دیدگاه زیبا و تأثیرگزار علیرضا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام بر استاد عباس منش عزیزم و خانوم شایسته مهربان
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر دیدن این همه زیبایی و نعمت و درک این همهآگاهی های باور سازی که در جریان زندگی استاد عزیزمون داره به همگی ما داده میشه. واقعا این سریال چنان تاثیری در زندگیم گذاشته و چنان باورهای منو تحت تاثیر خودش قرار داده در تمامی جنبه ها که نمیتونم بیانشون کنم. در واقع این سریال چکیده و خلاصه ای از تمام آموزشهای استاد خوبمون در عمل بحساب میاد و میشه در تک تک تصاویرش ایمان عملی ایشون و خانم شایسته مهربون رو در عمل به آموزه ها دید خدا رو شکر میکنم که میتونم این فضای زیبا رو در کنار دوستانم تجربه کنم و با عمل به قوانین بدون تغییر خداوند منم نتایجی رو در زندگیم خلق کنم و شرایطی داشته باشم که استادم در حال تجربه کردنش هستند. خدا رو صد هزار بار شکر
بریم سراغ این قسمت زیبا و فوق العاده ، با آزاد کردن جوجیای عزیزمون آغاز میکنیم ، درس اینجا درس آزادی بود درسی که همگیمون دیدیم چقدر احساس فوق العاده ایه و یسری حیوان وقتی از موعد زمان آزادیشون میگذره اینطور براش لحظه شماری میکنن و اینطور ذوق دارن و اینطور پر و بال میزنن واقعا صحنه های جالبی بعد از باز شدن در قفس رقم خورد!! و کلی کلی برام درسها داشت بعضی از ما آدمام در قفسیم! منتها قفسهای خود ساخته و نامرئی و خودمون آزادی رو بواسطه افکار بیمار گونمون از خودمون دریغ کردیم! چقدر این حس آزادی خوبه ، آزادی زمانی ، آزادی مکانی و آزادی مالی انشالله بتونیم با استفاده از آموزه های ارزشمند استادمون در این مسیر حرکت کنیم و مثه ایشون چنین شرایط آزاد گونه ای رو تجربه کنیم. به امید خدای مهربان
واقعا در چنین روز گررمی بعد اون همه کار فیزیکی یه آب تنی اونم در دریاچه زیبای پارادایس خیلی میچسبه! چقدر تجربه زیبا و دوست داشتنی ای بود پریدن استاد عزیزم با دوربین بداخل آب من برای اولین بار بود که میدیدم واقعا جالب بود شنیدن صدای آب و دیدن تمام زیبایی ها و مناظر اطراف پارادایس از داخل آب زندگی تماما تجربس و این تجربه فوق العاده بود استاد ایول به خانوم شایسته عزیز! که با غلبه بر ترسهاشون پریدن داخل آب و ایشونم این تجربه رو با استاد شریک شدن. واقعا تحسین برانگیزه پارادایس زیبا با ابرهای سپیدش ، با فضای سرسبزش ، با جنگل انبوهش ، با دریاچه آب شیرینش آبی زلال و خنک و گوارا ، با وجود کلبه زیبا بر روی دریاچش ، واقعا پارادایس زیباست خدایا شکرت!
منظره ای که استاد از زیر کلبه بهمون نشون دادید فوق العاده بود اولا چه سایه دلنشینی اونجا تشکیل شده بود بعد اون چوبای عظیم و ستونهای بزرگی که کلبه بر روی اونها سوار شده بود خیلی واسم جالب بود. در ادامه صحبتهای استاد با عزیز دلشون که دیگه یه کلاس آموزشی بود واقعا در مورد موضوع توجیه کردن های ذهنیمون بواسطه باورهای غلط برای تجربه نکردن یسری لذتها و نعمتهای خدا! ذهن ما متاسفانه ما رو در خیلی از مواقع توجیه کرده تا از تجربه نعمتها دورمون کنه توجیهمون کرده که از آب تنی و لذت بردن از این خنکی و تفریح خودمونو بسادگی محروم کنیم یا از موتور سواری محروم کنیم یا … یا واقعا بعد این قسمت از فایل تصمیم گرفتم دفترمو بر دارم و لیستی از توجیهات ذهنی خودمو یادداشت کنم و برای تغییرشون برنامه ریزی کنم . در واقع ذهن ما مثه سدی در برابر تجربیات مختلف عمل میکنه. و اگر نتونیم این سد ذهنی رو بشکنیم هیچ وقت لذت تجربه کردن شرایط مختلف رو نخواهیم برد. خیلی این قسمت از فایل آموزنده بود و نکته ها داشت برام ممنون و سپاسگزاریم استاد یه نکته بسیار جالب دیگه که از حرفای خانوم شایسته درک کردم ورود به دل ترسها و لذت بردن بصورت تکاملیه هیچ موقع ما نمیتونیم ناگهانی به دل ترسهای بسیار بزرگی وارد بشیم. و باید آرام آرام اینکارو انجام بدیم اما باید انجامش بدیم. استاد من میخوام همینجا اقرار کنم به ترسی که سالها داشتم اونم ترس از رانندگی داشتم و هنوزم دارم و دارم کم کم بر این ترس خودم غلبه میکنم. با آوردن همین توجیهات خودمو قانع میکردم که نه حالا با اسنپ میرم اینور و اونور ، نه حالا لازم نیس از وسایل نقلیه عمومی استفاده میکنم ، بقول استاد اونقدر پولدار میشم که راننده شخصی استخدام کنم و کلی باور شرک آلود و منفی و توجیهات غلطی که میاوردم و هنوزم در ذهنم هست چون میدونم ریشه داره. اما اینجا باید بیام با استفاده از اهرم رنج و لذت این توجیهات غلط ذهنی رو تا میتونم تو ذهنم برعکس کنم. این روشیه که هممون باید بکار بگیریم تا نتایج آرام آرام تو هر موضوعی تغییر بکنه. خدا رو شکر میکنم که در این مسیر زیبا همراه دوستان فوق العادم هستم و این همه آگاهی و زیبایی رو از طریق این قسمت فوق العاده درک کردم. سپاسگزارم
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
برای دیدن سایر قسمت های این سریال، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD452MB29 دقیقه
بنام خدای مهربان ☺️
سلام و درود خدمت استاد، مریم خانم و دوستان عضو سایت.
خدارو صدهزار مرتبه شکر میکنم که این قسمت از سریال هم دیدم مثل قسمت های دیگه، کلی لذت بردم، کلی نکته ی ارزشمند یاد گرفتم، و کلی استفاده کردم.
چه قدر من خوشحالم که با شما همراه و هم فرکانس هستم. چقدر لذت بخشه که انسان در محیط و شرایط و فضایی قرار میگیره که کاملا انرژی مثبتی داره …
استاد اون صحنه ای که با دوربین پریدی توی آب رو خیلی دوست دارم و حس خوبی بهم داد، خیلی عالی بود و دیدن اون درختان سبز و آسمان آبی و اون لکه های زیبای ابر، با اون زاویه روی دریاچه خیلی فوق العاده بود واقعا فوق العاده بود خدایا شکرت 🙏☺️
مریم خانم بهتون تبریک میگم که به ترست غلبه کردی و پریدی توی دریاچه ی زیبای پرادایس. منم ترس های زیادی داشتم که یکی از اونا رو میخوام توی این کامنتم بگم چون اونقدر زیاده که بخوام همه رو بگم یه کتاب میشه 😁
به هر حال ما انسان هستیم ، و همه ی ما حتما ترس هایی داریم، باورهای نادرستی داریم، افکار نا مناسبی داریم و چه قدر خوشحالم که من در مسیری قرار گرفتم که دارم همراه شما و دوستان، افکارات و باورهام رو درست میکنم. هر روز بهتر و بهتر و بهتر واقعا خدایا شکرت 🙏☺️
یکی از ترس های من، رفتن و گشتن در طبیعت و کوه بود، با اینکه من عاشق طبیعت گردی هستم اما میترسیدم که تنهایی برم، از طرفی هم خیلی دلم میخواست یکبار تنهایی در کوه موندن یا توی دل طبیعت موندن رو تجربه کنم و ارامش بگیرم اما ترس هام بهم اجازه نمیدادن.
ترس از اینکه نکنه گم بشم 🙁
نکنه یه حیوان وحشی بهم حمله کنه 😑
نکنه قاچاق چی وجود داشته باشه و منو بکشن 😮
نکنه بیوفتم از جایی و پام بشکنه و هیچکس نیست به دادم برسه 🤔
خلاصه انقدر خودم رو با این چیزا میترسوندم که دیگه کلا بی خیال میشدم.
بعدش خودم رو توجیه میکردم که : بابا منطقی نیست عاقلانه نیست تنهایی برم، اومدیم و یه گرگ سر راهم سبز شد میخوام چکار کنم ؟
شاید اتفاقی افتاد … !!!
خودم رو توجیه میکردم که کار درستی میکنم که نمیرم. حتما باید یکی دو نفر باشن که من بتونم برم و لذت ببرم.
هر بار هم یکی دو نفر همراه من بود، من نمیتونستم لذت ببرم، چون هر کدوم متناسب با سلیقه خودمون تصمیم میگرفتیم.
من میگفتم بریم روی اون بلندی چادر بزنیم😃
اونیکی میگفت نه بریم زیر درخت 🙃
اینیکی میگفت نه خیر بریم کنار روخونه 😐
خلاصه هیچ کس لذت نمیبرد واقعا. 😒
من دوست داشتم شب رو بمونم. در سکوت شب آرامش بگیرم و به آسمون نگاه کنم و ستاره ها رو نگاه کنم…
ولی اونا میگفتن شب نمیشه و خطر ناکه و فلان…🙄
تا اینکه اون فایل استاد رو گوش دادم که میگفتن: من رفتم توی جنگل چند شب رو موندم و هیچ چیز ترسناکی ندیدم. فقط صدای باد بود و شاخه درختان و برگ هایی که ریخته شده بودن زمین. چیزی نبود که من بخوام بترسم. اولش میترسیدم ولی آرام آرام وضعیت به حالت عادی برگشت و همه چی برام لذت بخش بود. خیلی این فایل رو دوست دارم.❤️
منم نشستم با خودم فکر کردم. گفتم وقتی من باور دارم که به قول استاد : تک تک اتفاقات و شرایط های زندگی ما توسط افکار و باورهای ما داره خلق میشه… با خودم گفتم وقتی من به این موضوع ایمان دارم، پس باید خیالم راحت باشه چون به قول استاد عزیزم: ایمانی که عمل نیاورد، حرف مُفت است…
منم با خودم تصمیم گرفتم که به ندای ایمانم گوش کنم. افکارم رو کنترل کنم برم و فقط از طبیعت لذت ببرم. باخودم گفتم هیچ اتفاق بدی برای من رخ نمیده، چون من اینو میخوام. 🙂
و خداوند و جهان هم به این خواسته پاسخ میدن پس در نتیجه اتفاق بدی نمی افته.💪
امیدم رو به خدا بستم و تصمیم رو گرفته بودم و رفتم کوه… چادر بردم با خودم، راستش کم کم که هوا تاریک میشد ترس منم بیشتر میشد. اما افکارم رو کنترل میکردم.
نشستم و یکی دوتا از فایل های استاد رو گوش دادم. یکی دو قسمت از سریال زندگی در بهشت رو نگاه کردم که بتونم آرامش بیشتری بگیرم.
بعدش آتیش روشن کردم و غذام رو درست کردم، جاتون خالی خیلی خوشمزه هم شده بود.
سیب زمینی انداختم توی آتیش، چای دم کردم 😋
واقعا هرچی هوا به تاریکی میرفت منم میترسیدم. با اینکه تمام سعی من این بود که افکارم رو کنترل کنم اما بازم ترس داشتم.
اما اون شب رو من کوه موندم. اما تا صبح نخوابیدم 😁
ولی همون بار اول تمام ترس های منو از بین برد. تمام افکار و باورهای من رو عوض کرد. در حدی که من الان چندین باره که طبیعت میرم و کوه میرم و شب هم میمونم. لذت خودم رو میبرم و هر موقعی که خوابم بگیره میرم توی چادر و میخوابم.
احساسم اینه که دست خداوند دور چادر منو گرفته و هیچ چیزی نمیتونه به من نزدیک بشه. وقتی با ایمان به خدای خودت کارات رو میکنی خیلی احساس غرور و قدرت میکنی.
وقتی مطمئنی که فکرانسی که تو توش هستی چیزی به جز آرامش و لذت برات نداره احساس امنیت میکنی.
نه ترسی
نه اتفاق بدی
و نه هیچ ناراحتی و نگرانی
من معتقدم که هر اتفاقی برام بیوفته حتما به صلاح منه و حتما حداقل یک نکته ی مثبت توش داره و من میخوام به اون یک نکته ی مثبت توجه کنم.
فهمیدم که ترس های ما چیزی جز توهم نیست و باعث و بانی این توهم خودمون هستیم.
اگر از تاریکی میترسیم
اگر از تنهایی میترسیم
اگر از آب و شنا کردن میترسیم
اگر از رفتن به کوه و شب موندن میترسیم
دلیلش اینه ما پیشفرض های ترسناک و نادرستی نسبت به این موضوع ها داریم.
ما از قبل فکر کردیم و باور کردیم که توی تاریکی حتما چیز ترسناکی هست.
باور کردیم اگه تنها باشیم حتما یه عامل ترسناک وجود داره که آرامش ما رو بهم بریزه
ولی وقتی توی دل ترس هامون میریم و مدتی رو با خودمون تنها میشیم، بیرون میریم کوه میرم و شب میمونیم و میپریم توی آب و شنا میکنیم …..
یهو میفهمیم که هیچ چیز ترسناکی وجود نداشته و نداره که لازم باشه ما بترسیم.
فقط افکار و باورها و پیشفرض های ترسناک ما باعث این ترس شدن.
ما میتونیم با توکل به خدا، تمرکز روی افکارمون، باورها و پیشفرض های نامناسب ذهنمون رو، نسبت به هر موضوعی از بین ببریم من تا حالا خیلی از ترس هام رو از بین بردم و غلبه کردم، و بابتش خدا رو شکر میکنم 🙂