سریال زندگی در بهشت | قسمت 21

نوشته‌ی زیبا و تأثیرگزاردوست عزیزمان «ناهید»، به عنوان متن انتخابی‌ِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی می‌شود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کننده‌ی زیبایی‌ها و نعمتها‌، مصمم شده‌اند تا نمود واضحی بشوند از «صدّق بالحسنی» و شاهد زنده‌ای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شده‌اند برای احاطه شدن با نیکی‌ها و نعمت‌ها.

نه فقط نوشتن درباره‌ی زیبایی‌ها و نعمت‌ها‌، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند‌ و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام‌، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار  فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى می‌رساند.

سلام استاد عزیزم و خانم شایسته ی گل

چیز واقعا فوق العاده ای که یادگرفتم از شما دو بزرگوار شکرگزاریه …اصلا هرچی میبینم خسته نمیشید، اصلا یادتون نمیره اصلا تکراری نمیشه، انگار اولین باره که اومدید پرادایس …  یچیز عجیب واقعا شاید خودتون انقدر عادتون شده باشه که متوجه ش نشید ولی واقعا زیاده … اگه بخوام تعبیرتون کنم میتونم بگم شبیه دو تا بچه ی پر از ذوق پر از ذوق که برای یه آبنبات و بستنی کلی شادی میکنن شدید، و چقدر واقعا خوبه این کار. شما دوتا به اصل شادی و شیرینی برگشتید … چقدر خوبه چقدر…

و چیز دیگه ای واقعا واقعا تشکر میکنم بابتش گذاشتن همین سریال زندگی در بهشته … ماها همیشه عادت کردیم اساتید قانون جذب رو شیک و کت شلواری و کلی با پرستیژ و ادا ببینیم و این معنیش این نیست که بد باشه، نه … ولی خاصیتش اینه که با زندگی روتین و واقعی و از نزدیکشون اصلا آشنا نمیشیم … و کاری که شما دو عزیز کردید حتی نخود سبز خوردنتون … وای، شاید بنظر برسه که چیز آموزشیه خاصی تو این ویدیوها گفته نمیشه و مثلا مثل بقیه ی فایلها استاد با یه موضوع خاص نمیان جلو دوربین حرف بزنن… ولی خدایا خدایا چی بگم از اثر همین فایلهای زندگی در بهشت … اصلا کاری با ناخوداگاه میکنه که من مدام فکر میکنم منم رفتم اینکارو میکنم… اها پس فلان چیز اینطوریه .. اها چه باحال یه آدم ثروتمند هم میتونه لباسهای خونگیه ساده بپوشه … نه همیشه مارک و… و باز اینکه اگه مایی که با سبک زندگیِ ثروتمندانی مثل شما آشنا نیستیم … میگیم خب یه دمپاییه دیگه ازش خوشت نمیاد لاکچری وار بندازش بره و یکی دیگه بخر بدون بند… نه اینکه با چاقو بنداشو ببری، و یا جورابهای خیلی جالب و کودکانه و شادی آور خانم شایسته که من خیلی برای اولین بار که دیدم تعجب کردم ولی بعد فهمیدم آدمهای ثروتمند قرار نیست همش با خودشونم تعارف داشته باشن … و این جورابها نشان دهنده ی زنده و شاد بودن کودک درون ایشونه و چقدر با خودشونو سلیقشون راحتن… شاید به جرات بگم نود و نه درصد زنهای ایرانی به دلیل اینکه توهم میزنن همیشه باید زنانه و زیبا باشن یا مثل یه کالا مدام زیور الات وصل کنن به خودشون تا پذیرفته بشن، اصلا این جورابها رو نمیپوشن…

وای خدای من که چقدر این چیزای خیلی کوچیک که شاید خودتونم ناخواسته با ما به اشتراک گذاشتید بمن کمک کرد و من از این حرفهای آخرم نتیجه میگیرم که اتفاقا ادمهای ثروتمند که اصلا استاد هرچی اراده کنه بدون ثانیه ای مکث سفارشش میده ‌‌‌اتفاقا خیلی خیلی به چیزهای کوچیک زندگیشون به وسایل شاید کم قیمت و خیلی پیش پا افتاده شون اهمیت میدن و واقعا براشون ارزشمنده… واقعا ارزشمنده… و دقیقا یکی از بزرگترین تفاوت ذهنیه ما و شما اینه که آدمهای معمولی به لباسها و سلیقه و وسایل کم قیمت خودشون توجه نمیکنن، دوستشون ندارن.. از داشتن اونا خجالت میکشن، و اونا رو قایم میکنن از همه… و همش تو ذهنشون اینه که کی از شر اینها خلاص میشم… یا وای وقتی پولدار شدم دیگه این مدل لباسها رو نمیپوشم… یجوراییه تصورمون اینه که باید با کت شلوار بریم تو تخت و بخوابیم… البته این یه مثاله… ولی رفتارهای مشابه زیادی تو ذهنمون هست که حتی از اینم تعجب برانگیزتر باشه…. ممنونم از شما بابت همین فایلهای بظاهر خیلی ساده

متن‌های هر قسمت از سریال زندگی در بهشت‌، از میان نظرات زیبای شما انتخاب می‌شود.

یعنی هر قسمت از سریال ابتدا بدون متن منتشر می‌شود و یک روز پس از انتشار‌، از میان دیدگاه‌های آن قسمت‌، متناسب‌ترین دیدگاه با محتوایِ آن بخش‌، بعنوان متن انتخابیِ آن قسمت‌، در صفحه توضیحات در سایت‌، نوشته می‌شود.

منتظر خواندن نظرات زیبای‌تان هستیم…

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    310MB
    21 دقیقه
  • فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 21
    93MB
    21 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

256 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مینا _ از اتاقم تافلوریدا» در این صفحه: 1
  1. -
    مینا _ از اتاقم تافلوریدا گفته:
    مدت عضویت: 2261 روز

    سلام به رهروان راه حقیقت

    خورشید از لابلای شاخ و برگ ‌درختان تابیده و این دود رو بسیار زیباتر کرده ،بازم مریم خانم همراه کار قانون رو هم برامون توضیح داد که جمع کردن چوبها برای آتش زدن درست مثل تمرکز کردن بر موضوعیه تا بهتر نتیجه بده خدایاشکرت

    مشعل چقد کارمون رو راحت کرده خدایاشکرت بخاطر ابزار مناسب ،چقد عالیه که در جهت بهبودی پردایس عزیز قدم برداشتید،رنگ اتیش چقد زیباست خدای من ،چقد این ملخه خوشرنگه و درست همرنگ طبیعته اطرافشه تا استتار کنه و توسط پرنده ها دیده نشه ای جانم که خدا حواسش به حشره ها هم‌هست خدایاشکرت

    چقد زیباست وقتی این درختها رو میندازید و یهو اتیش میگیره خدای من بیخود نیست استاد میگه به بچه ها نشونش ندید ما که بزرگتریم هم دلمون میخواد بریم اتیش روشن کنیم چه برسه به بچه ها ،خدایا چقد غروب زیباست چقد خورشید زیباست چقد نور خورشید که از وسط برگها میاد بهمون میتابه زیباست اصلا خاصیت نور عجیبه تا اخرین نقطه ی ممکن نفوذ میکنه خدایاشکرت

    استاد عزیزم واقعا همیشه وقتی اولین قدم رو برداشتی و نتیجه گرفتی دیگه تمومه دیگه فقط دوست داری بری قدم بعدی نتیجه ی بعدی و به همین ترتیب اصلا یه جورایی نه تنها انرژی انسان تموم نمیشه بلکه مضاعف میشه و برای من برای این روزهای من این قدم ها شده کنترل ذهنهام و خیلی دوست دارم همزمان که با سریال پیش میرم از نتایجمم بگم از قدمهایی که برداشتم و نتیجه گرفتم و انرژی گرفتم برای قدم بعدی ،استاد دیروز وسط نوشتن نکات سریال از همسرم تقاضایی کردم که شدیدا مخالفت کرد و من به گریه افتادم و یهو با تمام وجودم گفتم نه باید کنترل ذهن کنم ولی اینبار کنترل ذهن از دفعات قبل کمی سختتر بود یعنی کنترل میکردم یهو نجوای شیطان می اومد گریه م می اومد بازم کنترل میکردم باز نجوا ولی با تمام قدرتم تلاش میکردم گفتم بهتره برم سر ادامه ی نکته نویسیم و چند دقیقه از سریال رو که نگاه کردم بهو انگار دریچه ای جلو چشمانم بازشد انگار کسی ازم پرسید این تقاضا برای چیه؟و من دست از نوشتن برداشتم و گفتم برای فلان دلیل اون حس ازم پرسید آیا فکر نمیکنی اینها مقاومتهایی هستند که باید بشکنی و یهو انگار عرق سرد رو بدنم نشست دیدم واقعا همینطوره من این تقاضا رو به خاطر یک حس منفی دارم و دقیقا پنج ساله که من هربار که این تقاضا رو کردم دفعه ی اول با قبول نکردن همسرم مواجه شدم و بعد با دعوا و گریه جور شده و وقتی اون حس منفی رو صادقانه قبول کردم بخداوندی خدا قسم انگار یک پیچک رو کشیدم و پیچک بعدی اومد و دلیل بعدیم هویدا شد که چرااین تقاضا رو دارم و دیدم چقد پیچک به پرو پام پیچیدم خودم و تا این پیچکها رو قطع نکنم این مقاومت همسرم شکسته نمیشه و محاله رشد کنم و راحت به خواسته م برسم پس اره مو برداشتم تا این پیچکها رو قطع کنم پس کامل باز کردم اگه تقاضام قبول میشد چه شرایطی پیش می اومد حالا که تقاضا قبول نشده چه شرایطی هست و انگار پرده ای از جلو چشمم افتاد که اگر اون دو پیچک رو قطع کنم دیگه اصلا این تقاضا کاملا شکلش عوض میشه دیگه از بعد زمان و سخت گیری و استرس خارج میشه و فقط برای لذت بردن بیشتر انجام میشه همین و الان اون تقاضا اگه این نفع رو داره که منو از شرایط نادلخواهم یا همون دو دلیلم دور میکنه ولی درعوض خیلی وقتمو میگیره و از سریال عقب می مونم و نکات منفی زیادی هست که قبلا چون کنترل ذهن بلد نبودم بخاطرشون اذیت میشدم ولی چون اذیتش کمتر بود و خوشیش بیشتر بود بازم طالبش بودم و خلاصه استاد انگار هر بار اره حرکت میکرد و من میدیم مقاومتهام یکی پس از دیگری بریده میشدن و برای اینکه مطمئن بشم این پیچکها قطع شدن با تمام وجودم حاضر شدم همانطور که شما اون روز اون تپه ی شیب داری که ازش افتادید رو چندها بار دور زدید تا پیچک ترسش قطع بشه منم چندین بار با اون دلایلم روبرو بشم کنترل ذهن کنم تا مطمئن بشم اثاری از پیچک نمونده و اما برسیم به قسمت مهم قضیه بعد از اینکه این مکالمه بین من و خدام تموم شد و من تریل خودمو با تمام پیچکهای محدود کننده دیدم انگار فرکانسم بشدت بالا رفت و با تمام وجودم به دیدن بقیه ی سفرنامه پرداختم و وقتی رفتم هال با تمام وجود میدیم شیطان که عصر توانسته بود دریچه ای در روح من باز کنه همش بهم ناخنک میزد فلانی باهات حرف نمیزنه فلانی اخم کرده فلانی این کارو کرد اما من چی من تا دندان مسلح به الله اکبر بودم و حتی نمیذاشتم شیطان بتونه خودنمایی کنه انقدر قوی کنترل ذهن کردم حتی وقتی همسرم برگشت برعکس گذشته که اخم میکردم و باهاش قهر میکردم یه جوری برخورد کردم و قهقهه میزدم که تعجب کرده بود و اصلا بحث رو ادامه ندادم و اما اخر این سناریو صبح که بیدارشدم از خودم پرسیدم ببینم کنترل ذهنم چقدر قوی بوده دوباره از همسرم این تقاضا رو میکنم اگه قبول کرد که هیچی یعنی تونستم کنترل ذهن کنم و ماهیچه م قویتر شده پس راهم درسته باید بیشتر کار کنم تا قویتر بشم و اگه قبول نکرد یعنی دیروز خیلی موفق نبودم و باید بیشتر حواسمو جمع کنم و تمرین کنم و استاد شگفت زده شدم وقتی دوباره درخواست دادم و همسرم راحت قبول کرد و من همونجابه شیوه ی اون روز شما که بعد از برد تنیس تا مدتها تکرار میکردید که برنده شدید تا بیشتر از یک ساعت با خدا حرف میزدم شکرگذاری میکردم و باخودم تکرار میکردم که من کنترل ذهن کردم که من برنده شدم هزار بار به خودم گفتم کنترل ذهن کردم و کنترل ذهن رو توضیح میدادم استاد کاش میتونستم یه جایی اینو به همه ی بچه ها میگفتم که کنترل ذهن چیه چه شاه کلیدیه بخدا استاد پارسال که اول بار تو سفر به دور امریکا فهمیدم باید به نکات مثبت توجه کنم انگار وارد یه دنیای دیگه شده بودم و نمیدونستم چطوری تو کامنتهام بنویسم تا همه ی بچه ها بفهمن ولی بعدش به مرحله ی دوم رسیدم که اعراض از ناخواسته بود و اصلا برام مقدور نبود همش میشنیدم شما میگفتید اعراض کنید ولی اصلا بقیه شو درک نمیکردم تا امسال که از زبان مریم خانم همین اعراض رو تحت عنوان کنترل ذهن شنیدم چون دقیقا یک چیزن با دو اسم مختلف ولی وقتی مریم جان گفت در هر اتفاقی کنترل ذهن کنی اون اتفاق به نفعت تموم میشه و من فهمیدم چرا با اعراض مشکل داشتم چون فکر میکردم خیلی سخته و من باید مثلا چندین ماه اعراض کنم و از حقم بگذرم تا بلاخره تغییری حاصل بشه و کلا مفهموم اعراض رو زیاد درک نکرده بودم فکرمیکرم بیشتر عملیه یعنی من واکنش نشون ندم اصلا درک نمیکردم اول ذهنیه وقتی ذهنی اعراض کنی صددرصد عملی هم اعراض میکنی ولی وقتی مریم جان گفتن همون اتفاق به نفعت تموم میشه انگار زمان بین عمل تا نتیجه خیلی کوتاه شد خیلی خیلی کوتاه که من میتونستم منتطر نتیجه باشم و وقتی بهش عمل کردم و نتیجه دیدم شگفت زده شدم و هرچی بیشتر پیش میرم قوی تر میشه یعنی برگشتن همسرم از نظرش رو فقط من میدونم چقد مهمه و الان دوست دارم به همه ی بچه های سایت بگم کنترل ذهن شاه کلیده ورود به گنج علی بابا ست کنترل ذهن همون سر نخیه که به گوله ی کاموا میرسه کنترل ذهن برای من مقدس ترین اموزشی بوده که در تمام عمرم یاد گرفتم و بعد اسم توجه به نکات مثبت عوض شد اینبار هم مریم خانم از کلمات جادویی دیگری استفاده کرد قانون تحسین کردن که درست همان توجه به نکات مثبته ولی وقتی گفتن کافیه چیزیو تحسین کنی تا در زندگیت هویدا بشه من به یکباره صعود کردم به یکباره هزاران تکه ی پازل در جلو چشمانم کنار هم قرار گرفت اصلا انگار درک جدیدی از قانون جدب و قانون تجسم پیدا کردم و اینبار یاد گرفتم اول باید تحسین کنم اول باید هرآنچه رو دارم تحسین کنم با عشق و لذت چون باور دارم داشته م ارتقا پیدا میکنه یعنی اگر داشته ام یک هزارم خواسته م هم نیست اشکالی نداره باید باید اون داشته رو بزرگ وبا ارزش ببینم و با احساس خوب تحسینش کنم چون عین گلی که بهش برسی رشد میکنه اون داشته ی کوچک رشد میکنه و به خواسته م تبدیل میشه و بعد باید تجسم کنم و بازم شکرگذاری کنم و بازم باید تجسمم رو در بیرون پیدا کنم و تحسینش کنم و براش شکرگذاری کنم و صاحبشو تحسین کنم تا اون خواسته م هویدا بشه و بااین درک تازه م از قوانین بخدا انگار در اسمانها هستم ،استاد همچنان که شما میگید توی قانون توجه به نکات مثبت از روش خارپشتی استفاده می کنید من از کنترل ذهن مثل یک خارپشت استفاده میکنم و در کنارش از هیچ تحسینی فرو گذار نمیکنم و انقد خوشحالم که حد نداره دیگه بماند چه کنترل ذهنهای کوچکی امروز کردم و همه خیر شدن در کمترین زمان استاد میدونم حال این لحظه مو درک می کنید چون وقتی میگید به محض عمل همون شب نتیجه رو میبینید و من نمیدیدم چون کامل نبودم ولی الان انقد زود نتیجه رو میبینم که شکه میشم چقد هیجان زده م اصلا اولین باره استاد نه تنها از مشکلاتم فرار نمیکنم بلکه مثل شما دارم از سوراخ سمبه ها مشکلاتم رو میشکم بیرون و فقط و فقط با کنترل ذهن در وهله اول و تحسین در وهله ی دوم حلشون میکنم بخدا استاد با تمام وجود خودمو مجهز به الله اکبر میبینم نمیشینم تا جهان برام باکسی که باهاش مشکل دارم دعوایی راه بندازه تا من کنترل ذهن کنم و اوضاع به نفعم تموم بشه و مشکل حل بشه بلکه خودم اگاهانه میرم پیش اون شخص و هرکاری کرد میخندم کنترل ذهن میکنم ازش کلامی و تو دلم تعریف میکنم و نه تنها مثل گذشته خودمو بدبخت نمیدونم که باید رفتار نادرست بقیه رو تحمل کنم بلکه خودمو انقد بزرگ می بینم که دارم خودم گندهایی که با فرکانس پایین زدم رو پاک میکنم دارم دونه دونه پیچکها رو قطع میکنم پیچکی که دوست نداشت اون شخص رو ببینه و هر جا بود نمیرفتم و کلی استرس به خودم میدادم تا خودمو با اون هماهنگ کنم نبینمش الان دارم اگاهانه قطعش میکنم چون تا زمانی که این پیچک باشه این شخص هست ،منی که همیشه منتظر محبت همسرم بودم و چون ازش محبت کلامی ندیده بودم از محبتهای خودم دست برداشته بودم با احساس واقعا بد و دیگه خیلی مقاومت داشتم برای ابراز علاقه بهش خودم پیش قدم شدم تا این مقاومتم از بین بره براش پیام عاشقانه میدم حضوری بهش محبت میکنم و از لفظ زیبای عاشقتم استفاده میکنم و اجازه نمیدنم شیطان کوچکترین رخنه ای در احساسم بکنه و مدام همسرمو تحسین میکنم و ایمان دارم این ابراز احساسات با احساس خوب بدون توقع بدون نگرانی همراه با کنترل ذهن بلاخره زیباترین نتیجه رو میده که لابلای همین کامنتها از اونم مینویسم استاد حالا میفهمم چطور همه ی ناخواسته هامو ببینم و از مقاومتم در مقابلش دست بکشم و وارد این ترس بشم تا پیچکش قطع بشه و این مشکل عین این درختها اتیش زده بشه و پودر بشه بره و مطمئنم منی که تو این چند قدم انقد زندگیم عوض شد به قول شما اگه توی یک سال هرروز کنترل ذهن کنم بعد یکسال دیگه به کجا میرسم وای استاد حتی تصورشم شیرینه تمام قلبم میگه این ادمی که الان داره تو فایلهای رایگانتون کامنت میذاره سال دیگه اون موقع تو دوره هاتونه بقران ،خدای من استاد اگه بخوام بنویسم تا خود صبح میتونم از خوبیهای کنترل ذهن بنویسم انقدر که شگفت انگیزه ولی بجاش فقط اینو میگم خدایا در برابرت سر تعظیم فرود میارم با تک تک سلولهام خدایاشکرت

    این پردایس پاک و تمیز و زیبا حلالتون ،خدای من هربار افتاب لای درختها رو میبینم پرواز میکنم ،این درخت خشکه هم سوخته یعنی یه اتیش ضعیف یه تمرین ضعیف هم بلاخره باور رو پودر میکنه چه برسه به تمرینهای قوی خدایاشکرت

    واقعا روز پر برکتی بود هم برای شما هم برای من ،خدایا چقد این دریاچه ی ابهای نقره ای زیباست چقد این ساحل کوچک این کلبه ی چوبیه روی اب زیباست چقد این ابرنازک و اون رد هواپیما زیباست اگه صدها ساعت بشینم همین تکه رو نگاه کنم از تحسین کردنش خسته نمیشم خدایاشکرت

    سپاس گذارم مریم بانو که این فایل رو برامون تهیه کردید

    از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: