https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/06/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-06-05 07:42:142025-04-14 21:21:27سریال زندگی در بهشت | قسمت 174
898نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
این اولین مسابقه ای هست که من میتونم داخلش شرکت کنم و زمان ازش نگذشته.میخواستم برم جواب بقیه رو بخونم ببینم چی نوشتن ولی گفتم نه بزار اول دیدگاه خودم رو بنویسم بعد برم سراغ بقیه گفتگو ها.
من زمانی با سایت اشنا شدم که تقریبا اوایل سریال زندگی در بهشت بود و کلن از سفر به دور آمریکا خیلی بیشتر خوشم میومد و زندگی در بهشت رو وقت تلف کردن میدیدم ولی الان …. دیگه خودتون اینقدر شنیدین که کشش نمیدم میدونید چه جوری بوده اوضاعم.
قبل از دیدن این سریال ها ی سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت من تصوری که راجب امریکا داشتم بیشتر مربوط بود به فیلم های هالیوودی که میدیدم و خوب من خیلییی زیاد فیلم میدیدم،از سمتی اخبار ایران هم بود ولی خوب همش میگفتم ایران چرت میگه ولی بازم یه ورودی اشتباه و منفی ای بود.
در مورد بنیان خانواده من فکر میکردم یه زنی و یه مردی همینجوری پیش همن حالا نه به خاطر بچه هاشون برای خوشگزرونی و بعد از یک مدت هم میرنو و کاری به کار هم ندارن به راحتی و اصلن در واقع این بود تصورم که خانواده ای اونجا تشکیل نمیشه!به چشم چند فرد متفاوت با جنسیت متفاوت و با سن های متفاوت میدیدم که داخل یک خونه جمعن و زیاد کاری به کار همم ندارنو کلن مثل ایران اینطوری نیست که براشون مهم باشه خانواده.
در مورد روابط اجتماعی هم انگار یه سری آدم خودخواه میدونستمشون و سرد که زیاد با کسی گرم نمیگیرن خیلی خشکن شاد نیستن یه جورایی تو ذهنم آدمایی به شدت عصبانی بودن که هر لحظه میخواستن به کسی حمله کنن و بزننش و … از این جور چیزا.
برای امنیت اجتماعی هم خوب من فکر میکردم مخصوصا در مورد خانم ها هستن کسایی که اذیت کننو و متلکو و همچین چیزایی و یا اینطور بود طرز تفکرم که انگار اغلب مردم اسلحه دارن و تو نمیدونی کدومشونه و هر لحظه ممکنه تیر اندازی اینا اتفاق بیافته و اینطور مسائل که بیشترش هم مربوط به اخبارها بود مخصوصا اینکه من فک میکردم جای جای امریکا خیلی افراد هستن که اعتراض میکننو و اینا و یا حتی من فکر میکردم خیلیییییی تعداد بیخانمان های این کشور زیاده و اصلا شغلی وجود نداره و همه بیکارن و گوشه خیابونن و دو تا لقمه غذا خوردنشون موندن و نمیدونن از کجا جور کنن شکمشون رو پر کنن.
مخصوصا در مورد سیاه پوستای این کشور تصوراتم خیلی اشتباه بود و فکر میکردک آدمای به شدت عصبی و پرخاشگر هستند که بیشترشون بیخانمانن و خانوادم که دیگه کلن هیچی و تازههههههه فکر میکردم کلن همشون مواد فروش . دراگ دیلرن!!!
اینا رو که الان مینویسم یادم نبود تازه داره یادم میاد چه افتضاحی بوده تو ذهن من.
آره دیگه سیاه پوستا همشون تقریبا مواد فروش و بدبخت بودن و تازه خود کشور هم اصلا باهاشون رفتار مناسبی نداره و همشدر حال کشتن و زندانی کردن سیاه پوستاشه.
بعئ نمیدونم از کجا ولی فکر میکردم دزدن به شدت یعنی دیده بودم خیلی راحت یه فرد عادی میاد و وسیله ها رو میدزده و میبره و کلن دزد زیاده اونجا .خیلی وقتام اصلا نمیفهمیدن دزدی شده.
و همینطور کلن کار خلاف اونجا به شدت زیاده و چمیدونم پلیس فاسد داره اونجا و خیلی تز این جرم و جنایت ها اینقدر وحشیانه و مخفیانست که کسی حتی پلیساشون هم نمیدونه حتی بعضی پلیساشون تو ذهن من فاسد بودن.
اینا همش مال اون فیلم هالیوودیاست !!
خلاصه از نظر طبیعت من فکر میکردم مثل ایران فقط حاشیه هایی که اطراف اقیانوسن سرسبزه و بقیه جاها بیابونیه یا کلن سرد و یخیه .
برای مذهب فکر میکردم کلن خدا نمیشناسن اینا و مذهبی نیستن.
کیفیت کسب و کارها رو هم فکر میکردم خیلی کسب وکارها شکست میخوره انگار زود دچار رکود میشن و برای صداقت مردم که خوب کاملا دروغگو و بدون احساس میدیدمشون.
تو یه نگاه بخوام بگم آدم فضایی بودن برام.
و حتیی من خیلی فکر میکردم هوای امریکا کلن خیلی آلودگی و خاکستریه و گرمه و اصلن آسمون رو نمیشه دید حتی.
یا خیلی به شدت افراد بی بند و بار و بدون تعهدی میدونستمشون و هی میگفتم اینا چه جوری از خودشون بدشون نمیاد؟
چرا این نگرش رو هم داشتم که برای ورودی هام بود که از طریق اخبار بود فیلم ها،بازی ها ، کلیپای کوچیکی که داخل اینستا دیده بود ،تعریف های دیگرانی که اونجا بودن یا کلن خارج از ایران بود و مهم تر از همه ضرب المثل معروف آسمون همه جا یه رنگه
این ضرب المثله هم حتی با عث شده بود من فکر کنم امریکا تو هر موردی از ایران حتی بدترم هست چون اسمون اونجام همین رنگه.
ولی به تمام اون چیزایی که اون بالا نوشتم
الان آمریکا رو بهشت میبینم از هر نظری کاملا خلاف تصورات من بهم ثابت شد .
مردم مهربان صادق خنده رو زیبا راحت توحیدی به شدت و دیدم که چه قدر خدا رو بیشتر حضورش رو حس میکنن و زندگی هاشون.
افراد به شدت ثروتمند که برای راحتی خودشون و تفریحاتشون ثروت رو خرج میکنن و واقعا خوش میگزرونن در صورتی که قبلن فکر میکردم اینقدر بی پولن که برای چهار قرون باید سگدو بزنن تازه تفریحاتم ندارن کلن.
دیگه خونه های زیبا و عالللیییییی اصلا ثروت میباره از این کشوری که من فکر میکردم فقیره و میگفتم چرا یک کشور فقیر باید ابر قدرت باشه!
ماشین های زیبا و نو تمییز اصلا همه جای این کشور تمییزه سرسبزه و وقتی گفتین من حتی 25 ساعت هم رانندگی کنم بازم سرسبزه من بازمم این باورهای اشتباهم ریخت.
بعد من دیدم که چه قدر این کشور کسب وکار خود ساخته داره و چه قدر موفقن چه قدر دنبال کارمند مگردن چه قدر شغل وجود داره اونجا و چه قدر افرادی که کارسون رو انجلم میدن خوشرو هستن در صورتی که قبلن میدیدم چه قدر عصبانی هستن.
دزد داشتن من یدونه مورد حتی مشکووکک ندیدم اینقدر ثروت دارن که دزدی به دردشون نمیخوره
افرادی که همیشه به دنبال شادی وتفریح هستن و یا در مورد خانواده داشتن استاد من اصلا تعجب میکنم الان چرا اون طرز فکر رو داشتم اینا خانواده هاشون بیشتر از ما خانوادست.ما باید تازه بریم پیش اینا درس بگیریم که معنی اصلی خانواده یعنی چی!
روابشون عالی من دیدم نگاه های پر عشقشون رو چه در فرزندانشون چه دوستاشون چه روابط زن شوهر دوست پسر دوست دخترشون و چه قدر برای من الگو بودن و هستن.
من پیرزن و پیرمرد هایی رو توسط شما دیدم که دارن زندگی میکنن به معنای واقعی دارن خودشون مسئولیتشون رو به گردن میگردن دارن تفریح میکنن محدود نکردن خودشون رو و من چه قدررررر زیاد دوست دارم به همچین سنی برسم و اینطور باشم.
خیابون های امنی دیدم که ترسی وشون وجود نداشت چه از لحاظ راننده بودن چه از لحاظ پیاده بودن.
آدم هایی رو دیدم که چه قدر احترام میگزاشتن به همدیگه حتی اون افرادی که داشتن انجیل میخوندن داخل بلندگو.
آدم هایی رو دیدم که رها بودن شادی میکردن لذت داشتن میبردن از نعمت ها و من یاد گرفتم ازشون که چه طور این کارا رو انجام بدم.
خانواده هایی رو دیدم که همیشه آرزو داشتم اینطور باشه و من فکر میکردم نیست تو کل دنیا در حالی که تو همون آمریکایی که فکر میکردن اصلا خانواده ای وجود نداره بود.
آدمایی رو دیدم که حتی با غریبه ها هم به پایکوبی و شادی مشغول میشدن کمک میکردن بی کم و کاست بدون هیچ انتظاری مثل اون آقایی که اینترنت آروی رو اومد و درست کرد.
تفنگ!!!!!یک شوخی بود تو این سریال ها،خودتون گفتین برای شکار استفاده میشه اونجا ولی من حتی همونم ندیدم!چه بسه برای کشتن آدم.
آدم معترض!به تعداد انگشتای دستم!
آدم هایی که واقعن انسان بودن رو من امریکا دیدم در صورتی ه میگفتم کلن وجود نداره و جالبه بدونید که به خاطر همین دیدن آدم های خوب من الان فهمیدم این چند ماه با آدم هایی سر و کار داشتم مخصوصا تو کسب و کارم که دقیقا همون طور صادق و کار راه بنداز با اخلاق خوب بودن.
بیخانمان من ندیدم تو این کشور فقط ثروت دیدم.
اذیت و آزار!!!!شوخی بود اونجا من فقط کمک کردن رو دیدم.
مواد فروش بودن!!!!اصلن اون خانم سیاه پوستی که دوست شما بود اینقدر دلشین بود که همون قسمتی که ایشون داخلش بود تمام این تصورات رو محو کرد.
پلیسای عالی و خنده رو و کمک کننده.حتی یادمه تو اون قسمتی که تو رودخونه گیر افتاده بودین تقصیر شما بود ولی بازم اونها کمک کردن بهتون.
و مهم تر از همه من طبیعت و اسمان فوقالعاده ی اونجا رو دیدم.
من عاشق دریام و فقط تونستم سواحل خزر و خلیج فارس رو ببینم ولی باور کنین هر بار که میرین اون ساحل مرجانی تو سریال زندگی در بهشت من از پشت گوشی اینقدر خوشحال میشم که منم قراره با خودتون ببرین دریا که حد نداره.
خلاصه که من اصلن از مهاجرت خوشم نمیومد چون فکر میکردم که همه جا بده و فقط ایران خوبه اونم به خاطر طبیعتش ولی الان واقعا دلم میخواد منم یه روزی مهاجرت کنم و اونجا رو بتونم ببینم مخصوصا اون سواحل مرجانی و یوتا با اون پیست های زیباش.
سلام درود بر استاد عزیز وخانم شایسته عزیز من دیدگاهی که در ذهن من نمادینه شده بود از آمریکا بر گرفته از تلویزیون بود ولی با سریال وسفربه دور آمریکا احساس من این هست که در کنار شما تماشاگر این زندگی پر عشق و زیبایی هستم دیدگاه نه تنها به آمریکا بلکه به زیبایی بودن خوب بودن جهان هستی تغییر کرده خداوند را بابت حضور مثبت شما در زندگی ام سپاس گزارم
می دونید؟! من اولین سری فایل هایی که باهاشون شروع کردم سریال زندگی در بهشت بود و کم کم دریچه های ذهنم باز تر و باز تر شد (مدارم بالا تر رفت و می رود) تا بخش های دیگه ای از فایل های رایگان رو گوش دادم دیدم و نوشتم.
استاد میگن بنویسید کارایی که برای رسیدن به اهدافتون انجام میدین رو! بنویسین که کجا هستین! چون ما یادمون میره که از چه مسیری به خواستمون رسیدیم اینکه قبلا چطور فکر می کردیم و الان چطور فکر می کنیم!برای همین ابتدای دوره ۱۲ قدم و انتهای اون یک چکاپ فرکانسی قرار دادن تا بچه ها درک کنن تغییراتی رو که در زندگیشون ایجاد شده.
راستش منم قبل اینکه زندگی در بهشتو ببینم و کم کم دیدگاهم تغییر کنه نسبت به امریکا.سنی نداشتم و به یاد نمیارم تجربه خاصی رو که بگم اینطور فکر می کردم و الان طور دیگه ای فکر می کنم هر چند باور ها همونطور که استاد اشاره کردن به قبل ۸ سالگیشون از سنین پایین شکل میگیرن و من هم حتما دیدگاهی داشتم و تفاوت فرکانسیم رو با اون زمان درک می کنم چرا که چیز هایی که در مورد امریکا از طریق رسانه ها میبینم و یا از بقیه می شنوم خیلی خیلی تغییر کرده و همه باورهای من رو درمورد امریکا تصدیق می کنن و باور من رو تقویت می کنن.
توی سریال زندگی در بهشت نکته ای که توجه من رو جلب کرد و فکر نمی کنم دوستان بهش اشاره ای کرده باش،یک قسمت که دومین گروه مهمون ها به پردایز اومدن یکی از دخترا که خیلی دوستش داشتم داشت با مایو به سمت دریاچه قشنگ پردایز می رفت که مامانش گفت you look so beautiful این جمله رو من در حالی شنیدم که استاد داشت صحبت می کرد یا فرد دیگه ای دقیق یادم نیست. همین جمله کافی بود برای اینکه من چندین مصاحبه از خواننده های امریکایی ببینم که از هم تعریف می کنن یا از فناشون.
باعث شد که همین دیروز از یک خانم بلاگر ایرانی موفق که در امریکا زندگی می کنه داستانی رو بشنوم که خانمی زیبا از ایشون که ظاهر مناسبی نداشتن تعریف کنه در حالی که ایشون توی دسشویی بوده و اون خانم امریکایی فقط پاهای ایشون رو میدیده اول گفته چه پاهای زیبایی داری و بعد که رفته بیرون خانم امریکایی بهشون گفته که صورت قشنگی هم داری(شاید داستان ساده و خاصی نباشه ولی ما وقتی موضوعی رو از چندین نفر می شنویم توی روند باورسازی بهتر عمل می کنیم.)
خدایاشکرتتتتت
یه موضوع دیگه اینکه من استاد رو به عنوان فردی موفق دیدم که توی امریکاهم موفقه و ناخودآگاه این موضوع باورم شد که ایرانیای امریکا ادمای موفقی هستن (بله خیلی ها هم هستن که با سختی میرن و با سختی هم زندگی می کنن من منظورم افرادیه که تکاملشون رو طی می کنند)
و یه اقای بدنساز که تحسینش می کنم بخاطر ارادش و اینکه در مسیر علاقش ثابت قدم بوده رو دیدم توی اینستاگرام و متوجه شدم که ایشون امریکا زندگی می کنه و چندیییین مدال داره از این کشور و کشور های دیگه و ایشون ایرانی هست و (نمی دونم چرا حس می کنم از بچه های سایت هستن😂)
از زبون همین اقا شنیدم که گفت توی امریکا هزینه ورودی باشگاه های بدنسازی چطوریه و در نهایت گفت من فلان باشگاه میرم که گرون ترین باشگاه اینجاست و صاحبش یه فرد ایرانیه🥺
یا همین خانم بلاگر داستان قبل😂
و خیلیییییی خیلیییی موارد رو دوستان اشاره کردن این دو سریال باور های درست و کارایی در ما ایجاد کرده و این روند برای من به صورت تدریجی پیش رفته طوری که واقعا نمی تونم بگم من قبل چه تفکراتی داشتم و بعد چه تفکراتی .بخاطر همین چیزهایی که الان یادم اومد و نشانه هایی هم ازش دیده بودم رو بیان کردم.
درباره پیشفرض های ذهنی درباره آمریکا من اونقدر ذهنیت منفی نداشتم و الان بخاطر دیدن فایل های زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا همون مقدار کم ذهنیت منفی که درباره آمریکا داشتم هم تغییر کرده و باور های خوبی بیشتر راجب خارج کشور و آمریکا و تمام جهان و مردمان جهان توی ذهنم بوجود آمده که کلی می تونن قوی تر و گسترده تر بشن و به همون اندازه هم نتایح عالی و فوق العاده وارد زندگی ام میشن و اونا رو تجربه میکنم چون قانون اینه که ما باور ها و ذهنیت های خودمون رو در مورد موضوعات مختلف در زندگی تجربه میکنیم و باور های ما به شکل نتایج و تجربیات و افراد وارد زندگی ما میشوند
۱-قبل از «برنامه سفر به دور آمریکا» و «سریال زندگی در بهشت» چه دیدگاهی درباره آمریکا داشتید
من دیدگاه کلی که در مورد آمریکا داشتم این بود که این کشور بسیار جنگ طلب و با خشونت با دیگر کشور ها رفتار می کند و بیشترین باور ی که درباره ی آمریکا داشتم در مورد همین موضوع بود که کشور ظالمی است
مثلا کشور های دیگر را مستعمره میکند با کشور ها در حال جنگ است به کشور های دیگر ظلم می کند بسیار قدرتمند است و به ضعیفان زور می گوید تمام جنگ ها و بدی و اتفاقات بد زیر سر آمریکا هست و …. اینطور و از این گونه افکار در مورد آمریکا داشتم که بیشترشون درباره نظام این کشور بود یا یه دیدگاه که تقریبا هر موقع اسم آمریکا می آمد یادم می یومد این بود که دشمن مسلمانان به ویژه ایران است و با ایران ارتباط خوبی ندارد و ایران هم ارتباط خوبی با آمریکا ندارد و اینکه آمریکا میخواهد مانع گسترش دین اسلام شود ایران را نابود کند و……
یا مثلا یه دیدگاه دیگه ام این بود که الان آمریکا بخاطر مریضی اوضاع بهداشتی خوبی ندارد بیشتر مردم درگیر این بیماری می شوند و …. شرایط آمریکا از کشور های دیگه بدتره
یا اینکه ماموران خوبی نداره و شورش تو این کشور میشه و اینجور چیزا که زیاد می دیدم تو تلوزیون
۲-چرا این نگرش را داشتید و این پیش فرض ها از چه منبعی و چگونه شکل گرفته بود (خانواده، تلویزیون و رسانه های جمعی، جامعه و مدرسه و …)
بیشتر این پیش فرض ها در مدرسه و یه قسمتی هم از دیدن اخبار و تلوزیون تو ذهنم آمده بودن
تو مدرسه تو بیشتر کتاب ها راجب کار هایی که آمریکا بر علیه ایران کرده نوشته اقداماتی که کرده دشمنی هایی که از گذشته بود زور گویی آمریکا به مردم جهان و کشور های دیگه جنگ ها و حمله های نظامی تحدید های آمریکا و…. کلی درباره آمریکا نوشته و اتفاقاتی که توی جهان افتاده رو یجوری به آمریکا ربط داده
و اخبار هم که تا اتفاقی تو آمریکا میفته سریع اونو نشون میده مثل تیر اندازی و بیماری….. که ما تو خونه اصلا قبل از اومدن بیماری خیلی کم اخبار می دیدم یا نمی دیدیم ولی الان خانوادم بیشتر اخبار می بینن ولی من گوش نمیدم و توجه نمیکنم به حرف های اخبار ولی این سوال توی ذهنم بود که چرا ایران درباره بیماری تو آمریکا اینقدر پخش میکنه خب این یه چیزی هست که توی جهان هست و برای همه ی مردم وجود داره چرا اینقدر که دربارهی آمریکا پخش میکنه درباره ی کشور های دیگه پخش نمیکنه موضوع سیاسی از اینجور چیزا نیست که حالا ایران هی بخواد پخش کنه این سوال تا همین چند هفته پیش هم توی ذهنم بود ولی الان با دیدن قسمت ۱۷۴ زندگی در بهشت جواب سوالم رو فهمیدی و وقتی سبک زندگی مردم آمریکا رو توی سریال زندگی در بهشت دیدم اوضاع واقعی آمریکا رو دیدم و فهمیدم که اونجوری نیست اصلا و…..
۳-دیدنِ مستندات «برنامه سفر به دور آمریکا» و «سریال زندگی در بهشت» چه تغییراتی در نگرش شما درباره آمریکا در این جنبه ها ایجاد کرده است.
و تیکه خوب کار اینه که الان باور هام نسبت به گذشته هزاران برابر راجب جهان کشور های دیگه مردمان دیگه و بخصوص آمریکا با دیدن زیبایی های این کشور تغییر کرده ان
اینکه یه کشور سر سبز و زیبای زیبا است طبیعت فوق العاده و عالی که داره پارک های زیبای توی شهر درختان و فضای سبز فوق العاده توی شهر و در کنار خیابان ها و جاده ها اتوبان ها …. اینکه شهر ها پر از ساختمون های زیبا و بزرگ و خشگل هستند خونه های رویایی و عالی رنگ های شادی که توی شهر استفاده شده و در خیابان هاو پیاده رو ها وجود داره اینکه که مردم به تمیزی محل زندگی و شهر شون اهمیت میدن و اون رو تمیز میکنن و تمیز نگه میدارن و بعد از جشن ها و مهمونی ها با هم دیگه زباله هاشون رو از تو خیابون و محل زندگیشون جمع میکنن و در کارها به همدیگه کمک میکنن و همکاری بینشون وجود داره و همیشه به دنبال شادی هستند و با کوچیک ترین چیزا ها شاد میشن و به دنبال دلایلی برای شاد بودن هستند و چقدر ساده لذت می برن و خوش میگذرونن با هم دیگه شوخی میکنن با رعایت احترام به یکدیگر و هیچ محدودیتی برای لذت بردن ندارن و اون کاری رو که بهشون حس خوب میده رو انجام میدن فارغ از نطر افراد دیگر که چه چیزی میگن مثلا سن توکم است یا زیاد است یا این کار زشت است یا نه و….
جلوی دوربین وقتی که دوربین رو می بینن دست تکون میدن میخندن صحبت میکنن و چقدر ساده میگرن همه چیز رو و لذت می برن از همه چیز و با خودشون در صلح هستند اینکه دوست دارن با همه ارتباط برقرار کنن و با همه گرم می گیرن و اینکه خانواده های خوبی وجود داره و هر کس به هر دلیلی اگه تنها باشه شاده و با خودش در صلح هست و لذت می بره و به قول استاد چقدر رفتار شون توحیدی هست و ساحل زیبایی که امریکا داره با ماسه های سفید و رویایی و تمیزی عالی و درجه یک اون و از فروشگاه ها ورزشگاه ها و….گرفته تا رستوران های خوب اینکه توی یک از رستوران ها پول به سقف رستوران چسبیده بود و چقدر زیبا و تحسین بر انگیز است این موضوع اینکه این همه فراوانی و ثروت وجود داره و اینکه اون رستوران پر از مشتری و آدم های خوب و درجه یک بود و اینکه آزادی وجود داره و هر کس با هر دینی و هر مذهبی با هر نوع لباس و پوششی که دوست داره می تونه بگرده و …
و آزادی کامل رو داره و اینکه هر کس هر شغلی داره اون کار و مسئولیت رو به درستی انجام میده و لذت می بره از کاری که داره انجام میده
و کلی زیبایی و اتفاقات خوب دیگه که درون ذهن من باور های خوب و قدرتمند کننده ای بوجود آورده و هر روز در حال رشد و تقویت هستند و باور های محدود کننده و ترمز های مخفی که در ذهن من در مورد آمریکا وجود داشته و خودم نمیدونستم رو تغییر داده و یه ذهنیت خوب درباره ی آمریکا الان تو ذهنم هست که با دیدن زیبایی های بیشتر و اتفاقات بهتر مردمان شاد تر و تمام چیز های فوق العاده باعث تقویت و گسترش این نوع دیدگاه در من میشود و میتونم از این جنس اتفاقات و افراد رو در زندگی خودم تجربه کنم .
خوشحالم و خداروشکر میکنم که توی این سن کم و پایین و توی این مدت به این آگاهی ها و شناخت از دنیای اطرافم رسیدم ودر حال کار کردن روی خودم و ذهنم هستم و در روند خلق چیزایی که دوستشون دارم و ساخت زندگی دلخواهم هستم و هر روز سعی میکنم از دیروزم بهتر باشم و بیشتر روی باور هام کار کنم زیبایی های اطرافم رو ببینم بابت نعمت هام سپاسگزار باشم و مسائل رو ساده بگیرم و با کوچک ترین چیزا ها شاد باشم و شادی کنم و لذت ببرم و مسیر و روند رسیدن به خواسته هام و تکامل خودم رو با احساس خوب طی کنم و از مسیر لذت ببرم چون تنها کاری که باید برای رسیدن به خواسته هامون انجام بدیم اینه که توی احساس خوب بمونیم و بتونیم ذهن خودمون رو کنترل کنیم و کانون توجه خودمون رو بر نکات مثبت بزاریم
خدایا بسیار خوشحال و شاکرم که در جهان عالی و زیبایی زندگی میکنم با مردمان خوب و قوانین درست و ساده و روشن و…..
سلام و خدا قوت به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته بامحبت و گلمون ،
استاد جان من از بچگی چون عموم امریکا بودند و خانمشون هم امریکایی هستند
یکی از آرزوهام رفتن به امریکا بود
در سن ۱۵ سالگی عمو به من می گفتن تو چون اشپزیت خوبه عمو جان می خوام ببرم امریکا اونجا واسه دوستان و برادران کویتی و …آشپزی کنی و کلی پولدار می شی …
منم تو عالم بچگی فکر می کردم تنها قابلیت من برای رفتن به امریکا آشپزی کردن هست
خلاصه هر بار که عمو دستپخت من و می خوردن این حرف و می زدن و من هم دلخوش به شوخی ایشون می شدم و فکر می کردم وای خدای من چی می شه عمو احمد من و ببره امریکا ولی خوب عمو فقط شوخی می کردن و صرفا یه ایده بوده نه واقعیت …
تو عالم بچگی تا جوانی از امریکا من ذهنیتی که داشتم یه نوادا بود ایالت اورگان و کارت پستال هایی که عمو برامون می فرستاد و کلی خوشحال می شدیم که واااای خدای من عمو مون برامون نامه فرستاده (پشت کارت پستال )
و کلی ذوق می کردم و به دوستام نشون میدادم و تنها افتخار زندگیم این بود که عموم امریکا زندگی می کنه و خانومش هم امریکایی هست و مسلمون شده بعد از ازدواج با عموم و اسمش دروسی کانتریمن بوده و الان شده مریم 😅
خدایا چقدر من پز دادم از بالای این عموی امریکا رفته و زن عموی امریکایی ،ولی خیلی حال خوبی بود…
بعدا که بزرگتر شدم و دانشگاه رفتم کلا دیگه اونقدر موضوع خاصی نبود امریکا بودن عمو احمدم و از ده دوازده سال پیش یکی از خواسته هام رفتن به امریکا بود دیدن نیویورک ایالت اورگان لاس وگاس و…
و ضمنا این و بگم ذهنیت من در مورد بافت اقلیمی و آب و هوایی امریکا همون ذهنیت قبلی بود که تو فیلم های وسترن دیده بودم فکر می کردم امریکا کشور خشک و صحرایی و بیابان با اون درختهای کاکتوس کج و ماوج هست نمی دونم چرا اینجوری فکر می کردم و زمانی که چندین قسمت از سریال زندگی در بهشت و دیدم عاشق فلوریدا شدم و یکی از بزرگترین خواسته هام اومدن به فلوریداست …
استاد عزیزم خلاصه من بدون اینکه قبلا خیلی تو فضای قانون جذب باشم از سن ۱۴ سالگی کتابهای موفقیتی و یه استادی که اون زمان خیلی همه می شناختن و الان سنشون بالاتره و مجله ی موفقیت و کتاب چه کسی پنیر مرا جابه جا کرد و غورباغه ات رو قورت بده و کلی کتاب از پائلوکوئیلو و نویسنده های دیگه می خوندم برای موفقیت و رسیدن به آرزوهام
سن ۱۹ سالگی هم ازدواج کردم با یه پسر ۲۴ ساله که اونم رویایی رفتن به امریکا رو داشت و و بعد ازدواج واسه کانادا اقدام کردیم و چون امریکا رفتن خیلی راحت نبود
واسه مونترال کبک اقدام کردیم و بعد از یکی دوسال نوبت مصاحبمون رسید و رفتیم سوریه سفارت کانادا و مصاحبه رد شدیم چون من هیچی زبان فرانسه یاد نداشتم و همسرمم امتیاز ش مثلا شماره ۱۰ امتیاز ۴ رو گرفت و کلا رد شدیم و دست از پا کوتاه تر برگشتیم ایران
می دونم اینهایی که می گم مرتبط با سوال و درخواست شما نیست
ولی خوب زنجیره وار به هم وصله و الان واسه اولین بار تو زندگیم دارم داخل یه فضای تقریبا عمومی می نویسم
خلاصه بعد از شکست در رویای رفتن به مونترال زندگی ما دیگه زندگی نشد و با داشتن یه پسر ۲ ساله بدون اینکه خانوادم بفهمند از همسرم جدا شدم چون خواسته ی اون جدایی بود و فکر می کرد من یه دختر خنگ هستم که دانشگاه نرفته و تو هیچ زمینه ای قابلیت نداره و تنها قابلیتش خونه داری و آشپزی و شوهر داری هست و خیلی خیلی استاد جان تخریب شخصیتی شدم و وقتی گفت جدا شیم و به حساب خودش منطقی تصمیم گرفته بود من برای خودم ارزش قائل شدم و گفتم اوکی به شرط اینکه خانواده ام متوجه جداییمون نشن اوکی بریم توافقی جدا بشیم و فکر کنم راحت ترین و باحال ترین طلاق دنیا رو ایشون داشت بدون شکایت و هیچ دردسری تازه شورای حل اختلاف بود اون زمان اونها رو هم توجیه کردم که قبول کنن ما جدا شیم و بهشون اطمینان دادم ما دوباره بر می گردیم با هم و….
خلاصه جدا شدیم و زندگی من از اونجا شروع شد سال ۸۴ سالی پراز ترس شادی اضطراب و امید به آینده بود
وااای استاد زندگی من پر از تلاطم بود چون پدرم قبلا گفته بود اگر طلاق بخواد بگیره سرش و می زارم لب باقچه و می برم حالا پدر من اینکاره نبود ولی اینقدر ابهت داشت که من باور کرده بودم و هیچی نگفتم و پدرم بعد از ۴ سال از زبون خودم شنید که جدا شدم
و مادرم و خواهر و برادرهام بعد از ۸ ماه و به خاطر این پنهان کاری خدا می دونه چقدر اذیت شدم و چقدر زجر کشیدم و الان می فهمم اشتباه کردم
ولی خوب اگر قرار بود خانواده ها با خبر بشن یه جدایی پر از جنگ و دعوا و برو بیا و استرس دادگاه و کلی مکافات داشتم به عقل و فکر اون موقع دلیلم برای نگفتن این بود
استاد بعد از جدایی تصمیم گرفتم سرکار برم و زندگیمو و خودم بسازم
پسرمم با من زندگی می کرد از طریق یه دوست یه کار منشیگری و دفتر داری پیدا کردم شهرک صنعتی یه کارخونه ی ساخت قطعات خودرو بود و باید ساعت ۵ صبح تو ایستگاه می بودم که سوار سرویس بشم
و ساعت ۴.۳۰ صبح پسرم و می بردم مهد کودک یه کوچه پایین تر از خونم و از اونجایی که خدا با من یار بود و هوامو داشت مربی پسرم خونشون طبقه ی بالای مهد بود و باهاش صحبت کرده بودم و زودتر از همه پسرم و تحویل می گرفت و می تونستم به سرویس برسم
با حقوق ماهی ۲۰۰ هزار تومان باید زندگیمو و می چرخوندم و کلی اتفاقات قبل و بعدش برام افتاده بود که دیگه بخوام بنویسم یه کتاب ۵۰۰۰صفحه ای می شه
استاد من امیدم به آینده زیاد بود و گفتم باید برم دانشگاه و به خودم ثابت کنم خنگ و کم هوش نیستم و این و ثابت کنم به خودم و همسر سابقم اون خودش دوتا مدرک لیسانس داشت و من دیپلمه بودم …
بعد از اینکه خانواده ام فهمیدن و راحت شدم از این پنهانکاری رفتم و با خونواده ام زندگی کردم و بکوب نشستم واسه کنکور خوندن و تونستم کنکور قبول بشم و لی بخاطر اطلاعات اشتباهی که در وارد کردن عدد معدل دیپلمم تو سیستم داشتم بخاطر دو صدم نتونستم دانشگاه ثبت نام کنم و بالاخره سال ۹۶ من مجدد کنکور شرکت کردم و قبول شدم چند تا رشته ای که عاشقش بودم مدیریت جهانگردی و هتل داری و مهمانداری هواپیما
که من مدیریت جهانگردی و انتخاب کردم
ایده ام از انتخاب این رشته این بود که می خوام جهان دیده از دنیا برم فکر می کردم این رشته رو که بخونم می تونم دنیا رو بگردم به واسطه ی شغلم
و تا مقطع فوق دیپلم و بعد هم کارشناسی خوندم و لیسانس گرفتم لیسانس گرفتن برای من یه آرزو بود و کسی که لیسانس داشت از نظر من یه آدم خاص و خیلی باهوش بود
من سال ۸۹ مجدد ازدواج کردم و با یه آقایی که از من سه سال بزرگتر بودن و فوق العاده انسان مهربون و خوبی بودن و هستند
بالاخره من ازدواج کردم و استاد جان بدون اینکه بدونم این خواسته رو جذب کردم و با علم الانم متوجه می شم من همه ی این اتفاقات و جذب کرده بودم با خواسته هایی که داشتمو آرزوهایی که تو دلم بود
استاد جان من که همیشه خواب یه پراید سفید می دیدم همسرم بدون اینکه من بدونم اولین ماشینی که برام خرید یه پراید سفید بود که من تو رویاهام میدیدم و ضمنا اینم بگم بعد از جداییم سال ۹۵ گواهینامه ام گرفتم که ۶ بار آیین نامه رو رد شدم و دفعه ی ۷ قبول شدم و تست رانندگی و دفعه ی اول قبول شدم وااای که چقدر خوشحال بودم اون زمان بخاطر این موفقیت.
بعد از اون خواسته همسرم یکی پس از دیگری کشورهای مختلف من و مسافرت برد
ارمنستان تایلند شروعش بود و مقطع کارشناسی که بودم اونم به یاری و کمک همسرم که می گفتم من نمی تونم درسهای مدیریتی مثل اقتصاد و ریاضی و حسابداری و غیره رو بخونم گفت غزل تو برو جلو من با استادهات صحبت می کنم و استاد خصوصی می گیرم و تا تو بتونی لیسانس بگیری ، و همینطور شد و به کمک همسرم و همت خودم کارشناسی و ثبت نام کردم بعد از قبولی کنکور و رفتم واسه مدیریت جهانگردی یه دانشگاه بزرگ
کاردانیمون داخل هتل بود دانشگاه و خیلی اون حس و حال دانشگاه و نداشت چون فقط دوتا رشته ی جهانگردی و هتلداری بود
برای همین مقطع کارشناسی تازه معنی به دانشگاه واقعی و فهمیدم
خیلی عالی بود خیلی زیاد استاد جان من اواخر سال ۹۰ یه تحقیقی استادم داد بهمون که موضوع من کلیسای ساگرادا فامیلیا بود و برج ایفل پاریس و کوچکترین کشور جهان واتیکان در ایتالیا استاد من مرتب پای اینترنت می نشستم و در مورد این ها سرچ می کردم و عکسای خوشگل و اطلاعاتشون و جمع آوری می کردم و اونجا بود که با دیدن برج ایفل و عظمتش مو به تنم سیخ می شد و واتیکان و …خیلی برام جالب بود من کل مدت ۱۳ روز تعطیلی عید دنبال جمع آوری اسلاید و مطلب بودم واسه پروژه ام می خوام از جذبم بگم که الان می فهمم همشون و جذب کردم و قانون درست
استاد من ۶ ماه بعدش ۱۲ شهریور سال ۹۱ سوار بر هواپیما بودم تور اروپا گردی اول ایتالیا شهر رم و فلورانس بعد اسپانیا شهر بارسلون و بعد فرانسه شهر پاریس استاد به همین راحتی بعد از ۶ ماه من چون ذهنم مرتب دنبال این تحقیق بود تونستم جذب کنم و برم زندگیم به عالی ترین شکل ممکنش پیش می رفت احساسم عالی بود همه چیز خوب بود بعد هم هنگ کنگ و ماکائو دیگه اسم نمی برم کلی کشورهای دیگه رو مسافرت رفتم داشتم می شدم جهانگرد به معنای واقعی ،خونه ی شیک و بهترین منطقه ی شهر و ماشین های خارجی و طلا و جواهر های مختلف و هر چیزی که دوست داشتم مهیا بود چون همسرم واقعا من و دوست داشت و هر چی می خواستم و برام تهیه می کرد و طفلی همش می خواست من و خوشحال کنه
سال ۹۴ دخترم به دنیا اومد و همسرم بخاطر تولد دخترم برام یه ماشینی خرید که تو ذهنم می گفتم چه خوب بود این ماشین و می داشتم انگار کادوی زایمانم یه ماشین بود و همینطور خوشبختی رو خوشبختی و موفقیت یکی پس از دیگری و خرید خونه تو کیش بخاطر من و خرید باغ رویایی بخاطر من و خلاصه هر چیزی که که فکر کنید و من بدست آوردم کم کم حال دلم خوب نبود نمی دونم احساس می کردم یه خلا یی دارم اشباع شده بودم و به خواهر هام می گفتم بچه ها من همه چی دارم چرا شاد نیستم احساس می کنم همه چی برا م عادی شده دیگه ته همه چیو داشتم و زندگیم شده بود ورزش و باشگاه و کاشت ناخن و این قرو اطوارها و الکی گیر دادن به وزنم و …در صورتیکه همه چی اوکی بود و وزنم خوب بود و به قول بقیه من همیشه خوش تیپ بودم
نمی دونم تونستم منظورم و برسونم یا نه منظورم این بود که تنها دستاوردم و هدفم باشگاه رفتن و رسیدن به خودمو مهمونی گرفتن و خوشحال کردن بقیه بود مقطعی حالم خوب بود ولی یه چیزی کم بود متوجه نمی شدم چی کمه نگو از درون خالی بودم باید رو خودم کار می کردم اهل نماز خوندن و دعا کردن هم بودم ولی اونجوری مقید نبودم در واقع درکی که الان دارم و نداشتم اون موقع و کلی باور اشتباه و با خودم یدک می کشیدم
گفتم غزل تو از بچگی به نقاشی علاقه داشتی بیا برو کلاس نقاشی رفتم یه دور ه نقاشی ویترای یاد گرفتم و خیلی حالم خوب بود ولی بازم نتونستم شاد واقعی باشم
و تا دلتون بخواد این احساس بد و نارضایتی من و از عرش آورد به فرش و زندگی و جهان اون روی دیگه اش و به من نشون داد شریک همسرم زمانی که همسرم سرگرم برآورده کردن خواسته های من بود از فرصت استفاده کرد و کلاهش و برداشت و کلی همسرم دچار چالش شد و حتی یه شب که من با پسرم و دخترم و مادرم باغ بودم شب خوابیدم چون دوستامو و واسه ناهار دعوت کرده بودم بچه های دوره ی کارشناسی بودن ۵ تا دوست صمیمی بودیم
نوبت من بودکه دعوت کنم خلاصه قرار بود بیان و من چون صبح زود می خواستم آشپزی کنم از شب قبلش خریدا م و کردم و همسرمم گفتم نیاد و مامانمم چون تنها نباشیم با ما اومد و اون شب برعکس دفعات قبلی که من قفل در ویلا رو می بستم و کلیدش و می زاشتم رو میز اون شب برای اولین بار قفل و باز گذاشتم و گفتم چیزی نمی شه ما که سرایدار داریم و …
همون شب دزد زد و شیشه ی در و شکست و وارد شد و دیگه با چوب و چماق و سر صورت بسه وارد شدند و بماند اتفاقاتش و وقایع بعدش
فقط این و می دونم که به همسرم گفتم من دیگه نه باغ می خوام نه خونه نه طلا نه ماشین فقط امنیت می خوام و اگر شده برم ترکیه دیگه نمی خوام اینجا بمونم
استاد جان سه ماه بعدش من کل زندگیمو چه بخشیدم و چه فروختم و چه گذاشتم خونه ی خواهر و برادر به اتفاق همسرم و بچه ها رفتیم گرجستان سال ۹۶ و همسرم هم دچار بحران مشکلات با شریکش بود و کلی به مشکل خورد و مجبور بود چک هایی که کشیده بود و پاس کنه و جواب طلبکارا رو بده و (این و بگم همسرم مهندس عمران و برج ساز بود)
خلاصه من خوشحال که دیگه امنیت دارم و ارامش دارم اینجا تو تفلیس زیبا یکسالی بودیم و کلی تو نقاشی ویترای پیشرفت کردمو به واسطه ی دوستان خوبی که داشتم اونجادوتا نمایشگاه شرکت کردم و کلی فروش داشتم و خوشحال بودم همسرم در رفت و آمد بود
تا اینکه یکی از اون دوستاش که چک سفید امضا دستش بود امانت چک و پر می کنه وبه نامردی همسرم و ممنوع الخروج می کنه
و همسرم نتونست بیاد و من موندم و دوتا بچه و بعد با همسرم به اختلاف خوردیم و کل مشکلات و به گردن همسرم انداختم و مسبب همه چی اون رو می دونستم همسرم می گفت بیا ایران و من می گفتم کل زندگیمو دادم چرا باید برگردم ایران مردم چی می گن و همش مردم و ترس از برداشت مردم ، و دوستام و فامیل چی میگن و ….
همسرم از لحاظ روحی داغون شده بود
۸ماه ایران تنها بود و مرتب قهر و آشتی داشتیم
تا اینکه خونه و زندگی رویایی و قشنگی که تو تفلیس داشتم و گذاشتم گفتم برگردم ایران زندگیمو سرو سامون بدم ، بر گشتن همانا و دیگه بر نگشتن به تفلیس همانا
همسرم من و دخترم و ممنوع الخروج کرده بود
از اون رابطه ی عاشقانه و رویایی جز یه سراب هیچی دیگه نمونده بود یکسره به خدا شکایت می کردم خدایا چرا من مگر من چیکار کرده بود چرا زندگیم اینجوری شد و مدام گله و شکایت و حرفای منفی و داستان هایی داشتم که اصلا دوست ندارم تو فضای مثبت این سایت عنوان کنم
استاد خلاصه به مرز جدایی از همسرم نزدیک شدم یعنی تا دادگاه و شکایت و این چیزا پیش رفتم حتی وکیل گرفتم و طاقت نداشتم بدون اون امکانات زندگی کنم هر چند همسرم از خانواده ای مرفه بود و بیار مذهبی بودن خونوادشون و کلی ملک و املاک داشت و داره که به خاطر مشکلاتی شریکش همه فعلا به حالت ساکن مونده نه این می فروشه نه اون می فروشه سهمش و کلی داستان ها ی این چنینی
من یه روز نشستم و حسابی گریه کردم و گفتم خدایا من نمی دونم چیکار کنم واقعا درمانده شدم خودت من و هدایت کن من نمی دونم اشتباهم کجا بود من تسلیمم و خودت هدایتم کن و از ته دلم با خدا حرف زدم
فردای اون روز با همسرم صحبت کردم و بعد از جلسه ی دادگاه خودم با به نیروی فوق العاده بدون غرور شمشیرها مو انداختم و به همسر م گفتم بیا دوباره شروع کنیم تو دست بردار از دنبال کردن و گرفتن حقت از شریکت و من هم دیگه زندگی لاکچری ازت نمی خوام با همین هایی که هست حتی کمتر بیا دوباره شروع کنیم
اوایل موقع نقاشی از طریق کانال های تلگرامی ویس های مختلف و گوش میدادم و لابه لای اونها ویس های شما
هیچ شناختی از شما نداشتم و بعد از گوش دادن به فایلهای اساتید مختلف بعد از شش ماه جذب صحبت های شما شدم در واقع بیشتر به دلم نشست و هر چه بیشتر شما رو شناختم بیشتر عاشقتون و معتاد به حرفهاتون شدم
استاد الان نزدیک دوسال من رو خودم کار می کنم و از درون شادم و مرتب شکر گذاری میکنم
حتی با ابرها صحبت می کنم با ستاره با خدا اشکی که می ریزم اشک از سر شوق بخاطر نشانه هاش بخاطر اینکه خدای واقعی رو پیدا کردم بخاطر اینکه ترس هامو کنار گذاشتم ترس از قضاوت مردم و ترس از آینده
من در لحظه ی حال زندگی می کنم
بیست سال که می خوام قرآن و با معنی بخونم ولی نشد که نشد تا وقتش رسید
یه اپلیکیشن پیدا کردم که صوتی قرآن و معنی می کنه و روزی چند بار قرآن می خونم و خوابم کم شده فقط تشنه ی آگاهی ام فقط می خوام خودمو و جهان و بیشتر و بیشتر کشف کنم اینقدر معجزه و نشانه برام رخ داده که نگو نپرس از اینکه یهویی سفارش بگیرم واسه نقاشی برای گیفت یه کارخونه ی بنام و یه ماه رو پروژه ی سفارشات اونها کار کنم و درآمد میلیونی داشته باشم
منی که خدام همسرم بود فکر می کردم اون هست که من و می تونه به خواسته هام برسونه منی که ۱۰۰۰ تومان درآمد نداشتم و فقط مصرف کننده بودم من الان درآمد میلیونی دارم البته در کنار نقاشی فعالیت های دیگه هم می کنم فروش اینترنتی …
استاد جان من بدون ویس های شما و زندگی شما هیچم همه خونواده ام شمارو می شناسن
با اولین جذبم فقط تونستم فایل های قانون آفرینشتون و بخرم و مشتاقانه منتظرم تمام فایلهاتون و بخرم و با جون و دل اولین درآمدی که به اون سقف برسه حتما روانشناسی ثروت و بقیه فایلهاتون و خریداری می کنم استاد اینقدر باورهام و تغییر دادین اینقدر زندگیم و قشنگ کردید که فقط خدا می دونه شما چه کردید با من
استاد جان مرتب براتون دعای خیر می کنم و فقط از خدا می خوام همیشه سلامت و پایدار باشید و همچنان موفق
استاد همش حسرت می خورم چرا زودتر بیدار نشدم و همسرم می گه وقتش نرسیده بوده من الان شکر گذاری می کنم برای نعمت هایی که خدا بهم داده بود و شکر گذارشون نبودم
الان می فهمم چیکار کردم ولی خوشحالم از اینکه بجاش اونها رو دادم یه حال خوب و گرفتم از درون حالم خوبه دیگه نگران هیچی نیستم و می دونم خدا همه جا حضور داره پیشاپیش من حرکت می کنه و به مسیر درست هدایتم می کنه
رو در و دیوار و ایینه و دستشویی و همه جا جملات مثبت تاکیدی نوشتم و صدامو ضبط کردم و روزی یکی دوساعت پیاده روی می کنم و مرتب تکرار میشه تو مغزم این جملات کلا راه میرم ناخودآگاه زبونم می چرخه به سمت این جملات مثبت من تلوزیون نمی بینم خیلی مراقبم که ورودی ها مو کنترل کنم الانم که اینجا کلی از مشکلات سابقم گفتم و منفی بود داستانهاش ولی باز گفتم ممکن به درد خیلی ها بخوره این نوشته ها…
همیشه می گم خدایا شکرت برای آشنایی با استاد عباس منش و خانم شایسته ی عزیزم مرتب خداروشکر می کنم برای آشنایی با شما
استاد حلالتون این زندگی شیرین و عالی نوش جونتون نمی دونید چقدر دعای خیر پشت سرتون
استاد جان می دونم خیلی طولانی نوشتم دیگه دستم خواب رفته بس گوشی دستم بود و نوشتم
فقط یه نکته رو بگم پارسال یه مستند راجع به امریکا تلوزیون نشون داد و اونجا کلی شک به دلم افتاد از مردم فقیر و دائم الخمر و محیط های زشت و کثیف و آدمهای افسرده و می گفت اینجا هیچ خبری نیست و …مصاحبه با افراد درب و داغون …اونجا یکمی باورهام زیر سوال رفت ولی باز با دیدن فایلهای شما نظرم راجع به امریکا مثبت شده و دوباره برگشتم به رویای کودکیم و یکی از آرزوهام زندگی در فلوریداست
امیدوارم یه روز ی افتخار این و داشته باشم از نزدیک شما رو ببینم
ضمنا استاد عزیزم همیشه از خدا می خواستم تا قبل از اینکه ۴۰ سالم بشه به یه ثباتی برسم و بفهمم واقعا از زندگیم چی می خوام
و قبل ۴۰ سالگی بابزرگترین چالش زندگیم برخورد کردم و الان دنیا برام قشنگ تر شده با چیزهایی خوشحال می شم که قبلا بهشون اهمیت نمیدادم الان خدا از طریق نشانه هاش باهام صحبت می کنه اینقدر هدایتم می کنه که اشک شوق می ریزم از شدت هیجان
واینکه در یه فرصت دیگه حتما از هدایت هام براتون می نویسم
دوستتون دارم و همیشه شاکر خداوند بزرگم بخاطر اینکه من و به سمت شما هدایت کرد
پیشاپیش عذر خواهی می کنم از غلط های املایی و نوشتاری ام اگر قدرت بیان انچنانی نداشتم
ولی دلی بود نوشته هام و طولانی ترین نوشته ی زندگیم بود
سلام و درود به استاد عزیزم،خانوم شایسته و تمام دوستانی که کامنت هارو میخونن
درمورد موضوع فایل باید بگم که سپاسگذارِ استادم هستم بخاطر مطرح کردن این بحث که باعث میشه ما سفرکنیم به درون خودمون و چک کنیم که چه چیزاهایی رو همراه خودمون داریم و چه چیزهایی رو پذیرفتیم بدون اینکه به درست بودنشون فک کنیم و
درموردش تحقیق کنیم وقتی فکر کردم به این مثال که چه مطالبی و چه ویژگی هایی در مورد کشور امریکا در ذهنم دارم رسیدم به مواردی که تو اکثر ما که تو ایران رشد کردیم در مورد امریکا باور کردیم :
اینکه امریکایی ها ذاتا جنگ طلب و ستیزه جو هستن و هیچجوری بیخیال نمیشن و همیشه دنبال راهی برای براه انداختن جنگ و اشوب هستن
اینکه امریکایی ها صب تا شبِ زندگی شون صرفِ برنامه ریختن واسه نقشه کشیدن و به جون هم انداختن ادم های میشه
اینکه امریکایی ها حیله گر و غیر قابل اعتمادند
اینکه مردم امریکا چقدر از اوضاعشون ناراضی هستن چقدر از دولتشون ناراضی هستن چقدر هرروز اونجا اعتراض پشت اعتراض و اشوب هست و پلیسم داره صب تا شب با بیرحمی تمام با مردم معترض برخورد میکنه…
اینکه امریکایی ها همیشه هم ردیف مشرکین و کافرین به خدا قرار داشتن تو ذهن ما و تو شنیده ها و گفته ها به ما
اینکه بی خدایی و شرک تمام این کشور رو فراگرفته و طوفان و سیل و آتیش گرفتن جنگل هاشون و این داستانا هم نشونه همین موضوعه!
اینکه مردم امریکا ادم های سرد و بی روح و بی اعصابی هستن که تا یکم بهشون فشار بیاد اسلحه رو درمیارن به هم دیگه شلیک میکنن
اینکه نا امنی اونجا خیلی شدیده و دزدی و خیانت داره براحتی همه جا انجام میشه
و خیلی چیزهای دیگه که لازم نیست
اینا که گفتم مواردیه که تو ذهن من در مورد این کشور نقش بستن بدون اینکه خودم با تحقیق بهش رسیده باشم همینجوری طبق شنیده ها و گفته های بقیه پذیرفتمشون !
خوب حالا اگه بخام تصویری که از امریکا بعد از دیدن مستندات سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت در دهنم هست رو با قبلش مقایسه کنم نتیجه کاملا متفاوته! :
اینکه ازادی حرف اول رو در امریکا میزنه
ازادی در نحوه نگرش در نحوه زندگی در بیان نظرات در پوشش و…
اینکه امریکا و امریکایی ها انقدر مشغول لذت بردن
و در لحظه بودن خودشون هستن که وقتی واسه پرداختن به بقیه ندارن اصلا
اینکه یک ایرانی میتواند براحتی به امریکا محاجرت کند و به هر انچه که میخواهد در اونجا برسد و هر امکاناتی که اراده میکند رو داشته باشد و کوچکترین مشکلی نداشته باشه و انقدر روابط صمیمی و عالی با امریکایی ها داشته باشه انقدر دوست های امریکایی خوب داشته باشه و لذت ببره از زندگیش انقدررررر همه چیزش راحت رقم بخوره این به نظر من بزرگترین باور و پیشفرضی هست که سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا تغییرش داده.
اینکه مردم امریکا مردمی کاملا در صلح با خودشون
با بیرون خودشون هستن و شاد بودن و لذت بردن از زندگیشون رو همیشه در اولویت دارند
اینکه امنیت و ارامش در بالاترین سطح خودش در کشور جاریه و مصداقش هم بارها و بارها استاد عزیزم به تصویر کشیدن
اینکه امریکا و مردمش ایمان داشتن رو در عمل نشون میدند نه در حرف
اینکه امریکا و مردمش موحد بودن رو در عمل ثابت میکنند نه در حرف
اینکه زیبایی و سرسبزی ابشارهای بی انتها و اثار باستانی فراوان و استیت پارک های وسیع و طبیعت زنده و پویا باران های هروزه که پاکی و تمیزی رو هرروز رفرش میکنن و مردمی که با اغوش باز و روی خوش پذیرای هر کسی از هر نقطه ای از جهان هستن بدون کوچک ترین مقاومتی خوش ترین روی خودشون رو به هرکسی که باهاش در ارتباط هستن نشون میدهندو همه اینها برخلاف چیزهایی هست که من و شما در مورد این کشور شنیدیم و باورکردیم.
میخام بگم که چقدر گوش دادن به این فایل و فکر کردن به این موضوع و نوشتن مثال هایی از مواردی که در بک گراند ذهنمون داریم اما حالا میفهمیم اشتباه هستن باعث میشه تو سایر موضوعات راحت تر شک کنیم به دانسته هامون راحت تر شک کنیم به چیز هایی که شنیدیم چون الان با این کار و نوشتن این تفاوت باورهای ما در مورد امریکا و واقعیت این کشور به این نتیجه رسیدیم که باورهای ما چقدر بی پایه و اساس تشکلیل شدن پس تو سایر موضوعات هم باورهایی داریم که فقط بواسطه گفتن بقیه پذیرفتیمشون.
استاد جان سپاسگذارتم واسه طرح این موضوع و سوال و واداشتن ما به واکاوی خودمون و پیدا کردن باگ های دهنمیون و بهتر شناختن نحوه عمل کرد ذهنمون خیلی ازت ممنونم استاد جان خیلی خیلی سپاسگذارم
استاد جان بواسطه تولید این محتوا و به تصویر کشیدن زندگی پر برکتتون که هرروز داره زندگی مایی که ازش استفاده میکنیم رو بهتر و بهتر میکنه هزاربار ازتون ممنونیم و سپاسگذاریم بخاطر سفر به دور امریکا و سپاسگذاریم بخاطر زندگی در بهشت ❤
ممنونم از همه دوستان که وقت گذاشتن و خوندن کامنتم رو
باسلام به استاد عزیزم … خانم شایسته عزیز و تک تک شما دوستان عباسمنشی گل
من قبل از دیدن سریال های سفر به دور امریکا و سریال زندگی در بهشت خیلی شناخت خاصی از کشور امریکا و مردمش نداشتم و هر چی ک میدونستم فقط شنیده هایی بود ک تو اخبار ایران و صداو سیمای ایران بوده.
بابای من بشدت اخباردوسته!!! همه میدونن ک اخبار ایران بشدت از کشور امریکا بد میگه و هروقت اتفاقی تو امریکا رخ میده تا چند روز تیتر اول اخبار و روزنامه هامونه…
خدا نکنه تو امریکا یه قتل رخ بده تا یک هفته فقط از اون اتفاق خبرمیزارن…
حاضرم قسم بخورم که تا قبل از دیدن سریال های زندگی دربهشت و سفرهای استاد به دور امریکا همیشه فکر میکردم مردم آمریکابشدت نژادپرستن ..اسلحه به دستن و راحت به دیگرون تیراندازی میکنن…رابطه نامشروع و بی بند و باری تو زندگیشون موج میزنه… حتی یادمه اخبار از تیر اندازی و قتل و عام تو مدارس امریکا زیاد خبرمیزاشت !!
همیشه برام سوال بود ک چرا این بچه ها براحتی اسلحه به دستن و چقدر از درون داغونن ک به راحتی تو مدرسه دست به چنین جنایتی میزنن.
طبق گفته استاد من واقعا فکر میکردم کشور امریکا پراز بیابونه ک داخلش پراز کاکتوسای غول پیکره …نمیدونستم ک اینقدر سرسبز و قشنگه
بعد ازدیدن سریال های استاد خیلی از باورهام عوض شد
بشدت عاشق کشور امریکا شدم …از هر لحاظ
۱- وقتی استاد با ماشینش یا پیاده تو خیابونای امریکا قدم میزنه از فضایی که میبینم بشدت لذت میبرم ک حتی یه دونه زباله رو زمین نیست..خیلی وقتا تا آخر سریال چشمم به خیابونا و اطراف دریاس .تاببینم یه آشغال میبینم؟؟ برخلاف ذهنیتی که از مردم امریکا تو ذهنم ساخته شده بود باورم نمیشد ک اینقدر مردم بافرهنگی هستن..
از طبیعتش ک واقعا دیوونه ش شدم.منی ک فکر میکردم آمریکا یه بیابونه با کلی کاکتوس…یاد کارتن لوک خوش شانس مینداخت منو. خلاصه بگم بعد از دیدن سریال هایی ک توسط استاد و خانم شایسته عزیز ساخته شد خیلی به امریکا و مردمش علاقه مند شدم. مردمی شاد…مهربون…با فرهنگ و خانواده دوست.
توضیحاتم یه خورده زیاد شد.
برای تک تکتون از خدا سلامتی…ثروت و سعادت در دنیا و آخرت میخوام
با سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته ی عزیز ودوستان گلم خدا رو بسیار سپاسگزارم کهعضواین خانواده هستم وباسپاس فراوان برای این همه تلاش وزمانی که صرف میکنید تا باورهای مارو از همه نظر ارتقا بدین
وباز هم خداوندرا بسیار سپاسگزارم که علی رغم بمباران تبلیغاتی که علیه کشور آمریکامخصوصادر دهه شصت درکشور ما رواج داشت من هیچوقت ذهنیت بدی نسبت به این کشور نداشتم وفقط باور نداشتم و راستش جرات نداشتم که بخوام وآرزو کنم مسافرت یا مهاجرت را وخیلی دور ودست نیافتنی میدیدم وهمیشه بخودم میگفتم من کجاو… آمریکا کجا
وخدا روشکر بعد از اشنایی بااین سایت الهی تازه جرات وجسارت خواستن در من به وجود اومد وباور کردم که میشودخواست ومیشود رسید
وخدا رو شکر میکنم که در این مدت به این آگاهی رسیدم ومتعهد شدم که تا دست از تلاش برندارم تاروزی که مهاجرت کنم
و با دیدن هر قسمت از سفرنامه وزیباییهای این کشور شور وشوق واشتیاق در من بیشتر وبیشتر میشه
استاد عزیزم مشتا قانه تلاش میکنم که یک روز شما را در آمریکا ملاقات کنم
به نام الله مهربان سلام به استاد عزیزم خانم شایسته نازنین و همه دوستانه هم فرکانسی عذر می خوام اگر کمی پراکنده گویی میشه ولی دوست داشتم نکاتی رو بنویسم چون احساس می کنم واقعا مدیون این دو تا سریال بسیار ارزشمند هستم یکی در مورد خانم شایسته که برای من الگوی بسیار ارزشمند شدن خب جامعه اون چیزی که در مورد روابط عاطفی به من گفت این بود که بحث آرایش زیورآلات بلندی مو و یکسری مسائل ظاهری رو خیلی موثر میدونستن برای نگه داشتن رابطه عاطفی وقتی دیدم مریم جان با موی کوتاه بدون آرایش بدون زیورالات خاصی ناخن کوتاه که ندیدم لاک زده باشند با کفش اسپرت این چنین رابطه عاشقانه ای رو داره واقعاً معیارهای من تکون خورد من موهای فر بلندی داشتم و همیشه این بلندی رو برای زیباتر دیده شدن نگه میداشتم ولی یه روز تصمیم گرفتم برای راحتی خودم برم و مثل مریم جون کوتاه کنم آرایش رو گذاشتم کنار کفش پاشنه داری که اذیت میشدم اسپرت رو جایگزین کردم چقدر دوستانن به من می گفتند برو بینی ت رو عمل کن و من گفتم حاضر نیستم برای اینکه از نگاه دیگران پسندیده شم خودم رو به زحمت و رنج بندازم من با همین چهره باید بتونم زندگیم و خلق کنم چون زندگی من با فرکانس م ساخته میشه نه تفاوت های ظاهری
آدم خیلی از زندگی ها رو میبینه که وقتی مرد چند روز بنا به دلایل خونه است زن به ستوه میاد و دوست داره که کمتر کنار هم باشند ولی میبینیم که خانم شایسته و استاد هر روز با همند و هر روز عاشقانه تر از قبل واقعاً این دوتا سریال دنیای جدید و متفاوت را برای من باز کرد دیدم بابا آدم می تونه چه چیزیهایی تو زندگی داشته باشه توی کشور آزاد که هرکسی میتونه با هر پوششی که دوست داره بیاد بیرون و نگاه های حریصانه آدمها اذیتش نکنه و کاملاً عادی و پاک از گشت و گذار ش لذت ببره واقعا میدونم که همین حجاب اجباری خود شر که و به قول قرآن آیا زمین به اندازه کافی گسترده نبود که مهاجرت کنی و تحت ظلم قرار نگیریم کشوری که اینقدر مردم در صلحند راحتند شادند به راحتی و با امنیت حتی کنار دریا میشه ازشون فیلم گرفت و آنها با لبخند از تو استقبال کنند من همیشه وقتی از کنار دریا و پوشش خانمها فیلم میگیرید هنوز در حیرتم آخه چطور ممکنه من تو کشور اسلامی با یه تیپ معمولی میرم بیرون و نگاه ها من و معذب میکنه و آنجا اینقدر این مسائل ظاهری براشون عادی راحت شده و برای ما مهم ترین موضوع
من میفهمم که اونها لذت رو خیلی فراتر از ما در آزادی شادی محترم و ارزشمند بودن احترام به تفاوت ها لذت بردن از تمامی امکانات تفریحی ورزشی و این حد از طبیعت بی نظیر سرسبز و پرآب شاد بودن به هر بهانهای و تمرکز و شادی و زیبایی واقعاً رابطه عاشقانه شما با مریم جان خیلی برای من درس داشت که میشه واقعاً یک چنین زندگی عاشقانه ای داشت برعکس تمام حرف هایی که از جامعه شنیدیم که بالاخره زندگی اوایلش خوبه و چقدر دوست دارم کلمه عاشقتم رو که بین تون جاری هست من حتما اینو در روابطم به کرات خواهم گفت به لطف الله
اینکه آدم این حد از فراوانی نعمت رو توی زندگیتون میبینه که هر چی میخوای راحت سفارش میدید بدون هیچ دغدغه مالی هرچی کیف میکنید میخرید واقعاً فوق العاده است من یه درس بزرگ از خانم شایسته گرفتم و اینکه من برای انجام کارهای خونه تنبلی می کردند تا این حد از تمیزی رو که خانم شایسته نشان دادند برای من کار سطح پایین و اتلاف وقت بود
بعد از این فایل تغییر کردم و کلی به تمیزی و آشپزی اهمیت بیشتری میدم همیشه فکرم این بود که مستخدم بگیرم در آینده و اینکارها رو بکنه این حرفهای خانم شایسته واقعا نگرشم رو تغییر داد
اینکه این کشور اینقدر عالیه که آشغال تو خیابون و پیاده رو و جوی آب نمی بینید می دونید چقدر ارزشمنده اینکه اینقدر آب و طبیعت عالی وجود داره اینقدر ماشین های شیک و تمیز و مدل بالا با چه نظم و فاصله ای تو خیابون ها حرکت می کنند می دونید چقدر ارزشمنده این که هرگز با این صحنه مواجه نمی شه که تو پیاده رو داری راه میری و موتورسوارها از کنارت رد می شوند چقدر با ارزش اینکه همه جا مسیرهای امن و زیبایی برای اسکوتر و دوچرخه و پیاده رو هست چقدر عالیه �ن چه صحنه هایی رو توی پیاده روی می بینی که طبیعتی که رودخانه طویل و زیبایی چه خانههای باشکوهی با چه حیات و چمنزاری چه پارک هایی که ساختمان های بلند و تمیز و شیک و نوسازی اینکه شما توی یک برج فوق العاده هستید و چنین ویدیو و استخر روباز عالی داره با تمام امکانات چقدر نگاه من رو به امکانات دنیا تغییر داد اینکه پلیس اینقدر خوب و مهربون و کار درسته اینکه تو میتونی با لباسی که تو خونه بهت نداری برای انجام کارهای بیرون به راحتی با همون لباس بری بیرون و نیاز به یه عالمه لباس رسمی نداره که بپوشی اینکه مردم این کشور صادق و درستکار دارند و این حد از امنیت وجود دارد که کسی وسایل سفارش ت رو دم در نمیبره کسی وارد خونت نشه در باز باشه کسی دیواری دور خونش نداره این که دیدم به عکس چیزهایی که شنیدم اونجا ثبات خانوادگی وجود داره اتفاقاً خیلی بهتر از ایران همین که میبینی خانواده چقدر تعداد فرزندان زیاده وقتی دیدم مهمانان شما ۴ یا ۷ بچه دارند واقعاً تعجب کردم که این نشون میده چقدر تعهد وجود داره � خودمون اگر یک فرد سبزه میونمون باشه چقدر مسخره میکنیم تا چه برسد که از این نژادها و رنگهای مختلف میونمون باشد واقعاً ظرفیت این را داریم که ملاک انسانیت قرار بدهیم و معیارهای ظاهری این که حتا اسلحه آزاد ولی با این حال این حد اصل هست چقدر برای من جالبه اینکه کشوری هست که به قول شما کمی متفاوت از اروپا روی شکرگزاری توجه خاصی دارند و کمتر اهل سیگار و مشروبات هستند و اینکه سیگار رو تا سن ۲۱ سالگی ممنوع کردند و اینکه برای آشغال ریختن اینه جریمه رو برداشتند این عالیه �ن که به ما گفته بودند مردم امریکا دشمن شما هستند و بعد میبینیم بندگان خدا اصلا نمیدونن ایران کجاست و اینکه چقدر برای کشورشان و پرچمشون ارزش قائل اند ممنونم از شما استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان به خاطر تمام زحماتی که برای تهیه این فایل ها کشیدید و واقعاً باورهای ما رو دگرگون کردید
سلام استاد عزیز تشکر میکنم بابت این فایل های زندگی در بهشت که فوق العاده بود هر روز 3-4 تا قسمت نگاه میکردم اگر یک روز نگاه نمیکردم حالم خوب نبود مرسی به خاطر فایلهای رایگانتون که عالین
من قبلا فکر میکردم اونجا ناامنی و روابطشان خرابه خیانت میکنن کشور خشک و صحرایی و …
اینارو هم از روی فیلم ها و اخباری که میدیدم و حرف های دیگران که اونا هم از روی فیلم بود
اما وقتی این دیدم تعجب میکردم اینقدررررر کشور زیبااااااااست خیلی زیباست و کلی درخت داره همش منتظر بودم ببینم این درختان تا کجا هست اینقدر بارون میاد اونجا و اینقدر متعهدن و اینقدر مستقلن و شادن و عالین و از ارزش ابزار استفاده میکنن و کارهاشون مستقلانه انجام میدن و مسئولیت پذیرند اینقدر برای فرزندانشان وقت میزارن و اینقدر مردمانشان خوبن یه سوالی هم که پیش اومد ما تو انتخاب همسر دنبال بهترینیم اما اونجا که همه خوبن چطوری انتخاب میکنن بین این همه آدمهای خوب و اینکه تو کارشون اینقدر مسئولیت پذیرند و عالی و گاها تک نفره انجام میدن و با حال خوب جواب میدن به سوالات و اینقدر از تنهایی خودشون لذت میبرن و با خودشون در صلحن و نقاب ندارن که اثبات کنن من اینم خود واقعیشونن
به طور کلی دیدم تغییر کرده و احساس میکنم اونجا ی دنیای دیگست که مردم بیشتر به خدا نزدیکن و انسانن
به نام رب و فرمانروای کل جهان ها
سلام استاد جان
این اولین مسابقه ای هست که من میتونم داخلش شرکت کنم و زمان ازش نگذشته.میخواستم برم جواب بقیه رو بخونم ببینم چی نوشتن ولی گفتم نه بزار اول دیدگاه خودم رو بنویسم بعد برم سراغ بقیه گفتگو ها.
من زمانی با سایت اشنا شدم که تقریبا اوایل سریال زندگی در بهشت بود و کلن از سفر به دور آمریکا خیلی بیشتر خوشم میومد و زندگی در بهشت رو وقت تلف کردن میدیدم ولی الان …. دیگه خودتون اینقدر شنیدین که کشش نمیدم میدونید چه جوری بوده اوضاعم.
قبل از دیدن این سریال ها ی سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت من تصوری که راجب امریکا داشتم بیشتر مربوط بود به فیلم های هالیوودی که میدیدم و خوب من خیلییی زیاد فیلم میدیدم،از سمتی اخبار ایران هم بود ولی خوب همش میگفتم ایران چرت میگه ولی بازم یه ورودی اشتباه و منفی ای بود.
در مورد بنیان خانواده من فکر میکردم یه زنی و یه مردی همینجوری پیش همن حالا نه به خاطر بچه هاشون برای خوشگزرونی و بعد از یک مدت هم میرنو و کاری به کار هم ندارن به راحتی و اصلن در واقع این بود تصورم که خانواده ای اونجا تشکیل نمیشه!به چشم چند فرد متفاوت با جنسیت متفاوت و با سن های متفاوت میدیدم که داخل یک خونه جمعن و زیاد کاری به کار همم ندارنو کلن مثل ایران اینطوری نیست که براشون مهم باشه خانواده.
در مورد روابط اجتماعی هم انگار یه سری آدم خودخواه میدونستمشون و سرد که زیاد با کسی گرم نمیگیرن خیلی خشکن شاد نیستن یه جورایی تو ذهنم آدمایی به شدت عصبانی بودن که هر لحظه میخواستن به کسی حمله کنن و بزننش و … از این جور چیزا.
برای امنیت اجتماعی هم خوب من فکر میکردم مخصوصا در مورد خانم ها هستن کسایی که اذیت کننو و متلکو و همچین چیزایی و یا اینطور بود طرز تفکرم که انگار اغلب مردم اسلحه دارن و تو نمیدونی کدومشونه و هر لحظه ممکنه تیر اندازی اینا اتفاق بیافته و اینطور مسائل که بیشترش هم مربوط به اخبارها بود مخصوصا اینکه من فک میکردم جای جای امریکا خیلی افراد هستن که اعتراض میکننو و اینا و یا حتی من فکر میکردم خیلیییییی تعداد بیخانمان های این کشور زیاده و اصلا شغلی وجود نداره و همه بیکارن و گوشه خیابونن و دو تا لقمه غذا خوردنشون موندن و نمیدونن از کجا جور کنن شکمشون رو پر کنن.
مخصوصا در مورد سیاه پوستای این کشور تصوراتم خیلی اشتباه بود و فکر میکردک آدمای به شدت عصبی و پرخاشگر هستند که بیشترشون بیخانمانن و خانوادم که دیگه کلن هیچی و تازههههههه فکر میکردم کلن همشون مواد فروش . دراگ دیلرن!!!
اینا رو که الان مینویسم یادم نبود تازه داره یادم میاد چه افتضاحی بوده تو ذهن من.
آره دیگه سیاه پوستا همشون تقریبا مواد فروش و بدبخت بودن و تازه خود کشور هم اصلا باهاشون رفتار مناسبی نداره و همشدر حال کشتن و زندانی کردن سیاه پوستاشه.
بعئ نمیدونم از کجا ولی فکر میکردم دزدن به شدت یعنی دیده بودم خیلی راحت یه فرد عادی میاد و وسیله ها رو میدزده و میبره و کلن دزد زیاده اونجا .خیلی وقتام اصلا نمیفهمیدن دزدی شده.
و همینطور کلن کار خلاف اونجا به شدت زیاده و چمیدونم پلیس فاسد داره اونجا و خیلی تز این جرم و جنایت ها اینقدر وحشیانه و مخفیانست که کسی حتی پلیساشون هم نمیدونه حتی بعضی پلیساشون تو ذهن من فاسد بودن.
اینا همش مال اون فیلم هالیوودیاست !!
خلاصه از نظر طبیعت من فکر میکردم مثل ایران فقط حاشیه هایی که اطراف اقیانوسن سرسبزه و بقیه جاها بیابونیه یا کلن سرد و یخیه .
برای مذهب فکر میکردم کلن خدا نمیشناسن اینا و مذهبی نیستن.
کیفیت کسب و کارها رو هم فکر میکردم خیلی کسب وکارها شکست میخوره انگار زود دچار رکود میشن و برای صداقت مردم که خوب کاملا دروغگو و بدون احساس میدیدمشون.
تو یه نگاه بخوام بگم آدم فضایی بودن برام.
و حتیی من خیلی فکر میکردم هوای امریکا کلن خیلی آلودگی و خاکستریه و گرمه و اصلن آسمون رو نمیشه دید حتی.
یا خیلی به شدت افراد بی بند و بار و بدون تعهدی میدونستمشون و هی میگفتم اینا چه جوری از خودشون بدشون نمیاد؟
چرا این نگرش رو هم داشتم که برای ورودی هام بود که از طریق اخبار بود فیلم ها،بازی ها ، کلیپای کوچیکی که داخل اینستا دیده بود ،تعریف های دیگرانی که اونجا بودن یا کلن خارج از ایران بود و مهم تر از همه ضرب المثل معروف آسمون همه جا یه رنگه
این ضرب المثله هم حتی با عث شده بود من فکر کنم امریکا تو هر موردی از ایران حتی بدترم هست چون اسمون اونجام همین رنگه.
ولی به تمام اون چیزایی که اون بالا نوشتم
الان آمریکا رو بهشت میبینم از هر نظری کاملا خلاف تصورات من بهم ثابت شد .
مردم مهربان صادق خنده رو زیبا راحت توحیدی به شدت و دیدم که چه قدر خدا رو بیشتر حضورش رو حس میکنن و زندگی هاشون.
افراد به شدت ثروتمند که برای راحتی خودشون و تفریحاتشون ثروت رو خرج میکنن و واقعا خوش میگزرونن در صورتی که قبلن فکر میکردم اینقدر بی پولن که برای چهار قرون باید سگدو بزنن تازه تفریحاتم ندارن کلن.
دیگه خونه های زیبا و عالللیییییی اصلا ثروت میباره از این کشوری که من فکر میکردم فقیره و میگفتم چرا یک کشور فقیر باید ابر قدرت باشه!
ماشین های زیبا و نو تمییز اصلا همه جای این کشور تمییزه سرسبزه و وقتی گفتین من حتی 25 ساعت هم رانندگی کنم بازم سرسبزه من بازمم این باورهای اشتباهم ریخت.
بعد من دیدم که چه قدر این کشور کسب وکار خود ساخته داره و چه قدر موفقن چه قدر دنبال کارمند مگردن چه قدر شغل وجود داره اونجا و چه قدر افرادی که کارسون رو انجلم میدن خوشرو هستن در صورتی که قبلن میدیدم چه قدر عصبانی هستن.
دزد داشتن من یدونه مورد حتی مشکووکک ندیدم اینقدر ثروت دارن که دزدی به دردشون نمیخوره
افرادی که همیشه به دنبال شادی وتفریح هستن و یا در مورد خانواده داشتن استاد من اصلا تعجب میکنم الان چرا اون طرز فکر رو داشتم اینا خانواده هاشون بیشتر از ما خانوادست.ما باید تازه بریم پیش اینا درس بگیریم که معنی اصلی خانواده یعنی چی!
روابشون عالی من دیدم نگاه های پر عشقشون رو چه در فرزندانشون چه دوستاشون چه روابط زن شوهر دوست پسر دوست دخترشون و چه قدر برای من الگو بودن و هستن.
من پیرزن و پیرمرد هایی رو توسط شما دیدم که دارن زندگی میکنن به معنای واقعی دارن خودشون مسئولیتشون رو به گردن میگردن دارن تفریح میکنن محدود نکردن خودشون رو و من چه قدررررر زیاد دوست دارم به همچین سنی برسم و اینطور باشم.
خیابون های امنی دیدم که ترسی وشون وجود نداشت چه از لحاظ راننده بودن چه از لحاظ پیاده بودن.
آدم هایی رو دیدم که چه قدر احترام میگزاشتن به همدیگه حتی اون افرادی که داشتن انجیل میخوندن داخل بلندگو.
آدم هایی رو دیدم که رها بودن شادی میکردن لذت داشتن میبردن از نعمت ها و من یاد گرفتم ازشون که چه طور این کارا رو انجام بدم.
خانواده هایی رو دیدم که همیشه آرزو داشتم اینطور باشه و من فکر میکردم نیست تو کل دنیا در حالی که تو همون آمریکایی که فکر میکردن اصلا خانواده ای وجود نداره بود.
آدمایی رو دیدم که حتی با غریبه ها هم به پایکوبی و شادی مشغول میشدن کمک میکردن بی کم و کاست بدون هیچ انتظاری مثل اون آقایی که اینترنت آروی رو اومد و درست کرد.
تفنگ!!!!!یک شوخی بود تو این سریال ها،خودتون گفتین برای شکار استفاده میشه اونجا ولی من حتی همونم ندیدم!چه بسه برای کشتن آدم.
آدم معترض!به تعداد انگشتای دستم!
آدم هایی که واقعن انسان بودن رو من امریکا دیدم در صورتی ه میگفتم کلن وجود نداره و جالبه بدونید که به خاطر همین دیدن آدم های خوب من الان فهمیدم این چند ماه با آدم هایی سر و کار داشتم مخصوصا تو کسب و کارم که دقیقا همون طور صادق و کار راه بنداز با اخلاق خوب بودن.
بیخانمان من ندیدم تو این کشور فقط ثروت دیدم.
اذیت و آزار!!!!شوخی بود اونجا من فقط کمک کردن رو دیدم.
مواد فروش بودن!!!!اصلن اون خانم سیاه پوستی که دوست شما بود اینقدر دلشین بود که همون قسمتی که ایشون داخلش بود تمام این تصورات رو محو کرد.
پلیسای عالی و خنده رو و کمک کننده.حتی یادمه تو اون قسمتی که تو رودخونه گیر افتاده بودین تقصیر شما بود ولی بازم اونها کمک کردن بهتون.
و مهم تر از همه من طبیعت و اسمان فوقالعاده ی اونجا رو دیدم.
من عاشق دریام و فقط تونستم سواحل خزر و خلیج فارس رو ببینم ولی باور کنین هر بار که میرین اون ساحل مرجانی تو سریال زندگی در بهشت من از پشت گوشی اینقدر خوشحال میشم که منم قراره با خودتون ببرین دریا که حد نداره.
خلاصه که من اصلن از مهاجرت خوشم نمیومد چون فکر میکردم که همه جا بده و فقط ایران خوبه اونم به خاطر طبیعتش ولی الان واقعا دلم میخواد منم یه روزی مهاجرت کنم و اونجا رو بتونم ببینم مخصوصا اون سواحل مرجانی و یوتا با اون پیست های زیباش.
خدایا شکرت.
سلام درود بر استاد عزیز وخانم شایسته عزیز من دیدگاهی که در ذهن من نمادینه شده بود از آمریکا بر گرفته از تلویزیون بود ولی با سریال وسفربه دور آمریکا احساس من این هست که در کنار شما تماشاگر این زندگی پر عشق و زیبایی هستم دیدگاه نه تنها به آمریکا بلکه به زیبایی بودن خوب بودن جهان هستی تغییر کرده خداوند را بابت حضور مثبت شما در زندگی ام سپاس گزارم
سلام استاد
سلام بچه ها
می دونید؟! من اولین سری فایل هایی که باهاشون شروع کردم سریال زندگی در بهشت بود و کم کم دریچه های ذهنم باز تر و باز تر شد (مدارم بالا تر رفت و می رود) تا بخش های دیگه ای از فایل های رایگان رو گوش دادم دیدم و نوشتم.
استاد میگن بنویسید کارایی که برای رسیدن به اهدافتون انجام میدین رو! بنویسین که کجا هستین! چون ما یادمون میره که از چه مسیری به خواستمون رسیدیم اینکه قبلا چطور فکر می کردیم و الان چطور فکر می کنیم!برای همین ابتدای دوره ۱۲ قدم و انتهای اون یک چکاپ فرکانسی قرار دادن تا بچه ها درک کنن تغییراتی رو که در زندگیشون ایجاد شده.
راستش منم قبل اینکه زندگی در بهشتو ببینم و کم کم دیدگاهم تغییر کنه نسبت به امریکا.سنی نداشتم و به یاد نمیارم تجربه خاصی رو که بگم اینطور فکر می کردم و الان طور دیگه ای فکر می کنم هر چند باور ها همونطور که استاد اشاره کردن به قبل ۸ سالگیشون از سنین پایین شکل میگیرن و من هم حتما دیدگاهی داشتم و تفاوت فرکانسیم رو با اون زمان درک می کنم چرا که چیز هایی که در مورد امریکا از طریق رسانه ها میبینم و یا از بقیه می شنوم خیلی خیلی تغییر کرده و همه باورهای من رو درمورد امریکا تصدیق می کنن و باور من رو تقویت می کنن.
توی سریال زندگی در بهشت نکته ای که توجه من رو جلب کرد و فکر نمی کنم دوستان بهش اشاره ای کرده باش،یک قسمت که دومین گروه مهمون ها به پردایز اومدن یکی از دخترا که خیلی دوستش داشتم داشت با مایو به سمت دریاچه قشنگ پردایز می رفت که مامانش گفت you look so beautiful این جمله رو من در حالی شنیدم که استاد داشت صحبت می کرد یا فرد دیگه ای دقیق یادم نیست. همین جمله کافی بود برای اینکه من چندین مصاحبه از خواننده های امریکایی ببینم که از هم تعریف می کنن یا از فناشون.
باعث شد که همین دیروز از یک خانم بلاگر ایرانی موفق که در امریکا زندگی می کنه داستانی رو بشنوم که خانمی زیبا از ایشون که ظاهر مناسبی نداشتن تعریف کنه در حالی که ایشون توی دسشویی بوده و اون خانم امریکایی فقط پاهای ایشون رو میدیده اول گفته چه پاهای زیبایی داری و بعد که رفته بیرون خانم امریکایی بهشون گفته که صورت قشنگی هم داری(شاید داستان ساده و خاصی نباشه ولی ما وقتی موضوعی رو از چندین نفر می شنویم توی روند باورسازی بهتر عمل می کنیم.)
خدایاشکرتتتتت
یه موضوع دیگه اینکه من استاد رو به عنوان فردی موفق دیدم که توی امریکاهم موفقه و ناخودآگاه این موضوع باورم شد که ایرانیای امریکا ادمای موفقی هستن (بله خیلی ها هم هستن که با سختی میرن و با سختی هم زندگی می کنن من منظورم افرادیه که تکاملشون رو طی می کنند)
و یه اقای بدنساز که تحسینش می کنم بخاطر ارادش و اینکه در مسیر علاقش ثابت قدم بوده رو دیدم توی اینستاگرام و متوجه شدم که ایشون امریکا زندگی می کنه و چندیییین مدال داره از این کشور و کشور های دیگه و ایشون ایرانی هست و (نمی دونم چرا حس می کنم از بچه های سایت هستن😂)
از زبون همین اقا شنیدم که گفت توی امریکا هزینه ورودی باشگاه های بدنسازی چطوریه و در نهایت گفت من فلان باشگاه میرم که گرون ترین باشگاه اینجاست و صاحبش یه فرد ایرانیه🥺
یا همین خانم بلاگر داستان قبل😂
و خیلیییییی خیلیییی موارد رو دوستان اشاره کردن این دو سریال باور های درست و کارایی در ما ایجاد کرده و این روند برای من به صورت تدریجی پیش رفته طوری که واقعا نمی تونم بگم من قبل چه تفکراتی داشتم و بعد چه تفکراتی .بخاطر همین چیزهایی که الان یادم اومد و نشانه هایی هم ازش دیده بودم رو بیان کردم.
در پناه الله ❤
به نام خدا
سلام به استاد و خانم شایسته
سلام به تموم بچه هلی موفق سایت
درباره پیشفرض های ذهنی درباره آمریکا من اونقدر ذهنیت منفی نداشتم و الان بخاطر دیدن فایل های زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا همون مقدار کم ذهنیت منفی که درباره آمریکا داشتم هم تغییر کرده و باور های خوبی بیشتر راجب خارج کشور و آمریکا و تمام جهان و مردمان جهان توی ذهنم بوجود آمده که کلی می تونن قوی تر و گسترده تر بشن و به همون اندازه هم نتایح عالی و فوق العاده وارد زندگی ام میشن و اونا رو تجربه میکنم چون قانون اینه که ما باور ها و ذهنیت های خودمون رو در مورد موضوعات مختلف در زندگی تجربه میکنیم و باور های ما به شکل نتایج و تجربیات و افراد وارد زندگی ما میشوند
۱-قبل از «برنامه سفر به دور آمریکا» و «سریال زندگی در بهشت» چه دیدگاهی درباره آمریکا داشتید
من دیدگاه کلی که در مورد آمریکا داشتم این بود که این کشور بسیار جنگ طلب و با خشونت با دیگر کشور ها رفتار می کند و بیشترین باور ی که درباره ی آمریکا داشتم در مورد همین موضوع بود که کشور ظالمی است
مثلا کشور های دیگر را مستعمره میکند با کشور ها در حال جنگ است به کشور های دیگر ظلم می کند بسیار قدرتمند است و به ضعیفان زور می گوید تمام جنگ ها و بدی و اتفاقات بد زیر سر آمریکا هست و …. اینطور و از این گونه افکار در مورد آمریکا داشتم که بیشترشون درباره نظام این کشور بود یا یه دیدگاه که تقریبا هر موقع اسم آمریکا می آمد یادم می یومد این بود که دشمن مسلمانان به ویژه ایران است و با ایران ارتباط خوبی ندارد و ایران هم ارتباط خوبی با آمریکا ندارد و اینکه آمریکا میخواهد مانع گسترش دین اسلام شود ایران را نابود کند و……
یا مثلا یه دیدگاه دیگه ام این بود که الان آمریکا بخاطر مریضی اوضاع بهداشتی خوبی ندارد بیشتر مردم درگیر این بیماری می شوند و …. شرایط آمریکا از کشور های دیگه بدتره
یا اینکه ماموران خوبی نداره و شورش تو این کشور میشه و اینجور چیزا که زیاد می دیدم تو تلوزیون
۲-چرا این نگرش را داشتید و این پیش فرض ها از چه منبعی و چگونه شکل گرفته بود (خانواده، تلویزیون و رسانه های جمعی، جامعه و مدرسه و …)
بیشتر این پیش فرض ها در مدرسه و یه قسمتی هم از دیدن اخبار و تلوزیون تو ذهنم آمده بودن
تو مدرسه تو بیشتر کتاب ها راجب کار هایی که آمریکا بر علیه ایران کرده نوشته اقداماتی که کرده دشمنی هایی که از گذشته بود زور گویی آمریکا به مردم جهان و کشور های دیگه جنگ ها و حمله های نظامی تحدید های آمریکا و…. کلی درباره آمریکا نوشته و اتفاقاتی که توی جهان افتاده رو یجوری به آمریکا ربط داده
و اخبار هم که تا اتفاقی تو آمریکا میفته سریع اونو نشون میده مثل تیر اندازی و بیماری….. که ما تو خونه اصلا قبل از اومدن بیماری خیلی کم اخبار می دیدم یا نمی دیدیم ولی الان خانوادم بیشتر اخبار می بینن ولی من گوش نمیدم و توجه نمیکنم به حرف های اخبار ولی این سوال توی ذهنم بود که چرا ایران درباره بیماری تو آمریکا اینقدر پخش میکنه خب این یه چیزی هست که توی جهان هست و برای همه ی مردم وجود داره چرا اینقدر که دربارهی آمریکا پخش میکنه درباره ی کشور های دیگه پخش نمیکنه موضوع سیاسی از اینجور چیزا نیست که حالا ایران هی بخواد پخش کنه این سوال تا همین چند هفته پیش هم توی ذهنم بود ولی الان با دیدن قسمت ۱۷۴ زندگی در بهشت جواب سوالم رو فهمیدی و وقتی سبک زندگی مردم آمریکا رو توی سریال زندگی در بهشت دیدم اوضاع واقعی آمریکا رو دیدم و فهمیدم که اونجوری نیست اصلا و…..
۳-دیدنِ مستندات «برنامه سفر به دور آمریکا» و «سریال زندگی در بهشت» چه تغییراتی در نگرش شما درباره آمریکا در این جنبه ها ایجاد کرده است.
و تیکه خوب کار اینه که الان باور هام نسبت به گذشته هزاران برابر راجب جهان کشور های دیگه مردمان دیگه و بخصوص آمریکا با دیدن زیبایی های این کشور تغییر کرده ان
اینکه یه کشور سر سبز و زیبای زیبا است طبیعت فوق العاده و عالی که داره پارک های زیبای توی شهر درختان و فضای سبز فوق العاده توی شهر و در کنار خیابان ها و جاده ها اتوبان ها …. اینکه شهر ها پر از ساختمون های زیبا و بزرگ و خشگل هستند خونه های رویایی و عالی رنگ های شادی که توی شهر استفاده شده و در خیابان هاو پیاده رو ها وجود داره اینکه که مردم به تمیزی محل زندگی و شهر شون اهمیت میدن و اون رو تمیز میکنن و تمیز نگه میدارن و بعد از جشن ها و مهمونی ها با هم دیگه زباله هاشون رو از تو خیابون و محل زندگیشون جمع میکنن و در کارها به همدیگه کمک میکنن و همکاری بینشون وجود داره و همیشه به دنبال شادی هستند و با کوچیک ترین چیزا ها شاد میشن و به دنبال دلایلی برای شاد بودن هستند و چقدر ساده لذت می برن و خوش میگذرونن با هم دیگه شوخی میکنن با رعایت احترام به یکدیگر و هیچ محدودیتی برای لذت بردن ندارن و اون کاری رو که بهشون حس خوب میده رو انجام میدن فارغ از نطر افراد دیگر که چه چیزی میگن مثلا سن توکم است یا زیاد است یا این کار زشت است یا نه و….
جلوی دوربین وقتی که دوربین رو می بینن دست تکون میدن میخندن صحبت میکنن و چقدر ساده میگرن همه چیز رو و لذت می برن از همه چیز و با خودشون در صلح هستند اینکه دوست دارن با همه ارتباط برقرار کنن و با همه گرم می گیرن و اینکه خانواده های خوبی وجود داره و هر کس به هر دلیلی اگه تنها باشه شاده و با خودش در صلح هست و لذت می بره و به قول استاد چقدر رفتار شون توحیدی هست و ساحل زیبایی که امریکا داره با ماسه های سفید و رویایی و تمیزی عالی و درجه یک اون و از فروشگاه ها ورزشگاه ها و….گرفته تا رستوران های خوب اینکه توی یک از رستوران ها پول به سقف رستوران چسبیده بود و چقدر زیبا و تحسین بر انگیز است این موضوع اینکه این همه فراوانی و ثروت وجود داره و اینکه اون رستوران پر از مشتری و آدم های خوب و درجه یک بود و اینکه آزادی وجود داره و هر کس با هر دینی و هر مذهبی با هر نوع لباس و پوششی که دوست داره می تونه بگرده و …
و آزادی کامل رو داره و اینکه هر کس هر شغلی داره اون کار و مسئولیت رو به درستی انجام میده و لذت می بره از کاری که داره انجام میده
و کلی زیبایی و اتفاقات خوب دیگه که درون ذهن من باور های خوب و قدرتمند کننده ای بوجود آورده و هر روز در حال رشد و تقویت هستند و باور های محدود کننده و ترمز های مخفی که در ذهن من در مورد آمریکا وجود داشته و خودم نمیدونستم رو تغییر داده و یه ذهنیت خوب درباره ی آمریکا الان تو ذهنم هست که با دیدن زیبایی های بیشتر و اتفاقات بهتر مردمان شاد تر و تمام چیز های فوق العاده باعث تقویت و گسترش این نوع دیدگاه در من میشود و میتونم از این جنس اتفاقات و افراد رو در زندگی خودم تجربه کنم .
خوشحالم و خداروشکر میکنم که توی این سن کم و پایین و توی این مدت به این آگاهی ها و شناخت از دنیای اطرافم رسیدم ودر حال کار کردن روی خودم و ذهنم هستم و در روند خلق چیزایی که دوستشون دارم و ساخت زندگی دلخواهم هستم و هر روز سعی میکنم از دیروزم بهتر باشم و بیشتر روی باور هام کار کنم زیبایی های اطرافم رو ببینم بابت نعمت هام سپاسگزار باشم و مسائل رو ساده بگیرم و با کوچک ترین چیزا ها شاد باشم و شادی کنم و لذت ببرم و مسیر و روند رسیدن به خواسته هام و تکامل خودم رو با احساس خوب طی کنم و از مسیر لذت ببرم چون تنها کاری که باید برای رسیدن به خواسته هامون انجام بدیم اینه که توی احساس خوب بمونیم و بتونیم ذهن خودمون رو کنترل کنیم و کانون توجه خودمون رو بر نکات مثبت بزاریم
خدایا بسیار خوشحال و شاکرم که در جهان عالی و زیبایی زندگی میکنم با مردمان خوب و قوانین درست و ساده و روشن و…..
خدایا سپاسگزارم خدایا سپاسگزارم خدایا سپاسگزارم
سلام و خدا قوت به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته بامحبت و گلمون ،
استاد جان من از بچگی چون عموم امریکا بودند و خانمشون هم امریکایی هستند
یکی از آرزوهام رفتن به امریکا بود
در سن ۱۵ سالگی عمو به من می گفتن تو چون اشپزیت خوبه عمو جان می خوام ببرم امریکا اونجا واسه دوستان و برادران کویتی و …آشپزی کنی و کلی پولدار می شی …
منم تو عالم بچگی فکر می کردم تنها قابلیت من برای رفتن به امریکا آشپزی کردن هست
خلاصه هر بار که عمو دستپخت من و می خوردن این حرف و می زدن و من هم دلخوش به شوخی ایشون می شدم و فکر می کردم وای خدای من چی می شه عمو احمد من و ببره امریکا ولی خوب عمو فقط شوخی می کردن و صرفا یه ایده بوده نه واقعیت …
تو عالم بچگی تا جوانی از امریکا من ذهنیتی که داشتم یه نوادا بود ایالت اورگان و کارت پستال هایی که عمو برامون می فرستاد و کلی خوشحال می شدیم که واااای خدای من عمو مون برامون نامه فرستاده (پشت کارت پستال )
و کلی ذوق می کردم و به دوستام نشون میدادم و تنها افتخار زندگیم این بود که عموم امریکا زندگی می کنه و خانومش هم امریکایی هست و مسلمون شده بعد از ازدواج با عموم و اسمش دروسی کانتریمن بوده و الان شده مریم 😅
خدایا چقدر من پز دادم از بالای این عموی امریکا رفته و زن عموی امریکایی ،ولی خیلی حال خوبی بود…
بعدا که بزرگتر شدم و دانشگاه رفتم کلا دیگه اونقدر موضوع خاصی نبود امریکا بودن عمو احمدم و از ده دوازده سال پیش یکی از خواسته هام رفتن به امریکا بود دیدن نیویورک ایالت اورگان لاس وگاس و…
و ضمنا این و بگم ذهنیت من در مورد بافت اقلیمی و آب و هوایی امریکا همون ذهنیت قبلی بود که تو فیلم های وسترن دیده بودم فکر می کردم امریکا کشور خشک و صحرایی و بیابان با اون درختهای کاکتوس کج و ماوج هست نمی دونم چرا اینجوری فکر می کردم و زمانی که چندین قسمت از سریال زندگی در بهشت و دیدم عاشق فلوریدا شدم و یکی از بزرگترین خواسته هام اومدن به فلوریداست …
استاد عزیزم خلاصه من بدون اینکه قبلا خیلی تو فضای قانون جذب باشم از سن ۱۴ سالگی کتابهای موفقیتی و یه استادی که اون زمان خیلی همه می شناختن و الان سنشون بالاتره و مجله ی موفقیت و کتاب چه کسی پنیر مرا جابه جا کرد و غورباغه ات رو قورت بده و کلی کتاب از پائلوکوئیلو و نویسنده های دیگه می خوندم برای موفقیت و رسیدن به آرزوهام
سن ۱۹ سالگی هم ازدواج کردم با یه پسر ۲۴ ساله که اونم رویایی رفتن به امریکا رو داشت و و بعد ازدواج واسه کانادا اقدام کردیم و چون امریکا رفتن خیلی راحت نبود
واسه مونترال کبک اقدام کردیم و بعد از یکی دوسال نوبت مصاحبمون رسید و رفتیم سوریه سفارت کانادا و مصاحبه رد شدیم چون من هیچی زبان فرانسه یاد نداشتم و همسرمم امتیاز ش مثلا شماره ۱۰ امتیاز ۴ رو گرفت و کلا رد شدیم و دست از پا کوتاه تر برگشتیم ایران
می دونم اینهایی که می گم مرتبط با سوال و درخواست شما نیست
ولی خوب زنجیره وار به هم وصله و الان واسه اولین بار تو زندگیم دارم داخل یه فضای تقریبا عمومی می نویسم
خلاصه بعد از شکست در رویای رفتن به مونترال زندگی ما دیگه زندگی نشد و با داشتن یه پسر ۲ ساله بدون اینکه خانوادم بفهمند از همسرم جدا شدم چون خواسته ی اون جدایی بود و فکر می کرد من یه دختر خنگ هستم که دانشگاه نرفته و تو هیچ زمینه ای قابلیت نداره و تنها قابلیتش خونه داری و آشپزی و شوهر داری هست و خیلی خیلی استاد جان تخریب شخصیتی شدم و وقتی گفت جدا شیم و به حساب خودش منطقی تصمیم گرفته بود من برای خودم ارزش قائل شدم و گفتم اوکی به شرط اینکه خانواده ام متوجه جداییمون نشن اوکی بریم توافقی جدا بشیم و فکر کنم راحت ترین و باحال ترین طلاق دنیا رو ایشون داشت بدون شکایت و هیچ دردسری تازه شورای حل اختلاف بود اون زمان اونها رو هم توجیه کردم که قبول کنن ما جدا شیم و بهشون اطمینان دادم ما دوباره بر می گردیم با هم و….
خلاصه جدا شدیم و زندگی من از اونجا شروع شد سال ۸۴ سالی پراز ترس شادی اضطراب و امید به آینده بود
وااای استاد زندگی من پر از تلاطم بود چون پدرم قبلا گفته بود اگر طلاق بخواد بگیره سرش و می زارم لب باقچه و می برم حالا پدر من اینکاره نبود ولی اینقدر ابهت داشت که من باور کرده بودم و هیچی نگفتم و پدرم بعد از ۴ سال از زبون خودم شنید که جدا شدم
و مادرم و خواهر و برادرهام بعد از ۸ ماه و به خاطر این پنهان کاری خدا می دونه چقدر اذیت شدم و چقدر زجر کشیدم و الان می فهمم اشتباه کردم
ولی خوب اگر قرار بود خانواده ها با خبر بشن یه جدایی پر از جنگ و دعوا و برو بیا و استرس دادگاه و کلی مکافات داشتم به عقل و فکر اون موقع دلیلم برای نگفتن این بود
استاد بعد از جدایی تصمیم گرفتم سرکار برم و زندگیمو و خودم بسازم
پسرمم با من زندگی می کرد از طریق یه دوست یه کار منشیگری و دفتر داری پیدا کردم شهرک صنعتی یه کارخونه ی ساخت قطعات خودرو بود و باید ساعت ۵ صبح تو ایستگاه می بودم که سوار سرویس بشم
و ساعت ۴.۳۰ صبح پسرم و می بردم مهد کودک یه کوچه پایین تر از خونم و از اونجایی که خدا با من یار بود و هوامو داشت مربی پسرم خونشون طبقه ی بالای مهد بود و باهاش صحبت کرده بودم و زودتر از همه پسرم و تحویل می گرفت و می تونستم به سرویس برسم
با حقوق ماهی ۲۰۰ هزار تومان باید زندگیمو و می چرخوندم و کلی اتفاقات قبل و بعدش برام افتاده بود که دیگه بخوام بنویسم یه کتاب ۵۰۰۰صفحه ای می شه
استاد من امیدم به آینده زیاد بود و گفتم باید برم دانشگاه و به خودم ثابت کنم خنگ و کم هوش نیستم و این و ثابت کنم به خودم و همسر سابقم اون خودش دوتا مدرک لیسانس داشت و من دیپلمه بودم …
بعد از اینکه خانواده ام فهمیدن و راحت شدم از این پنهانکاری رفتم و با خونواده ام زندگی کردم و بکوب نشستم واسه کنکور خوندن و تونستم کنکور قبول بشم و لی بخاطر اطلاعات اشتباهی که در وارد کردن عدد معدل دیپلمم تو سیستم داشتم بخاطر دو صدم نتونستم دانشگاه ثبت نام کنم و بالاخره سال ۹۶ من مجدد کنکور شرکت کردم و قبول شدم چند تا رشته ای که عاشقش بودم مدیریت جهانگردی و هتل داری و مهمانداری هواپیما
که من مدیریت جهانگردی و انتخاب کردم
ایده ام از انتخاب این رشته این بود که می خوام جهان دیده از دنیا برم فکر می کردم این رشته رو که بخونم می تونم دنیا رو بگردم به واسطه ی شغلم
و تا مقطع فوق دیپلم و بعد هم کارشناسی خوندم و لیسانس گرفتم لیسانس گرفتن برای من یه آرزو بود و کسی که لیسانس داشت از نظر من یه آدم خاص و خیلی باهوش بود
من سال ۸۹ مجدد ازدواج کردم و با یه آقایی که از من سه سال بزرگتر بودن و فوق العاده انسان مهربون و خوبی بودن و هستند
بالاخره من ازدواج کردم و استاد جان بدون اینکه بدونم این خواسته رو جذب کردم و با علم الانم متوجه می شم من همه ی این اتفاقات و جذب کرده بودم با خواسته هایی که داشتمو آرزوهایی که تو دلم بود
استاد جان من که همیشه خواب یه پراید سفید می دیدم همسرم بدون اینکه من بدونم اولین ماشینی که برام خرید یه پراید سفید بود که من تو رویاهام میدیدم و ضمنا اینم بگم بعد از جداییم سال ۹۵ گواهینامه ام گرفتم که ۶ بار آیین نامه رو رد شدم و دفعه ی ۷ قبول شدم و تست رانندگی و دفعه ی اول قبول شدم وااای که چقدر خوشحال بودم اون زمان بخاطر این موفقیت.
بعد از اون خواسته همسرم یکی پس از دیگری کشورهای مختلف من و مسافرت برد
ارمنستان تایلند شروعش بود و مقطع کارشناسی که بودم اونم به یاری و کمک همسرم که می گفتم من نمی تونم درسهای مدیریتی مثل اقتصاد و ریاضی و حسابداری و غیره رو بخونم گفت غزل تو برو جلو من با استادهات صحبت می کنم و استاد خصوصی می گیرم و تا تو بتونی لیسانس بگیری ، و همینطور شد و به کمک همسرم و همت خودم کارشناسی و ثبت نام کردم بعد از قبولی کنکور و رفتم واسه مدیریت جهانگردی یه دانشگاه بزرگ
کاردانیمون داخل هتل بود دانشگاه و خیلی اون حس و حال دانشگاه و نداشت چون فقط دوتا رشته ی جهانگردی و هتلداری بود
برای همین مقطع کارشناسی تازه معنی به دانشگاه واقعی و فهمیدم
خیلی عالی بود خیلی زیاد استاد جان من اواخر سال ۹۰ یه تحقیقی استادم داد بهمون که موضوع من کلیسای ساگرادا فامیلیا بود و برج ایفل پاریس و کوچکترین کشور جهان واتیکان در ایتالیا استاد من مرتب پای اینترنت می نشستم و در مورد این ها سرچ می کردم و عکسای خوشگل و اطلاعاتشون و جمع آوری می کردم و اونجا بود که با دیدن برج ایفل و عظمتش مو به تنم سیخ می شد و واتیکان و …خیلی برام جالب بود من کل مدت ۱۳ روز تعطیلی عید دنبال جمع آوری اسلاید و مطلب بودم واسه پروژه ام می خوام از جذبم بگم که الان می فهمم همشون و جذب کردم و قانون درست
استاد من ۶ ماه بعدش ۱۲ شهریور سال ۹۱ سوار بر هواپیما بودم تور اروپا گردی اول ایتالیا شهر رم و فلورانس بعد اسپانیا شهر بارسلون و بعد فرانسه شهر پاریس استاد به همین راحتی بعد از ۶ ماه من چون ذهنم مرتب دنبال این تحقیق بود تونستم جذب کنم و برم زندگیم به عالی ترین شکل ممکنش پیش می رفت احساسم عالی بود همه چیز خوب بود بعد هم هنگ کنگ و ماکائو دیگه اسم نمی برم کلی کشورهای دیگه رو مسافرت رفتم داشتم می شدم جهانگرد به معنای واقعی ،خونه ی شیک و بهترین منطقه ی شهر و ماشین های خارجی و طلا و جواهر های مختلف و هر چیزی که دوست داشتم مهیا بود چون همسرم واقعا من و دوست داشت و هر چی می خواستم و برام تهیه می کرد و طفلی همش می خواست من و خوشحال کنه
سال ۹۴ دخترم به دنیا اومد و همسرم بخاطر تولد دخترم برام یه ماشینی خرید که تو ذهنم می گفتم چه خوب بود این ماشین و می داشتم انگار کادوی زایمانم یه ماشین بود و همینطور خوشبختی رو خوشبختی و موفقیت یکی پس از دیگری و خرید خونه تو کیش بخاطر من و خرید باغ رویایی بخاطر من و خلاصه هر چیزی که که فکر کنید و من بدست آوردم کم کم حال دلم خوب نبود نمی دونم احساس می کردم یه خلا یی دارم اشباع شده بودم و به خواهر هام می گفتم بچه ها من همه چی دارم چرا شاد نیستم احساس می کنم همه چی برا م عادی شده دیگه ته همه چیو داشتم و زندگیم شده بود ورزش و باشگاه و کاشت ناخن و این قرو اطوارها و الکی گیر دادن به وزنم و …در صورتیکه همه چی اوکی بود و وزنم خوب بود و به قول بقیه من همیشه خوش تیپ بودم
نمی دونم تونستم منظورم و برسونم یا نه منظورم این بود که تنها دستاوردم و هدفم باشگاه رفتن و رسیدن به خودمو مهمونی گرفتن و خوشحال کردن بقیه بود مقطعی حالم خوب بود ولی یه چیزی کم بود متوجه نمی شدم چی کمه نگو از درون خالی بودم باید رو خودم کار می کردم اهل نماز خوندن و دعا کردن هم بودم ولی اونجوری مقید نبودم در واقع درکی که الان دارم و نداشتم اون موقع و کلی باور اشتباه و با خودم یدک می کشیدم
گفتم غزل تو از بچگی به نقاشی علاقه داشتی بیا برو کلاس نقاشی رفتم یه دور ه نقاشی ویترای یاد گرفتم و خیلی حالم خوب بود ولی بازم نتونستم شاد واقعی باشم
و تا دلتون بخواد این احساس بد و نارضایتی من و از عرش آورد به فرش و زندگی و جهان اون روی دیگه اش و به من نشون داد شریک همسرم زمانی که همسرم سرگرم برآورده کردن خواسته های من بود از فرصت استفاده کرد و کلاهش و برداشت و کلی همسرم دچار چالش شد و حتی یه شب که من با پسرم و دخترم و مادرم باغ بودم شب خوابیدم چون دوستامو و واسه ناهار دعوت کرده بودم بچه های دوره ی کارشناسی بودن ۵ تا دوست صمیمی بودیم
نوبت من بودکه دعوت کنم خلاصه قرار بود بیان و من چون صبح زود می خواستم آشپزی کنم از شب قبلش خریدا م و کردم و همسرمم گفتم نیاد و مامانمم چون تنها نباشیم با ما اومد و اون شب برعکس دفعات قبلی که من قفل در ویلا رو می بستم و کلیدش و می زاشتم رو میز اون شب برای اولین بار قفل و باز گذاشتم و گفتم چیزی نمی شه ما که سرایدار داریم و …
همون شب دزد زد و شیشه ی در و شکست و وارد شد و دیگه با چوب و چماق و سر صورت بسه وارد شدند و بماند اتفاقاتش و وقایع بعدش
فقط این و می دونم که به همسرم گفتم من دیگه نه باغ می خوام نه خونه نه طلا نه ماشین فقط امنیت می خوام و اگر شده برم ترکیه دیگه نمی خوام اینجا بمونم
استاد جان سه ماه بعدش من کل زندگیمو چه بخشیدم و چه فروختم و چه گذاشتم خونه ی خواهر و برادر به اتفاق همسرم و بچه ها رفتیم گرجستان سال ۹۶ و همسرم هم دچار بحران مشکلات با شریکش بود و کلی به مشکل خورد و مجبور بود چک هایی که کشیده بود و پاس کنه و جواب طلبکارا رو بده و (این و بگم همسرم مهندس عمران و برج ساز بود)
خلاصه من خوشحال که دیگه امنیت دارم و ارامش دارم اینجا تو تفلیس زیبا یکسالی بودیم و کلی تو نقاشی ویترای پیشرفت کردمو به واسطه ی دوستان خوبی که داشتم اونجادوتا نمایشگاه شرکت کردم و کلی فروش داشتم و خوشحال بودم همسرم در رفت و آمد بود
تا اینکه یکی از اون دوستاش که چک سفید امضا دستش بود امانت چک و پر می کنه وبه نامردی همسرم و ممنوع الخروج می کنه
و همسرم نتونست بیاد و من موندم و دوتا بچه و بعد با همسرم به اختلاف خوردیم و کل مشکلات و به گردن همسرم انداختم و مسبب همه چی اون رو می دونستم همسرم می گفت بیا ایران و من می گفتم کل زندگیمو دادم چرا باید برگردم ایران مردم چی می گن و همش مردم و ترس از برداشت مردم ، و دوستام و فامیل چی میگن و ….
همسرم از لحاظ روحی داغون شده بود
۸ماه ایران تنها بود و مرتب قهر و آشتی داشتیم
تا اینکه خونه و زندگی رویایی و قشنگی که تو تفلیس داشتم و گذاشتم گفتم برگردم ایران زندگیمو سرو سامون بدم ، بر گشتن همانا و دیگه بر نگشتن به تفلیس همانا
همسرم من و دخترم و ممنوع الخروج کرده بود
از اون رابطه ی عاشقانه و رویایی جز یه سراب هیچی دیگه نمونده بود یکسره به خدا شکایت می کردم خدایا چرا من مگر من چیکار کرده بود چرا زندگیم اینجوری شد و مدام گله و شکایت و حرفای منفی و داستان هایی داشتم که اصلا دوست ندارم تو فضای مثبت این سایت عنوان کنم
استاد خلاصه به مرز جدایی از همسرم نزدیک شدم یعنی تا دادگاه و شکایت و این چیزا پیش رفتم حتی وکیل گرفتم و طاقت نداشتم بدون اون امکانات زندگی کنم هر چند همسرم از خانواده ای مرفه بود و بیار مذهبی بودن خونوادشون و کلی ملک و املاک داشت و داره که به خاطر مشکلاتی شریکش همه فعلا به حالت ساکن مونده نه این می فروشه نه اون می فروشه سهمش و کلی داستان ها ی این چنینی
من یه روز نشستم و حسابی گریه کردم و گفتم خدایا من نمی دونم چیکار کنم واقعا درمانده شدم خودت من و هدایت کن من نمی دونم اشتباهم کجا بود من تسلیمم و خودت هدایتم کن و از ته دلم با خدا حرف زدم
فردای اون روز با همسرم صحبت کردم و بعد از جلسه ی دادگاه خودم با به نیروی فوق العاده بدون غرور شمشیرها مو انداختم و به همسر م گفتم بیا دوباره شروع کنیم تو دست بردار از دنبال کردن و گرفتن حقت از شریکت و من هم دیگه زندگی لاکچری ازت نمی خوام با همین هایی که هست حتی کمتر بیا دوباره شروع کنیم
اوایل موقع نقاشی از طریق کانال های تلگرامی ویس های مختلف و گوش میدادم و لابه لای اونها ویس های شما
هیچ شناختی از شما نداشتم و بعد از گوش دادن به فایلهای اساتید مختلف بعد از شش ماه جذب صحبت های شما شدم در واقع بیشتر به دلم نشست و هر چه بیشتر شما رو شناختم بیشتر عاشقتون و معتاد به حرفهاتون شدم
استاد الان نزدیک دوسال من رو خودم کار می کنم و از درون شادم و مرتب شکر گذاری میکنم
حتی با ابرها صحبت می کنم با ستاره با خدا اشکی که می ریزم اشک از سر شوق بخاطر نشانه هاش بخاطر اینکه خدای واقعی رو پیدا کردم بخاطر اینکه ترس هامو کنار گذاشتم ترس از قضاوت مردم و ترس از آینده
من در لحظه ی حال زندگی می کنم
بیست سال که می خوام قرآن و با معنی بخونم ولی نشد که نشد تا وقتش رسید
یه اپلیکیشن پیدا کردم که صوتی قرآن و معنی می کنه و روزی چند بار قرآن می خونم و خوابم کم شده فقط تشنه ی آگاهی ام فقط می خوام خودمو و جهان و بیشتر و بیشتر کشف کنم اینقدر معجزه و نشانه برام رخ داده که نگو نپرس از اینکه یهویی سفارش بگیرم واسه نقاشی برای گیفت یه کارخونه ی بنام و یه ماه رو پروژه ی سفارشات اونها کار کنم و درآمد میلیونی داشته باشم
منی که خدام همسرم بود فکر می کردم اون هست که من و می تونه به خواسته هام برسونه منی که ۱۰۰۰ تومان درآمد نداشتم و فقط مصرف کننده بودم من الان درآمد میلیونی دارم البته در کنار نقاشی فعالیت های دیگه هم می کنم فروش اینترنتی …
استاد جان من بدون ویس های شما و زندگی شما هیچم همه خونواده ام شمارو می شناسن
با اولین جذبم فقط تونستم فایل های قانون آفرینشتون و بخرم و مشتاقانه منتظرم تمام فایلهاتون و بخرم و با جون و دل اولین درآمدی که به اون سقف برسه حتما روانشناسی ثروت و بقیه فایلهاتون و خریداری می کنم استاد اینقدر باورهام و تغییر دادین اینقدر زندگیم و قشنگ کردید که فقط خدا می دونه شما چه کردید با من
استاد جان مرتب براتون دعای خیر می کنم و فقط از خدا می خوام همیشه سلامت و پایدار باشید و همچنان موفق
استاد همش حسرت می خورم چرا زودتر بیدار نشدم و همسرم می گه وقتش نرسیده بوده من الان شکر گذاری می کنم برای نعمت هایی که خدا بهم داده بود و شکر گذارشون نبودم
الان می فهمم چیکار کردم ولی خوشحالم از اینکه بجاش اونها رو دادم یه حال خوب و گرفتم از درون حالم خوبه دیگه نگران هیچی نیستم و می دونم خدا همه جا حضور داره پیشاپیش من حرکت می کنه و به مسیر درست هدایتم می کنه
رو در و دیوار و ایینه و دستشویی و همه جا جملات مثبت تاکیدی نوشتم و صدامو ضبط کردم و روزی یکی دوساعت پیاده روی می کنم و مرتب تکرار میشه تو مغزم این جملات کلا راه میرم ناخودآگاه زبونم می چرخه به سمت این جملات مثبت من تلوزیون نمی بینم خیلی مراقبم که ورودی ها مو کنترل کنم الانم که اینجا کلی از مشکلات سابقم گفتم و منفی بود داستانهاش ولی باز گفتم ممکن به درد خیلی ها بخوره این نوشته ها…
همیشه می گم خدایا شکرت برای آشنایی با استاد عباس منش و خانم شایسته ی عزیزم مرتب خداروشکر می کنم برای آشنایی با شما
استاد حلالتون این زندگی شیرین و عالی نوش جونتون نمی دونید چقدر دعای خیر پشت سرتون
استاد جان می دونم خیلی طولانی نوشتم دیگه دستم خواب رفته بس گوشی دستم بود و نوشتم
فقط یه نکته رو بگم پارسال یه مستند راجع به امریکا تلوزیون نشون داد و اونجا کلی شک به دلم افتاد از مردم فقیر و دائم الخمر و محیط های زشت و کثیف و آدمهای افسرده و می گفت اینجا هیچ خبری نیست و …مصاحبه با افراد درب و داغون …اونجا یکمی باورهام زیر سوال رفت ولی باز با دیدن فایلهای شما نظرم راجع به امریکا مثبت شده و دوباره برگشتم به رویای کودکیم و یکی از آرزوهام زندگی در فلوریداست
امیدوارم یه روز ی افتخار این و داشته باشم از نزدیک شما رو ببینم
ضمنا استاد عزیزم همیشه از خدا می خواستم تا قبل از اینکه ۴۰ سالم بشه به یه ثباتی برسم و بفهمم واقعا از زندگیم چی می خوام
و قبل ۴۰ سالگی بابزرگترین چالش زندگیم برخورد کردم و الان دنیا برام قشنگ تر شده با چیزهایی خوشحال می شم که قبلا بهشون اهمیت نمیدادم الان خدا از طریق نشانه هاش باهام صحبت می کنه اینقدر هدایتم می کنه که اشک شوق می ریزم از شدت هیجان
واینکه در یه فرصت دیگه حتما از هدایت هام براتون می نویسم
دوستتون دارم و همیشه شاکر خداوند بزرگم بخاطر اینکه من و به سمت شما هدایت کرد
پیشاپیش عذر خواهی می کنم از غلط های املایی و نوشتاری ام اگر قدرت بیان انچنانی نداشتم
ولی دلی بود نوشته هام و طولانی ترین نوشته ی زندگیم بود
فعلا خدا نگهدارتون
به نام الله
سلام و درود به استاد عزیزم،خانوم شایسته و تمام دوستانی که کامنت هارو میخونن
درمورد موضوع فایل باید بگم که سپاسگذارِ استادم هستم بخاطر مطرح کردن این بحث که باعث میشه ما سفرکنیم به درون خودمون و چک کنیم که چه چیزاهایی رو همراه خودمون داریم و چه چیزهایی رو پذیرفتیم بدون اینکه به درست بودنشون فک کنیم و
درموردش تحقیق کنیم وقتی فکر کردم به این مثال که چه مطالبی و چه ویژگی هایی در مورد کشور امریکا در ذهنم دارم رسیدم به مواردی که تو اکثر ما که تو ایران رشد کردیم در مورد امریکا باور کردیم :
اینکه امریکایی ها ذاتا جنگ طلب و ستیزه جو هستن و هیچجوری بیخیال نمیشن و همیشه دنبال راهی برای براه انداختن جنگ و اشوب هستن
اینکه امریکایی ها صب تا شبِ زندگی شون صرفِ برنامه ریختن واسه نقشه کشیدن و به جون هم انداختن ادم های میشه
اینکه امریکایی ها حیله گر و غیر قابل اعتمادند
اینکه مردم امریکا چقدر از اوضاعشون ناراضی هستن چقدر از دولتشون ناراضی هستن چقدر هرروز اونجا اعتراض پشت اعتراض و اشوب هست و پلیسم داره صب تا شب با بیرحمی تمام با مردم معترض برخورد میکنه…
اینکه امریکایی ها همیشه هم ردیف مشرکین و کافرین به خدا قرار داشتن تو ذهن ما و تو شنیده ها و گفته ها به ما
اینکه بی خدایی و شرک تمام این کشور رو فراگرفته و طوفان و سیل و آتیش گرفتن جنگل هاشون و این داستانا هم نشونه همین موضوعه!
اینکه مردم امریکا ادم های سرد و بی روح و بی اعصابی هستن که تا یکم بهشون فشار بیاد اسلحه رو درمیارن به هم دیگه شلیک میکنن
اینکه نا امنی اونجا خیلی شدیده و دزدی و خیانت داره براحتی همه جا انجام میشه
و خیلی چیزهای دیگه که لازم نیست
اینا که گفتم مواردیه که تو ذهن من در مورد این کشور نقش بستن بدون اینکه خودم با تحقیق بهش رسیده باشم همینجوری طبق شنیده ها و گفته های بقیه پذیرفتمشون !
خوب حالا اگه بخام تصویری که از امریکا بعد از دیدن مستندات سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت در دهنم هست رو با قبلش مقایسه کنم نتیجه کاملا متفاوته! :
اینکه ازادی حرف اول رو در امریکا میزنه
ازادی در نحوه نگرش در نحوه زندگی در بیان نظرات در پوشش و…
اینکه امریکا و امریکایی ها انقدر مشغول لذت بردن
و در لحظه بودن خودشون هستن که وقتی واسه پرداختن به بقیه ندارن اصلا
اینکه یک ایرانی میتواند براحتی به امریکا محاجرت کند و به هر انچه که میخواهد در اونجا برسد و هر امکاناتی که اراده میکند رو داشته باشد و کوچکترین مشکلی نداشته باشه و انقدر روابط صمیمی و عالی با امریکایی ها داشته باشه انقدر دوست های امریکایی خوب داشته باشه و لذت ببره از زندگیش انقدررررر همه چیزش راحت رقم بخوره این به نظر من بزرگترین باور و پیشفرضی هست که سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا تغییرش داده.
اینکه مردم امریکا مردمی کاملا در صلح با خودشون
با بیرون خودشون هستن و شاد بودن و لذت بردن از زندگیشون رو همیشه در اولویت دارند
اینکه امنیت و ارامش در بالاترین سطح خودش در کشور جاریه و مصداقش هم بارها و بارها استاد عزیزم به تصویر کشیدن
اینکه امریکا و مردمش ایمان داشتن رو در عمل نشون میدند نه در حرف
اینکه امریکا و مردمش موحد بودن رو در عمل ثابت میکنند نه در حرف
اینکه زیبایی و سرسبزی ابشارهای بی انتها و اثار باستانی فراوان و استیت پارک های وسیع و طبیعت زنده و پویا باران های هروزه که پاکی و تمیزی رو هرروز رفرش میکنن و مردمی که با اغوش باز و روی خوش پذیرای هر کسی از هر نقطه ای از جهان هستن بدون کوچک ترین مقاومتی خوش ترین روی خودشون رو به هرکسی که باهاش در ارتباط هستن نشون میدهندو همه اینها برخلاف چیزهایی هست که من و شما در مورد این کشور شنیدیم و باورکردیم.
میخام بگم که چقدر گوش دادن به این فایل و فکر کردن به این موضوع و نوشتن مثال هایی از مواردی که در بک گراند ذهنمون داریم اما حالا میفهمیم اشتباه هستن باعث میشه تو سایر موضوعات راحت تر شک کنیم به دانسته هامون راحت تر شک کنیم به چیز هایی که شنیدیم چون الان با این کار و نوشتن این تفاوت باورهای ما در مورد امریکا و واقعیت این کشور به این نتیجه رسیدیم که باورهای ما چقدر بی پایه و اساس تشکلیل شدن پس تو سایر موضوعات هم باورهایی داریم که فقط بواسطه گفتن بقیه پذیرفتیمشون.
استاد جان سپاسگذارتم واسه طرح این موضوع و سوال و واداشتن ما به واکاوی خودمون و پیدا کردن باگ های دهنمیون و بهتر شناختن نحوه عمل کرد ذهنمون خیلی ازت ممنونم استاد جان خیلی خیلی سپاسگذارم
استاد جان بواسطه تولید این محتوا و به تصویر کشیدن زندگی پر برکتتون که هرروز داره زندگی مایی که ازش استفاده میکنیم رو بهتر و بهتر میکنه هزاربار ازتون ممنونیم و سپاسگذاریم بخاطر سفر به دور امریکا و سپاسگذاریم بخاطر زندگی در بهشت ❤
ممنونم از همه دوستان که وقت گذاشتن و خوندن کامنتم رو
خدایا شکرت❤
باسلام به استاد عزیزم … خانم شایسته عزیز و تک تک شما دوستان عباسمنشی گل
من قبل از دیدن سریال های سفر به دور امریکا و سریال زندگی در بهشت خیلی شناخت خاصی از کشور امریکا و مردمش نداشتم و هر چی ک میدونستم فقط شنیده هایی بود ک تو اخبار ایران و صداو سیمای ایران بوده.
بابای من بشدت اخباردوسته!!! همه میدونن ک اخبار ایران بشدت از کشور امریکا بد میگه و هروقت اتفاقی تو امریکا رخ میده تا چند روز تیتر اول اخبار و روزنامه هامونه…
خدا نکنه تو امریکا یه قتل رخ بده تا یک هفته فقط از اون اتفاق خبرمیزارن…
حاضرم قسم بخورم که تا قبل از دیدن سریال های زندگی دربهشت و سفرهای استاد به دور امریکا همیشه فکر میکردم مردم آمریکابشدت نژادپرستن ..اسلحه به دستن و راحت به دیگرون تیراندازی میکنن…رابطه نامشروع و بی بند و باری تو زندگیشون موج میزنه… حتی یادمه اخبار از تیر اندازی و قتل و عام تو مدارس امریکا زیاد خبرمیزاشت !!
همیشه برام سوال بود ک چرا این بچه ها براحتی اسلحه به دستن و چقدر از درون داغونن ک به راحتی تو مدرسه دست به چنین جنایتی میزنن.
طبق گفته استاد من واقعا فکر میکردم کشور امریکا پراز بیابونه ک داخلش پراز کاکتوسای غول پیکره …نمیدونستم ک اینقدر سرسبز و قشنگه
بعد ازدیدن سریال های استاد خیلی از باورهام عوض شد
بشدت عاشق کشور امریکا شدم …از هر لحاظ
۱- وقتی استاد با ماشینش یا پیاده تو خیابونای امریکا قدم میزنه از فضایی که میبینم بشدت لذت میبرم ک حتی یه دونه زباله رو زمین نیست..خیلی وقتا تا آخر سریال چشمم به خیابونا و اطراف دریاس .تاببینم یه آشغال میبینم؟؟ برخلاف ذهنیتی که از مردم امریکا تو ذهنم ساخته شده بود باورم نمیشد ک اینقدر مردم بافرهنگی هستن..
از طبیعتش ک واقعا دیوونه ش شدم.منی ک فکر میکردم آمریکا یه بیابونه با کلی کاکتوس…یاد کارتن لوک خوش شانس مینداخت منو. خلاصه بگم بعد از دیدن سریال هایی ک توسط استاد و خانم شایسته عزیز ساخته شد خیلی به امریکا و مردمش علاقه مند شدم. مردمی شاد…مهربون…با فرهنگ و خانواده دوست.
توضیحاتم یه خورده زیاد شد.
برای تک تکتون از خدا سلامتی…ثروت و سعادت در دنیا و آخرت میخوام
درپناه خداوند یکتا و بی همتا باشید.
وحید اجلالی بجندی
با سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته ی عزیز ودوستان گلم خدا رو بسیار سپاسگزارم کهعضواین خانواده هستم وباسپاس فراوان برای این همه تلاش وزمانی که صرف میکنید تا باورهای مارو از همه نظر ارتقا بدین
وباز هم خداوندرا بسیار سپاسگزارم که علی رغم بمباران تبلیغاتی که علیه کشور آمریکامخصوصادر دهه شصت درکشور ما رواج داشت من هیچوقت ذهنیت بدی نسبت به این کشور نداشتم وفقط باور نداشتم و راستش جرات نداشتم که بخوام وآرزو کنم مسافرت یا مهاجرت را وخیلی دور ودست نیافتنی میدیدم وهمیشه بخودم میگفتم من کجاو… آمریکا کجا
وخدا روشکر بعد از اشنایی بااین سایت الهی تازه جرات وجسارت خواستن در من به وجود اومد وباور کردم که میشودخواست ومیشود رسید
وخدا رو شکر میکنم که در این مدت به این آگاهی رسیدم ومتعهد شدم که تا دست از تلاش برندارم تاروزی که مهاجرت کنم
و با دیدن هر قسمت از سفرنامه وزیباییهای این کشور شور وشوق واشتیاق در من بیشتر وبیشتر میشه
استاد عزیزم مشتا قانه تلاش میکنم که یک روز شما را در آمریکا ملاقات کنم
الله مهربان نگهدارتان باشه
به نام الله مهربان سلام به استاد عزیزم خانم شایسته نازنین و همه دوستانه هم فرکانسی عذر می خوام اگر کمی پراکنده گویی میشه ولی دوست داشتم نکاتی رو بنویسم چون احساس می کنم واقعا مدیون این دو تا سریال بسیار ارزشمند هستم یکی در مورد خانم شایسته که برای من الگوی بسیار ارزشمند شدن خب جامعه اون چیزی که در مورد روابط عاطفی به من گفت این بود که بحث آرایش زیورآلات بلندی مو و یکسری مسائل ظاهری رو خیلی موثر میدونستن برای نگه داشتن رابطه عاطفی وقتی دیدم مریم جان با موی کوتاه بدون آرایش بدون زیورالات خاصی ناخن کوتاه که ندیدم لاک زده باشند با کفش اسپرت این چنین رابطه عاشقانه ای رو داره واقعاً معیارهای من تکون خورد من موهای فر بلندی داشتم و همیشه این بلندی رو برای زیباتر دیده شدن نگه میداشتم ولی یه روز تصمیم گرفتم برای راحتی خودم برم و مثل مریم جون کوتاه کنم آرایش رو گذاشتم کنار کفش پاشنه داری که اذیت میشدم اسپرت رو جایگزین کردم چقدر دوستانن به من می گفتند برو بینی ت رو عمل کن و من گفتم حاضر نیستم برای اینکه از نگاه دیگران پسندیده شم خودم رو به زحمت و رنج بندازم من با همین چهره باید بتونم زندگیم و خلق کنم چون زندگی من با فرکانس م ساخته میشه نه تفاوت های ظاهری
آدم خیلی از زندگی ها رو میبینه که وقتی مرد چند روز بنا به دلایل خونه است زن به ستوه میاد و دوست داره که کمتر کنار هم باشند ولی میبینیم که خانم شایسته و استاد هر روز با همند و هر روز عاشقانه تر از قبل واقعاً این دوتا سریال دنیای جدید و متفاوت را برای من باز کرد دیدم بابا آدم می تونه چه چیزیهایی تو زندگی داشته باشه توی کشور آزاد که هرکسی میتونه با هر پوششی که دوست داره بیاد بیرون و نگاه های حریصانه آدمها اذیتش نکنه و کاملاً عادی و پاک از گشت و گذار ش لذت ببره واقعا میدونم که همین حجاب اجباری خود شر که و به قول قرآن آیا زمین به اندازه کافی گسترده نبود که مهاجرت کنی و تحت ظلم قرار نگیریم کشوری که اینقدر مردم در صلحند راحتند شادند به راحتی و با امنیت حتی کنار دریا میشه ازشون فیلم گرفت و آنها با لبخند از تو استقبال کنند من همیشه وقتی از کنار دریا و پوشش خانمها فیلم میگیرید هنوز در حیرتم آخه چطور ممکنه من تو کشور اسلامی با یه تیپ معمولی میرم بیرون و نگاه ها من و معذب میکنه و آنجا اینقدر این مسائل ظاهری براشون عادی راحت شده و برای ما مهم ترین موضوع
من میفهمم که اونها لذت رو خیلی فراتر از ما در آزادی شادی محترم و ارزشمند بودن احترام به تفاوت ها لذت بردن از تمامی امکانات تفریحی ورزشی و این حد از طبیعت بی نظیر سرسبز و پرآب شاد بودن به هر بهانهای و تمرکز و شادی و زیبایی واقعاً رابطه عاشقانه شما با مریم جان خیلی برای من درس داشت که میشه واقعاً یک چنین زندگی عاشقانه ای داشت برعکس تمام حرف هایی که از جامعه شنیدیم که بالاخره زندگی اوایلش خوبه و چقدر دوست دارم کلمه عاشقتم رو که بین تون جاری هست من حتما اینو در روابطم به کرات خواهم گفت به لطف الله
اینکه آدم این حد از فراوانی نعمت رو توی زندگیتون میبینه که هر چی میخوای راحت سفارش میدید بدون هیچ دغدغه مالی هرچی کیف میکنید میخرید واقعاً فوق العاده است من یه درس بزرگ از خانم شایسته گرفتم و اینکه من برای انجام کارهای خونه تنبلی می کردند تا این حد از تمیزی رو که خانم شایسته نشان دادند برای من کار سطح پایین و اتلاف وقت بود
بعد از این فایل تغییر کردم و کلی به تمیزی و آشپزی اهمیت بیشتری میدم همیشه فکرم این بود که مستخدم بگیرم در آینده و اینکارها رو بکنه این حرفهای خانم شایسته واقعا نگرشم رو تغییر داد
اینکه این کشور اینقدر عالیه که آشغال تو خیابون و پیاده رو و جوی آب نمی بینید می دونید چقدر ارزشمنده اینکه اینقدر آب و طبیعت عالی وجود داره اینقدر ماشین های شیک و تمیز و مدل بالا با چه نظم و فاصله ای تو خیابون ها حرکت می کنند می دونید چقدر ارزشمنده این که هرگز با این صحنه مواجه نمی شه که تو پیاده رو داری راه میری و موتورسوارها از کنارت رد می شوند چقدر با ارزش اینکه همه جا مسیرهای امن و زیبایی برای اسکوتر و دوچرخه و پیاده رو هست چقدر عالیه �ن چه صحنه هایی رو توی پیاده روی می بینی که طبیعتی که رودخانه طویل و زیبایی چه خانههای باشکوهی با چه حیات و چمنزاری چه پارک هایی که ساختمان های بلند و تمیز و شیک و نوسازی اینکه شما توی یک برج فوق العاده هستید و چنین ویدیو و استخر روباز عالی داره با تمام امکانات چقدر نگاه من رو به امکانات دنیا تغییر داد اینکه پلیس اینقدر خوب و مهربون و کار درسته اینکه تو میتونی با لباسی که تو خونه بهت نداری برای انجام کارهای بیرون به راحتی با همون لباس بری بیرون و نیاز به یه عالمه لباس رسمی نداره که بپوشی اینکه مردم این کشور صادق و درستکار دارند و این حد از امنیت وجود دارد که کسی وسایل سفارش ت رو دم در نمیبره کسی وارد خونت نشه در باز باشه کسی دیواری دور خونش نداره این که دیدم به عکس چیزهایی که شنیدم اونجا ثبات خانوادگی وجود داره اتفاقاً خیلی بهتر از ایران همین که میبینی خانواده چقدر تعداد فرزندان زیاده وقتی دیدم مهمانان شما ۴ یا ۷ بچه دارند واقعاً تعجب کردم که این نشون میده چقدر تعهد وجود داره � خودمون اگر یک فرد سبزه میونمون باشه چقدر مسخره میکنیم تا چه برسد که از این نژادها و رنگهای مختلف میونمون باشد واقعاً ظرفیت این را داریم که ملاک انسانیت قرار بدهیم و معیارهای ظاهری این که حتا اسلحه آزاد ولی با این حال این حد اصل هست چقدر برای من جالبه اینکه کشوری هست که به قول شما کمی متفاوت از اروپا روی شکرگزاری توجه خاصی دارند و کمتر اهل سیگار و مشروبات هستند و اینکه سیگار رو تا سن ۲۱ سالگی ممنوع کردند و اینکه برای آشغال ریختن اینه جریمه رو برداشتند این عالیه �ن که به ما گفته بودند مردم امریکا دشمن شما هستند و بعد میبینیم بندگان خدا اصلا نمیدونن ایران کجاست و اینکه چقدر برای کشورشان و پرچمشون ارزش قائل اند ممنونم از شما استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان به خاطر تمام زحماتی که برای تهیه این فایل ها کشیدید و واقعاً باورهای ما رو دگرگون کردید
سلام استاد عزیز تشکر میکنم بابت این فایل های زندگی در بهشت که فوق العاده بود هر روز 3-4 تا قسمت نگاه میکردم اگر یک روز نگاه نمیکردم حالم خوب نبود مرسی به خاطر فایلهای رایگانتون که عالین
من قبلا فکر میکردم اونجا ناامنی و روابطشان خرابه خیانت میکنن کشور خشک و صحرایی و …
اینارو هم از روی فیلم ها و اخباری که میدیدم و حرف های دیگران که اونا هم از روی فیلم بود
اما وقتی این دیدم تعجب میکردم اینقدررررر کشور زیبااااااااست خیلی زیباست و کلی درخت داره همش منتظر بودم ببینم این درختان تا کجا هست اینقدر بارون میاد اونجا و اینقدر متعهدن و اینقدر مستقلن و شادن و عالین و از ارزش ابزار استفاده میکنن و کارهاشون مستقلانه انجام میدن و مسئولیت پذیرند اینقدر برای فرزندانشان وقت میزارن و اینقدر مردمانشان خوبن یه سوالی هم که پیش اومد ما تو انتخاب همسر دنبال بهترینیم اما اونجا که همه خوبن چطوری انتخاب میکنن بین این همه آدمهای خوب و اینکه تو کارشون اینقدر مسئولیت پذیرند و عالی و گاها تک نفره انجام میدن و با حال خوب جواب میدن به سوالات و اینقدر از تنهایی خودشون لذت میبرن و با خودشون در صلحن و نقاب ندارن که اثبات کنن من اینم خود واقعیشونن
به طور کلی دیدم تغییر کرده و احساس میکنم اونجا ی دنیای دیگست که مردم بیشتر به خدا نزدیکن و انسانن
ممنون که افکار خوب به اشتراک میزارین