سریال زندگی در بهشت | قسمت 198 - صفحه 17

228 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1343 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیاً یُنَادِی لِلإِیمَانِ أَنْ آمِنُواْ بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ (193)

    پروردگارا! همانا ما دعوت منادى ایمان را شنیدیم که (مى گفت:) به پروردگارتان ایمان بیاورید، پس ایمان آوردیم. پروردگارا! پس گناهان ما را بیامرز و زشتى هاى ما را بپوشان و ما را با نیکان بمیران.

    توجیه کردن

    اکثر در طول زندگی دچار ترس هایی می شویم گاهی ایمان ما بالا هست می تونیم به ترس حمله کنیم و لذت ببریم از نتایج ان ، گاهی هم ما در ناخودآگاه ذهن خودمان ترس را توجیه می کنیم یعنی خودمان را بطرز منطقی قانع می کنیم که بیرون از ترس بمانیم و بهش حمله نکیم در این صورت ما قانون کیهان را نادیده می گیریم بعد این‌قدر آین کار را ادامه می دهیم که خودمان هم کم کم قبول می کنیم و ترس را می پذیریم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1325 روز

    به نام هدایت الله

    سلام خدمت استاد و خانم شایسته و تمام دوستان خوب خانواده عباسمنش

    خدا را شکر می‌کنم امروز هم با دیدن زیبایی‌ها ی سریال زندگی در بهشت رو میبینم و چقدر انرژی خوبی گرفتم از این فایل ارزشمند چقدر لذت بخش است و هر چقدر این زیبایی‌ها را می‌بینم روزم خوبه تا شب واحساس خوبی دارم

    واقعا در چنین روز گررمی بعد اون همه کار فیزیکی یه آب تنی اونم در دریاچه زیبای پارادایس خیلی میچسبه! چقدر تجربه زیبا و دوست داشتنی ای بود پریدن استاد عزیزم با دوربین بداخل آب من برای اولین بار بود که میدیدم واقعا جالب بود شنیدن صدای آب و دیدن تمام زیبایی ها و مناظر اطراف پارادایس از داخل آب زندگی تماما تجربس و این تجربه فوق العاده بود استاد ایول به خانوم شایسته عزیز! که با غلبه بر ترسهاشون پریدن داخل آب و ایشونم این تجربه رو با استاد شریک شدن. واقعا تحسین برانگیزه پارادایس زیبا با ابرهای سپیدش ، با فضای سرسبزش ، با جنگل انبوهش ، با دریاچه آب شیرینش آبی زلال و خنک و گوارا ، با وجود کلبه زیبا بر روی دریاچش ، واقعا پارادایس زیباست خدایا شکرت

    ترس من هم رانندگی لیفتراک بود که خیلی میترسیدم با اینکه گواهینامه داشتم توجیهات زیادی برای خودم درست می‌کردم تا سوار نشم اما به یکباره پا روی آن گذاشتم وبعد از نیم ساعت به قدری لذت بردم وکیف کردم که خدا میدونه وبه خودم میگفتم جرا تا الان خودم رو بی دلیل محروم کردم وقتی می‌شود این همه لذت رو برای خودم داشته باشم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    فاطمه بهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 764 روز

    به نام خدایی که به تنهایی کافیست.

    سلام به اهالی بهشت.

    کلید:توانایی به نام خودشناسی.

    فایل:زندگی در بهشت قسمت198.

    خدارو شکر برای این بهشت زیبا برای این همه نعمت زیبایی.

    چقدر صحنه آزاد شدن مرغها زیبا بود وزیباتر کارهایی که با دستای خودتون انجام دادید خونه مرغها وسیله ای برای جمع کردن دسشویی مرغها واستاد که اونقدر روح بزرگی داره که با این همه ثروت و این همه موفقیت باز هم کارهای مربوط به این مزرعه رو خودش انجام می ده وهیچ نیازی نمی بینی که کسی براش کار انجام بده.

    وصحبتهای توی آب چقدر دلنشین بود وچقدر ترسهام رو با حرفهای شما شناختم وتوجیهاتم رو.

    تبریک می گم به مریم جان وتحسین می کنم ایشون رو که با اومدن به این بهشت خیلی از ترسهاش رو کنار گذاشته.

    زندگی در بهشت بیشتر از هر چیز تکامل رو به ما نشون داد.

    وحالا خودشناسی

    غلبه بر ترسها بدون توجیح کردن مریم جان از آب می ترسیده واونقدر این ترس رو توجیح می کنه که خودشم باورش می شه.

    از آب می ترسه ومی گه من از دیدن شنا کردن دیگران دیدن اب لذت می برم .

    اما بالاخره تکاملش طی می شه ومی ره تو آب وانقدر لذت بخش هست که باورش نمی شه این همه مدت خودش رو از چه چیزهایی محروم کرده بوده.

    وچه خنده های شیرینی داره مریم جان واستاد.

    حقیقتا دیدن پاردایس از داخل آب یه لذت دیگه ای برای ما هم داشت دیدن زیر خونه صدای آب دیدن آسمان زیبا وابرای سفید از داخل آب انقدر از گرمی آب وشیرینیش گفتید که من هم داشت دهنم شیرین می شد.

    به ترسهای خودم فکر کردم

    ترس از رانندگی به خاطر اتفاقی که یکبار برام افتاده وانقدر بزرگش کردم که همین که فرمون توی دستم می گیرم اون صحنه جلو چشمم می یاد و خدا می دونه چند بار به خودم قول دادم بر این ترس غلبه کنم اما….

    وبه خودم می گم چه نیازی هست وقتی اینقدر می ترسم خوب هر جا شد پیاده می رم نشد تاکسی می گیرم یا با شوهرم می رم در حالی که می دونم اگه خودم رانندگی کنم چقدر راحت هستم.

    ترس از بچه دار شدن دوباره که با باورهای غلطی که برای خودم درست کردم هربار به خودم می گم دیگه سنت بالا رفته دیگه کی حوصله داره اصلا دیگه روت می شه جلو مردم و تو که یه پسر دوست داشتنی داری بسه دیگه تو با همین هم خوشحالی در حالی که ته دلم این آرزو همیشه هست این خواسته داشتن یه دختر کوچولو همیشه هست.

    وچندین وچند ترس دیگه .

    ای کاش دیدن این سریال وکارهای مریم جان فقط دیدن ونوشتن نباشه برام بلکه الگو گرفتن وعمل کردن باشه خودشناسی باشه.

    خدایا شکرت .

    استاد متشکرم.

    در پناه خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    فاطمه پاسلاردخت گفته:
    مدت عضویت: 784 روز

    به نام خدای راهنمای من

    سلام به شما دونفر که بی نظیرید.

    سلام به روی ماه تمام دوستان سایت.

    خیلی خیلی من لذت بردم از این قسمت.

    اصلا یه احساس بسیار قشنگی داشتم و میخکوب

    صفحه بودم.

    مثلا این صحنه ای که مرغ ها آزاد شدن و پرواااااز کردن به سمت آب نمیدونم چرا خیلی حس عالی بهم دست داد قربون صدقه شون رفتم همش

    ولی الان که دارم فکر میکنم چون من عااااشق آزادی و رهایی هستم عاشق رسیدن خدایا شکرت به خاطر هر لحظه ای که این احساسو تجربه کردم از جون و دل.

    صحنه ی بعدی که استاد گفتن با گوشی میپرن تو آب من خم شدم رو گوشی انگار دارم یه سریال هیجانی می بینم و رسیدم قسمت اوج داستان.

    هی تو دلم میگفتم استاد بپر بپر بدونم چجوریه این آب این حس پریدن دید پاردایس از تو آب.

    یه دلیل دیگه م داشت که در ادامه میگم.

    و صحنه ای که شما پریدی تو آب واای کیف کردم یه لحظه عجیبی بود انگار خودم پریدم تو آب و باز صحنه ای که پاردایس رو از تو آب نشون دادین به شدت رویایی بود به شدت اصلا نمیتونم بگم چ حسی بود.

    خدا رو سپاسگزارم به خاطر این همه زیبایی به خاطر اینکه در فرکانس حس لذت از این صحنه بودم واسه اینکه میشه یکی اون سر دنیا خدا میدونه کی این فایل رو ضبط کرده امروز من این سر دنیا انقدررر لذت میبرم از اون صحنه از این حس.خدایا هر لحظه شکرت.

    و در آخر که با هم صحبت کردم راجع به ترس مریم جون وای که دقیقا مرتبط یا من با الان من با ترس من اصن فقط میتونم بگم این فایل برا من ضبط شده تماما الهی شکرت شکر هدایتت چقدر خدا قشنگ صحنه رو می چینه مریم جان و استاد رو هدایت میکنه به ضبط فایل شناشون به صحبت در مورد ترس خانم شایسته. خدایا شکرت هر چی بگم انگار خیلیییییییی کم تشکر کردم عجیبه.

    خب اینو بگم چن وقت پیش یعنی دقیقا تو تابستون 4-5 ماه قبل من آرزو داشتم شنا یاد بگیرم برم تو اب راحت لذت ببرم مثل همه.

    ولیییی به شدت میترسیدم چون از بچگی می ترسیدم و نرفتم. خلاصه ترسه هی برام بزرگتر شده.

    از وقتی با این ترسم آشنا شدم خواستم برخلافش حرکت کنم تقریبا دوران کرونا بود یه استخر رایگان تو روستامون داشتیم میرفتم اونجا پیشرفت های خیلی خوبی هم کردم تا اینکه باز به دلایلی شیوع بیشتر بیماری دیگه اونم بسته شد.

    تا رسید به امسال من تو آب میرفتم اما جرات نداشته شیرجه بزنم استاد رو که میدیدم بقیه انقدر شجاع رها میپرن تو آب از عمق وجودم دلم میخواست تجربه اش کنم ولی خیلی میترسیدم هی

    دورخیز میکردم لب اب وای میستادم اصن یه وضعی بقیه میخندیدن تشویق میکردن نترس برو حرصشون در میومد خودمم هی امتحان میکردم اما این ترس نمیذاشت و نمیتونستم تا فایل استاد رو دیدم همین زندگی در بهشت که با بچه های مهموناشون انواع اقسام پرش ها رو میرن باز درصدد شدم برم امتحانش کنم این فایل رو دانلود گردم بارها بارها دیدمش گفتم ببین ترس نداره با خودم حرف زدم مانترا ساختم دلیل آوردم ببین حالا جالب به خودم میگفتم ببین فاطمه تو دوست داری مثل استاد بپری تو دریا تو استخر تو آب میخوای بری همچین جاهایی و از اب لذت ببری و خصوصا بعد نا امیدی و چن باری که رفتم و نتونستم خیلی دردم اومد.

    این باورها رو ساختم و رفتم که امتحانش کنم و درآخرم به خودم گفتم آقا تا کی میخوای ترسو باشی فوقش سرت میخوره به استخر میمیری (چون ترسم همین بود) و حداقلش اینه به خودت میگی ترسو نبودم.

    خلاصه آقا رفتم و بالاخره طلسمو شکستم بار اول پریدم و تا پریدم سریع اومدم بالا دوباره پریدم هی پریدم انقدر که دیگه خسته شدم بقیه م میگفتن بسه خودتو خسته کردی چقدر میپری ولی انقدرررر شاد و راضی بودم از خودم که حد نداشت.

    البته بعد فهمیدم خیلی خوب نمیپرم و پام میخورد کف استخر و درد میکرد یکم ولی گفتم بازم عالیه واسه من پیشرفت عالیه این رو ثبتش کردم به عنوان موفقیتم و خودمو تشویق کردم.

    اینو تعریف کردم بگم که سپاسگذار وجودتون هستم به خاطر ساخت این سریال شما نمی دونید چقدرررر خیر و نیکی از این چقدر هدایت چقدر الگو چقدر انگیزه پیدا می کنیم چقدر من درس گرفتم از مدل زندگی کردنتون درسایی که با ساعت ها کلاس استاد های دیگه نگرفتم. سپاسگذارم سپاسگزارم سپاسگذارم.

    مریم جون عزیزم سپاسگزار وجود نازنینت هستم که این فایل ها رو ضبط میکنی.

    همش دلم میخواست بدونم شما هم میری تو اب و باهاتون همزاد پنداری میکردم که اینم دیدم خدارشکر.

    عاشقتونم عاشقتونم.

    بازم تشکر میکنم که واقعا همه جای بهشتتون رو صادقانه و با سخاوت به ما نشون دادین.

    به قول خودتون در پناه الله یکتا شاد سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    زهرا الف گفته:
    مدت عضویت: 1740 روز

    سلام سلام سلامی به زلالی آب پردایس

    واقعا واقعا از دیدن منظره جنگل و آب زلال بسیار بسیار لذت بردم

    و از استاد و مریم بانو ممنون هستم که این زیبای بی نظیر با ما به اشتراک میزارن

    اما در مورد ترس : من از آب و غرق شدن میترسم و همینطور از سگ چون در هردو مورد در کودکی برام اتفاقاتی افتاده ،

    که هنوز نتونستم برشون غلبه کنم

    و تصمیم و تعهد میدم حلش کنم

    در مورد دندانپزشکی ترس داشتم که بخودم افتخار میکنم که بر ترسم غلبه کردم

    ولی ترس تا وقتی وارد نشدی بزرگ ولی وقتی تونستی براون غلبه کنی میبینی که چقدر راحت

    موفق و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1326 روز

    بنام خداوند بخشنده بخشایشگر

    بنام خداوند زیباییها..

    خداوندی که همه چیز از آن اوست..

    تنها تنها!تو را می پرستم و فقط از تو یاری می جوییم.

    پروردگارا ما را براه راست.راه درستی.راه حق و حقیقت هدایت کن راه کسانیکه بهشون نعمت.ثروت .سلامتی سعادتمندی و خوشبختی بهشون عطا کرده ایی…

    نعمتی که به استادم عطا کردی..که اینفرد با هدایت تو حرکت کرد از جایی که هیچی نداشت ولی نور امید در دلش روشن بود…

    روی هیچکسی روی هیچ فردی روی هیچکس جز تو حساب باز نکرد..و او ایمان به سوره حمد داشت تا امروز شاهد بهشتی از بهشتهای تو در این دنیا شود…

    خدایا هزاران بار شکرت بابت اینفرد توحیدی،که دستانمو گرفتی و هدایتم کردی که امروز شاهد دیدن نعمتها و سعادتمندی دنیا باشم!

    سلام به پردایس زیباییم..پردایسی که همیشه کارهاش جنسش متفاوتتره…

    کارهایی که ما بکار ببندیمش ،شجاعتر میکنه!

    مخترع تر میکنه.

    بحای حرف مفت عمل میکنه.

    قدم برمیداره

    حرکت میکنه

    پیش میره

    تولید محتوا میکنه

    کل این بهشت با هدایت الله شروع شد…هدایتی که همه جوره دستان ما رو میگیره برای زندگی عالی در تمامی جنبه های زندگی…

    دیگه دارییم کم کم به 200قسمتی این سریال میرسیم…برای شخص خودم خیلی جاها بود که واقعا کم میوردم…

    ولی شجاعت استاد رو که میدیدم بیشتر منو پوش میکرد برای قدم برداشتن..

    استادم این سریال سریالی هست که اگه بشینی پاش هیچ وقت سیر نمیشی..چون بازیگرش شما دو عزیز بهشتی هستین..روند بازیگریتون همون توحید خالصه!

    توحیدی که همه چیزه!

    و نکته زیبایی که اشاره کردین..تو قسمتی که پریدین تو آب…که حتی تفریحتونم عمل به قانون و یاداوری ،هست…

    دقیقا یاداوری قانون چیزیه که انسان به مرور یادش میره از کجا به کجا رسیده..

    چه زمانی رو طی کرده..

    چه جاهایی ترسهایی رو داشته و تونسته بهش غلبه کنه…

    یادمه من بعد از 15سال..حالا برای مریم عزیز 4سال بود…برای من دیگه واقعا یه چیز مقاوم شده بود و توجیهات زیادی رو پشت سرش داشت…

    و بیشتر تو خودم دقیق میشم!اینه..که بیشتر باورهایی رو داشتم که توسط اطرافیانم زیاد بهم القا شده بود….

    و همین تکرار و مکرررات باعث شده بود مقاومت سرسختی رو پشت سر بگذرونم..

    یادمه همین سریال برام نشانه اومد..که شما داشتین از تخته های دور ریخته چیگن شاه میساختین. و چند تا موردهای اصل رو بهم پیشنهاد کردین…

    من فردای اون روز گفتم اگه هر اتفاقیم بیفته انجامش میدم.

    و من هدایت شدم…از چیزای دور ریختنی که اطرافم بود یه نمونه از کلاسم که بعد از چند ماه خریده بودم.و دقیقا نقطعه ایی بود که من دوستداشتم.ولی بخاطر ترس بازم دست رد بهش میزدم…میگفتم نه باید یه اتفاق بیفته تا من حرکت کنم …

    و کلی.،… حرف مفت میزدم.

    استادم چی بگم همون روز که شروع کردم براحتی کارمو به پایان رسوندم.و باز هدایت شدم به فصلهای بعدی و عملیات اجرایی دیگر..

    و با درست کردن چند نمونه رسیدم به نمونه اخر من قوی تر شدم و یه چیز تمییزتر ارایه دادم..

    ترسهام ریخت.

    و سری بعد بهم گفت خب حالا بیا اصول اولیه کارتو یاد بگیر دیدی چقدر میترسیدی..دیدی فلان کار رو انجام دادی…

    من اومدم با تلاش فراوان شروع کردم ترسهای 15سال اخیرمو کار کردن..و تا الانم که حدودا یکسال خورده ایی هست.هر چی پیش میرم بیشتر متوجه میشم.که …

    من قبلا تو چه جای دور افتاده ایی بودم.و بخاطر توجیهاتم فرصتهای از زندگیمو تلف کردم..و چقدر شرکها ورزیدم..چقدر درون خودمو گم کردم و هزاران کارهای دیگه!

    خیلی سپاسگزار خداوندم که تو درون غار گمشده خودم دراومدم…

    غاری که منو تو خودش فرو ریخته بود..

    اون گنج درونیمو داشتم ولی ازش بیخبر بودم …بخاطر باورهای اطرافیانم پذیرفته بودم که من نمیتونم اینکار رو انجام بدم..

    یسری افراد میتونن..

    و هزاران توجیهاتی که فقط جز حسرت برام نمونده بود..

    میخام بگم ترسها و توجیهات بعد از مرور سالیان…تو رو تبدیل به حسرتهایی میکنه که تو رو هر روز نابودتر و بدبخت تر میکنه..

    چیزی که پدرانم و پیشینیانم اطرافیانم خیلی بهش معتقدن…

    به لطف خداوند من سپاسگزار خداوندی هستم که ریشه خشک شده درونیم را تبدیل کرد به ریشه ایی قوی و تنومند…تا امروز شاهد بهترینهایش باشد…

    شاهد خوشبختیهایی باشد که در تمام عمرش براش آرزو بود….

    و حدودا چند روزه این شجاعت برام پیش اومده که من قادرم کارهای زیادی رو انجام بدم تو همین حیطه ایی که دوستش دارم!

    ایمان به غیب اینجا مشخص میشه که وقتی بهش پایبند بشی تو رو به بهترینها هدایت میکنه..

    سپاسگزار این بهشتم که معنای بهشت داشتن و بهشتی شدن را به من آموخت که حرکت کنم و خودمو از ویرانگری های ذهن استدلالی بکشم بیرون!

    تا امروز قدرت شجاعت داشتن کارهایی رو داشته باشم.که جزو پایه ریزی بتونهایی قوی برای آینده ایی عالی باشه..

    انشالله به لطف الله خودش یه روز بیام از نتایج بزرگ این ترسم بنویسم..تا بخودم یاداوری کنم..دیدی…شد…

    همینکه برای استادت این سریال هر روزش داره متفاوت میشه برای تو هم شده…

    انشالله به امید یاری و توکل بخداوند..و ارامش درونی بیشتر و سپاسگزاری برای داشته های الانم و پیش بردن کارهای بزرگتر!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    مائده سازگار گفته:
    مدت عضویت: 678 روز

    به نام خالقی زیبایی ها

    این دومین باری هست که دارم برای سریال زندگی دربهشت کامنت میذارم

    درحالیکه خیلی از قسمتهاشو میبینم

    منتها وقتی گیج وگمم هدایت میشم به قسمت” منو به سمت نشانه ام هدایت کن”

    و خداازبهترین ومناسبترین طریقش کمکم میکنه

    اولین بارکه میخواستم تو سایت کامنت بذارم پررررراز ترس بودم

    نمیدونم چرا

    اصلللللا نمیتونستم کامنت بذارم

    خیلی سخت بود

    نمیدونم برای بقیه تجربه ی اولین بار کامنت گذاشتن چجوری بوده

    ولی برای من خییییلی سخت بود

    و چون شروع کرده بودم برم تودل ترسهام هرررطور که بود انجامش دادم بازهم دستاویز قسمت هدایت به نشانه شدم

    و هدایت شدم به قسمت ٩٨

    وامروز به ١٩٨

    اینم جالبه واسم

    منم میخوام از روش استاد که به زیبایی حتی قشنگتراز خوده واقعیت ماجراهاروتعریف میکنن استفاده کنم

    و قوه ی تخیل و تجسمم رو به کاربگیرم

    وبراتون بنویسم،خیلی خیلی خیلی جالبه

    بخونیدش:

    ٨٠ روز از به این کتابخونه ی بزرگ اومدنم میگذره

    اونموقع که به اینجااومدم اصللللا شبیه ادمی که الان هستم نبودم

    واین همه تغییر برای ٨٠ روز واقعا قایل تحسینه

    هرروز انقدراینجابرام اتفاقای جالب میوفته که هرروز صبح به امیددیدن وتجربه کردن احساسات و هدایت های جدید پروردگارم که بینهایت زیبا هستن اینجا میام

    من بنده ی خاص خدانیستم اما اون داره مثل بنده های خاصش بامن رفتار میکنه

    من مدام دنبال جواب سوالاتم هستم

    چرا در کنکور١٠سال موفق نشدم

    چرا بعد ازسالهاااااا کارکردن و جون کندن هیچ پول شغل وایده ایی ندارم

    چراهررررگز رابطه ی عاطفیه خوبی نداشتم همشون فاجعه باربودن

    چرا هرگزنتونستم خودمودوسداشته باشم

    چرا هرگز به حس مقبولیت نرسیدم

    چرا همیشه فقط نشد

    و امروز خدا سره بزنگاه هدایتم کرد

    وگفت کتابت رو بذار کنار

    برو تو سالن عمومی و صداتو رکوردکن میخوام ازطریق خودت بهت اگاهی الهام کنم

    ومنم ازصبح تاالان که ساعت ۴ عصر هست تو سالن عمومی نشستم

    کلااتراق کردم

    و انقدر لذت هدایت برام شیرین بوده که دگ نخواستم برم سراغ “مثلا” درس

    دنبال جواب سوالامم

    باورم نمیشه،به جواب همشون رسیدم

    اونم ازطریق خودم

    ینی شروع کردم به حرف زدن و چیزایی گفتم که هررررررررررررررگز نمیدونستم

    حتی بشون نزدیکم نشده بودم

    اگ این معجزه نیس پس چیه

    تمام وقت

    منم دقیییییقا داشتم به همین شیوه ایی که استاد وبانوگفتن وعزیزی درمتن قبل ازفایل گفته بود روخودم وباورهام کارمیکردم

    که رسیدم به اثبات موضوع ازادی مالی-زمانی-مکانی!!!!!

    و همچنین لیستی از باورهای تمام عمرم که تو همشون تو درودیوارم

    و اینجاالان “توجیه” نامگذاری شد!!!!

    وبعد حس مبهم وگنگ خیلی بدی بم دست داده ویادم اومد که خدا بهترین هدایتگرش رو برام فرستاده

    استاد وسایت وقسمت هدایت نشانه ای

    اومدم

    والان اینجام

    بایک دنیییییا نشانه!!!!!!!

    واقعا داره چه اتفاقایی برام میوفته

    واقعا چقدررر اخه مگه میشه خدا منظم ودقیق باشه

    واقعا زیباست

    به زیبایی پرادایس

    واینها تمامشون چیزهایی هستن که باید بشکل طبیعی درزندگیه ما باشن

    نه زور زدن

    الان وقت تفکره

    من عااااااشق زندگیه جدیدمم

    ازتون واقعا سپاسگزارم

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    مریم بذرا گفته:
    مدت عضویت: 821 روز

    سلام استادعزیزم و مریم بانوی عزیزم

    سلام دوستان هم فرکانسی در این بهشت زیبا

    وای که چه لذتی بردم از این همه زیبایی .چه لذتی بردم ازاین همه عشق کردن در اب .استاداحساس کردم منم توی این اب در کنار شما و مریم جان بودم .انقدر خوب فضارو توضیح دادین که واقعا دمای هوا رو با تمام وجودم احساس کردم.

    چه حرفهای زیبایی زده شد .استاد راستشو بخوای منم ترس از رانندگی داشتم وهنوزم دارم ولی از وقتی اومدم توی این مسیر اولین کاری که کردم ثبت نام برا گرفتن گواهی نامه بود گفتم من باید برم تودل ترسم .

    نمیگم الان اون ترسه نیست ولی دارم ازبین میبرمش چندوقته دارم اینکارومیکنم و میبینم که چه لذتی داره .

    بااینکه گواهی نامه رو یکسالی بود که گرفته بودم ولی هرکی میپرسید چرا پشت ماشین نمیشینی میگفتم تا از خودم یه ماشین نداشته باشم امکان نداره بشینم پشت ماشین کسی حتی شوهرم

    استاد ولی با این حال خودم میدونستم که این ترسه نمیزاره که بشینم

    و خداروشکر الان که یه ماشین خریدم که اونم خداوند خیلی هدایتی اورد توزندگیم.البته ازعمل به اموزشهای دوره ی کشف قوانین که بخدا همش معجزه بود .دارم میرم به جنگ ترسهام..

    استاد عزیزم ازت ممنونم بابت تموم اموزشهات.خیلی دوستتون دارم و ازخدا بهترینارو میخوام واستون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    امیررضا شیخ شعاعی گفته:
    مدت عضویت: 1294 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عزیز و باحال و خفنم و خانوم شایسته مهربان و دوستان هدایتی و عشق سایت

    به به بخاطر این زیبایی ها خدایا شکرت خیلی شکرت، چقدر فضای paradise دوستانه و ارزشمند بود، صلح و صداقت از رفتارها میبارید مهربونیتون استاد با طبیعت خیلی باحال بود انگار تمام خالقین پروردگار دست در دست هم به دنبال حال خوب به جهان هستی بودند، اسمهای حیوانات و صحبت کردن باهاشون خیلی خفن بود، لانه مرغ ها خیلی باحال بود و تمیز کردنش و بعد از انجام دادنش حس مثبت و خوبی که استاد عزیزم از حل کردنش بهشون دست داد فوق العاده بود. بریم سراغ پرش داخل آب، الله اکبر بخاطر این همه زیبایی نمای دوربین گوشی که مماس با سطح اب بود و درختان فوق العاده زیبای paradise که خیلی زیبان و رنگشون سبز سبز بود خیلی سبز باحالی بود. صدای آب موج خیلی کوچیکی که روی آب افتاده بود خیلی نما رو زیباتر کرده بود و قالیچه سلیمون :) که خودش حرکت خیلی خفن و ایده جالبی بود.

    بسیار لذت بخش بود و سپاس گزار پروردگارم بخاطر دیدن این همه زیبایی

    در رابطه با مقابله با ترسها و توجیه نکردن:

    من خودم همیشه ترس از ارتفاع و پرش از ارتفاع به داخل آب داشتم به مدت 12 سال میرفتم استخر و هی ترسم رو از پرش توجیه میکردم که به لطف الله و فایلهای دوره عزت نفس استاد که در یکی از قسمتها تمرین مقابله با ترس بود و انجام دادن کاری که ازش میترسید و همش اون کار رو به عقب میندازید، با نام خدا رفتم طبقه پرش آخر و خودمو رها کردم به خودم میگفتم میتونم و توانایشو دارم

    خودم رو پرت کردم و دیدم خدااااااا چقدر خفن بوده و من تا حالا خودم رو از این حس باحال بخاطر ترسهام جلوگیری میکردم واقعااا اون روز روز بسیار باحالتر از روزای دیگه بود چون انجامش دادم و بعد از اون اتفاق 12 بار دیگه از اون سکوی پرش پریدم و لذت برم خدایا شکرت ممنونم کارم شاید خیلی بزرگ بنظر نرسه ولی برای من ارزشمند و هدایتی و بزرگ بود و بنظرم شروع کردن از این کارها باعث میشه آدمی به درجه عزت نفس هر روز بالاتر برسه

    ممنونم استاد بخاطر این فایل باحال خیلی ارزشمند بود و ممنون از دوستان سایت بخاطر کامنتای فوق خفنشون که همین کامنتا برای خودش جلسات آموزشیه

    سپاس گزار پروردگارم هستم بخاطر این همه عشق و محبت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    Vafa Vafa گفته:
    مدت عضویت: 817 روز

    سلام به شما استاد عزیز و مریم جان و دوستان هم فرکانسی ام

    استاد من حدود دو هفته پیش تصمیم گرفتم برای رسیدن به احساس خوب بیشتر با درآمدم اول و اولویت تمام بدهی هام صفر کنم وتمام وام ها رو جلو جلو پرداخت و صفر کنم با نیت ورودی زیاد و خروجی کم بعدش این دوهفته رفتم مسافرت و برگشتم به خانه و حالا گفتم خوب هدف جدید چی بود صفر کردن وام ها ترس ها افتاد دنبالم فاطمه طلا بگیر یجا پول بخای طلا میفروشی وام بدی دستت خودت خالی میکنی بزا اونو کم کم مثل قبل پرداخت میشه

    هی گفتم خدایا من هدایت کن طلا بخرم یا بدهی ها صفر کنم

    ولی حالا فهمیدم ایناهمش ترس و من میترسم بدهی ها بدم و پولی برام نمونه در حالی که توحید داشته باشم و بخدا ایمان که هم کمکم میکنه زودتر بدهی ها پرداخت شه و هم جایی که پول لازم داشته باشم بهم میرسونه از هزار طریق

    این ترس هست و شیطان خیلی ماهرانه منو میپیچونه تازه با راه حل به ظاهر منطقی که طلا خوبه سرمایه هست یجا بخوای پول هست منو از انجام هدف دور میکنه

    من فاطمه متعهد میشم تمام تمرکزم بزارم روی صفر شدن وام و بدهی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      حسن موسوی گفته:
      مدت عضویت: 688 روز

      سلام به همه دوستان عباسمنشی

      سلام به استاد عزیز و همراه همیشگیشون خانم شایسته

      منم دقیقا چند روزه همین حس رو دارم و با اینکه تو حسابم پول هست ولی از ترس که واقعا نمی‌دونستم ترسه وامم رو پرداخت نمی‌کردم که حسابم خالی نشه و چقدر خوب که خدا هدایتم کرد امروز اینجا و الان که این پیام ها رو خوندم تصمیم گرفتم که الان حداقل دوماه از وامم رو یکجا پرداخت کنم واقعا خدای جون ممنونم به خاطر هدایتت

      استاد عزیز ممنونم به خاطر این ویدیو به خاطر این فضا

      کاربر وفا از شما هم ممنونم به خاطر کامنتت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: