https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/07/abasmanesh-19.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-07-27 07:19:242021-07-31 21:13:38سریال زندگی در بهشت | قسمت 190
123نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد عزیزم یکساله با شما اشنا شدم و پر از دستاوردم
ولی روی موضوع ثروت هنوز به موفقیت نرسیدم
از مرداد ماه حدودا 4 ،5 ماهه دارم کار می کنم ولی به نتیجه نرسیدم.
دیروز داشتم فکر می کردم من چه ثروت هایی دارم ولی اونهارو نمی بینم
خداوند بر من اشکار کرد :
1.اکسیژن: یک ثروت تمام نشدنی است
برای همه هست ، بیش از اندازه هم هست ،همه جا هم هست و خداوند فضایش را فراهم کرده و در این مسیر هدایت و حمایت می کند و ما میتونیم از این ثروت به صورت رایگان استفاده کنیم.
2.کمال شهر: ما 22 سال پیش از روستا اومدیم کمال شهر
و کمالشهر ثروتی بی پایان است برای ما
3.مادرم: مادرم پر از احساس توانمندی و ارزشمندی است و خواستن پول و ثروت خیلی درونش بُلد هست و این خصوصیت اخلاقی به ما دخترها خیلی بیشتر رسیده و چیزی که من بهش خیلی اعتقاد دارم ((برای بچه ها احساس توانمندی و ارزشمندی به ارث بگذارید))
و اینو مادرم برای ما دخترها به ارث گذاشته.
4.اگاهی های سایت استاد عباس منش: این هم ثروتی بی پایان هست که خداوند فضایش را فراهم کرده و منو بهش هدایت کرده واینجاست که استاد می فرماید ((خداوند بیشتر از ما میخواهد ما ثروتمند شویم
فضایش را برایم فراهم کرده
و مرا در این مسیر هدایت و حمایت می کند ))
.خدایا شکرت من اینو از اتفاق هایی که تجربه کردم متوجه شدم .
و اومدم زدم رو نشانه روزانه و این فایل قهرمانی و جشن و اینکه وقتی تیمی خوب کار می کند چقدر ثروت می سازد برایم پر از نشانه حال خوب کن بود.
با سلام خدمت خانواده بزرگ منش عباس منشی ها که همواره قدم به قدم و گام به گام با استاد یکدل و یکصدا روی منش و اخلاق نکو منشانه استاد الگو برداری میکنیم روی ردپاهای استاد قدم برداشته و تسلیم اوامر و دستورات استاد گوش جان سپرده و سر تا پا متعهدانه ملزم الاجرا مکلف میدانیم اگر بخواهیم مثل استاد نتیجه بگیریم باید مثل استاد عمل کنیم و تنها راه نتایج پایدار پیوسته و همیشگی قوانین را اجرا کنیم به آگاهیهایی که استاد آموزش میدهد ،این فایلها هر کدام یادآوری نکات آموزنده برای پایبندی برای تداوم در این مسیر است تا این زیباییها را تحسین کنیم و در زندگی خودمان کوچکترین موفقیتهای خودمان و دیگران را تحسین کنیم تا شکر گزاری و سپاسگزاری را در دستاوردها را یاد بگیریم و جزو فرهنگ و آداب و رسوم خودمان قرار بدهیم تا خودبخود ذهن در شرایط مشابه شکر گزاری و سپاسگزاری را یاد آوری بکند،وقتی یک شهر حمایت و هواداری تیم شهرش را اینطوری به صورت شادی و جشن موفقیت را نشان میدهد آن تیم هم تمام وجودش را برای آن شهر میگذارد و هیچ چیزی از هم جدا نیست و روحیه و همبستگی با هم یکصدا برای یک هدف حرکت میکند چنین موفقیتها را رقم میزند پشت هر موفقیت ورزشی همکاری حتی از شهروندان آن تیم بعنوان احساس مسولیت در حق تیم شهرشان شروع میشود و بازیکنان هم روحیه چندین برابری میگیرنند و به نمایش میگذارند و هیچکسی در پروسه تنها نیست،استاد هم وقتی بهنوان یک لیدر وقتی فایل آموزنده و آموزشی در اختیار ما قرار میدهد وقتی بازخورد مثبت و تحسین برانگیز شاگردان خودش را میبیند دو طرفه یک همبستگی در راستای مسیر قوانین ایجاد میشود و ما هم روحیه و اعتماد به نفس حرکت باوری و یقینی محکم بدست می آوریم تا بجای شک و تردیدها یقین و ایمان بخدا تقویت پیدا بکند و گام به گام پا به پای استاد آموزشها را تداوم تر پیش بگیریم و امیدوار و خوش بینانه تر درک به قوانین را بیشتر و بهتر ادامه بدهیم با این آموزشها در دل هر کدام از اعضای خانواده عباس منش جشن و سروری بپاست که شاید دیده نشود ولی در جملات و کلمات خودش را به صورت سپاسگزاری و شکر گزاری نشان میدهد و در نتایج زندگی مان خودش را نشان میدهد که کمتر از آن جشن شهر تمپا نیست ،تیم عباس منش همیشه شادی و نشاط را به همراه باورسازی در هر لحظه بازی میکنند و نتیجه بازی طبق قانون همیشه برنده میشود ،استاد به ما قاعده بازی را یاد دادند تا چطور بازی کنیم که همیشه برنده بازی باشیم قانونها را یاد میدهند تا توپ را چطوری بچرخانیم که تحت اختیار ما باشد ،بهر حال هر فایلی را طبق آموزشهای استاد میتوانیم با توجه به قوانین، برداشتی منطقی در راستای قوانین داشته باشیم
خدارا شکر که همانطور ماهی را هر موقع از آب بگیریم تازه است قوانین هم همیشه ثابت و در هر موضوعی رد پای آنرا میتوان پیدا کرد و به آن ایمان آورد
استاد این فایل بهم میگه تو لحظه زندگی کن تو لحظه لذت ببر حتی از برد تیم کشورت .
من خودم بازی های المپیک و تیم ملی خیلی دوس دارم با همسرم و بچه هام اکثرا میبینیم جیغ و شادی ،ولی خیلیا بهمون میگن خوب که چی،مثلا به شما چی میرسه،پول اونا میگیرن شما جیغ میزنید
ولی نمیدونن که با همین شادی و ذوق ،شادی های دیگ بهمون اضافه میشه
همونطور که شکرگزاری و دعا دسته جمعی قدرت فرکانسش،بالاتر مسلما شادی دسته جمعی هم برای کشور مون شادی بیشتر میاره
این فرهنگ باید تو جامعه مون پیشرفت کنه،
تا یک نفر میمیره حتی از یک کشور دیگ میان دعای دسته جمعی ،راهپیمایی انجام میدن خودشون موظف میدونن تو غمشان شریک کنن که یک باور اشتباه ،ولی شادی ها رو قائم میکنن بازم بخاطر باور اشتباه که چشممون میزنن.
باید یاد بگیرم با هر چیز کوچیکی شاد باشم تا جهان شادی بیشتری بیاره
این همه زیبایی و پیشرفت این کشور الکی نیست بخاطر مردمی که توش دارن زندگی میکنن و همینطوری کشور ما که اکثریت جامعه دائم غر میزنن ناله میکنن .
خدایا مارا به راه راست هدایت کن به راه کسانی که بهشون نعمت دادی تا هر لحظه شکر گزاری نعمت هات باشم.
به نامخدای مهربان که هرلحظه مراهدایت وحمایت میکند ..
دیروزکه رفته بودیم شهرهمدان ،ومن ازگرونی این شهر تحت تاثیرقرارگرفتم وفهمیدم که باوربه فراوانی من خیلی مشکل داره وخیلی باید روی خودم کادکنم جوری که آدم هرچی کارمیکنه روی خودش باورفراوانی نداشته باشه وترس ازکمبود همه چی ونابود میکنه واین وشماتوفایل قبلی تونم گفتید که حتی شما هنوزهم باون همه نتیجه هاوآگاهی هاهنوز این باوربعضی وقتا شماروهم درگیرمیکنه وخیلی مهمه ،
به خداوند گفتم که خدایا کمکم کن بااین که همش باخودم میگفتم خداوند تنهاقدرت جهانه به خدا کل کره ی زمین دربرابر آفریده های خداوند درمقابل کیهان یه سرسوزنم نیست خداوند بی نهایت ثروت ونعمت آفریده همه چی دست اونه وباید بهش اعتمادکنی اما خب نمبدونم چراکمی نگران شده بودم گفتم برام نشانه ای بفرس همین جوری گوشی تودستم بود و دربرنامه ی شاد تکالیف پسرم وچک میکردم داخل پروفایل یه نفررفتم و نوشته بود توبیوش خداوندمیتواند ویه پروانه ی ابی هم کناراین نوشته گذاشته بود خیلی بهم آرامش دادوگفتم ببین این ازطرف خداس واتفاقی نیس که این ومیبینی ذهنم داشت میگفت نه بابا تو اومدی داخل بیو یه نفردیگه و….که دیدم داخل صفحه ی روبینوش هم اسمش هست زهراعلیجانی یعنی هم اسم من فک کنم مشترک باخاهرش ازاین برنامه استفاده میشد واسمش زهرابود ،بالاخره خیلی آرامش گرفتم وگفتم اینم دوبره یه نشونه بود واست.دختر چرا توبه راست اومدی سراغ همین صفحه که انگاربهم گفت آهای زهرا علیجانی خداوندمیتواند توبااون مغزت محدودش نکن گفتم خدایاشکرت .وزدم نشانه ی امروزاین فایل بینظیر نشانه من بود ،که بهم فهموند اول که زندگب دربهش یعنی میتونی یه جایی یه مکانی زندگی کنی مثل بهشت باشه.و دوم اینکه عظمت وثروت وفراوانی این شهرو به من نشون داد وفراونی وبه من یادآوری کردکه ببین دنیا پرازثروت وفرصته یه نفر مثل استاد عزیزت که ازدل فقر رفته تودل ثروت بینهایت وهنوزهم قبول داره میتونه بهترشه زندگی دربهشت ومیکنه ،چون درمدارثروت قرارگرفته چون ذهنش وکنترل کرده چون عمل کرده توجه کرده به ثروت به زیبایی هابه اصل ومهم ترازهمه ایمان داشته میشود میشود میشود به خدامیشود اینهمه کامنت میادکه زندگیم کن فیکون شده تغییر کرده بهترشده ،برامون باورایجادمیکنه که اوناهم همبن مسیرمارو رفتن وادامه دادن ،نتیجه گرفتن خدایاشکرت ،بابت این همه آدمهای گوناگون که هرکسی به یه شکلیه شکر به خاطر شادی این مردم ،وحدت این مردم شکر بابت شهربینظیرتمپا ،تمیزیش ومتفاوت بودنش اون رودخانه ی فوق العادش ،اون ساختمان های بلندوباعظمتش ،اون خونه ی بینظیراستاد عزیزم ومریم جانم که اونجا قرارداره چقدر قشنگ ازاون بالکن رویایی و بینظیر بااون دوربین فوق العاده ی گوشیشون اون لحظات فوق العاده رو بامابه اشتراک گذاشتن خداونداسپاسگذارم بابت این دو زوج فوق العاده که الگوی منن درزندگی .
خداجونم شکرت که به فهموندی دنیا پرازثروته نعمته فرصته بهم نشون دادی اون همه قایق هارو اون کشتی بزرگ وایناازکجااومدن غیرازاینه که مردم پول دارند ودارن پول میسازن ودرمدارثروت بودن مهمه ،فرقی نمیکنه که زن باشیم یامرد ،زیبا یازشت پیریاجوان ،
باید روخودم خیلی کارکنم که این پاشنه آشیلم روزبه روزبهترباشه تانتایج ازراه برسن ومنم درمدارثروت قراربگیرم البته که قانون تکامل وفراموش نباید بکنم و فراموش نمیکنم استمراردرقانون مهمه اینجوری نیست که یه بارانجام بدم وتمام باید مثل غذاخوردن که هرروزلازمه باید روخودم کارکنم .
ممنون استادهای عزیزم همه چی عالی بود ممنون که ازاین شهرفوق العاده و روزجشن وشادی برامون فیلم گرفتین وبه مایادآوری کردید قانون و.
إلهی، چگونه دعوی بندگی کنم که پرندگان از من می رمند و دَدان رامم نیستند ؛ إلهی، گرگ و پلنگ را رام توان کرد، با نَفْسِ سرکش چه باید کرد؟
إلهی، چگونه ما را مراقبت نباشد، که تو رقیبی؛ و چگونه ما را محابست نبوَد که تو حسیبی.
إلهی، نهرْ بحر نگردد، ولی تواند با وی پیوندد و جدولی از او گردد ؛ إلهی، چون در تو می نگرم، رعشه بر من مستولی می شود؛ پشه با باد صرصر چه کند؟
إلهی، دیده از دیدارِ جمال لذّت می برد و دل از لقای ذوالجمال ؛ إلهی، انسان را قِسطاس مستقیم آفریده ای، افسوس که ما در میزان طغیان کرده ایم.
إلهی، نعمت ارشادم عطا فرموده ای، توفیق شکر آن را هم مرحمت بفرما ؛ إلهی، عروج به ملکوت بدون خروج از ناسوت چگونه میسّر گردد؛ «یا مَن بِیدِهِ مَلَکوتُ کُلِّ شیءٍ خُذْ بِیدی.»
إلهی، به سوی تو آمدم، به حقّ خودت مرا به من برمگردان ؛ إلهی، اگر بخواهم شرمسارم، و اگر نخواهم گرفتار ؛ إلهی، ظاهر که این قدر زیباست، باطن چگونه است؟
إلهی، آخرِ خودت را در حق ما اوّل بفرما، که آخرین شکایت را أرحم الراحمین فرماید.
إلهی، فرزانه تر از دیوانۀ تو کیست؟
إلهی، دولت فقرم را مزید گردان!
(الهی نامه مرحوم علامه حسن زاده آملی)
—————————————————————————
سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار و همه دوستان نازنینم در این سایت.
این فایل نشانه امروزم بود و جریان هدایت میگه : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ ؛ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ؛ خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ ؛ اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ ؛ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ؛ عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ»
خدایا شاهد و حاضر و ناظری که من از خودم هیچی ندارم و هیچی نمیدونم و به هر خیری که بهم عطا کنی محتاج و نیازمندم. از نور خودت بر ظلمات جهل من عطا کن و من رو نورانی کن و بر قلب و زبان و دستانم جاری شو تا برای تو و بخاطر توحید بنویسم و پناه میبرم از خودپسندی و شرک و غرور. پناه میبرم به خداوند از نجوای شیطان و گمراهی ذهنم.
—————————————————————————
جهت کنترل کمالگرایی ذهن ، و همچنین یادآوری مسیر تکامل و همچنین هینت دادن به ذهن که اعتبار همه چیز از آن خداست و به میزانی که تسلیم خداوند باشیم و خاضع باشیم به درگاهش بیشتر رشد میکنیم،لینک کامنت گذشته خودم زیر این فایل رو میذارم، تیرماه 1401
abasmanesh.com
تازه شش ماه بوده که عضو سایت بودم و نمیدونستم چی بنویسم و چطوری بنویسم …
یه جوک بیمزه و قدیمی تعریف کنم …
«میگن یه نفری افتاده بود توی آب داشت غرق میشد ، مردم همه دور آب داشتن داد و بیداد میکردن که یالا نجاتش بدین ، حتی گزارشگر تلویزیون داشت پخش زنده فیلم میگرفت که دیدن یه بوشهری داره شنا کنان میره برای نجات اون فرد و با موفقیت نجاتش میده … بعد که دوتایی شنا میکنن میان کنار ساحل گزارشگر میگه: آقا خیلی حرکت شجاعانه ای بود، تحسین تون میکنم، میشه خودتون رو معرفی کنید و بگید چرا این شجاعت رو به خرج دادین … بوشهریه میگه بنام خداااااااا، عبدی هسوم از محله جفره ماهینی ، اول بگین کی بود هولم داد تو آب …»
حالا ربطش چی بود …
یادمه کامنت نوشتنم رو از جایی شروع کردم که استاد عباس منش داشتن در مورد بهبود سایت صحبت میکردن و میگفتن ما کلی اکانت رو توی سایت که نه هیچ فعالیتی داشتن و نه محصول خریده بودن، و نه کامنت یا پاسخی نوشته بودن رو حذف کردیم… منم مدتی بود عضو سایت بودم و داشتم فایل میدیدم هنوز هم توان خرید محصولات رو نداشتم و بعد گفتم نکنه استاد منم حذف کنه، من میخوام اینجا فعال باشم بذار حداقل چندتا کامنت بنویسم استاد حذفم نکنه… یعنی عملاً استاد عباس منش هولم داد توی آب ، منم گفتم خب اکی بذار ادامه بدیم. مشق نوشتن های ما ادامه پیدا کرد و بهبود و تکامل پیدا کرد تا الان که دیگه نه استاد عباس منش و استاد شایسته از دست پرحرفی های من آرامش دارن، نه بچه های سایت ، نه حتی خواجه حافظ شیرازی و مولانا ، و نه خداوند متعال و نه حتی شیطان رجیم، (کوتاه بیا بچه چقدر نجوا کنم و تو بازم پرو پرو ادامه میدی)… آخرش هم میترسم جبرئیل نازل بشه بگه خداوند متعال فرمودند یبار دیگه آیات قرآن من رو بدون رعایت قانون کپی رایت کامنت کنی خودم شخصاً بلاکت میکنم…
مخلصیم خدایا … دست تسلیمم بالاست ، تلاش میکنم به جریان هدایت و توحید وصل باشم…
بقول خانم شهریاری ، بوس به کله ات بزرگوار…
من بنده خاضع و پر رو درگاهت هستم…
—————————————————————————
یه کمی هم بریم سراغ فایل…
جملات انگیزشی بازیکنان در ابتدای فایل خیلی جالب بود برام. یعنی انگار نه انگار که بازی قبلشون رو باختن ولی انگار پرونده باخت قبلی شون به کلی بسته شده و اومدن که با ذهنی آروم یه مبارزه جدید رو شروع کنن ؛ جمله مربی تیم هم خیلی قشنگ بود، برای پیروزی باید کار کنیم، باید بدستش بیاریم ، تیم دیگه اونو بهمون نمیده. به سر و صدا ها کاری نداشته باشید، تنها چیزی که مهمه افراد توی این اتاق هستن.
و زیبایی جریان هدایت ، یه وقفه کوتاه افتاده توی مسیر پیروزی تیم تمپا بی لایتنینگ تا برد آخرشون کلاس درس ثروت و قانونمندی باشه برای ما.
این حجم از تماشاگر و این حجم از تراکنش مالی فقط بخاطر بلیط یا بخاطر خرید لباس و پرچمهای تبلیغاتی تیم لایتینگ، از طرفی حجم انبوهی از مردم که از جاهای مختلف وارد این شهر میشن و از امکانات شهری مثل هتل ها و مراکز خرید استفاده میکنن. همه و همه در خلق ثروت ایجاد گردش مالی موثر هست. رودخانه ای عظیم از ثروت که دائماً جریان داره از سمت مردم به طرف شهر و ورزشگاه و دوباره از از ورزشگاه و بازیکنان به طرف شهر و مردم. یه نگاهی کنید به تعداد قایق های که توی رودخانه هستن، فقط چه تشکیلات منظمی در جریان بوده تا حجم عظیمی سوخت رو فراهم کنه برای حرکت قایقها در همین روز مراسم. یا به تعداد آدمها نگاه کنید ، اگه هر نفر در طول این روز مراسم فقط یه بطری آب معدنی بخوان تهیه کنن، که تا آخر مراسم استفاده کنن، چه حجمی تراکنش مالی از فروش آب معدنی شکل میگیره.
واقعاً ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست.
از طرفی ببینید این جشن و این پیروزی تیم شهر تمپا تمرکز و توجه تمام رسانه ها رو تا مدتی میذاره روی شهر تمپا و مردم زیادی توجه شون جلب میشه و طی روزها و ماههای بعد از مراسم به این شهر سفر میکنن و از زیبایی هاش بهرمند میشن.
الحمدلله رب العالمین. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر این حجم عظیم از نعمت و ثروت.
چند روز پیش توی یوتیوب یه کلیپ دیدم از رونالد ریگان رئیس جمهور چهلم ایالات متحده؛ (هر وقت میرم توی یوتیوب یکی از ساجسشنهای یوتوب کلیپ جوکهای ریگانه) خدابیامرز با لحنی طنزآمیز توحید و یکتاپرستی رو بیان میکرد.گفت تعدادی آتئیست (خدا ناباور) رو دعوت کردم سر میز شام و بعد از اینکه غذا رو خوردن بهشون گفتم من باور ندارم اصلا چیزی بنام آشپز وجود داشته باشه.
بزرگوار هم خیلی زبون دراز بوده هم خیلی شوخ طبع ، وقتی یبار به سمتش تیراندازی شده بود و از ناحیه قفسه سینه آسیب دیده بود، توی بیمارستان به اطرافیان روحیه میداده و میگفته: ببخشید یادم رفت جاخالی بدم.
—————————————————————————
استاد و استاد عزیزم و دوستان نازنینم ، از درگاه خداوند متعال برای همه شما عزیزانم بینهایت نعمت و ثروت و فراوانی و آرامش و رحمت خداوند رو درخواست میکنم. همواره شادکام و سلامت باشید.
پسر این روزا خوزستان یه گلوله آتیش شده ،فک کنم بوشهر باید با لباس آتیش نشانی بری خیابون ،ما رو باید پسر جهنمی صدا کنن خخخخ
آقا حمید عزیز نگاه پر از ثروت شما سکان کانون توجه منو بدست گرفت با هر کلمتون و مثالتون ترمزهای مخفی منو از وجودم میکشید بیرون ،چه نگاه زیبایی داشتی پسر
وقتی آدم این همه آدم دور هم میبنه که با عشق برای تیمشون هیچ منفعتی جز شادی براشون نداره هزینه میکنن و تازه لذت هم میبرن آدم لذت میبره
واقعا تفکر همه این آدمها باعث شده آمریکا ثروتمند ساخته بشه
ایشاله توفیق بشه و همه بچهای سایت یه شهرک بزنیم اونجا و اسمشم بزاریم سیتی منش
درود پروردگار به شما آقای امیری توحیدی یکتاپرست و بینظیر
بینهایت سپاسگزارم بینهایت تحسین میکنم بینهایت قدر دان هستم من،
بابت هر کامنتی ک مکتوب میکنید و آیه های قرآن رو توضیح میدید بینهایت آگاهی دهنده و ارزشمند هست و من این رو وظیفه ی خودم میدونم سپاسگزاری کنم و تحسین بینهایت با هر کامنت و توضیح آیات قرآن بینهایت آگاه تر میشم و از همه مهمتر عاشق تر و با لذت و عشق فراوان آیات قرآن رو مطالعه میکنم و به درک من خیلی کمک کرده در واقع ب گسترش و رشد جهان توحیدی بینهایت کمک کردید و وجودتون باعث برکت و رشد هست و زیباست و بینهایت مفید…
و من پر قدرت تر و متعهدتر آیات قرآن و این درک زیبا از توحید رو ادامه خواهم داد چرا که عاشق شمام یا رب یا ارباب یا حق تعالی…
بینهایت سپاسگزارم و دعای قدرت نیرو انرژی تندرستی برکت بینهایت براتون میکنم و همچنان با عشق و اشتیاق بینهایت این مسیر زیبا رو ادامه بدید در پناه و حفاظ الله ارباب پروردگار مالک و صاحب اختیار…
سلام و درود فراوان به شما خانم نوری گرانقدر. امیدوارم که حالتون عالی عالی عالی باشه و در پناه رب العالمین باشید. الهی که همیشه قلبتون به رب العالمین متصل باشه.
خانم نوری عزیز ، من یه عذرخواهی به شما بدهکار هستم، قبلاً هم برام کامنت گذاشتید و من چندبار خواستم کامنتتون رو جواب بدم ولی هر بار بعلت تنبلی و تمرکز نداشتن جواب ندادم. یعنی هیچ بهانه ای براش ندارم، و ازتون عذر میخوام.
بینهایت شما رو تحسین می کنم، که این ویژگی مثبت تحسین دیگران رو دارید. این خیلی ویژگی عالی هست. چندتا از کامنت های شما برای خانم شهریاری رو هم خوندم.
خیلی متعهدانه دارید توی سایت تمرکز میذارید و کامنت مینویسید، مخصوصاً که دیگران رو تایید و تحسین میکنید و ویژگی های مثبتشون رو یادآوری میکنید؛ چقدر به یاد آیات 5-7 سوره لیل افتادم. «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَىٰ وَاتَّقَىٰ» (اما کسی که عطا کرد و پرهیزکاری پیشه ساخت)
«وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ» (و وعده نیکوتر را تصدیق کرد)
«فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَىٰ» (پس به زودی او را برای راه آسانی آماده می کنیم)
ببینید شما دارید این کار رو انجام میدید، و قانون الهی همیشه جواب میده، شما دارید تقوا میکنید ، تقوا همون کنترل ذهن و تمرکز روی زیبایی هاست، و ویژگی های مثبت رو تحسین میکنید ، و خداوند در پاسخ به این کنترل ذهن و تحسین کردن شما، شما را آسان میکند برای دریافت آسانی ها، برای دریافت نعمتها ، برای دریافت زیباییهای بیشتر و هر آنچه از خوبیها و ویژگیهای مثبته.
پس وعده خداوند نزدیکه و چه کسی راستگو تر از خداوند به وعده خود.
یه سری به پروفایل تون زدم و گفتم هزار ماشاءالله چقدر از دوره ها رو تهیه کردین و متعهدانه دارید روی خودتون کار میکنید. واقعاً تحسین برانگیز هستید و خدا رو شاکرم.
—————————————————————————
وقتی از قرآن هدایت خواستم سوره فتح اومد و من آیه 18 رو انتخاب کردم. اینکه خداوند از قلبهای ما آگاهه و فرکانس درونی ماست که نتایج رو به زندگیمون وارد میکنه، توی این آیه از آرامش و پیروزی بزرگ صحبت شده. امیدوارم این آیه برای شما هدایت و نشانه باشه.
یاد جمله ای افتادم که چند وقت پیش خوندم، شمس تبریزی به مولانا جمله ای رو میگه با این مفهوم که «ما باور داریم خداوند از بیرون به ما نگاه میکنه درحالیکه خداوند از درون قلبمون داره بهمون نگاه میکنه»
واقعاً استاد همیشه میگه باورهای درونی ماست که جهان بیرونی و نتایج ما رو رقم میزنه.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر.
از درگاه خداوند براتون بینهایت نعمت و ثروت و فراوانی و آرامش و احساس خوب رو میخوام.
همه و همه خدمت حضور پربرکت زیبای توحیدی شما برادر توحیدی و گرانقدر و ارزشمند…
همین ک کامنتهای توحیدی و سراسر آگاهی دهنده رو زمان میگذارید و مکتوب میکنید و ب رشد و گسترش این جهان توحیدی کمک میکنید ولو یک جمله ی کوتاه بی نهایت ارزشمند مقدس و قابل تحسین هست…
چقدر برایم نشانه و برکت الله بود« نصر لله من الفتح القریب»
در واقع با خدا بودن و جهاد کردن هرلحظه اش فتحی قریب است و برکتی بینهایت…
الحمدلله رب العالمین…
سپاس گزارم بابت حضورتون و این حجم از محبت و لطف و معرفت شما…
بینهایت دعای انرژی الهی برکت الهی توکل الهی رزقی الهی از فضل خودش رو میکنم براتون در پناه الله بدرخشید و پر استقامت گام بردارید و رشد کنید و رزقهای من حیث لایحتسب رو تجربه کنید و از روزی های بغیر الحساب شگفت زده شوید و سجده ی شکر به جای آورید…
ازوقتی فایل جدید(تسلیم در برابر خداوند)اومده روی سایت،من مثل لاک پشت رفتم توی لاک خودم و سرتاپا گوش شدم برای هضم صحبت های استاد.
یادمه آخرای فروردین بود،داشتم جلسه ٣ ثروت رو توی دفترم مکتوب میکردم که یک احساس قوی بهم گفت برو سایت رو چک کن،و بعد متوجه شدم بعد از مدت ها استاد اومده جلوی دوربین و فایل بی نظیر توحید عملی ١١ رو ضبط کرده ،وقتی فایل رو دیدم،خیلی دلم میخواست براش کامنت بنویسم ولی همون احساس قلبی بهم گفت الان وقت نوشتن نیست،برو دنبال ایده ی الهامیت،برو کیش …
داستانشو بارها گفتم که چطور هدایت شدم بلیط بگیرم درحالیکه خبر نداشتم اوضاع قراره امنیتی بشه و بعد با هدایت خدا،سفر من به کیش در بهترین حالت بدون یک ساعت تاخیر رقم خورد.
دیروز که این فایل توحیدی آپلود شد،دوباره همون اتفاق افتاد،همون احساس که الان وقت نوشتن نیست،فقط به صدای استاد گوش بده،فقط حرفاش رو هضم کن تا بفهمی دقیقا چی میگه.
خلاصه که ما فعلا در لاک درون هستیم.
دیشب دیدم نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم،گفتم بزار برم فیلم های مسخره بازی هامون تو icu روببینم،رشید و حمید و سهراب :))) پایه ثابت های طنز icu!
خب یکم اوضاعم بهتر شد ولی باز همون نجواهای ذهن!دیگه پناه بردم به صدای قرآن که آرومم کنه تا خوابم ببره،وقتی صدای سوره ی حدید کنار سرم پخش میشد ناخودآگاه منو پرت میکرد تو خاطرات آذرماه پارسال که تازه رفتم بودم گرگان،روز های اول انتقالیم بود و من فکر میکردم الان وقت جشن گرفتن این موفقیت که بعد از سالها تونستم با قدرت توحید انتقالی رو رقم بزنم ولی پلن خدا چیز دیگه بود،من واقعا شوکه شدم بودم.
جهان منو تحت فشار قرار داده بود تا ببینه آیا از من چیزی غیر از توحید هم سر میزنه یا نه؟خلاصه که شبا توی اتاق خونه ی مادربزرگم صوت سوره ی حدید رو میزاشتم و میرفتم زیر پتو گریه میکردم،میگفتم حتی خداهم اشک هام رو نبینه فکر نکنه یک وقت کم آوردم :)اون روز ها و شب ها گذشت …من فقط ٣ ماه توی اورژانس و اون اتاق موندم…بعد بازی عوض شد…مطمئنمم اینجا هم بزودی بازی عوض میشه.
نه اینکه اوضاع بد باشه نه!
ولی مهاجرت و مسائل خودش …میدونم که میدونی دارم از چه کنترل ذهنی حرف میزنم.بگذریم….
یک چیزی رو یادم رفت اولش بگم،این فایل نشانه ی امروز من بود،وقتی دیدمش اومدم کامنت بخونم دیدم کامنت شما آخرین کامنت این فایله،این ردپات رو قبلا خونده بودم ولی الان احساسم منو دعوت کرد به نوشتن،درحالیکه هیچ قصدی برای کامنت گذاشتن نداشتم،اما مگه میشه از احساس قلبی پیروی نکرد؟
دیروز صبح یک جلسه کاری داشتم با مدیرعاملم،درواقع یک جلسه کاری برای شروع همکاری با یک خانوم جهت فروش بود که به من گفت میخوام شماهم باشی،همون کافه ساحلی ،همون ویو دریا …همون آهنگ های شاد…
من و مدیرعاملم یک سمت میز،دوتا خانومم اون سمت…
ایشون صحبت میکردن و من سراپا گوش …از بس این مرد توحیدی و کاردرست و آگاهه…ایشون واقعا یک تاجر بالیاقته…
وسط صحبت هاش مثلا درمورد اخلاقش ،یا ازش کاریش میگفت و بعد میگفت خانم شهریاری میدونن من چی دارم میگم !:) بعد من با خودم فکر میکردم خدایا خانم شهریاری رو از کجا به کجا رسوندی:) خونه ی خوبش من الان باید توی icu بودم درحال گزارش نوشتن یا راند مریض ها،یا توی اورژانس کودکان بودم و داشتم توی سر خودم میزدم که چه جوری کار این همه مریض رو باهم انجام بدم…
حالا نشستم سر میز مذاکره تجاری…اونم کنار این مدیرعامل…
تموم مدت صحبت ایشون،من دستم زیر چونه م و دوتا چشم و دوتا گوش قرض کرده بودم و تموم حواسم پی ایشون و حرفاشون بود،نمیخواستم یک جمله ش رو از دست بدم،مثل صحبت های استاد…
خلاصه که مذاکره ی کاری تموم شد و با موافقت همکاری ،اون خانوم ها رفتند،من موندم و ایشون و صحبت درمورد کار …
وقتی بهشون گفتم من هنوز نگرانم که کارم رو درست انجام بدم و کم کاری نکرده باشم میدونی بهم چی گفت؟
بهم گفت مشکل من و شما میدونی چیه؟من وشما ازونور افتادیم:)دست از خودخوری و نجوا بردار،این کاری که شما میکنی دقیقا همون چیزی که من میخوام،داری کارت رو درست انجام میدی کاملا،چرا انقدر خودتو اذیت میکنی؟تو هم مثل من کمال گرایی ولی باید این کمال گرایی رو کنترل کنی.
شاید باورت نشه بعدش لیوان آب رو دستش گرفت و گفت میتونی توی این لیوان یک لیتر آب بریزی؟گفتم نه خب نمیشه!
گفت ببین ثروت و نعمت هم همینجوریه،توی این یک لیوان یک لیتر آب جا نمیشه!باید ظرف رو بزرگتر کنی!
هرچقدر توی این ظرف کوچیک آب بریزی،سر ریز میشه.
هرچقدر آروم تر باشی،کمالگرایی رو بزاری کنار،ظرفت بزرگتر میشه و خود به خود گنجایش دریافتش هم میره بالا …
بعد که صحبت هامون تموم شد گفت خودم میرسونمت…
نه از در قبل من رفت بیرون ،نه از روی پله ها…ببین بحث مدیرعامل و کارمند نیستا،ایشون جای پدر منه،مثل پدرم برام قابل احترامه ولی هرکاری کردم که ایشون اول برن از کافه بیرون قبول نکردن …
این مدار عزت و احترام کجا بود تا الان؟
من کجا بودم؟!
ببخشید که داره طولانی میشه …دلم نیامد که تعریف نکنم توی راه چی شد…
ظهر چله ی تابستون و گرما و شرجی کیش رو که میتونی تصور کنی …؟
توی مسیر یک خانومی وایساده بود کنار خیابون منتظر مینی بوس،من اصلا حواسم بهش نبود،ندیدیمش!
ولی مدیرعاملم ایشون رو دید و وایساد و گفت ما داریم میریم این سمت،شماهم اگر مسیرتون اون سمت تشریف بیارید برسونمتون!
خانوم که کنار من سوار شد،صورتش از گرما گل انداخته بود گفت خیلی وقته منتظر مینی بوس بودم،کرایه تاکسی ها هم خیلی گرونه….دیگه داشتم به گریه میفتادم که خدا شمارو رسوند …
کل مسیر رو هم مدیرعاملم داشت با تلفن صحبت میکرد و فقط با اشاره ازمون میپرسید کدوم وری برم…
یکم با خانومه مشغول صحبت شدم و بعد با لبخند بهش گفتم تا حالا این تبلیغات سطح جزیره رو دیدی؟این آقایی که داره رانندگی میکنه مدیرعامل این شرکته:)
ببین خانومه هم شوکه شد و هم زد زیر گریه،گفت من خیلی وقت بود توی گرما وایساده بودم واقعا نمیدونستم چیکار کنم،خدا خیرشون بده که برام وایسادن و….
بهش گفتم آره ،ایشون خیلی انسان شریفی هستند ولی …این خدا بود که به کمکت بود …این خدا بود که برات این راننده و این ماشین رو فرستاد…خدا همیشه کمک هاشو میفرسته….
خلاصه که توی مسیر خانوم با کلی تشکر و دعای خیر پیاده شد و رسیدیم به خونهی من،منم با تشکر از ماشین پیاده شدم که برم سمت خونه ،دیدم دوباره صدام زدن…
گفتم جانم؟
گفت ببین! انقدر حرص نزن باشه؟انقدر نگران نباش !
:))))
چیزی نداشتم بگم…فقط خندیدم و گفتم چشم و تشکر کردم و رفتم ….
یک وقتایی واقعا تو کار خدا میمونم و تو کار عقل ناقص خودم…
نمیگم آدم بی ایمانیم،نمیگم شرایط اصلا سخت نیست،چرا سخته که برخلاف دیدگاه های بقیه سعی کنی فقط به خدا توکل کنی و بگی من منتظر دریافت هدایتم و فعلا هیچ ایده برای حل مسائلم ندارم…سخته که به کمبود ها و نگرانی ها و دلتنگی ها فکر نکنی…من دارم تموم تلاشم رو میکنم که اعراض کنم….
اما کاش معجزات خداوند انقدر زود برام عادی نشه که چه اتفاقی افتاد توی زندگی من که اینجوری همه چیز کن فیکون شد…
دیشب فاطمه جان بهم گفت جلسه 5 قدم٨ رو گوش بده،گفتم چشم،جلسه ای که استاد تاکیید داره برای برداشتن تمرکز از روی مسائل غیر قابل حل…و اجازه دادن به خدا که خودش حلشون کنه…
اونجا که میگه جات که رودخونه نیست عزیزمن،جات تو اقیانوسه…دست و پا نزن…بزار جریان ببرت اونجایی که باید …
احتمالا امروز هم بهش گوش بدم …خیلی به توکل و ایمان و رهایی آدم کمک میکنه.
نمیدونم چرا اینم گفتم،شاید برای شماهم هدایت باشه.
اینم از کار ما،ببخشید اگر طولانی شد،نمیدونم چرا اینارو برای شما نوشتم ،گفت بنویس و منم گفتم چشم.
انشالله که امروز روز بهتر و رهاتر و زیباتر و توحیدی تر از دیروزه …خداوند به قدرت سپاسگزاری و تسلیم ما بباره که به مسیر درست ادامه بدیم و اجازه بدیم خودش مارو روی دوشش سوار کنه و ببره اونجایی که باید…
(اما کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، پس برای آنان بهشت هایی که اقامت گاه دائمی است خواهد بود به پاداش اعمالی که همواره انجام می دادند، پیشکش میشود)
—————————————————————————
سلام و درود به شما سعیده جانم، انسان توحیدی و نورانی. الهی که در هر لحظه حالت عالی و مثبت و توحیدی باشه و در درگاه خداوند بینهایت متنعم باشی ، الهی که هر لحظه قلبت به خداوند متصل باشه و در آرامش و احساس مثبت باشی و خداوند شما رو آسان کنه برای دریافت نعمتها و ثروتها و زیبایی ها.
خیلی دوست دارم بتونم این کامنتت رو پاسخ بدم، اگر نجواها اجازه بدن؛ دیروز یه پاسخ طولانی نوشتم ولی چون خورد به تعویض شیفت و اون حس قلبی برای نوشتن قطع شد، وقتی رسیدم خوابگاه دیگه کامنت رو پاک کردم، اینم باگ سیستمی منه دیگه.
نوشته بودی «هم اکنون صدای سعیده رو میشنوی از لاکِ درون» ؛ فکر میکردم خودم تنها کسی هستم که بعد از چندین بار شنیدن فایل «تسلیم بودن در برابر خداوند» رفتم توی لاک خودم.
—————————————————————————
توی افسانه های یونان و ایران و مصر و چین از یک پرنده افسانه ای و مقدس نام برده شده بنام ققنوس؛ میگن ققنوس هزار سال عمر میکنه و وقتی به پایان عمرش میرسه یه توده هیزم جمع میکنه و بالای اونها میشینه و اونقدر آواز میخونه و بال میزنه تا وقتی هیزمها شعله ور میشه و ققنوس در آتش میسوزه، و از خاکستر ققنوس، ققنوسی جدید متولد میشه.
این قصه آدم رو یاد اون شعر مولانا هم میندازه. «در این عشق بمیرید»
وقتی کامنتت رو خوندم هم یاد قصه ققنوس افتادم، و هم شعر مولانا.
فایل «تسلیم بودن در برابر خداوند» که اومد روی سایت برام پر از نشانه بود. صبح که میخواستم بیام سر کار از قرآن هدایت گرفتم سوره حمد اومد و کلی حالمو خوب کرد و گذاشتم روی تکرار بارها و بارها گوش دادم و وقتی اومدم ایستگاه دیدم فایل جدید داریم و اتفاقاً استاد توی فایل از آیات سوره حمد حرف میزنه. هر مثالی استاد میزد انگار برای من بود. انگار یه جلسه مشاوره خصوصی بود که من قبلش سوالات و مسائلم رو مطرح کرده بودم و استاد الان داشت یکی یکی به مسائل من جواب میداد. مسائل در مورد روابط یا مسائل مالی یا مسائل کار و شغل.
فرکانس صداقت و درستی صدای استاد به حدی بود که من رو با خاک یکسان کرد. مثل زمانی که ابراهیم نبی با تبر توحید به جان بتخانه افتاده بود. وقتی فایل رو گوش میدادم میگفتم فلان موضوع رو بنویسم فلان تجربه و فلان نتیجه ولی وقتی فایل تموم میشد میدیدم هیچ حرفی برای گفتن ندارم و دوباره فایل رو گوش میدادم. استاد منو در هم کوبیده بود و با خاک یکسان کرده بود و حالا من باید از خاکستر دوباره بلند میشدم.
یه مثال دیشب به ذهنم رسید، فرض کن شاگردی زیر دست استادی داره یک هنر یا مهارتی رو یاد میگیره. نقاشی، یا کوزه گری یا هر چیزی دیگه، در ابتدای راه هر بار که نتیجه تمرینش رو به استادش نشون میده استاد میگه این تمرینی که انجام دادی به درد نمیخوره و اینجا و اینجا و اینجاش ایراد داره. شاید شاگرد دردش بیاد و اذیت بشه ولی پروسه یاد گرفتن و شاگردی کردن هنوز ادامه داره.
وقتی فایل رو دیدم برای چندین و چندمین بار به درگاه خداوند اظهار عجز و ناتوانی و ناآگاهی کردم. گفتم خدایا من هیچی نمیدونم، تو میدونی. خدایا از عقل و منطق خودم گیوآپ میکنم و دست تسلیمم بالاست. به حدی که رفتم توی دفترم چند بار نوشتم خدایا من در این لحظه عاجزترین و ناتوان ترین و ناآگاه ترین بنده تو هستم. من قلبم رو باز میذارم برای دریافت هدایتها.
دیگه فایل دیگه ای نمیتونستم گوش بدم. فایل صوتی رو دانلود کردم و گذاشتم توی پوشه توحید عملی. و تمام دیروز رو حس میکردم از بعد زمان و مکان خارج شدم. شاید اغراق آمیز به نظر بیاد ولی به کلی بیخیال شده بودم. حتی بیخیال تمرین کردن و فایل گوش دادن. با اینکه این روزها توی تعمیرات اساسی پالایشگاه هستیم و توی اوج گرما کار جسمی مون خیلی سخته. ولی من به لحاظ جسمی از کار سخت محیط اذیت نمیشدم، از گرما اذیت نمیشدم ، فقط به لحاظ ذهنی بخاطر این فایل زیر فشار بودم. بارها به خودم میگفتم من هنوز مشرکم، من هنوز به درگاه خداوند عاصی هستم. من هنوز هیچی از توحید متوجه نشدم.
خلاصه اینکه تمام دیروز رو زیر فشار ذهنی بودم تا عصر که واقعاً به لحاظ ذهنی هم گیوآپ کردم گفتم خدایا من دیگه نمیتونم این وضعیت رو ادامه بدم، من حتی دیگه نمیتونم فایل گوش بدم. با اینکه به لحاظ جسمی خیلی خسته بودم رفتم توی باشگاه و تقریباً سنگین ورزش کردم ، سنگین تر از روزهای عادی. و موزیک گذاشتم روی اسپیکر… تا رسید به آهنگ محسن چاوشی … (شعر در این عشق بمیرید مولانا)
—————————
«بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید ؛ در این عشق چو مردید همه روح پذیرید»
«بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید ؛ کز این خاک برآیید سماوات بگیرید»
«بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید ؛ که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید»
«یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان ؛ چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید»
«بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا ؛ بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید»
«بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید ؛ چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید»
——————
گذاشتمش روی تکرار و بالای 2 ساعت فقط به همین آهنگ گوش دادم. واقعاً یه وقتایی لازمه از گذشته خودش بمیره، و اون بتهای درون رو بشکنه و مجدداً از خاکستر برخیزه.
چند بار توی کامنت ها از فیلم جذاب Gravity حرف زدم، یه جایی از فیلم Gravity ستوان کوالسکی (جورج کلونی) یه دیالوگ داره و به دکتر استون (ساندرا بولاک) میگه :
Landing is Launching
یعنی فرود همون پرتابه. ظاهراً داره در مورد راکتهای فرود سفینه سایوز حرف میزنه ولی برداشت من از این جمله این بود که سجود و تعظیم و خضوع به درگاه خداوند شروع اوج گرفتنه. همون حرفی که استاد بارها میگه به درگاه خداوند خاضعتر باشیم. یه وقتایی لازمه به درگاه خداوند به سجده بیافتیم. یه وقتایی لازمه برای اوج گرفتن، فرود بیایم.
—————————————————————————
چقدر لذت بردم از نکاتی که در مورد مدیر عامل تون گفتی ، واقعاً انسان توحیدی و تحسین برانگیزیه. اینکه توی اون شرایط گرما اون بنده خدا رو رسونده. نکاتی رو که در مورد خودتون گفته بودین منو به فکر برد. دیدم منم همینجوری ام. توی ذهن من کار کردن مساویست با کار فیزیکی سخت و اصلا ذهنم نمیپذیره که بخوام راحت باشم و پول دربیارم. ذهن من باور نداره که میشه راحت و بدون تقلای جسمی پول درآورد. اصلا اینجا توی آتشنشانی یه شوخی بین همکاران مرسومه، که وقتی میرن عملیات یا استندبای و برمیگردن میگن حقوق امروزمون حلال شد، یعنی اگه 12 ساعت شیفت باشیم و هیچ کاری نباشه حقوق مون حلال نیست؟؟
درسته باید فعالیت کنیم و اساساً جهان آدم غیر فعال و مولد رو کنار میزنه، ولی کار و فعالیت میتونه راحت و موثر باشه. کار راحت به معنای کار نکردن نیست ؛ کار راحت به معنای بی ارزش بودن نیست؛ کار میتونه توحیدی و ارزشمند باشه، در راستای گسترش نعمت و ثروت در جهان باشه ، در راستای خدمت کردن به افراد باشه و در عین حال راحت باشه.
ما لایقش هستیم. جهان بینهایت متنوعه و بینهایت ایده براش وجود داره، ایده هایی متناسب با استعدادهای درونی و توانایی های ما که عده زیادی به این استعداد و توانایی نیاز دارن.
از جهتی باورهای غلط گذشته و از جهتی کمالگرایی باعث شده سالها توی محیطهای کاری سختی کار کنم و سختی کشیدن برام مترادف باشه با کار مفید.
—————————————————————————
ازت متشکرم سعیده جان بخاطر کامنت ارزشمندت ، لابلای این کامنت نوشتن یه استندبای 2 ساعته نجات هم رفتم ، ولی سعی کردم نجواها رو بیخیال بشم و کامنتمو تموم کنم. هدایت قرآنی که توی کامنت دیروزم نوشته بودم دقیقاً آیات 17-19 سوره سجده بود و دلم نیومد برات نفرستم. ما هنوز نمیدونیم که خداوند چه پاداشهای نور چشمی از نتایج طلایی مسیر توحید قراره بهمون بده. چون مدار اهل ایمان با مدار اهل فسق تفاوت بسیار عظیمی داره.
سلام و درود و خدا قوت و دعای خیر من رو پذیرا باش از گرما و شرجی عسلویه به گرما و شرجی جزیره توحیدی کیش. بینهایت ازت متشکرم بخاطر کامنت ارزشمندت که هر کلمه اش به جانم نشست. در راستای کنترل ذهن دیروزم ، نقطه آبی کامنت شما واقعاً خودش پاداش محسوب میشد. اینقدر هم نگران طولانی شدن کامنت نباش، بنویس ، پر و پیمون بنویس، وسطش خواستی قصه بگو، خاطره تعریف کن، آیات قرآن رو تحلیل کن، از استاد نقل قول کن، تبلیغات هم خواستی بذار، خواستی جوک تعریف کن یا برای روح اموات و گذشتگان فاتحه بخون، من که از خداااااامه.
ما خیلی وقته کامنت های شما رو دنبال میکنم. و چند روز پیش یه حسی به من گفت از شما سوالم رو بپرسم.
خواستم توی عقل کل بپرسم که میسر نشد.
سوال من و همسرم در مورد خوندن قرانه. از اون سال که کلاب هوس برگزار شد و در جلسه اول سپیده عزیز از هدایت گفتن و اینکه هر کاری دارید رها کنید و قران رو بخونید.
ما به فکر خوندن قران افتادیم. و همیشه دنبال راه درستش بودیم. با نرم افزار استاد بازرگان امتحان کردیم چند ماه ولی ادامه پیدا نکرد. بعد یه مدت باز شروع کردیم با ترجمه فارسی به جز پرانتزی ها. ولی اونم ادامه نیافت.
خلاصه چندین بار برای فهم قران متعد شدیم ولی اون حس و حالی که شما بچه های سایت ازش حرف میزنید رو پیدا نکردیم اگر پیدا میشد که ادامه پیدا میکرد.
ما هم دوست داریم به نور قران پناه بیاریم چون علت این شجاعت و ایمان وکنترل ذهن و تشخیص الهاماتِ خیلی از بچه های موفق سایت و خود استاد عباس منش به خاطر فهم درست قرانه.
من شاید خیلی کامنت ننویسم ولی تا جایی که بتونم کامنت ها رو میخونم. و دیدم که خیلی ها از جمله خانم شهریاری از شیوه تحلیل شما تعریف کردن. برای همینم حسم گفت از شما بپرسم و راهنمایی بخام اولین بار که شروع کردید از کجا بود و چه منبعی و یا سایتی!
هدایت الله روز گذشته اومد که بیام کامنتتو تو این صفحه بخونم..که همه رو لطف الله می بینم..
منم طبق الهامات خداوند پیش میرم..اینروزا خودم تنهایی زندگی میکنم..چقدر این حس تنهایی باعث شده تا وجودم بیشتر به پروردگارم ،’نزدیکتر بشه..وای چه درهایی تو بیزینس جدیدم داره برویم باز میشه..
چقدر دلها داره بروم نرم میشه..چقدر هدایتها و نشنانه ها و خودسازی درونیم داره قوی قوی تر میشه…دقیقا افتادم روی ریل..هر چی پیش میرم عطشم..اون حس غرور الهیم داره قوی تر میشه…
خیلی خوشحالم..که من دارم جزو اون چرخ دنده ها میشم…وای چه تجسمی راجع بکارم دارم میسازم…
سعیده جان.پیامت بازم توحیدی بود ..توحیدی که میگه نمیخاد نگران باشی..اون صحبت فاطمه جان..که من حقیقتا هنوز تو مدار دریافت خیلی از دوره ها قرار نگرفتم..ولی میدونم به وقت خودش.انجام میشه…
این صحبت از شما نور دلمو بیشتر نمود…
جلسه ای که استاد تاکیید داره برای برداشتن تمرکز از روی مسائل غیر قابل حل…و اجازه دادن به خدا که خودش حلشون کنه…..
اره هر چی فکرشو میکنم بیشتر بیشتر داره برام واضح میشه..
که بدو بدو کردنهای گذشته ام رو بزارم کنار..تا ازامش بیشتری داشته باشم..و ارامشها باعث بشه کارهام به درستی انجام بشه…
سعیده جان من تو حیطه.طراحی و دوختم..میدونی روز اول هدایت شدم به استاد فوق العاده ایی که ایشونم گرگانی هستتند..همیشه از خداوند میخاستم که خدا ..اون موقعها تو این جریانات نبودم..
فقط میگفتم خدا من یه دوره لباس مجلسی و شب..میخام اینم نمیخاد هزینه رفت امد رو داشته باشی..بشه با سیستم اینترنت یاد گرفت..همون روز اول ورود به سایت یه هدایتی اومد که این دوره حدید رو بخر..
و من اون دوره رو خریدم..چون میخاستم ..چیز جدید یاد بگیرم..همیشه بدنبال پیشرفت کارم بودم.حتی همون زمان دانشجویام..
و من هدایت شدم به این دوره..
و نکته مهم دیگه…من از الگو کشی همیشه میترسیدم یادمه سال اول دانشگاهم..همین درس رو مشروط شدم..(خخ).از بس برام سخت و زجر اور بود.با وجود اینکه خیلی اسون بودا..ولی ترسش،از یادگیریش خیلی زیاد بود.و بسیار مقاومت داشتم..
بعد از انجام شدن و وارد شدن به این استاد بازم از یادگیری میترسیدم..و خدا بهم گفت اگه میخای موفق باشی باید ادامه بدی و با تکامل تونستم..کل اموزشهامو به بهترین نحو احسن انجام بدم…
یه لباس عروس دوختم.با یه لباس شب ..اینم با بهترین متد روز دنیا…و تمام الگوهاشو کار کردم..اینقدر شیرینی کارم زیاد بود…که ریزکاریها هر جی در این دوره استاد توضیح میدا…بصورت عملی کار کردم..
کلا درونم غوطه ور شد از اموزشهای صحیح..
و ادامه دادم تا چند ماه…
و بازم شروع به تکرار..توی چک لیستم مینوشتم..و روزها گذشت..و بازم هدایت شدم به یه دوره صحیح دیگه از همین اصول …و اینقدر دنیای رشتمو بعد از 15سال ،’درک کردم..
گفتم ببین.چقدر ماها ترسمون زیاد از یادگیرییم هست..و کم کم بر ترسم غلبه کردم خوب که تمام مطالبا و دیگر اموزشها رو به لطف خدا بررسی کردم..
سعیده جان..باور کنید ..اصلا نمیشه با ذهن درکش کرد اینچیزی که میگم!خودمم برام اولش بسیار مقاومت داشتم..
.بصورت واضح بهم گفت حدودا سال گذشته…برو تو حیطه کلاه و دستکش فانتزی…
حساب کنید..این نمونه کار تو یه بخش کوچکی از این دورهاا بود..
و منم گفتم چشم..
و اومدم..چند نمونه کار کردم اولاش برام سخت بود..و باعث شد..حتی آموزشها ،’هم بیام نکاتهای ریزی رو پیدا کنم.و بهترینشو ارائه بدم.(طبق الهامات)…
و این الهام دقیقا یکسال گذشت.تا عید امسال..بصورت واضح و رسا..بصورت عملی خدا یه شخصی رو واسطه قرار داد.که بهم گفت کار دستکش و کلاه رو شروع کن.بیشتر الهامم دستکش بود…
و من ادامه دادم…تا امروز…چیشد..اولین کارم وارد بازار شد..طبق الهامات پیش رفتم هنوزم نمیدونم خدا چه پلنی برام ریخته..فقط شاخکامو تیز کردم دارم کارمو پیش میبرم.
.
چند روز پیش.بازم هدایت اومد اون شخص با احساس خوب.بهم یه نمونه کلاه خاست.اگه بهت بگم خندت میگیره.دقیقا روز جمعه..حالا من اه در بساط نداشتم..منظورم وسایل نداشتم..
یه لحظه بهم گفت همون شال مشکیه که خواهرت برات اورده.چون ایشون گفت میخام فلان جنس باشه..من با اون شال..یه کلاه خوشکل دوختم..
بازم از طرف شخصی قبلا یه تکه پارچه بهم داده بود.یه روز حسم بهم گفت بردارش..و اینم برای زیر کلاه بالاخره ما کار رو به پایان رسوندیم..اینقدر این کلاه خوشکل شده بود..که خاهرم میگفت والا خوبه..
میگفت دختر شال منو پاره کردی کلاه درست کردی..گفتم خودت بهم سوغات داده بودی…میگم خندم میگیره..در حرض چند ساعت…
و بهم گفت تمیییز کار کنم.دقیقا از اماده اییم زیباتر بود..
فعلا سعیده جان منم دارم پیش میرم. یه وقتایی نجوا میاد یوقتایی یه دل مشغولایی میاد…
ولی میدونی..اون حس الهی خیلی زیاده..
دستکشامو بهت بگم..یه نموته کار کردم.که حتی استادمم ببینش.فکر نمیکنه..
سعیده میدونه پونت هدایت من به این بیزنس چی بود…
میخام بازم بیام سر،’توحید….خداوند بهم کمک کرد …دقیقا اخرای فروردین شروع کردم..و هدایت یکی یکی منو تشویق کرد برای پیشبرد..یکاری انجام دادم .که بهمون خدای احد،’دهنم وا مونده از اینهمه زیبایی و کارکرد عالی این قلم جنس ساده و کوچک ..
که خداوند بهم الهام کرد تو میتونی از همین کار کوچک و ساده.میلیونی و بیشتر پولسازی کنی…
و خداوند اون تصویر سفر به دور امریکا استاد رفته لس انجلس تو اون پارتی خانمی دستکش لباس و شب پوشیده بود.و استاد باهاش رقصید..اینو خداوند بهم گفت نگاه دستکشش کن..تو باید تو این حیطه کار کنی..
…..
میخام بگم.فقط خدا. اساس این کارم بود و همه رو لطف خودش میدونم..
.سعیده جان صحبتهام زیاد شد..ولی خیلی خوشحالم که دارم تو رشته مورد علاقه ام پیش میرم..این روزها اینقدر صحبتهای الهی برام شدیده..که دویتدارم ساعتها بنویسمش..
درسته اون نتایج ،خیلی زیاد نیومده.همینکه دارم بعد از سالها کار کردن تو این رشته…دارم قوی تر میشه عملگراییم و وجود انسانیتم داره هویدا میشه..خیلی خیلی خوشحالم..
و واقعا جای سپاسگزاریم.کم میاره..
به امید بهترینها برای شما دوست عزیز..بیام کلاه و دستکشای خوشکل برات بدوزم..
سلام و سلامتی و نور و عشق ورحمت الله به جسم و جان و روح توحیدی و قلب سلیمت
تلگراف شما در بهترین زمان و مکان به دستم رسید و بینهایت به جانم نشست،هر بندی از کامنتت که با اسم سعیده شروع شد لبخندی به لبم آورد از جنس یک مهمونی ساده ی دو نفره ی دوستانه ،روی همون پشت بوم قشنگی که برام یکبار توصیفش کردی ،واقعا احساس میکردم کنارم نشستی منم دستمو گذاشتم زیر چونه م ،به صورت قشنگت دارم نگاه میکنم و حرفات رو با تکون دادن سرم تایید میکنم ومست نور صحبت های توحیدیتم.
ازت ممنونم برای تحسین قلب روشنت ،نه قشنگم،اینجا خونه ی من نیست،اینجا خونه ی یکی از دوستان عزیزم که به دعوتش دخترها رو بردم تا با دخترش بازی کنند،شاید باورت نشه ولی ما هیچ حرف مشترکی باهم نداشتیم:)من هندزفری به گوش به صدای استاد گوش میدادم ایشونم رو مبل سرگرم اینستا:) در کمال آرامش …
این یکی از برنامه هایی بود که پلنش رو خدا ریخت برم …بعدا فهمیدم چرا بهم گفت این مهمونی رو برو….خیلی بنفیت داشت برام.
درواقع همه چیز پر از سود بوده برام ،از زمانی که تسلیم شدم و فرمون رو دادم دست خودش …
و همچنان هم آروم و رها روی دوشش نشستم و اجازه دادم برام قدم هارو برداره،منم اون بالا،از دیدن مناظر لذت میبرم و هوای مهربونیش رو نفس میکشم،گاهی هم خم میشم صورتش رو محکم میبوسم و بهش میگم عاشقتم که عاشقمی پسر :)
از خدا که پنهون نیست،از تو فاطمه جان و رفیق های غار حرا پنهون نباشه،امروز رفتم تو دل یک ایده ی توحیدی دیگه!
اون گفت و من گفتم چشم!
وقتی گفتم چشم میدونی چی شد؟
یک sms واریزی معوقه پرستاری داشتم که دیدم رقم آخرش اینه ٧١٧٢٧
دقیقا تاریخ تولدم!
بیست و هفت مهرماه هفتاد و یک !
میدونی بهم چی گفت ؟
گفت امروز تو دوباره متولد شدی سعیده!
تولد توحیدیت مبارک!
توحید بیشتر و بیشترت مبارک!
به زودی میام و میگم چطور دوباره رفتم دل ترس هام:) و در ها چطوری برام باز شد!زودتر از هروقت دیگه!
راستی دیشب یک آهنگی رو توی ماشین گوش میکردم انقدر به جانم چسبید که چند باز زدم عقب !
اونجا که میگفت :
بیا تو عشق تو یه معجزه شو
هیشکی نمیدونه آخرشو…
خوب و بد نداره هرچی بشه؛
آخه حکمت حتما و ما میگیم شکر…
این دلو من دارم لازمشو
کوله ات رو جمع کن و عازمش شو…
منطقی باشی حتما میبازی
بکش تو همه چی وسط پای عشقو!
یک بار دیگه منطق رو گذاشتم کنار و زدم توی دل عشق !
یک بار دیگه با خدا قمار کردم فاطمه :)
ازون قمار ها که همیشه نتیجه ش برام شگفت انگیز بوده:)
در نهایت میخام بگم..هر روز صبح که درختهامون اب میدم.اینروزا خودم تنهایی زندگی میکنم…چقدر هر صبح طلوع خورشید رو روبروم میون اون کوه و درختهای نخلمون می بینم حس شادی و سرزندگی برام به ارمغان میاره ….
و پرنده ها هم مست و خوشحال به اینطرف و اونطرف پرواز میکنن..
…
اون لحظه زمان برام می ایسته .و بهشت جلوی چشمم ظاهر میشه…
چقدر شیرینی اش دلچسبه!که اون دقیقه رو نمیشه با هیچ قیمتی خرید!..
به امید روزهای،’ طلوع زیبای خورشید،..و دیدن روی بهشت زیبای خداوند.
و باز شدن درهای خوشبخای و سعادتمندی در این دنیا و اخرت..
دوستتون دارم دوست توحیدیم.انشالله سعادتمند بشه صداتونو بشنوم….و کلی با هم صحبت کنیم..خداوند خودش هدایت کنه در زمان مناسب و مکان مناسب..
سلام به حمید عزیزم و قشنگم سلام حمید بزرگ قلب و توحیدی…سلام حمید جااااااااااااااااااااااااااااان
رفتم کامنتت رو خوندم و دیدم چقدر تکامل رو تی کردی دیدم چقدر رو دوش خدا نشستی دیدم که چقدر قران رو داری قشنگ درک میکنی دیدم که چقدر حرفهای استاد رو خوب متوجه شدی و دیدم حمید رو
چقدر توحید و چقدر بزرگ قلب شده…
و نوش جانت این همه زیبایی و این همه قشنگی و این همه هدیه خدااااا نوش جانت…
حمید هر روز از خدا جایزه بزرگش رو میخوام و خیلی قشنگ اون روز جایزه بزرگ رو بهم میده و کلی کیف میکنم و لذت میبرم….
الهی که همیشه جایزه بزرگ خدا شامل روحت و حالت و قلبت باشه رفیقم
در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشی
سلام و درود به حسین جان عبادی بنده خوب خدا. الهی که حال دلت عالی باشه کوکا و در هر ثانیه به ارباب وصل باشی.
حسین جان عزت نفس و احساس لیاقتت رو تحسین میکنم که زیر کامنتت همیشه مینویسی «با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا»
یکی از موضوعاتی که استاد توی دوره احساس لیاقت خیلی روش تاکید داره همینه که خودمون رو لایق بدونیم که بنده خدا هستیم و خداوند حمایتمون میکنه، خودمون رو لایق بدونیم که خداوند باهامون حرف میزنه.
حسین جان ازت متشکرم بخاطر کامنت ارزشمندت ، در بهترین زمان بدستم رسید و کلی برام مایه قوت قلب بود. ازت متشکرم.
در پناه رب العالمین همیشه حال دلت عالی و مثبت و توحیدی باشه حسین.
حمید دارم تلاش میکنم سر نماز جلو اینه تو مسیر هر جا که آگاهانه میتوانم با خدا حرف میزنم میگم بهش که من بنده خوب تو هستم . این رو که معنی اسم و فامیلم همه همین معنی رو میده که سعیده خانومممم قشنگ قلب بهم گفت و مننننن فهمیدم که بنده خوب خدا هستممممممممممم
الهی صد هزار بار شکرت بینهایت شکرت
خدا به همراهت حمید عزیزمممممم
خدایاااااااا خودت کمک کن که من بنده لایقت هستمممممم
تو پشت و پناه منی رب من تویی که همتایی نداری منم بنده خوب توووو نورت رو به قلب و روحم بباررررررررررر
دوستت دارم حمید عزیزمممم
در پناه جان جانان رب العامین شاد و سلامت و ثروتمند باشی
سلام بر حمید عزیز و مومن و موحد و ثروتمند و خداجویم
مسئلتون یا شیخ؟ من هر چی فکر کردم که چطوری کوه ها مثل ابرها در حرکت هستند به نتیجه خاصی نرسیدم میشه شما یه جوابی بدید؟
البته ناگفته نمونه من اولین بار است همچنین آیه ای رو درک می کنم. یا بهتر بگم در مدار این آیه قرار بگیریم.
وقتی خوب فکر می کنم که من ی که در عصر تکنولوژی و اطلاعات زندگی میکنم و این مطلب علمی برایم تازگی داره و مات و مبهوت اون شدم پیامبر در هزار و چهارصد سال پیش چطور میخواست ذره ای از این مفاهیم علمی رو برای مردم اون زمان بفهماند.
نمیدونم چرا آیه هایی که بچهها در کامنت هاشون می نویسند انگار اولین بار است اونها رو میبینم و اولین بار با معنی اون آشنا میشم. برایم خیلی عجیب لست حتی اگر اون آیه رو از حفظ باشم و معنی اون رو بدونم باز یه معنی و مفهوم جدیدی رو از اون درک می کنم.
حمید عزیز یه دنیا سپاس بخاطر این کامنت زیباتون.
اون موقع که استاد این حرف رو زد فکر کنم من تونسته بودم کتاب ها رو بخرم و سه چهار تا کامنت هم نوشته بودم، با خودم گفتم خوبه لاقل من کتاب ها رو خریدم استاد حذفم نمی کنه.
سلام و درود فراوان به رضوان خانم، خواهر بزرگوارم. الهی که حال دلتون عالی باشه و در هر لحظه قلبتون به رب العالمین متصل باشه.
ترجیح میدادم به جای مسئلتون یا شیخ بنویسی، آقا اجازه سوال.
این عبارت رو توی گوگل سرچ کنید «زمین از دید ایستگاه فضایی» چندتا کلیپ هست ببینید زمین از فضا چطوری دیده میشه. اگه به ظاهر موضوع حرکت کوه ها چون ابر نگاه نگاه کنیم شاید این ویدیو ها تا حدودی این مفهوم رو برسونه. چون خود زمین در گردش و حرکت با سرعت بسیار بالاست به نوعی میتونه این مفهوم رو تداعی کنه.
از منظر علم زمین شناسی هم کوهها ساختارهایی در حرکت هستن درسته به عمر 80-90 ساله انسان کفاف نمیده که حرکت و رشد و فرسایش کوهها رو ببینه ولی طی میلیون ها سال تغییر پوسته زمین این کوهها تشکیل میشن، رشد میکنن یا در اثر فرسایش از بین میرن.
و حالت بعدی ماجرا علم و آگاهی خداست و اینکه ما نمیتونیم به علم و آگاهی خداوند احاطه پیدا کنیم، فقط به اندازه ظرف وجودمون میتونیم اندکی رو ازش رو دریافت کنیم. هر چقدر ظرف وجودمون بیشتر گسترش پیدا کنه آگاهی بیشتری از آیات رو متوجه میشیم.
ازت متشکرم خانم یوسفی بزرگوار، و از درگاه خداوند متعال بهترین نعمتها و شادکامی و موفقیت رو براتون درخواست میکنم.
آقا اجازه سوال که رده سنی دبستانی هاست. من فکر کردم اون رو رد کردید.( آقا این یه شوخی بیش نبود)
ولی در کل من باب مزاح اون شیخ رو گفتم.
سپاس فراوان بخاطر پاسخ بسیار عالی تون.
فقط یه تشکر کنم بابت کامنت شما در پاسخ به آقا ابراهیم در عقل کل که در مورد آیه فالله خیر حافظا و هو ارحم ارحمین
نوشته بودید، خیلی به کارم اومد. دقیقا شبی که کامنت شما رو خوندم همسرم و پسرم علی با برادر همسرم با ماشین شخصی رفتن بوشهر علی صبح آزمون استخدامی داشت، اون ها شب تا صبح نخوابیده بودن و موقعه ای هم رسیده بودند، شرایط طوری نبود که بخوابن و فردا ظهر بعد از آزمون حرکت کردند که بیان امیدیه. وقتی من شرایطشون رو فهمیدم، یکم نگران شدم، چون برادر همسرم که راننده است، سابقه خواب رفتن پشت فرمون رو داره و مسیر 4 ساعته با تقریبا 24 ساعت بی خوابی خیلی نگرانم می کرد. ولی اومدم این آیه رو نوشتم و چند بار با اطمینان قلبی خوندم و شروع به نگاه کردن جلسه 3 قدم شش کردم که توجه بر نکات مثبت بود. و خدا را شکر به سلامت رسیدن و من بسیار سپاسگزار خدای خودم شدم که این کامنت شما به موقع به کمکم آمد.
همسرم خیلی تعریف کنار دریای بوشهر رو میداد و می گفت: که ساعت 4 صبح اغلب برای شنا به کنار دریا رفته بودند.
درکی که من از این فایل دریافت کردم این بود که در دل هر باختی می توان یک دلیل برای بلندشدن و دیدن زیبایی ها یافت و باور کرد که می توان شادی و ثروت و سابقه درخشان را خلق کرد از همان لحظه ای که باخت اتفاق می افتد می توان با تصور برد و خلق ثروت بیشتر و تمرکز بالاتر اتفاق می افتد و یافتن باگ ها را بیش از قبل درک کرد و از همه مهم تر تجربه خلق های آگاهانه ما می تواندبه ما در لحظه های سخت یادآوری کند که باز هم اتفاق می افتد و ممکن است از همه زیبا تر اینکه به هر دلیل و حتی بی دلیل می توان شاد بود و جشن گرفت می توان خوشحال بود و آرامش را خلق کرد…می توان در عین شلوغی توجه و حریم خصوصی خود را خلق کنیم و با وجود جمعیت با مردمی ملاقات کنیم که در عین راحتی به حریم همدیگر احترام می گذارند و خیلی برایم جالب بود که وقتی داشتند با آن دخترها فیلم می گرفتند وجود یک دوربین دیگر و یک توجه نا به هنگام تاثیری در روند مسیری که طی می کردند نداشت و چقدر زیبا بود لحظه ای که آن جوان ها به آن شخص در دور بین سلام دادند و با یک حرکت سریع و راحت نشان دادند که تو مهمی و همین قدر به همدیگر توجه می کنند و دوست دارند شادی و خوشحالی را و این در حالی است که ما گاها در خانواده بارها به همدیگر مهم نبودن را القا میکنیم و پیوسته رفتارهای انتقادی و نصیحت گونه را تجربه می کنیم و در انتها همه با هم معتقدند که روش صحیح زندگی این است اما وقتی این جامعه را می بینیم که دقیقا رفتاری دارد مطابق با دوست داشتن خود و زندگی در لحظه حال می فهمیم که چقدر خوب است که کار داشته باشیم باهم تا جایی که حریم محترم خود را و دیگری را قشنگ تر جلوه دهیم و به خود و اطرافیان خود احترام بگذاریم…
و یا آن لحظه ای که پتانسیل های دوطرف رودخانه و ویو دوست داشتنی این برج در تمپا را تجربه می کنم و می گویم چطور میشود استاد از اینجا زندگی کردن خسته شد؟
از این همه زیبایی از طلوع و غروب های بی نظیر از جشن های بی نهایت انرژیک و دیگر چه بگویم فقط از زیبایی تراس های این واحد ارزشمند
خدایا شکرت که کشتی های بزرگ را میبینیم در دل یک شهر مدرن خداساشکرت که چقدر همه زیبایی ها و نعمت ها در کنار هم توانسته اند مثل یک پازل قرار بگیرند و یک تصویر زیبا را خلق کرده اند خدایاشکرت بخاطر صدای بی نهایت زیبای بوق های کشتی و یا شیپور های بی نظیر…خدایاشکرت برای هر نعمتی که می توان به راحتی دوچندانش را خواست و جهان رو به فزونی است و پتانسیل هایی در این جهان وجود دارند که فقط با سپاسگزاری بخشی از آن ها بقیه قفل ها باز می شود درست مثل یک بازی بی نظیر که عاشقش می شوی وقتی آغاز می شود درست مثل یک قلب گشاده و آسوده که هر روز بیش از قبل به ما در خواستن و تجسم رویاهایمان بیشتر کمک می کند…
سپاسگزارم استاد برای این کلمه زیبای عاشقتم و سپاسگزارم برای مکث زیبای شما مریم بانو جان ملکه ی توجه به زیبایی ها و پس از مکث گفتن منم
این یعنی تکراری دوست داشتنی که در لحظه حال خلق و دریافت شده است نه یک سری ابراز علاقه از سر افکار عجیب لایتناهی ذهن بشر که به لطف الله در حال بیگانه شدن با آن ها هستم…خدایاشکرت
خدایاشکرت برای زیبایی و کیفیت تصاویر عالی که چشم هایمان را به آن ها دعوت می کنید و خدایاشکرت برای سپاسگزاری و کلمه سپاسگزاری که تکرار آن برایم در آسودگی خلق می شود و از یاد برده ام روزهایی که سخت بود برایم تشکر کردن از عزیزانم و بخشیدن صحبت هایی به آن ها که بسیار راحت می توانست شادشان کند و مرا نیز هم ولی اکنون شادی پیوسته در جریان است…چون یاد گرفته ام گفتن عاشقتم دلتنگتم میبوسمت میبینمت مرسی که هستی نه چیزی از من کم می کند و نه آسیبی به کسی یا چیزی می زند ولی چنان روابط را زیبا گسترش می دهد و ارزش هایی از جنس نشاط و شادی خلق می کند که نمی توانی بفهمی شروعش دیدن همین شادی های بی دلیل و با دلیل زیباست که برنامه نویسی مغز را انجام می دهد و زندگی آسان می شود برای ما و ما آسان می شویم برای آسانی ها…
واقعا چقدر عالی این مردم از تیم شهرشون حمایت میکنن. و چه ثروتی ساخته میشه ، و دیدن شادی و در اغوش کشیدن همدیگه خیلی لذتبخشه ،
حتا بارون هم نتونست از شدت این شادی کم کنه و برکت تو این شهر درجریانه .
ترکیب باران و شادی فوق العادست
روز بعد که رودخانه رو نشان دادید فوق العاده بود و پر از کشتی و قایق های تفریحی بود و چقدر این شهر ثروتمند داره واقعا لذت بردم. چه فراوانی و چه ثروتی الله اکبر
جمع شدن مردم کنار رودخانه واقعا زیبا بود و چه ولوله ای بپا بود.به به
از نمای بالکن برج که ساختمان ها رو نشون میدید خیلی به من حس شکوه ثروت رو میده و کیفور میشم
ثروت یعنی حق انتخاب که کجا باشی ، چی بپوشی ، چه بخوری . ثروت مقدسه. ثروت الهیه
سلام به استاد عزیزم مریم جان و همه اعضای خانواده صمیمی ام
قسمت دیگه ای از تمرین روی زیبایی ها و فراوانی ها و نکات مثبت
تحسین میکنم این شهر زیبا رو که انقد آدم هاش هیجان دارن شهرش هیجان داره ، طوری شهرش ساخته شده که میشه اینجوری لذت برد با جشن برگزار کردن مخصوصا وجود اون رودخونه ، وجود برج های بزرگش
تحسین می کنم این همه ثروت فراوانی رشد پیشرفت تکنولوژی این شهر و
اونقد که کشتی داشت واقعا شیوه زندگیشون چقد متفاوته
یکی از ویژگی های شخصیتی خودم اینه که هر جا باشم زندگی رو اونجا به جریان می اندازم
تحسین میکنم این واحد استاد رو که تو بهترین نقطه جهان هست اصلا
تحسین میکنم این آزادی و حال خوب مردماونجا رو
تحسین میکنم تمرکز روی نکات مثبت مریم جان رو که کوتاه بودن عرض رودخونه هم واسش یه نکته مثبت و زیبایی بود اون کشتی ها و فراوانی ها واسش نکته مثبت بود
تحسین میکنم استاد عزیزم رو که فراوانی وثروت رو یادآور شد وقتی که گفت هزینه بلیط چقده یه حسابی کردم تعجب کردم از رقمش واقعا وقتی یه تیمی یه هنرمندی کنسرتی میزاره مسابقه ای برپا میشه چقد ثروت ساخته میشه
در واقع چقد توجه آدم ها رو می خرن به سمت چیزهای مثبت
فراوانی همیشه در جریانه خودش جریانشو سمتم پیدا میکنه
بنام خدای مهربون ک هر لحظه در حال هدایت من هست ب سمت خواسته هام ب سمت زیبایی ها براحتی و ب سادگی
سلام خدمت استاد عباس منش عزیزم و مریم جان شایسته و مهربون و بچه های عزیز این خونواده موفق و صمیمی
این فایل زیبا و فوق العاده نشانه دیروز من بود
ی چیزی بگم و اونم اینه ک ؛ این دکمه « منو ب سمت نشانه ام هدایت کن » فوق العاده و در واقع بی نظیره و ب هر قسمت و موضوعی ک هدایت مون میکنه دقیقا درسته و ی حتما ی پیامی برای ما داره ک در نهایت باعث بهبود کیفیت زندگی مون میشه
من دیروز این فایل زیبا و دوست داشتنی رو تماشا کردم و واقعاً از این همه زیبایی و فرآوانی و ثروت و عشق و لذتی ک وجود داره واقعاً لذت بردم و از شما واقعاً سپاسگزارم بابت این فایل سراسر زیبا
اما امروز اتفاقی افتاد ک کاملا مربوط ب موضوع این فیلم هست ک من دیروز بهش هدایت شدم
همین هدایت شدن دیروزم و تجربه اتفاق امروز ک مربوط ب این موضوع هست برام خیلی جالب بود و منو ب فکر برد ک ؛ چ ارتباطی بین این اتفاقات هست ؟
چون امروز بازی تیم ملی ایران با تیم ملی ژاپن بود و تیم ایران بازی رو 1_2 برد
من کلا ب دیدن بازی فوتبال علاقه ای ندارم و تقریبا اصلا نگاه نمیکنم اما اینکه خودم فوتبال بازی کنم رو دوست دارم و البته استعداد خیلی خوبی هم دارم و تا اونجا ک یادمه همیشه بازی فوتبالم خیلی خوب بود
با اینکه بیشتر وقتا تک روی میکردم اما یادمه ک وقتی پا ب توپ میشدم حداقل 3_2 نفر رو راحت دریبل میزدم و میرفتم سمت دروازه و ی گل قشنگ و محکم میزدم
یادش بخیر واقعاً
رفتم ب دوران نوجوانی
امروز بعد از اینکه بازی ایران و ژاپن تموم شد ، یهو من یاد نشانه دیروزم افتادم ک موضوعش ی مسابقه ورزشی بود و این قسمت سریال زندگی در بهشت اومد توی ذهنم و مرور شد
من در کل شاید چند دقیقه کوتاه بازی رو نگاه کردم اما الان بعداز بازی ب خودم میگفتم ؛ کاش بیشتر توپ جمع بچه های کارگاه بودم و منم همراه اونها بازی رو تماشا میکردم ب این خاطر ک منم در جریان هیجان و شادی اونها میبودم تا بتونم بیشتر از اون لحظات پر انرژی و شاد استفاده کنم و لذت ببرم
ی وقتایی فکر میکنم ک من بعضی وقتا یا بعضی جاها دیگه خیلی بی تفاوت هستم و بنظرم این نقطه ضعفم هست و در مورد این موضوع برام روشن شد توی ی فایلی ک استاد گفتن ؛ نسبت ب ی اتفاقی خیلی ذوق کردم و هیجان داشتن تا در مورد اون اتفاق با مریم جان شایسته هم صحبت کنند و بهشون بگم ک چ اتفاق جالبی افتاده
درسی ک من از این قسمت سریال زندگی در بهشت گرفتم این هست ک ؛ باید ب شاد بودن و شادی کردن مثل عبادت کردن و عمل ب قانون خداوندی نگاه کنم ، ن اینکه شاد بودن و شادی کردن و هیجان داشتن رو کاری بیهوده و بچه گونه بدونم
شایدم درستش همین باشه ک من شاد بودن و شادی کردن رو کاری بچه گونه میدونم و من دیگه بزرگ شدم و دیگه بچه نیستم ، پس بهتره دست از این مسخره بازیا بردارم
درسته ، این ترمز منه ک ؛ ب شاد بودن و شادی کردن و هیجان داشتن ب چشم ی کار بیهوده ، مسخره و بچه گونه نگاه میکنم
و ب همین دلیل خودم رو از این موهبت الهی محروم میکنم
مثل کامنت ی دوست عزیز ک نوشتن ؛ شاد بودن یعنی از زندگی زدن
یعنی اینکه زندگی ی موضوع خیلی جدی هست و شاد بودن و شادی کردن چیزی جدا از زندگی هست و وقتی ما میخواییم شادی کنیم یعنی باید از زندگی مون بزنیم و این دوتا با هم جمع نمیشن
نمیدونم واقعاً ب ما چی گذشته ک اینطور در مورد نعمت شاد بودن فکر میکنیم و با این طرز فکر خود من چقدر خودم رو از شاد بودن و لحظات زیبا محروم کردم …
اما واقعاً خوشحالم ک این باگ بزرگ رو ب لطف هدایت الله پیدا کردم و فهمیدم ک من چ ترمزی در این باره دارم
و این باور رو میپذیرم ک ؛ شاد بودن و لذت بردن همون زندگی کردن هست و اینا از هم جدا نیستن واقعاً
وقتی خداوند توی قرآن در تمام مواردی ک کلمه حزن اومده ، لا قبلش آورده ، یعنی چی ؟
یعنی اینکه سعی کن شاد باشی و لذت ببری از زندگی
ی روزی وقتی زیر دوش حمام بودم و داشتم ب موضوع لذت بردن و هدف ما از بدنیا اومدن فکر میکردم ، این منطق ب ذهنم رسید ک ؛ « خود ما با رسیدن ب اوج لذت بدنیا اومدیم »
یعنی اگه اون اوج لذت اتفاق نمی افتاد ، خلق شدنی در کار نبود
پس لذت بردن مساوی هست با خلق کردن
و این قانون ازلی ابدی جهان هست
فقط ما باید این واقعیت ها رو با خودمون مرور کنیم و بیاد بیاریم تا راحت تر و شادتر و لذت بخش تر زندگی کنیم ، همین.
امیدوارم ک این درک جدید از قانون خوب برام جا بیوفته و بارها ب خودم یادآوری کنم این قانون رو
از خدای مهربونم سپاسگزارم ک منو هدایت کرد ب نوشتن این کامنت و پیدا کردن ترمزم و خوندن کامنت های دوستای عزیزم
از شما استاد عباس منش عزیزم و مریم جان شایسته هم سپاسگزارم ک باعث و بانی این همه رشد گسترش و احساس خوب هستید
برای همگی آرزوی شادی سلامتی عشق ثروت و سعادت در دنیا و آخرت دارم
به نام خدای مهربان
خدایا هر انچه دارم از ان توست
استاد عزیزم یکساله با شما اشنا شدم و پر از دستاوردم
ولی روی موضوع ثروت هنوز به موفقیت نرسیدم
از مرداد ماه حدودا 4 ،5 ماهه دارم کار می کنم ولی به نتیجه نرسیدم.
دیروز داشتم فکر می کردم من چه ثروت هایی دارم ولی اونهارو نمی بینم
خداوند بر من اشکار کرد :
1.اکسیژن: یک ثروت تمام نشدنی است
برای همه هست ، بیش از اندازه هم هست ،همه جا هم هست و خداوند فضایش را فراهم کرده و در این مسیر هدایت و حمایت می کند و ما میتونیم از این ثروت به صورت رایگان استفاده کنیم.
2.کمال شهر: ما 22 سال پیش از روستا اومدیم کمال شهر
و کمالشهر ثروتی بی پایان است برای ما
3.مادرم: مادرم پر از احساس توانمندی و ارزشمندی است و خواستن پول و ثروت خیلی درونش بُلد هست و این خصوصیت اخلاقی به ما دخترها خیلی بیشتر رسیده و چیزی که من بهش خیلی اعتقاد دارم ((برای بچه ها احساس توانمندی و ارزشمندی به ارث بگذارید))
و اینو مادرم برای ما دخترها به ارث گذاشته.
4.اگاهی های سایت استاد عباس منش: این هم ثروتی بی پایان هست که خداوند فضایش را فراهم کرده و منو بهش هدایت کرده واینجاست که استاد می فرماید ((خداوند بیشتر از ما میخواهد ما ثروتمند شویم
فضایش را برایم فراهم کرده
و مرا در این مسیر هدایت و حمایت می کند ))
.خدایا شکرت من اینو از اتفاق هایی که تجربه کردم متوجه شدم .
و اومدم زدم رو نشانه روزانه و این فایل قهرمانی و جشن و اینکه وقتی تیمی خوب کار می کند چقدر ثروت می سازد برایم پر از نشانه حال خوب کن بود.
خدایا شکرت
بماند رد پایم از این نشانه روزانه و ثروتمندی
12 اذر 1403
با سلام خدمت خانواده بزرگ منش عباس منشی ها که همواره قدم به قدم و گام به گام با استاد یکدل و یکصدا روی منش و اخلاق نکو منشانه استاد الگو برداری میکنیم روی ردپاهای استاد قدم برداشته و تسلیم اوامر و دستورات استاد گوش جان سپرده و سر تا پا متعهدانه ملزم الاجرا مکلف میدانیم اگر بخواهیم مثل استاد نتیجه بگیریم باید مثل استاد عمل کنیم و تنها راه نتایج پایدار پیوسته و همیشگی قوانین را اجرا کنیم به آگاهیهایی که استاد آموزش میدهد ،این فایلها هر کدام یادآوری نکات آموزنده برای پایبندی برای تداوم در این مسیر است تا این زیباییها را تحسین کنیم و در زندگی خودمان کوچکترین موفقیتهای خودمان و دیگران را تحسین کنیم تا شکر گزاری و سپاسگزاری را در دستاوردها را یاد بگیریم و جزو فرهنگ و آداب و رسوم خودمان قرار بدهیم تا خودبخود ذهن در شرایط مشابه شکر گزاری و سپاسگزاری را یاد آوری بکند،وقتی یک شهر حمایت و هواداری تیم شهرش را اینطوری به صورت شادی و جشن موفقیت را نشان میدهد آن تیم هم تمام وجودش را برای آن شهر میگذارد و هیچ چیزی از هم جدا نیست و روحیه و همبستگی با هم یکصدا برای یک هدف حرکت میکند چنین موفقیتها را رقم میزند پشت هر موفقیت ورزشی همکاری حتی از شهروندان آن تیم بعنوان احساس مسولیت در حق تیم شهرشان شروع میشود و بازیکنان هم روحیه چندین برابری میگیرنند و به نمایش میگذارند و هیچکسی در پروسه تنها نیست،استاد هم وقتی بهنوان یک لیدر وقتی فایل آموزنده و آموزشی در اختیار ما قرار میدهد وقتی بازخورد مثبت و تحسین برانگیز شاگردان خودش را میبیند دو طرفه یک همبستگی در راستای مسیر قوانین ایجاد میشود و ما هم روحیه و اعتماد به نفس حرکت باوری و یقینی محکم بدست می آوریم تا بجای شک و تردیدها یقین و ایمان بخدا تقویت پیدا بکند و گام به گام پا به پای استاد آموزشها را تداوم تر پیش بگیریم و امیدوار و خوش بینانه تر درک به قوانین را بیشتر و بهتر ادامه بدهیم با این آموزشها در دل هر کدام از اعضای خانواده عباس منش جشن و سروری بپاست که شاید دیده نشود ولی در جملات و کلمات خودش را به صورت سپاسگزاری و شکر گزاری نشان میدهد و در نتایج زندگی مان خودش را نشان میدهد که کمتر از آن جشن شهر تمپا نیست ،تیم عباس منش همیشه شادی و نشاط را به همراه باورسازی در هر لحظه بازی میکنند و نتیجه بازی طبق قانون همیشه برنده میشود ،استاد به ما قاعده بازی را یاد دادند تا چطور بازی کنیم که همیشه برنده بازی باشیم قانونها را یاد میدهند تا توپ را چطوری بچرخانیم که تحت اختیار ما باشد ،بهر حال هر فایلی را طبق آموزشهای استاد میتوانیم با توجه به قوانین، برداشتی منطقی در راستای قوانین داشته باشیم
خدارا شکر که همانطور ماهی را هر موقع از آب بگیریم تازه است قوانین هم همیشه ثابت و در هر موضوعی رد پای آنرا میتوان پیدا کرد و به آن ایمان آورد
به نام خدای هدایتگر
دیدن این چند قسمت اخیر فراوانی رو برام یه مروز حسابی کرد
چقدر تصاویر از اون بالا قشنگ
همه چیز اندازه مورچه
زیبا و تمیز و فراوان از نعمت خوب بازی کردن یه تیم چقدر میتونه ثروت بسازه دیدن اینهمه قایق فقط داره بهم میگه ببین چقدر ثروت هست این فقطططط یه گوشه اشه
دیدن شادی مردم داره بهم نشون میده اونجورکهمیگن مردم غمگین شدن نیست ببین چقدر فرصت هست برای شاد شدن
برای لذت بردن از زندگی و لحطه
چقدر اینجا خوشگل چقدر تمیز
وقتی داشتم میدیدم چقدر لدت بردم
چقدر توجه ام رفت رو خواسته
خدایا شکرت بابت اینهمه ورودی خوب به ذهنم
ممنونم استاد عزیزم ممنونم خانم شایسته نازنین
به نام خالق زیبایی ها
سلام عزیزای دلم
استاد این فایل بهم میگه تو لحظه زندگی کن تو لحظه لذت ببر حتی از برد تیم کشورت .
من خودم بازی های المپیک و تیم ملی خیلی دوس دارم با همسرم و بچه هام اکثرا میبینیم جیغ و شادی ،ولی خیلیا بهمون میگن خوب که چی،مثلا به شما چی میرسه،پول اونا میگیرن شما جیغ میزنید
ولی نمیدونن که با همین شادی و ذوق ،شادی های دیگ بهمون اضافه میشه
همونطور که شکرگزاری و دعا دسته جمعی قدرت فرکانسش،بالاتر مسلما شادی دسته جمعی هم برای کشور مون شادی بیشتر میاره
این فرهنگ باید تو جامعه مون پیشرفت کنه،
تا یک نفر میمیره حتی از یک کشور دیگ میان دعای دسته جمعی ،راهپیمایی انجام میدن خودشون موظف میدونن تو غمشان شریک کنن که یک باور اشتباه ،ولی شادی ها رو قائم میکنن بازم بخاطر باور اشتباه که چشممون میزنن.
باید یاد بگیرم با هر چیز کوچیکی شاد باشم تا جهان شادی بیشتری بیاره
این همه زیبایی و پیشرفت این کشور الکی نیست بخاطر مردمی که توش دارن زندگی میکنن و همینطوری کشور ما که اکثریت جامعه دائم غر میزنن ناله میکنن .
خدایا مارا به راه راست هدایت کن به راه کسانی که بهشون نعمت دادی تا هر لحظه شکر گزاری نعمت هات باشم.
عاشقتونم در پناه حق شاد و پیروز باشید.
به نامخدای مهربان که هرلحظه مراهدایت وحمایت میکند ..
دیروزکه رفته بودیم شهرهمدان ،ومن ازگرونی این شهر تحت تاثیرقرارگرفتم وفهمیدم که باوربه فراوانی من خیلی مشکل داره وخیلی باید روی خودم کادکنم جوری که آدم هرچی کارمیکنه روی خودش باورفراوانی نداشته باشه وترس ازکمبود همه چی ونابود میکنه واین وشماتوفایل قبلی تونم گفتید که حتی شما هنوزهم باون همه نتیجه هاوآگاهی هاهنوز این باوربعضی وقتا شماروهم درگیرمیکنه وخیلی مهمه ،
به خداوند گفتم که خدایا کمکم کن بااین که همش باخودم میگفتم خداوند تنهاقدرت جهانه به خدا کل کره ی زمین دربرابر آفریده های خداوند درمقابل کیهان یه سرسوزنم نیست خداوند بی نهایت ثروت ونعمت آفریده همه چی دست اونه وباید بهش اعتمادکنی اما خب نمبدونم چراکمی نگران شده بودم گفتم برام نشانه ای بفرس همین جوری گوشی تودستم بود و دربرنامه ی شاد تکالیف پسرم وچک میکردم داخل پروفایل یه نفررفتم و نوشته بود توبیوش خداوندمیتواند ویه پروانه ی ابی هم کناراین نوشته گذاشته بود خیلی بهم آرامش دادوگفتم ببین این ازطرف خداس واتفاقی نیس که این ومیبینی ذهنم داشت میگفت نه بابا تو اومدی داخل بیو یه نفردیگه و….که دیدم داخل صفحه ی روبینوش هم اسمش هست زهراعلیجانی یعنی هم اسم من فک کنم مشترک باخاهرش ازاین برنامه استفاده میشد واسمش زهرابود ،بالاخره خیلی آرامش گرفتم وگفتم اینم دوبره یه نشونه بود واست.دختر چرا توبه راست اومدی سراغ همین صفحه که انگاربهم گفت آهای زهرا علیجانی خداوندمیتواند توبااون مغزت محدودش نکن گفتم خدایاشکرت .وزدم نشانه ی امروزاین فایل بینظیر نشانه من بود ،که بهم فهموند اول که زندگب دربهش یعنی میتونی یه جایی یه مکانی زندگی کنی مثل بهشت باشه.و دوم اینکه عظمت وثروت وفراوانی این شهرو به من نشون داد وفراونی وبه من یادآوری کردکه ببین دنیا پرازثروت وفرصته یه نفر مثل استاد عزیزت که ازدل فقر رفته تودل ثروت بینهایت وهنوزهم قبول داره میتونه بهترشه زندگی دربهشت ومیکنه ،چون درمدارثروت قرارگرفته چون ذهنش وکنترل کرده چون عمل کرده توجه کرده به ثروت به زیبایی هابه اصل ومهم ترازهمه ایمان داشته میشود میشود میشود به خدامیشود اینهمه کامنت میادکه زندگیم کن فیکون شده تغییر کرده بهترشده ،برامون باورایجادمیکنه که اوناهم همبن مسیرمارو رفتن وادامه دادن ،نتیجه گرفتن خدایاشکرت ،بابت این همه آدمهای گوناگون که هرکسی به یه شکلیه شکر به خاطر شادی این مردم ،وحدت این مردم شکر بابت شهربینظیرتمپا ،تمیزیش ومتفاوت بودنش اون رودخانه ی فوق العادش ،اون ساختمان های بلندوباعظمتش ،اون خونه ی بینظیراستاد عزیزم ومریم جانم که اونجا قرارداره چقدر قشنگ ازاون بالکن رویایی و بینظیر بااون دوربین فوق العاده ی گوشیشون اون لحظات فوق العاده رو بامابه اشتراک گذاشتن خداونداسپاسگذارم بابت این دو زوج فوق العاده که الگوی منن درزندگی .
خداجونم شکرت که به فهموندی دنیا پرازثروته نعمته فرصته بهم نشون دادی اون همه قایق هارو اون کشتی بزرگ وایناازکجااومدن غیرازاینه که مردم پول دارند ودارن پول میسازن ودرمدارثروت بودن مهمه ،فرقی نمیکنه که زن باشیم یامرد ،زیبا یازشت پیریاجوان ،
باید روخودم خیلی کارکنم که این پاشنه آشیلم روزبه روزبهترباشه تانتایج ازراه برسن ومنم درمدارثروت قراربگیرم البته که قانون تکامل وفراموش نباید بکنم و فراموش نمیکنم استمراردرقانون مهمه اینجوری نیست که یه بارانجام بدم وتمام باید مثل غذاخوردن که هرروزلازمه باید روخودم کارکنم .
ممنون استادهای عزیزم همه چی عالی بود ممنون که ازاین شهرفوق العاده و روزجشن وشادی برامون فیلم گرفتین وبه مایادآوری کردید قانون و.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَهً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ»
(ﻭ ﻛﻮﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﻲ [ ﻭ ] ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ [ ﺩﺭ ﺟﺎﻱ ﺧﻮﺩ ] ﺑﻲ ﺣﺮﻛﺖ ﻣﻰﭘﻨﺪﺍﺭﻱ ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﺑﺮ ﮔﺬﺭ ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ . ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ [ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ] ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻱ ﺭﺍ ﻣﺤﻜﻢ ﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ; ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺍﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﻫﻴﺪ ، ﺁﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ)
«مَن جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا وَهُم مِّن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ»
ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺧﻴﺮ ﻭ ﻧﻴﻚ ﺑﻴﺎﻭﺭﻧﺪ ، ﭘﺎﺩﺍﺷﻲ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ، ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﻫﻮﻝ ﻭ ﻫﺮﺍﺳﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﻳﻤﻦ ﺍﻧﺪ) (88-89 نمل)
—————————————————————————
إلهی، چگونه دعوی بندگی کنم که پرندگان از من می رمند و دَدان رامم نیستند ؛ إلهی، گرگ و پلنگ را رام توان کرد، با نَفْسِ سرکش چه باید کرد؟
إلهی، چگونه ما را مراقبت نباشد، که تو رقیبی؛ و چگونه ما را محابست نبوَد که تو حسیبی.
إلهی، نهرْ بحر نگردد، ولی تواند با وی پیوندد و جدولی از او گردد ؛ إلهی، چون در تو می نگرم، رعشه بر من مستولی می شود؛ پشه با باد صرصر چه کند؟
إلهی، دیده از دیدارِ جمال لذّت می برد و دل از لقای ذوالجمال ؛ إلهی، انسان را قِسطاس مستقیم آفریده ای، افسوس که ما در میزان طغیان کرده ایم.
إلهی، نعمت ارشادم عطا فرموده ای، توفیق شکر آن را هم مرحمت بفرما ؛ إلهی، عروج به ملکوت بدون خروج از ناسوت چگونه میسّر گردد؛ «یا مَن بِیدِهِ مَلَکوتُ کُلِّ شیءٍ خُذْ بِیدی.»
إلهی، به سوی تو آمدم، به حقّ خودت مرا به من برمگردان ؛ إلهی، اگر بخواهم شرمسارم، و اگر نخواهم گرفتار ؛ إلهی، ظاهر که این قدر زیباست، باطن چگونه است؟
إلهی، آخرِ خودت را در حق ما اوّل بفرما، که آخرین شکایت را أرحم الراحمین فرماید.
إلهی، فرزانه تر از دیوانۀ تو کیست؟
إلهی، دولت فقرم را مزید گردان!
(الهی نامه مرحوم علامه حسن زاده آملی)
—————————————————————————
سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار و همه دوستان نازنینم در این سایت.
این فایل نشانه امروزم بود و جریان هدایت میگه : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ ؛ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ؛ خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ ؛ اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ ؛ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ؛ عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ»
خدایا شاهد و حاضر و ناظری که من از خودم هیچی ندارم و هیچی نمیدونم و به هر خیری که بهم عطا کنی محتاج و نیازمندم. از نور خودت بر ظلمات جهل من عطا کن و من رو نورانی کن و بر قلب و زبان و دستانم جاری شو تا برای تو و بخاطر توحید بنویسم و پناه میبرم از خودپسندی و شرک و غرور. پناه میبرم به خداوند از نجوای شیطان و گمراهی ذهنم.
—————————————————————————
جهت کنترل کمالگرایی ذهن ، و همچنین یادآوری مسیر تکامل و همچنین هینت دادن به ذهن که اعتبار همه چیز از آن خداست و به میزانی که تسلیم خداوند باشیم و خاضع باشیم به درگاهش بیشتر رشد میکنیم،لینک کامنت گذشته خودم زیر این فایل رو میذارم، تیرماه 1401
abasmanesh.com
تازه شش ماه بوده که عضو سایت بودم و نمیدونستم چی بنویسم و چطوری بنویسم …
یه جوک بیمزه و قدیمی تعریف کنم …
«میگن یه نفری افتاده بود توی آب داشت غرق میشد ، مردم همه دور آب داشتن داد و بیداد میکردن که یالا نجاتش بدین ، حتی گزارشگر تلویزیون داشت پخش زنده فیلم میگرفت که دیدن یه بوشهری داره شنا کنان میره برای نجات اون فرد و با موفقیت نجاتش میده … بعد که دوتایی شنا میکنن میان کنار ساحل گزارشگر میگه: آقا خیلی حرکت شجاعانه ای بود، تحسین تون میکنم، میشه خودتون رو معرفی کنید و بگید چرا این شجاعت رو به خرج دادین … بوشهریه میگه بنام خداااااااا، عبدی هسوم از محله جفره ماهینی ، اول بگین کی بود هولم داد تو آب …»
حالا ربطش چی بود …
یادمه کامنت نوشتنم رو از جایی شروع کردم که استاد عباس منش داشتن در مورد بهبود سایت صحبت میکردن و میگفتن ما کلی اکانت رو توی سایت که نه هیچ فعالیتی داشتن و نه محصول خریده بودن، و نه کامنت یا پاسخی نوشته بودن رو حذف کردیم… منم مدتی بود عضو سایت بودم و داشتم فایل میدیدم هنوز هم توان خرید محصولات رو نداشتم و بعد گفتم نکنه استاد منم حذف کنه، من میخوام اینجا فعال باشم بذار حداقل چندتا کامنت بنویسم استاد حذفم نکنه… یعنی عملاً استاد عباس منش هولم داد توی آب ، منم گفتم خب اکی بذار ادامه بدیم. مشق نوشتن های ما ادامه پیدا کرد و بهبود و تکامل پیدا کرد تا الان که دیگه نه استاد عباس منش و استاد شایسته از دست پرحرفی های من آرامش دارن، نه بچه های سایت ، نه حتی خواجه حافظ شیرازی و مولانا ، و نه خداوند متعال و نه حتی شیطان رجیم، (کوتاه بیا بچه چقدر نجوا کنم و تو بازم پرو پرو ادامه میدی)… آخرش هم میترسم جبرئیل نازل بشه بگه خداوند متعال فرمودند یبار دیگه آیات قرآن من رو بدون رعایت قانون کپی رایت کامنت کنی خودم شخصاً بلاکت میکنم…
مخلصیم خدایا … دست تسلیمم بالاست ، تلاش میکنم به جریان هدایت و توحید وصل باشم…
بقول خانم شهریاری ، بوس به کله ات بزرگوار…
من بنده خاضع و پر رو درگاهت هستم…
—————————————————————————
یه کمی هم بریم سراغ فایل…
جملات انگیزشی بازیکنان در ابتدای فایل خیلی جالب بود برام. یعنی انگار نه انگار که بازی قبلشون رو باختن ولی انگار پرونده باخت قبلی شون به کلی بسته شده و اومدن که با ذهنی آروم یه مبارزه جدید رو شروع کنن ؛ جمله مربی تیم هم خیلی قشنگ بود، برای پیروزی باید کار کنیم، باید بدستش بیاریم ، تیم دیگه اونو بهمون نمیده. به سر و صدا ها کاری نداشته باشید، تنها چیزی که مهمه افراد توی این اتاق هستن.
و زیبایی جریان هدایت ، یه وقفه کوتاه افتاده توی مسیر پیروزی تیم تمپا بی لایتنینگ تا برد آخرشون کلاس درس ثروت و قانونمندی باشه برای ما.
این حجم از تماشاگر و این حجم از تراکنش مالی فقط بخاطر بلیط یا بخاطر خرید لباس و پرچمهای تبلیغاتی تیم لایتینگ، از طرفی حجم انبوهی از مردم که از جاهای مختلف وارد این شهر میشن و از امکانات شهری مثل هتل ها و مراکز خرید استفاده میکنن. همه و همه در خلق ثروت ایجاد گردش مالی موثر هست. رودخانه ای عظیم از ثروت که دائماً جریان داره از سمت مردم به طرف شهر و ورزشگاه و دوباره از از ورزشگاه و بازیکنان به طرف شهر و مردم. یه نگاهی کنید به تعداد قایق های که توی رودخانه هستن، فقط چه تشکیلات منظمی در جریان بوده تا حجم عظیمی سوخت رو فراهم کنه برای حرکت قایقها در همین روز مراسم. یا به تعداد آدمها نگاه کنید ، اگه هر نفر در طول این روز مراسم فقط یه بطری آب معدنی بخوان تهیه کنن، که تا آخر مراسم استفاده کنن، چه حجمی تراکنش مالی از فروش آب معدنی شکل میگیره.
واقعاً ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست.
از طرفی ببینید این جشن و این پیروزی تیم شهر تمپا تمرکز و توجه تمام رسانه ها رو تا مدتی میذاره روی شهر تمپا و مردم زیادی توجه شون جلب میشه و طی روزها و ماههای بعد از مراسم به این شهر سفر میکنن و از زیبایی هاش بهرمند میشن.
الحمدلله رب العالمین. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر این حجم عظیم از نعمت و ثروت.
چند روز پیش توی یوتیوب یه کلیپ دیدم از رونالد ریگان رئیس جمهور چهلم ایالات متحده؛ (هر وقت میرم توی یوتیوب یکی از ساجسشنهای یوتوب کلیپ جوکهای ریگانه) خدابیامرز با لحنی طنزآمیز توحید و یکتاپرستی رو بیان میکرد.گفت تعدادی آتئیست (خدا ناباور) رو دعوت کردم سر میز شام و بعد از اینکه غذا رو خوردن بهشون گفتم من باور ندارم اصلا چیزی بنام آشپز وجود داشته باشه.
بزرگوار هم خیلی زبون دراز بوده هم خیلی شوخ طبع ، وقتی یبار به سمتش تیراندازی شده بود و از ناحیه قفسه سینه آسیب دیده بود، توی بیمارستان به اطرافیان روحیه میداده و میگفته: ببخشید یادم رفت جاخالی بدم.
—————————————————————————
استاد و استاد عزیزم و دوستان نازنینم ، از درگاه خداوند متعال برای همه شما عزیزانم بینهایت نعمت و ثروت و فراوانی و آرامش و رحمت خداوند رو درخواست میکنم. همواره شادکام و سلامت باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام آقا حمید عزیز
پسر بوشهری و خون گرم ضلع جنوبی این سایت الهی
پسر این روزا خوزستان یه گلوله آتیش شده ،فک کنم بوشهر باید با لباس آتیش نشانی بری خیابون ،ما رو باید پسر جهنمی صدا کنن خخخخ
آقا حمید عزیز نگاه پر از ثروت شما سکان کانون توجه منو بدست گرفت با هر کلمتون و مثالتون ترمزهای مخفی منو از وجودم میکشید بیرون ،چه نگاه زیبایی داشتی پسر
وقتی آدم این همه آدم دور هم میبنه که با عشق برای تیمشون هیچ منفعتی جز شادی براشون نداره هزینه میکنن و تازه لذت هم میبرن آدم لذت میبره
واقعا تفکر همه این آدمها باعث شده آمریکا ثروتمند ساخته بشه
ایشاله توفیق بشه و همه بچهای سایت یه شهرک بزنیم اونجا و اسمشم بزاریم سیتی منش
دورد آقا حمید بسیار لذت بردم از کامنت زیبات
درود پروردگار به شما آقای امیری توحیدی یکتاپرست و بینظیر
بینهایت سپاسگزارم بینهایت تحسین میکنم بینهایت قدر دان هستم من،
بابت هر کامنتی ک مکتوب میکنید و آیه های قرآن رو توضیح میدید بینهایت آگاهی دهنده و ارزشمند هست و من این رو وظیفه ی خودم میدونم سپاسگزاری کنم و تحسین بینهایت با هر کامنت و توضیح آیات قرآن بینهایت آگاه تر میشم و از همه مهمتر عاشق تر و با لذت و عشق فراوان آیات قرآن رو مطالعه میکنم و به درک من خیلی کمک کرده در واقع ب گسترش و رشد جهان توحیدی بینهایت کمک کردید و وجودتون باعث برکت و رشد هست و زیباست و بینهایت مفید…
و من پر قدرت تر و متعهدتر آیات قرآن و این درک زیبا از توحید رو ادامه خواهم داد چرا که عاشق شمام یا رب یا ارباب یا حق تعالی…
بینهایت سپاسگزارم و دعای قدرت نیرو انرژی تندرستی برکت بینهایت براتون میکنم و همچنان با عشق و اشتیاق بینهایت این مسیر زیبا رو ادامه بدید در پناه و حفاظ الله ارباب پروردگار مالک و صاحب اختیار…
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«لَّقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّکِینَهَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا»
ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺯﻳﺮ ﺁﻥ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻴﻌﺖ ﻣﻰﻛﺮﺩﻧﺪ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺷﺪ ، ﻭ ﺧﺪﺍ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻣﻰﺩﺍﻧﺴﺖ ، ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩ ، ﻭ ﭘﻴﺮﻭﺯﻱ ﻧﺰﺩﻳﻜﻲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺩﺍﺩ .(١٨ فتح)
—————————————————————————
سلام و درود فراوان به شما خانم نوری گرانقدر. امیدوارم که حالتون عالی عالی عالی باشه و در پناه رب العالمین باشید. الهی که همیشه قلبتون به رب العالمین متصل باشه.
خانم نوری عزیز ، من یه عذرخواهی به شما بدهکار هستم، قبلاً هم برام کامنت گذاشتید و من چندبار خواستم کامنتتون رو جواب بدم ولی هر بار بعلت تنبلی و تمرکز نداشتن جواب ندادم. یعنی هیچ بهانه ای براش ندارم، و ازتون عذر میخوام.
بینهایت شما رو تحسین می کنم، که این ویژگی مثبت تحسین دیگران رو دارید. این خیلی ویژگی عالی هست. چندتا از کامنت های شما برای خانم شهریاری رو هم خوندم.
خیلی متعهدانه دارید توی سایت تمرکز میذارید و کامنت مینویسید، مخصوصاً که دیگران رو تایید و تحسین میکنید و ویژگی های مثبتشون رو یادآوری میکنید؛ چقدر به یاد آیات 5-7 سوره لیل افتادم. «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَىٰ وَاتَّقَىٰ» (اما کسی که عطا کرد و پرهیزکاری پیشه ساخت)
«وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ» (و وعده نیکوتر را تصدیق کرد)
«فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَىٰ» (پس به زودی او را برای راه آسانی آماده می کنیم)
ببینید شما دارید این کار رو انجام میدید، و قانون الهی همیشه جواب میده، شما دارید تقوا میکنید ، تقوا همون کنترل ذهن و تمرکز روی زیبایی هاست، و ویژگی های مثبت رو تحسین میکنید ، و خداوند در پاسخ به این کنترل ذهن و تحسین کردن شما، شما را آسان میکند برای دریافت آسانی ها، برای دریافت نعمتها ، برای دریافت زیباییهای بیشتر و هر آنچه از خوبیها و ویژگیهای مثبته.
پس وعده خداوند نزدیکه و چه کسی راستگو تر از خداوند به وعده خود.
یه سری به پروفایل تون زدم و گفتم هزار ماشاءالله چقدر از دوره ها رو تهیه کردین و متعهدانه دارید روی خودتون کار میکنید. واقعاً تحسین برانگیز هستید و خدا رو شاکرم.
—————————————————————————
وقتی از قرآن هدایت خواستم سوره فتح اومد و من آیه 18 رو انتخاب کردم. اینکه خداوند از قلبهای ما آگاهه و فرکانس درونی ماست که نتایج رو به زندگیمون وارد میکنه، توی این آیه از آرامش و پیروزی بزرگ صحبت شده. امیدوارم این آیه برای شما هدایت و نشانه باشه.
یاد جمله ای افتادم که چند وقت پیش خوندم، شمس تبریزی به مولانا جمله ای رو میگه با این مفهوم که «ما باور داریم خداوند از بیرون به ما نگاه میکنه درحالیکه خداوند از درون قلبمون داره بهمون نگاه میکنه»
واقعاً استاد همیشه میگه باورهای درونی ماست که جهان بیرونی و نتایج ما رو رقم میزنه.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر.
از درگاه خداوند براتون بینهایت نعمت و ثروت و فراوانی و آرامش و احساس خوب رو میخوام.
از شما متشکرم بخاطر کامنتتون.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
درود بینهایت
سپاس بینهایت
تحسین بینهایت
همه و همه خدمت حضور پربرکت زیبای توحیدی شما برادر توحیدی و گرانقدر و ارزشمند…
همین ک کامنتهای توحیدی و سراسر آگاهی دهنده رو زمان میگذارید و مکتوب میکنید و ب رشد و گسترش این جهان توحیدی کمک میکنید ولو یک جمله ی کوتاه بی نهایت ارزشمند مقدس و قابل تحسین هست…
چقدر برایم نشانه و برکت الله بود« نصر لله من الفتح القریب»
در واقع با خدا بودن و جهاد کردن هرلحظه اش فتحی قریب است و برکتی بینهایت…
الحمدلله رب العالمین…
سپاس گزارم بابت حضورتون و این حجم از محبت و لطف و معرفت شما…
بینهایت دعای انرژی الهی برکت الهی توکل الهی رزقی الهی از فضل خودش رو میکنم براتون در پناه الله بدرخشید و پر استقامت گام بردارید و رشد کنید و رزقهای من حیث لایحتسب رو تجربه کنید و از روزی های بغیر الحساب شگفت زده شوید و سجده ی شکر به جای آورید…
«««خدایی که از رگ گردن نزدیک تر است
خدایی ک برای بنده اش کافیست
خدایی ک عالم فی ذات الصدور هست
خدایی ک همه چیز تحت سیطره ی اوست
خدایی ک برگی بدون اذن او روی زمین نمی افتد
خدایی ک مصیبتی بدون اذن او روی نمیدهددد…
آری خدا بینهایت کافیست »»»
حمید حنیف عزیزمسلام
سلام و سلامتی و نور و عشق ورحمت الله به قلب سلیمت
هم اکنون صدای سعیده رو میشنوی از لاکِ درون!
ازوقتی فایل جدید(تسلیم در برابر خداوند)اومده روی سایت،من مثل لاک پشت رفتم توی لاک خودم و سرتاپا گوش شدم برای هضم صحبت های استاد.
یادمه آخرای فروردین بود،داشتم جلسه ٣ ثروت رو توی دفترم مکتوب میکردم که یک احساس قوی بهم گفت برو سایت رو چک کن،و بعد متوجه شدم بعد از مدت ها استاد اومده جلوی دوربین و فایل بی نظیر توحید عملی ١١ رو ضبط کرده ،وقتی فایل رو دیدم،خیلی دلم میخواست براش کامنت بنویسم ولی همون احساس قلبی بهم گفت الان وقت نوشتن نیست،برو دنبال ایده ی الهامیت،برو کیش …
داستانشو بارها گفتم که چطور هدایت شدم بلیط بگیرم درحالیکه خبر نداشتم اوضاع قراره امنیتی بشه و بعد با هدایت خدا،سفر من به کیش در بهترین حالت بدون یک ساعت تاخیر رقم خورد.
دیروز که این فایل توحیدی آپلود شد،دوباره همون اتفاق افتاد،همون احساس که الان وقت نوشتن نیست،فقط به صدای استاد گوش بده،فقط حرفاش رو هضم کن تا بفهمی دقیقا چی میگه.
خلاصه که ما فعلا در لاک درون هستیم.
دیشب دیدم نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم،گفتم بزار برم فیلم های مسخره بازی هامون تو icu روببینم،رشید و حمید و سهراب :))) پایه ثابت های طنز icu!
خب یکم اوضاعم بهتر شد ولی باز همون نجواهای ذهن!دیگه پناه بردم به صدای قرآن که آرومم کنه تا خوابم ببره،وقتی صدای سوره ی حدید کنار سرم پخش میشد ناخودآگاه منو پرت میکرد تو خاطرات آذرماه پارسال که تازه رفتم بودم گرگان،روز های اول انتقالیم بود و من فکر میکردم الان وقت جشن گرفتن این موفقیت که بعد از سالها تونستم با قدرت توحید انتقالی رو رقم بزنم ولی پلن خدا چیز دیگه بود،من واقعا شوکه شدم بودم.
جهان منو تحت فشار قرار داده بود تا ببینه آیا از من چیزی غیر از توحید هم سر میزنه یا نه؟خلاصه که شبا توی اتاق خونه ی مادربزرگم صوت سوره ی حدید رو میزاشتم و میرفتم زیر پتو گریه میکردم،میگفتم حتی خداهم اشک هام رو نبینه فکر نکنه یک وقت کم آوردم :)اون روز ها و شب ها گذشت …من فقط ٣ ماه توی اورژانس و اون اتاق موندم…بعد بازی عوض شد…مطمئنمم اینجا هم بزودی بازی عوض میشه.
نه اینکه اوضاع بد باشه نه!
ولی مهاجرت و مسائل خودش …میدونم که میدونی دارم از چه کنترل ذهنی حرف میزنم.بگذریم….
یک چیزی رو یادم رفت اولش بگم،این فایل نشانه ی امروز من بود،وقتی دیدمش اومدم کامنت بخونم دیدم کامنت شما آخرین کامنت این فایله،این ردپات رو قبلا خونده بودم ولی الان احساسم منو دعوت کرد به نوشتن،درحالیکه هیچ قصدی برای کامنت گذاشتن نداشتم،اما مگه میشه از احساس قلبی پیروی نکرد؟
دیروز صبح یک جلسه کاری داشتم با مدیرعاملم،درواقع یک جلسه کاری برای شروع همکاری با یک خانوم جهت فروش بود که به من گفت میخوام شماهم باشی،همون کافه ساحلی ،همون ویو دریا …همون آهنگ های شاد…
من و مدیرعاملم یک سمت میز،دوتا خانومم اون سمت…
ایشون صحبت میکردن و من سراپا گوش …از بس این مرد توحیدی و کاردرست و آگاهه…ایشون واقعا یک تاجر بالیاقته…
وسط صحبت هاش مثلا درمورد اخلاقش ،یا ازش کاریش میگفت و بعد میگفت خانم شهریاری میدونن من چی دارم میگم !:) بعد من با خودم فکر میکردم خدایا خانم شهریاری رو از کجا به کجا رسوندی:) خونه ی خوبش من الان باید توی icu بودم درحال گزارش نوشتن یا راند مریض ها،یا توی اورژانس کودکان بودم و داشتم توی سر خودم میزدم که چه جوری کار این همه مریض رو باهم انجام بدم…
حالا نشستم سر میز مذاکره تجاری…اونم کنار این مدیرعامل…
تموم مدت صحبت ایشون،من دستم زیر چونه م و دوتا چشم و دوتا گوش قرض کرده بودم و تموم حواسم پی ایشون و حرفاشون بود،نمیخواستم یک جمله ش رو از دست بدم،مثل صحبت های استاد…
خلاصه که مذاکره ی کاری تموم شد و با موافقت همکاری ،اون خانوم ها رفتند،من موندم و ایشون و صحبت درمورد کار …
وقتی بهشون گفتم من هنوز نگرانم که کارم رو درست انجام بدم و کم کاری نکرده باشم میدونی بهم چی گفت؟
بهم گفت مشکل من و شما میدونی چیه؟من وشما ازونور افتادیم:)دست از خودخوری و نجوا بردار،این کاری که شما میکنی دقیقا همون چیزی که من میخوام،داری کارت رو درست انجام میدی کاملا،چرا انقدر خودتو اذیت میکنی؟تو هم مثل من کمال گرایی ولی باید این کمال گرایی رو کنترل کنی.
شاید باورت نشه بعدش لیوان آب رو دستش گرفت و گفت میتونی توی این لیوان یک لیتر آب بریزی؟گفتم نه خب نمیشه!
گفت ببین ثروت و نعمت هم همینجوریه،توی این یک لیوان یک لیتر آب جا نمیشه!باید ظرف رو بزرگتر کنی!
هرچقدر توی این ظرف کوچیک آب بریزی،سر ریز میشه.
هرچقدر آروم تر باشی،کمالگرایی رو بزاری کنار،ظرفت بزرگتر میشه و خود به خود گنجایش دریافتش هم میره بالا …
بعد که صحبت هامون تموم شد گفت خودم میرسونمت…
نه از در قبل من رفت بیرون ،نه از روی پله ها…ببین بحث مدیرعامل و کارمند نیستا،ایشون جای پدر منه،مثل پدرم برام قابل احترامه ولی هرکاری کردم که ایشون اول برن از کافه بیرون قبول نکردن …
این مدار عزت و احترام کجا بود تا الان؟
من کجا بودم؟!
ببخشید که داره طولانی میشه …دلم نیامد که تعریف نکنم توی راه چی شد…
ظهر چله ی تابستون و گرما و شرجی کیش رو که میتونی تصور کنی …؟
توی مسیر یک خانومی وایساده بود کنار خیابون منتظر مینی بوس،من اصلا حواسم بهش نبود،ندیدیمش!
ولی مدیرعاملم ایشون رو دید و وایساد و گفت ما داریم میریم این سمت،شماهم اگر مسیرتون اون سمت تشریف بیارید برسونمتون!
خانوم که کنار من سوار شد،صورتش از گرما گل انداخته بود گفت خیلی وقته منتظر مینی بوس بودم،کرایه تاکسی ها هم خیلی گرونه….دیگه داشتم به گریه میفتادم که خدا شمارو رسوند …
کل مسیر رو هم مدیرعاملم داشت با تلفن صحبت میکرد و فقط با اشاره ازمون میپرسید کدوم وری برم…
یکم با خانومه مشغول صحبت شدم و بعد با لبخند بهش گفتم تا حالا این تبلیغات سطح جزیره رو دیدی؟این آقایی که داره رانندگی میکنه مدیرعامل این شرکته:)
ببین خانومه هم شوکه شد و هم زد زیر گریه،گفت من خیلی وقت بود توی گرما وایساده بودم واقعا نمیدونستم چیکار کنم،خدا خیرشون بده که برام وایسادن و….
بهش گفتم آره ،ایشون خیلی انسان شریفی هستند ولی …این خدا بود که به کمکت بود …این خدا بود که برات این راننده و این ماشین رو فرستاد…خدا همیشه کمک هاشو میفرسته….
خلاصه که توی مسیر خانوم با کلی تشکر و دعای خیر پیاده شد و رسیدیم به خونهی من،منم با تشکر از ماشین پیاده شدم که برم سمت خونه ،دیدم دوباره صدام زدن…
گفتم جانم؟
گفت ببین! انقدر حرص نزن باشه؟انقدر نگران نباش !
:))))
چیزی نداشتم بگم…فقط خندیدم و گفتم چشم و تشکر کردم و رفتم ….
یک وقتایی واقعا تو کار خدا میمونم و تو کار عقل ناقص خودم…
نمیگم آدم بی ایمانیم،نمیگم شرایط اصلا سخت نیست،چرا سخته که برخلاف دیدگاه های بقیه سعی کنی فقط به خدا توکل کنی و بگی من منتظر دریافت هدایتم و فعلا هیچ ایده برای حل مسائلم ندارم…سخته که به کمبود ها و نگرانی ها و دلتنگی ها فکر نکنی…من دارم تموم تلاشم رو میکنم که اعراض کنم….
اما کاش معجزات خداوند انقدر زود برام عادی نشه که چه اتفاقی افتاد توی زندگی من که اینجوری همه چیز کن فیکون شد…
دیشب فاطمه جان بهم گفت جلسه 5 قدم٨ رو گوش بده،گفتم چشم،جلسه ای که استاد تاکیید داره برای برداشتن تمرکز از روی مسائل غیر قابل حل…و اجازه دادن به خدا که خودش حلشون کنه…
اونجا که میگه جات که رودخونه نیست عزیزمن،جات تو اقیانوسه…دست و پا نزن…بزار جریان ببرت اونجایی که باید …
احتمالا امروز هم بهش گوش بدم …خیلی به توکل و ایمان و رهایی آدم کمک میکنه.
نمیدونم چرا اینم گفتم،شاید برای شماهم هدایت باشه.
میگما…خوبه که قصد کامنت نوشتن نداشتم …اگر داشتم چقدر مینوشتم ؟!
اینم از کار ما،ببخشید اگر طولانی شد،نمیدونم چرا اینارو برای شما نوشتم ،گفت بنویس و منم گفتم چشم.
انشالله که امروز روز بهتر و رهاتر و زیباتر و توحیدی تر از دیروزه …خداوند به قدرت سپاسگزاری و تسلیم ما بباره که به مسیر درست ادامه بدیم و اجازه بدیم خودش مارو روی دوشش سوار کنه و ببره اونجایی که باید…
باید پارو نزد،وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت،هرجا دلش خواست
به هرجا برد،بدون ساحل همونجاست
در پناه نور باشی همیشه حمید حنیف
به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان
سلام وصد سلام
سلام عزیز دل
سلام وسپاسگذارم بابت تمام احساسات پاک وزلالت
قربونت بانوی زیبا الحق وانصاف دل من از شدت تپش زیاد وچشمان اشک الود فقط میتونم بنویسم دوستت داریم زیاد از طرف خانواده سبز
تشک. سپاسگدارم هستی بودنت بسیار زیباست بودنت رو تحسین میکنم ولحظه لحظه خواندنی کامنت هایت رو میخ انم ومطالعه میکنم لدت میبرم از این همه توحید …
سپاسگذارم هستی
بودنت بسیار زیبایت
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ»
(پس هیچ کس نمی داند چه چیزهایی که مایه شادمانی و خوشحالی آنان است به پاداش اعمالی که همواره انجام می داده اند، برای آنان پنهان داشته اند)
«أَفَمَنْ کَانَ مُؤْمِنًا کَمَنْ کَانَ فَاسِقًا ۚ لَا یَسْتَوُونَ»
(آیا کسانی که مؤمن اند مانند کسانی هستند که فاسق اند؟ مساوی و یکسان نیستند)
«أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَىٰ نُزُلًا بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ»
(اما کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، پس برای آنان بهشت هایی که اقامت گاه دائمی است خواهد بود به پاداش اعمالی که همواره انجام می دادند، پیشکش میشود)
—————————————————————————
سلام و درود به شما سعیده جانم، انسان توحیدی و نورانی. الهی که در هر لحظه حالت عالی و مثبت و توحیدی باشه و در درگاه خداوند بینهایت متنعم باشی ، الهی که هر لحظه قلبت به خداوند متصل باشه و در آرامش و احساس مثبت باشی و خداوند شما رو آسان کنه برای دریافت نعمتها و ثروتها و زیبایی ها.
خیلی دوست دارم بتونم این کامنتت رو پاسخ بدم، اگر نجواها اجازه بدن؛ دیروز یه پاسخ طولانی نوشتم ولی چون خورد به تعویض شیفت و اون حس قلبی برای نوشتن قطع شد، وقتی رسیدم خوابگاه دیگه کامنت رو پاک کردم، اینم باگ سیستمی منه دیگه.
نوشته بودی «هم اکنون صدای سعیده رو میشنوی از لاکِ درون» ؛ فکر میکردم خودم تنها کسی هستم که بعد از چندین بار شنیدن فایل «تسلیم بودن در برابر خداوند» رفتم توی لاک خودم.
—————————————————————————
توی افسانه های یونان و ایران و مصر و چین از یک پرنده افسانه ای و مقدس نام برده شده بنام ققنوس؛ میگن ققنوس هزار سال عمر میکنه و وقتی به پایان عمرش میرسه یه توده هیزم جمع میکنه و بالای اونها میشینه و اونقدر آواز میخونه و بال میزنه تا وقتی هیزمها شعله ور میشه و ققنوس در آتش میسوزه، و از خاکستر ققنوس، ققنوسی جدید متولد میشه.
این قصه آدم رو یاد اون شعر مولانا هم میندازه. «در این عشق بمیرید»
وقتی کامنتت رو خوندم هم یاد قصه ققنوس افتادم، و هم شعر مولانا.
فایل «تسلیم بودن در برابر خداوند» که اومد روی سایت برام پر از نشانه بود. صبح که میخواستم بیام سر کار از قرآن هدایت گرفتم سوره حمد اومد و کلی حالمو خوب کرد و گذاشتم روی تکرار بارها و بارها گوش دادم و وقتی اومدم ایستگاه دیدم فایل جدید داریم و اتفاقاً استاد توی فایل از آیات سوره حمد حرف میزنه. هر مثالی استاد میزد انگار برای من بود. انگار یه جلسه مشاوره خصوصی بود که من قبلش سوالات و مسائلم رو مطرح کرده بودم و استاد الان داشت یکی یکی به مسائل من جواب میداد. مسائل در مورد روابط یا مسائل مالی یا مسائل کار و شغل.
فرکانس صداقت و درستی صدای استاد به حدی بود که من رو با خاک یکسان کرد. مثل زمانی که ابراهیم نبی با تبر توحید به جان بتخانه افتاده بود. وقتی فایل رو گوش میدادم میگفتم فلان موضوع رو بنویسم فلان تجربه و فلان نتیجه ولی وقتی فایل تموم میشد میدیدم هیچ حرفی برای گفتن ندارم و دوباره فایل رو گوش میدادم. استاد منو در هم کوبیده بود و با خاک یکسان کرده بود و حالا من باید از خاکستر دوباره بلند میشدم.
یه مثال دیشب به ذهنم رسید، فرض کن شاگردی زیر دست استادی داره یک هنر یا مهارتی رو یاد میگیره. نقاشی، یا کوزه گری یا هر چیزی دیگه، در ابتدای راه هر بار که نتیجه تمرینش رو به استادش نشون میده استاد میگه این تمرینی که انجام دادی به درد نمیخوره و اینجا و اینجا و اینجاش ایراد داره. شاید شاگرد دردش بیاد و اذیت بشه ولی پروسه یاد گرفتن و شاگردی کردن هنوز ادامه داره.
وقتی فایل رو دیدم برای چندین و چندمین بار به درگاه خداوند اظهار عجز و ناتوانی و ناآگاهی کردم. گفتم خدایا من هیچی نمیدونم، تو میدونی. خدایا از عقل و منطق خودم گیوآپ میکنم و دست تسلیمم بالاست. به حدی که رفتم توی دفترم چند بار نوشتم خدایا من در این لحظه عاجزترین و ناتوان ترین و ناآگاه ترین بنده تو هستم. من قلبم رو باز میذارم برای دریافت هدایتها.
دیگه فایل دیگه ای نمیتونستم گوش بدم. فایل صوتی رو دانلود کردم و گذاشتم توی پوشه توحید عملی. و تمام دیروز رو حس میکردم از بعد زمان و مکان خارج شدم. شاید اغراق آمیز به نظر بیاد ولی به کلی بیخیال شده بودم. حتی بیخیال تمرین کردن و فایل گوش دادن. با اینکه این روزها توی تعمیرات اساسی پالایشگاه هستیم و توی اوج گرما کار جسمی مون خیلی سخته. ولی من به لحاظ جسمی از کار سخت محیط اذیت نمیشدم، از گرما اذیت نمیشدم ، فقط به لحاظ ذهنی بخاطر این فایل زیر فشار بودم. بارها به خودم میگفتم من هنوز مشرکم، من هنوز به درگاه خداوند عاصی هستم. من هنوز هیچی از توحید متوجه نشدم.
خلاصه اینکه تمام دیروز رو زیر فشار ذهنی بودم تا عصر که واقعاً به لحاظ ذهنی هم گیوآپ کردم گفتم خدایا من دیگه نمیتونم این وضعیت رو ادامه بدم، من حتی دیگه نمیتونم فایل گوش بدم. با اینکه به لحاظ جسمی خیلی خسته بودم رفتم توی باشگاه و تقریباً سنگین ورزش کردم ، سنگین تر از روزهای عادی. و موزیک گذاشتم روی اسپیکر… تا رسید به آهنگ محسن چاوشی … (شعر در این عشق بمیرید مولانا)
—————————
«بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید ؛ در این عشق چو مردید همه روح پذیرید»
«بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید ؛ کز این خاک برآیید سماوات بگیرید»
«بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید ؛ که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید»
«یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان ؛ چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید»
«بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا ؛ بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید»
«بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید ؛ چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید»
——————
گذاشتمش روی تکرار و بالای 2 ساعت فقط به همین آهنگ گوش دادم. واقعاً یه وقتایی لازمه از گذشته خودش بمیره، و اون بتهای درون رو بشکنه و مجدداً از خاکستر برخیزه.
چند بار توی کامنت ها از فیلم جذاب Gravity حرف زدم، یه جایی از فیلم Gravity ستوان کوالسکی (جورج کلونی) یه دیالوگ داره و به دکتر استون (ساندرا بولاک) میگه :
Landing is Launching
یعنی فرود همون پرتابه. ظاهراً داره در مورد راکتهای فرود سفینه سایوز حرف میزنه ولی برداشت من از این جمله این بود که سجود و تعظیم و خضوع به درگاه خداوند شروع اوج گرفتنه. همون حرفی که استاد بارها میگه به درگاه خداوند خاضعتر باشیم. یه وقتایی لازمه به درگاه خداوند به سجده بیافتیم. یه وقتایی لازمه برای اوج گرفتن، فرود بیایم.
—————————————————————————
چقدر لذت بردم از نکاتی که در مورد مدیر عامل تون گفتی ، واقعاً انسان توحیدی و تحسین برانگیزیه. اینکه توی اون شرایط گرما اون بنده خدا رو رسونده. نکاتی رو که در مورد خودتون گفته بودین منو به فکر برد. دیدم منم همینجوری ام. توی ذهن من کار کردن مساویست با کار فیزیکی سخت و اصلا ذهنم نمیپذیره که بخوام راحت باشم و پول دربیارم. ذهن من باور نداره که میشه راحت و بدون تقلای جسمی پول درآورد. اصلا اینجا توی آتشنشانی یه شوخی بین همکاران مرسومه، که وقتی میرن عملیات یا استندبای و برمیگردن میگن حقوق امروزمون حلال شد، یعنی اگه 12 ساعت شیفت باشیم و هیچ کاری نباشه حقوق مون حلال نیست؟؟
درسته باید فعالیت کنیم و اساساً جهان آدم غیر فعال و مولد رو کنار میزنه، ولی کار و فعالیت میتونه راحت و موثر باشه. کار راحت به معنای کار نکردن نیست ؛ کار راحت به معنای بی ارزش بودن نیست؛ کار میتونه توحیدی و ارزشمند باشه، در راستای گسترش نعمت و ثروت در جهان باشه ، در راستای خدمت کردن به افراد باشه و در عین حال راحت باشه.
ما لایقش هستیم. جهان بینهایت متنوعه و بینهایت ایده براش وجود داره، ایده هایی متناسب با استعدادهای درونی و توانایی های ما که عده زیادی به این استعداد و توانایی نیاز دارن.
از جهتی باورهای غلط گذشته و از جهتی کمالگرایی باعث شده سالها توی محیطهای کاری سختی کار کنم و سختی کشیدن برام مترادف باشه با کار مفید.
—————————————————————————
ازت متشکرم سعیده جان بخاطر کامنت ارزشمندت ، لابلای این کامنت نوشتن یه استندبای 2 ساعته نجات هم رفتم ، ولی سعی کردم نجواها رو بیخیال بشم و کامنتمو تموم کنم. هدایت قرآنی که توی کامنت دیروزم نوشته بودم دقیقاً آیات 17-19 سوره سجده بود و دلم نیومد برات نفرستم. ما هنوز نمیدونیم که خداوند چه پاداشهای نور چشمی از نتایج طلایی مسیر توحید قراره بهمون بده. چون مدار اهل ایمان با مدار اهل فسق تفاوت بسیار عظیمی داره.
سلام و درود و خدا قوت و دعای خیر من رو پذیرا باش از گرما و شرجی عسلویه به گرما و شرجی جزیره توحیدی کیش. بینهایت ازت متشکرم بخاطر کامنت ارزشمندت که هر کلمه اش به جانم نشست. در راستای کنترل ذهن دیروزم ، نقطه آبی کامنت شما واقعاً خودش پاداش محسوب میشد. اینقدر هم نگران طولانی شدن کامنت نباش، بنویس ، پر و پیمون بنویس، وسطش خواستی قصه بگو، خاطره تعریف کن، آیات قرآن رو تحلیل کن، از استاد نقل قول کن، تبلیغات هم خواستی بذار، خواستی جوک تعریف کن یا برای روح اموات و گذشتگان فاتحه بخون، من که از خداااااامه.
«رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَىٰ وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی ۖ إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ»
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی در مدار توحید و نور رب العالمین.
به امید دیدار شما در زمان و مکان و شرایط و مدار توحید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام به حمید امیری عزیز
ما خیلی وقته کامنت های شما رو دنبال میکنم. و چند روز پیش یه حسی به من گفت از شما سوالم رو بپرسم.
خواستم توی عقل کل بپرسم که میسر نشد.
سوال من و همسرم در مورد خوندن قرانه. از اون سال که کلاب هوس برگزار شد و در جلسه اول سپیده عزیز از هدایت گفتن و اینکه هر کاری دارید رها کنید و قران رو بخونید.
ما به فکر خوندن قران افتادیم. و همیشه دنبال راه درستش بودیم. با نرم افزار استاد بازرگان امتحان کردیم چند ماه ولی ادامه پیدا نکرد. بعد یه مدت باز شروع کردیم با ترجمه فارسی به جز پرانتزی ها. ولی اونم ادامه نیافت.
خلاصه چندین بار برای فهم قران متعد شدیم ولی اون حس و حالی که شما بچه های سایت ازش حرف میزنید رو پیدا نکردیم اگر پیدا میشد که ادامه پیدا میکرد.
ما هم دوست داریم به نور قران پناه بیاریم چون علت این شجاعت و ایمان وکنترل ذهن و تشخیص الهاماتِ خیلی از بچه های موفق سایت و خود استاد عباس منش به خاطر فهم درست قرانه.
من شاید خیلی کامنت ننویسم ولی تا جایی که بتونم کامنت ها رو میخونم. و دیدم که خیلی ها از جمله خانم شهریاری از شیوه تحلیل شما تعریف کردن. برای همینم حسم گفت از شما بپرسم و راهنمایی بخام اولین بار که شروع کردید از کجا بود و چه منبعی و یا سایتی!
ببخشید که سوالم به کامنت شما خیلی ربط نداشت.
ممنونم موفق و سربلند باشید.
سلام
خانم شهریاری عزیز بنده خوب خداوند
آخر نوشته به حمید حنیف عزیز گفتید نمیدونید چرا اینارو برای شما نوشتم.
برای اینکه خداوند هدایتش رو از طریق نوشته شما بهم برسونه
اینکه آروم باشم و بزارم خداوند مثل همیشه به بهترین شکل ممکن دانش برام بچینه من فقط از مسیرم باید لذت ببرم .
و با آرامش هست که ظرفت بزرگ میشه.
بارها و بارها از طریق نوشته های شما من هدایت خداوند رو دریافت کردم حسم بهتر شده و شوقش اشک ها ریختم
اما همیشه مقاومت داشتم از اینکه به کامنتتون پاسخ بدم و تشکر کنم ازتون
در پناه الله یکتا و انشالله همواره در حال دریافت واضح ترین هدایتهای خداوند باشید
بنام تنها خالق روزی دهنده..
سلام سعیده جان!چقدر تصویر جدید،’از خودت زیباست..خونه جدیدته؟
بهت تبریک میگم…بابت اینهمه کار کردن روی خودت رو….
هدایت الله روز گذشته اومد که بیام کامنتتو تو این صفحه بخونم..که همه رو لطف الله می بینم..
منم طبق الهامات خداوند پیش میرم..اینروزا خودم تنهایی زندگی میکنم..چقدر این حس تنهایی باعث شده تا وجودم بیشتر به پروردگارم ،’نزدیکتر بشه..وای چه درهایی تو بیزینس جدیدم داره برویم باز میشه..
چقدر دلها داره بروم نرم میشه..چقدر هدایتها و نشنانه ها و خودسازی درونیم داره قوی قوی تر میشه…دقیقا افتادم روی ریل..هر چی پیش میرم عطشم..اون حس غرور الهیم داره قوی تر میشه…
خیلی خوشحالم..که من دارم جزو اون چرخ دنده ها میشم…وای چه تجسمی راجع بکارم دارم میسازم…
سعیده جان.پیامت بازم توحیدی بود ..توحیدی که میگه نمیخاد نگران باشی..اون صحبت فاطمه جان..که من حقیقتا هنوز تو مدار دریافت خیلی از دوره ها قرار نگرفتم..ولی میدونم به وقت خودش.انجام میشه…
این صحبت از شما نور دلمو بیشتر نمود…
جلسه ای که استاد تاکیید داره برای برداشتن تمرکز از روی مسائل غیر قابل حل…و اجازه دادن به خدا که خودش حلشون کنه…..
اره هر چی فکرشو میکنم بیشتر بیشتر داره برام واضح میشه..
که بدو بدو کردنهای گذشته ام رو بزارم کنار..تا ازامش بیشتری داشته باشم..و ارامشها باعث بشه کارهام به درستی انجام بشه…
سعیده جان من تو حیطه.طراحی و دوختم..میدونی روز اول هدایت شدم به استاد فوق العاده ایی که ایشونم گرگانی هستتند..همیشه از خداوند میخاستم که خدا ..اون موقعها تو این جریانات نبودم..
فقط میگفتم خدا من یه دوره لباس مجلسی و شب..میخام اینم نمیخاد هزینه رفت امد رو داشته باشی..بشه با سیستم اینترنت یاد گرفت..همون روز اول ورود به سایت یه هدایتی اومد که این دوره حدید رو بخر..
و من اون دوره رو خریدم..چون میخاستم ..چیز جدید یاد بگیرم..همیشه بدنبال پیشرفت کارم بودم.حتی همون زمان دانشجویام..
و من هدایت شدم به این دوره..
و نکته مهم دیگه…من از الگو کشی همیشه میترسیدم یادمه سال اول دانشگاهم..همین درس رو مشروط شدم..(خخ).از بس برام سخت و زجر اور بود.با وجود اینکه خیلی اسون بودا..ولی ترسش،از یادگیریش خیلی زیاد بود.و بسیار مقاومت داشتم..
بعد از انجام شدن و وارد شدن به این استاد بازم از یادگیری میترسیدم..و خدا بهم گفت اگه میخای موفق باشی باید ادامه بدی و با تکامل تونستم..کل اموزشهامو به بهترین نحو احسن انجام بدم…
یه لباس عروس دوختم.با یه لباس شب ..اینم با بهترین متد روز دنیا…و تمام الگوهاشو کار کردم..اینقدر شیرینی کارم زیاد بود…که ریزکاریها هر جی در این دوره استاد توضیح میدا…بصورت عملی کار کردم..
کلا درونم غوطه ور شد از اموزشهای صحیح..
و ادامه دادم تا چند ماه…
و بازم شروع به تکرار..توی چک لیستم مینوشتم..و روزها گذشت..و بازم هدایت شدم به یه دوره صحیح دیگه از همین اصول …و اینقدر دنیای رشتمو بعد از 15سال ،’درک کردم..
گفتم ببین.چقدر ماها ترسمون زیاد از یادگیرییم هست..و کم کم بر ترسم غلبه کردم خوب که تمام مطالبا و دیگر اموزشها رو به لطف خدا بررسی کردم..
سعیده جان..باور کنید ..اصلا نمیشه با ذهن درکش کرد اینچیزی که میگم!خودمم برام اولش بسیار مقاومت داشتم..
.بصورت واضح بهم گفت حدودا سال گذشته…برو تو حیطه کلاه و دستکش فانتزی…
حساب کنید..این نمونه کار تو یه بخش کوچکی از این دورهاا بود..
و منم گفتم چشم..
و اومدم..چند نمونه کار کردم اولاش برام سخت بود..و باعث شد..حتی آموزشها ،’هم بیام نکاتهای ریزی رو پیدا کنم.و بهترینشو ارائه بدم.(طبق الهامات)…
و این الهام دقیقا یکسال گذشت.تا عید امسال..بصورت واضح و رسا..بصورت عملی خدا یه شخصی رو واسطه قرار داد.که بهم گفت کار دستکش و کلاه رو شروع کن.بیشتر الهامم دستکش بود…
و من ادامه دادم…تا امروز…چیشد..اولین کارم وارد بازار شد..طبق الهامات پیش رفتم هنوزم نمیدونم خدا چه پلنی برام ریخته..فقط شاخکامو تیز کردم دارم کارمو پیش میبرم.
.
چند روز پیش.بازم هدایت اومد اون شخص با احساس خوب.بهم یه نمونه کلاه خاست.اگه بهت بگم خندت میگیره.دقیقا روز جمعه..حالا من اه در بساط نداشتم..منظورم وسایل نداشتم..
یه لحظه بهم گفت همون شال مشکیه که خواهرت برات اورده.چون ایشون گفت میخام فلان جنس باشه..من با اون شال..یه کلاه خوشکل دوختم..
بازم از طرف شخصی قبلا یه تکه پارچه بهم داده بود.یه روز حسم بهم گفت بردارش..و اینم برای زیر کلاه بالاخره ما کار رو به پایان رسوندیم..اینقدر این کلاه خوشکل شده بود..که خاهرم میگفت والا خوبه..
میگفت دختر شال منو پاره کردی کلاه درست کردی..گفتم خودت بهم سوغات داده بودی…میگم خندم میگیره..در حرض چند ساعت…
و بهم گفت تمیییز کار کنم.دقیقا از اماده اییم زیباتر بود..
فعلا سعیده جان منم دارم پیش میرم. یه وقتایی نجوا میاد یوقتایی یه دل مشغولایی میاد…
ولی میدونی..اون حس الهی خیلی زیاده..
دستکشامو بهت بگم..یه نموته کار کردم.که حتی استادمم ببینش.فکر نمیکنه..
سعیده میدونه پونت هدایت من به این بیزنس چی بود…
میخام بازم بیام سر،’توحید….خداوند بهم کمک کرد …دقیقا اخرای فروردین شروع کردم..و هدایت یکی یکی منو تشویق کرد برای پیشبرد..یکاری انجام دادم .که بهمون خدای احد،’دهنم وا مونده از اینهمه زیبایی و کارکرد عالی این قلم جنس ساده و کوچک ..
که خداوند بهم الهام کرد تو میتونی از همین کار کوچک و ساده.میلیونی و بیشتر پولسازی کنی…
و خداوند اون تصویر سفر به دور امریکا استاد رفته لس انجلس تو اون پارتی خانمی دستکش لباس و شب پوشیده بود.و استاد باهاش رقصید..اینو خداوند بهم گفت نگاه دستکشش کن..تو باید تو این حیطه کار کنی..
…..
میخام بگم.فقط خدا. اساس این کارم بود و همه رو لطف خودش میدونم..
.سعیده جان صحبتهام زیاد شد..ولی خیلی خوشحالم که دارم تو رشته مورد علاقه ام پیش میرم..این روزها اینقدر صحبتهای الهی برام شدیده..که دویتدارم ساعتها بنویسمش..
درسته اون نتایج ،خیلی زیاد نیومده.همینکه دارم بعد از سالها کار کردن تو این رشته…دارم قوی تر میشه عملگراییم و وجود انسانیتم داره هویدا میشه..خیلی خیلی خوشحالم..
و واقعا جای سپاسگزاریم.کم میاره..
به امید بهترینها برای شما دوست عزیز..بیام کلاه و دستکشای خوشکل برات بدوزم..
فاطمه ی عزیز و مهربونم سلام
سلام و سلامتی و نور و عشق ورحمت الله به جسم و جان و روح توحیدی و قلب سلیمت
تلگراف شما در بهترین زمان و مکان به دستم رسید و بینهایت به جانم نشست،هر بندی از کامنتت که با اسم سعیده شروع شد لبخندی به لبم آورد از جنس یک مهمونی ساده ی دو نفره ی دوستانه ،روی همون پشت بوم قشنگی که برام یکبار توصیفش کردی ،واقعا احساس میکردم کنارم نشستی منم دستمو گذاشتم زیر چونه م ،به صورت قشنگت دارم نگاه میکنم و حرفات رو با تکون دادن سرم تایید میکنم ومست نور صحبت های توحیدیتم.
ازت ممنونم برای تحسین قلب روشنت ،نه قشنگم،اینجا خونه ی من نیست،اینجا خونه ی یکی از دوستان عزیزم که به دعوتش دخترها رو بردم تا با دخترش بازی کنند،شاید باورت نشه ولی ما هیچ حرف مشترکی باهم نداشتیم:)من هندزفری به گوش به صدای استاد گوش میدادم ایشونم رو مبل سرگرم اینستا:) در کمال آرامش …
این یکی از برنامه هایی بود که پلنش رو خدا ریخت برم …بعدا فهمیدم چرا بهم گفت این مهمونی رو برو….خیلی بنفیت داشت برام.
درواقع همه چیز پر از سود بوده برام ،از زمانی که تسلیم شدم و فرمون رو دادم دست خودش …
و همچنان هم آروم و رها روی دوشش نشستم و اجازه دادم برام قدم هارو برداره،منم اون بالا،از دیدن مناظر لذت میبرم و هوای مهربونیش رو نفس میکشم،گاهی هم خم میشم صورتش رو محکم میبوسم و بهش میگم عاشقتم که عاشقمی پسر :)
از خدا که پنهون نیست،از تو فاطمه جان و رفیق های غار حرا پنهون نباشه،امروز رفتم تو دل یک ایده ی توحیدی دیگه!
اون گفت و من گفتم چشم!
وقتی گفتم چشم میدونی چی شد؟
یک sms واریزی معوقه پرستاری داشتم که دیدم رقم آخرش اینه ٧١٧٢٧
دقیقا تاریخ تولدم!
بیست و هفت مهرماه هفتاد و یک !
میدونی بهم چی گفت ؟
گفت امروز تو دوباره متولد شدی سعیده!
تولد توحیدیت مبارک!
توحید بیشتر و بیشترت مبارک!
به زودی میام و میگم چطور دوباره رفتم دل ترس هام:) و در ها چطوری برام باز شد!زودتر از هروقت دیگه!
راستی دیشب یک آهنگی رو توی ماشین گوش میکردم انقدر به جانم چسبید که چند باز زدم عقب !
اونجا که میگفت :
بیا تو عشق تو یه معجزه شو
هیشکی نمیدونه آخرشو…
خوب و بد نداره هرچی بشه؛
آخه حکمت حتما و ما میگیم شکر…
این دلو من دارم لازمشو
کوله ات رو جمع کن و عازمش شو…
منطقی باشی حتما میبازی
بکش تو همه چی وسط پای عشقو!
یک بار دیگه منطق رو گذاشتم کنار و زدم توی دل عشق !
یک بار دیگه با خدا قمار کردم فاطمه :)
ازون قمار ها که همیشه نتیجه ش برام شگفت انگیز بوده:)
حالا روزی هزار بار با خودم تکرار میکنم :
قراره اتفاقات عالی بیفته!
کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ
و خدا میداند و ما نمیدونیم فاطمه جان …
ازت ممنونم که برام نوشتی،این تلگراف یک تلاش آگاهانه از طرف من برای برگشتن به صلات در سایت بود و ازت ممنونم که باعث و بانی خیر شدی.
دوستت دارم دختر!
به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان
سعیده جان..الان که داشتم پیامتو میخوندم..
یه تماس رایگان برای درامد میلیاردی اینم صادرات .برام گرفته شد..
چقدر این تلگرافهای توحیدی معجزه میکنه..چه درهایی برومون باز میشه..چقدر حسش عالیه.
سعیده جان!منم به نوبه خودم تولد توحیدیتو بهت تبریک میگم!
میدونی کل کامنتا..به کجا ختم میشه..
فقط توحید…
خداوند صبح یکی از ایات رو بهم یاداوری کرد..که ما به تلاش شما پاداش میدییم.(نور الهی برام چشمک میزنه)
چقدر اینروزا شخصیتم داره بیشتر بسمت توحیدی،’بودن ..و توحیدی ماندن.سوق میخوره….
تمام خوشبختیهای ما..فقط تو همین مسیره..
و برخلافشم..که اینروزاها اینستا گواه این اعماله! داره بدبختیها رو بیشتر میکنه.(ما سعی میکنیم این نگرش رو نداشته باشیم)..
…
منم تشکر میکنم از شما..که هر روز قدمهای تکاملیتونو باهامون در جریان میزاریید….شعرتونم زیبا بود.بازم سپاسگزارتم!
و میخام بگم!…آینده هر کدوممون چه بیزنسهایی ،’راه انداختیم…خدا داند،’ میخاد چی بشه…..
فقط میدونیم باید تو مسیر ادامه بدییم..
تو مسیر راه راست راه کسانیکه که نعمت و سعادتمندی دنیا و اخرت هست…
خداوند بهم گفت..بگو پاداش من در دست خدا هست…
اون اشخاص دستان خداوند هستند..
برای منم تو بیزنسم این شخص،’داره برام’ کارهایی انجام میده..که مدام میگم این کار خداست..کار من نیست…
بازم سپاسگزارتونم.بابت کامنت زیباتتون.موفق باشید..به امید روزهای عالی …
در نهایت میخام بگم..هر روز صبح که درختهامون اب میدم.اینروزا خودم تنهایی زندگی میکنم…چقدر هر صبح طلوع خورشید رو روبروم میون اون کوه و درختهای نخلمون می بینم حس شادی و سرزندگی برام به ارمغان میاره ….
و پرنده ها هم مست و خوشحال به اینطرف و اونطرف پرواز میکنن..
…
اون لحظه زمان برام می ایسته .و بهشت جلوی چشمم ظاهر میشه…
چقدر شیرینی اش دلچسبه!که اون دقیقه رو نمیشه با هیچ قیمتی خرید!..
به امید روزهای،’ طلوع زیبای خورشید،..و دیدن روی بهشت زیبای خداوند.
و باز شدن درهای خوشبخای و سعادتمندی در این دنیا و اخرت..
دوستتون دارم دوست توحیدیم.انشالله سعادتمند بشه صداتونو بشنوم….و کلی با هم صحبت کنیم..خداوند خودش هدایت کنه در زمان مناسب و مکان مناسب..
سلام سعیده جان عزیزم
خدارا شکر که حال واحوالت خوبه واوضاع بر وفق مراده دلواپس شده بودم ازت خبری نبود اخه عادت داشتم کامنتاتو بخونم امروز بلند بلند میگفتم دختر کجایی چرا خبری ازت نیست .
تا کامنتت اومد رفتم خوندم گفتم خدا راشکر که هوای هممون مخصوصا سعیده جان رو داری
عزیزم هواست به ما هم باشه غیبت هات طولانی نشه .
در پناه خدا چشاتو خندون ببینم.
سلام به سعیده ی عزیزم
کجایی دختر
ما رو عاشق خودت کردی و رفتی
این روزا همه ی الهاماتم رو از کامنت های شما میگیرم
بخاطر همین هر روز میام چک میکنم می بینم خبری نیست با خودم میگم سعیده سرگرم دوقلوهاس ایشاله به زودی دوباره بر می گرده
این روزا منم خیلی دلم مهاجرت میخاد به کجا نمی دونم
فقط دلم رفتن و تغییر میخاد دلم ی جای بهشتی میخاد
انگار وقتی میام کامنتهاتو می خونم به این خواستم نزدیک تر میشم
ایشاله بزودی با کلی خبر خوب برمی گردی
در عشق و نور الهی باشی عزیزم
بنام خداونده بخشنده و مهربانم….
سلام به حمید عزیزم و قشنگم سلام حمید بزرگ قلب و توحیدی…سلام حمید جااااااااااااااااااااااااااااان
رفتم کامنتت رو خوندم و دیدم چقدر تکامل رو تی کردی دیدم چقدر رو دوش خدا نشستی دیدم که چقدر قران رو داری قشنگ درک میکنی دیدم که چقدر حرفهای استاد رو خوب متوجه شدی و دیدم حمید رو
چقدر توحید و چقدر بزرگ قلب شده…
و نوش جانت این همه زیبایی و این همه قشنگی و این همه هدیه خدااااا نوش جانت…
حمید هر روز از خدا جایزه بزرگش رو میخوام و خیلی قشنگ اون روز جایزه بزرگ رو بهم میده و کلی کیف میکنم و لذت میبرم….
الهی که همیشه جایزه بزرگ خدا شامل روحت و حالت و قلبت باشه رفیقم
در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشی
با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا…..
سلام و درود به حسین جان عبادی بنده خوب خدا. الهی که حال دلت عالی باشه کوکا و در هر ثانیه به ارباب وصل باشی.
حسین جان عزت نفس و احساس لیاقتت رو تحسین میکنم که زیر کامنتت همیشه مینویسی «با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا»
یکی از موضوعاتی که استاد توی دوره احساس لیاقت خیلی روش تاکید داره همینه که خودمون رو لایق بدونیم که بنده خدا هستیم و خداوند حمایتمون میکنه، خودمون رو لایق بدونیم که خداوند باهامون حرف میزنه.
حسین جان ازت متشکرم بخاطر کامنت ارزشمندت ، در بهترین زمان بدستم رسید و کلی برام مایه قوت قلب بود. ازت متشکرم.
در پناه رب العالمین همیشه حال دلت عالی و مثبت و توحیدی باشه حسین.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
بنام خداونده بخشنده و مهربانم
حمید سلاممممممم حمید دوستت دارم کاکایی
حمید دارم تلاش میکنم سر نماز جلو اینه تو مسیر هر جا که آگاهانه میتوانم با خدا حرف میزنم میگم بهش که من بنده خوب تو هستم . این رو که معنی اسم و فامیلم همه همین معنی رو میده که سعیده خانومممم قشنگ قلب بهم گفت و مننننن فهمیدم که بنده خوب خدا هستممممممممممم
الهی صد هزار بار شکرت بینهایت شکرت
خدا به همراهت حمید عزیزمممممم
خدایاااااااا خودت کمک کن که من بنده لایقت هستمممممم
تو پشت و پناه منی رب من تویی که همتایی نداری منم بنده خوب توووو نورت رو به قلب و روحم بباررررررررررر
دوستت دارم حمید عزیزمممم
در پناه جان جانان رب العامین شاد و سلامت و ثروتمند باشی
با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا
به نام خدای بخشنده ی مهربان
سلام بر حمید عزیز و مومن و موحد و ثروتمند و خداجویم
مسئلتون یا شیخ؟ من هر چی فکر کردم که چطوری کوه ها مثل ابرها در حرکت هستند به نتیجه خاصی نرسیدم میشه شما یه جوابی بدید؟
البته ناگفته نمونه من اولین بار است همچنین آیه ای رو درک می کنم. یا بهتر بگم در مدار این آیه قرار بگیریم.
وقتی خوب فکر می کنم که من ی که در عصر تکنولوژی و اطلاعات زندگی میکنم و این مطلب علمی برایم تازگی داره و مات و مبهوت اون شدم پیامبر در هزار و چهارصد سال پیش چطور میخواست ذره ای از این مفاهیم علمی رو برای مردم اون زمان بفهماند.
نمیدونم چرا آیه هایی که بچهها در کامنت هاشون می نویسند انگار اولین بار است اونها رو میبینم و اولین بار با معنی اون آشنا میشم. برایم خیلی عجیب لست حتی اگر اون آیه رو از حفظ باشم و معنی اون رو بدونم باز یه معنی و مفهوم جدیدی رو از اون درک می کنم.
حمید عزیز یه دنیا سپاس بخاطر این کامنت زیباتون.
اون موقع که استاد این حرف رو زد فکر کنم من تونسته بودم کتاب ها رو بخرم و سه چهار تا کامنت هم نوشته بودم، با خودم گفتم خوبه لاقل من کتاب ها رو خریدم استاد حذفم نمی کنه.
در پناه حق موفق و پیروز باشید.
سلام و درود فراوان به رضوان خانم، خواهر بزرگوارم. الهی که حال دلتون عالی باشه و در هر لحظه قلبتون به رب العالمین متصل باشه.
ترجیح میدادم به جای مسئلتون یا شیخ بنویسی، آقا اجازه سوال.
این عبارت رو توی گوگل سرچ کنید «زمین از دید ایستگاه فضایی» چندتا کلیپ هست ببینید زمین از فضا چطوری دیده میشه. اگه به ظاهر موضوع حرکت کوه ها چون ابر نگاه نگاه کنیم شاید این ویدیو ها تا حدودی این مفهوم رو برسونه. چون خود زمین در گردش و حرکت با سرعت بسیار بالاست به نوعی میتونه این مفهوم رو تداعی کنه.
از منظر علم زمین شناسی هم کوهها ساختارهایی در حرکت هستن درسته به عمر 80-90 ساله انسان کفاف نمیده که حرکت و رشد و فرسایش کوهها رو ببینه ولی طی میلیون ها سال تغییر پوسته زمین این کوهها تشکیل میشن، رشد میکنن یا در اثر فرسایش از بین میرن.
و حالت بعدی ماجرا علم و آگاهی خداست و اینکه ما نمیتونیم به علم و آگاهی خداوند احاطه پیدا کنیم، فقط به اندازه ظرف وجودمون میتونیم اندکی رو ازش رو دریافت کنیم. هر چقدر ظرف وجودمون بیشتر گسترش پیدا کنه آگاهی بیشتری از آیات رو متوجه میشیم.
ازت متشکرم خانم یوسفی بزرگوار، و از درگاه خداوند متعال بهترین نعمتها و شادکامی و موفقیت رو براتون درخواست میکنم.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
بسم الله الرحمن الرحیم
وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَکَ فِیهَا وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَهِ أَیَّامٍ سَوَاءً لِّلسَّائِلِینَ
ﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ﻛﻮﻩ ﻫﺎﻱ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﻱ ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻭﺭﺩ ، ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﻲ ﺁﻓﺮﻳﺪ ﻭ ﺭﺯﻕ [ ﺭﻭﺯﻱ ﺧﻮﺍﺭﺍﻧﺶ ] ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ﭼﻬﺎﺭ ﺩﻭﺭﻩ [ ﺑﻬﺎﺭ ، ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ، ﭘﺎﻳﻴﺰ ﻭ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ] ﺗﻘﺪﻳﺮ ﻛﺮﺩ [ ﺁﻥ ﻫﻢ ] ﻳﻜﺴﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪﮔﺎﻥ .(١٠) فصلت
سلام به برادر عزیزم آقا حمید گُل
آقا اجازه سوال که رده سنی دبستانی هاست. من فکر کردم اون رو رد کردید.( آقا این یه شوخی بیش نبود)
ولی در کل من باب مزاح اون شیخ رو گفتم.
سپاس فراوان بخاطر پاسخ بسیار عالی تون.
فقط یه تشکر کنم بابت کامنت شما در پاسخ به آقا ابراهیم در عقل کل که در مورد آیه فالله خیر حافظا و هو ارحم ارحمین
نوشته بودید، خیلی به کارم اومد. دقیقا شبی که کامنت شما رو خوندم همسرم و پسرم علی با برادر همسرم با ماشین شخصی رفتن بوشهر علی صبح آزمون استخدامی داشت، اون ها شب تا صبح نخوابیده بودن و موقعه ای هم رسیده بودند، شرایط طوری نبود که بخوابن و فردا ظهر بعد از آزمون حرکت کردند که بیان امیدیه. وقتی من شرایطشون رو فهمیدم، یکم نگران شدم، چون برادر همسرم که راننده است، سابقه خواب رفتن پشت فرمون رو داره و مسیر 4 ساعته با تقریبا 24 ساعت بی خوابی خیلی نگرانم می کرد. ولی اومدم این آیه رو نوشتم و چند بار با اطمینان قلبی خوندم و شروع به نگاه کردن جلسه 3 قدم شش کردم که توجه بر نکات مثبت بود. و خدا را شکر به سلامت رسیدن و من بسیار سپاسگزار خدای خودم شدم که این کامنت شما به موقع به کمکم آمد.
همسرم خیلی تعریف کنار دریای بوشهر رو میداد و می گفت: که ساعت 4 صبح اغلب برای شنا به کنار دریا رفته بودند.
مررررسی حمید عزیز.
با سلام به خانواده صمیمی عباسمنش
درکی که من از این فایل دریافت کردم این بود که در دل هر باختی می توان یک دلیل برای بلندشدن و دیدن زیبایی ها یافت و باور کرد که می توان شادی و ثروت و سابقه درخشان را خلق کرد از همان لحظه ای که باخت اتفاق می افتد می توان با تصور برد و خلق ثروت بیشتر و تمرکز بالاتر اتفاق می افتد و یافتن باگ ها را بیش از قبل درک کرد و از همه مهم تر تجربه خلق های آگاهانه ما می تواندبه ما در لحظه های سخت یادآوری کند که باز هم اتفاق می افتد و ممکن است از همه زیبا تر اینکه به هر دلیل و حتی بی دلیل می توان شاد بود و جشن گرفت می توان خوشحال بود و آرامش را خلق کرد…می توان در عین شلوغی توجه و حریم خصوصی خود را خلق کنیم و با وجود جمعیت با مردمی ملاقات کنیم که در عین راحتی به حریم همدیگر احترام می گذارند و خیلی برایم جالب بود که وقتی داشتند با آن دخترها فیلم می گرفتند وجود یک دوربین دیگر و یک توجه نا به هنگام تاثیری در روند مسیری که طی می کردند نداشت و چقدر زیبا بود لحظه ای که آن جوان ها به آن شخص در دور بین سلام دادند و با یک حرکت سریع و راحت نشان دادند که تو مهمی و همین قدر به همدیگر توجه می کنند و دوست دارند شادی و خوشحالی را و این در حالی است که ما گاها در خانواده بارها به همدیگر مهم نبودن را القا میکنیم و پیوسته رفتارهای انتقادی و نصیحت گونه را تجربه می کنیم و در انتها همه با هم معتقدند که روش صحیح زندگی این است اما وقتی این جامعه را می بینیم که دقیقا رفتاری دارد مطابق با دوست داشتن خود و زندگی در لحظه حال می فهمیم که چقدر خوب است که کار داشته باشیم باهم تا جایی که حریم محترم خود را و دیگری را قشنگ تر جلوه دهیم و به خود و اطرافیان خود احترام بگذاریم…
و یا آن لحظه ای که پتانسیل های دوطرف رودخانه و ویو دوست داشتنی این برج در تمپا را تجربه می کنم و می گویم چطور میشود استاد از اینجا زندگی کردن خسته شد؟
از این همه زیبایی از طلوع و غروب های بی نظیر از جشن های بی نهایت انرژیک و دیگر چه بگویم فقط از زیبایی تراس های این واحد ارزشمند
خدایا شکرت که کشتی های بزرگ را میبینیم در دل یک شهر مدرن خداساشکرت که چقدر همه زیبایی ها و نعمت ها در کنار هم توانسته اند مثل یک پازل قرار بگیرند و یک تصویر زیبا را خلق کرده اند خدایاشکرت بخاطر صدای بی نهایت زیبای بوق های کشتی و یا شیپور های بی نظیر…خدایاشکرت برای هر نعمتی که می توان به راحتی دوچندانش را خواست و جهان رو به فزونی است و پتانسیل هایی در این جهان وجود دارند که فقط با سپاسگزاری بخشی از آن ها بقیه قفل ها باز می شود درست مثل یک بازی بی نظیر که عاشقش می شوی وقتی آغاز می شود درست مثل یک قلب گشاده و آسوده که هر روز بیش از قبل به ما در خواستن و تجسم رویاهایمان بیشتر کمک می کند…
سپاسگزارم استاد برای این کلمه زیبای عاشقتم و سپاسگزارم برای مکث زیبای شما مریم بانو جان ملکه ی توجه به زیبایی ها و پس از مکث گفتن منم
این یعنی تکراری دوست داشتنی که در لحظه حال خلق و دریافت شده است نه یک سری ابراز علاقه از سر افکار عجیب لایتناهی ذهن بشر که به لطف الله در حال بیگانه شدن با آن ها هستم…خدایاشکرت
خدایاشکرت برای زیبایی و کیفیت تصاویر عالی که چشم هایمان را به آن ها دعوت می کنید و خدایاشکرت برای سپاسگزاری و کلمه سپاسگزاری که تکرار آن برایم در آسودگی خلق می شود و از یاد برده ام روزهایی که سخت بود برایم تشکر کردن از عزیزانم و بخشیدن صحبت هایی به آن ها که بسیار راحت می توانست شادشان کند و مرا نیز هم ولی اکنون شادی پیوسته در جریان است…چون یاد گرفته ام گفتن عاشقتم دلتنگتم میبوسمت میبینمت مرسی که هستی نه چیزی از من کم می کند و نه آسیبی به کسی یا چیزی می زند ولی چنان روابط را زیبا گسترش می دهد و ارزش هایی از جنس نشاط و شادی خلق می کند که نمی توانی بفهمی شروعش دیدن همین شادی های بی دلیل و با دلیل زیباست که برنامه نویسی مغز را انجام می دهد و زندگی آسان می شود برای ما و ما آسان می شویم برای آسانی ها…
سپاسگزارم استاد جان
سپاسگزارم بانوجان
سپاسگزارم عزیزترین های خانواده صمیمی عباسمنش…
به نام خداوند زیبایی ها
دیدن همین فایل باور فراوانی رو تقویت میکنه
چه شور و هیجانی برپاست ،
بودن اونجا خیلی لذتبخشه و منم اینجا هیجان گرفتم
واقعا چقدر عالی این مردم از تیم شهرشون حمایت میکنن. و چه ثروتی ساخته میشه ، و دیدن شادی و در اغوش کشیدن همدیگه خیلی لذتبخشه ،
حتا بارون هم نتونست از شدت این شادی کم کنه و برکت تو این شهر درجریانه .
ترکیب باران و شادی فوق العادست
روز بعد که رودخانه رو نشان دادید فوق العاده بود و پر از کشتی و قایق های تفریحی بود و چقدر این شهر ثروتمند داره واقعا لذت بردم. چه فراوانی و چه ثروتی الله اکبر
جمع شدن مردم کنار رودخانه واقعا زیبا بود و چه ولوله ای بپا بود.به به
از نمای بالکن برج که ساختمان ها رو نشون میدید خیلی به من حس شکوه ثروت رو میده و کیفور میشم
ثروت یعنی حق انتخاب که کجا باشی ، چی بپوشی ، چه بخوری . ثروت مقدسه. ثروت الهیه
بنام خدای فراوانی ها
سلام به استاد عزیزم مریم جان و همه اعضای خانواده صمیمی ام
قسمت دیگه ای از تمرین روی زیبایی ها و فراوانی ها و نکات مثبت
تحسین میکنم این شهر زیبا رو که انقد آدم هاش هیجان دارن شهرش هیجان داره ، طوری شهرش ساخته شده که میشه اینجوری لذت برد با جشن برگزار کردن مخصوصا وجود اون رودخونه ، وجود برج های بزرگش
تحسین می کنم این همه ثروت فراوانی رشد پیشرفت تکنولوژی این شهر و
اونقد که کشتی داشت واقعا شیوه زندگیشون چقد متفاوته
انرژی زندگیانرژی شادی در جریانه …. چقد همچین فضایی رو دوست دارم
جایی باشم که زندگی اونجا در جریان باشه
یکی از ویژگی های شخصیتی خودم اینه که هر جا باشم زندگی رو اونجا به جریان می اندازم
تحسین میکنم این واحد استاد رو که تو بهترین نقطه جهان هست اصلا
تحسین میکنم این آزادی و حال خوب مردماونجا رو
تحسین میکنم تمرکز روی نکات مثبت مریم جان رو که کوتاه بودن عرض رودخونه هم واسش یه نکته مثبت و زیبایی بود اون کشتی ها و فراوانی ها واسش نکته مثبت بود
تحسین میکنم استاد عزیزم رو که فراوانی وثروت رو یادآور شد وقتی که گفت هزینه بلیط چقده یه حسابی کردم تعجب کردم از رقمش واقعا وقتی یه تیمی یه هنرمندی کنسرتی میزاره مسابقه ای برپا میشه چقد ثروت ساخته میشه
در واقع چقد توجه آدم ها رو می خرن به سمت چیزهای مثبت
فراوانی همیشه در جریانه خودش جریانشو سمتم پیدا میکنه
بنام خدای مهربون ک هر لحظه در حال هدایت من هست ب سمت خواسته هام ب سمت زیبایی ها براحتی و ب سادگی
سلام خدمت استاد عباس منش عزیزم و مریم جان شایسته و مهربون و بچه های عزیز این خونواده موفق و صمیمی
این فایل زیبا و فوق العاده نشانه دیروز من بود
ی چیزی بگم و اونم اینه ک ؛ این دکمه « منو ب سمت نشانه ام هدایت کن » فوق العاده و در واقع بی نظیره و ب هر قسمت و موضوعی ک هدایت مون میکنه دقیقا درسته و ی حتما ی پیامی برای ما داره ک در نهایت باعث بهبود کیفیت زندگی مون میشه
من دیروز این فایل زیبا و دوست داشتنی رو تماشا کردم و واقعاً از این همه زیبایی و فرآوانی و ثروت و عشق و لذتی ک وجود داره واقعاً لذت بردم و از شما واقعاً سپاسگزارم بابت این فایل سراسر زیبا
اما امروز اتفاقی افتاد ک کاملا مربوط ب موضوع این فیلم هست ک من دیروز بهش هدایت شدم
همین هدایت شدن دیروزم و تجربه اتفاق امروز ک مربوط ب این موضوع هست برام خیلی جالب بود و منو ب فکر برد ک ؛ چ ارتباطی بین این اتفاقات هست ؟
چون امروز بازی تیم ملی ایران با تیم ملی ژاپن بود و تیم ایران بازی رو 1_2 برد
من کلا ب دیدن بازی فوتبال علاقه ای ندارم و تقریبا اصلا نگاه نمیکنم اما اینکه خودم فوتبال بازی کنم رو دوست دارم و البته استعداد خیلی خوبی هم دارم و تا اونجا ک یادمه همیشه بازی فوتبالم خیلی خوب بود
با اینکه بیشتر وقتا تک روی میکردم اما یادمه ک وقتی پا ب توپ میشدم حداقل 3_2 نفر رو راحت دریبل میزدم و میرفتم سمت دروازه و ی گل قشنگ و محکم میزدم
یادش بخیر واقعاً
رفتم ب دوران نوجوانی
امروز بعد از اینکه بازی ایران و ژاپن تموم شد ، یهو من یاد نشانه دیروزم افتادم ک موضوعش ی مسابقه ورزشی بود و این قسمت سریال زندگی در بهشت اومد توی ذهنم و مرور شد
من در کل شاید چند دقیقه کوتاه بازی رو نگاه کردم اما الان بعداز بازی ب خودم میگفتم ؛ کاش بیشتر توپ جمع بچه های کارگاه بودم و منم همراه اونها بازی رو تماشا میکردم ب این خاطر ک منم در جریان هیجان و شادی اونها میبودم تا بتونم بیشتر از اون لحظات پر انرژی و شاد استفاده کنم و لذت ببرم
ی وقتایی فکر میکنم ک من بعضی وقتا یا بعضی جاها دیگه خیلی بی تفاوت هستم و بنظرم این نقطه ضعفم هست و در مورد این موضوع برام روشن شد توی ی فایلی ک استاد گفتن ؛ نسبت ب ی اتفاقی خیلی ذوق کردم و هیجان داشتن تا در مورد اون اتفاق با مریم جان شایسته هم صحبت کنند و بهشون بگم ک چ اتفاق جالبی افتاده
درسی ک من از این قسمت سریال زندگی در بهشت گرفتم این هست ک ؛ باید ب شاد بودن و شادی کردن مثل عبادت کردن و عمل ب قانون خداوندی نگاه کنم ، ن اینکه شاد بودن و شادی کردن و هیجان داشتن رو کاری بیهوده و بچه گونه بدونم
شایدم درستش همین باشه ک من شاد بودن و شادی کردن رو کاری بچه گونه میدونم و من دیگه بزرگ شدم و دیگه بچه نیستم ، پس بهتره دست از این مسخره بازیا بردارم
درسته ، این ترمز منه ک ؛ ب شاد بودن و شادی کردن و هیجان داشتن ب چشم ی کار بیهوده ، مسخره و بچه گونه نگاه میکنم
و ب همین دلیل خودم رو از این موهبت الهی محروم میکنم
مثل کامنت ی دوست عزیز ک نوشتن ؛ شاد بودن یعنی از زندگی زدن
یعنی اینکه زندگی ی موضوع خیلی جدی هست و شاد بودن و شادی کردن چیزی جدا از زندگی هست و وقتی ما میخواییم شادی کنیم یعنی باید از زندگی مون بزنیم و این دوتا با هم جمع نمیشن
نمیدونم واقعاً ب ما چی گذشته ک اینطور در مورد نعمت شاد بودن فکر میکنیم و با این طرز فکر خود من چقدر خودم رو از شاد بودن و لحظات زیبا محروم کردم …
اما واقعاً خوشحالم ک این باگ بزرگ رو ب لطف هدایت الله پیدا کردم و فهمیدم ک من چ ترمزی در این باره دارم
و این باور رو میپذیرم ک ؛ شاد بودن و لذت بردن همون زندگی کردن هست و اینا از هم جدا نیستن واقعاً
وقتی خداوند توی قرآن در تمام مواردی ک کلمه حزن اومده ، لا قبلش آورده ، یعنی چی ؟
یعنی اینکه سعی کن شاد باشی و لذت ببری از زندگی
ی روزی وقتی زیر دوش حمام بودم و داشتم ب موضوع لذت بردن و هدف ما از بدنیا اومدن فکر میکردم ، این منطق ب ذهنم رسید ک ؛ « خود ما با رسیدن ب اوج لذت بدنیا اومدیم »
یعنی اگه اون اوج لذت اتفاق نمی افتاد ، خلق شدنی در کار نبود
پس لذت بردن مساوی هست با خلق کردن
و این قانون ازلی ابدی جهان هست
فقط ما باید این واقعیت ها رو با خودمون مرور کنیم و بیاد بیاریم تا راحت تر و شادتر و لذت بخش تر زندگی کنیم ، همین.
امیدوارم ک این درک جدید از قانون خوب برام جا بیوفته و بارها ب خودم یادآوری کنم این قانون رو
از خدای مهربونم سپاسگزارم ک منو هدایت کرد ب نوشتن این کامنت و پیدا کردن ترمزم و خوندن کامنت های دوستای عزیزم
از شما استاد عباس منش عزیزم و مریم جان شایسته هم سپاسگزارم ک باعث و بانی این همه رشد گسترش و احساس خوب هستید
برای همگی آرزوی شادی سلامتی عشق ثروت و سعادت در دنیا و آخرت دارم