سریال زندگی در بهشت | قسمت 170

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار پریسا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

سلام به خالق این همه زیبایی

سلام به استاد عزیزتر از جانم

سلام به مریم مهربانم که مارو غرق زیبایی هایی که خودش میبینه میکنه

چطور میشه نوشت ،چطور میشه این همه زیبایی رو دید و بندگی شیطان کرد

چه جوری میشه ندید و بی تفاوت بود دلم میخواست فریاد بکشم از غروب قشنگ و این نور زیبا که روی چمنها و اب دریاچه افتاده

من چیزی ندیدم جز نقاشی خدا

یه نقاشی که هم قشنگ میکشه هم روح میده به هر چی خلق کرده

مریم جون چیزهایی که من تو زندگی ام ندیده بودم شما نشونم دادی با هدایت هایی که شدی مارو هم هدایت کردی

چه صحنه زیبایی بود تخم گذاشتن مرغی

چه صحنه زیبایی بود آزادیشون از قفس ،خدا میدونه که چشمهام پر اشک شد از این قانون قشنگ خدا میل به آزادی برای هر موجودی

چقدر از وقتی با شما اشنا شدم خواسته در من ایجاد شده

چقدر هیچی نمیخواستم یعنی بلد نبودم که بخوام

اصلا دوست نداشتم که بخوام بدونم حتی درباره خیلی زیباییها ،،شایدم الان برام زیبا هستن

همیشه از مرغ و خروس بدم میومد

الان انقدر با ذوق میبینم و خیلی چیزا دربارش یاد گرفتم که خودم تعجب میکنم

خیلی برای خودم خوشحال شدم که چشمم زیبا بین شده و میتونه آفریده های خدارو با لذت ببینه

وقتی چشمم به این پرادایس میخوره انگار مال منه و همش من دارم راه میرم و ازش لذت میبرم وقتی به خودم میام که چشمهام خیسه

جالبه که عادی نمیشه دیگه زیباییها برام

انقدر که تصمیم گرفتم برم بالا پشت بوم خونمون کاری که ۱ ساله هر روز انجامش دادم و از زیبایی غروب خورشید و کوهها استفاده کردم

ما ۶ ساله تو همین خونه ایم ولی امسال یه جور دیگه ازش لذت بردم و اولین بار پشت بوم رفتم

و حالا میخوام برم چادر بزنم و شب بخوابیم کاری که هیچ وقت نکردم ولی الان دلم فقط زیبایی میخواد و تجربه های جدید

مریم جون چقدر مثال قشنگی زدی برای مقاومت برای تغییر نکردن

خیلی سخته و ذهن همش مقاومت میکنه ولی اگر پیروز بشیم نتیجه اش یه تخم طلایی و راحتی خودمون و سبک بال بودن از کار انجام شده

وای استاد نمیدونم چرا تازگیا عاشق ماشین شدم وقتی کروت و میبینم قلبم میتپه براش وتحسین میکنم سازنده و مدل و رنگ به این قشنگی شو

و خوشحالم که شما داریدش و ازش لذت میبرید

هدایت شدنتون باز هم برام درس داشت که وقتی ازاد و رها هستی ‌و لذت میبری هر چیزی که قراره ببینی و همون موقع سر راحت میزاریم چه زیبایی بیشتر چه سود بیشتر و چه جلوگیری از خطر و آگاه شدن به یه موضوع

چقدر دلم میخواست بدونم تو سر مرغ ها چی میگذره که این همه جا رو ول کردن واسه اب خوردن میرن یه جای سخت زیر پلولی خیلی بامزه بود

برای اینکه هنوز Rv اونجا پارکه خدارو شکر کردم چون اینم اولین چیزی بود که تو زندگیم با وجود شما باهاش اشنا شدم و یه سفر بدور امریکا باهاش رفتیم و کلی لذت بردیم و خوشحالم که زنده هستم ودر جهل و نادانی نمردم و خیلی از نعمتها و فراوانیهای این جهان رو دیدم

چقدر دوستون دارم و برای تک تک سلولهام که شمارو میفهمه و باهاتون زندگی میکنه از خداوند سپاسگزارم

براتون سلامتی و ارامش بیشتر و ثروت بیشتر آرزومندم

 

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    317MB
    21 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

118 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مهشید و شیرین» در این صفحه: 1
  1. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1269 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    چلنجی در پرادایس.

    خانم طلا بر روی تخمها خوابیده است و قرار است مامان طلا شود از آن مامانهای ناز و جدی. طلای هجده عیار.

    هر روز به تخم‌های او اضافه می شود چون لپی کنار قفس خانم طلا تخم می گذارد و حتی حالا هم که در قفس مهر و موم شده است باز هم اسرار دارد در همان محل تخم بگذارد.

    لپی گشتی در اطراف می زند ولی باز بر می گردد به همان جا و بالاخره خانم شایسته با یک حمله گاز انبری او را گرفتند و بردند در نستینگ باکس و در راه کلی با او حرف زدند و نصیحتش کردند

    . تغییر کن قبل از این که مجبور بشی.

    یک عالمه تخم مرغ در نستینگ باکس جمع شده که تخم تازه لپی هم کنار آنها می رود.

    جوجه های مامان طلا هم از تخم در آمدند.

    باب و جنیفر طاووس‌هایی که بالاخره معلوم نشد کجا رفتند و چرا رفتند؟

    هدایت امروز خداوند برای جیل که تک و تنها نزدیک غروب در زیر درختی بر روی تخمهایش خوابیده است. استاد و خانم شایسته در مسیر برگشت از پیاده روی او را دیدند که اگر در آن جا مانده بود حتما غذای کیودی میشد و جو تنها می ماندو دیگر حال و حوصله میتینگ آمدن نداشت. باز هم هدایت خداوند.

    ساعت دوازده ظهر است هنوز مرغ و خروس ها در چیکن تراکتور هستند تا مجبور شوند در نستینگ باکس تخم کنند و به محض این که در باز می شود همه از زندان آزاد شده و به سمت زیر پل می روند تا تشنگیشان را. رفع کنند..

    تخم‌های جدید مرغابی مهاجر که باز هم زیر پل رفته بود و این بار با پر استتار شده بود که سالم بمانند البته این نظر مرغابی مهاجر است که مثل قبل نشود

    مامان طلا به دوربین نگاه می کرد و به هیچ وجه شوخی نداشت و به همه اعلام می کرد نزدیک جوجه های من نشوید و گزنه جانتان پای خودتان..جوجه های او زیبا و خجالتی بودند و به محض دیدن دوربین پشت مامان طلا قایم می شدند.

    نکته مهم و جالبی که ما برای اولین بار دیده ایم این بود که پوسته تخم مرغها داخل یکدیگر شده بود که مرغها به شکل غریزی این کار را بسیار خوب انجام می دهند به شکلی که پوسته ها در داخل یکدیگر به اندازه نصف تخم مرغ می شود هشت تخم مرغ در نصف تخم مرغ. آفرین به مامان طلا.

    جوجه ای زیبا که در. دستگاه به دنیا آمد و مامان طلا را هنوز ندیده است اما تخم‌های جبل و اردک مهاجر در دستگاه در دست بررسی است.

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: