوای بی نظیر بهاری و خدایی که سریع الاجابه همین امروز برام اجابتش کرد و بعد از ظهر با همسرم و بچه هام رفتیم و یه گردش عالی تو پارک داشتیم، کاری که شوهر من به سختی انجامش میده اما امروز به راحتی من این تجربه بی نظیرو داشتم و این از برکات این سربال بی نظیره

استاد عاشق خودتم و عزیز دلتون و بهشت زیباتون و هر سربال و فایلی که تو این بهشت ساخته میشه.

از خدا میخوام منم هدایت کنه تا بشم جزو اونایی که قراره ببان پرادایس، البته میدونم که هنوز مدارم به اون حد نرسیده که بخوام هم مدار پرادایس باشم ولی میخوام مثل اون پیرزنی باشم که خریدار یوسف شد، چون اون اعتماد به نفس و ایمان رو در خودش دید که رفت جلو و خواست یوسف رو بخره. و میدونم اگه سپیده و عادله و علی و شکیبا

و هزاران نفر دیگه تونستن منم میتونم

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.

 

یک خبر خوب

دوره قانون آفرینش | بخش چهارم» در بخش محصولات قرار گرفت.

دوستانی که قبلا «دوره قانون آفرینش | بخش سوم» را خریده‌اند، می توانند  «دوره قانون آفرینش | بخش چهارم» را خرید نمایند. ضمن اینکه سیستم سایت به آنها این امکان را داده است که تا 30 روز پس از خرید بخش سوم، بخش چهارم دوره قانون آفرینش را با ۴۰٪ تخفیف خرید نمایید.

اطلاعات بیشتر درباره مطالب آموزشی این دوره و نحوه خرید آن

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    555MB
    35 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

204 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «آتنا قریب نژاد» در این صفحه: 1
  1. -
    آتنا قریب نژاد گفته:
    مدت عضویت: 3307 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم آقای عباسمنش و اعضای محترم سایت

    در رابطه با مبحث جلسه ۲۰ روانشناسی ثروت ۱ ، می خواستم تجربه شخصیم رو باهاتون به اشتراک بذارم.

    ما این دوره رو با اکانت همسرم تهیه کردیم، اما ایشون فعلاً نمی خواست با اکانتش کامنتی رو منتشر کنه، برای همین من هم به کامنتهای اون دوره دسترسی ندارم و مجبور شدم اینجا کامنت بذارم.

    چون تازه امروز جلسه بیستم رو دیدم و یه حسی بهم گفت همین الان تجربه ای که داشتی رو بذار تو سایت شاید بقیه ازش انگیزه بگیرند.

    در هر صورت عذرخواهی می کنم که کامنتم ربطی به این فایل نداره..

    من ۴ یا ۵ سالی هست که در زمینه هنر فعالیت دارم و دست ساخته های خودم رو به صورت اینترنتی می فروشم. درآمدم معمولی بود و فقط کفاف خرج و مخارجمون رو میداد.

    تا اینکه سال ۹۹ با اومدن بیماری و بالا رفتن دلار، که برای عموم جامعه، دو تا اتفاق به ظاهر ناجور بود و بسیاری از کسب و کارها رو تا حد نابودی کشوند، برای من به اندازه هزار پله جهش به سمت موفقیت بود!

    قبلش این رو بگم که من مدتی بود که دوست داشتم درآمد دلاری داشته باشم، چون چند تا از کامنتهای سایت رو خونده بودم و دیدم که به راحتی به درآمد دلاری رسیده بودند، به همین خاطر این فکر مدتها در ذهنم می چرخید. تا اینکه مرداد ماه ۹۹ بود که من یک پیام در واتساپ دریافت کردم که به زبان انگلیسی فقط نوشته بود: من یک پیشنهاد برای شما دارم..

    شماره رو که نگاه کردم دیدم برای خارج از کشوره و من چون قبلاً هم چنین پیامهایی از خارج از ایران دریافت کرده بودم (البته اونها برای تبلیغات در پیج‌شون به من پیام داده بودند) گفتم لابد اینم مثل اونهاست و خواستم پیام رو پاک کنم که یه چیزی ته دلم گفت: حالا اول بپرس چه پیشنهادی داره بعد اگر خوب نبود پاک کن!

    من هم بلافاصله به انگلیسی نوشتم: چه پیشنهادی؟

    انگار طرف منتظر جواب من بود، چون بلافاصله پاسخ داد، یه پیشنهاد کاری برای تجارت و همکاری با شما..!!

    خلاصه این مکالمه ادامه پیدا کرد و من متوجه شدم که یکی از دستان خداونده که از آمریکا به من پیام داده و می خواد با من همکاری کنه..

    از هیجان و خوشحالی واقعاً نمی دونستم چه عکس العملی باید نشون بدم.. حالا داستانش چی بود: ایشون اهل کشور ترکیه بود که چند سالی مقیم آمریکا شده بود و در آنجا رستوران داشت، همه چیز خوب بود تا اینکه بیماری فراگیر اومد و همه رستورانها تعطیل شد و ایشون ورشکست شد. روزها در این فکر بود که چه کاری می تونه انجام بده که هم آنلاین باشه و هم اینکه جریان بیماری زیاد درش اثری نداشته باشه، خلاصه بعد از کلی تحقیق و بررسی به این نتیجه می رسه که با پول کمی که داره می تونه از کشورهایی مثل ایران که تو اون مدت ارزش پولشون خیلی اومده بود پایین، جنس بخره و در آمریکا بصورت آنلاین با ده تا بیست برابر قیمت بفروشه!

    و اینطوری شد که به سمت کسب و کار من هدایت شد و از کارهام خوشش اومد و تصمیمش رو عملی کرد.

    تو اولین سفارش حدود ۱۲۰ تا نمونه خرید کرد و وقتی نمونه ها به دستش رسید ۲۰۰۰ تا سفارش داد!!!

    ۲۰۰۰ تا سفارش برای منی که در ماه ۲۰ تا ۳۰ تا سفارش داشتم می دونید یعنی چی؟؟؟!!!!! البته قبل از این هم من چند بار سفارش تعداد بالا گرفته بودم ولی نه در این حد..

    بلافاصله بعد از این جریان یکی از دوستانش که در ترکیه زندگی می کرد با شنیدن این جریان، اون هم به من پیام داد و خواست تا با اونم همکاری داشته باشم و در ترکیه اجناسم رو بفروشد…

    اینها همون هدایتها و دستان خداوند هستند که استاد همیشه ازشون صحبت می کرد. این تجربه ای بود که من در سال ۹۹ با دو تا تضاد بزرگی که بوجود اومده بود، یعنی بالا رفتن دلار و شیوع بیماری، داشتم و درسهای خیلی زیادی برام داشت، خیلی از موانع ذهنیم رو برطرف کرد.

    امیدوارم در هر لحظه خداوند ما رو به مسیرهای درست و به سمت خواسته هامون هدایت کنه.

    براتون بهترینها رو از خداوند خواهانم..

    شاد و پیروز و سربلند باشید…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: