دیدگاه زیبا و تأثیرگزار رویا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
قسمت یکصد و هفتاد و شش
سریال بینظیر زندگی در بهشت و بهشتیانش
و دوستان گرامی هم خانواده
و دوستان clubhouse که روز دوشنبه ۲۴ خرداد مصادف با ۱۴ ژوین ساعت هفت بعدظهر که بیصبرانه منتظر شنیدن گفتگوی استاد با دوستان هستیم خدارو شکر
این قسمت مسابقه لایتینگ هاکی روی یخ
از ورود استاد به محوطع مسابقه دوتا تابلو روی زمین نصب شده بود برای ماسک و هشدارهای covid_ 19
و برام جالب بود که اکثرا ماسک نزده بودند بخاطر اینکه آمریکا واکسن هاشو به تعداد بیشماری برای اون سرزمین تهیه کرده
وقتی وارد سالن شدید دیدم که مردم چقدر غرق لذت و شادی بودند و ال ای دی های آبی رنگ رو به تماشاچی ها هدیه میدادند .. هر چند مسابقه ی واقعی در جای دیگری برگزار میشد ولی مردم از ایده ها و شیوه های جدید دیدن مسابقه استقبال میکردند .
چقدر خوبه که این ایده رو انجام دادند .. یعنی مسابقه در جای دیگری برگزار میشد ولی در هر باشگاه هاکی روی یخ که در گوشه کنار شهرها بود بدین شیوه گروهی میرفتن باشگاه واز طریق اون بوردها و مانیتورهای بزرگ داخل باشگاه میتونستند بصورت گروهی اون مسابقه رو ببیند و ابراز شادی کننند و اصلا احساس نمیشد که داخل سالن مسابقه ای نیست
.. خدایاااااا چقدر این شیوه امتیاز داره و برام جالب و جذاب بود
اینکه.. اولا حتما لازم نبود که بروند در همون نقطه ی مسابقه و مصافت طولانی رو با ماشین و یا دیگر وسیله ی حمل و نقل طی کنند و زمان زیادی رو برای رفتن به چنین جاهایی رو صرف رفت و آمد کنند
همچنین از نظر درآمد زایی بلیط های مسابقه بفروش رفت و بطور کلی بازدید کنندگان در سالن های مختلف پخش شده بودند و همینطور دیگر شغل هایی که در این مراکز وجود
داشت مثل کافی شاپ و رستوران فروش خودشونو داشتن و اصلا نگران نبودند که خب حالا مسابقه هاکی در نقطه ی دیگری اجرا میشود و حالا اینجا کسب و کارشونو چیکار کنند … واقعا چقدر آمریکا دور اندیش هستش و مردم واقعا در رفاه و آسایش و آرامش زندگی میکنند و همچنین مردمش هم قدردان هستند .. با رفتارهای شایسته ای که از خودشون نشون میدهند .. البته اینقدر امکانات و رفاه در اختیار دارند که کسی هول نمیزنه .. یعنی اینقدر فراوانی در این کشور هست که احساس آرامش و امنیت و آزادی بطور عالی احساس میشه ..
یعنی داخل سالن چقدر صندلی خالی وجود داشت که مردم هر کجا دوست داشتند میتونستند بشیننن .. و یا چقدر فضا بزرگ و عالی بود برای نشان دادن هیجانات و شوق و ذوق و داد و فریادهای هیحانی برای لذت بردن از این مسابقه ..
همچنین بچه های کوچولو هم از اون محیط لذت میبرند و امکانات رفاهی و لذت بردن از اون مسابقه با امکانات مربوط برای شناخت اون بازی در اختیار کودکان قرار میگرفت که از همون بچگی با این بازی آشنایی پیدا کنند و کلی تفریحات و آهنگ های شاد و اون دونفری که لباس های چاق و فان پوشیده بودند و در اون زمین مشغول حرکات فان و خنده دار بودند و برای بچه ها
هم مسابقه گذاشته بودند که دوتا عکس رو نشون میدادند از بازیکنان که چه تفاوتی بین دوتا عکس وجود داره ووووو این خودش یعنی توجه به نکات مثبت وووو و باعث میشع که چشمان آدم ها به خوب دیدن و دقت نظر و سرعت عمل بیشتری هدایت شوند واقعا چقدر نکته سنج هستش این موضوع .. خدایا شکرت که از طریق این دوربین استاد به درک آگاهی های بیشتری هدایت شدیم
استاد جان واقعا مممنون و سپاسگذارم که اینقدر آپدیدت هستید و ماهایی که در ایران زندگی میکنیم و از چیزی خبر نداریم و اطلاعات خاصی
نداریم با این موارد آشنامون میکنید که از شیوه ها و ایده های بروز جهان آن هم آمریکا آگاه شویم …. مممنونم ازتون که اینقدر با حوصله وعشق این فیلم های بینظیر رو برامون فیلمبرداری میکنید و داخل سایت عزیزمون قرار میدید .. بخدا هیچ یک از استادان انگیزشی که در این حوزه فعالیت میکنند به این شفافی و به این زیبایی از مستنددات واقعی و زنده چنینی حرکت هایی نداشتند واقعا وقتی این فیلم ها رو میبینم احساس میکنم چقدر شما به برو بچه های سایت تعهد دارید و ارزش قایل هستید که دوست دارید ماها هم پیشرفت کنیم و دوست دارید ماها هم در مدار آگاهی و دانش روز باشیم و دوست دارید هر لذت و شادی که خودتون تجربه میکنید با ما به اشتراک بگذارید واقعا وقتی به شما و خانم شایسته ی دوست داشتنی فکر میکنم اشکم از ذوق در میداد و چنان اشک هایی میریزم و خدارو شکر گذاری میکنم که خودم بال در میارم و هر روز و شب برای داشتن چنین استادانی بخودم میبالم و شکر گذار خداوندم و از اینکه به سمت این سایت عزیز و پایدارمون هدایت شدم واقعا مممنون و سپاسگذارم
ممنونم که جشن شادی رو به خونه هامون ودر دل و جانمون به ارمغان میارید
چقدر این مسابقات عالی بود و از گروه سن و سالی و هر پوشش و لباسی که دوست داشتند در اونجا مشاهده میشد و حتی اون بچه کوچولوها سوار ماشین هایی شدند که وسط زمین بازی سوار شده بودند و لذت میبردند . و چقدر تمیز و مرتب بودند و این نشان از فرهنگ و تربیت بسیار بالایی است که در آمریکا وجود داره . و از کوچیک و بزرگ ِلذت میبردند
بازی بسیار مهم و مرحله ی ply off بود بود و مردم در این مسابقات در گوشه و کنار شهر از این بازی حمایت میکردند . وقتی پرچم آمریکا و کانادا رو که بالای سوله سالن مشاهده کردم کلی برای این کشور آرزوی موفقیت و پیشرفت بیشتری رو آرزو کردم و لذت بردم برای تمام امکانات بینظیری که برای مردمش ایجاد کرده بود
و همچنین بازیکنانش رو چقدر با هیجان و شادی معرفی کردند و دروازه بان تمپا رو با شماره 88 رو معرفی کرد.
اون خانم نظامی بازنشسته که
سیاهپوست آمریکایی بود که سرود ملی آمریکا رو با صدای قشنگش خوند و مردم به احترام این سرود آمریکا ایستادند و کلاهشونو از سر برداشتند .. چقدر دوست داشتم این سرود رو با ترجمه میشنیدم و میفهمیدم که چه نکته هایی در این سرود گفته میشه .. واقعا خیلی خیلی دوست داشتم که بفهممم چه چیزی رو برای سرود ملیشون میخونند .. حتما مثل IN GOD WE TRUOST که روی پول شون حک کردند .. سرودشون هم با همین پر محتوایی است .. چون خیلی با احساس خوندش و لذت بردم و بعدش براش کف زدند
خدارو شکر گذارم که چنین استادی داریم ..که دقت نظر ویژه ای نسبت به تمام موارد دارند خدارو شکر
البته این قسمت نکات خیلی خیلی زیادی داشت برام که اینقدر این بازی هیجان انگیز بود همش حواسم میرفت به مسابقه و دیدنی های مسابقه با اینکه سه بار دیدمش ولی هر دفعه نکات بیشتری رو میدم ولی دیگه نشد که بنویسم بخصوص اون آقای فیلمبرداری سیاهپوستی که دوربین روی شانه هاش بود و از خوشحالی و خنده نمیتونست فیلم بگیره توجه منو جلب کرده بود
یا اون دو نفری که وسط پیست لباس های چاق پوشیده بودند و دوتا نوار قرمز و آبی دور کمرشون بود که نماد دو تیم مسابقه بود و اون که نوار قرنز داشت نماد تمپا بود اون نفر دیگه رو که نوار آبی داشت انداخت زمین یعنی تیم تمپا قوی تر بوده . و برام خیلی جالب بود که با این روش فان به همه نشون میدادند که مسابقه در چه وضعیتی هست
واقعا یک مسابقه با شور و هیجانی بود . با اون خانم دیجی
که مدام آهنگ های هیجانی پخش میکرد
و بعدش دو بر یک بنفع تمپا بازی به اتمام رسید
واقعا چقدر ورزش مفرحی هستش و اینو میشه از چهره ها و نگاه اون تماشاچی ها بوضوح دید که برق ذوق و شوق و خوشحالی در تمام جوانان و بچه ها و حتی کسانی رو دیدم با سن و سال بالا که مانند اون جوانان ابراز شادی و خوشحالی میکردند و تمام اون افراد اونجا بسیار بسیار و بسیار شاد بودند
این نهایت عدالت دولت آمریکاست که آزادی و شادی و انرژی لذت بخش تمام مردمشو دوست داره و براشون ارزش قایل هست
و بقول استاد عزیزمون .. توجه به زیبایی ها زیبایی های بیشتری رو جذب میکنیم و در واقع به هر خیر و خوبی و جشن و شادی و لذت بیشتر توجه کنیم طبق قانون جهان هستی به خیر و خوشی و شادی و زیبایی های بیشتری هدایت میشویم
مممنون و سپاسگذارم که با توجه ما هم به این قسمت از سریال بینظیر زندگی در بهشت شادی ها بسمت شادی های بیشتری هدایت میشویم
خدایا اااااا
مممون و سپاسگذارم برای امروزم که جشن و شادی و خیر و شوق و لذت و نعمت و برکت رو روزیم قرار دادی
مممنون و سپاس سپاس سپاس
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD434MB28 دقیقه
به نام خدای هدایتگر زندگی بخش
سلام به استاد و همه ی دوستای قشنگم
استاد این دیدگاه رو مینویسم در حالی که یه نوزاد ۶ روزه کنارم خوابیده و با این که فقط چند روزه به دنیا اومده کلی زندگیم قشنگ شده…
این دیدگاه رو مینویسم چون میخوام داستان هدایت های خداوند برای زایمانم رو اینجا به همه دوستان بگم.
من حامله بودم و قرار بود دومین عضو کوچیک خانواده ام پا به این دنیا بذاره…
بعد از حامله شدن باید میرفتم مرکز بهداشت برای مراقبت های بارداری پرونده تشکیل بدم و با اینکه مرکز نزدیک خونه رفتم قبول نکردن و گفتن باید یه منطقه دیگه برم.منم برگشتم و به خدا گفتم خودت درست کن برام..
بعد طی صحبت هام با خاله ام که دکتره فهمیدم که خانم دکتر اون مرکز از دوستای خاله ام هست و خودش گفت بذار بهش میگم اگر موافق بود برات همونجا پرونده تشکیل بدن منم گفتم باشه بهشون بگو ببین نظرشون چیه. دیگه بعد اون خانم دکتر قبول کرد و قرار شد برم اونجا واسه انجام کارهای لازم و منم رفتم و خیلی راحت همه چی درست شد برام و این مرکز هم نزدیک خونه مون بود و هم برای رفتن به اونجا باید از توی یه پارک بزرگ رد میشدم که هر دفعه میرفتم توی راه کلی لذت میبردم.
نوبت به انتخاب دکتر زنان رسید و منم تصمیم گرفتم برم پیش خانم دکتری که برای بچه اولم رفته بودم ولی فقط یکبار موفق شدم برم مطبش و تا زایمان دیگه نشد برم اونجا پرونده تشکیل بدم واسه همین عملا اون خانم نمی تونست دکتر من باشه و وقتی دوماه مونده بود به زایمانم تماس گرفتم وقت بگیرم بهم خیلی دیر وقت دادن که احتمال اینکه قبل اون تاریخ زایمان کنم زیاد بود و منم ناراحت شدم و حتی یکبار که مجبور شدم جواب یه سونو اورژانسی رو ببرم ببینه منشیش حتی اجازه نداد خانم دکتر رو ببینم و با بی ادبی بهم گفت برو بیرون و منم اومدم بیرون و به خدا گفتم خدایا خودت بهترین زایمان رو زیر نظر بهترین دکتر برام درست کن چ این دکتر باشه چ یه دکتر دیگه و برگشتم خونه و دیگه بهش فکر نکردم.
اون سونو اورژانسی بود و باید حتما یه دکتر اونو میدید واسه اینکه دکتری نداشتم تصمیم گرفتم سونو رو ببرم بیمارستانی که میخوام برای زایمان برم نشون بدم تا یه دکتر ببینه و حاضر شدم و به خاطر اینکه احتمال دادن ختم بارداری داشتم وسایل نی نی رو جمع کردم و خونه رو مرتب کردم و کارامو کردم و حاضر شدم رفتم بیمارستان..
اونجا سونو رو بردم نشون دادم و پرسیدن دکترت کیه و منم گفتم دکتر خاصی ندارم و معلوم بود از حرفم خیلی تعجب کردن. بعد خودشون زنگ زدن به یه دکتر و باهاش درباره سونو من مشورت کردن و اون خانم دکتر بهشون گفته بود واسه زایمان بستریم کنن و من هم که آمادگی داشتم رفتم برای بستری شدن و دیگه وقتش بود بارم رو زمین بذارم و با توکل به خدا رفتم تا ببینم چی میشه.
بهم یه تخت دادن و از خانواده ام خداحافظی کردم و تنها با تکیه به الله رفتم و ازش دوباره خواستم بهترین زایمان رو با بهترین دکتری که برام ممکنه درست کنه. اون شب یک خانم دکتر شیفت بود که منو به اون سپردن و اون تا صبح میومد بالا سرم و چون شیفت بود و باید تو بیمارستان میبود همه کارهای منو خودش انجام میداد و مثل بقیه نبودم که ماما بالا سرم باشه و خود خانم دکتر تا صبح بهم سر زد. صبح ماما و دکترم عوض شدن و دردهای منم شروع شده بود و منم حسابی ترسیده بودم چون قرار بود دردناک ترین ساعت های عمرم رو پشت سر بذارم و بازم گفتم خدایا خودت کمک کن تا بتونم تحمل کنم.اون روز صبح خیلی برام سخت بود چون به دردهای شدید نزدیک میشدم و وقتی آسمون رو دیدم گریه ام گرفت و نشستم توی دستشویی و یکم گریه کردم و بازم گفتم خدایا تو خودت هوامو داشته باش و تنهام نذار چون الان واقعا تنهام و توام برام کافی هستی. دیگه بعد از یک شب بیمارستان بودن روز بعد ساعت ۱۱ دردای اصلی شروع شد و منم دیگه فقط درد می کشیدم و همه چیز رو سپردم به خدا و خودمو رها کردم.ساعت یک بود که دردام واقعا شدید و زیاد شدن و دیدم وقت اومدن بچه شده و با صدای بلند ماماها رو صدا کردم و اومدن بالا سرم و دیدن دیگه بچه داره میاد و من رو سریع منتقل کردن به تخت زایمان و منم در حال درد کشیدن دیدم همون خانم دکتری که منشیش من رو راه نداده بود و بیرون کرده بود بالا سرم وایستاده و بهم میگفت نگران نباش و نترس من هستم. این حرفش برام خیلی جالب بود که من بدون نامه و دادن هزینه و دردسر رفتن اومدن به مطب اون خانم دکتر که از خونه مون خیلی هم دور بود الان بالا سرم وایستاده و داره بهم میگه من هستم نگران نباش…اونجا دیدم که توکل به خدا و رها کردن خودت در آغوش اون چقدر آرامش بخشه. اون خانم دکتر تا موقع اومدن بچه بالا سرم بود و بعد که خیالش راحت شد بچه داره میاد به خاطر اینکه تعهد خاصی برای من نداشت رفت و منم بچه رو به دنیا آوردم در حالی که یه مامای خیلی با تجربه که نمیدونم از کجا اومده بود بالا سرم بدون خوردن بخیه بچمو یه دنیا اوردم و راحت و آسوده شدم. بعد که با خودم فکر کردم چی شد که اون خانم دکتر موقع اومدن بچه واینستاد فهمیدم که اگر اون میبود حتما من بخیه میخوردم چون بچه اولم که اون دکترم بود با اینکه اون بچه ریزتر از این بچه بود بخیه خوردم اما برای این یکی این ماما خیلی ریلکس و با تجربه بود و باعث شد بخیه نخورم.
خلاصه اینکه زایمانم طبق خواسته خودم زیر نظر بهترین دکتر بود و طبیعی و بدون بخیه بود و همه چیز دست به دست هم داد تا من در کمال راحتی و آرامش بچه رو به دنیا آوردم و حسابی خدا رو شکر کردم که همه چیزهای خوب رو در زمان مناسب و در مکان مناسب برام مهیا کرد و منم تحت حمایت اون تونستم یه زایمان خوب رو تجربه کنم و الانم که به فرزندم نگاه میکنم لطف پروردگار رو میبینم که موجودی به این زیبایی و به این پیچیدگی که انسان هست رو به من هدیه کرده و منم از داشتن این همه نعمت و فراوانی که توی زندگیم هست و هر روز داره بیشتر میشه لذت میبرم. اینم داستان زایمان من با توکل بر خدا بود.راستی استاد اون شب توی بیمارستان یه نشونه هم دیدم و اون یه خانمی بود به نام عباس منش که اون هم واسه زایمان اومده بود و مرتب فامیل عباس منش رو میشنیدم و به خودم میگفتم این ها همه نشانه اس از اینکه همه چیز تحت کنترل خداوند هست و من باید فقط از همه چیز لذت ببرم.
ممنون که من رو با این خدا و این مسیر و این حال و هوا که هرچی میخوایم به ما داده میشه و ما خالق زندگیمون هستیم آشنا کردین.