دیدگاه زیبا و تأثیرگزار نسرین عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
با سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان
خدایا شکرت که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان سیال بهشت همراه بشم و از آگاهی های نابش برخوردار
ما اگر کامروا گشتیم و خوشدل چه عجب
مستحق بودیم و اینها به زکاتمان دادند
آره این سریال زکات توحیده
به اقربای استاد عباس منش
اقربایی که از روی فرکانسشون میشه شناختشون
اقربایی که فقط استاد اونا رو میشناسه
اقربایی که خویشتن دار هستند
اقربایی که مستحق ترینن به این زکات
زکاتی که دقیقا طبق سفارش قرآن از زیادیها داده میشه
زکاتی که من و اذایی رو بدنبال نداره و صرفا بخاطر حال خوش صاحبانش داده میشه
زکاتی که انتظاری بدنبالش نیست و ریایی رو در خودش نداره
و چه زیباست دادن این زکات و دریافت کردنش
هم زکات دهنده گان و هم زکات گیرندگان شاد و خوشحال هستن
خدایا شکرت
و اما محتوی این پکیج زکات:
1.بخش طعام :در ظاهری زیبا و آراسته با ساده ترین چیزهایی موجود.
با دیدن این صحنه و این پیازها یاد داستان قوم بنی اسرائیل افتادم :
وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَکُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَالْمَسْکَنَهُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ
و چون گفتید: «اى موسى! هرگز بر یک [نوع] خوراک تاب نیاوریم، از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمین مىرویاند، از [قبیل] سبزى و خیار و سیر و عدس و پیاز، براى ما برویاند» [موسى] گفت: «آیا به جاى چیز بهتر، خواهان چیز پستترید؟ پس به شهر فرود آیید، که آنچه را خواستهاید براى شما [در آنجا مهیا]ست.» و [داغ] خوارى و نادارى بر [پیشانى] آنان زده شد، و به خشم خدا گرفتار آمدند؛ چرا که آنان به نشانههاى خدا کفر ورزیده بودند، و پیامبران را بناحق مىکشتند؛ این، از آن روى بود که سرکشى نموده، و از حد درگذرانیده بودند.
وقتی توی قرآن دقیقا به پیاز اشاره شده یعنی اینکه ماده غذایی مهمی بوده و فواید اون در علم هم ثابت شده .والبته که موضوع مهمتر سپاسگزاری برای نعمت های خداونده حالا چه پیاز چه هر چیز دیگه ای
من خودم هم به شخصه عاشق پیازم مخصوصا پیاز سفید .این مدلیش هم که ی تنوع زیبا بود
و همین جا هم تحسین میکنم خلاقیت شما مریم جان رو که با این ایده ی زیبا این طعام رو لذیذتر کردین. ان شا الله که من هم هدایت بشم به سمت فردی که مثل خودم عاشق پیاز باشه
اما مهم تر از این طعام صبر و حوصله و در صلح بودن مریم جانه که داره خودش رو در این قالب زیبا نشون میده .خیلی حرفه که اینقدر سرت شلوغ باشه و دور وبرت پر از این وسایل و اونقدر آرامش داشته باشی که با صبر و حوصله همچین چیزی رو درست کنی
و این اون درس مهمیه برای همه ی ما چه مرد و چه زن .اصلا بحث جنسیت مطرح نیست بحث در صلح بودن با خودته که نمودش میشه این
و این در صلح بودن نه تنها داره توی غذا خودش رو نشون میده تو لباس پوشیدن مریم جان هم مشخصه . اونقدر خودش رو دوست داره که ساده ترین و راحت ترین لباس ها رو میپوشه چون اولویت خودشه نه دیگران .و این اون چیزیه که من با شروع سریال بهشت دارم توی خودم تقویتش میکنم و خیلی کمتر برای مردم لباس میپوشم نسبت به قبل
جل الخالق تخم گذاشتن توی جعبه پیچ هم دیدیم به لطف سریال بهشت
با دیدن گنی ها یاد حرفهای استاد افتادم که :
تو این جهان هر کی هرجایی هست سرجای درستشه .ما نمیدونیم که دیگران چه فرکانسی فرستادن اما هر چی هست نتیجه ی فرکانس های خودشونه و ما نمیتونیم این نتیجه رو تغییر بدیم .دلسوزی بیجا هم هیچ کمکی به اونها نمیکنه .
خدایا چقدر زیبا هستن این گنی ها .چقدر رنگشون قشنگه
تحسین میکنم این نظم و دقت و ظرافت شما مریم جان رو تو چیدن اونهمه لباس
چقدر این فضای زیر اون مبله ایده ی جالبی بود
من عاشق این روشنایی کلبه هستم چون کلا از فضای تاریک و گرفته خوشم نمیاد و چقدر یادم اومد که این روشنایی اینجوری نبود و استاد و مریم جان خودشون این رو ایجاد کردن و همین ی نشونه اس برای اینکه ما خالق زندگی خودمون هستیم و همه ی اتافاقات رو خودمون داریم رقم میزنیم
خدایا شکرت چقدر فراوانی لباس و کلاه
چه ایده ی نابی برای برای کلاهها اجرا شده هم نمای اتاق رو زیبا کرده هم دسترسی بهشون رو راحت کرده و همین اینکه میشه صبح ها و شب ها قبل از خواب و بیداری با نگاه کرد نبهشون اون خاطرات خوش و زیبا رو مرور کرد و حال خوشش روبارها و بارها تجربه کرد. هر کدوم از این کلا ه ها خودش ی داستان هدایتی داره پشتش که زنجیروار به همدیگه وصل میشن و جریان هدایت رو پررنگ تر و پررنگتر میکنن
باز هم هدف شما استاد از گرفتن ی وسیله کارایی اونه نه اینکه مردم به به و چه چه کنن مثل همین پرده ساده اما کارا و همین نشون دهنده تاکید شما بر روی اصل و نپرداختن به حواشی توی هر کاریه .
استاد باید اعراف کنم که اگر سریال بهشت نبود من واقعا نمیدونستم اصلا چه خواسته هایی دارم.90 درصد اون چیزهایی که توی لیست آروزهام نوشتم برگرفته از سریال بهشته .مثل همین میز تنیس و اون توپ جمع کن فوق العادش.
و حالا هم این هدفونه اضافه شد .البته من بعد از آشنایی باشما استاد خیلی راحت ی هدفون خریدم که موقع آشپزی ازش استفاده میکنم اما این چیزی که شما دارین نشون میدین معلومه که خیلی هیولاس واسه همین توی دریم بردم و لیست آرزوهام گذاشتمش
استاد این جعبه هدفونتون اونقدر تمیزه که انگار تاره خریدین و این نشون دهنده اهمیت و ارزشیه که شما برای وسایلتون قائلین
باز هم یادآوری اصل تکامل حتی توی استفاده از راکت.اینه که همه چیز توی این جهان داره از اصل تکامل تبعیت میکنه .
چقدر خوبه مریم جان که شما چند بار هی تکرار کردین که تواناییتون توی تنیس بازی کردن رفته بالا و این همون اصل تکرار تواناییها برای افزایش قدرت خودباوریه چیزی که من خیلی باید روش کار کنم
شما استاد هم تایید میکنید این افرایش توانایی مریم جان و دارین به من نوعی میگن که من هم باید این کار رو بکنم.هم تواناییهای خودم رو بیان کنم وهم تحسین کنم تواناییهای دیگران رو
ان شا الله که استاد بیاین ایران و من هم در مدار دیدن شما قرار بگیرم
چقدر این دیوایدرها کا چیدن و استفاده کردن رو راحت تر میکنن .مخصوا با این ایده ی مریم جان که جوری چیدن که برندهاشون مشخصه که باز هم راحت تر. همینه وقتی که هی سوال میپرسی از خودت که چطور از این ساده تر و چطور از این راحت تر هدایت میشی به همچین ایده هایی
این جمله شما استاد :
اینکه چقدر استفاده کنیم از این کلاه ها ی بحث دیگه است من رو یاد بحث عمل کن به آگاهی های فایل ها و سایت انداخت. اینهمه مریم جان فایل های دانلوی رو مرتب کردن و تقسیم بندی کردن و توی دسته بندی های مختلف قرار دادن مثل این لباس ها که استفاده کردن ازشون راحت تر بشه اما اینکه ما چقدر از این تغییرات استفاده میکنیم و اون آگاهی ها رو در عمل پیاده میکنیم ی بحث دیگه است که همون هم مهمه
خدای من چقدر این تمیزی و براقی همه چیز بعد از باران جذاب و دیدنیه .همه چیز شفاف و صیقلی میشه ..من عاشق تمیزی و پاکی محیط هستم و از خداوند میخوام که هدایتم کنه به ی همچین مکانی البته که باید لیاقتش رو در خودم ایجاد کنم
سپاسگزارم استاد و مریم جان که جای جای زندگی شما درسه
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD309MB20 دقیقه
سلام به روی ماه همه تون
اول بگم که خیییلی خوشحالم که دارم زندگیتونو میبینم …. میبینم مردی که استاد منه توی زندگیم و از هر لحاظ روی خودش کار کرده چقدر با دیدن چیزای کوچیک ذوق میکنه و وقتی توی فایلها و آموزش هاش میگه آدم باید از مسیر و تک تک لحظه های حال لذت ببره چقدر خودش داره همین طوری عمل میکنه و اصلا جریان زندگیش همین مدلیه که از چیزای کوچیک لذت میبره ……. البته که کوچیک و بزرگ رو کی تعیین میکنه ؟ یادمه استاد تو فایل روانشناسی ثروت میگه اعتدال رو کی تعیین میکنه ؟ میگه ادیسون رابطه ی عاشقانه نداشته هیچ وقت و همش سرش تو کار خودش بوده اما از زندگیش راضی بوده چون پیشرفت توی کارش براش مهمترین موضوع زندگیش بوده …… میگه ادیسون کل آزمایشگاهش تو آتیش میسوزه و اون آروم یه گوشه میشینه و به رقصیدن شعله های آتیش نگاه میکنه و لذت میبره….. اینکه هر شعله انگار یه رنگه ….. تو آزمایشگاهش کلی مواد شیمیایی بوده و حالا هر کدوم تو آتیش یه مدل خاصی دارن میسوزن و هر کدومشون رنگ منحصر به فرد خودشون رو دارن …… و انگار داره رنگهای جدیدی خلق میشه ….. حتی شاید ادیسون رنگهایی رو توی اون آتیش دیده که قبلا هیچ وقت تو زندگیش ندیده بوده و تجربه نکرده بوده …….( مثل من که یه بار با دوستم رفتیم شمال و من جنگلهایی رو دیدم که رنگ سبز برگ درختانش رو حتی تو مداد رنگی های 10000 رنگ هم نمیشه پیدا کرد و من با یه توناژ جدیدی از رنگ سبز آشنا شدم )….. و استاد میگه به راستی اعتدال رو کی تعریف میکنه ؟ ….. واستاد میگه بیا و اعتدال رو توی زندگیت خودت ، خودت تعریف کن ………….. بیا و به سبک خودت زندگی کن ……….. و من دارم سعی میکنم همین طوری زندگی کنم …… قبلا بارها توی همین سایت نوشتم که یه روز دیدم یکی از بچه های همین سایت نوشته : “خدا روشکر که امروز یه پرتقال خوشمزه خوردم” و من اصلا دیدم و نگاهم به زندگی تغییر کرد …… یه روز صبح زود پاییز که اتفاقا هوا سرد بود و باد هم میوزید دیدم کارگرای شهرداری دارن برگا رو جمع میکنن و با هم شوخی میکنن و دنبال هم میدون و میخندن و حتی منم از شادیشون خندم گرفته بود و فهمیدم احساس خوب ربطی به مکان و زمان و ثروت و دانش و جایگاه اجتماعی و جنسیت و شیک پوشی و قیافه ی ظاهری و ….. ربطی به هیچی نداره ………. و اون کارگرایی که شاید سواد چندانی هم نداشتن ولی درس بزرگی رو به من دادن …….. و اگه منه سمانه میتونم از کارگرای شهرداری درس یاد بگیرم یعنی اینکه “من” روحم بزرگ و شفاف شده یعنی اینکه “من” دارم راهمو درست میرم یعنی تو “صراط مستقیم” هستم و سوال : چی شد که اینجوری شد ؟ و جواب : چون من رو خودم کار کردم . همین و تمام .
……………….. برگردیم سر اول داستان : بله جونم براتون بگه دیدم مریم مهربان با دیدن تخم مرغ ها ذوق میکنه و مثل کاراگاهها رفته تخم مرغ اون مرغ بیچاره رو گشته و پیدا کرده هههههههه تازه میگه آقا پیدا کرده ههههههه وااااای خدااااا ههههههههه دیدم مریم از اینکه 4 تا پایه ی میز رو رنگ زده چقدر خوشحاله و ذوق کرده و هی داره ازش تعریف میکنه ههههههه و من چقدر تحسینت کردم مریم عزیزم ……. دیدیم استاد یه صبحانه ی معمولی ( از دید دیگران) براش درست کردن و این قدر ذوق میکنه ( و از دید “من” و البته به قول “مایک” اون صبحانه ی پادشاهه ) و من چقدر تغییر کردم استاد خوبم ……این روزا میوه میخورم انگار میوه ی شاهانه میخورم …… صبحانه املت درست کردم برای خودم و به راستی که صبحانه ی من صبحانه ی یه ملکه بود ……… و منم نا خودآگاه بدون اینکه حتی بخوام تمرکز کنم که این جوری باشم ولی همین مدلی دارم زندگی میکنم …….. بذارید یه چیزی تعریف کنم من عاشق اینم که اگه میرم بستنی اسکوپی بگیرم به جای چند اسکوپ بستنی به آقاهه میگم یه اسکوپ بستنی میخوام و برام روش از این خامه دستگاهیا بریزه ……..به نظرم خیلی چیز خوشمزه ای میشه ….. و جالب اینه که دوستمم میگه منم همین و میخوام هههههه همین طوری که واسه این خانم داری درست میکنی منم همین مدلی میخوام هههههههه بهم میگه هر چی تو میخوری سمانه خوشمزه ست اصلا تو سلیقه ت تو انتخاب خوراکی خیلی خوبه …آدم باید فقط از تو پیروی کنه ههههههه و من میدونم دلیلش چیه ….. اینکه اولا من هر چیزی رو با لذت میخورم و با دل خوش …… و دوم اینکه من چون دارم رو خودم کار میکنم همه ی خوراکی های سالم و خوشمزه به پستم میخوره ……….. یادمه استاد گفت اگه رو خودت کار کنی و حتی اگه بری توی یه رستوران که غذاش ناسالمه یه جوری میشه که تو اون غذا رو نمیخوری مثلا یهو گوشیت زنگ میخوره و تا نیم ساعت حرف میزنی و غذات سرد میشه و تو اونو نمیخوری …….. و استا خوبم الآن که دارم اینا رو مینویسم مدتهاست و مدتهاست که دارم این طوری زندگی میکنم …………. آهان اینو بگم گاهی وقتی هر دومون داریم یه چیزی رو میخوریم اون میگه وا سمانه مگه تو همون چیزی رو نمیخوری که من دارم میخورم؟ چرا انگار واسه تو خوشمزه تره ؟! ههههههههه واااااای من فقط قاه قاه میخندم و بهش میگم میبینی چقدر خوش شانسم هههههههه حتی گاهی میگه بیا یه چیز دو نفره سفارش بدیم و با هم تو یه ظرف بخوریم هههههه واسه اینکه مطمئن باشه که دقیقا همون چیزی رو میخوره که منم دارم میخورم هههههههه بهم میگه سمانه چقدر با تو بم خوش میگذره و من تو دلم میگم به خاطر اینه که تو با سمانه ای دوست هستی که رو خودش کار کرده ، که روحش صاف و زلاله ، سمانه ای که هدفش تو زندگی اینه که مثل ابراهیم که خلیل الله بود ، اونم میخواد سمانه ی خدا باشه ، گیلاس خدا باشه و میخواد از همین طریق به تمام خواسته هاش برسه ….. سمانه ای که یه وکالت تمام الاختیار داده به خدا که خدا وکیلش باشه و کاراشو انجام بده و خدا حسبنه الله و نعم الوکیل منه……. سمانه ای که یاد گرفته تو زندگی صاف و ساده و رها زندگی کنه سمانه ای که مکر و حیله و پارتی بلد نیست و خدا و مکرو و مکرالله منه ……. سمانه ای که پارو زدن رو هم نمیخواد یاد بگیره چون: باید پارو نزد وا داد – باید دل رو به دریا داد – خودش میبردت هر جا دلش خواست – به هر جا برد بدون ساحل همونجاست ……. ببین از کجا به کجا رسیدم
یه چیزی میخوام بگم در مورد رابطه که نظر من رو کلا تغییر داد …… اینکه میگم کلا یعنی از پایه تغییر کردم ……. یعنی مثل یه تبر بود که از ریشه باورهای خراب منو قطع کرد …… بذارید بگم فک کنم خیلیییی جالب باشه براتون : من قبلا با خود میگفتم مریم شایسته به عنوان یه زن آسون ترین کار دنیا رو داره انجام میده ….. به خاطر اینکه با مردی در رابطه هست که اون آدم رو خودش کار کرده و تو 99.99999 درصد مواقع فقط توجهش به نکات مثبت طرف مقابلش هست و مردی در کنارشه که آدم سپاسگزاریه و با خودش در صلحه و به استقلال مالی هم که رسیده و همش هم که تو سفرن و دیگه مریم شایسته بهتر از این موقعیت چی میخواد ؟ به نظرم تضادی توی زندگیش نیست و ایییین همه بچه های سایت دارن راجع به رابطه شون صحبت میکنن و از مسائلشون میگن ولی مریم شایسته هیچ کدوم از این مسائل رو نداره …… گذشت و گذشت تا من چند تا چیز رو دیدم که باعث تغییر دیدگاهم شد …. البته خیلی چیزا رو دیدم و یاد گرفتم ولی چند تا چیز خیلی توی ذهنمه که میخوام بگم و مطمئنم این حرفام به همه ی و انایی که تو رابطه هستن کمک میکنه و اصلا نگاهشون رو به رابطه تغییر میده 1- دیدم استاد تو دوره ی عشق و مودت وقتی درمورد عدم وابستگی داشت صحبت میکرد گفت : من با همین آدمی که تو رابطه ام اگه بگه من میخوام برم به خدا تا یکی – دو ساعت حالا شایدم تا بعد از ظهر کمی ناراحت شم و لی بعدش نه واقعا نه هیییچ ناراحت نمیشم و میگم همون خدایی که این آدم خوب رو بهم داده بازم میتونه یه آدم فوق العاده ی دیگه رو هم بهم بده ……. اینو نگه دارید تا یه چیزی براتون تعریف کنم …… به خودم فکر کردم دیدم اگه طرف من بیاد یه همچین حرفی رو توی فایل بزنه که ایییین همه آدم دارن میبینن و میشنون من واقعا ناراحت میشم و میگم چقدر بی لیاقته هههههه میگم ببین آدم سگش رو از دست میده غصه میخوره اون وقت این آدم اومده توی یه فایل داره میگه طرف من از زندگیم بره من عین خیالم نیست ؟!!!!! آخ آخ همین یه جمله کل زندگی یه آدم رو میتونه تحت تاثیر قرار بده …… یادتونه 10- 15 سال پیش سریال آشپزباشی رو ؟ دعوا ی یه زوج که 4 تا فرزند بزرگ هم داشتن سر چی بود؟ یه خانوم و آقایی بودن که یه رستوران داشتن …. زنه مدیر بود و مرده سرآشپز …. بعد مثل اینکه میان با زنه مصاحبه میکنن و تو مصاحبه ش از خودش تعریف میکنه و از رستوران و اینا و مرده به زنش میگه خب منم سرآشپز رستوران بودم و تو تو ی مصاحبه باید از منم به عنوان “سرآشپز ” خیلی تقدیر میکردی و حرف مرده این بود که اصلا این رستوران رو ما با هم زدیم ولی توی مصاحبه ای که انجام شد جایگاه تو به عنوان مدیر (بلد Bold ) بود ولی به جایگاه من به عنوان یه “سرآشپز” آنچنان که باید توجهی نشد …………. و چقدر مسئله و مشکل برای این خانواده ی 6 نفره ایجاد شد و تا مرز طلاق هم رفتن به خاطر همین موضوع …… یعنی شروعش همین موضوع بود و دیگه خودتون میدونید دعوارو که کش بدی ادااااامه دار میشه ……..خب پس این نکته ی اول…. همین الآن هم اگه هر کدوم از ماها به روابطمون نگاه کنیم میبینیم اولش از یه جمله شروع شده از یه کم توجهی از یه حرف معمولی و پیش پا افتاده که تو ذهن ما آنچنان بلد شده بوده که دیگه اون قدر کشش دادیم که یه جهنمی رو برای خودمون درست کردیم …… خب پس این اولین نکته بود ….. 2- فک کنم تو سفربه دور امریکا بود که استاد داشت از اون خانم های مدلینگ عکس میگرفت یادتونه ؟ بذارید تعریف کنم : یه پارکی بود و چند تا خانم با لباس اسپرت و البته اندام مناسب اونجا بودن و تو ژست های مختلف یه عکاس داشت از اونها عکس میگرفت ( مادلینگ بودن ) بعد استاد هم از اون خانم ها چند تا عکس گرفت …. بعد اتفاقا خود استاد تو فایل بعدی که گذاشت خودش گفت بچه ها شماها توی سایت نوشتید که چقدر جالب که وقتی استاد داشت از اون خانم ها عکس میگرفت مریم شایسته ناراحت نشد و خود استاد توضیح میده که این حرف و حدیثا توی ایران خیلی زیاده و استاد میگه اصلا ما تعجب کردیم که مگه میشه کسی از این حرکت ساده اصلا ناراحت شه ؟! و استاد خنده ش میگیره حتی و میگه من از هررررر چیز زیبایی ممکنه عکس بگیرم چون علاقه دارم به عکاسی…. از یه گل زیبا….. از یه درخت زیبا…. از یه پرنده ی زیبا …..از یه خونه ی زیبا و همین طور از یه زن زیبا ……….. حالا بذارید از خودم بگم….. من وقتی اون فایل رو دیدم کاملا اوکی بودم ولی من سمانه ای هستم که روی خودم کار کردماااااا ….. نمیتونم تضمین کنم که اگه قبلا بود باز هم من اوکی برخورد میکردم ! …………… تازه گاهی طرف شما یه عکس میگره برای خودش ولی گاهی طرف شما یه عکس میگیره و میذاره روی سایت و هزاران آدم دیگه هم میبینن ………… من دیدم همین حرکت و رفتارهای این چنینی چقدر باعث دعوا میشه ……… من سمانه ام ….. من رو عزت نفسم کار کردم …… من خودم رو ارزشمند میدونم و سر اینکه چرا به اون دختر نگاه کردی یا چرا از رنگ لباس اون دختر خوشت اومد دعوا راه نمیندازم ولی دارم میبینم تو اطرافم چقدر دعواها سر همین چیزاست…… میبینم دختره یا پسره یک سااااااعت داره با تلفن صحبت میکنه و داد میزنه و داره طرف و قانع میکنه و قاطی کرده و…… اینا همش یعنی نشتی انرژی …….. و من دیدم مریم شایسته جلوی این نشتی های انرژی رو گرفته و فقط تمرکزش روی خودشه و من تحسینت کردم مریم شایسته ی عزیز ………. 3- یه بار دیدم استاد و مایک و مریم دارن میرن یه جایی که مایک میگه من گرسنمه بریم رستوران اول غذا بخوریم و مریم میگه اول بریم فلان جا که سر راهمونه و من فیلم بگیرم چند دقیقه فقط طول میکشه و بعدش بریم رستوران و ….. دیدم که درنهایت اول رفتن رستوران ( یعنی به حرف مایک عمل کردن)……. و من دیدم منی که سمانه ی الآنم و سمانه ای هستم که میگم باید پارو نزنم و به هرررر جا هدایت میشم خوبه و خیره با این مسئله خیلی راحت برخورد میکنم و میگم اوکی ……. اما اینم دوباره نمیتونم تضمین کنم که اگه سمانه ی قبل بودم هم میتونستم راحت برخورد کنم !! چقدر این حرفا رو از اطرافیانمون شنیدیم که میگن : آره تو به حرف پسرت گوش دادی …. حالا دو دقیقه دیر تر غذا میخورد چیزیش نمیشد که ….. ههههههههههه اینا واسه الآن من و شماها خنده داره ولی چقدر دیدیم همکارامون یا دوستامون وقتی میخوان حرف بزنن از این چیزا حرف میزنن و اینو میذارن رو حساب کم توجهی طرف مقابلشون !!! ( مثلا همین دیشب یعنی دقیقا دیشب بود که ما رفتیم مهمونی؛ من دارم رو روانشناسی ثروت کار میکنم و از اونجایی که استاد میگه نشونه ها رو جدی بگیریم میخوام براتون اینو بنویسم که تو اون مهمونی آقایونی رو دیدم که باغ و ویلا و BMW و استخر و استبل و حتی چند تا اسب …. داشتن ….. یعنی میخواستن با هم حرف بزنن صحبت از چند دهنه مغازه نبود بلکه صحبت از داشتن کل مغازه های یک راسته ی فلان خیابون بود و من چقدر لذت میبردم و هی با خودم میگفتم درسته که هیچ کدوم از این چیزا مال من نیست ولی من دارم نشونه هاش رو میبینم …… و چقدر به ما خوش گذشت و اونا داشتن حرف میزدن و مشروب میخوردن و سیگار میکشیدن ( البته من خدا رو شکر نه اهل مشروبم و نه سیگار و قلیون ) و گاهی قاه قاه میخندیدیم و من دوباره مزه ها رو میخوردم و شام خوردیم و کلی خندیدیم و لذت بردیم ……..و اینم بگم وقتی دعوت شدم به مهمونی با خودم گفتم باید برم یا نه ؟ بعد گفتم من که دارم رو خودم کار میکنم و حالم خوبه و رو روانشناسی ثروت دارم کار میکنم پس احتمالا یهو دعوت شدن هم یه هدایته و همین طوری هم بود برای من و اونجا هیچ کس از گرونی و تورم و انتخابات و مریضی و …. حرف نزد …… اتفاقا همه از معامله و سود و مغازه و سوله و استبل و استخر و کل مغازه های فلان خیابون و …… خونه های لاکچری و ماشینای خوب و …… حرف میزدن و من خیلی خوشحال بودم و همش تو دلم میگفتم چه نشونه ی خوب و واضحی ….. الهی شکرت …… یعنی دقیقا دیروز ظهر بود که داشتم روانشناسی ثروت 1 ویرایش جدیدش رو میدیدم قسمت دوم که استاد راجع به اهرم رنج و لذت حرف میزنه و داشتم مینوشتم چون فهمیدم نوشتن خیییلی خوب و مهمه و دقیقا خیلی اتفاقی و یهویی دعوت شدم به اون مهمونی و اونجا فقط حرف از ثروت و دارایی و مسافرت و تفریح و …… و البته کلی خوراکی های خوشمزه بود هههه الهی شکرت —– خب حالا اینو بگم دیدم دو نفر یعنی یه پسره با دوست دخترش یه کم از هم دلخور بودن ….. بعد پسره بهم گفت سمانه تو قضاوت کن ….. آخه ماجرا این طوری شد که من و اون دختره رفته بودیم بیرون و خرید….. بعد این پسره به دختره زنگ زد گفت کجایید ؟ دختره گفت من و سمانه فلان جاییم….. بعد پسره گفتم خب پس منم الآن میام همونجا ……. بعد دختره به دوست پسرش گفت الآن که ما کارمون تموم شده داریم برمیگردیم سمت خونه ….. شبم که هست…….. تا تو بیایی هم که خیلی دیر میشه ……. نه نیا ……. امشب وقتش نیست باشه برای یه روز دیگه همو میبینیم ……………. خب ؟ …… بعد دیشب همین پسره گفت سمانه تو قاضی باش اگه تو بودی جای من و دوست دخترت این طوری میگفت چه فکری میکردی ؟ نمیگفتی داره منو میپیچونه ؟! من لبخند زدم و چیزی نگفتم و اون گفت نه جواب بده …… بگو …. جواب بده ……. منم دوباره لبخند زدم و بش گفتم تو جواب منو قبول نمیکنی ………..گفت نه بگو باید بگی …… آخرش گفتم آخه من اصلا آدم گیری نیستم ……. اگه من بودم میگفتم خب بابا این دوست دختر من رفته خرید الآن خسته شده طفلک دختره میخواد زودتر بره خونه استراحت کنه / یا اینکه شاید از خونه زنگ زدن و گفتن شبه دیگه زودتر بیا خونه و اون دختره دیگه نمیتونه تو اون هیر و ویری منتظر تو بمونه که تو تااااااازه بخوای بری سمتش و ببینیش / یا شایدم دختره کفش پاشنه بلندش اذیتش کرده و الآن اصلا حوصله ی خودشم نداره و تو اون وضعیت نمیخواد دوست پسرشو ببینه چون دوست پسرش براش مهمه و میخواد همیشه سر حال باشه پیشش / هاهاهاهاهاهاهاهاهاها آخ آخ اینا رو که گفتم آبی بود رو آتیش ……… پسره چشماش گرد شد و یه لبخندی اومد رو لبش و گفت :ای سمانه ی مار موز هههههههههه یعنی دقیقا جمله ی اونو نوشتم ههههههههه خلاصه دید دارم حرف حساب میزنم دیگه ناراحتیش تموم شد و اوکی بودیم و خوش گذروندیم ……….. یعنی میخوام بگم ببین چه قدر چیزای بی اهمیت میتونه الکی وقت و انرژی ما رو بگیره که آخرشم چیزی جز تنش و ناراحتی نیست ……………… وقتی استاد میگه تو هررر شرایطی که هستی باید بتونی به اون موضوع جوری نگاه کنی که بهت حس بهتری میده .کاملا درست میگه …… و در واقع اون پسره وقتی آروم شد که تونست به همون مسئله از زاویه ی دیگری و از زاویه نگاه من نگاه کنه و آروم شد …… خب داستان دیشب رو تعریف کردم پرانتز رو ببندم و برگردیم به موضوع اصلی که داشتم براتون راجع به رابطه میگفتم ) ……… ادامه ی حرفم راجع به رابطه …….. خلاصه جونم براتون بگه دیدم که استاد میگه اگه رو خودتون کار کنید از مسائل و مشکلاتتون بزرگ تر میشید کاملا درسته …………. به این نتیجه رسیدم که چیزایی که رو مخ دیگرانه یا اییین همه براشون مهمه و این همه داد و قال راه میندازن به خاطرش اصلا واسه من اهمیتی نداره و اصلا واسه من مسئله ی کوچیکی هم نه ……. بلکه اصلا مسئله ای نیست ………..به راستی هر آنچه مرا نکشد قوی ترم خواهد ساخت …… الهی شکر….. واقعا که زندگی رو آسون بگیری آسون میشه ….. “گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع – سخت میگردد جهان بر مردمان سخت کوش ” ……………. خیلی وقتا خیلی چیزا رو که میبینم یا میشنوم فقط تو دلم خدا رو شکر میکنم که من چقدر با این جماعت فرق میکنم ……… و همش میگم ببین سمانه بذر کاشتی ، آبیاری کردی ، تکرار و تمرین کردی و الآن داری نتیجش رو میبینی ……. و به به که چه قدر نتیجه شیرینه ……. اصلا ” نتیجه” مثل گیلاس خوشمزه و شیرینه .
و من انگار چرخ زندگیم روغن کاری شده … اینو به وضوح توی زندگیم میبینم و میفهمم که آسون تر و رها تر دارم زندگی میکنم و به رب به فرمانروای جهان بیشتر دارم اعتماد میکنم و اونم کارای بیشتری رو برای من انجام میده …… و چه رابطه ی زیبایی که تو بندگی کنی و اون تاج فرمانروایی بذاره روی سرت ….. الهی شکرت .
و من چقدر ازتون یاد گرفتم استاد عزیز و مریم عزیز……. از رفتارهاتون ….. از “الهی شکر ” گفتن هاتون ….. از “انشالله ” گفتن هاتون ……. از این جمله که “حالا بریم هدایت میشیم “………….سپاسگزارم ازتون …….و رب جان متشکرم .