سریال زندگی در بهشت | قسمت 20

نوشته‌ی زیبا و تأثیرگزاردوست عزیزمان «یزدان»، به عنوان متن انتخابی‌ِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی می‌شود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کننده‌ی زیبایی‌ها و نعمتها‌، مصمم شده‌اند تا نمود واضحی بشوند از «صدّق بالحسنی» و شاهد زنده‌ای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شده‌اند برای احاطه شدن با نیکی‌ها و نعمت‌ها.

نه فقط نوشتن درباره‌ی زیبایی‌ها و نعمت‌ها‌، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند‌ و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام‌، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار  فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى می‌رساند.

دوست دارم با تمرکز بر زیبایی ها کامنتم رو شروع کنم تا با توجه به این زیبایی ها، فرکانسم بهتر بشه و بتونم اتصال قوی تری حین نوشتن بسازم. پس اول شروع میکنم به زیبایی های فایل!

همون لحظه اول که استاد مشغول هشدار دادن بودن، اون عکس بینظیر از دریاچه منو محو کرد. همیشه گفتم … میخوام بازم بگم! عاشق اینم که وقتی دریاچه صافه و هوا آفتابیه، دریاچه دقیقا مثل یک آیینه عمل میکنه! یعنی زیبایی منظره ی پرادایس رو به صورت قرینه دو برابر میکنه! سبزه ها و درختان اطراف خودش کاملا به صورت قرینه منعکس میکنه و آسمون آبی خالی از ابر رو در خودش نشون میده! و چون هیچ ابری در اسمون نیست حتی اگه گوشی رو ۱۸۰ درجه بچرخونیم، بازم تفاوتی در منظره ایجاد نمیکنه! چون واقعا تفاوتی بین آسمون و دریاچه نمی بینم و هر دو یکی هستن! دریاچه اینجا حکم آیینه رو داره! چون پرادایس خودش زیباست، آیینه ی دریاچه هم همون زیبایی رو در خودش نشون میده و زیبایی محیط رو بدون کم و زیاد دوچندان کرده!

جهان هم آیینه ست! اگه فرکانس ما خوب باشه، خوبی فرکانس خودمون رو بدون کم و کاست نشون میده و اگه بد باشه، همون بدی رو نشون میده. این یعنی همه چی خودِ ماییم و همه چی رو خودمون با فرکانسمون می سازیم.

عاشق آسمون صاف و آفتابی این منطقه ی Sunshine State هستم که آفتاب تابانش دل و روح رو تابان میکنه و جلا میده و آسمونش همیشه آبیه! آبی واژه مناسبی نیست! بهتره بگم طیف عظیمی از آبی رو در بوم آسمونش میشه دید!

به محض اینکه خانم شایسته اسم مستعار فلوریدا، یعنی the Sunshine State رو گفتن، داخل گوگل سرچ کردم و از اونجا هدایت شدم به …. شعار فلوریدا !! به جرئت میگم مو به تنم سیخ شد! شعار امریکا (خصوصا فلوریدا) چیزی نیست جز، In God We Trust و عاشق هدایتی شدم که روز اول استاد دریافت کرده! کی گفته امریکا کافر خداست؟! اینا روی پولاشون همین شعار رو نوشتن! حتی شعار مردم فلوریدا اینه! و استاد به زیبایی تمام، این شعار رو در همه جای زندگیش نصب کرده! من عاشق اون هدایتی هستم که شما رو به امریکا، این کشور آزاد، و به فلوریدا، این ایالت بهشتی هدایت کرده!

نکته بعدی همون دود زیبای آتیش بود که در تشعشعات خورشید با پرتوهای واگرا خودنمایی می کرد. و لحظه ای که خانم شایسته دوربین رو بالابرد، من محو اون آبی اسمون پشت درختا شدم. به قول خانم شایسته، دیوانه شدم! و نحوه ی روشن کردن آتش …

