سریال زندگی در بهشت | قسمت 198 - صفحه 8

228 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    میلاد ثقفی مرام گفته:
    مدت عضویت: 1693 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته

    و تمام خانواده بزرگ عباسمنش

    خدا قوت بهتون بده

    مرغ ها عجب شوق ذوقی دارند

    یاد خودم تو دوران دبستان افتادم

    زنگ تفریح که میشد عینه اون مرغ ها شادی و خنده میکردم روبه بوفه مدرسه روبه آبخوری…

    اون بوقلمون شماهم انگار رفوزه شده های سال قبله 🤣

    استاد عجب پرشی کردین نیم متری رفتین پایین

    خانم شایسته ام اومد ن تنها ترس شما خانم شایسته بلکه ترس خیلی ها دیگه بچه ها مطمعنن ریخته میشه

    عجب فضایی دارین خداروشکر

    اصلا خونتون آزادی عجیبی داره هیچ وقت شما نمیتونین بگین حوصله ام سر رفت از بیکاری

    عاشق این ویژگی خونتون شدم

    استاد جان من خیلی تو زندگیم این کار رو کردم که بگم ن مشکل بیرون از خودمع

    همیشه میگفتم ریاضی سخته واسه باوری که نمیدونم کی این کارو کرد همیشه من مشکل داشتم بچه های کوچه که اونام ریاضی براشون سخت بود جمع میکردم میبردم پیش مادرم ببین مادر اینام میگن ریاضی سخته… این باور کاری به من کرد که ترک تحصیل کردم سال اول دبیرستان کلاس شیمی و فیزک… که اصلا من سوخته بودم بخاطر خمون حرف ها

    جایی رسیده بود که واقعا فضای کلاس خارجه منتفر بودم و برام قانع کننده بود که واسه چمه ولی الان خیلی دوست دارم زبان برم یک فیلم بدون زیرنویس ببینم خدا کمک کنه بهش برسم

    و مورد دوم سربازی

    یه موقعه ای میگفتم تا موقع سنم برسه میرم سربازی تو ۱۸ سالگی تموم میکنم

    وقتی رسیدسنم چندتا از بچه های محل فرار کردن از سربازی

    برگشته بودند منم همکلام شدم باهاشون

    اقا جوری تعریف کردن از مشکلات سربازی یعنی یه باوری شد که من گفتم اگه برم سربازی

    ۱ معتاد میشم حتما

    ۲ با یک افسر دعوام میشه

    ۳ کشته میشم

    ۴ زندگیم تباه میشه واسه کی خدمت کنم

    ۵ منم فرار میکنم اعصاب سربازی ندارم و…

    الان بخاطر همون سربازی من خیلی از کارهارو که دوست دارم آرزو دارم نمیتونم بکنم

    یا همون تحصیل که من بتونم یه فیلم با زبان اصلی تا اخر ببینم حالشو ببرم

    این دوتا از دستم در رفته بودن خدا کمک کنه میخوام هردوش درست کنم با تمام وجودم ولی از این به بعد نمیزارم که یک ریگ کوچیک واسه ام کوه شه

    من خدارو دارم

    خدای واقعی رو درک کردم

    دیگه نمیزارم شیطان سواری ازم بکشه

    نمیزارم

    قاطعانه میخوام این اخلاق توجیح رو حذف کنم

    میخام در این جهاد اکبر کامل و کامل تر باشم

    استاد خدارو شکر که هستی و قطب نمای زندگی منی

    قطب نمای به سمت حقیقت ثروت سلامتی شادی ارامش و هزار نکات مثبت دیگه

    خدایا شکرت دوستت دارم از صمیم قلب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    رحیم خان گفته:
    مدت عضویت: 3478 روز

    سلام دمتان گرم به عبارتی هیچ زنجیری محکمتر اززنجیراسارت پیش فرضهای ذهن نیست پنج سال کسی خودش راتوجیه میکرده کسی که داره خودش پابه پای استاد آموزش وموفقیت کار میکنه. وقتی من اینو میبینم که مریم خانم گفت میگم ببین کنترل ذهن را ؛پیش فرضها را. آدمی که خودش دست به قلم است وتمام مباحث استاد حفظ هستند ببین چطوراسیر ذهن میشه. اینه که واقعا کنترل ذهن ورهایی ازپیش فرضهای ذهن سخت ترین زنجیر اسارت هرانسانی است.

    به نظر من کنترل ذهن وکنارنهادن باورهای غلط ونادرست بزرگترین عبادت است من بااینکه بیش از5یا6 سال است بااین خانواده ام وهییییییییچ جای دیگرنمیرم هنوز 5% میتونم ذهنم کنترل کنم هنوز 5% میتونم ووقتی ناخواسته ای ااومد به اون توجه نکنم واقعا کار میخواد زحمت وتکامل میخواهد

    جهان فقط به شجاعان پاداش میده جهان جای ضعیفا نیست آدم ترسو به هیچ جایی نمیرسد

    واقعا که جهانی که خدا خلق کرده. هیچ کاری باتوندارد اگرقانونش بلد نباشی جهان به تومیخندد اگر ترس داشته باشی ترس رفیق جون جونی شرک است. …..

    الهی غرق درنور توهستم چون کوچکترین اشتباهی میکنم مثل بغل دستی یک گوشمالی میدی

    خداجون مگرمن میخوام برات چکارکنم که اینقدر هوام داری چیزی درک نمیکنم جز اینکه خودت میگی “من عاشق توهستم ” چون همیشه صدام میزنی چون فقط منو باورکردی الهی تسلیم ایست رها مثل این دونفر روی آب تسلیم. ….دوستتان دارم بااحترام کر لر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    فاطمه رئیسی گفته:
    مدت عضویت: 1708 روز

    درود بر شما

    شما بهتر بود برای ساخت کارگاه ، سقف کارگاه و از هر طرف حدودا یک متر بلندتر می‌گرفتید تا اون بتن جلوی ساختمان و جلوی درها هنگام بارندگی خیس نشه

    در کل خیلی ممنونم از شما و همچنین خانم شایسته عزیز که برای تهیه این فیلم‌ها و مطالب زحمت زیادی می‌کشید و خیلی خوشحالم که در مداری قرار دارم که میتونم این فیلم‌ها و فایل ها رو ببینم و استفاده کنم

    از دیدن این همه زیبایی لذت میبرم و خدا رو شکر میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    فرخ لقا گفته:
    مدت عضویت: 2672 روز

    سلام به استاد عزیز و موحدم

    سلام به مریم خانم عزیز دلمون

    وسلام به دوستانم در این خانواده ی بزرگ

    سپاس استاد جان به خاطر این جلسه ی زیبا و پربار

    گذشته از روزمرگیها و زیباییهایی که از مرغ و خروسها وطبیعت به مانشون دادید والبته زوایای جدیدی از خانه ی روی آب که به قول خیلی از دوستان همیشه مارا به یاد آیاتی از کلام الهی میندازه، سوای همه ی اینها صحبتهای ارزشمندتون منو به یاد خودم انداخت واینکه چقدر حرفهای شما و مریم جان عین واقعیته.

    من کارمند یکی از وزارتخونه ها بودم،با دیپلم رفته بودم سر ِکار و درسم را هم ادامه ندادم درعین اینکه خوب دوست هم داشتم ولی هربار به بهونه ای اقدام نمیکردم.بعد ازازدواجم با توجه به اینکه همسرم مهندس بودند نه برای چشم هم چشمی ولی ته دلم بیشتر هم دوست داشتم که از نظر تحصیلات نزدیکتر باشم بهشون والبته جدای این خودم هم با توجه به مطالعات گسترده تو زمینه ی روانشناسی ، عرفان و موفقیت بدم نمیومد تحصیلاتی هم میداشتم ولی به قول شما همه ی این سالها رابا توجیهاتی گذروندم.خلاصه اینکه من با همون دیپلمم بازنشستگی قبل از موعد گرفتم. یه بار به دنبال اتفاقی متوجه شدم یکی از دانشگاهها بدون کنکور تو رشته مورد علاقه من دانشجو میگیره ، شاید خیلیا بهم میگفتن که الان دیگه به چه دردت میخوره برای چی درس میخونی و…. ولی من که مدتی هم بود یوگا کارمیکردم انگار به خودباوری بیشتری رسیده بودم و اتفاقا” به خودم گفتم الان درس را به خاطر دیگران یا رتبه ی سازمانی واداری نمیخوام به خاطرِ دل خودمه و تو سن بالای ۴۰ رفتم دانشگاه و با معدل عالی کارشناسیم را گرفتم که واقعا” گذشته از هرچیز چقدر احساسم را بهتر کرد 🙂والبته که همون اطرافیان چقدر تحسینم کردند.

    برعکسش در مورد رانندگی که الان سالهاست گواهینامه گرفتم ولی به بهونه های مختلف ، (همسرم کمک نمیکنه ، عصب گوشم ضعیف شده ممکنه خطرناک باشه و…..) خودم را توجیه کردم که اگه من قدم برنمیدارم کارم درسته و باید همینجوری باشه درصورتی‌که واقعیت همون پا نذاشتن رو ترسهامه.

    که به امید خدا انشاالله این کاررا انجام میدم و میام براتون مینویسم.

    ممنون عزیزان دل که روزمرگیهاتون هم درسه برای مایی که با جان و دل دنبالتون میکنیم💖

    درپناه الطاف الهی سلامت و خوشبخت باشید

    خدا نگهدارتون👋👋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    حسين زرين پور گفته:
    مدت عضویت: 2503 روز

    دوستتون دارم

    عاااااااشتم

    عااااااااااااااااااااااشقتم

    عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشقتم

    عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشقتم

    استاد شجاع

    استاد با محبت

    استاد مهربان

    استاد خیر خواه

    استاد صالح

    استاد صادق رااااااااست گو

    استاد عاااااااشق مردم

    استاد با ذاااااات پاک

    استاد خالص مثل اب چشمه ناب

    استاد خوبی که گسترش میدی زندگی درست رو

    استاد نابی که گسترش میدی شجاعت رو

    استادی که ازاد میکنی همرو از بند شیطان

    استااااااااااد

    شکر گزارم خدا رو بابت شما و مثل شما شکر شکر واقعا از

    اعماق وجودم شکر

    واقعا از ته دلم

    ممنونم از شما ممنونم از از خدا

    ممنونم ممنونم

    با شوق میگم این رو

    با شوووووووووق خیلی زیاد

    واقعا ممنونم

    از خانم شایسته

    که همراهتون فیلم میگیرن

    کمکم کردین

    کمکم کردین

    خدا بیشتر

    کمکتون کنه و من هم

    شکر گزار خدا بابت شما هستم

    شکر گزارم ممنونم ممنونتونم

    ممنووووووووووووونتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    محمدرضا رئیس آبادی گفته:
    مدت عضویت: 2115 روز

    سلام دوست عزیز.

    خیلی خیلی حال خوبی بهم دست داد ازخوندن کامنتتون.

    واقعا این سایت یه گنجینه از حال خوب و احساس خوبه. من قبل از آشنایی با استاد نسبت به هم سنی ها و اطرافیان خودم خیلی کتاب‌های روانشناسی و موفقیت میخوندم. اما از اونجایی که استاد گفتند محتوای این سایت از هرچی کتاب بهتره و من هم اعتماد کردم و دیدم بله، کاملا دُرُسته. این پیام با احساس خیلی به من کمک کرد تا بیشتر و بهترتر و بالذت تر امنت بخونم. آخه این یکی دوماه اخیر بد جور از مدار سایت فاصله گرفته بودم و درگیر اینستا و شده بودم و خدا میدونه اگه با استاد آشنا نبودم بد جور درگیر سیاست میشدم. آخه چند تا فایل از خاندان پهلوی دیدم خوشم اومد یه جورایی احساس کردم که دل محمدرضا شاه رُ شکستند و بیرونش کردند و… خلاصه داشتم بد جور در گیر میشدم و نمیخوام بیشتر از جزئیات و خرابکاری های رژیم فعلی بگم و فضا رُ آلوده کنم. اینجا بود که به خودم گفتم من بهتره سَرَم تو کار خودم باشه و همه چیز رُ بسپارم به خدا خودش هدایت میکُنه من رُ به اون چیزی که دوستدارم.

    خلاصه خواستم بگم این پیام با انرژی و احساستو خیلی مفید بود.

    سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    شیرین قنواتی گفته:
    مدت عضویت: 2217 روز

    سلام به پیام رسان خدا،استادعباسمنش ومریم نازنین ودوستان هم فرکانسی سایت،خداراشکربخاطرسریال زندگی دربهشت که برامن شده تمرکزبرزیباییها،فراوانی نعمت،داشتن الگوی رابطه ی زیبای عاشقانه،اینکه وقتی درخواست کنی وایمان داشته باشی وشجاع باشی وواردناشناخته هاوغلبه برترسهات بشی ومطمئنی نیرویی هست که هرلحظه کنارته ودرونته وداره تو رو به سمت خواسته هات هدایت میکنه ودرواقع خواسته هاوآرزوهاواهداف، خودش، هستن ومشتاقترازخودمون برارسیدنمون به خوشبختی وآرامش وسلامتی وثروت ونعمت هست،چقدزندگی زیباترولذتبخش ترمیشه،چقدخوبه این احساس که خداهرلحظه باهامونه وحمایتمون میکنه.خدایاشکرت.استادممنونم که دیدن زندگی دربهشت شما،هربار ودرهرقسمت قوانین روبهم یادآوری میکنه وشماالگویی هستیدازباورداشتن به نیروی رب ورسیدن به خواسته ها.قبلاهم تویکی ازفایلاتون تمرین نوشتن ترسهاوترمزها رو گفتیدوانجامش دادم وهمون اندازه که انجامش دادم ازش نتیجه گرفتم ولی انسان فراموشکاره ودیگه انجامش ندادم، تاامروزکه باذوق دیدن زیباییهاوشروع روزم بافایلهای جدیدتون واردسایت شدم وبعدازتماشای زیباییهای پردایس ،صحبت ازترسهاشدومن دوباره شروع کردم به نوشتن وچقدشماخوب توضیح دادیدتوجیه کردن خودمون رو،واقعاغلبه برترسهالذت بخشه ورشددهنده چندتاازترسهاوتوجیهاتم:اطرافیان مثل پدرومادروبرادرم وحتی همسرم بعضی وقتابخاطر اشتباهاتم که کاملاطبیعی ومعمولی بود باحرفهاشون ورفتارشون ناراحتم میکردن ومن تحمل میکردم وخودموتوجیه میکردم که من احترامشونو نگه میدارم،خیروصلاحمومیخوان،باهاشون رفت وآمدنمیکنم و…درحالیکه شجاعت ایستادن جلوشون واینکه اجازه ندارن منو تحقیروتوهین وقضاوت کنن رونداشتم ومیترسیدم حرف بزنیم وازخودم دفاع کنم،من بعدازسالها انجامش دادم شایداونانپسندیدن ولی من ازشجاعتم خوشم اومدوبه خودم آفرین گفتم.ترس ازرانندگی داشتم بعضی وقتا صبح قراربودمن بچه هاموببرم مدرسه ومن تاصبح ازترس همش کابوس میدیدم بالرزپشت فرمون مینشستم ولی همینکه استارت میزدم وماشین حرکت میکردترسهام میریخت و اعتمادبه نفسم بالامیرفت وباخنده والبته دقت زیاددررانندگی به سلامت میرفتم وبرمیگشتم خونه، ولی روزهای دیگه بازم میترسیدم وخودمومجبورمیکردم رانندگی کنم ببینم آیاتصادف میکنم وهرباربهم ثابت میشدخداباهامه وهیچ اتفاقی نمیفته،چقدلذت بخشه که هرباربیرون کاری دارم راحت بدون اینکه ازهمسرم بخوام منوبرسونه خودم سوارماشین میشم.ممنونم استادکه امروزذهنمو به چالش کشیدید تاترسهایی که این روزهاباهاشون درگیرم وهی خودموتوجیه میکنم روپیداکنم وشرکموکناربزارم وواردترسهام بشم وباردشدن ازشون دنیای بزرگتروزیباتری روتجربه کنم.خداراشکربراهدایت شدنم وآگاهییهای ناب امروزم.خودم وهمه شماروبه خدای بزرگ میسپارم .باتشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    حسن یزدانی گفته:
    مدت عضویت: 2100 روز

    استاد عزیزم سلام 😊

    اول از همه درسی که از سما یاد گرفتم این بود که آدم ها رو مجبور نمی کنید به کاری حتی اگه عزیز دلتون باشه چونکه شما همیشه می گید که آدما خودشون هستند که باید هم مدار بشند با کارها و تجربیات زندگیشون و الان بعد از مدتها خانم شایسته عزیز هم مدار شدند با شنا و وارد آب شدن 😉

    من تجربیات خودم رو که مرور می کنم زمانی بود که دوچرخه سواری ، موتور سواری و ماشین سواری رو یاد گرفتم فقط یه غلبه بر ترسهام بود و بعد از اون چندین سال از اون غلبه بر ترسم لذت بردم و می برم

    که این خودش یه ذهنیت جالبی رو در آدم ایجاد میکنه که وقتی از ترسهات رد میشی سالها لذت رو تجربه می کنی .

    ترس دیگه ای که داشتم شیرجه زدن تو آب بود که من با اینکه ورزشکار بودم برام خیلی سنگین بود که از شیرجه زدن بترسم و فقط یکبار که تصمیم به اینکار گرفتم زمانی که شیرجه زدم ، اعتماد به نفس زیادی در من شکل گرفت . یادمه اون سانس استخر رو من فقط شیرجه میزدم هیچ کار دیگه ای انجام نمی دادم 😄 چونکه سالها وقتی استخر می رفتم حسم بد میشد از اینکه چرا می ترسم شیرجه بزنم . و همه جالبیش اینجاست که به طرز عجیبی اعتماد به نفس آدم بالا میره وقتی اون ترس رو کنار می گذاره .

    در کل از این قسمت هم درسهای زیادی رو یاد گرفتیم .خدایا شکرت 🥰🥰

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    Fariba گفته:
    مدت عضویت: 1424 روز

    درود خداوند بر شما استاد عزیزم و مریم بانو.

    چقدر تجربه لذت بخشی بود.

    دیدن مرغ ها خیلی جالب و خنده دار بود او سیاهه کوچولوعه چقد تند تند میرفت سمت آب😁😂اون مرغابیه که برعکس جریان حرکت همه میرفت سمت لونه.

    لباس زیبای استاد که همیشه عاشق طرحای قشنگ رو تیشرتاتونم، و تیپ زیبای مریم بانو در قسمت قبل زیبا و راحت.

    لحظه پریدن تو آب چه تجربه متفاوت و جذابی بود، لذتها انتها نداره همیشه هست… و چقدر بیان پا روی ترس مریم جان رو درک کردم، چقدر رسا شیوا زیبا بیان کرد.

    چقدر خوبه دونفره تو آب بودن آدم میتونه تو آب هم باهم حرف بزنه لذت ببره زیبایی هارو تماشا کنه بگه بخنده،در یک جمله تجربه لذت بخش تو آب بودن با کسی که از هم صحبتی باهاش لذت میبری چقدر دلچسبه.

    خدا به جایی هدایتم کرده که آب هست، برخلافِ جایی که قبلا بودم البته اینم بسیاررررررر مددیون استاد هستم که رو فکرم کار کردم و چنین چیزی رو از جهان خواستم و جهان اینو به من داده و میخام لذتاشو بیشتر تجربه کنم و لمس کنم و برام عادی نشه که تو همین جا بمونم.

    چون شنا بلد نیستم و عاشق آب هستم یه چیزی که برام جالب بود اون چیزی هست که روش شناور میشید و راحت و ریلکس میشینید و فقط لذت میبرید تو دیجی کالا سرچ کردم اسمش نودل و میخام سفارش بدم و از با اون بیشتر و بیشتر از آب لذت ببرم.

    واقعا چقدر ما هر روز داریم درس یاد میگیریم. چیزای جدید میبینیم که قبلا شناختی نسبت بهش نداشتیم.

    ممنونم که دنیا رو جای بهتری برام کردین 💐🙏👸

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  10. -
    سید مهدی قادری گفته:
    مدت عضویت: 1496 روز

    استاد عباسمنش

    من برای داشتن روحیه مذهبی ترس عجیبی از جنس مخالف داشتم …

    و همیشه در عین حال که آرزوی داشتن دوستی برا خود داشتم..

    در بیرون میگفتم من در رابطه ای نمیروم چون به بیزینس و وقتم آسیب می‌زند..

    الان چند وقتی هست خدا به من فهمانده که در حال حاضر مهم ترین ترس من ارتباط گرفتن با جنس مخالف هست …

    بار ها آمدم بر این ترس قلبه کنم ..

    ولی شدت ترس انقدر بالا بود که تو لحضه های حساس زبونم قفل میشد ..

    و من الان در سن ۲۵ سالگی هیچ تجربه ای (هم جنسی .هم عاطفی) از جنس مخالف ندارم ..

    واحساس میکنم از کلی احساس خوب و لذت بردن از این دنیا (در این بعد)عقب ماندم و از جوانیم لذت کافی را نبرده ام …

    با نشانه های فراوانی که (همین قسمت از زندگی در بهشت هم یکیش هست) تصمیم قطعی را گرفتم

    در داخل این ترسم شیرجه بزنم 😄..

    به امید الله یکتا موفق میشوم

    و به امید اینکه الله یکتا قوت زانو هام باشه

    تا از زندگیم لذت بیشتر ببرم ..

    ممنونم از شما و خانوم‌ شایسته عزیز …

    استاد دوست دارم❤🌺

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: