نوشتهی زیبا و تأثیرگزاردوست عزیزمان «ناهید»، به عنوان متن انتخابیِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی میشود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کنندهی زیباییها و نعمتها، مصمم شدهاند تا نمود واضحی بشوند از «صدّق بالحسنی» و شاهد زندهای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شدهاند برای احاطه شدن با نیکیها و نعمتها.
نه فقط نوشتن دربارهی زیباییها و نعمتها، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى میرساند.
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته ی گل
چیز واقعا فوق العاده ای که یادگرفتم از شما دو بزرگوار شکرگزاریه …اصلا هرچی میبینم خسته نمیشید، اصلا یادتون نمیره اصلا تکراری نمیشه، انگار اولین باره که اومدید پرادایس … یچیز عجیب واقعا شاید خودتون انقدر عادتون شده باشه که متوجه ش نشید ولی واقعا زیاده … اگه بخوام تعبیرتون کنم میتونم بگم شبیه دو تا بچه ی پر از ذوق پر از ذوق که برای یه آبنبات و بستنی کلی شادی میکنن شدید، و چقدر واقعا خوبه این کار. شما دوتا به اصل شادی و شیرینی برگشتید … چقدر خوبه چقدر…
و چیز دیگه ای واقعا واقعا تشکر میکنم بابتش گذاشتن همین سریال زندگی در بهشته … ماها همیشه عادت کردیم اساتید قانون جذب رو شیک و کت شلواری و کلی با پرستیژ و ادا ببینیم و این معنیش این نیست که بد باشه، نه … ولی خاصیتش اینه که با زندگی روتین و واقعی و از نزدیکشون اصلا آشنا نمیشیم … و کاری که شما دو عزیز کردید حتی نخود سبز خوردنتون … وای، شاید بنظر برسه که چیز آموزشیه خاصی تو این ویدیوها گفته نمیشه و مثلا مثل بقیه ی فایلها استاد با یه موضوع خاص نمیان جلو دوربین حرف بزنن… ولی خدایا خدایا چی بگم از اثر همین فایلهای زندگی در بهشت … اصلا کاری با ناخوداگاه میکنه که من مدام فکر میکنم منم رفتم اینکارو میکنم… اها پس فلان چیز اینطوریه .. اها چه باحال یه آدم ثروتمند هم میتونه لباسهای خونگیه ساده بپوشه … نه همیشه مارک و… و باز اینکه اگه مایی که با سبک زندگیِ ثروتمندانی مثل شما آشنا نیستیم … میگیم خب یه دمپاییه دیگه ازش خوشت نمیاد لاکچری وار بندازش بره و یکی دیگه بخر بدون بند… نه اینکه با چاقو بنداشو ببری، و یا جورابهای خیلی جالب و کودکانه و شادی آور خانم شایسته که من خیلی برای اولین بار که دیدم تعجب کردم ولی بعد فهمیدم آدمهای ثروتمند قرار نیست همش با خودشونم تعارف داشته باشن … و این جورابها نشان دهنده ی زنده و شاد بودن کودک درون ایشونه و چقدر با خودشونو سلیقشون راحتن… شاید به جرات بگم نود و نه درصد زنهای ایرانی به دلیل اینکه توهم میزنن همیشه باید زنانه و زیبا باشن یا مثل یه کالا مدام زیور الات وصل کنن به خودشون تا پذیرفته بشن، اصلا این جورابها رو نمیپوشن…
وای خدای من که چقدر این چیزای خیلی کوچیک که شاید خودتونم ناخواسته با ما به اشتراک گذاشتید بمن کمک کرد و من از این حرفهای آخرم نتیجه میگیرم که اتفاقا ادمهای ثروتمند که اصلا استاد هرچی اراده کنه بدون ثانیه ای مکث سفارشش میده اتفاقا خیلی خیلی به چیزهای کوچیک زندگیشون به وسایل شاید کم قیمت و خیلی پیش پا افتاده شون اهمیت میدن و واقعا براشون ارزشمنده… واقعا ارزشمنده… و دقیقا یکی از بزرگترین تفاوت ذهنیه ما و شما اینه که آدمهای معمولی به لباسها و سلیقه و وسایل کم قیمت خودشون توجه نمیکنن، دوستشون ندارن.. از داشتن اونا خجالت میکشن، و اونا رو قایم میکنن از همه… و همش تو ذهنشون اینه که کی از شر اینها خلاص میشم… یا وای وقتی پولدار شدم دیگه این مدل لباسها رو نمیپوشم… یجوراییه تصورمون اینه که باید با کت شلوار بریم تو تخت و بخوابیم… البته این یه مثاله… ولی رفتارهای مشابه زیادی تو ذهنمون هست که حتی از اینم تعجب برانگیزتر باشه…. ممنونم از شما بابت همین فایلهای بظاهر خیلی ساده
متنهای هر قسمت از سریال زندگی در بهشت، از میان نظرات زیبای شما انتخاب میشود.
یعنی هر قسمت از سریال ابتدا بدون متن منتشر میشود و یک روز پس از انتشار، از میان دیدگاههای آن قسمت، متناسبترین دیدگاه با محتوایِ آن بخش، بعنوان متن انتخابیِ آن قسمت، در صفحه توضیحات در سایت، نوشته میشود.
منتظر خواندن نظرات زیبایتان هستیم…
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD310MB21 دقیقه
- فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 2193MB21 دقیقه
در پاسخ ب متن انتخابی این بخش از سریال زندگی در بهشت
اگر خانم شایسته و استاد میتونن انقد شاکر باشن و انقد شاد باشن،علتش اینه ک تصمیم گرفتن یک بار برای همیشه ک چ چیزی رو باور کنن ب عنوان حقیقت زندگی، و این تصمیم گیری از عزت نفس میاد و عزت نفس از جهان بینی میاد ک ما متوجه شدیم اینجا هستیم برای انتخاب کردن تا توسط انتخاب هامون تجربه بدست بیاریم و حتی انتخاب اشتباه نداریم و همش تجربه بدست اوردنه (مثل پیشروی آتیش توی جنگل توی سریال) و اگر این انتخاب ها رو نکنیم،زندگی نکردیم،هدف بدست اوردن چنتا اسباب بازی نیس ب قول استاد،هدف اینه تجربه بدست بیاریم و رشد کنیم “در مسیرِ بدست اوردن اسباب بازی ها”.برای همینه اگه بدون هیچ رشدی به ما همه چی بدن،افسرده میشیم و ب پوچی میرسیم چون ذات ما اهداف رو میخواد ب عنوان وسیله ای برای کسب تجربه و رشد کردن ،چون این حالت هست ک باعث میشه انسان ب سمت خدا بره و حس سپاسگزاریش بالا بزنه……وقتی این جهان بینی رو داشته باشیم،انقد عزت نفس داریم ک عمیقا در درونمون ب خودمون حق میدیم حتی انتخاب های اشتباه کنیم و هرچقد این حق دادن ب خود بیشتر باشه،وقتی دیگران ب ما میگن بیا اینم انتخابت ک تهش گندش دراومد،واقعا حس بدی نخواهیم داشت،چرا ک میدونیم ما اگه انتخاب نمیکردیم،همیشه با خودمون میگفتیم اگه انجامش میدادم چی؟ اگه میشد چی؟ و همیشه ی حجم زیادی از انرژیمون نشت میره بابته انتخاب های نکرده بخاطر ترس از تحقیر شدن بابته نتیجه انتخابمون……اینجوری حتی خیلی راحت ب دیگران “درصورت نیاز ” میتونیم بگیم ک حسم برای من مهمه،اینکه حسرت نخورم،اینکه تصمیم ب انتخاب بگیرم و عضله تصمیم گیریم رو قوی کنم،پس حتی اگه نتیجه ی تصمیمم اونی نباشه ک میخوام،انجامش میدم ک یاد بگیرم تصمیم بگیرم……بماند ک رفتار دیگران حس خود ما نسبت ب خودمونه،اینکه چقد واقعا حق میدیم ب خودمون و زندگی رو اینجوری میشناسیم و اینکه حسمون همون حس قبلیه فقط ۴ تا جمله جدید توی سرمون یاد گرفتیم و خیال میکنیم حق میدیم ب خودمون…….اینجوری ک باشیم،مث استاد و خانم شایسته،چون تصمیم گرفتیم قانون فرکانس رو باور کنیم ،پس سپاسگزار هستیم توی هر حالتی، شاد هستیم توی هرحالتی،خودمون هستیم توی لباس و خوراک در هر حالتی……ولی وقتی جهان بینیمون ،نگرش عموم باشه،طبیعتا حق انتخاب کردن هرچیزی رو ب خودمون نمیدیم و مدام نگرانیم ک اگه تهش نتیجه نده دیگران تحقیرمون میکنن (هیچ ارزشی برامون نداره انتخابی ک حتی اشتباه بوده پس تشویق هم نمیشیم ب انجامش.خیلی مهمه ک برامون ارزشمند باشه انتخاب کردن ،حتی اگر نتیجه نده.وگرنه تحقیر دیگران بشدت ما رو در انتخاب دچار تردید خواهد کرد) ،در نتیجه حتی میاییم همش میجنگیم با دیگران و میگیم از پیشنهاد شما بدم میاد و شما نمیزارید کار خودمو بکنم!!!! در حالیکه خودمون در درون هم همینیم ب خودمون.
اونوقت میاییم سپاسگزار باشیم و توی لباس و خوراک و کارامون مث استاد باشیم ولی بعد ی مدت نمیتونیم فوری توی هرچالشی افت میکنیم یا کلا سخت میشه برامون
علتش اینه ما حتی بخاطر ترس از اینکه شاید جواب نده استفاده از قانون،نمیتونیم واقعا تصمیم بگیریم ک بهش متعهد باشیم!!!!!
ما از روی ناچاری میریم سمت عمل ب قانون نه از روی انتخاب از روی عزت نفس!
اصولا باید انتخاب کنیم عمل ب قانون رو و بگیم انجامش میدم ،جواب بده یا نده،متعهدم براش،چون انتخابش کردم،پس حتی اگه ببینم جواب نداده ی درسی ازش میگیرم ک برای رشدم خوبه،و این همون علتیه ک بخاطرش زندگی میکنم و خلق شدم،
خلق شدم انتخاب کنم و تجربه کسب کنم تا رشد کرده باشم و رشد من باعث سپاسگزاری و نزدیکیم ب خدا خواهد شد.
ولی ما
وقتی جواب نمیگیریم از انتخاب هامون،اصن دنبال تجربه ی کسب شده ازش هم نیستیم.این بزرگترین نشونه ی تفاوته جهان بینی هست……
پس از پایه باید عمل کنیم نه فقط در ظاهر
تا بتونیم مث استاد و خانم شایسته همیشه اینجوری باشیم
بطور طبیعی اینجوری باشیم
چون این رفتار نتیجه ی اتوماتیک اون جهان بینی هست ک سالها قبل منجر ب تصمیم شده و اتوماتیک تعهد بهش ایجاد شده چون میدونیم اینجاییم انتخاب کنیم تجربه کسب کنیم تا رشد کنیم.تمام اینها کنار هم مسئولیت پذیر بودن رو میاره و توحید رو.
ب نظرم مشکل اکثر ادم ها اینه ک مطمئن نیستن شهودشون رو درست تشخیص داده باشن و این باعث میشه توی مسائل مهم تر دو دل بشن و نتونن انجامش بدن اون چاقو روی گلو گذاشتن ها رو