سریال زندگی در بهشت | قسمت 174 - صفحه 13 (به ترتیب امتیاز)

898 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سید ساسان حسامی گفته:
    مدت عضویت: 1932 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته و همه عزیزانی که کامنت های زیبا شون میخونم و لذت میبرم

    قسمتی دیگر از زندگی ما دربهشت بهشتی که خداوند وعد داده که از زیر درختانش نهر هایی روان هست در انجا هیچ صحبت بیهودهای نیست بهشتی که تمام ساکنانش از مشعل دار اون و تمام ساکنان در تلاش بهبود دائمی هستن .

    از اول این ویدئو که مثل تمام ویدئو هایی که شما به یه نشونه وهدایت جلو دوربین امودین و حرف هایی زدین که با پوست و گوشتمون لمسش کردیم این هم مثل اونها عالی و سرشار از نکات مثبت و البته ارمز و کدهای خرابی که از نسل ها قبل بصورت اگاهانه یا نااگاهانه به ما منتقل شده و امروز دلیل خیلی از اتفاقات زندگیمون میفهمیم استاد اون صحنه پشت سرتون اون چکیده قطرهای باران از سقف کلبه زیبایی چوبی اون دریاچه اون حجم از سر سبزی اون اون تصویر کارت پوستالی که من فکر نمیکردم البته تا قبل که جایی به زیبایی میتونه باشه یا صلا ملک شخصی کسی باشه یکی از اون باورهایی بود که در من تغییر کرد که بهشت تو این دنیا میشه تجربه کرد البته با توکل به الله یکتا و حین صحبت شما که گفتین تو راه برگشت دو نفر از دوستان صمیمی شما تماس گرفتن از دوست هایی نزدیکتون چقدر تحسینشون کردم که میتونن با شما ساعت ها صحبت کنن و مثل اقا ابراهیم عزیز این خواسته هم در دلم شکل گرفت که من هم بتونم با شما مستقیم صحبت کنم . و اما باورهایی که در ذهن من از امریکا و مردم اون نقشه بسته بود ازقبل همیشه فکر میکردم اونجا همه اش کویر هست و به قول شما هر چند متری هم یه کاکتوس هست که سایه نداره و پر از خار هست و با دیدن کارتون هایی مثل لوک خوش شانس و همه خلافکار هستن و از بانک ها سرقت میکنن که اون هم از فیلم های وسترن و سینمایی هالیود تو ذهنم نقش بسته بود که همه خلافکار هستن و یا بچه تو مدارس یا کالج ها اصلا درس نمیخونن و فقط اهل روابط غیر مشروع و مصرف مشروبات الکی هستن و یا تفنگ حمل میکنن که هر چند از گاهی هم تیر اندازی میشه کلی ادم میمیرن و مردمش اهل خانواده وبنیان خانواده نیستن ولی از یه جا به بعد که خدا به من لطف کرد و هدایتم کرد به این سایت و سفر به امریکا دیدم ای دل غافل چه کلاهی سرمونگذاشتن تا زانو اونجا شما گفتین که اینجا اصلا سیگار و مشروب با اینکه ازاد هست به افراد زیر سن قانونی فروخته نمیشه و جرم به حساب میاد و اون فرد باید با کارت شناسایی حتما خرید کنه نه مثل ایران که روی سیکار چاپ میکنه با استعمال اون ریه شما از بین میره واز اون طرف یه بچه سه سال میتونه ازمغازه سیگار به راحتی بخر و درمورد مشروب هم همینطور ممنوعش کردن و افرادی زیادی چون ممنوع به طرفش کشش دارن و با استفاده چیزهایی که استاندارد جون خودشون وبقیه رو به خطر میندازن ولی اونجا گفت اگر میخوای مصرف کنی حتما سن قانونی باشه و ضررش به خود برمیگرده.یا در مورد حجاب ویا ادم هایی که مهاجرت میکنن به یه کشور دیگه مثل افغانی هایی که تو ایران بودن و من و اکثر مردم با عینک بدبینی بهشون نگاه میکردیم فکر میکردیم اگر ما هم به مثلا امریکا بریم با این نگاه به ما توجهه میکنن در حالی بلهگفته شما اصلا امریکا رو مهاجر ها ساختن و اصلا اون نژاد پرستی وجود نداره اصلا با اون قسمتی که شما از امیش ها نشونمون دادین که تو یک کشور فوق پیشرفته عدها یهستن که یک باورهایی خاص دارن و خیلی راحت هم مردم به عقایدشون احترام میزارن ودر مورد حجاب هم اون قسمتی که رفتین ساحل سی ساید و یه تصویری که خانم محجبه همراه با همسرش از زیبایی ساحل لذت میبرد و اونجا هزاران نفر هم حجاب نداشتن واصلا به حریم خصوصی هم احترام میزارن و همدیگرو قضاوت نمیکنن این باورهایی بود که شکسته شد و نابود شد به لطف خدا مهربان .در مورد امنیت که شما همیشه بسته هایی دارین دم درب پردایس که شاید چند روز باشن لب جاده و کسی بهش کار نداره و اصلا پردایس درش قفل نداره و همه چیزدر امنیت کامل هست خونه هایی که دیوار ندارن و هیچ اتفاقی نمی افته وما خونه هاییی ما قفل دزد گیر نرده محافظ و الی اخر وتو اون مسابقه که شما رفتین ورزشگاه هاکی تمپا بی اونهایی که بلیط گیرشون نیومده بود اعتراض نکرده بودن و صندلی راحتی با خودشون اورده بودن و براشون برنامه ریزی شده بود که هم مسابقه نگاه کنن و از فان اون لذت ببرن و اصلل معنی لذت بردن از ورزش رو برام تعریف کردن وقتی نیایم با مثلا فوتبال ایران مقایسه میکنیم که این طرف یه حرف میزن اون طرفدار یه جواب میدن بعدشم هم صندلی خراب میکنن و همه اشغال میرزن ولی تو این ورزشگاه با اینکه مشروبات الکی ازاد بود و حتما مصزف کردن ولی بعد مسابقه خیلی ریلکس ورزشگاه ترک کردن و همه جا تمیز انگار که نه خانی اومده نه خانی رفته و رفتار پلیس هم که عالی بوده وهست و خیابون هارو هم به خاطر تماشاگرها بستن که راحت تردد کنن و درحین مسابقه چقدر شادی و نشاط انرژی ادم دریافت میکنه نه مثل مراسم ماکه به جای تمرکز بر خوبی و زیبایی برای خودمون برا یبقیه از خدا سختی میخوایم واز اونجا به هر چیز توجه کنی خواسته یا نواخواسته جذبش میکنی به خودمون برمیگرده و اواقعا دلیل اینکه بعضی از ملت ها نتیجه های متفامت میگیرن توی همین نکات هست که توجهشون به خودشون و زیبایی هست و به زیبایی های بیشتر هم هدایت میشن .یکی دیگه از نکاتی که حین صحبت شما عین یه فیلم از جلو چشمم گذشت از سفر به دور تمریکا و زندگی در بهشت اون قسمتی بود که شما دعوت شدین به خونه خامنی که همراه مادرشون که حدود صد سال داشت و امید به زندگی داشت که میخواست اروی بخره و بره امریکا رو بگرده و ادم هستن تو نزدیکانمون که هنوز پنجاه سال ندارن و فمر میکنن که عمرشون تمام هست ولی اونجا عشق به زندگی جریان داره یکی عاشق سفر یکی عاشق ورزش یکی تیر اندازی و الی اخر و لذت میبرن از همه چیز مثل خانواده رایان که عاشق هم هستن و عاشق اون بنیان خانواده و چقدر باهم دوست هستن پینگ پونگ بازی میکنن لباس هایی بازیکنهایی مورد علاقشون میخرن وگفتنی ونکات مثبت از امریکا زیاد هست که همهاش اول هدایت خدا و دوم مدیون شما و خانم شایسته عزیز هستم که باعث شدین این عینک بدبینی عوض کنیم وحالا هممون عاشق امریکا هستیم و ارزومون هست اونجا رو ببینیم .

    بازهمیهنکته ریز از شما که نحوه منشر کردن کامنت رو هم اتوماتیک کردین تا هم زود منتشر بشه هم شما با فراق بال اون رو مطالعه کنین واین برمیگرده چه جوری راحتتر .

    خدایا شکرت که توفیق دیدن این فایل و نوشتن این کامنت نصیبم کرد که خواندن ونوشتن این کامنت ها تمرکزبر نکات مثبت هست که اگاهانه میخوام اون هارو به زندگیم دعوت کنم.

    دوست دارم استاد و از خدا براش شما وخانم شایسته عمری با برکت تر وپر بارتر از رب العالمین خواستارم

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    پروین گفته:
    مدت عضویت: 1564 روز

    به نام خداوند یکتا

    سلام استاد ومریم خانوم عزیزم

    امروز وقتی این فایل شما رو دیدم با خودم گفتم من چه باوری درمورد کشور امریکا دارم چند ثانیه فکر کردم وباورهام یکی یکی می اومدن امریکا کشور شادیه پراز نعمته مردمانش خیلی مهربونن روی لبم‌ یه لبخند عمیق نشست یه لحظه یاد آقای لری افتادم که چقد رفیق خوبی براتونه یادمه تویکی از فایل هاتون گفتید داخل خونه بودید ونفهمیدید آقای لری اومده وکارها رو انجام داده و رفته وقتی که میخواستین بهش پول بدین گفته من رفاقتی انجام دادم شمام کلی تعجب کردین گفتین تو آمریکا اصلا کسی رفاقتی کاری رو انجام نمیده وپول میگیره حتی برادرها با هم اونجا این جوری نیستندخوب .فهمیدم اونجا میتونیم دوست های خوبی داشته باشیم بریم سراغ باورهای که د ر مورد امریکا داشتم خب من اولین چیزی که از امریکا شنیدم مرگ بر امریکا بود من نمیدونستم واسه چی میگن مرگ بر امریکا درمدرسه ها مسجد وقتی نماز تمام میشد راه پیمایی ها میگفتند مرگ بر امریکا ومنم به صورت ناخوداگاه تکرار میکردم اخبار ورسانه ها امریکارا اینجوری معرفی میکردند کشوری که همیشه جنگ هاروشروع میکنه آدم های بیگناه رومیکشه.حق کشور مارو خور دن .مسلمانان میکشن توامریکا نمیزارن کسی با حجاب باشه.و…….

    ولی شما آمدید زیباییهایامریکا رو برامون به تصویر کشیدید طبیعت زیبایش بارانهای پرادایس دریاچه زیبایی دارید که هر کسی میتونه برای خودش بخره اویل خیلی عجیب بود اما کم کم باور کردم میشه.

    مردمان شاد وبافرهنگش جاهای که می رفتید وماهم مثل شما کلی کیف میکردیم مثل ایالت یوتا رفته بودید موتورسواری حرفه ای آرچ های زیبایی که خداوند درست شون کرده بود لبخند زیبای زن ومردی که شما رو میدیدن ناخوداگاه روی لبشون مینشست وقتی میرفتید ساحل که استاد اصلا باور من صد برابر عوض میشد وقتی میدیدم دختران وپسران با هر لباسی که دوست دارند میپوشند وکسی کاری به کار کسی ندراه چقد امنیت هست درصورتی من چیزای دیگه‌ای فکر میکر دم

    ودوستانتان که فرزندان زیبا وزیاد داشتندخداروشکر به خاطر این که باورم نسبت به این کشور زیبا عوض شده استا د اگه شما این فیلم هارو نمی‌گرفتید ما هنوز همون باورها رو داشتیم

    ممنون بابت این سریال های زیبا

    خیلی دوستون دارم استاد

    در پناه الله سلامت ثروت مند وپیروز باشید❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    نظری گفته:
    مدت عضویت: 3165 روز

    “به نام الله یکتا ”

    دیدگاه قبل از دیدن برنامه سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت :

    در ارتباط با بنیان خانواده و روابط خانوادگی : پیش زمینه و باوری که داشتم اینکه اصلا موضوع زندگی خانوادگی مطرح نیست توی امریکا اونا از یک سنی به بعد بچه هاشون رو رها میکنن . یک سری ادم دائم الخمر که فقط به فکر خوش گذرونی هستن

    در مورد روابط اجتماعی مردم :تا قبل از دیدن این سریال هیچ ایده هیچ ایده ای با تاکید میگم چون واقعا یک صدم درصد هم فکر نمی کردم روزی بخام مهاجرت کنم اونم به امریکا ته تهش میگفتم ترکیه هم نزدیکه هم مردمش خونگرمن چون هرکسی می رفت تعریف میکرد منم دیگه باور هام شکل گرفته بود همیشه می گفتم مهاجرت سخته یعنی اصلا توی ذهنم نبود این مسئله مهاجرت

    میزان امنیت اجتماعی :

    پیش زمینه ای داشتم این بود اونجا همه مردم خشنن و وحشی ان اصلا نمی تونی راحت باشی و به دلیل اینکه همیشه اخبار نشون میده که جنگه با اسلحه یکی زد فلانی رو کشت و هیچ اتفاقی هم نیافتاد. بعدش تازه اولای سفرهم این مقاومت رو داشتم که اره استاد ایالتایی رو میره مال آدم پولدار و باکلاساس قطعا همه جا آدمای پولدار آرومن و باوری که هی هر روز برام تکرار بابا درسته تو ایران خودمون شغل نیست چه میدونم آزادی بیان نیست ولی امنیته که هست اینو دیگه به کرات از اطرافیانمم می شنیدم دیگهههه ب شدت بهش باور داشتم .

    طبیعت :راستش در مورد طبیعت هیچ ایده و پیش فرضی نداشتم یعنی اصلا بهش فکر نمیکردم .

    در مورد آزادی های مشروع و نامشروع :کلا این کشور رو یک کشور جنسی می دیدم که اونجا پر از روابط نامشروعه یعنی نمی تونی توخیابون راه چون ممکنه بهت تجاوز کنن .

    در مورد آزادی مذهبی : همیشه بازم توی اخبار می شنیدم که اره فلانی مسلمان بوده کشتنش یا اصلا ایرانیارو توی آمریکا راه نمیدن .

    در مورد کیفت کسب و کارها: فقط شنیده بودم که اره اجناسشون با کیفیته و دیگه هیچ ایده و نظری نداشتم .

    تمام این باورهای غلط از زمان مدرسه و دوره ی نوجوونی که باورهامون داشت شکل میگرفت توی مغزمون کردن اخبار و رسانه که کارش بزرگ نمایی و از کاه کوه ساختن و الا ماشالا اخباری که توی خونمون خاموش نمیشد همه این باورای غلط رو داشتم و هیچ وقتم نرفتم دنبالش که تحقیق کنم ببینم درسته یا نه تا شروع سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت .

    بریم سراغ طوفانی که بعد از دیدن این دو سریال ایجاد شد و باورایی که شکل گرفت :

    در رابطه با بنیان خانواده و روابط خانوادگی :

    دیدم که خدای من چقدر اونا روابطشون گرم تر و صمیمی تر ما هستن پابه پای بچه هاشون بازی میکنن عشق میکنن کودک درونش فعاله روابط خوده استاد با مایک و مریم عزیز چقد این کلمه عاشقتم رو برام روان کرد چقدر قبلش بهش مقاومت داشتم این رفاقت و صمیمت استاد با مایک که انگار پسرش نبود رفیقش بود اینکه این همه باهم خوشحالن روابطشون گرمه با عزیز دلشون اینکه استاد همیشه مریم جون باالقاب خوشگل صدا میزنه چقدر خواسته هامو واضح تر کرد که آره منم اینطور روابطی میخام .

    روابط اجتماعی مردم :

    قبل از این این نکته رو بگم که باورم این بود که آقا آدم ندیده نشناخته چطور توی پارک میره با کسی هم صحبت بشه اونم از یک ملیت و کشور دیگه ، وقتی دیدم که توی استیت پارک ها استادخیلی رررراحت صحبت میکنن و همسایه های آمریکایی هایی استاد و مریم جون دعوت کردن ب جشن هاشون چقدر باورهای خوبی در من شکل گرفت که بابا اینا چقدر خونگرمن بدونن اصلا استاد کجایی هست مال چه ملتی هست چقدر همه چیز رو آسون میگیرن بابا هدفشون فقط لذت بردنه اون لحظه ای که کنار همن نهایت ِ لذت و استفاده رو ببرن با ساده غذاها و دیگه نیازی ب تجملات نیست توی اون قسمتی که خانم شایسته توضیح که هرکسی غذای خودش رو میبره و می شینن کنار هم و لذت میبرن چه باورهای قشنگی برام شکل گرفت . و اونجایی که خانم کتی استاد دعوت کرد خونشون کلی خوش گذشت همش برام تایید میشد بابا این ادما چقدر با خودش در صلحن چقدر خونگرمن . این در صلح بودن خیلیییی برام مهم شده بود که خانم شایسته عزیز وقتی که فیلم می گرفتن خیلی راحت بقیه دست تکون میدادن و لبخند میزدن و هیچ مقاومتی نداشتن .

    میزان امنیت اجتماعی :

    این باور که واقعا امریکا یک کشور امنه واقعا توی هر قسمت برام بیشتر تایید میشد که استاد عزیز هر چند روزی که دوست دوست داشتن توی پارک ها بودن و هیچ اتفاق غیر معمولی نمی افتاد خیلی کمپ میزدن و تفریح میکردن بدون اینکه اتفاق خاصی بخاد بیفته .

    در مورد طبیعت:

    گفتم که من قبلش هیچ پیش فرضی نداشتم تقریبا ولی توی ایران همیشه عاشق فصل اردیبهشت بودم که همه جا سر سبزه 😍 دیدم که بابا توی آمریکا انگار همیشه فصل اریبهشته اصلا یکی از دلایلی که میخام مهاجرت کنم به خاطر اون سر سبزی و زیبایی و تر و تمیزی خیابون ها و پارک هاست . استاد شما نمیدونی چه خواسته هایی برامون واضح کردین که حتی خودمونم نمی دونستیم تا قبل از این اونا رو میخام عاشقتونم .❤️

    آزادی های مشروع و نامشروع :

    چقدر باورام ریخته شد در مورد افکاری که داشتم در مورد اینکه این کشور بک کشوره جنسیه دیدددم ن باباااا اونجا هر چیزی یک قانونی داره مثلا تا یک سن خاصی به بچه ها سیگار نمیدن . یا یک مکانی هست برای افراد مست که اصلا خارج از شهره .

    در مورد آزادی مذهبی :

    چقدر لذت بردم اینکه به معنای واقعی کلمه اونجا آزادی هست اینکه هر طور که دوست داری باشی مسلمان باشی مسیحی باشی هرچی هرچی و اینکه هر دینی داشته باشی ور کمال احترام و بدون بی احترامی باهم برخورد میکردن ☺️

    و واقعا ایمان واقعی رو دارن که حتی رو پولشونم In God we trust نوشته شده .

    در مورد کیفت کسب و کارها و صداقت مردم :

    اون قسمتی ک رفتید کوکا کولا استاد چقدر لذت بردم که یک برند چقدر میتونه موفق بشه که براش صف بکشن و چقدر خدمات و محصولات قشنگی ارائه میداد بهت حق انتخاب میداد که اول تست کنی بعد انتخاب کنی که چی میخای .

    مورد بعدی در مورد آمازون که هرجایی که بودین محصولو براتون میاوردن و حتی وقتی نباشی هم چند روز میمونه بدون اینکه کسی دست بزنه با بسته بندی محکم و عالی 👌🏼 و صداقت مردم اینکه واقعا کارب که بهشون سپرده میشه به نحو احسن انجام میدن حتی موقعی که استاد نبودن اومدن کارشون رو خیلی دقیق انجام دادن 👌🏼❤️

    استاد عزیز شما فقط باورهای ما در مورد امریکا درست نکردید بلکه کلی باور قشنگ توی همه زمینه ها روابط و سلامتی و ثروت و تفریح رو برامون به وجود اوردین و کلی از خواسته هامون رو واضح کردید . که اررره منم می تونم به همچین بهشتی برسم فقط باید مثل شما روی خودم کار کنم اگر مثل شما روی خودم کار کنم مثل شماهم نتیجه میگیرم 😍چقدر باورهام و مقاومت هام در مورد مهاجرت شکسته شد 😍خیلی گلی استاد خیلی زیاد

    و باور مهمی که خیلییی زیاد کمکم کرد ظرفم رو بزرگ کرد باور” فراوانی” بود بابا آمریکا نمونه بارز فراوانی توی همه زمینه هاست از پارکینگ هاش سرسبزیش آزادی مردمش خدمات و ثروت فروشگاهاش استیت پارک هاش

    خدارو هزاران مرتبه شکرت 😍❤️🌷

    عاشقتونم و ی تشکر ویژه از مریم عزیز، عزیز دل همه ی ما به خاطر فیلم برداری و تدوین این فایلا ❤️❤️❤️

    ی تشکر دیگم از دوستان عزیز بابت کامنت های قشنگشون سپاس گزارم از همتون کلی باور قشنگ هم از کامنت های شما به دست اوردم و ایده گرفتم تمام این کامنت ها گنجینه است ….

    شادااااب باشید🌷🌷🌷🌷

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    حسین رجب پور گفته:
    مدت عضویت: 2015 روز

    بنام الله که تنها روزی دهنده و نجات دهنده اوست

    سلام ب استاد عزیزم خانم شایسته عزیز و بچه های عزیز …

    احساس ……و باورهای ما …….. همه چی ما هستن …..

    استادشما انسانی هستید تاثیر گذار و شکی در اون نیست ….

    شما انسانی بودید که نگاه من و زندگی منو به کل تغییر دادید و از من یک انسان جدید با یک نسخه ذهنی جدید ب دنیا ارائه دادید …

    نه تنها نسبت ب کشور امریکا بلکه نسبت ب تمام دنیا عوض شده ….از مثالی که از ریئس بانکی در امریکا که یه اقای اسرائیلی بود که چقدر برخورد خوبی با شما و فرزندتان داشت

    تا رفتن در دل جمعیت در کشور امریکا در مناسبتهای گوناگون …

    اینا همه بطرز شگفت انگیزی بر مویرگهای مغز من تاثیر گذار بوده و ساختن شبکه عصبی جدید که شاید اگه هزاران سال روی خودم کار میکردم نمیتونستم تغییرشون بدم

    ب جرات میگم شاید تمام اموزشهای اساتید دیگه ای در این حوزه رو گوش میکردم و دونه ب دونه عمل میکردم اینقدری که شما روی من تاثیر گذاشتید نبود

    زیرا جنس صحبتهای شما چیز دیگه ای هست ..فقط روی خود قانون زوم نمیکنید بلکه گوشی رو میدید دست خود بچه ها ..خودشون استاد خودشون باشند جای دیگه ای بدنبال قانون نگردند…..

    با جنس اموزشهای اساتید دیگه فرق داره مثلا شما در میان اموزشهایی که میدید میایید دید و نگاه بچه هارو مثل دوربین وسیعتر میکنید نسبت ب جهان بازتر میکنید مطالبی رو در بین اموزشهاتون بیان میکنید که هر گز دیگران ب مخیلاتشون هم رسوخ نمیکنه …

    بقول شما پیش فرضهای بچه هارو تغییر میدید این تفاوت شما با دیگر اساتید دیگه ست

    ما انسانها برای اینکه زندگی بهتری رو در این دنیا تجربه کنیم نیاز داریم که ب تنظیمات ذهنی مون دسترسی پیدا کنیم و تنظیمات ذهنی مون رو با اگاهی هایی که در این سایت بدست میارییم تغییر بدیم و از نو تنظیمش کنیم …

    تنظیمات مخرب گذشته ….تنظیماتی که هیچ کمکی ب رشد مون نمیکنه و جز بیماری و فرسودگی جسم و نابودی سلامت روان چیز دیگه ای به همراه نداره رو تغییر بدیم …یعنی طرز فکرمون رو عوض کنیم جور دیگه ای فکر کنیم ….

    جوری که ب ما احساس خوبی بده …

    تنها هدفی که ب خاطرش پا ب این جهان مادی گذاشتیم تجربه کردن احساس خوب …لذت بردن از زیباییها …و رشدکردن ….

    و ساختن جهانی مدرن تر و زیباتر ..

    اما نتایج ما و خواسته ما در زندگی با تنظیماتی که از روز اول در زمان نوزادی در مغزمون کردن بسیار تفاوت داره …کار ما اینه که این الگوهای ذهنی بیمار گونه رو ( ترمزها ) رو شناسایی کنیم و در صدد رفع انها بر اییم

    اگه این ان چیزیست که همه ما ب خاطرش ب این دنیا امدیم یعنی تجربه کردن هیجان و داشتن انگیزه برای ساختن زندگی زیباتر و لذت بردن از زیباییها خیلی فرق داره ..

    اگه میخواییم ب رویاهای مون برسیم ب خواسته هامون برسیم باید هیجان داشته باشیم …شاد باشیم ….اما با دنبال کردن اخبار بد و گشتن ب دنبال نازیباییها و توجه کردن ب انها که از کوچیکی کردن توی مغزمون و درگیر کردن احساسات مون هرگز ب رویاهای مون نمیرسیم چون مسیرو داریم اشتباه میریم

    شنیدن و دنبال کردن این اخبار بد همه و همه ناخوداگاه داره انجام میشه …و ذهن ما این اخبار رو در مورد کشورهای دیگه بعنوان واقعیت پذیرفته …تغییر عادت ها کار بسیار سختیه …ب این اسونی ها نیست اما با تعهد و تلاش مستمر شدنیه …..

    از انجایی که ذهن ناخوداگاه ما تفاوت بین واقعیت و تخیل رو نمیتونه تشخیص بده بنابراین تکرار اینها از روی عادات ماست هیچ انسانی دوست نداره که احساس بدی رو تجربه کنه …

    چرا …؟

    چون ما از احساس خوب خلق شدیم …هیچ نوزادی رو نمیبینین که با کوچیکترین بازیگوشی و شکلک در اوردن از طرف شما نخنده ….یا هیچ نوزادی رو نمیبینین که تا اخر عمرش فقط گریه کنه …..و نخنده …مگر اینکه بیمار باشه

    زیرا که ترموستات ما از روز ازل بر روی احساس خوب تنظیم شده ..ما ادما خودمون تنظیمات کارخونه سازنده رو بهم میزنیم

    و ابزار قدرتمند( ذهن ) که خداوند در اختیار مون قرار داده برای ساختن زندگی بهتر رو ب ویروس دشمنی ….

    ب ویروس فقر …

    ب ویروس خشونت ….

    ب ویروس نامهربونی الوده ش میکنیم …

    ب جرات میگم ویروسی که بعضی از ادمها در ذهنشون دارن و خودشونم حواسشون نیست ب مراتب از ویروس کرونایی که اینقدر در جهان سر وصدا ب پا کرده خطر ناک تر هست

    این ویروسها و انرژیهای منفی ارتعاش بدنمون رو در حالتی قرار میدن که توان حرکتی رو از ما میگیرند و مارو در رسیدن ب اهداف مون متوقف میکنن بنابراین یه جورایی ما با خواسته هامون هم فرکانس نیستیم …هم فاز نیستیم …

    ذهن ناخودآگاه ما این ها را به عنوان واقعیت می پذیره. پس حواس مون باشه که چه چیزهایی را تصور می کنیم

    ذهن ناخودآگاه ما فقط چیزی که به آن می دیم رو می تونه بپذیره. بنابراین به جای توجه کردن به اخبار بد در رسانه ها و دیدن سریالهایی که فقط غم و گریه ناله هست تمر کزمون رو بر روی زیباییها در جهان معطوف کنیم

    ، به شرایط فعلی یا به حرف هایی که دیگران می زنند یا کارهایی که دیگران انجام می دن و با احساس مون هم فرکانس نیست توجه ای نکنیم میتونیم راه بهتری را انتخاب کنیم و آن هم «تفکر» است.

    اصلا علت اینکه خداوند مهربان بین این همه موجودات فقط ب ما ادما ذهن هشیار داده همینه ..خودمون انتخاب داشته باشیم …نه اینکه دیگران برامون انتخاب کنن ….

    ما می تونیم با تغییر چیزهایی که اجازه می دیم وارد ذهنمون بشن ، طرز فکر خودمون را ریستارت کنیم.

    ما خودمون مسئول افکارمون و چیزهایی که به ذهن مون می گوییم، هستیم. مجبور نیستیم مثل گذشته گان مون فکر کنیم.

    می توانیم افکار جدیدی برای خودمون خلق کنیم و با صحبت کردن با خود و دیگران ، می توانیم هر چیزی که می خواییم را به ذهن مون بگوییم

    حالا استاد عزیزم :

    سوال من از شما اینه :

    کی برنده مسابقه رو انتخاب میکنه ؟

    امتیازات بچه ها برنده رو مشخص میکنه یا نظر شخص خود شما ؟

    شمایی که معلم ما هستید …..!

    ب نظر شما کامنتی که خوب نوشته بشه اما در فضایی که ۹۰درصد انرا توهم ذهن به خودش الوده کرده ارزشی داره؟

    ( با عرض پوزش از تمام بچه ها )

    وقتی یک سری بچه ها به خاطر نوشتن یه مشت خزعبلات دارن بهم دیگه تعارف تیکه پاره میکنن نظر من یا هر کس دیگه ای ایا ارزشی دارد……که من وقت خودم رو برای این کار تلف کنم …؟

    چقدر این توجه از قدرت بالایی برخورداره ؟

    طرف برای اینکه فقط دیده بشه دست ب هر کاری میزنه ….واقعا …

    توجه ب دیده شدن …نیاز ب جلب توجه ….قدرتی بس بی نهایت دارد …کسانی موفقند که از این نیاز فراتر رفتن

    موفقیت را کسانی در این دنیا رقم زده اند که نظراتشون با بقیه فرق میکرد………

    وقتی باورهای من داره زندگی منو رقم میزنه …..امتیازات و نظرات بقیه چه ارزشی برای من دارد ؟

    پس من این همه مدت تو این سایت داشتم چی کار میکردم …؟

    عمری تو این سایت اموختم که این باورهای منه که زندگی و موفقیت من رو رقم میزنه …حالا بیام با نظرات کسانی که خودشون هم مثل من در حال اموزش دیدن هستن در اینجا خودم رو گمراه کنم ….؟!

    بارها تو سایت شما دیدم کامنتی که بیشترین امتیاز رو از بچه ها گرفته و جز محبوب ترین دیدگاه ها شناخته شده اما از طرف شخص شما محبوب شناخته نشده ….و متن منتخب اون فایل کامنت دیگری شناخته شده ….این یعنی چی …؟

    من هنوز متوجه نشدم …؟!

    ایا غیر از اینه که ما از شما اموزش میبینیم ؟

    پس چرا کامنتی که از طرف شما بیشترین امتیاز رو گرفته و متن منتخب شناخته شده از طرف بچه ها مردود اعلام میشه و کمترین امتیاز رو دریافت میکنه یا بر عکس …؟

    یعنی چی ….من متوجه نمیشم ….؟

    ایا طرح این جور مسابقه ها و مشخص کردن برنده ان از دل امتیاز بچه ها ریشه در نظام اموزشی ما یا همون الگوهای عصبی ذهنی مخرب معلمان ما نداره …؟

    کی داره درست میگه …؟

    مگه همه ما نیومدیم اینجا که از سر در گمی نجات پیدا کنیم و مسیر درست رو انتخاب کنیم پس این داستانها چیه ….این سر در گمی ها یعنی چی ….؟

    بقول شما ایا کسی میتونه بگه بهترین بازیکن فوتبال دنیا کیه …؟

    ایا کسی میتونه بگه بهترین بازیگر سینمای ایران کیه …؟

    این سوال از پایه اشتباه ست ….چنین چیزی هر گز در جهان وجود نداره و نخواهد داشت زیرا که زیبایی جهان مادی ب تضاد هاش هست …به تنوعاتش هست …ب زشتی . زیبایش هست ….نمیشه یک نظر رو ب عنوان نظر درست پذیرفت امکان داره خیلی ها اون نظرو نپذیرن ….

    انها از دیدگاه ان هیئتی که رای رو صادر میکنن بهترین انتخاب شدن امکان داره از نظر خیلی های دیگه بهترین نباشن ….

    این باورهای منه که زندگی منو رقم میزنه نه امتیازات بچه ها …..

    قرار نیست همه تفکری مثل هم داشته باشن …زیبایی جهان ب همینه ….

    نه ستاره ها ی کنار نام من …….

    بهترین من رو ذهن من …باورهای من ..عادت های من داره خلق میکنه …

    ذهنی که کل دنیای مادی مارو رو داره رهبری میکنه و ادمها رو مثل عروسکهایی در دستانش گرفته و به هر طرفی که خودش دوست داره میرقصونه …

    انسانهای موفق کسانی بودند که از دست عروسک گردانی ب نام ذهن رها شدند و خود عروسک گردان ذهن شدند….و ذهنشون رو هر جوری که خودشون دوست دارند میرقصونن

    این عادت های منه که زندگی من رو رقم میزنه نه به به و چه چه بقیه ….شما قبول کرده‌اید که وضعیتی که الان در آن هستید، بهترین وضعیتی است که می‌توانید داشته باشید. شاید به این دلیل که فکر می ‌کنید بهتر از این نمی ‌شود یا لایق چیزی بیشتر از این نیستید.چیزی که اینجا باب شده

    اگه هزارتا ستاره هم کنار نام من قرار بگیره و بیشترین امتیاز هم کنار کامنت من باشه …..حتی اگر برنده مسابقه هم بشم اونی که نتایج زندگی من رو ب وجود میاره ذهن منه نه امتیازات و ستاره ها و مسابقه ها ……

    خیلی از دوستان هستن ستاره های زیادی کنار نامشون هست اما ایا نتایجی که در زندگی شون گرفتن مثل ستار های کنار نامشون هست …؟

    خیلی از انسانها هستن با کلی القاب و عناوین ان چنانی در دفتر محل کارشون اما اون چه که نتایج زندگی شون رو رقم میزنه ذهن اونا و باورهای اوناست …؟

    خود شما استاد ایا با عناوین و القاب ب این همه موفقیت ها رسیدید ..؟

    یا با کنترل ذهن و ایمانی که در دل ب خداوند داشتید …؟

    یا با پا گذاشتن بر روی ترس هاتون…؟

    استاد شمایی که بقول خودتون نه تحصیلات دانشگاهی انچنانی داشتید نه عناوینی …..اما در برابر خیلی از ادمهای دیگه که در حوزه شما فعالیت دارند و خیلی از این ستاره های قلابی رو اون موقع داشتن خیلی سرترید …چرا ؟

    ایا ادم هایی مثل گالیله ها …

    انیشتین ها …

    افرادی مثل ایلان ماسک ها …ادیسون ها …..

    تسلا ها ….. نظرات و دیدگاه های بقیه براشون مهم بوده ….؟

    اینا ادم هایی بودند که بهترین موفقیتها را تا ابد در این دنیا ب نام خود ثبت کردند

    من اینارو از خود شما یاد گرفتم استاد …

    شخصا ب مسابقه و این جور چیزا علاقه ای ندارم از اون کوچیکی همینجوری بودم …

    در این دنیا اصلا مسابقه ای در کار نیست …اگر هم مسابقه ای هست که بعید میدونم من جز مسابقه دهندگانش نیستم

    هر چی هست احساس خوب منه ….. احساس خوب من از هر مسابقه ای در این جهان برام با ارزشتره …….

    بهترینها براتون از خداوند مهربان خواستارم …

    با عرض پوزش از استاد عزیز و بچه های نازنین

    شمارو خیلی دوست میدارم..

    با تشکر …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    مصطفی پوری گفته:
    مدت عضویت: 1980 روز

    به نام خالقی که به تفکر دعوت میکند

    سلام

    تجربه شخصی خودم را مینویسم .. ۱.سالها با ترس از تاریکی ها عبور میکردم فرق نمیکرد کجاباشه خونه یا بیرون از خونه چون به من گفته بودند جن وجود داره توی تاریکی کافی بود توی تاریکی چیزی تکون میخورد یا صدایی میشنیدم احساس میکردم الان میاد خفه یا میخورم با اونن چنگ های وحشت ناکش ..گذشت تا شنیدم استاد گفت اصلا جن وجودنداره به فکر فرو رفتم و باور کردم و دیدم میشه جوری دیگه فکر کرد و واقعا دیگه نترسیدم

    ۲.زمان زیادی به این فکر میکردم اگه نماز صبحم قضا بشه چه اتفاق بدی افتاده و واقعا کلی ناراحت میشدم چون هم توی مسجد و هم توی خونه مادر م میگفت با روایتی از امام صادق که اگه نماز صبحت قضابشه هیچ ثوابی و حتی ثروتی برابرش نیست وچه ضرری کردم و واقعا روزم با احساس بد و گناه شروع میشد و همیشه میگفتم تا معنی کلمه صلاه برایم باز شد و فهمیدم اصلا قضیه چیه با کلی مقاومت تونستم این گیر ذهنی که برام ساخته بئدنند و من ناخودآگاه قبول کرده بودم را کنار بگذارم

    ۳.توی مغز من این بود که کسی به عنوان امام زمان میاد و مسائل را حل میکنه چون من هم اینجوری شنیده بودم و خیلی از مسائل را بیخیال میشدم و میگفتم امام زمان میاد و درستش میکنه

    ۴.توی مسائل کاری یکسری کارها وجود داشت که دیگه غیر قابل حل به نظر میرسید چون من تعمیرکار موبایل هستم حد اقل توی شهری که من بودم این باور بود تا دیدم اصلا اینطور نیست خیلیها هستند که قدرت این کار را دارند که یکیشون جالب میگفت که زمانی که یکسری کارها توی حوزه ی موبایل غیر قابل حل بود من زمان گذاشتم و الان واقعا درآمدش بالاست واین باور شکست که میشه و راه حل داره

    ۵.همیشه فکر میکردم اینو جدی میگم یهودی ها چقدر بد ذات هستند مخصوصا وقتی اخبار نشون میداد که فلسطی نیرا میزنن یا میکشن از بس شنیده بودم هم توی اخبار وهم از اطرافیان تا یک جایی شما گفتید توی یک بانک از آمریکا رییس اون بانک یهودی بود و چقدر مودبانه باشما برخورد کرده بود و بدون هیچ تعصبی کار شما را انجام داده بود و اون تفکر از پیش ساخته شده شکست و انصافا الان خیلی به مذاهب دیگه و جوامع دیگه محترمانه نگاه میکنم

    ۶.هرسال اجناس گرون تر میشن اگه نخری دیگه نمیتونی بخری ..پیش خودم فکر میکردم چرا اینکه هرسال باید وسایل گرونتر بشن را قبول کردم دیدم این چند ساله همش همین بوده به این خاطر ناخودآگاه گرونی را پذیرفته بودم وبه این فکر میکردم آیا همه جا اینطوره تا مطالعه کردم دیدم بعضی جاها نرخ تورم حتی منفی یا حداقل کمتر از ۱% سالانه وجود داره

    ممنون بابت مطالعه نظرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    زهرا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2378 روز

    به نام یکتا خالق هستی

    به نام خدای من، خدای تو و خدایی که ما را خالق مطلق زندگیمان خلق کرد

    سلام بر استادان عزیزم، سلام بر دوستان همراه و هم مسیرم

    خدای مهربانم رو شاکرم که امروز لیاقت این رو دارم که با تمام عشقم به این سایت و آموزه هاش بیام و این قسمت عالی رو ببینم که دوباره از دهن استاد ارزشمندم، درس هایی رو بشنوم که میتونه زندگی من رو از زمین تا آسمون تغییر بده

    خدای مهربانم شکر گذارت هستم که لایق این بودم که تک تک قسمت های چه سریال سفر به دور آمریکا و چه سریال زندگی در بهشت رو ببینم و درک کنم و براشون با حال خوبم با شوق و ذوقم بنویسم که گاهی اونقدر عشق و انگیزه و ذوق داشتم توی نوشتنم که غلط های املایی رو مینوشتم که بعدها که میخوندم گاهی خندم میگرفت اما همه اونا در لحظه الهام میشد و من بدون ویرایش فقط نینوشتم و دکمه ارسال دیدگاه رو میزدم و حالا بعد از این همه کامنت و لذت در نوشتن و اشتراک آگاهی ها و درس هیی که از کامنت های دوستان ارزشمندم گرفتم، استاد عزیزم ما بچه های سایت رو دوباره دعوت کرد که فکر کنیم

    به این فکر کنیم که چه پیش فرض هایی در مورد آمریکا، مردمش، فرهنگش، کشورش و کلا هر چی به آمریکا ارتباط داره داشتیم و این 2 سریال، چه تغییراتی در ماها و افکار و باورهامون ایجاد کرده…

    چقدر این سوال و درخواست شما از ما برام ارزش داره استادم

    من از زمانیکه عضو این سایت شدم ، هیچ مسابقه ای نبوده که بخوام شرکت کنم که انگیزاننده مالی این شکلی داشته باشه و دیروز وقتی اول این فایل رو خوندم گفتم چقدر استاد باهوشن…

    استاد همه جوره میخوان ما بچه های سایت فکر کنیم

    ایشون میخوان ما ببینیم این دیدن و گوش دادن به این فایلا داره زندگی و تجربیات ما ها رو به چه شکل تغییر میده

    اینکه آیا تغییری اتفاق افتاده؟؟

    اینکه آیا من رو به فکر واداشته؟؟؟

    اینکه بارها توی سریال زندگی در بهش دوستانم کامنتایی میذاشتن که باعث میشد شما فایل های فوق العاده ارزشمندی رو برامون تهیه کنید، مجددا الان شرایطی پیش اومد که شما مجددا هدایت شدید و قطعا این الهام خداوندم بوده که به قلب شما انداخته که سید، یه سوال درست در زمان درست مطرح کن ببین این بچه ها که چندین ماه توی سفر به آمریکا با شما بودن و الان 1 ساله توی سریال زندگی در بهشت با شما هستن، کجای کارن؟؟

    در واقع یه سوال خوب مطرح کن و اجازه بده که اون بچه ها، خودشون رو بیشتر بشناسن و یه محک بزنن ببینن ذهنشون و افکارشون چقدر زیباتر و زیبا بین تر شده

    و همون خدای الهام گر هدایت گر شما رو هزارن بار شکر گذارم که من هم در این بزم ارزشمند سهیم هستم و دوست دارم بنویسم از همه درس هایی که گرفتم

    وقتی دارم مرور میکنم میبینم چقدر برای این 2 تا سریال کامنت گذاشتم….واقعا تعدادش رو نمیدونم اما میدونم که این سریال چشمان من رو بینا تر کرد نسبت به نه تنها آمریکا و این کشور و مردمش بلکه نسبت به خودم و اطرافم و این خیلی حال من رو خوب میکنه و بهم این انگیزه رو میده و من احساس لیاقت میکنم که بنویسم در این باره…

    ذهنیت ما در مورد مسائلی که تا حالا باهاشون برخورد نکردیم بر میگرده به اطلاعاتی که به ما داده شده

    این اطلاعات از منابع متفاوتی بدست اومده و خواسته و ناخواسته وارد ذهن ما شده

    یااز طریق چشمامون دیدیم( مثل سریال ها، مثل فیلم ها و کلا منابعدیداری که اهداف خاصی داشتن از اینکه یسری ورودی خاصی رو وارد ذهن ماکنن)

    یا از طریق گوش هامون ( از طریق اخبارهایی که شنیدیم. من کلا هیچ زمان در عمرم طرفدار اخبار نبودیم اما نه میتونستیم و نه میدونستیم که باید از گوش هامون و اون چیزی که واردش میشه محافظت کنیم وقتی بقیه داشتن اخبار گوش میدان، وقتی بقیه داشتن در مورد چیزهایی صحبت میکردن که پیش فرض های ذهنی ما رو میساخت در حالیکه ما خودمون هیچ درک و تجربه خاصی از اون موضوع خاص نداشتیم)

    حالا اینجا صحبت روی آمریکا هست اما کلا همه پیش فرض های ما همینطوری ساخته میشن

    دقیقا استاد شما توی جلسه 2 دوره عشق و مودت در روابط که من عاشقشم هم این قضیه رو مطرح کردید که البته مجال صحبت توی اون زمینه نیست اما کلا هدفم اینه که بگم ماها چیزهایی رو باور کردیم و تجربه کردیم که یا دیدیم یا شنیدیم حالا از جاهای مختلف

    دیگه آمریکا و مردمش و فرهنگش و کشورش که دیگه جای خود دارن

    *بارها دیدیم که این کشور خیلی خشکه، فیلمای کابوی، فیلمای وسترن …

    *بارها دیدیم که توی این فیلما آمریکایی ها مردم ظالم و قاتل هستن و بقیه مظلوم هستن و هیچ شفقتی نسبت به اونها نمیدیدیم

    *بارها توی فیلم ها خیانت دیدیم و اینکه اصلا چیزی به اسم خانواده و بنیان خانواده وجود نداره

    *بارها دیدیم که به افراد با حجاب بی احترامی میشه، میکشن ، تجاوز میکنن

    *بارها دیدیم و یا شنیدیم که آمریکاییها از ایرانی ها متنفر هستن و اگر بفهمن شما ایرانی هستی همه جوره اذیتت میکنن

    *بارها دیدیم که آمریکایی ها مشکلات روانی متفاوت دارن چون خیلی انسان های بدذاتی هستن و هیچ کدوم انسانهای موفق و خوشبختی نیستن

    *توی خیلی از فیلمهاشون دیدیم که ثروتمندا نشون خیلی ظالم هستن و میکشن و بی احترامی و جنایت های متفاوت انجام میدن

    .

    .

    .

    و همه اینا از اونجایی در ذهن ما شکل گرفت که دیدیم و شنیدیم اما خودمون تجربش رو نداشتیم

    خودمون یه فرد بی طرف رو ندیده بودیم که فارغ از قضاوت بقیه در مورد خوب و بد این کشور و مردمش، بره و تجربه کنه و بعد ماها بطور مستقیم جوری اون تجربه ها رو ببینیم و درک کنیم که انگار خود شخصمون اونا رو تجربه کردیم آخه اینا دیگه فیلم و سریال نبود که عمدی بخواد ذهنا رو منحرف کنه بلکه مستندهایی بودن و هستن که بدون جانبداری ساخته شدن تا ما هم بدون جانبداری و بدون نقاب و بدون قضاوت، ببینیم و بعد خودمون تصمیم بگیریم که آیا باید روی همون باورهای قبلیمون بمونیم یا نه؟؟؟؟

    و حالا ما چی دریافت کردیم؟؟

    “آمریکا بیش از 85% کشورش فقط جنگل و درخت و سرسبزی هست که چشمات خیره میشه از فرط زیبایی ..

    ” آمریکایی ها فوق العاده مهربان هستن جوری که حتی وقتی شما میگفتید ایرانی هستید با روی خوش و مهربانی بیشتری با شما برخورد میکردن

    ” آمریکایی ها رو دیدم که بی اندازه اهل خانواده و وفادار به زندگیشون هستن

    ” مردمی رو دیدم که چقدر فرزند دوست هستن که حتی توی فروشگاها بچه های خیلی کوچک خودشون رو هم با خودشون میاوردن نه یکی بلکه دو سه تا

    ” مردمی رو دیدم که هر چقدر ثروتمند تر بودن، مهربان تر و دلسوز تر بودن نه فقط نسبت به هم وطن های خودشون بلکه نسبت به غریبه ها

    ” من مردمی رو دیدم که خانما با حجاب های متفاوت رو با آغوش باز می پذیرند و همزمان در یک نما هم میتونی یه خانم 100% محجبه و هم یه خانم کاملا راحت از لحاظ پوششی رو ببینی

    ” من مردمی رو دیدم که اولویتشون شادی و لذت از زندگیشو هست در هر حال، نه کشتن و قتل و تجاوز

    ” من مردمی رو دیدم که اونقدر ارزشمند هستن که در حالت مستی و عادی، بعد از یه مسابقه فوق العاده مهم، خسابونهاشون از حالت عادی شهر تمیز تره

    ” من مردمی رو دیدم و بهشون ایمان آوردم که جلو دوربین من ایرانی (استاد عزیزم) بارها دست تکون میدن، بوس میفرستن، شادی میکنن و می رقصن و فقط از انسان بودن خودشون و فرصت زندگیشون استفاده میکنن

    ” من مردمی رو دیدم که معنی انسانیت رو در عمل به من نشون دادن و نه با حرف و نه فقط با شعار

    و همه این دیده ها و شنیده های این مدت من، اون شنیده ها و دیده ها و اون پیش فرض های سابق رو در هم شسته و این جریان هنوز ادامه داره و من خودم رو بدون مقاومت سپردم بهش و دارم باهاش با عشق با حال خوب با لذت، پیش میرم و دوست ندارم که به این جریان خاتمه بدم

    ممنونم استادان نازنینم که این سوال رو مطرح کردید و باعث شدید من دوباره فکر کنم، باورهام رو کنکاش کنم و ببینم چی بودم و حالا چی شدم و خدا میدونه که قراره این ذهن، چقدر بهتر و زیبا بین تر بشه

    ممنونم و سپاسگذار که کامنتم رو خوندید

    پیشاپیش به اون دوست ارزشمندم که کامنتش انتخاب میشه هزاران بار تبریک میگم

    البته که ماها هممون برنده این مسابقه هستیم چون داریم همه جوره پاداش میگیریم و پاداش ما نه فقط مالی، بلکه یه پکیج از خوشبختی هست که هر روز این پکیج داره بهتر و زیبا تر و لذت بخش تر میشه برای تک تک ماها

    دوستتون دارم بی نهایت و هممون رو به دستان خداوند یکتا میسپارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    صبا گفته:
    مدت عضویت: 1981 روز

    استاد قشنگم سلام….سلام بر مریم جان عزیزدلم و سپاس برای زحماتی که در آماده‌سازی این سریال‌های زیبا کشیدی…ممنونم ازت

    و اما موضوع کامنت امروز…. در اینکه سریال سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت نه فقط باورها و ذهنیت مرا درباره امریکا عوض کرد، بلکه تمام باورهای من را راجع به قانون، زندگیم، جهان، عزت نفس و علاقه‌مندی هایم تغییر دارد….به معنای واقعی کلمه انقلابی عظیم در من ایجاد کرد… به طوری که بعد از تماشای این سریال‌ها از خودم سوال‌هایی می‌پرسیدم که نشان می‌داد چقدر متحول شده‌ام. برای مثال متوجه شدم دیگر رغبتی به انجام خیلی از کارها و داشتن خیلی چیزها ندارم.

    و اما امریکا

    بخش اول: دیدگاه من قبل از مشاهده «برنامه سفر به دور آمریکا» و «سریال زندگی در بهشت»

    1. بنیان خانواده و روابط خانوادگی

    من از نوجوانی به شدت پای فیلم‌های سینمایی هالیوود می‌نشستم و آرزوی زندگی در چنین کشوری را داشتم. اما تصوراتم محدود به همین فیلم‌ها بود. معمولا در این فیلم‌ها پدری را تنها در کنار دختر نوجوانش یا مادری را در حال کار در یک شرکت بزرگ میدیدم. تنهایی!! این تمام ذهنیتی بود که من راجع به خانواده در امریکا داشتم. اینکه مجبورم برای زندگی در این کشور تنهایی را تجربه کنم و فرزندم را بدون پدر بزرگ کنم.

    خیانت موضوع جذاب دیگری بود که بن‌مایه این فیلم‌ها را تشکیل می‌داد. یادم هست که این موضوع را چگونه به تصویر می‌کشیدند و من احساس میکنم این مسئله یک اتفاق ناگوار اما کاملا طبیعی در امریکاست و باید با آن کنار آمد.

    علاوه‌بر فیلم‌ها و سریال‌ها، اخبار و مقاله‌هایی که در این باره می‌دیدم هم این باور را در من تقویت می‌کرد. خوب به یاد دارم که در اخبار یا از زبان یک کارشناس مذهبی شنیدم تمام بدون استثنا تمام!!!! مردهای امریکایی روابط آزاد را یک بارم که شده بعد از ازدواج تجربه کرده‌اند و زن‌های امریکایی داشتن دوست جنس مخالف را برای روابط نامشروع عادی می‌دانند. همان لحظه احساس ناامنی سراسر وجودم را گرفت. چون من یک دختر هستم و پایه‌های این چنین متزلزل خانواده برایم بسیار تلخ و اضطراب‌زاست.

    مسئله به اینجا ختم نمی‌شود. باور داشتم که در امریکا اصلا خانواده‌ای وجود ندارد و همه مجرد زندگی می‌کنند. خنده‌دار است اما واقعیت دارد. حتی وقتی برج‌های بزرگ را در نیویورک می‌دیدم این صدای ذهنم بود: خب معلوم است که باید این‌قدر خانه بسازند. چون هر کسی به یک واحد نیاز دارد!!!! زندگی خانوادگی برایم معنا نداشت.

    فکر می‌کردم پدر مادرها منتظرند بچه‌هایشان 18 ساله شوند و آن‌ها را از خانه پرتاپ!! کنند بیرون. تا خودشان سر فرصت طلاق بگیرند و جدا زندگی کنند. انگار منتظر این‌ها بودند. والدین اصلا بچه دوست ندارند و از روی اجبار و برای کنترل جمعیت فرزنددار شدند. به فرزندانشان به چشم اضافی نگاه می‌کنند. اگر دیر به منزل بیایند یا اصلا نیایند برایشان اصلااااا اهمیتی ندارد. سلامتی و تحصیل فرزندان برایشان مهم نیست. حتی یک بارم آن‌ها را در آغوش نمی‌کشند. این عدم محبت والدین را در فیلم‌هایی دیدم که پدرمادرها نوزادشان را در اتاقی دیگر می‌خواباندند و یا وقتی که با بی‌رحمی آن را تنها می‌گذاشتند و به سرکار می‌رفتند. محبتی بین آن‌ها نبود. پدر مشروب می‌خورد و بداخلاقی می‌کرد. مسوولیت بچه‌ها را قبول نمی‌کرد. مادر درمانده شده بود و …..

    2. روابط اجتماعی مردم

    بارها از کارشناسان تلویزیون ایران و معلمان مذهبی‌ام شنیده بودم که انسان‌های امریکایی و اروپایی بسیار سرد برخورد می‌کنند. روابط دوستانه ندارند و اگر یک نفر از شدت بیماری در وسط خیابان بیفتد هیچ‌کس حتی به او نگاه هم نمی‌کند. همه بی‌تفاوت از کنارش می‌گذرند و می‌گویند به ما ربطی ندارد. او همان‌جا خواهد مرد!!! و پلیس خیلی تحقیرآمیز جنازه‌اش را منتقل می‌کند.

    حتی کسی از خانواده‌اش به دنبال او نمی‌آیند. کسی به دیگری کمکی نمی‌کند. اگر نیاز به کمک داشته باشی باید پول بپردازی و کلی خواهش کنی.

    3. میزان امنیت اجتماعی

    و باز هم بسیار در سریال و فیلم هالیوودی و اخبار ایران دیدم که امنیت در امریکا معنا ندارد. با اسلحه هر لحظه ممکن است کشته شوی. به خانه‌ات حمله کنند و در خواب تو را بکشند. حتی در خیابان‌ها هر راننده‌ مستی ممکن است تو را زیر بگیرد. وقتی خانه‌ها را بدون در ورودی و دیوار حیاط می‌دیدم احساس ناامنی بیشتری به من می‌داد. خصوصا در شب‌ها فکر می‌کردم هر کسی به راحتی می‌تواند وارد منزل شود.

    زندگی در امریکا مساوی است با یک عمر دلهره و عذاب ترس از مرگ خودت یا فرزندانت. حتی فکر می‌کردم حتما هر خانواده‌ای حداقل یک فرزندش را در کوچه و خیابان مرده پیدا کرده است. این نگاه با فیلم‌هایی مثل پلیس آهنی شدت گرفته بود. بخاطر قاچاق مواد مخدر و قتل بسیار پلیس‌ها توسط بزه‌کاران، مجبور شده بودند از پلیس‌های رباتی پوشیده از آهن استفاده کنن!!!!!! ببینید چه بلایی بر سر باورهای آدم می‌آورد.

    4. طبیعت این کشور

    یک دید من از طبیعت کشور فیلم‌های تگزاس بود. هرج و مرج و خشکسالی و آفتاب سوزان. دید بعدی که داشتم تمیزی سطح شهر بود. همان‌طور که در فیلم‌های هالیوودی دیده بودم شهرهای زیبا با آسمان‌خراش‌های عظیم و تمیز بدون کوچک‌ترین زباله‌ای بر زمین.

    5.آزادی های مشروع یا نامشروع

    هرج و مرج! بهترین عبارتی است که می‌توانم درباره امریکای قبل از سریال‌های استاد بگویم. پر از سوء‌استفاده از آزادی. موسیقی‌های ناهنجار، پر از انسان‌های خدانشناس که به دنبال عیاشی هستند و به هیچ‌کس رحم نمی‌کنند. همه با هم روابط نامشروع دارند و به گفته یکی از کارشناسان مذهبی در آینده امریکا با سیل عظیمی از فرزندان نامشروع روبرو خواهد شد. مصرف آزاد و بی‌رویه مواد مخدر و مشروب در جای جای شهر حتی مدارس و جالب است که آماری منتشر شد در ایران که تمام دختران دبیرستانی در امریکا و اروپا در دوران مدرسه باردار می‌شوند و سقط جنین را تجریه می‌کنند.

    فکر می‌کردم تمام پدران امریکایی در حال تجاوز به فرزندانشان هستند و از آن‌ها بهره‌کشی جنسی می‌کنند. بعد آن‌ها را رها می‌کنند و مادران هم چیزی نمی‌گویند. چون اصلا احساسی در آن‌ها وجود ندارد.

    قوانین راهنمایی رانندگی رعایت نمی‌شود. چون شعار این کشور آزادی است و هر کسی هر کاری می‌خواهد می‌کند از قاچاق گرفته تا قتل و آدم کشی.

    این کشور پر است از دیسکو و کازینو. مردم و خصوصا ثروتمندان هر شب به کازینو می‌روند و آن‌جا هر کاری می‌کنند. تمام دختران موردتجاوز قرار می‌گیرند. جالب است که این مورد را با تکرار همیشگی آمار بالای تجاوز در امریکا اخبار ایران اعلام می‌کند.

    6. انسان دوستی یا نژاد پرستی و خشونت

    با اخباری که در ایران 24 ساعته درباره ظلم بزرگ مهاجران امریکایی به بومیان امریکا پخش می‌شود نمی‌توان انتظار داشت ما باورهای خوبی در این مورد داشته باشیم. حتی چندین کتاب در این زمینه دیدم که چطور امریکایی‌ها سرخپوستان را کشتند و الان هم تمام سیاه‌پوستان تحت ظلم آن‌ها هستند.

    7. میزان آزادی های مذهبی

    هر کسی را که دین اسلام داشته باشد از حقوق خود محروم می‌کنند. مردم به باحجاب‌ها و ریش‌دارها اهانت می‌کنند. با آن‌ها خریدوفروش و تجارت نمی‌کنند و کتک می‌زنند. روسری از سرشان می‌کشند و آن‌ها را ترد می‌کنند. در انتخاب شغل محدود هستند و مجبورند در مدارس و دانشگاه حجاب را بردارند.

    ادیان دیگر اما وضعیت بهتری دارند. اما در کل فقط یهودیان موردستایش و احترام هستند.

    8. کیفیت کسب و کارها

    درباره این بخش طبق همان فیلم‌ها و سریال‌ها فکر می‌کردم عده کمی ثروتمند هستند و کسب‌وکارهای پولساز را در اختیار دارند. بقیه مردم در فقر و به زیر پل‌ها زندگی می‌کنند. درآمد زیاد است اما هزینه‌ها آن‌قدر بالاست که صرف مالیات و خرید لوازم ضروری می‌شود. بنابراین سفری و تفریحی هم در کار نیست. آدم‌ها مثل ربات فقط در حال رفت‌وآمد بین منزل و سرکار هستند. در اخبار گفته می‌شود که در امریکا موقعیت‌های ناب در انحصار عده‌ کمی است. باقی مردم در حال مردن از فرط گرسنگی هستند.

    کیفیت محصولات بالاست اما اینقدر گران است که کسی قدرت خرید ندارد.

    9. صداقت مردم

    فکر می‌کردم مردم امریکا در کسب‌وکار صادقند. چون کیفیت کالاها را میدیدم. اما با یکدیگر بر سر پول در حال کلاه‌برداریند. رفتار خوبی با هم ندارند. اصلا نمی‌خندند و لبخند از یادشان رفته است.

    تا اینجا باید بگویم جهان برپایه عدالت بنا شده. خودم بسیار تعجب کردم از این حجم از افکار آلوده، محدودکننده و ویروسی نسبت به این کشور زیبا که من داشتم. من از نوجوانی آرزو داشتم به این کشور بروم به یک دلیل: آزادی و نداشتن حجاب. اما با این همه افکار محدودکننده مطمئنا هیچ‌وقت راهی به این کشور پیدا نمی‌کردم و اگر مهاجرت هم می‌کردم طبق قوانین جهان مطمئنا پا به یک جهنم پر از فقر، تنهایی و تجاوز و بدبختی و دزدی می‌گذاشتم!!!

    بخش دوم: دیدگاه من بعد از مشاهده «برنامه سفر به دور آمریکا» و «سریال زندگی در بهشت»

    1. بنیان خانواده و روابط خانوادگی

    بعد از اینکه در تابستان 99 مستند سفر به دور امریکا را تماشا کردم، سروصداهای ذهنی فرصت لذت تماشای این سریال را از من گرفت. چقدر زیبا بود وقتی مریم جان از خانواده‌هایی که کمپ داشتن فیلم می‌گرفتند. وقتی استاد بر سر معنی لغتی با میکائیل شرط گذاشته بودند و به سراغ خانواده‌ای رفتند که با سه فرزند خود در پارک ایالتی امریکا تفریح می‌کردند خانواده‌های امریکایی را دیدم. دیدم که پدرهای خانواده چقدر برای آسایش و تفریح فرزندانشان تلاش می‌کنند. فهمیدم که آنان هم مسوولیت‌پذیرند. دیدم مادرهای خانواده را که کنار رودخانه‌ها و استخرها فرزندانشان را مراقبت می‌کردند با حوله خشک می‌کردند با آن‌ها بازی می‌کردند و مواظب شان بودند. برایم جالب بود دیدن مادرهایی که مثل مادران ما محبت بلدند. مسوولیت می‌فهمند. و چقدر برایم عجیب بود تعداد زیاد فرزندان هر خانواده. ابتدا فکر می‌کردم با دوستان شان به تفریح آمدند. ولی وقتی استاد می‌گفتند این خانواده با بچه‌هایشان می‌فهمیدم که من غرق در ذهنیت غلطم هستم.

    آن قسمتی که دختر زیبا و کوچکی مریم جان را به داخل ماشین خودشان برد و همه جا را نشانش داد. وقتی استاد گفتند که این دختر نوه این زن و مرد است تلنگری خوردم. فکر نمی‌کردم والدین امریکایی احساس مسوولیت داشته باشند چه رسد به پدربزرگ و مادربزرگ‌هایشان!!!!

    آن آقای مهندس 70 ساله‌ای که اینترنت آر-وی را ارتقا داد با فرزندان بسیاری که داشت و حتی در آن سن نوزادی داشت مرا به تعجب واداشت که چطور تا این حد به کانون گرم خانواده اهمیت می‌دهند.

    اما باورهای من درباره خانواده‌دوستی امریکایی‌ها آنجایی زیرورو شد که خانواده دوست‌داشتنی جی-کاپ به پرادایس آمده بودند. من به رفتارهای پدر خانواده و رابطه‌اش با فرزندانش خصوصا فرزند ارشدش بسیار توجه کردم. برایم باورکردنی نبود که چقدر پدرانه بود این مرد. چقدر مرد بزرگی بود وقتی ماهی‌هایی که با پسرانش می‌گرفتند را به دریاچه برمی‌گرداند و وقتی پسرش سوار موتور شد. وقتی به کمک شما آمدند و درختچه‌های اطراف دریاچه را کندند و وقتی با بچه‌هایش نوشیدنی می‌خورند و با آتش زیبای چوب‌ها عکس می‌گرفتند. وقتی بچه‌هایش صحبت می‌کردند به آن‌ها خیره می‌شد و مواظب تربیت آن‌ها بود. وقتی بعد از شنا در دریاچه با پسر ارشدنش صحبت می‌کرد و با هم دست دادند چقدر داشت رفتارهای مردانه را یادش می‌داد.

    حواسم بود که وقتی بچه‌ها با مریم جان صحبت می‌کردند می‌آمد و آرام نگاه می‌کرد که بچه‌هایش کجا هستند و دارند چه‌کار می‌کنند. . از آن‌ها می‌پرسید دارند چکار می‌کنند؟ این حجم از مسوولیت برای یک مرد امریکایی اشک مرا درآورد. چقدر اشتباه می‌کردم. چقدر با این باورها و ترس‌هایم زندگی در امریکا را از خودم دریغ کردم.

    2. روابط اجتماعی مردم

    روابط مردم با استاد و مریم جان در سفر به دور امریکا نشان‌دهنده عشق و صمیمت مردم امریکا بود. حسن‌نیت میان این مردم موج می‌زد. وقتی از کنار هم رد می‌شدند و از شادی هم لذت می‌بردند. وقتی دائما لبخند می‌زدند و به هم کمک می‌کردند. چندین بار استاد برای حل مسائلش از کمک افراد غریبه صحبت کردند و ما به چشم دیدیم. وقتی پله‌های آی-وی خراب شده بود و آن مرد تعمیرکار با آن اندام ورزشکاریش در آن سن به کمک آن‌ها آمد. وقتی آقای مهندس 70 ساله اینترنت آر-وی را ارتقا داد. وقتی تمام افرادی که در رستوران با آن‌ها برخورد می‌کردند به دنبال راهی برای کمک و خوش‌آمدگویی به استاد و مریم جان بودند. فروشنده‌ها با عشق به سمت آن‌ها می‌آمدند و همه لبخند بر لب. من دیدم این عشق را، دوستی را، حس یاری به دیگران را در بین این مردم شریف.

    وقتی در سریال زندگی در بهشت آن مرد کشاورز استاد را به زمین‌های کشاورزی خودش دعوت کرد و چقدر سخاوتمندانه همه چیز را برای او توضیح می‌داد.

    حالا می‌دانم در این کشور تنها نخواهم ماند و همیشه انسان‌هایی هستند که عشقشان را نثار من کنند.

    3. میزان امنیت اجتماعی

    بارها و بارها استاد آر-وی را در مکان‌هایی پارک کردند که پارکینگ باز فروشگاه‌ها و … بودند و من اصلا دزدی و ناامنی ندیدم. اتومبیل کنار آر-وی بود. چقدر از مراسم‌ها و جشن‌های امریکا دیدم که مردم در امنیت و آرامش در حال تماشا و شادی هستند. کنار هم ایستادند و من دست هیچ کس اسلحه ندیدم

    بارها استاد و مریم جان در مسیرهایی پیاده‌روی کردند که خلوت بود. چند بار سوار تاکسی‌هایی شدند که راننده آن یک خانم بود و لباسهای بازی به تن داشت و من حیران از امنیت این شهر!!!!!!!! چطور این خانم و یا حتی آقا در این ساعت از شب نگران هیچ اتفاق بدی نیست و مسافر جابه‌جا می‌کند؟ پس بزه‌کاران سیاه‌پوست کجایند؟ آدم‌کش‌های بی‌رحم چرا به آن‌ها حمله نمی‌کنند؟

    آن همه جشن برگزار شد و من یک بی‌نظمی ندیدم چه برسد به تیراندازی و آدم‌کشی.

    چند بار وقتی در سریال زندگی در بهشت استاد به خانه می‌رسید با بسته‌های پستی پشت در روبرو می‌شد. آیا این شهر سارق ندارد؟

    چندین بار دختران جوان هم‌سن و سال خودم را دیدم شب‌ها کنار رودخانه تمپا پیاده‌روی می‌کردند. و من این حجم از امنیت را فقط و فقط تحسین می‌کردم.

    همه این‌ها افکار مرا از یک جهنم بی درو پیکر به سمت کشور آرزوهایم برد…

    4. طبیعت این کشور

    چقدر یاد جنگل‌های شمال افتادم وقتی درختان بلند و تنومند امریکا را دیدم. برایم جالب بود این همه سرسبزی و چیزی که خیلی توجه مرا جلب کرد پهناوری کشور امریکا بود. این همه پارک ایالتی در این کشور است و من تازه با این مکان‌های تفریحی آشنا شدم. اصلا از وجود چنین جایی اطلاع نداشتم. این دریاچه‌ها و استخرهای روباز و … مرا از آن دید کلیشه‌ای که در فیلم‌های هالیوودی از امریکا داشتم کاملا دور کرد. دیگر امریکا را مملو از برج‌های عظیم نمی‌بینم. بلکه کشور سرسبزی است که همیشه عاشقش می‌مانم.

    5.آزادی های مشروع یا نامشروع

    جالب بود با دیدن سریال‌ها یک چیز را فهمیدم. امریکایی‌ها مثل ما اینقدر متعصب نیستند. آن‌ها راحتن اما بی‌بندوبار نیستند. چیزی که برایم خیلی عجیب بود مردمانی بود که لب ساحل با هر ظاهری تفریح می‌کردند و در دریاچه و رودخانه شنا می‌کردند. یا در آن پارک آبی بازی می‌کردند. همه سرگرم تفریح خود بودند. آزادی بود اما مزاحمت نه!! آزادی بود اما مشروع!!! آزادی بود اما در چارچوب!!! چقدر دوست داشتم این محیط را.

    تا دیروقت بیرون بودند اما نه برای بی‌بندوباری!! بلکه برای تفریح سالم، شادی و خوش‌گذرانی درست!!

    من کسی را ندیدم که دیروقت مست تلوتلوخوران وسط جمعیت باشد و دیگران را آزار دهد.

    من خانواده‌ها و دوستان را با هم و در کنار هم دیدم.

    خبری از زد و خورد و نزاع‌های خیابانی نبود و یک نکته جااالب در تجمعات من یک لشگری از پلیس امنیتی ندیدم!!!!

    انگار مردم یاد گرفتند در کنار هم با دوستی و عشق خوش بگذرانند.

    شاید مردم امریکا از نظر پوشش با آنچه که در صداوسیمای ایران می‌بینیم خیلی فاصله داشته باشند، اما چیزی که من متوجه شدم خصوصا فروشنده‌ها و کارکنان یک عرفی رو رعایت می‌کنند که من دوست داشتم. یک نکته‌ای که شاید کمتری کسی توجه کرده باشد، دختران و زنان امریکایی اصلا یا خیلی کم آرایش می‌کنند و بیشتر لباس‌های راحتی می‌پوشند.

    آمیش‌ها را بگویم که چقدر برایم جذاب بودند و عجیب. چطور ممکن است امریکایی‌ها با کشتار وحشیانه بومی‌ها اینجا را غصب کرده باشند و حالا به آمیش‌ها اجازه و آزادی زندگی به سبک خودشان را داده باشند؟

    مردم چقدر راحت این مردم و عقایدشان را پذیرفته‌اند. کسی آن‌ها را مسخره و اذیت نمی‌کند. از کالاهایشان خرید می‌کنند و خدمات به آن‌ها می‌دهند. حتی تابلوی راهنمایی رانندگی مخصوص آن‌ها درست کرده‌اند. واقعا تحسین‌برانگیز است. یاد گرفتم که به عقابد دیگرام احترام بگذارم.

    تصویر مسجد و پرچم ایران در آن موزه برایم باورکردنی نبود. چطور امریکا می‌تواند پرچم کشوری را که سال‌هاست به پرچم او اهانت کرده در موزه برافرازد؟؟؟

    6. انسان دوستی یا نژاد پرستی و خشونت

    بسیاری از افرادی که در سفر به دور امریکا جلوی دوربین مریم جان قرار می‌گرفتند، مهاجر بودند و جالب اینجاست که در کنار هم با صلح زندگی می‌کنند. سیاپوستان بسیاری را دیدم که سوار بر موتورهای گران‌قیمت در خیابان موتورسواری می‌کردند. آن مرد کشاورز در زندگی در بهشت که سیاه‌پوست بود و چه ماشین‌آلات کشاورزی عظیمی داشت، آن مرد انگلیسی با خانواده‌اش فوتبال بازی می‌کرد، همه بدون هیچ مشکلی دارند در امریکا زندگی می‌کنند. دختری که در رستوران کار می‌کرد و پوشش کاملی داشت یا خانمی که در فروشگاه داشت خرید می‌کرد. یکی از همساهیه‌های استاد در خانه‌ای که به تازگی فروختند سیاه‌پوست بود و در بهترین محله در کنار سایر مردم زندگی می‌کرد. چه پارکینگ تمیزی داشت و چه اتومبیلی. نشان می‌دهد که تبعیض نژادی بین مرد امریکا وجود ندارد.

    7. میزان آزادی های مذهبی

    صحنه جالبی که یک بار دیدم و خیلی روی من تاثیر گذاشت صحنه‌ای بود که در پارک بچه‌ها با مادرهایشان با پوشش باز در حال آب‌بازی بودند و کمی آن‌طرف‌تر چند خانم سیاه‌پوست با چادرهای مشکی ایستاده بودند. هیچ جنگ و دعوا و بی‌حرمتی بین آن‌ها درنگرفت. خیلی تعجب کردم. در آزادی کامل و با عشق در کنار هم زندگی می‌کنند.

    فهمیدم که نه تنها خشونت و دشمنی جایی در این کشور ندارد بلکه عشق بین آن‌ها سال‌هاست که ریشه دوانده.

    8. کیفیت کسب و کارها

    یادم هست که استاد چقدر با عشق از ابزارهای نجاری‌ در زندگی بهشت استفاده می‌کردند و در سفرهاشان نام برند آن را می‌بردند. حتی در بخش توجه به نکات مثبت از فروشگاه‌ها دیدن می‌کردند و من عشق در کار را با چشم خودم دیدم.

    در زندگی در بهشت مفصل راجع به تکامل و پیشرفتی که هر بار در وسایلی که می‌خرند به چشم می‌خورد صحبت کردند. چقدر احساس احترام به مشتری و بهتر شدن در بین کسب‌وکارهای این کشور وجود دارد.

    حتی قسمتی که استاد از میزهای چینی استفاده کردند و ما با شاهد بودیم که چقدر کیفیت پایینی داشت. آمازون که عاشقش شدیم با این همه تنوع و چقدر من در احساس شادی خریدهایی که استاد از این سایت داشتند شریکم.

    من تا اینجا هیچ حس رقابت ناسالمی بین مدیران برندها ندیدم. خیلی چیزها دیدنی نیس. حس کردنی است. وقتی میبینم فروشنده‌ها و کارکنان رستوران با عشق و لبخند در حال خدمات‌رسانی هستند چرا جز این فکر کنم؟

    و چقدر استاد عزیزدلم این موضوع روی کسب‌وکاری که در حال راه‌اندازی آن هستم تاثیر مثبت گذاشت. چقدر صحبت‌های شما راجع به برند ایکیا به من کمک کرد. یا سایتی که برای فروش جوجه و تخم‌مرغ بود و بررسی کردید.

    9. صداقت مردم

    از کمک‌ها و راهنمایی‌هایی که مردم در سفر به دور امریکا به استاد می‌کردند تا به جای بهتری هدایت شود تا کمک‌هاشان برای رفع مسائل ایشان تماما ستودنی بود. چقدر با عشق یک کارمند رستوران مکان‌های زیبای آن ایالت را به استاد معرفی می‌کرد. یا دختری که با زبان فارسی با استاد صحبت می‌کرد و یا خانمی که با مادرشان استاد و مریم جان را به خانه‌شان دعوت کردند. چقدر با صداقت استاد را پذیرفتند و به آن‌ها اعتماد کردند. برای من خیلی عجیب بود.

    استاد عزیزم، مریم جان که با سعی و ممارست شما تماشای این سریال‌ها برای ما میسر شد، تفاوت منِ قبل از مشاهده مستند و بعد از آن زمین تا آسمان است. دیگر از مردمان این کشور نمی‌ترسم، دیگر آن‌ها را بی‌بندوبار و دائم‌الخمر نمی‌بینم، بی‌مسوولیت و معتاد نمی‌بینم، احساس ناامنی نمی‌کنم و این را مدیون قاب زیبایی هستم که شما فراهم کردید.

    دیگر دلم نمی‌خواهد از روی نادانی و جهل شعار مرگ بر امریکا سر بدهم. من به این شعار ناجوانمردانه پایان میدهم و نسل من با عشق به تمام مردم جهان ادامه پیدا خواهد کرد.

    استاد عزیزم شما راهی را به سوی بهشت بنیان گذاشتید که تا ابد ادامه خواهد داشت. فرزندان ما دیگر بی‌دلیل از ملتی متنفر نخواهند بود. آن‌ها با دروغ و سیاست‌های برنامه‌ریزی‌شده بزرگ نخواهند شد و ما این را مدیون شما هستیم.

    از شما استاد بزرگوار، استاد قشنگم

    و مریم جان با محبت

    سپاسگزارم

    و خداروصدهاهزاربار شکر میکنم که این سایت سر راه من قرار گرفت.

    یادم هست که پارسال خرداد ماه برای اولین بار روی دکمه مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن کلیک کردم و یکی از قسمت‌های سفر به دور امریکا برایم آمد. همان‌جا دلم روشن شد که من باید آرزوی دوران نوجوانیم را محقق کنم. چون با آن همه افکار مسموم دیگر از رفتن به امریکا منصرف شده بودم

    از شما و همه عزیزانی که این کامنت رو مطالعه کردند متشکرم.

    این کار شما استاد در واقع چکاپ فرکانسی بود برای قبل و بعد از مشاهده سریال که حقیقتا مرا غافل‌گیر کرد از این همه تغیییر باورهایی که داشتم.

    در صحت و سلامتی، ثروت و شادمانی باشید:)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    زکیه حجی پور گفته:
    مدت عضویت: 1732 روز

    زکیه حجی پور

    18 خرداد 1400

    ساعت:19

    مدت عضویت:330 روز

    سلام به استاد گرامی و خانم شایسته عزیز,خیلی خیلی خوشحال هستم که با شما آشنا شدم. چون کلا مسیر زندگیم عوض شد و خداروشکر از زندگیم لذت میبرم. و خیلی جدی هدفهام رو دنبال میکنم. از طریق یکی از اقوام با استاد عباس منش آشنا شدم . و اوایل فایلهای صوتی رایگان خیلی گوش مکردم ولی بعد وقتی پستهایی که استاد در اینستاگرام میذاشتن رو دنبال میکردم که در بعضی از پستها در مورد سریال زندگی دربهشت صحبت میکردن که این منو کنجکاو کرده بود سریال زندگی در بهشت رو نگاه کنم.تا اینکه عضو سایت شدم و تمام قسمتهاشو نگاه کردم و کلی لذت بردم وبه نکات بسیار کلیدی دست پیدا کردم که,از طریق این نکات راه حل بسیاری از مسائل زندگی رو پیدا کردم.مسیر درست رو پیدا کردم و خیلی خیلی از استاد و همسر گرامیشون ممنونم.و خدا روشکر میکنم که با همچین انسانهای نازنینی آشنا شدم.ولی سریال سفر به دور آمریکا رو 30 قسمت اولش رو موفق شدم ببینم.قبل از دیدن سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا, رو ببینم باورهای غلطی در مورد آمریکا و مردمانش از طریق بخصوص مدرسه و معلم و اخبار و فیلم های تلویزیون در ذهن من شکل گرفته بود .بطوری که مردم آمریکا رو مردمانی خش و غارتگر و زور گو تصور میکردم.و همیشه فکر میکردم در آمریکا امنیت جانی و مالی وجود نداره چون همه اسلحه در اختیار دارن و با توجه به اخبارهایی که از خشونت دانش آموزان که با اسلحه به معلم و دوستان تیراندازی کرده بودن و همچنین بد رفتاری پلیسهای آمریکایی با نژاد سیاه پوست رو بارها دیده بودم. این باور غلط در ذهن من عمیق تر شده بود , و همیشه فکر میکردم که اگه یه روز ساکن اونجا بشم اصلا امنیت جانی و مالی نخوام داشت . و این باور رو پذیرفته بودم و همیشه احساس تنفر داشتم از آمریکا و مردمانش .ولی وقتی سریال زندگی در بهشت رو دیدم,وقتی دیدم ملک شخصی استاد اصلا در و حفاظ نداره خیلی تعجب کردم و حتی پکیجهایی که استاد یک هفته خونه نبودن از جلوی در بردارن و کسی دست نمیزد بهشون, خیلی برام تعجب انگیز بود.و حتی وقتی استاد با همسر گرامیشون میرفتم بیرون از خونه و با آرامش بدون هیچ نگرانی خونه رو ترک میکردن بدون اینکه در خونه رو قفل کنن,یا وقتی تعمیر کار برای سرویس آروی آورده بودن و خانم شایسته تو خونه تنها بودن و اینکه وقتی میخواستن جکوزی رو نصب کنن و استاد و خانم شایسته رفتن بیرون از خونه و ….. .همیشه این سوال تو ذهنم بود چطوری ممکنه اینقد امنیت باشه که استاد عباس منش با خاطر جمعی زیاد از خونه خارج شن ,و تر کنن و برگردن خونه, همه چیز همونطور سر جاش باشه.و وقتی در قسمتهایی از سریال زندگی در بهشت ,کنار ساحل رفتن,آرامش و شادی آدم های اطرافم ساحل رو دیدم ,بدون اینکه مزاحم تفریح همدیگه باشن,همه به حریم هم احترام میذارن و همه از اون آب و هوا و منظره لذت میبردن . یاقسمتهایی که استاد از ورزش فوتبال و حاکی رو یخ رو گرفته بودن ,دیدم .واقعا واقعا از آرامش واقعی مردمانش لذت بردم با اینکه جمعیت زیاد بود چقدر همه با خودشون و با دیگران در صلح بودن و از اون فضا با سادگی تمام استفاده میکردن و شاد بودن .بخصوص موقع خروج از ورزشگاه ,نظمی که داشتن رو خیلی خیلی تحسین کردم بدون اینکه همدیگر هل بدن و مزاحمتی برای همدیگه داشته باشن. وقتی من این رفتارها رو به غیر از تلویزیون دیدم, واقعیت برام آشکار شد .و متوجه شدم که چقدر رسانه ها میتونن در باور و ذهنیت آدم ها دخیل باشن که من از اون موقع بطور جدی تلویزیون. و اخبار و معاشرت با افراد منفی نگر رو کنار گذاشتم و بیشتر وبیشتر از تنهایی خودم لذت بردم و میبرم بیشتر دنبال رو اهدافم هستم و خیلی تلاش میکنم که ورودهای ذهنم رو خوب و عالی کنترل کنم .از وقتی با دیدن سریال زندگی در بهشت,گوشه هایی از زندگی استاد رو دیدم خیلی خوشحال و پر انگیزه پر انرژی میشدم و بیشتر برای من قابل باور شده بود که میشود به آرزوها رسید من در مدت 5 یا 6 ماه به اولین هدفم رسیدم و اونم باردار شدن برای بار دوم بودم که 5 سالی بود که دکترهای زیادی رفتم بااینکه تمام آزمایشاتم سالم بود ولی باردارنمیشوم تا این که به لطف الله و با فایلهای صوتی که گدش دادم آرامش گرفتم و والان باردار هستم و دو ماه دیگه دخترم بدنیا میاد که خیلی منتظرشم.و همیشه سپاسگزاراستاد گرامی .بابت نکته ها و گفته های بسیار ناب و خانم شایسته عزیز که تصایر بسیار زیبایی از زیبایی هایی اطرافشون , میگیرن,هستم.برای شما عزیزان شادی و سلامتی بی پایان رو آرزومندم.❤❤❤😘😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    1234 گفته:
    مدت عضویت: 2287 روز

    به نام خالق این زندگی زیبا💝

    سلام به استاد عزیزتر از جان و مریم مهربان، و نازنین دوستان

    ممنونم استاد عزیزم که انقدر احساس مسئولیت وتعهد دارین نسبت به اصلاح باورهای ما و پیدا کردن کلیدهایی که سالها گم و گور شده بودن و در اختیار قرار دادن اونها برای ما و این در حالیه که کل این عشق دادنها و آگاهی بخشیدنها در فایلهای دانلودی هم جاری هست.

    خدا رو بینهایت شکر میکنم که امروز متوجه موضوعی شدم در رابطه با هماهنگی بسیار جالب خودم با سایت ، یعنی بارها میش اومده که اون روز من مشغله زیادی دارم و نمیتونم با خیال راحت فایلها رو ببینم و کامنت بزارم و دیدم در اغلب اون روزها اصلا فایل جدیدی توی سایت نمیزارین.الان دیگه برای فایلهای جدید مخصوصا محصولات طوری شدم که هر فایل رو که باز میکنم میبینم من از چند روز قبلش نشانه ها و صحبتها و آگاهیهای اون رو دارم دریافت میکنم و حتی تمارینش رو بصورت ناخودآگاه شروع کردم و یا افکاری از این قبیل توی ذهنم میچرخه واین باعث شده که بیشتر باور کنم که این سایت یک سایت الهی هست و من ارتباط خیلی خوبی با ذهنهای الهی این سایت و آگاهیهاش برقرار کردم.

    این فایل هم به بحثهایی اشاره داشت که حدود یک هفته هست که ذهنم مشغولش هست و کارهایی در جهت اصلاح این باورها دارم انجام میدم.

    اول بریم سراغ تمرین که من عاشقشم:

    ذهنیت من در مورد آمریکا از بچگی ذهنیتهای متناقضی بود یعنی تو مدرسه ،تو اخبار ایران که منم بابام خیییلی نگاه میکرد وگوش میداد و تاثیر فیلمهای وسترن و آمریکایی این بود که آمریکا جای بسیار بد و سرشار از گناه هست و اخلاقیات به طرز وحشتناکی زیر پا گذاشته میشم و اصلا هیچ معنا و مفهومی از انسان بودن و ارزشها واخلاق باقی نزاشتن و خیلی راحت خون آدمها ریخته میشه و خون آدمها پایمال میشه. طوری که واقعا حالم از دیدن فیلمها بد میشد و از طرف دیگه منم بابام از سایر اخبار فارسی خارج از ایران مثل BBC وVOA و رادیو اسرائیل و اینها غافل نبود و اونجا چیزهای برعکسی در مورد آمریکا میشنیدیم یعنی احترامی که برای حقوق بشر قائل هستن و نقششون در سازمانهای بین المللی و خدمات و غیره به مردم دنیا واینکه کشور بسیار مرفه و ثروتمندیه. والبته گاهی هم مقایسه میکردن مردم خارج رفته با ایران و میگفتن مثلا خارجیها که آمریکا هم جزوشون بود اصلا برای ما مثل آدم فضایی میمونن و خیلی سطح هوش و فرهنگشون بالاست و ما با بچه هاشونم قابل قیاس نیستیم و اونا مثل جنگلیها به ما نگاه میکنن وغیره.که متاسفانه میبینم که ریشه این باور باز هم بطور ملموس توباورهای من هست وباید روش کار کنم. خلاصه من همیشه دوست داشتم مهاجرت کنم از ایران ولی هیچ وقت فکر آمریکا رفتن نبودم و اصلا ذهنم خیلی مقاومت داشت که تو اصلا نمیتونی نزدیک آمریکا هم بری چه رسد به اینکه بری آمریکا و به اونجا مهاجرت کنی و بتونی توی اون مردم بسیار بسیار سطح بالا خودتو اداره کنی وتو اونجا اصلا مورچه هم به حساب نمیای.و میگفتم به هر کشوری برم میرم دیگه ولی آمریکا رو که دیگه نمیتونم برم.

    حالا این پیش فرضهای ذهنی من قبل از آشنایی با استاد عزیز و دیدن سریالهای بسیار بسیار زیبا و ارزشمند سفر به دور آمریکا که کل این سریال رو دوبار دیدم و دو بار هم برای هر قسمت کامنت گذاشتم و سریال بینهایت لذتبخش و آموزنده زندگی در بهشت که حتی یک قسمتش رو هم از قلم ننداختم وتقریبا برای کلش با عشق کامنت گذاشتم.

    با دیدن هر فایل من بیشتر و بیشتر مات و مبهوت زیباییهای آمریکا و تمیزی باورنکردنی خیابانها و پارکها و همه جا و برخورد و سادگی باورنکردنی مردم و خود بودنشون و اهمیتی به خرف مردم ندادن و البته مردم هم کاری با اونها نداشتن میشدم.عظمت و بلندای درختا و سرسبزی و تمیزی بیش از حدشون من رو از خود بیخود میکرد.اینکه آهوها همینطوری تو طبیعت نشنال پارکها رفت و آمد میکردن بدون اینکه نردم اونا رو بکشن و اذیت کنن خیلی برام با مسما و تحسین برانگیز بود.

    برخورد همسایه های استاد اینا باهاشون مخصوصا لری وهمسایه های پارکها در rvو مهمانهاشون مخصوصا خانواده hope و معلم مایک و همسر و دوستش و مردی که اسمش جو بود اگر اشتباه نکنم و چند روز استاد رو به مزرعه اش دعوت کرد خیلی برام جالب بود در حدی که همه اش فکر میکردم بابا به خدا من اشتباهی افتادم تو ایران اصلا قلب و روح من با این مردم بیشتر سازگار هست و من باید در اصل در آمریکا به دنیا میومدم.واینطور شد که مصمم و متعهد شدم که هر طوری که شده و هر زمانی که شدهدمن باید برم و تو آمریکا زندگی کنم. مخصوصا اینکه با توجه به نظرات و گفته های استاد عزیز که هر جا بهش واقعا گوش دادم فقط رشد کردم، بیشتر به فلوریدای آمریکا علاقمند شدم.

    وچون ذهنم از همون اول مقاومت کمی داشت خیلی زود قانع شدم که هدف مهاجرت من در نهایت آمریکاست حالا شاید لازم باشه تکاملی رو هم طی کنم. وسعی کردم که هربار توی هر فایل خودمو اونجا پیش استاد و مریم عزیز تصور کنم که داره از اون طبیعت و فروشگاههای hugeو وسیع لذت میبرم. چیزی که خیلی منو به ذوق میاره اینه که این مردم سرشون تو زندگی خودشونه و اصلا با مردم و قضاوتهاشون کاری ندارن و هر کسی هر طوری که دوست داره زندگی میکنه، غذا میخوره،لباس میپوشه و بازی میکنه و معاشقه میکنه و به هیچ وجه کاری با کسی نداره.که نکنه کسی ببینه ،الان نردم چی میگن؟ اگر خانواده و اقوام از تلویزیون یا سایتهای مجازی منو ببینن چی؟ الان همه منو میشناسن … خیلی خیلی خیلی برام جالب بود که اصلا اینا براشون معنایی نداره.یعنی خوب یا بد همونی هستن که دارن میگن، دارن نشون میدن و نقابی بر چهره و شخصیتشون ندارن و این منو به اوج میبره. مهربونی بسیار زیاد و شیک و مرتب بودن و خوش هیکل بودت پلیسهاشون که همیشه تحسینشون کردم

    واقعا منو تحت تاثیر قرار میده.

    توی اون قسمتی که استاد و مایک با خانواده کانادایی تو پارک فوتبال بتزی کردن و مرده کلاه افغانی داشت ،من کلی از لباس پوشیدن و سادگیشون لذت بردم مادر خانواده شکمش بخاطر عمل آویزون شده بود ولی اصلا قایمش نمیکرد و با دو تیکه لباس زیر فوتبالشو میکرد.

    وقتی که توی اون پارک آبی جلوی رستوران دهها نفر که اغلب بچه بودن بازی میکردن تازه فهمیدم که خانواده اتفاقا بنیانش اینجا خیلی خیلی محکمتره تا جاهای دیگه.وقتی خانواده hope و همسر و چهار تا بچه اش رو دیدم و از ارتباط صمیمانه و راحتشون کلی لذت بردم .وقتی اون چند خانواده ای که با هم اومده بودن پارادایس و هر کسی مسئولیتی رو با عشق از بزرگ و کوچیک انجام میدادن کلی ذوق میکردم.

    زیبایی غیر قابل وصف تمام ایالتها و پارکها و رودخانه ها و مراکز تفریحی و فروشگاهها و غیره و غیره نمیتونه چیزی غیر از ارتعاش و فرکانس جمعی و هماهنگ این مردم باشه.هر چند هنوز چند درصد کمی ناهماهنگی هم هست ولی خیلی به زحمت به چشم میاد و لااقل من هم توی کل فایلهای زندگی در بهشت وسفر به دور آمریکا ندیدم.

    توی یکی از فایلها مریم جان از تمیزی و زیبایی یک دستشویی بین راهی فیلم گرفت،یعنی انقدر این دستشویی نتنها لاچری و زیبا بلکه به طرز باور نکردنی تمیز و خوشبو بود و همه جا برق میزد. من دیگه اینو دیدم گفتم بخدا اگر از این سایت که بهشون کاملا اعتماد دارم اینها رو نمیدیدم اصلا این چیزها رو باور نمیکردم و میگفتم حتما اینها هم دارن از یک حزب و یا کشوری جانبداری میکنن و ممکن نیست این همه زیبایی و خوبی یکجا جمع بشه.

    باور کنید با دیدن هر فایل تصمیم و ذوق و اشتیاق من برای اومدن به آمریکا حتی اگر یک نفر از اعضای خانواده ام باهام نیان ،بیشتر و بیشتر میشه.و قبلا میگفتم اگر کسی مجرد باشه نمیزارن بره اونجا و اگرم بره تنهایی نمیتونه سر کنه و…ولی الان طوری شدم که که اگر همین لحظه بهم بگن بیا برو شرایط جور شده یک ثانیه هم مکث نمیکنم چمدونمو جمع میکنم و میرم.وبه امید خدا حتما حتما این اتفاق خواهد افتاد.

    واصلا دور دوم سفر به دور آمریکا رو خیلی جدیتر و برای در فرکانس قرار گرفتن با خواسته ام دیدم و مرور کردم.

    وای استاد جونم چقدر خوشحالم که میخواید یک کتاب دیگه بنویسید و چقدرررر موضوعش حیاتی و با اهمیته. چون یه جورایی هممون قبل از رسیدن به سن بلوغ با افکار و پیش فرضهای مختلف مسموم و هیپنوتیزم شدیم وتازه دونه دونه داریم اون ویروسها و باورهای مخرب رو میشناسیم و خنثی میکنیم.

    خیییلی جالبه من این چند سال اخیر خیلی به عراق مسافرت داشتم، اونها به کشته های خودشون در جنگ میگفتن شهید و به سایر کشته ها میگفتن جهنمی ودر ایران هم دقیقا این قضیه وجود داره. منم کلی با دوستای عراقیم میخندیدم و میگفتم آخرش نفهمیدیم کی شهید بود ؟کی جهنمی بود؟ کی کجا رفت؟ چی؟ کجا؟ کی؟🤣🤣🤣

    ولی چون الان مواضع کلی تغییر کرده این دو کشور شدن کشور دوست و برادر. ومرز باشماق اگر رفته برین دهها و صدها و هزاران کانتینر رو میبینین که تو نوبتن که برن عراق و صادرات میکنن و توی این شرایط اگر عراق خریدار وسایل و صنعت و تولیدات ما نبود ایران خیلی وضعش میتوست ناجور بشه.

    من خودم شاهد مردمان خونگرم و به شدت مهمان نواز و با محبت اونجا بودم.

    اما باوری که در مورد کُردها توی ایران پیچیده بود این بود که کردها سر میبرن🤣🤣🤣و خیلی خنده داره وقتی کسانی رو میدیدم که برای اولین بار میومدن کردستان متعجب بودن که چرا نتنها هنوز سرشون رو گردنشونه بلکه خیلی خیلی هم بهشون خوش میگذره و از برخورد مردم کلی کیف میکردن.

    والان که استاد حرف میزد دیدم یا خدا ذهنم چقدر در مورد آلمانیها مقاومت داره و باید بشینم روش کار کنم.🥴

    در مورد قرآن و دین و پیامبران هم کلی نظرم تغییر کرد چون از همشون متنفر شده بودم و حتی اجازه نمیدادم قرآن بیارن تو اتاقم ولی الان هر روزه خودم دارم روش مطالعه میکنم.

    ویک باور دیگه که شاید ربطی به موضوع نداشته باشه برام توی این فایل شناسایی شد در مورد ازدواج هست.اگر همه فیلمها و کارتونها رو دقت کنین همه خوشیها مال قبل از ازدواجه و با ازدواج کردن و به هم رسیدن دو نفر دیگه فیلم یا سریال کلا تموم میشه واگر فیلمی یا کارتونی در نورد زندگی یک زوج خوشبخت بوده بزودی زندگیشون تیره و تار شده و یه جورایی با هم زندگی کردن یک زوج آخر خوشیها یا اول سختیها معرفی شده.😶

    خدا رو بینهایت شکر بخاطر این دقایقی که بر نکات مهم و ارزشمند متمرکز بودم و ذهنم کاملا تحت کنترلم بود.

    خیلی ممنونم استاد عزیزم و مریم مهربان و دوستان خیلی خوب.

    هر روز الهی تر باشین.

    💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    قاسم گفته:
    مدت عضویت: 2187 روز

    ضمن عرض سلام خدمت دوستان عزیز

    چقدر و چقدر مهم هست شناسایی باورهای محدود کننده و ترمز هایی درون ذهن خودمان که مانند چسب های قوی به خواسته های ما چسبیده و مانع حرکت این خواسته ها به سمت ما می شوند ، ترمزهایی که حتی خودمان هم معمولا بی خبریم از وجود آنها و تنها زمانی که خلاف آن را میبینیم پی میبریم که چه تصور و باور اشتباهی در مورد آن موضوع داشته و همین امر سبب شده است تا به آن خواسته نرسیم و ما راهی نداریم جز تفکر و کاوش در درون ذهن خودمون برای شناسایی این باور های مخرب

    در مورد سوال مسابقه و تجربه خودم، بدلیل اینکه من در یک خانواده تحصیل کرده که همه برادرها و خواهرانم دانشجوی دانشگاهای عالی بودند از زمان بچگی مجله ها و بروشور های خارجی تو خونه ما بسیار زیاد بود و یا اینکه من در یک شهر ساحلی خلیج فارس بزرگ شده ام ، جایی که براحتی از همان کودکی به تلویزیون های کشورهای عربی حوزه خلیج فارس بسیار زیاد دسترسی داشتیم و تصاویری متفاوت از تلویزیون ایران از دنیای اطراف رو میدیدیم ، لذا مقاومت خیلی سنگینی نسبت به سایر کشورهای خارجی نداشته ام ولی با اینحال من هم مانند همه هم میهنانم در همین سرزمین با همین فرهنگ و سیستم آموزشی و با همین رسانه های صوتی و تصویری بزرگ شدم و رشد کرده ام و در زیر تعدادی از باور های غلط و اشتباهی که نسبت به دنیای خارج از ایران داشته رو مینویسم . این باور های غلط بشدت باعث شده ما از ثروت دور شویم ( کشور های خارجی همیشه نمونه بارز نظام سرمایه داری و اشرافی گری تبلیغ میشوند )و باعث شده اند از تجربه چیزهای خوب این دنیا گریزان باشیم و بواسطه فایل های زندگی در بهشت و یا سایر مجموعه های تلویزیونی Discovery , National Geography, BBC Documentary پیدا کرده ام را مینویسم.

    1- یکی از بارزترین موارد که خوراک بسیار بسیار خوبی برای صدا و سیما هم هست مسئله امنیت خانواده و فرزندان در سطح جامعه هست. روزی نیست که تلویزیون ایران این خبر را اعلام نکند در فلان جای آمریکا یک نفر اسلحه بدست راه افتاده و 20 الی 30 نفر انسان بیگناه را کشته است . یا وای به روزی که در یک مدرسه یک تیر هوایی شلیک شود ، حداقل تا یک هفته سوژه خبری تلویزیون ایران فراهم است و با جزییات و آب و تاب فروان این موضوع را دنبال میکنند. البته این موضوع متاسفانه گاها در فیلم های هالیوودی هم دیده میشود.

    به نظرم همیشه این موضوع خیلی در من یک ترمز قوی ایجاد میکرد. آخه این چه کشوری است که شما جرات نمیکنی بچه ات را به مدرسه بفرستی یا خودت برای خرید بیرون بروی یا همسرت شب تنها در خیابان قدمی بزند.

    بعدها که مستند های Travel رو زیاد دیدم یا همین سفرنامه آمریکا رو مشاهده کردم ، دیدم که چقدر همه جا امنیت به خوبی برقرار هست. خانم ها براحتی و تنهایی تا نیمه شب بیرون هستند و بچه ها آزادانه همه جا میروند. یعنی اصلا من با مشاهده این سفرنامه ها مشکلی در جامعه ندیدم که نیاز به مداخله پلیس داشته باشد ، همه در صلح و آرامش از ملیت ها و اقدام مختلف در کنار هم زندگی میکنند و هیچ مشکلی هم نیست.

    البته نمیخواهم بگویم هیچ تیر اندازی در امریکا صورت نمیگیرد و اخبار دروغ هستند . ولی به نسبت جمعیت اون کشور و آزادی حمل اسلحه واقعا چه تعداد موارد این شکلی شما مشاهده میکنید. جواب قطعا بسیار بسیار کم هست.

    2- بنیان خانواده و رابطه بین زن و شوهر هم همیشه سوژه بسیار مناسبی برای انتخاب فیلم های پخش شده از تلویزیون ایران بوده است. از آنجا که ما یک کشور مذهبی و مقید به یک سری اصول هستیم ( که اکثرا هم اصلا ریشه دین ندارند و غلط هستند) خیلی به رابطه بین افراد در خانواده اهمیت میدیم. من به یاد ندارم فیلم آمریکایی را مشاهده کرده باشم و در اون رابطه شکست خورده و داغون بین زن و مرد ، فرزندان و پدر و مادر ، خانواده ها و افراد پیر و بزرگسالان ندیده باشم. در این فیلم ها و سریال ها بالاخره به نوعی این خانواده ها دچار مشکل روابط بودند و زنان و مردان براحتی بهم خیانت میکردند.

    بعدا که خودم تحقیق کردم یا مستند های مختلفی دیدم و یا حتی همین زندگی در بهشت را نگاه میکردم ، دیدم که چقدر رابطه بین خانواده ها مستحکم ، عاری از وابستگی و لذت بخش هست. اصلا موضوعی بنام خیانت وجود ندارد. هر وقت دو نفر به این نتیجه برسند که زندگی مشترک رو قطع کنند براحتی و بدون دردسر جدا شده و هر کدام زندگی دیگری شروع میکند. چقدر والدین برای فرزندان خود وقت میگذارند. بچه ها رو به پارک، تماشای مسابقه و هر جای دیگر میبرند. چقدر شادی زیاد هست توی خانواده ها فارغ از اینکه میزان ثروت و دارایی اونها. چقدر لذت می برم از اینکه اینهمه به بچه ها اهمیت میدهند و نظر بچه ها را میپرسند و احساس عزت نفس به اونها میدن ( چیزی که من همیشه آرزوی اون رو داشتم)

    3- مسئله نژاد پرستی موضوع بعدی هست که توسط تلویزیون ها و رسانه های اینجا و شاید جاهای دیگر دنیا هم به شدت تبلیغ میشه. خدا نکنه یه روز یه نفر به یک سیاه پوست توی آمریکا تنه بزنه، قطعا همون روز خبرش توی راس اخبار ایران هست. مرتب توی تلویزییون اخبار و فیلم هایی رو دیده ایم که بومیان را کشت و کشتار کرده و آنها رو به بردگی گرفته اند. مرتب این رو شنیده ایم که یه نفر با نژاد غیر آمریکایی ( چه سیاه پوست، چینی ، آسیایی و لاتین ) وارد آمریکا شده و حقوقش را پایمال کرده اند . مرتب شنیده ایم آمریکاییان و اروپاییان به سختی افراد غریبه رو در درون جمع های خودشون راه داده و اصولا نژادپرست هستند. مرتب به ما گفته اند که به محض اینکه مشخص شود ملیت شما ایرانی هست ، این موضوع مهر بر پیشانی شما بوده و شما ترد شده در آن جامعه هستید و پیشنهاد داده اند که ملیت خود را مخفی نگهداریم.

    بعدا که خودم تحقیق کردم دیدم رییس دفتر باراک اوباما یه دختر ایرانی تبار بود، سخنگوی وزارت امورخارجه آمریکا یه خام هندی تبار بود و چندین نفر ایرانی دیگر در رده های بالای شرکت های آمریکاییی مانند گوگل و ناسا کار می کنند . هزاران مثال دیگر هم هست که جای گفتن ندارد. یا دیدم که چقدر با روی خوش و خنده و حوصله به یک نفر آسیایی که حتی زبان انگلیسی رو روان نمیتونه صحبت کنه کمک میکنند. وقتی برخورد افسر پلیس مهاجرت توی فرودگاه میامی با استاد عباسمنش رو گوش میدادم که خودش بلند میشه میره دنبال فرم پیدا کردن و خود افسر فرم رو پر میکنه ، آدم خنده اش میگیره از قضاوت ها و شنیده های قبلی خودش. چیزی که خود من درک کرده ام و تجربه هم کرده ام این هست که آمرییکاییان تنها چیزی که اصلا توی ذهن اونها وجود نداره همین مسئله نژاد پرستی و قوم بندی انسانها هست.

    آخه مگه میشه یه ملتی نژاد پرست باشند ، بعد مردم از تمام ملیت ها و اقوام جهان بخواهند به آن کشور بروند و در صلح و صفا کنار هم زندگی کنند؟؟ و جواب قطعا خیر هست.

    البته متاسفانه این مسئله نژاد پرستی رو ما با سایر کشورها بخصوص و بخصوص با کشور های حوزه خلیج فارس هم داریم. خدا میدونه که چقدر شبانه روز بر علیه کشورهای عربی تبلیغ میشود و همه ما هم براحتی آنها را باور کرده ایم. چقدر توی فوتبال ما مسله ضدیت با اعراب تبلیغ میشود ، نصف بیشتر سخنان گزارشگران فوتبال ما مسئله ضدیت با اعراب هست.

    من خودم با مردم کشور های عربی زندگی و رفت آمد داشته ام و دیده ام که چقدرررر اینها انسانهای شریف و محترمی هستند و چقدر بمن احترام میگذارند.

    4- موضوع خنده دار دیگری که هنوز هم اینجا بین افراد و گروههای مختلف، دهن به دهن و منتقل میشود این هست که توی کشورهای خارجی و آمریکایی اصلا نعمت بسیار بسیار به سختی فراهم میشود.

    مرتب به ما گفته اند آنجا (کشوورهای خارجی) مردم مجبورند در خانه های 10 متری و 20 متری زندگی کنند چون قیمت مسکن سرسام آور است. شنیدهایم مردم مجبورند هندوانه رو قاچ قاچ بخرند چون گران هست. میوه باید دونه دونه بخری ، انار مجبوری نصف بخری ، گیلاس رو اصلا نمیتونی بخری و بخوری چون وحشتناک همه چیز گران هست و چیز های خنده دار دیگری که وقتی خودت میری میبینی میگی خدایا این افرادی که قبلا اون حرفها رو به تو زده اند کجای اروپا یا آمریکا رفته اند که چنین تجربیاتی کسب کرده اند.

    هر کسی کمی تحقیق کنه میفهمه که توی آمریکا کلا مردم همه چیز رو با سایز بزرگ دوست دارند و کارخانه ها هم همه چی رو با سایز بزرگ تر از استاندارد تولید میکنند و می سازند. موتورسیکلت و ماشین های غول و بسیار جادار آمریکایی که دیگه توی دنیا معروف هست. خونه زیر 3 اتاق خواب اصلا به سختی پیدا میشه و همه چیز آنقدر به فراوانی هست که مردم نمیدونن با این نعمت ها چکار کنن و روزانه دها تن مواد غذایی بخاطر عدم مصرف و وفور نعمت منهدم میشه.

    وفور فراوان و بینهایت آب شیرین ، جنگل ها و چوب ( چند بار من توی ذهن خودم وقتی استاد عباسمنش کارتن های unboxing رو آتیش میزد ، از خودم سوال کردم که چرا اینها رو بازیافت نمیکنند و حیف هست. ما توی ایران نه اینکه خودمون توی همه چیز محدودیت داریم فکر میکنیم جاهای دیگه هم همینطور هست. اینقدر جنگل و چوب اونجا هست که نمیدونن چکار کنن با این چوب ها ) ، وسعت بسیار زیاد کشور و زمین کافی برای شهرسازی ، کشاورزی و هزاران مثال دیگه.

    5- موضوع بعدی خیلی درباره آن شنیده ایم ، یا توی فیلم ها دیده ایم راجع به مشغله کاری بیش از حد مردان و زنان هست. مرتب به ما گفته اند بخاطر هزینه های سرسام آور زندگی در این کشورها مرد وزن مجبورند از ساعت 6 صبح تا 8 شب کار کنند و آخرش هم نه تنها درآمد آنها کفاف زندگی شان را نمیکند بلکه زمانی برای زندگی و تفریح و با خانواده بودن باقی نمی ماند. شنیده ایم اونجا فقط کار هست و کار وقتی برای تفریح نیست.

    بعد که سفرنامه آمریکا رو میدیدم یا سفرنامه های مختلف رو میخوندم. به خودم گفتم پس این خارجی ها کی کار میکنن. اینها که همش در حال مسافرت ، تفریح و رقص هستند. دیدم که مردم آنجا دنبال بهانه ای هستند که جشن بگیرند و رقص و پایکوبی کنند. ( یادم می آید یه بار زنگ زدم به دوستی در خارج از کشور و بهم گفت امروز اینجا جشن هست و همه توی خیابون در حال رقص هستند. ازش سوال کردم چه خبره مگه؟ گفت امروز عید پاک هست و روزی هست که حضرت عیسی فوت میکنه و معتقد هستند حضرت عیسی به آسمان میره. کلی خندیدم بهش گفته عجب اگه ایران بود همه ما در حال زنجیر زدن و انواع عذاداری بودیم). کافیه کمی جستجو کنیم ببینیم سرانه مدت زمان مسافرت و تفریح های مختلف در جاهای دیگر چقدر هست و ما در ایران چقدر تفریح میکنیم یا مسافرت میرویم . دیدم توی محیط کار آمریکایی حتی جاهای خیلی رسمی بصورت هفتگی و ماهانه از مدیرعامل تا مستخدم همه با خانواده ها کنار هم جمع میشوند تا جشن بگیرند و شاد باشند.

    6- پرداخت درصد بالایی از درآمد بعنوان مالیات در کشورهای دیگر همیشه دستمایه خوبی افراد سیاسی مملکت ما بوده است. که فلان جا و فلان کشور بالای 40 درصد حقوق مردم رو به اسم مالیات اخذ میشود و ما در ایران مالیات کمی از مردم میگیریم.

    یکی نیست بگه آخه برادر من شما که میزان بالای درصد اخذ مالیات رو میگویی ، چرا دسترسی مردم کشورهای اروپایی و آمریکایی به خدمات پزشکی و بهداشتی درمانی رایگان اون هم با چه کیفیتی ، تحصیل رایگان ، حمل و نقل بسیار با کیفیت و ارزان و هزاران خدمات اجتماعی و شهری دیگه که با همین مالیات ها ساخته شده اند را چرا نمیگویی. به نظر من که مسئله مالیات کاملا پذیرفته شده از سوی مردم آمریکا هست و هیچ جا نه شنیده ام و نه دیده ام که بخاطر این موضوع اعتراضی داشته باشند.

    ثانیا متوسط درآمد مردم هم به اندازه هست که ضمن پرداخت مالیات خانه ها و ماشین ها آنچنانی دارند و با آن کیفیت در حال زندگی هستند.

    7- موضوع بعدی هر چند من خودم یک فرد مذهبی ( طبق تعریفی که در ایران هست ) نیستم مسئله دینداری و خداپرستی در جوامع غربی هست که اینهم به شدت توسط صدا و سیما تبلیغ می شود. مرتب به ما گفته اند در این کشورها اصلا کسی به خدا اعتقادی نداره و اکثرا مردم یا شیطان پرست هستند یا اصلا چیزی بنام خدا را قبول ندارند. مرتب به ما گفته اند جهنم خدا آماده تک تک خارجیان هست وتنها ما همگی به بهشت میریم .

    بعد که زندگی مردم و آرامش اونها رو دیدم و دیدم چقدر با درون خود در صلح هستند و آرامش دارند ، چقدر نعمت های فراوانی در اطراف آها هست فهمیدم یکتاپرست واقعی آنها هستند و نه ما. ما که در کشور خودمان برای کارهای بی ارزش چه کارهایی که نمیکنیم. چقدر غیبت ، دروغ ، تهمت میزنم . به دست و پای مسئولین می افتیم تا وامی به ما دهند و غیره.

    8- در مورد طبیعت و سرسبزی آمریکا راستش من از قبل میدونستم که کشور آمریکا سرسبز هست و فیلم های مستند زیاد نگاه میکنم ولی واقعا فکر نمیکردم دیگه تا این حد جنگل و درخت داشته باشه. ولی وقتی State Park ها رو دیدم یا حاشیه جاده ها رو نگاه میکردم ، این موضوع من رو هم به تعجب وا داشت که چقدر اونجا جنگل هست. چقدر رودخانه دارند. خیلی برام جالب بود.

    9- در مورد طوفان های دریایی آمریکا هم من معمولا مستند ها رو نگاه میکنم. که نیروی تخریب طبیعت توسط باد برام حیرت انگیز بود. ولی همیشه سازماندهی ، برنامه ریزی و اقدامات سازمانهای امدادی در آمریکا رو هم دنبال میکنم و خیلی تجهیزات و امکانات این گروهها برایم حیرت انگیز هست.

    ضمن پوزش بابت طولانی شدن مطالبم ، بد نیست در آخر بگم که آنچه ما در زندگی تجربه میکنیم بازخورد افکار و باورها و نگرش ما از دنیای پیرامون هست. تجربه دیگران در یک موضوع را بعنوان واقعیت قبول نکنیم و نگذاریم حرف ها و تجربه دیگران ذهنیت ما در موضوعی رو تشکیل بده. خودمون بریم ببینیم ، بریم تحقیق کنیم و خودمون بدون پیش فرض های ذهنی چیز های جدید تجربه کنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: