دیدگاه زیبا و تأثیرگزار زلیخا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
به نام خداوند توانا، خداوند قدرتمند و شکست ناپذیر
سلام به همه ی عزیزان در این بهشت الهی
من تحسین می کنم این نگاه زیبابین استاد رو، که اینقدر از ته قلبش از دست پخت و دیزاین غذای مریم جان تشکر میکنه و سپاسگزاره… و علاوه بر اون از پخت و تجربه ی غذاهای جدید استقبال می کنه…
چقدر زیباست که همسر گوشی به دست بگیره و از غذای خوش طرح و رنگ و خوش طعمی که خانومش درست کرده، فیلم بگیره و اینطوری تعریف و تمجید کنه…
من تحسین می کنم مریم عزیز رو، که اینقدر با خودشون در صلح هستند که با اینکه اینکارهارو انجام میدن، بازخوردی چنان عاشقانه و دلچسب دریافت میکنن، و این نتیجه یِ جدی گرفتن قانون و عمل کردن به آن هاست… چون خیلی ها هستند که اون ها هم دستپخت خیلی خوبی دارن، سلیقه ی خوبی دارن، اون ها هم دیزاین خوبی می کنن، ولی این طور که استاد سپاسگزاری می کنن هربار، بازخورد نمی گیرند. پس علاوه بر افزایش مهارتمون توی هرکاری، خیلی مهمه به خودباوری هم برسیم، خودمون برای خودمون و کارمون ارزش قائل باشیم تا جهان هم همونو بهمون بازخورد بده…
از همون لحظه ی که مریم جان در مورد پروژه ی جدید شروع به صحبت کردند، گفتم بازم پروژه؟ بازم بهبود؟ بازم راحت تر کردن کارها و فراهم کردن نیازها؟ بعد از دیدن 220 قسمت از همین سریال فقط، دیدن 220 پروژه و بهبود، دیدن 220 حرکت کردن ها، من نگاهم جور دیگه ای داره میشه! وقتی تا این حد (220 قسمت) داره تکرار میشه و میبینم، نگاه منو به زندگی تغییر میده. هم در کل به زندگی و هم به زندگی پولداری. (وجود من به کلمه ی ثروتمندی کمتر مقاومت نشون میده ولی به کلمه ی پول و پولداری بیشتر مقاومت داره، به همین دلیل از کلمه ی پولداری استفاده می کنم، ولی خواسته ی من ثروتمندی در تمام جنبه های زندگی است)
توی این قسمت درک کردم که چقدر زندگی پولداری متفاوت از چیزیه که تا به حال درک کرده بودم، زندگی پولداری به این معنا نیست که از صبح تا شب بخوری و بخوابی و بگردی و دست به سیاه و سفید نزنی، نه زندگی پولداری یعنی بخوری و بخوابی و بگردی و مسائلت رو با لذت بیشتری حل کنی.
زندگی پولداری یعنی وقتی به یک مسأله برخورد می کنی، مثلا جاکفشیت کوچیکه، نگران خرید ابزار و وسایل برای حل مسئله و ساخت یک جاکفشی بزرگتر نیستی…
زندگی پولداری یعنی نگران نبودن، یعنی غصه دار نبودن، یعنی در حزن نماندن، یعنی کافر و ناشکر نبودن (مثلا بخاطر کوچک بودن جاکفشی)، زندگی پولداری یعنی خیال راحت برای اینکه قادریم جاکفشی بسازیم، یعنی خوشحالیم قراره بازم چیز جدید خلق کنیم، یعنی میسازیم و میبینیم و لذت میبریم و شکر می کنیم، آره زندگی پولداری یعنی شکرگزار بودن…
زندگی پولداری یعنی بیشتر مشتاق میشی مسئله حل کنی، هم فرصت کافی داری، هم ذهنت درگیر مشکلات مالی نیست و هم ابزار و امکانات کافی داری…
زندگی پولداری یعنی ساخت بیشتر عزت نفس و اعتماد به نفس در عمل…
زندگی پولداری یعنی این فرصت رو داری تا خوب زندگی کنی و دنیارو جای بهتری برای زندگی کنی… یعنی یک دنیا در زندگی دیگران تاثیر مثبت بزاری…
زندگی پولداری یعنی تحمل نکردن، همون عیب نداره گفتن ها (که توی کامنت قبلیم نوشته بودم، پاشنه ی آشیلم) اگه جای مناسب برای کفش ها ندارید، نمیگید عیب نداره، تحمل نمی کنید این وضعیت رو، اینکه یجوری بالاخره با فشار کفش هارو جا بدید! و این موضوع شاید در اینجا کوچیک به نظر بیاد، ولی از یک نگاه ریشه ای شکل می گیره! و بارها در همه چیز تکرار میشه (افعال مضارع در قران) اینکه شما سعی می کنید چیزی رو تحمل نکنید، براش راه حل بدید و نعمت و قدرت الهی به نام پول، به کمکتون میاد برای رسیدن به خواسته تون! همین تحمل نکردن ها، یعنی ارزش قائل شدن به خواسته هاتون، ارزش قائل شدن به خودتون، به نیازهاتون!
غیر از بحث پول، اصلا چقدر میشه متفاوت زندگی کرد، من الان بعد از 220 قسمت و 220 بار تکرار این کارها، تازه تازه دارم درک می کنم که چقدر میشه متفاوت و بهتر زندگی کرد دونفر آدم، از بودن در کنار هم این همه مدت لذت میبرن، در و تخته جوره، با هم هماهنگ هستن، از بودن در کنار هم، از کمک به همدیگه، از گذران لحظات و زندگی کردن باهم دیگه، نهایت لذت رو میبرن، دونفر آدم که اینقدر کارهای خوب و مفید دارن، اینقدر که برای بهبود بیزینسشون، برای بهبود شخصیتشون، برای تجربه های بیشترشون توی همه ی جنبه ها، اینقدر کار دارن، که روزها و هفته ها و ماه ها توی پرادایس دارن رضایتمندانه زندگی میکنن. اینطور نیست که حوصله شون سربره از بیکاری، یا کسل کننده نباشه زندگی، چقدر این سبک زندگی زیباست، چقدر شدنیه، چیزی در این سریال دارم میبینم و درک می کنم که تا به حال ندیدم و ذره ای درک و آگاهی بهش نداشتم، چقدر زیبا و الهیه…
اینکه قبل از شروع به کار توی برگه اینقدر زیبا و با جزئیات طرح میکشید و تحلیل می کنید تا موقع نجاری بهترین کیفیت رو در راحت ترین حالت پیاده کنید، خیلی عالیه، اون موقع که خودم برنامه نویسی می کردم، یکی دو روز با جزئیات پروژه رو تحلیل می کردم و توی برگه پیاده می کردم، بانک های اطلاعاتی، جداول و فیلد ها، صفحات و … این بخش کار خیلی برام لذت بخش بود…
چقدر شیرینه که بعد از کلاس تئوری، وارد کارگاه عملی بشیم، چقدر لذت بخشه عمل کردن ها، چند روز پیش در مورد مدرسه ای که ایلان ماسک برای پسرانش راه اندازی کرده میخوندم، که بیشتر کلاس هاش عملی هستش! و بچه ها خودشون ذوق دارن برن مدرسه! و توی این قسمت وقتی تصویر وارد کارگاه شد، احساس کردم توی کلاس درس هستم که وارد بخش عملی شدیم! سپاسگزارم ازتون! و بازهم تحسین می کنم برکتی به نام پول رو، که با اومدنش و حضورش می تونیم چنین کارگاه عملی و مجهزی رو راه اندازی کنیم، میتونیم مثل ایلان ماسک مدرسه ی مجهز و طبق اصولی که خودمون درک کردیم راه اندازی کنیم! این نعمتِ پول، اینقدر این حرکت کردن ها و کارهای عملی رو لذت بخش می کنه، که بیشتر عطش ادامه دادن داریم! بیشتر مشتاق میشیم که بازهم مسائل رو حل کنیم، و بخواهیم تجربه های بیشتری داشته باشیم…(چون در نبود ابزار یا نبود پول برای خریدش، کار سخت میشه و دیگه میل به ادامه دادن در آدم فروکش میکنه، چون رنجِ کار بیشتر از لذتِ کار میشه)
پروردگارا پول و ثروتی که در زندگی انسان خلق کردی، چیزی جز نعمت و رحمت تو نیست، و منو ببخش و بیامرز که یک عمر نگاه بد به پول داشتم و با این کار به خودم ظلم کردم…
وقتی استاد داشتند میخ هارو با اون دستگاه آبی میزدن، خیلی برام خوشایند بود، مثل بازی می مونه، مثل تفنگ بازی، خیلی جالبه
قبل از اینکه در مورد دستگاه و فنس برقی بنویسم، درمورد مصرف برق، چند روز پیش در مورد باورفراوانی به موضوعی هدایت شدم، و بیشتر درموردش خوندم، اینکه توی آلمان هزینه ی برق مصرفی منفی میاد، یعنی به ازای برق مصرفیت نه تنها ازت پول نمیگیرن، بلکه بهت پول پرداخت می کنن، حالا به هردلیلی که هست، یا چه مدتی بوده یا هست، نکته اش اینجا بود برام که جور دیگه ای هم میشه زندگی کرد، شکل متفاوت تر از چیزی که تا به حال در دنیای خودساخته مون تجربه کردیم! دوست داشتم برای یادآوری اینجا بنویسم. که یک نقطه ای در این دنیای پهناور خداوند، نه تنها نیازی به صرفه جویی در مصرف برق و این صحبت ها نیست، بلکه فراوانی هست و برای مصرفت بهت پول میدن! چقدر این دنیا متنوع هستش! چقدر فراوانی در همه چیز هست…
وای خدا من عاشق فصل پاییزم، زمین کمی سبزه و برگ های خوش رنگ زرد و قهوه ای خشک روی زمین روی چمن های سبز ریخته! چقدر صدای دلنوازی داره این خش خش برگ ها، این رنگ زیبای الهی، این خنکی و سوز کم پاییز که من عاشقشم!
چقدر عالی شده این محیط به این بزرگی و کافی ای رو برای چرخیدن مرغ و خروس ها فنس کشی کردید، هم مسأله تخم گذاریشون توی هر سوراخ سمبه ای تخم میزاشتن رو حل می کنه (که خودش موش و مار جمع می کنه) هم از لحاظ ایمنی شون برای زنده موندنشون، هم مرغ و خروس ها راضی و خوشحال هستند که میتونن بگردن و اونطوری پرواز کنن
استاد عزیز و الهی، و خانم شایسته ی لطیف و گرامی، چقدر این مستندها برامون درس داره، اصلا فکر می کنم بخاطر اینهمه قسمت های زیادش هستش که تا این حد تاثیرگذار شده، اینکه برای مدت های طولانی زندگی شخصی که اینقدر خوب به قانون عمل می کنه رو میبینیم! وای استاد، چقدر بزرگمرد هستید شما، شما برای خودتون یکسری درک ها از قانون رسیدید و ثروتمند شدید، اصلا و ابدا وظیفه ی شما نبود که اینهمه زحمت بکشید و این همه مستند علاوه بر فایل های آموزشی تهیه کنید، اونم مستندهایی که در ازاش پولی پرداخت نمیشه! برای این لطفتون سپاسگزارم، از خدا سپاسگزارم که عشق به این فعالیت هارو در وجود شما به راه انداخته و بازهم از شما و خانم شایسته ی بزرگوار سپاسگزارم که به صدای خداوند در وجودتون گوش فرا دادید و نتیجه اش اینقدر عالی شده…
چقدر زیبا توی این سریال ها بهمون یاد میدید قدرت بی انتهای خداوند رو، قدرت خواسته ی انسان و هدایت های خداوند رو، اینکه میشه خدا و خرمارو باهم داشت، میشه هم مرغ و خروس و حیوانات داشت و هم میشه ماه ها به سفر و گردش رفت!
چقدر جاکفشیتون قشنگ و کاربردی شده، مبارکتون باشه، هم تمیز ساخته شده، هم رنگش که تیره و روشن بود، خیلی عالی شده، هم چیزی که همه دوست داریم، جا برای کفش ها زیاده! مبارکتون باشه، برای درش: اگه در نباشه، برداشتن و گذاشتن کفش هم راحت تره، ولی ممکنه بعدا نیاز بشه، البته میتونید به جای درب چوبیِ بازشو، از کاور پلاستیکی مغناطیسی استفاده کنید، یا طوری یا درب مغناطیسی سرچ کنید میاره مدلش رو، هم جلوی ورود باران و موجودات رو به داخل جاکفشی میگیره، و هم برداشتن و گذاشتن کفش راحت تر از دری هستش که باز و بسته بشه!
خیلی خوش گذشت بهم…ممنونم… تا قسمت بعدی خدانگهدار و هدایتگر همه مون باشه به زیبایی ها و نعمت ها….
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD349MB22 دقیقه
سلام خدمت اساتید عزیزم
سلام به دوستان خوبم
این فایل، فایل نشانه دیروز من بود اما چون دیروز وقت نکردم که کامنتشو بنویسم امروز مینویسمش …
من مدتیه که چند تا کار که قبلا توی برنامه های زندگیم نبوده رو شروع کردم و اضافه شدن به کارهایی که دارم انجامشون میدم:
رفتن به باشگاه (یوگا) که 1 یا 2 جلسه در هفته میرم
یادگیری یه زبان جدید که 1 بار در هفته است
یه دوره تخصصی جدید که ربطی به رشته خودم نداره اما ازش خوشم اومده…
یه سری کارهای هنری رو هم توی وقتای آزادم یا وقتی دارم به فایلهای دوره های استاد گوش میدم، انجام میدم….
سایت و دوره های استاد هم که جز برنامه های روزانه ام هستن.
این کارهایی که اسم بردم همشون کارهایی هستن که من دوستشون دارم و از انجام دادنشون لذت میبرم اما در گذشته هیچوقت امتحانشون نکرده بودم. البته کارهای هنری رو قبلا گاهی تست میکردم ولی توی همون مراحل اول متوقف میشد، که این دفعه با کمک دوره حل مسائل خیلی جلوتر از دفعات قبل رفته و این بابت خیلی خوشحالم.
یکی از انگیزه های من برای انجام این کارها اینه که به خواسته واقعی قلبم و اون چیزی که بهش علاقه دارم هدایت بشم که قبلا هم توی یکی از کامنتهام درموردش نوشتم.
حالا در این میون، یکی از مسائلی که گاهی توی ذهنم میاد اینه که نکنه دارم تمرکزم رو پراکنده میکنم و اینجوری به نتیجه نمیرسم و باید از بین این کارها یه کار اصلی رو انتخاب کنم و تمرکزم رو روی اون بگذارم؟
حالا چند وقت بود که وقتی دوباره این فکر میومد توی ذهنم، به خودم میگفتم فرض میکنم دوباره داره میرم دانشگاه و اینا هم واحدهای درسی من هستن. با این تفاوت که درسهام رو خودم از بین میلیونها انتخابی که میتونم داشته باشم، انتخاب کردم. و حتی اینکه هر کدوم چند واحد باشه و در هفته چند بار برگزار بشه، بسته به مهم بودنشون برای خودمه و اینو هم خودم تعیین میکنم….
خلاصه چند روز پیش که دوباره این فکر اومد توی ذهنم و منم همون جواب بالا رو داشتم با خودم مرور میکردم، یادم اومد که چند روز قبلش یه ویدئو توی اینستاگرام دیدم که یه خانمی با ایلان ماسک مصاحبه میکرد و در مورد مدرسه بچه هاش پرسید و اون گفت که بچه هاش همراه چندتا بچه دیگه (درست یادم نیست انگار حدود 15-16 نفر میشدن) میرن به مدرسه ای که خود ماسک براشون تاسیس کرده و درسهاش و سیستم کلاسهاش با مدارس عادی فرق میکنه. مثلا بچه ها بر اساس گرید جدا نمیشن و همه توی یه کلاس میشینن.
و درمورد درسها هم گفت که بعضی ها زبان دوست دارن، بعضی ها ریاضی، بعضیا موزیک و افراد قابلیتهای متفاوتی دارن درنتیجه باید آموزش متناسب با این ویژگی ها باشه و اینجوری منطقی تره. و گفت که مهمه که فرایند حل مسئله یاد داده بشه (Teach problem solving)
جالبه که وقتی مجری پرسید: بچه هات تا کی به این مدرسه خواهد رفت؟ ماسک گفت نمیدونم بعدا چی میشه. فعلا که دوستش دارن و این نشونه خوبیه. گفت: برای من مدرسه رفتن شکنجه بود ولی بچه هام میگن که تعطیلاتشون (که مدرسه نمیرن) طولانیه!
خلاصه اینجا بود که یه دفعه به خودم گفتم خوب منم دارم همین کارو میکنم. من سالهاست اونقدر علایقم رو نادیده گرفتم که الان حتی نمیدونم به چی علاقه دارم و اینجوری دارم به خودم اجازه میدم که خودم رو کشف کنم… علاقه هامو کشف کنم… اجازه بدم اون انرژیی که در درون من هست توی اون مسیری که دوست داره جاری بشه.
خوب من از انجام تمام این کارها دارم لذت میبرم و تا زمانیکه دارم لذت میبرم پس توی مسیر درست هستم.
حالا دیروز وقتی داشتم متن فایل نشانه ام رو میخوندم، خیلی برام جالب بود که درست در همون روزایی که من به چنین چیزی فکر کردم، توی متن فایل نوشته بود:
چند روز پیش در مورد مدرسه ای که ایلان ماسک برای پسرانش راه اندازی کرده میخوندم، که بیشتر کلاس هاش عملی هستش! و بچه ها خودشون ذوق دارن برن مدرسه!
البته جملات کلیدیه دیگه ای هم توی فایل بود ولی این جمله خیلی برای من بُلد بود. انگار خدا تمام مدت پشت سرم ایستاده بود و توی این لحظه دستشو گذاشت روی شونه مو یک فشار کوچولو داد که یعنی من پشتتم، ادامه بده…
خدایا شکرت
خدایا شکرت برای این آگاهیها
برای قوانین بدون تغییرت
خدایا شکرت که هدایتم کردی به سمت این آگاهیها
من رو در این مسیر ثابت قدم بگردان