این قسمت تمرکز دارد بر این قانون که «باورها و پیش فرضهای محدودکننده ی ذهن ما، چگونه می توانند با ورودی های مناسب و قدرتمندکننده، آرام آرام تغییر می کند»
در بخش نظرات این قسمت، بنویسید که دیدنِ مستندات «برنامه سفر به دور آمریکا» و «سریال زندگی در بهشت» با به تصویر کشیدن نکات مثبت و زیبایی های آمریکا در جنبه های مختلف، چه تغییراتی در ذهنیت شما درباره آمریکا ایجاد کرده است
پیشنهاد می کنیم این فرمت را در نوشتن دیدگاه خود رعایت کنید:
- بنویسید که قبل از «برنامه سفر به دور آمریکا» و «سریال زندگی در بهشت» چه دیدگاهی درباره آمریکا داشتید
یعنی چه دیدگاهی درباره موضوعات مختلف مثل: بنیان خانواده و روابط خانوادگی، روابط اجتماعی مردم، میزان امنیت اجتماعی، طبیعت این کشور، آزادی های مشروع یا نامشروع، انسان دوستی یا نژاد پرستی، خشونت، میزان آزادی های مذهبی، کیفیت کسب و کارها، صداقت مردم و… داشتید
2. چرا این نگرش را داشتید و این پیش فرض ها از چه منبعی و چگونه شکل گرفته بود (خانواده، تلویزیون و رسانه های جمعی، جامعه و مدرسه و …)
3.دیدنِ مستندات «برنامه سفر به دور آمریکا» و «سریال زندگی در بهشت» چه تغییراتی در نگرش شما درباره آمریکا در این جنبه ها ایجاد کرده است.
می توانید با ذکر جزئیات، چگونگیِ این تغییر دیدگاه را درباره خودتان توضیح دهید. مثلا ذکر وقایع یا ماجراهایی که دیدن آنها در این دو سریال مستند، شما را درباره پیش فرض ها و پیش قضاوت هایتان درباره آمریکا به تأمل واداشته و نگرش قدرتمندکننده ی جدیدی در ذهن شما ساخته است
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD659MB43 دقیقه
- فایل صوتی سریال زندگی در بهشت | قسمت 17439MB43 دقیقه
به نامِ خداوندِ هدایتگرِ مهربان
سلام استادِ عزیزم و مریم جانِ زیبا.
اول تبریک میگم که همیشه سوال های خوب میپرسین و هرچی که یاد گرفتین،رو با عشق،عینِ همونی که هست،نه کمتر،به ما هم یاد میدین.
سپاسگزارم واقعا.سوالاتِ خوب،جواب های خوب باخودش به همراه میاره.
این دیدگاهم دو وجه داره که من ترکیبی زدم.
هم احساسیه و هم میخوام بتتترکونمتون از خنده.😆😆😆
قبل از ورود به باغِ پروانه های سایتِ عباسمنش،من توو پیله بودم.یک کِرم که میخواست تبدیل بشه به پروانه ولی پر بود از موادّ ِ افیونیِ باورهای غلط که از شنیده ها و دیده ها و گفته ها بود،جامعه،تلویزیون،آدم ها…دور تا دورِ پیله ی من پُر بود از تارهای عنکبوتِ باورهای غلط.
سودای پرواز داشتم.آروم آروم داشتم خودم رو تبدیل میکردم به پروانه.اما
تمامِ من،عادت کرده بود به اخبارِ منفی،چسبیده بودم به اینهمه تار،بیرون از پیله رو میدیدم که کلّی پروانه دارن شاد و خوشحال،پرواز میکنن.
سودای تغییر و تحوّل داشتم،اما چسبیده بودم به این باور های غلط،اخبارِ غلط،فیلم های غلط،افکارِ چرندِ جامعه،کسانی که فقط به دلیلِ اینکه خودشون اون خواسته رو ندارن و تجربه ش نکردن،میگن بَده،باورهای غلط ِ مذهبی که جز ترس از خدا و فقط صفتِ جبّار بودنش رو بهم نشون نداده بود.اینکه مویی از زن نباید دیده بشه.دختر رو چه به بلند خندیدن،دیوار بینِ پسر و دختر گذاشته بود،نمیشه آزادباشی.فقط حق داری توو پیله ت بمونی.اینکه دلیلِ امضای بهشت اینه که همه ی سوره های قرآن رو حفظ کنی اون هم فقط به عربی،چون زبانِ خدا عربیه،که منم دلیلِ نرسیدن به خواسته هام رو فهمیدم که این بوده که من عربی بلد نیستم و خدا هم فارسی نمیفهمه،واسه همین به خواسته هام نرسیدم.😄😄هر چی سوره های بیشتری بلد باشی،بهشتی تر میشی،هر چی بیشتر ذکر بگی و از تهِ حلق،،،،ائمه ،بیشتر هوات رو خواهند داشت،هر چی بیشتر گریه کنی،فقیرتر باشی،پیشِ خدا و ائمه،جایگاهِ نزدیک تری خواهی داشت…..و باورهایی که خودتون میدونین…
،اخباری که فقط و فقط از جنگ و مرگ و میر و بی اعصاب بودنِ آمریکایی ها که حتی توو مدرسه هم با اسلحه میرن و هرروز همکلاسی هاشون رو میکُشن میگفت.
من بچه تر که بودم،راستش اصلا نمیدونستم آمریکا،اسمِ یک کشوره و اصلا فکر نمیکردم اونجا خانواده و مردم زندگی میکنن،فکر میکردم یه آدمِ گُنده و خطرناک و بی اعصاب،که از همه ی ایرانی ها بدش میاد و از همه شون قدرتمندتره و هدفش کشتنِ ما ایرانی هاس و ما بعنوانِ فرزندانِ ایران،باید بسیج بشیم که امریکا رو از بین ببریم تا کشورمون نجات پیداکنه.
توو مدرسه،برای اینکه ثوابِ بیشتری جمع کنم و مطمئن بشم دچارِ خشمِ الهی نمیشم،هر روز با صدای بلندتری داد بزنم :
مرگ بر آمریکا.
فکر نمیکردم اونجا کشور باشه،فکر میکردم کلا یه منطقه ی جنگی و نظامیه و همه ی مردم بلا استثناء،مسلسل و آرپیچی دستشون باشه.و همه ش منتظرن یه موقعیتِ خوب پیداکنن تا ایران رو از بین ببرن.و وظیفه ی ماهم اینه که رزمی کار بشیم و مشت هامون رو محکم کنیم و بریم بکوبیم توو دهنِ آمریکا.😁😆😆😆چون میگفتن خیلی ثواب داره و اگر نگم.خدا قهرش میگیره.
حتی گاهی اگر بلایی سرم میومد،یا نمره کم میاوردم فکر میکردم بخاطرِ اینه که میگفتم لابد اونقدری که باید،پرقدرت ،وظیفه م رو در شعار دادن.درست انجام ندادم.
توو مدرسه تلاش میکردیم صف ِ کلاس ِ ما از همه پپپرقدرت تر شعارِ مرگ بر آمریکا رو بگه.
استاد،یه کم بزرگنمایی کردم که بخندی عزیییزِ دلم ولی بخدا توو مدرسه ،همین چیزا بود.😅😅😅
اینها باورهای غلط رو آرام آرام تغذیه میکرد،هِی میشنیدم،هِی میشنیدم میدیدم میدیدم…که گوش هام رو کَر و چشم هام رو تیره و تار میکرد و به خواب میبرد.خوابِ غفلت.که نمیزاشت از تارِ به هم تنیده ،آزاد بشم.
دلم میخواست ترک کنم.دلم میخواست پرواز کنم.دلم میخواست پاک بشم پرواز کنم چون دیگه آروم نبودم.احساس کردم بال هایی که بهم داده شده برای پروازه.نه اینکه بشینم و چشم و گوش بسته باور کنم.احساس کردم نننمیتونه خداوندی که جهان رو باهمچین نظمی ساخته و مدیریت میکنه،من رو برای زجرکشیدن آفریده باشه،
هههمین؟؟؟
باخودم میگفتم ،خدا اگر ناراحت نمیشی باید بگم خیلی سناریوی مسخره ایه خلقتِ جهانت.از طرفی میگی من با یک نظمِ خاص جهان رو آفریدم برای انسان که او را اشرفِ مخلوقات تعیین کردم و به او حقِ انتخاب دادم و از طرفی هم من نمیتونم برای شخصی ترین مسائلم هم تصمیم بگیرم،حتی برای پوششم،حتی برای آزادیم،حتی برای انتخابِ جایی که میخوام زندگی کنم،حتی برای انتخابِ دینم..،
بعضی آدم هات ،هم کاملا برعکسِ من.نصفِ نصفِ اعتقاداتِ من رو که از دین و مذهب گرفتم،رو هم به این شکل ندارن.خدا رو به این شکلی که من عبادت میکنم هم عبادت نمیکنن،اینجوری که ممن خودم رو میپوشونم نمیپوشونن،پس چرا اونها باید کیفیتِ زندگیشون اینقدر بالاباشه و من….
خدا اینا یعنی چی،چقدر تناقص داره اینها باهم.
چجوریه که اخبار ،وقتی توو آمریکا کلّی برف میاد،میگن آمریکایی ها به بلای آسمانی دچار شدن ولی توو بندرعباس و خوزستان که از آسمون و زمینش خاک میباره به اندازه ی چندمتر،اخبار میگه آسمانِ خوزستان، کربلایی شده.🙄🙄🙄🤔🤔🤔
شاید به ظاهر خنده دار باشه ولی همچین وضعیتیه😂😂
یا یه مثال دیگه بزنم بخندین استاد وسطای حرفم.
یه مدت گیر میدادن به پوششِ خانم ها،آخوندها میرفتن بالای مِنبر میگفتن:خوااااهراااااان!!!! لطفا از خدابترسییییید.از روزِ قیامت بببترسییییید….خانوم هااااا.لطفا روسریتون رو سِفت ببندین.تا خدا عنایتی کند و ابری بارانی بر آسمانِ این کشور بفرستد و باران را این نعمت را ببینیم.نعمت را بُریدید.جلوی نعمت را گرفتید.
بعد از چند روز،به قدرییییی بارون اومد استاد که همه ی جوی های آب و رودخونه ها پُرر شده بود.حتی حتی یکی دو تا سَد هم ریخته بود.داشت دیگه سیل میومد.
بعد جُک ساخته بودن که انگار آخونده که میگفت شالتون رو سِفت کنین،اومده بود این بار میگفتن:
حالا اییینقدر هم سِفت نه،یه کم شُلش کنین سیل ما را برد.😄😅🤣🤣🤣
استاد کاش آذری متوجه میشدین.ولی من اینجاشو براتون ترکی مینویسم.😄😄
مَنیم عزیز استادیم !
گولمَه.
بولار دَّرد دی.مَنیم زندگیم دی گولوسَن.
باخ دا..باورلَرَ باخ🤣🤣🤣
بخدا ظاهرش خنده داره غیبت نباشه😄😄ولی تورو خدا ببینین باورهارو.
من خودمو اینجوری آروم میکنم که آنها((آخوندها)) نمیدانند😊😉
خلاصه…اینهارو میشنیدم و میگفتم یعنی خدا با دو تا تارِ موی چند تا دختر توو ایران،تصمیم میگیره دکمه ی باران رو بزنه و نزنه؟؟؟
بابااا،یارو رفت توو کره ی ماه پیتزافروشی زد،ما هنوز دنبالِ اینیم که با کدوم پا برم ((گلاب به روتون)) دستشویی ثوابش بیشتره.انگشترِ عقیق رو کدوم انگشتم بندازم،جایگاهِ بهتری خواهم داشت در بهشت…
بر چه اساسی دارم خودم رو برتر میدونم از یک جهان؟بر چه اساسی میگم دینِ من درسته؟
بر چه اساسی دارم متعصّبانه،پافشاری میکنم رو چیزی که به من هم گفته شده….
دیگه قبول نکردم.کم کم شروع کردم توو پیله ی خودم تکون خوردن.تلاش برای آماده شدن برای پرواز.شکستنِ زنجیرها.پاره کردنِ اینهمه طناب و تاری که جامعه و ورودی ها دورِ من تَنیده.
چقدر واقعا احساس کردم غلطه مسیری که انتخاب کردم اما چطور باید تغییر میکردم وقتی که دست و پام به زنجیر بسته بود….یک روز من هم ناخواسته،سوالِ قشنگ پرسیدم به اندازه ای که بلد بودم.
به خاطرِ تناقض هایی که برخوردم.
با خودم گفتم آخه چطور ممکنه.یعنی همه ی خارجی ها همه ی آمریکایی ها میخوان برن جهنّم ما خوبیم؟
مگه میشه ؟پس چرا اونها ابَرقدرتن،پس چرا اونها اینقدر زندگی های خوب دارن،چرا جهانِ توسعه یافته ان.چرا اینقدر داراهستن؟
میدیدم ایرانی هایی که تنهابرای مدتی کوتاه برای تجربه و مسافرت به آمریکا و حالا کشورهای اروپایی سفر کرده بودن،چچچقدر رضایت داشتن.
چقدر از خوبی های این کشور میگفتن.از کیفیتِ زندگیشون،تمیزیِ خیابون ها،نعمت هایی که داشتن. میگفتن.
برای ترکِ عادت های غلط.کمک خواستم.
.میخواستم پاک بشم.میخواستم این زنجیر و طنابی که جامعه و اطرافیان به دست و پام بسته بودن رو پاره کنم و از دلِ این تاریکی به سمتِ نوری که میدیدم
،بیرون برم و به سمتِ اون نور بِدَوم.
وقتی از خدا خواستم کمک کنه با این باغِ پروانه آشنا شدم.که به زیییباییِ باغِ پروانه هاییه که توو سفر به دورِ آمریکا،با دوربینِ زیبای شما دیدم.باغِ نور،روشنایی،امید،که پپپر از هم نوع بود،و دویدم،زور آوردم،تلاش کردم،دست و پا زدم تا زنجیر پاره بشه،تا این طناب و تارهای تنیده ی دورم،پاره بشه.
بال زدم بال زدم …
بخدا استاد.
وقتی در پیِ پرسشِ سوالم از خدا
اینکه خدااا،ممممیخوای نفهمیده از دنیا نبری منو؟؟؟میشه بگی داستان چیه؟میشه بگی من اینجا توو این جهان چه میکنم؟
من رو برای نظارت ِ زندگیِ از ما بهترون آفریدی؟((به امریکایی ها میگفتم از مابهترون😉))
نظارتِ کیفیتِ زندگیِ این و اون؟
میشه راه رو نشون بدی؟
و در پیِ این سوال،به ممحضِ شنیدنِ اسمِ شما،مثلِ اون تشنه ای که چچچند روزه آب نخورده،یهو بهش آب میدی،دیگه نگاه نمیکنه اون آب چیه،از کجاست،فففقط مینوشه شدم.
مثلِ اون زندانی ای که سااالها توو تاریکی بود و یهو در پیِ کورسویی از نور ،به شوقِ خورشید ،با شدت و سرعتِ ههرچه تمام در پیِ اون نور میدَوه.
وقتی توو گوگل اسمتون رو نوشتم،دیدین چندتاسایت میاره؟
تمااام نوشته بود عباسمنش کلاهبردار است…
عباسمنشِ کلاهبردار…
عباسمنشِ دین زده و کافِر…
و من بدووووونِ توجهِ ثانیه ای حتی که نکنه عوضی اومدم،
نکنه این نوری که میدیدم،نورِ خورشید نبوده که من اینجوری دویدم.
نکنه اون باغِ پر از پروانه که میدیدم،سراب بوده.
فقط اومدم توو سایت هههمون لحظه ثبتِ نام کردم همون لحظه.
و از شما یادگرفتم که این من هستم که اتفاقاتِ زندگیم رو رقم میزنم و خبرِ خوب اینه که هههرچی که بود،هرجور که گذشت،من از همین جایگاهی که هستم،میتونم تغییر بدم زندگیم رو در همه ی جوانب.یاد گرفتم انگشتِ اتّهام رو سمتِ کسی نگیرم.
یاد گرفتم که دیگه سعی کنم عواملِ بیرونی رو مقصّر ندونم و فقط برای فرکانس های خودم ارزش قائل شم.
و بال زدم و بال زدم و به جمعِ پروانه ها اومدم.
و خدا رو صصصدهزار مرتبه شکر بابتِ این سایت.
و اما بعد از دیدنِ سریالِ زندگی در بهشت و سفر به دورِ آمریکا،
من چقدر عاشقِ این کشور و مردمش شدم.
اییینهمه آزادی.اییینهمه شادی.
اییینهمه عشق و مهربونی.
تمیزیِ خیابون ها.
مدیریت.
آزادیِ نژادی و دینی و رقصیدن توو خیابون.
استاد یه چیزی که هست اینه که
شاید خیلی ها گاهی به اشتباه فکر کنیم که آزادی یعنی همین که من حالا بعنوانِ یک خانوم،تاااا پام رو از ایرانِ پپر از محدودیت،گذاشتم بیرون و گذاشتم توو کشورهایی که آزادیِ پوششی دارن،سریییع از خود بیخود میشم و باید ذهنم محدود باشه به اینکه کلِ داستانِ آزادی توو همین خلاصه میشه که مثلِ اون خانوم هایی باشم که کنارِ ساحل دراز میکشن((منظورم درستی و غلط بودنش نیستا))
اصلِ قضیه رو گرفتن.منظورم از مثالِ پوشش ،فقط در حدِ مثال بوده.
بارها استاد از خدا میخوام همیشه قبل از دیدنِ فایل های شما،از خدا میخوام که اصلِ مطلب رو،آگاهیِ خالصش رو در من جاری کنه.اون نکته ی اصلی ای که مدِ نظرتون بوده رو بفهمم.
تهِ تهش رسیدم به جایی که گفتم آقااا،اگر آمریکا جای بَدیه،من رو که شالم از سرم افتاده و قانونِ مملکت رو زیرِ پا گذاشتم،مستحقِ مجازاتم و من رو تبعید کنین به آمریکا لطفا خب😁😁😁
خلاصه استاد.
بعد از دیدنِ سریال های زندگی در بهشت و سفر به دورِ آمریکا،وقتی مردم رو دیدم،ایتقدر شادن.یه عده مردمی رو دیدم که آزادانه خوش میگذرونن و کودک های درونشونه که از خودشون بیرون آوردن و دارن اینجوری خودنمایی میکنه.بدونِ ترس از قضاوتِ بقیه.راحت میخندن.رااااحت میرقصن.شاااادن بی دلیل…با خودشون در صلح هستن و همدیگه رو امر و نهی نمیکنن و میزارن هرکی هرجور میخواد رفتارکنه و تکاملشون رو طی کنه.
بخدا بحث، اصلا مقایسه ی کشوری که توش زندگی میکنم با امریکا نیستا(چون منی که شمارو میشناسم،میدونم شماهم در تحسین زیبایی ها اصلا بحثتون کشور خاصی نیست و خودم ازطریق گفته های خودتون علم به این دارم که شما در ایران هم خیلی زیبایی هارو تحسین میکردین و مناسب با شرایطِ اون موقع هاتون،در ایران هم برای خودتون بهشت رو ساخته بودین و نتیجه هم مشخصه)منظورم اصلِ مطلبه.وگرنه ما همه از یک خداییم،این رو به خاطرِ باورهای غلط از یادمون رفته بود.امریکایی،ایرانی،افغان،فرانسوی،سفید،سیاه.زن.مرد.بچه.بزرگ.پیر.جوان.
همه ی ما از یک منبع هستیم.قطره های یییک دریا هستیم.
یک دریای واحد.و هم کُره ای هستیم.
همه توو یک کُره داریم زندگی میکنیم.
زیرِ سقفِ یک آسمان.از نورِ ییک خورشید استفاده میکنیم.
از همون اول توو ذهنِ ما جاافتاد که یه عده آدم های بد وجود دارن و دشمن وجود داره.بدی وجود داره.و باعث شد توجهِ ما بره به روی این باور و طبقِ قانون،بدی های بیشتری رو تجربه کنیم.در حالیکه میتونست اینطور نباشه.و مثلِ آمریکایی هایی که توو سریال،میبینم،بیشترِ توجهمون رو معطوف کنیم روی به صلح رسیدن باخود،نه به جنگ با بقیه.و این اطلاعاتِ غلط،روی قوی ترین و اصلی ترین باورِ ما یعنی باورِ توحید ،تاثیر گذاشت و لطمه زد که ما این رو باور کنیم که قدرتی به جز خداوند،وجود داره ((مثلا در اینجا تاثیرِ قدرتِ آمریکا یا هرکشوری))که میتونه توی زندگیِ ما تاثیرِ بزرگی بزاره.
استاد جانم.
بحثم واااقعا مقایسه ی دو تا کشور نیست چون توی هههمین کشورِ من،خخیلی ها دارن عااالی زندگی میکنن و حالا دیگه با آموزش های شما فهمیدم اصلا صرفا مهم نیست که کدوم نقطه از زمین باشیم و در ههر جای این کره ی زمین،نعمت ها به یک اندازه داده شده بووود.و ففقط نقطه ی توجه و مرکزِ تمرکزِ ما مهمه.
توجه کردن،به بدی های واقعی یا غیرِ واقعیِ یک شخص یا کشورِ دیگه((آقا اصلا فرض رو بر این بزاریم که هر بدی ای که درباره ی کشورهای دیگه مثلِ آمریکا شنیدیم،راست باشه و من بادرست و غلط بودنِ اونها،کاری ندارم))((میخوام بگم ممن و ما چرا به اون بدی ها باید توجه کنیم آخه و اینکه میخوام این رو بگم که نتیجه ی کانونِ توجهِ من چیکار کرده و همه چیز رو رقم زده))،باعث شد که ما خوبی های خودمون توی کشورِ خودمون رو نبینیم.و این خودِ خودِ ناسپاسیه.و طبقِ قانون،از ناشکرها ،همانی که داشتند هم گرفته میشود.و به شکرگزارها افزوده میشود.
خلاصه،با دیدنِ فایل های شما،درباره ی زیبایی های اطرافتون،تمااامِ نظرم درموردِ نه فقط آمریکا تمامِ افرادِ دنیا تغییر کرد و به تمامِ دانسته های قبلیم،شک کردم و به این نتیجه رسیدم که من،شما،مریم،بچه های سایت،یعقوب ِ آمریکایی،اون دختر و پسرهایی که در حالِ نگاه به مسابقه ی هاکی،آزادانه باهم لذت میبردن و میرقصیدن و تمااامِ افرادِ جهان،
یکی هستیم.و اگر این اسم هایی که داریم،آرزو…سارا…سهیل..
اگر این کلمات که به معنیِ اسم هست و ما با اون شناخته میشیم و در مقیاسِ بزرگتر،اسمِ تمامِ کشورها و شهرها رو ،از روشون برداریم،بیشتر به این نتیحه میرسیم که ما فقط خودمون رو در قالبِ اسم ها و تعصّبات،محدود کردیم.و واقعا هییچ اسمی به جز خداوند،باقی نمیمونه و میفهمیم که همگی تکّه هایی از خدا هستیم و بخاطرِ ارزشِ ذاتیمون،هیییچ فرقی نمیکنه کجای این کُره ی خاکی باشیم.
این اسامی،که مثلا فلانی ها ابَر قدرت و بَهمانی ها عقب افتاده هستند،دقیقا از ریشه،
عزّتِ نفسِ* ما رو نشانه گرفته.
همونطور که میدونین عزتِ نفس،مهم ترین عامل و ریشه ی تمامِ موفقیت هاست.یک مثالش اینکه،مثلا اینی که میگن فلان کشور،اَبَر قدرته،هههمین اسمِ ابرَر قدرت،چچنان ارزش و پرستیژی به مردمِ یک ملّت میده که حتی روی مدلِ راه رفتنشون هم تاثیر میزاره و جورِ دیگه ای قدم برمیدارن و بماااند که این اسم،توو چه زوایایی از عزتِ نفس ِ اونها تاثیر میزاره و برعکس،اسمِ ضعیف و زیر دست و جهانِ سوم و عقب افتاده،چه تاثیرِ مخرّبی روی اون ملّت میزاره که واقعا از لحاظِ داشتنِ عزتِ نفس و ارزشِ واقعیِ درونشون،دوورشون میکنه و باور میکنن که کم هستن.و به عدالتِ خدا شک میکنن.و غُر زدن ها و ناسپاسی ها شروع میشه و ملتی مُشرِک،میسازه،ملتی که فقط اطلاعات جمع کرده درباره ی توحید و خدا و میتونه برات ساااعت ها از توحید حرف بزنه اما در عمل…؟؟؟؟؟؟؟؟ که نقابی از توحید زدن و کلمه ی توحید رو یدک میکشن .
اگر به یک آمریکایی بگی توحید،حتی شاید ندونه توحید به چه معناست ولی من توی فایلها،توو رفتارِشون،عملکردشان،عَلَنی،توحیدِ واقعی رو دیدم،توحید به این معنا که قدرت ففقط یکی است و من قدرتمندم و مستقلم و با خدا یکی هستم و هیچ کشوری،هیچ کسی نننمیتونه روی من و زندگیِ من تاثیر بزاره.
آیا این دیدگاهی که اونها دارن،به جز توحیده؟؟؟؟
استاد جانم.سوالتون اووونقدر پرمحتوا هست که اگر بخوام پاسخ بدم بهش،دیدگاه نامحدوده و میشه یه کتاب براش نوشت.
اینها چیزهاییه که به ما اضافه شد.و ذهنِ مارو تشکیل داد و از روح،فاصله گرفتیم.
دوستتون دارم استادِ عزیزم
آرزومندِ آرزوهاتون،آرزو…🥰
من باعشق و افتخار یک عباسمنشیِ شااایسته ام.🤝💪💪💪👋👋👋
به نامِ خداوندِ هدایتگرِ مهربان
سلام استادِ عزیزم و مریم جانِ زیبا.
اول تبریک میگم که همیشه سوال های خوب میپرسین و هرچی که یاد گرفتین،رو با عشق،عینِ همونی که هست،نه کمتر،به ما هم یاد میدین.
سپاسگزارم واقعا.سوالاتِ خوب،جواب های خوب باخودش به همراه میاره.
این دیدگاهم دو وجه داره که من ترکیبی زدم.
هم احساسیه و هم میخوام بتتترکونمتون از خنده.😆😆😆
قبل از ورود به باغِ پروانه های سایتِ عباسمنش،من توو پیله بودم.یک کِرم که میخواست تبدیل بشه به پروانه ولی پر بود از موادّ ِ افیونیِ باورهای غلط که از شنیده ها و دیده ها و گفته ها بود،جامعه،تلویزیون،آدم ها…دور تا دورِ پیله ی من پُر بود از تارهای عنکبوتِ باورهای غلط.
سودای پرواز داشتم.آروم آروم داشتم خودم رو تبدیل میکردم به پروانه.اما
تمامِ من،عادت کرده بود به اخبارِ منفی،چسبیده بودم به اینهمه تار،بیرون از پیله رو میدیدم که کلّی پروانه دارن شاد و خوشحال،پرواز میکنن.
سودای تغییر و تحوّل داشتم،اما چسبیده بودم به این باور های غلط،اخبارِ غلط،فیلم های غلط،افکارِ چرندِ جامعه،کسانی که فقط به دلیلِ اینکه خودشون اون خواسته رو ندارن و تجربه ش نکردن،میگن بَده،باورهای غلط ِ مذهبی که جز ترس از خدا و فقط صفتِ جبّار بودنش رو بهم نشون نداده بود.اینکه مویی از زن نباید دیده بشه.دختر رو چه به بلند خندیدن،دیوار بینِ پسر و دختر گذاشته بود،نمیشه آزادباشی.فقط حق داری توو پیله ت بمونی.اینکه دلیلِ امضای بهشت اینه که همه ی سوره های قرآن رو حفظ کنی اون هم فقط به عربی،چون زبانِ خدا عربیه،که منم دلیلِ نرسیدن به خواسته هام رو فهمیدم که این بوده که من عربی بلد نیستم و خدا هم فارسی نمیفهمه،واسه همین به خواسته هام نرسیدم.😄😄هر چی سوره های بیشتری بلد باشی،بهشتی تر میشی،هر چی بیشتر ذکر بگی و از تهِ حلق،،،،ائمه ،بیشتر هوات رو خواهند داشت،هر چی بیشتر گریه کنی،فقیرتر باشی،پیشِ خدا و ائمه،جایگاهِ نزدیک تری خواهی داشت…..و باورهایی که خودتون میدونین…
،اخباری که فقط و فقط از جنگ و مرگ و میر و بی اعصاب بودنِ آمریکایی ها که حتی توو مدرسه هم با اسلحه میرن و هرروز همکلاسی هاشون رو میکُشن میگفت.
من بچه تر که بودم،راستش اصلا نمیدونستم آمریکا،اسمِ یک کشوره و اصلا فکر نمیکردم اونجا خانواده و مردم زندگی میکنن،فکر میکردم یه آدمِ گُنده و خطرناک و بی اعصاب،که از همه ی ایرانی ها بدش میاد و از همه شون قدرتمندتره و هدفش کشتنِ ما ایرانی هاس و ما بعنوانِ فرزندانِ ایران،باید بسیج بشیم که امریکا رو از بین ببریم تا کشورمون نجات پیداکنه.
توو مدرسه،برای اینکه ثوابِ بیشتری جمع کنم و مطمئن بشم دچارِ خشمِ الهی نمیشم،هر روز با صدای بلندتری داد بزنم :
مرگ بر آمریکا.
فکر نمیکردم اونجا کشور باشه،فکر میکردم کلا یه منطقه ی جنگی و نظامیه و همه ی مردم بلا استثناء،مسلسل و آرپیچی دستشون باشه.و همه ش منتظرن یه موقعیتِ خوب پیداکنن تا ایران رو از بین ببرن.و وظیفه ی ماهم اینه که رزمی کار بشیم و مشت هامون رو محکم کنیم و بریم بکوبیم توو دهنِ آمریکا.😁😆😆😆چون میگفتن خیلی ثواب داره و اگر نگم.خدا قهرش میگیره.
حتی گاهی اگر بلایی سرم میومد،یا نمره کم میاوردم فکر میکردم بخاطرِ اینه که میگفتم لابد اونقدری که باید،پرقدرت ،وظیفه م رو در شعار دادن.درست انجام ندادم.
توو مدرسه تلاش میکردیم صف ِ کلاس ِ ما از همه پپپرقدرت تر شعارِ مرگ بر آمریکا رو بگه.
استاد،یه کم بزرگنمایی کردم که بخندی عزیییزِ دلم ولی بخدا توو مدرسه ،همین چیزا بود.😅😅😅
اینها باورهای غلط رو آرام آرام تغذیه میکرد،هِی میشنیدم،هِی میشنیدم میدیدم میدیدم…که گوش هام رو کَر و چشم هام رو تیره و تار میکرد و به خواب میبرد.خوابِ غفلت.که نمیزاشت از تارِ به هم تنیده ،آزاد بشم.
دلم میخواست ترک کنم.دلم میخواست پرواز کنم.دلم میخواست پاک بشم دلم میخواست پرواز کنم چون دیگه آروم نبودم.احساس کردم بال هایی که بهم داده شده برای پروازه.نه اینکه بشینم و چشم و گوش بسته باور کنم.احساس کردم نننمیتونه خداوندی که جهان رو باهمچین نظمی ساخته و مدیریت میکنه،من رو برای زجرکشیدن آفریده باشه،
هههمین؟؟؟
باخودم میگفتم ،خدا اگر ناراحت نمیشی باید بگم خیلی سناریوی مسخره ایه خلقتِ جهانت.از طرفی میگی من با یک نظمِ خاص جهان رو آفریدم برای انسان که او را اشرفِ مخلوقات تعیین کردم و به او حقِ انتخاب دادم و از طرفی هم من نمیتونم برای شخصی ترین مسائلم هم تصمیم بگیرم،حتی برای پوششم،حتی برای آزادیم،حتی برای انتخابِ جایی که میخوام زندگی کنم،حتی برای انتخابِ دینم..،
بعضی آدم هات ،هم کاملا برعکسِ من.نصفِ نصفِ اعتقاداتِ من رو که از دین و مذهب گرفتم،رو هم به این شکل ندارن.خدا رو به این شکلی که من عبادت میکنم هم عبادت نمیکنن،اینجوری که ممن خودم رو میپوشونم نمیپوشونن،پس چرا اونها باید کیفیتِ زندگیشون اینقدر بالاباشه و من….
خدا اینا یعنی چی،چقدر تناقص داره اینها باهم.
چجوریه که اخبار ،وقتی توو آمریکا کلّی برف میاد،میگن آمریکایی ها به بلای آسمانی دچار شدن ولی توو بندرعباس و خوزستان که از آسمون و زمینش خاک میباره به اندازه ی چندمتر،اخبار میگه آسمانِ خوزستان، کربلایی شده.🙄🙄🙄🤔🤔🤔
شاید به ظاهر خنده دار باشه ولی همچین وضعیتیه😂😂
یا یه مثال دیگه بزنم بخندین استاد وسطای حرفم.
یه مدت گیر میدادن به پوششِ خانم ها،آخوندها میرفتن بالای مِنبر میگفتن:خوااااهراااااان!!!! لطفا از خدابترسییییید.از روزِ قیامت بببترسییییید….خانوم هااااا.لطفا روسریتون رو سِفت ببندین.تا خدا عنایتی کند و ابری بارانی بر آسمانِ این کشور بفرستد و باران را این نعمت را ببینیم.نعمت را بُریدید.جلوی نعمت را گرفتید.
بعد از چند روز،به قدرییییی بارون اومد استاد که همه ی جوی های آب و رودخونه ها پُرر شده بود.حتی حتی یکی دو تا سَد هم ریخته بود.داشت دیگه سیل میومد.
بعد جُک ساخته بودن که انگار آخونده که میگفت شالتون رو سِفت کنین،اومده بود این بار میگفتن:
حالا اییینقدر هم سِفت نه،یه کم شُلش کنین سیل ما را برد.😄😅🤣🤣🤣
استاد کاش آذری متوجه میشدین.ولی من اینجاشو براتون ترکی مینویسم.😄😄
مَنیم عزیز استادیم !
گولمَه.
بولار دَّرد دی.مَنیم زندگیم دی گولوسَن.
باخ دا..باورلَرَ باخ🤣🤣🤣
بخدا ظاهرش خنده داره غیبت نباشه😄😄ولی تورو خدا ببینین باورهارو.
من خودمو اینجوری آروم میکنم که آنها((آخوندها)) نمیدانند😊😉
خلاصه…اینهارو میشنیدم و میگفتم یعنی خدا با دو تا تارِ موی چند تا دختر توو ایران،تصمیم میگیره دکمه ی باران رو بزنه و نزنه؟؟؟
بابااا،یارو رفت توو کره ی ماه پیتزافروشی زد،ما هنوز دنبالِ اینیم که با کدوم پا برم ((گلاب به روتون)) دستشویی ثوابش بیشتره.انگشترِ عقیق رو کدوم انگشتم بندازم،جایگاهِ بهتری خواهم داشت در بهشت…
بر چه اساسی دارم خودم رو برتر میدونم از یک جهان؟بر چه اساسی میگم دینِ من درسته؟
بر چه اساسی دارم متعصّبانه،پافشاری میکنم رو چیزی که به من هم گفته شده….
دیگه قبول نکردم.کم کم شروع کردم توو پیله ی خودم تکون خوردن.تلاش برای آماده شدن برای پرواز.شکستنِ زنجیرها.پاره کردنِ اینهمه طناب و تاری که جامعه و ورودی ها دورِ من تَنیده.
چقدر واقعا احساس کردم غلطه مسیری که انتخاب کردم اما چطور باید تغییر میکردم وقتی که دست و پام به زنجیر بسته بود….یک روز من هم ناخواسته،سوالِ قشنگ پرسیدم به اندازه ای که بلد بودم.
به خاطرِ تناقض هایی که برخوردم.
با خودم گفتم آخه چطور ممکنه.یعنی همه ی خارجی ها همه ی آمریکایی ها میخوان برن جهنّم ما خوبیم؟
مگه میشه ؟پس چرا اونها ابَرقدرتن،پس چرا اونها اینقدر زندگی های خوب دارن،چرا جهانِ توسعه یافته ان.چرا اینقدر داراهستن؟
میدیدم ایرانی هایی که تنهابرای مدتی کوتاه برای تجربه و مسافرت به آمریکا و حالا کشورهای اروپایی سفر کرده بودن،چچچقدر رضایت داشتن.
چقدر از خوبی های این کشور میگفتن.از کیفیتِ زندگیشون،تمیزیِ خیابون ها،نعمت هایی که داشتن. میگفتن.
برای ترکِ عادت های غلط.کمک خواستم.
.میخواستم پاک بشم.میخواستم این زنجیر و طنابی که جامعه و اطرافیان به دست و پام بسته بودن رو پاره کنم و از دلِ این تاریکی به سمتِ نوری که میدیدم
،بیرون برم و به سمتِ اون نور بِدَوم.
وقتی از خدا خواستم کمک کنه با این باغِ پروانه آشنا شدم.که به زیییباییِ باغِ پروانه هاییه که توو سفر به دورِ آمریکا،با دوربینِ زیبای شما دیدم.باغِ نور،روشنایی،امید،که پپپر از هم نوع بود،و دویدم،زور آوردم،تلاش کردم،دست و پا زدم تا زنجیر پاره بشه،تا این طناب و تارهای تنیده ی دورم،پاره بشه.
بال زدم بال زدم …
بخدا استاد.
وقتی در پیِ پرسشِ سوالم از خدا
اینکه خدااا،ممممیخوای نفهمیده از دنیا نبری منو؟؟؟میشه بگی داستان چیه؟میشه بگی من اینجا توو این جهان چه میکنم؟
من رو برای نظارت ِ زندگیِ از ما بهترون آفریدی؟((به امریکایی ها میگفتم از مابهترون😉))
نظارتِ کیفیتِ زندگیِ این و اون؟
میشه راه رو نشون بدی؟
و در پیِ این سوال،به ممحضِ شنیدنِ اسمِ شما،مثلِ اون تشنه ای که چچچند روزه آب نخورده،یهو بهش آب میدی،دیگه نگاه نمیکنه اون آب چیه،از کجاست،فففقط مینوشه شدم.
مثلِ اون زندانی ای که سااالها توو تاریکی بود و یهو در پیِ کورسویی از نور ،به شوقِ خورشید ،با شدت و سرعتِ ههرچه تمام در پیِ اون نور میدَوه.
وقتی توو گوگل اسمتون رو نوشتم،دیدین چندتاسایت میاره؟
تمااام نوشته بود عباسمنش کلاهبردار است…
عباسمنشِ کلاهبردار…
عباسمنشِ دین زده و کافِر…
و من بدووووونِ توجهِ ثانیه ای حتی که نکنه عوضی اومدم،
نکنه این نوری که میدیدم،نورِ خورشید نبوده که من اینجوری دویدم.
نکنه اون باغِ پر از پروانه که میدیدم،سراب بوده.
فقط اومدم توو سایت هههمون لحظه ثبتِ نام کردم همون لحظه.
و بال زدم و بال زدم و به جمعِ پروانه ها اومدم.
و خدا رو صصصدهزار مرتبه شکر بابتِ این سایت.
و اما بعد از دیدنِ سریالِ زندگی در بهشت و سفر به دورِ آمریکا،
من چقدر عاشقِ این کشور و مردمش شدم.
اییینهمه آزادی.اییینهمه شادی.
اییینهمه عشق و مهربونی.
تمیزیِ خیابون ها.
مدیریت.
آزادیِ نژادی و دینی و رقصیدن توو خیابون.
استاد یه چیزی که هست اینه که
شاید خیلی ها گاهی به اشتباه فکر کنیم که آزادی یعنی همین که من حالا بعنوانِ یک خانوم،تاااا پام رو از ایرانِ پپر از محدودیت،گذاشتم بیرون و گذاشتم توو کشورهایی که آزادیِ پوششی دارن،سریییع از خود بیخود میشم و باید ذهنم محدود باشه به اینکه کلِ داستانِ آزادی توو همین خلاصه میشه که مثلِ اون خانوم هایی باشم که کنارِ ساحل دراز میکشن((منظورم درستی و غلط بودنش نیستا))
اصلِ قضیه رو گرفتن.منظورم از مثالِ پوشش ،فقط در حدِ مثال بوده.
بارها استاد از خدا میخوام همیشه قبل از دیدنِ فایل های شما،از خدا میخوام که اصلِ مطلب رو،آگاهیِ خالصش رو در من جاری کنه.اون نکته ی اصلی ای که مدِ نظرتون بوده رو بفهمم.
تهِ تهش رسیدم به جایی که گفتم آقااا،اگر آمریکا جای بَدیه،من رو که شالم از سرم افتاده و قانونِ مملکت رو زیرِ پا گذاشتم،مستحقِ مجازاتم و من رو تبعید کنین به آمریکا لطفا خب😁😁😁
خلاصه استاد.
بعد از دیدنِ سریال های زندگی در بهشت و سفر به دورِ آمریکا،وقتی مردم رو دیدم،ایتقدر شادن.یه عده مردمی رو دیدم که آزادانه خوش میگذرونن و کودک های درونشونه که از خودشون بیرون آوردن و دارن اینجوری خودنمایی میکنه.بدونِ ترس از قضاوتِ بقیه.راحت میخندن.رااااحت میرقصن.شاااادن بی دلیل…با خودشون در صلح هستن و همدیگه رو امر و نهی نمیکنن و میزارن هرکی هرجور میخواد رفتارکنه و تکاملشون رو طی کنه.
بخدا بحث، اصلا مقایسه ی کشوری که توش زندگی میکنم با امریکا نیستا(چون منی که شمارو میشناسم،میدونم شماهم در تحسین زیبایی ها اصلا بحثتون کشور خاصی نیست و خودم ازطریق گفته های خودتون علم به این دارم که شما در ایران هم خیلی زیبایی هارو تحسین میکردین و مناسب با شرایطِ اون موقع هاتون،در ایران هم برای خودتون بهشت رو ساخته بودین و نتیجه هم مشخصه)منظورم اصلِ مطلبه.وگرنه ما همه از یک خداییم،این رو به خاطرِ باورهای غلط از یادمون رفته بود.امریکایی،ایرانی،افغان،فرانسوی،سفید،سیاه.زن.مرد.بچه.بزرگ.پیر.جوان.
همه ی ما از یک منبع هستیم.قطره های یییک دریا هستیم.
یک دریای واحد.و هم کُره ای هستیم.
همه توو یک کُره داریم زندگی میکنیم.
زیرِ سقفِ یک آسمان.از نورِ ییک خورشید استفاده میکنیم.
از همون اول توو ذهنِ ما جاافتاد که یه عده آدم های بد وجود دارن و دشمن وجود داره.بدی وجود داره.و باعث شد توجهِ ما بره به روی این باور و طبقِ قانون،بدی های بیشتری رو تجربه کنیم.در حالیکه میتونست اینطور نباشه.و مثلِ آمریکایی هایی که توو سریال،میبینم،بیشترِ توجهمون رو معطوف کنیم روی به صلح رسیدن باخود،نه به جنگ با بقیه.و این اطلاعاتِ غلط،روی قوی ترین و اصلی ترین باورِ ما یعنی باورِ توحید ،تاثیر گذاشت و لطمه زد که ما این رو باور کنیم که قدرتی به جز خداوند،وجود داره ((مثلا در اینجا تاثیرِ قدرتِ آمریکا یا هرکشوری))که میتونه توی زندگیِ ما تاثیرِ بزرگی بزاره.
استاد جانم.
بحثم واااقعا مقایسه ی دو تا کشور نیست چون توی هههمین کشورِ من،خخیلی ها دارن عااالی زندگی میکنن و حالا دیگه با آموزش های شما فهمیدم اصلا صرفا مهم نیست که کدوم نقطه از زمین باشیم و در ههر جای این کره ی زمین،نعمت ها به یک اندازه داده شده بووود.و ففقط نقطه ی توجه و مرکزِ تمرکزِ ما مهمه.
توجه کردن،به بدی های واقعی یا غیرِ واقعیِ یک شخص یا کشورِ دیگه((آقا اصلا فرض رو بر این بزاریم که هر بدی ای که درباره ی کشورهای دیگه مثلِ آمریکا شنیدیم،راست باشه و من بادرست و غلط بودنِ اونها،کاری ندارم))((میخوام بگم ممن و ما چرا به اون بدی ها باید توجه کنیم آخه و اینکه میخوام این رو بگم که نتیجه ی کانونِ توجهِ من چیکار کرده و همه چیز رو رقم زده))،باعث شد که ما خوبی های خودمون توی کشورِ خودمون رو نبینیم.و این خودِ خودِ ناسپاسیه.و طبقِ قانون،از ناشکرها ،همانی که داشتند هم گرفته میشود.و به شکرگزارها افزوده میشود.
خلاصه،با دیدنِ فایل های شما،درباره ی زیبایی های اطرافتون،تمااامِ نظرم درموردِ نه فقط آمریکا تمامِ افرادِ دنیا تغییر کرد و به تمامِ دانسته های قبلیم،شک کردم و به این نتیجه رسیدم که من،شما،مریم،بچه های سایت،یعقوب ِ آمریکایی،اون دختر و پسرهایی که در حالِ نگاه به مسابقه ی هاکی،آزادانه باهم لذت میبردن و میرقصیدن و تمااامِ افرادِ جهان،
یکی هستیم.و اگر این اسم هایی که داریم،آرزو…سارا…سهیل..
اگر این کلمات که به معنیِ اسم هست و ما با اون شناخته میشیم و در مقیاسِ بزرگتر،اسمِ تمامِ کشورها و شهرها رو ،از روشون برداریم،بیشتر به این نتیحه میرسیم که ما فقط خودمون رو در قالبِ اسم ها و تعصّبات،محدود کردیم.و واقعا هییچ اسمی به جز خداوند،باقی نمیمونه و میفهمیم که همگی تکّه هایی از خدا هستیم و بخاطرِ ارزشِ ذاتیمون،هیییچ فرقی نمیکنه کجای این کُره ی خاکی باشیم.
این اسامی،که مثلا فلانی ها ابَر قدرت و بَهمانی ها عقب افتاده هستند،دقیقا از ریشه،
عزّتِ نفسِ* ما رو نشانه گرفته.
همونطور که میدونین عزتِ نفس،مهم ترین عامل و ریشه ی تمامِ موفقیت هاست.یک مثالش اینکه،مثلا اینی که میگن فلان کشور،اَبَر قدرته،هههمین اسمِ ابرَر قدرت،چچنان ارزش و پرستیژی به مردمِ یک ملّت میده که حتی روی مدلِ راه رفتنشون هم تاثیر میزاره و جورِ دیگه ای قدم برمیدارن و بماااند که این اسم،توو چه زوایایی از عزتِ نفس ِ اونها تاثیر میزاره و برعکس،اسمِ ضعیف و زیر دست و جهانِ سوم و عقب افتاده،چه تاثیرِ مخرّبی روی اون ملّت میزاره که واقعا از لحاظِ داشتنِ عزتِ نفس و ارزشِ واقعیِ درونشون،دوورشون میکنه و باور میکنن که کم هستن.و به عدالتِ خدا شک میکنن.و غُر زدن ها و ناسپاسی ها شروع میشه و ملتی مُشرِک،میسازه،ملتی که فقط اطلاعات جمع کرده درباره ی توحید و خدا و میتونه برات ساااعت ها از توحید حرف بزنه اما در عمل…؟؟؟؟؟؟؟؟ که نقابی از توحید زدن و کلمه ی توحید رو یدک میکشن .
اگر به یک آمریکایی بگی توحید،حتی شاید ندونه توحید به چه معناست ولی من توی فایلها،توو رفتارِشون،عملکردشان،عَلَنی،توحیدِ واقعی رو دیدم،توحید به این معنا که قدرت ففقط یکی است و من قدرتمندم و مستقلم و با خدا یکی هستم و هیچ کشوری،هیچ کسی نننمیتونه روی من و زندگیِ من تاثیر بزاره.
آیا این دیدگاهی که اونها دارن،به جز توحیده؟؟؟؟
استاد جانم.سوالتون اووونقدر پرمحتوا هست که اگر بخوام پاسخ بدم بهش،دیدگاه نامحدوده و میشه یه کتاب براش نوشت.
اینها چیزهاییه که به ما اضافه شد.و ذهنِ مارو تشکیل داد و از روح،فاصله گرفتیم.
دوستتون دارم استادِ عزیزم
آرزومندِ آرزوهاتون،آرزو…🥰
من باعشق و افتخار یک عباسمنشیِ شااایسته ام.🤝💪💪💪👋👋👋