خیلی لذت بردم وقتی دیدم با درسی که از آتیش قبلی گرفتین، با همون شاخک های خشک کاج آتیش رو روشن کردین! موقعی که مشغول سوزوندن درخت بودین با خودم گفتم چرا استاد با همون ارش درخت رو نبرید که راحت تر بسوزه … و خداوند سریع الجواب در درخت بعدی به صورت تصویری رد اره و تبر بر درخت رو نشونم داد ! نشون داد که چقدر زحمت میطلبه بریدنش! عاشق این خدای سریع الجوابم. به محض اینکه اون نیمکت رو سوزوندین، با اینکه نمی دونستم نیمکت بوده …. با خودم گفتم کاش نسوزونیمش و به جای نیمکت ازش استفاده کنیم اما خداوند سریع الجواب بازم در قالب استاد پاسخ داد! گفتن که این خودش قبلا نیمکت بوده ولی بعد یه مدت شکسته! خدایا شکرت که همیشه حی و حاضر هستی! نه کنارم! بلکه درونم! درون قلبم!

راستی استاد یه ایده ای به ذهنم رسید در جهت زیبا سازی پرادایس! این درختای خشک شده که میخواین بسوزونین، این کنده ها (البته اونایی که قطور تر و سالم هستن)… ازشون به عنوان صندلی های ایستاده در اطراف فایرپیت استفاده کنیم! خیلی خوب میشه شبا که فایر پیت رو روشن میکنین، اطرافش این کنده ها باشن که بیتونیم دور آتیش بشینیم!

و موضوع آخر، اما به نظر من آموزنده ترین نکته این قسمت، اون لحظه ای بود که خانم شایسته داشتن فرغون رو می کشیدن تا چوب خشکا رو بریزن روی آتیش! همون فرغونی که خوب میدونم خانم شایسته چه طوری دونه به دونه ی چوبای روی زمین رو داخلش ریختن و پرش کردن! درست همون لحظه که یهو استاد گفتن این کارو نکنن و نیازی به این کار نیست! اول از همه میخوام تحسین کنم که این قسمت از فیلم رو ادیت نکردین! خیلی خیلی! خیلی برام ارزشمند و تحسین برانگیز بود که دیدم این لحظه رو ادیت نکردین! چون … به محض اینکه استاد اون حرفو زدن، خوده من، اگه در جایگاه خانم شایسته بودم، یه مقدار حالم گرفته می شد و دلم می ریخت! فرکانسم پایین میومد و یه کوچولو ناراحت می شدم! اولش فکر کردم خانم شایسته هم یه مقدار جا خوردن و لحن صداشون عوض شد … شایدم همینطور باشه!

اما به قدری عزت نفس بالایی داشتن که در عجبم چه طوری همون لحظه ذهنشون رو کنترل کردن و فیلم رو به خوبی ادامه دادن! نه تنها ادامه دادن، بلکه کما فی السابق به تحسین زیبایی های تصویر ادامه دادن! همین همین همین! همینه! دقیقا بلافاصله بعد از حرف استاد نشستن و از زاویه ی بهتری از درخت فیلم گرفتن و همون لحظه شروع کردن به تحسین شعله های آتش! همون لحظه با تمرکز بر زیبایی ها، سعی کردن فرکانسی که پایین اومده بود رو بالا ببرن! بدون اینکه حتی به روی خودشون بیارن، بلافاصله ذهنشون رو به بهترین نحو کنترل کردن! و نتیجش رو دیدیم!

نتیجه کنترل ذهن این بود که استاد اومدن و گفتن که اون چوبای داخل فرغون بهترین گزینست برای سوزوندن اون یکی درختی خشکی که نتونسته بودن قطش کنن! بدون اینکه خانم شایسته بخواد چیزی در این مورد بگه ها! و مطمئنم حالشون بهتر شد! همش ذهنم درگیر این اتفاق بود و سعی کردم ازش درس بگیرم که خداروشکر، عدم قربانی شدن رو رفتار خانم شایسته رو دیدم که این قطعا نشان دهنده ی عزت نفس بالای ایشونه! همینطور فهمیدم چه طور میشه در چنین موقعیت هایی به جای اینکه ادای دل شکسته ها رو دربیارم و خودمو اذیت کنم، چه طوری با کنترل ذهنم همه چی رو درست کنم!

خدایا شکرت

همونطور که همیشه کفتم، خوبی این سریال عملی اینه که به صورت عملی جلوه ی قانون رو در زندگی نشون میده و نشون میده! مثلا وقتی میگه ادای قربانی ها رو در نیاریم یعنی چی! خدایا شکرت بابت تمامی آگاهی های ارزنده ی دانشگاهت!

با افتخار میگم دانشجوی این دانشگاه خداوندم که استاد مدرسش، استاد عباس منشه! تا اخر عمرم دانشجوی این دانشگاه جهان هستم.

the Universe University (U.U) of God


برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    272MB
    18 دقیقه
  • فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 20
    81MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

240 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فاطمه(نرگس) علی پور» در این صفحه: 2
  1. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1328 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان.

    بنام خدایی که تمام آسمانها و زمین از آن اوست…

    سلام دوباره از نشانه هایی امروزم..نشانه ایی که کلام الله،” در تصویر ابر زیبا دیدم…

    که مریم زیبای عزیز..گفتن چقدر این تکه ابر زیباست!

    اره!…نام الله…بود برای هدایت استاد عزیز و ما بچه های سایت…

    که بهم بگه!من از اون بالا مسیرتو، میدونم ،و تو در جهت ،باد موافق ،”من داری حرکت میکنی…

    چه هم نشینی زیبایی بود استاد عزیزم..چقدر کلام الله زیبا بود…چقدر حال دلش عالی بود…

    خداوند به مومنان پاداش!میدهد…اره همینه…

    کسی که در مسیر راستیه خداوند بهش کمک میکنه یارو هدایتگرشه..در زمان مناسب و در مکان مناسبه..همه چیز طبق میلش پیش میره…

    اره همینه بازم..کسی که در مدار سریال زندگی در بهشته همیشه همه چیز در مقابلش به کرنش میفته…

    این فایل از نشانه ها..هماهنگی من با خداوند بود…هماهنگی من با خاسته هام با ایده هام..

    خداوند تو این فایل گفت این ایده الهامیت داره جواب میده..جواب میده..برام تکرار کرد..داره حواب میده..همه چیز داره تو مسیر عالی قرار میگیره…

    حدودا امروز روز شانزدهم اهرم رنج و لذت بود…یه روز انگیزه ام داشت ،”کم میشد هدایت شدم به فایل یکی از سایت الهیم بهم گفت ادامه بده این اهرم رنج و لذت رو..کله صبح شروع کردم نوشتن…وقتی راجع به رسیدن به خاسته هام مینویسم خیلی بهتر میتونم کنترل ذهنمو..به درستی و بهتر از روزهای قبل..بهش عمل میکنم..خیلی بهتر شدم…

    خیلی ذوق و شوقم بیشتر شده.خیلی الهامات خداوند رو درک میکنم.خیلی دارم اسان میشم بسوی اسانیها!..

    نکته بعد…این فایل همجوره… در هر زاویه ایی برام درس داشت..که منو متاهد تر کند برای پاکسازی عمیق.روزانه…

    پاکسازی چه در نحوه زندگیمون..چه هر چیز دیگه ایی…چقدر ما رو همجوره خوشبخت میکند…

    چقدر حال درونی و بیرونیمون خوب میشه..

    وقتی هر روز کار تمیززکاری انجام میدم احساس میکنم باید بیشتر روی ذهنمم بهمین اندازه هنوز بیشتر پاکسازی کنم..

    خیلی درکم از قانون بالا میره…

    واقعا هر چقدر روی این پاکسازیها کار کنیم.بیشتر میدونیم در مسیر صرات المستقیم قرار میگیرم..

    بیشتر وجودمونو میشناسیم.بیشتر متاهدتر میشویم.که در مسیر مدام بفکر پاکسازی بشیم..

    امروز یه لحظه ذهنم رفت..که نجوای شیطانی بود…یکاری کرده بودم بعداش فهمیدم باید مواظب باشم همون تو بحث مدار نامناسب بود..

    .

    یه لحظه ذهنم گفت.خداوند بخشنده هست میبخشه نمیخاد سخت بگیری..(بحث عزت نفس شخصیتی بود)..

    چون میدونم اینجور مواقعی قشنگ تو دامش میفتیم…

    یه لحظه اگاهانه بخودم گفتم..یادت بمونه نرگس….خداوند عادله مطلقه..مو لای درزش نمیره..اگه نتونی اگاهانه روی قانون کار نکنی..طبق حهان اون اتفاق برات میفته…

    درسته خداوند بخشنده است..ولی بدون خداوند عادله..تا تعقییری در روند شخصیتیت بوجود نیاد تو وارد مدارهای بالاتر برای رسیدن به خاسته هات نمیشی..الله اکبر…

    اینقدر خداوند عادل مطلقه…تا من تعقییر نکنم و شخصیتم قوی نشه..هیچی به هیچی درست که نمیشه..هیچ..از اونطرف با همین اشتباهات کوچک کم کم بسمت روند نادرست میری..

    دوستان هر چقدر خودشناسیتون بیشتر میشه.که بازم قانون تکامله..بیشتر میدونید..بهمین خاطره مسیر خداوند از خودشناسی شروع میشه و به خداشناسی میرسه..

    هر چقدر بیشتر خودمونو کندو کا میکنیم بیشتر میدونیم……نمیدونیم..

    من این باور رو بخودم گوشزد میکنم تا ذهنم فکر نکنه من خیلی تو قانون خوب شدم…

    میگم خدایا هر چقدر میدونم ..بهتر میدونم نمیدونم….

    خیلی مواظب باید باشی..بقول استاد این نجواها از همه طرف به به ما شلیک میشه..

    تو فایل جدیدشون راجع به توحید…شیطان نقطعه ضعفتو میدونه وعده اش ناامیدیه..ولی باید خیلی بهتر بتونی بشناسیش…

    مخصوصا ایتروزا یه تحول اساسی افتاده تو درونم..

    بخودم مدام نهیب میزنم..این پاکسازی مثل این پردایس زیبا باید همیشگی باشه ..ادامه بده ادامه بده..و کم نیار…

    هر چقدر م پاکسازی میکنیم.بیشتر میشه شعله های درونیمون..بیشتر درکش میکنیم..بیشتر اسان میشیم…بیشتر درس ذهنو میدونین..بیشتر وعده های شیطان رو درک میکنیم…بیشتر صدای خداوند رو میشناسیم…

    من همجوره باید عضله ذهنم راجع به خیر و شر…باید قوی باشه…

    و میدونم این مسیر نیاز داره مثل تمییزکاری اطرافمون …باید پاکسازی بشه..

    بنظر من ذهن از خوراک مهم تره…

    احساس میکنم قانون سلامتی باعث میشه..خوراک جسمت کمتر و مفیدتر..ولی خوراک ذهنت قوی تر و ادانه تر باشه..

    انشالله منم در زمان مناسبش بهش!هدایت بشم تا طعم شیرین این مسیر الهی گونه را بیشتر بچشم…

    نکته بعد….

    من حدودا چند روز پیش بازم ندا اومد احساس کردم باید یجایی رو برم…لباسمو پوشیدم..رفتم بیرون.یه لحظه سکوت کردم..گفتم خدایا احساسم بهم گفت بیام بیرون.ولی میخام تو هدایتم کنی…یه لحظه مامانم اومد بیرون.بهم گفت جای دوری نریا…برو سمت پایین…

    احساس کردم اره احساس من میگه برو سمت همون غلبه بر ترس که سالیان سال باید انجامش بدی..

    و تاکید کرد مواظب خودت باش…

    و ما با سوره فاتحه هم قدم الله شدیم…

    اره..تاریکی در شب در قبرستان…

    تجربه روز در تنهایی داشتم ولی شب حقیقتا بازم ترس داشتم..تکاملش الان از حدودای اوایل همین سال گذشته شروع شده بوده..ولی ایندفعه تو مقیاس بالاتر ازم خاست..دیگه باید انجامش میدادم..

    ما راه افتادیم..با کمک الله..جلو رفتیم ..با وردم در میان اون باریکه که همیشه ترس داشتم یه شخص با یه اسب زیبا اومد جلوم…دقیقا شبیه برانی بود…و ما با هم ..هم قدم شدیم..دقیقا نشانه چابکی منرو همون وردم بهم نشون داد..

    و من هدایت شدم به اون قسمتی که باید در اون قسمت جایی پیدا میکردم مینشستم…

    و بهم گفت از این قسمت برو جلوتر..روی سر یه قبر که هم اسم خودم بود..بهم گفت همینجا بشین..

    و نشستم..اولین میاممو تو سایت نوشتم بالای سر همون قبر..

    دیگه هوا رو به تاریکی رفت..انگار خداوند اون فضا رو برام ارام کرده بود..یه حس عالی و حس خوب پر از ارامش..ولی ترسها بازم بود.چون یه دختر بودم اونم تو تاریکی بعد با چند تا اقایونی که نمیشناختم..که من قبلا سابغه های ناجوری از همین موردا داشتم..کاها مورد قربانی شدیدی قرار میگرفتم.

    بیشتر ترس از کسی که بخاد کاری انجام بده..

    شما دیگه بگید قبرستان اونم وسط هفته.یکم برام سخت بود ..ولی دیگه الهام خدا بود..

    و من نشستم که کاملا فضا تاریک شد…نور هدایت اومد که دیگه راه بیفتم بازم اون قسمت باریک تاریک وسط کوچه های باغ نخلستان رد بشم…

    ولی همه رو لطف خدا میدونم..اینقدر پر جرات و پر از جسارت..ولی ناگفته نمونه ترسم روش رد و بدل میشد..بدون نور گوشیم..ولی فقط با نور صفحه به اندازه ایی که فقط چشمم ببینه..

    یه شخصی که من اصلا نمیدمش..لباس سفیدشو دیدم داره بسمتم میاد.ولی یه حس پر جراتی داشتم..از همدیگه معذرت خواهی کردیم رد شدیم و من تونستم اون شب رو برای خودم به خاطرات بگذارم..

    واقعا هر چقدر فکرشو میکنم.همه لطف خداوند بود…لطفی که ایمانمو بخداوند و قوانینش پایبند تر کرد…

    واقعا ترس از تاریکی ..بعدان برای یه خانم.تو اون شرایط.اگه قبلا بهم گفته بودن در اینده اینچنین تجربه ایی داری..اصلا نمیتونستمم بهش!فکر کنم.چه برسه چند بار اون حرکتها رو انجام بدم..

    من خیلی جاها رو که واقعا برام مقاومت داشته رو.به کمک لطف خدا..بازم میدونم ..تونستم برم تو دلش…و بعدا چه درهایی بروم باز شد.چقدر بهتر مطمئن شدم.قانون الهی درست و دقیقه..

    پونت سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا..همینه..استاد تمام کارهایی که هدفش بزرگ شدنه ایمانشه،”.داره بر ترسهاش غلبه میکنه …

    حالا این ترسها..تست کردن یه وسیله جدید هست

    یا اشپزی مریم زیباست…

    یا غواصی کردنه….

    یا اتش زدن درختها هست…

    و هر چیزی که تو این سریالها به ما انوزش داده میشه..

    هر چقدر میگذره…بیشتر میدونم برای بزرگ شدن..که صد البته قانون تکاملم هست..اصل تکامله که واقعا یوقتایی عجله نمیزاره…..باید بگذرونیم مرحله به مرحله پیش!برییم..

    طی این دوسالی که در محضر استاد عباسمنشم با خرید دوره ها یا همین سریالها و دیگر فایلها رو دارم شبانه روز برای خودم مرور میکنم..بهمین اصل میرسم…

    که ادامه بدمو قوی تر بشم.و ناگفته نمونه تکاملمو طی کنم…

    انشالله که بتونیم این مسیر زیبا رو که…مسیر،یه.. که غلبه بر ترس هست…و هدایت شدن به ایده های اسان و راحت از طرف خداونده..برای همیشه ادامه بدییم..

    و بهشت زیبایی رو با پاکسازی عمیق هست رو..در جهتش قدم بردارییم.

    کل اصل قانون همینه…خودشناسی خداشناسی…

    حالا بین این دو مرحله.نیاز به تفکری شجاع و دلیرانه هست….که باید همیشه مواظبش باشیم..

    در پناه خداوند همیشه سعادتمند و خوشبخت باشیم..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1328 روز

    سلام آقای روحی عزیز.بازم سلامی دوباره برای قدم برداشتن به هدایت دیگرم…

    میدونی دوست عزیزم!منم استانی شما هستم ولی در جنوب غرب استان فارسم…

    اقای روحی عزیز..امروز در این تاریخ…طبق هدایت شما به اون نوشته …

    بازم امروز طبق ترسی که بازم نجواها داشت تو سرم میپرورند..

    به لطف خداوند ولی در مدار بزرگتر و در ساعت خاص هنوز تاریکتر بازم قدمهای هدایتمو یبار دیگه تقویت کردم..

    ایندفعه بعد از سالها دیدن توی قبرم،” تجربه کردم..(ایموجی خنده غلبه بر ترس)

    همیشه برام سوال بود.؟..

    ولی ایندفعه دیگه هیچ کسی توی قبرستون نبود و همه رفته بودن دم دمای غروب بود…

    و لطف خدا باعث شد..بازم در جایی که همیشه من ترس داشتم یبار دیگه اون مسیر رو تجربه کنم..

    و بازم توی ساعت تاریکتر،” یبار دیگه اون مسیر رو خودم بتنهایی بدون هیچ مزاحمتی .این غلبه بر ترس رو انجام بدم..

    و ابن جزو نشانه روزم بود.فایل نشانه چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد..

    نجوا مدام به من میگفت..اگه رفتی ایندفعه یفردی میاد تو مسیرت و ایندفعه یه مشکل بزرگتری برات پیش میاد.

    و باز اون قسمت منو میترسوند.

    و به یاری الله همین امروز عصر انجام شد..

    و همه رو لطف خداوند میبینم وقتی بهش دل میبندی اینقدر قویت میکنه که نمیزاره نجوا تو رو از پا در بیاره…

    محمد رضای عزیز با تمام وجودم از خداوند سپاسگزارم .که مرا بنده خودش قرار داد. و بهم سخت نگرفت و هر جا دل بهش بستم یاریم کرد..

    اینروزا در مسیر الهامات و هدایتهای بیزنسم هستم..

    میدونم برای رسیدن به خاستهام باید ادامه بدم.باید بتونم در برابر نجواهام کم نیارم…

    روزی که این ردپا رو در سایت گذاشتم 9 آذر بود..

    بازم طبق الهامات امروز 8 بهمن ماه هست..

    چقدر با همدیگه هم فرکانس شده ..

    چقدر انسان میتونه با کار کردن روی شخصیتش و طبق تکاملش تعقییر کنه…

    ولی اینو میدونم هر چی دارم از ان خداست…

    من هیچی از خودم جز زمزمه شیطان ندارم!… وقتی مُردم . اندازه خوابیدنم میشه یه وجب..

    چیزی که امروز از نزدیک دیدمش.

    که هدایت الله بود.و قلب تسلیمم در برابر خداوند..

    و به این درک رسیدم من الان زنده ام!باید هر لحظه قدر داشتهامو بدونم. قدر بودن در مسیر الهی رو بدونم..

    یه شب خواب دیدم مُردم..هر لحظه داشتم از خودم مواظبت میکردم..

    این خواب بهم نشون داد که قدر تمام لحظاتمو بدونم قدر این خدای درونمو بدونم قدر این لحظات بهشیمو بدونم ..چون همه چیز ..که خیلی برام مهم هست..

    پروروندن نور الهی در درونمه!…

    پروروندن لطف الهیه!….

    پروروندم شجاعت و جسارتهامه.

    نمیگم خیلی میتونم خوب ذهنمونو کنترل کنم.ولی به لطف خدا و توکل بخودش،” تونستم بهش بتازم..

    .

    انشاالله که بتونیم این مسیر رو برای همیشه ادامه بدییم…و بتونیم سعادت دنیوی و اخروی رو برای خودمون رقم بزنیم..

    گفتم بیام این ردپا و این همزمانی یکماه خورده ایی یبار دیگه برای خودم ثبت کنم..و یه حسی بهم گفت بیام بنویسم..

    زبانم قاصره از لطفی که خداوند هر سری بهم هدیه میده!..

    توانایی غلبه بر ترس و انجام دادنشون..

    ترسی که سالها وجودمو از تواناییام دور نمود.

    ولی اینروزا خداوند هر لحظه یاریم میکنه که ادامه بدم..

    انشالله که شما هم،” در پناه خداوند باشید!…و دلی قوی پر از نور الهی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: