سریال زندگی در بهشت | قسمت 227

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار محمدعلی عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام خدمت استاد عزیزم

سلام خدمت خانم شایسته مهربان

و سلام خدمت دوستان زندگی در بهشت

الهی شکرت که امروز هم لیاقت حضور در این بهشت را دارم ،لیاقت نوشتن در این سایت که خودش نوعی سپاسگزاری کردن از خداوند و استاد عزیزم و خانم شایسته و آقا ابراهیم و خانم فرهادی هست که با عشق برای من و امثال من زحمت میکشند و بهترین سایت دنیا را آماده و بروز می‌کنند تا ما بتوانیم از آگاهی های این سایت استفاده کنیم

و در حد امکان زندگی بهتری برای خودمان خلق کنیم

سپاسگزارم

استاد جانم خدا قوت ،مثل همیشه پر انرژی و با عشق دارید برای این پارادایس زیبا وقت میزارید

نوش جانتون این همه زیبایی و خوشبختی

خواهر جانم ،همون لحظه که گفتی دوستانی که از روز اول زندگی در بهشت با ما بودن بیان و از تغییرات بگن

یه چیزی درونم شعله ور شد که محمد پاشو و دست بکار شو و از روزهایی که با این زندگی در بهشت با این عزیزان بهترین لحظات را تجربه کردی بنویس

استاد جان من خیلی از روزها پا به پای شما تو این بهشت قدم زدم ،خندیدم ،اشک شوق ریختم ،قدم زدم ،قایق سواری کردم ،رفتم تو دل این جنگل ساعتها نشستم ،از زوایای مختلف طلوع و غروب خورشید را دیدم

از اون طرف دریاچه صدای شادی و شوخی های شما را با خانم شایسته عزیزم شنیدم و لبخند زدم

با خدا حرف زدم و سپاسگزاری کردم و این نوع و سبک زندگی را از الله یکتا خواستم

خدایا خودت ذهنم را باز کن

آره یادش بخیر اومدید پارادایس

شروع کردید به زیبا سازی هر چه بیشتر این بهشت

۱ نرده های اطراف خونه را برداشتید

۲پنجره های خونه را جدید کردید

۳ریسه چراغ زدید به دیوارهای بیرون خونه

۴..کلی تغییرات تو سیستم برق انجام دادید

۵.خواهر جانم هر بار کلی دکوراسیون خونه را جابه جا کرد و زیبا تر شد

۶..نور افکن بزرگ زدید کنار پله پشت خونه

۷..حتی پله داخل آب هم جا به جا شد

۸..سایه بان محکم کاری شد

۹..تمساح دریاچه نابود شد

۱۰..برای لاک پشت ها تله گذاشتید

۱۱..دوش حمام تو هوای آزاد با ویو طبیعی

۱۲..بعد استخر و جکوزی سفارش دادید

۱۳.خواهر جانم دکوراسیون داخل آشپزخانه را کلی تغییر داد به کمک لری عزیز ..فضا سازی بهتر

۱۴.سینک ظرفشویی عوض شد

۱۵..تخت خواب ۲بار تعویض شد

۱۶..چیدمان مبلها،قالی ها ،عوض شد

۱۷..آینه بزرگ و عالی نصب شد

۱۸..داخل خونه کلی نور پردازی خوشکل و رنگارنگ شد

۱۹..شروع به هرس کاری جنگل کردید

۲۰..تریل زدید در حد لالیگا

۲۱.دور تا دور دریاچه پاکسازی شد

از کندن درخت با ماشین ،تا بریدن با قیچی ،و ادامه دادن تکاملی با آره خفن

۲۲..آتیش زدن شاخ برگهای بریده شده

۲۳,..استفاده از آتیش برای پاکسازی جنگل پای پلیس و اخطار گرفتن هم پیش اومد

۲۴..از خاموش کردن آتیش با بطری پلاستیکی ،با کفشهای خفن اصل ،با بیل ،با آب ،با

وزش هدایتی باد توسط خداوند مهربان

کفش های سوخته شده ،پاهای سیاه شده

یادش بخیر ،،حتی اون روزهای اولی که استاد شروع به تریل کرد

۲۵..ایده ساختن و نصب فایر پیت که یکی از عشقهای من هست آتیش تو دل جنگل ،شب و آتیش

پیاز چال های معروف خانم شایسته عزیزم

۲۶..ایده نابود کردن پشه های اطراف خونه با اون وسیله که بوی بدی میداد

۲۷..پاکسازی واژه بین بردن مورچه های معروف با اون نیشهای خفن

۲۸..ایده بریدن درخت‌ها ،برش دادن ،تیکه کردن برای آتیش

۲۹..یا خدا خریدن کلی وسیله و ابزار خفن از قیچی ،اره ،تبر برقی ،پیچ ،مهره ،دریل ،چکش ،میخکوب ،کلس دستگاه برش چوب ،و……

خود این وسایلی که خریده شد دریایی از فراوانی نعمت و ثروت بود

۳۰..خریدن اولین مرغذ،خروس ،اردک ۳۱..احداث اولین خونه با فنس

۳۲ایده اولیه خونه کوچیک برای مرغ خروس ها که به تازگی خروس ها و بوقلمون دارن اونجا زندگی میکنند

۳۳..چندین چند بار جا به جا کردن خونه مرغ ها

۳۴..ایده خریدن شاب پیش ساخته

و نصب کردن اون تو محیط

۳۵..نصب شیر آب ،برق برای شاب۳۶

تعمیر و تعویض پمپ آب ،بیرون کشیدن پمپ آب توسط اون فرد به ظاهر بد اخلاق که بازم استاد جانم و خانم شایسته بهترین وجه اون آدم بیرون کشیدن یادتون هست مربا و عسل آورد براتون

۳۷..آقای لری مهربان و وفادار هم که همیشه همه جا بود و هست خدایا شکرت

۳۸..ایده ساختن چیکن برای مرغها یکم بزرگتر ،چرخ دار و متحرک

۳۹..درب برقی گذاشتن برای خونه مرغها

۴۰..ایده جوجه کشی ،خرید کلی تخم مرغ از نژاد های مختلف

۴۱..خریدن کلی جوجه ۱روزه مرغ ،بوقلمون..سفارش های اینترنتی و خرید جوجه با نژاد مختلف و انتخاب جنسیت

۴۲…رفتن استاد عزیزم پیش اون دوستی که هم کلانتر بود ،هم مزرعه دار

هم کشیش ..یادش بخیر

۴۳..خانم شایسته عشق هم با لذت کلی تجربه جوجه کشی تو اون شب‌های بارانی ،تنها تجربه کرد

۴۴..خواهر جان عشقم تونست کلی بر ترس هاش غلبه کنه ،تکاملی تو تاریکی رفت و خدا را شکر الان تو دل تاریکی می‌تونه تو این جنگل تا درب اصلی پارادایس تو دل شب پیاده بره

۴۵..ای جانم موتور سواری خانم شایسته

که بازم آهسته و آهسته تونست یاد بگیره

۴۶..استاد عزیزم تونست به مدت طولانی با هدایت الهی کلی وزن کم کنه

و مدتها فقط غذاهای سبزیجاتی نوش جان کرد

۴۷..ایده ساختن چیکن بزرگ

۴۸..خریدن طاووس

۴۹..ایده نصب اون چادر بزرگه که برای مدتی

کارگاه نجاری بود

۵۰..ایده فوق‌العاده کارگاه بزرگ

که خودش کلی تجربه عالی به همراه داشت

از شروع خاک برداری ،بتن ریزی کف ،شناژ ،شیب بندی ،تا نصب سوله ،نصب دیوارها ،بتن ریزی اطراف کارگاه

۵۱..ترمیم شکاف های زمین بعد از باران کنار کارگاه ،بواسطه شدت آبی که از بالای سقف می‌ریخت روی زمین

۵۲..ایده چمن کاری زمین

۵۳..کلی خرید محصولات ،غذاهای دام ،

انواع کود ها و بذر گیاه

۵۴..درگیر شدن با کیودی

۵۵..آتیش زدن مخروطی درخت های فرسوده

۵۶..جا به جایی هر دفعه چیکن برای

ریختن کود مرغها در مناطق مختلف زمین

۵۷..باران ها و طوفانهای سیل آسا ،یادش بخیر تا لب به لب خونه آب اومد

دریاچه سرریز شد

و جالب اون که بعد از ۲سال تازه اون قسمت خروجی آب را کنار دریاچه پیدا کردید

۵۸..ایده خریدن تراکتور

۵۹..ایده خریدن تانکر سوخت

۶۰..گیر کردن تراکتور تو زمین روزهای اول و بیرون کشیدن

۶۱..تمیز کاری اطراف اون شاب قدیمی

و پیدا کردن استخوان های گوسفند ها

۶۲..تو پاکسازی جنگل اطراف دریاچه

خونه سگ آبی را دیدیم

۶۳..دیدن آهو تو پارادایس توسط خانم شایسته عزیز

۶۴..خریدن اون تنور پیتزا پز عالی و تجربه درست کردن غذاهای خوشمزه

از آوردن تا نصب تنور روی میز کنار دریاچه

۶۵..نشست کردن میز بواسطه سنگینی تنور پیتزا

۶۶..پیدا کردن لونه پاک مهاجر پایین راهرو خونه ،بریدن چوبها و بیرون کشیدن تخم ها

۶۷..افتادن جت اسکی با یدک کش داخل آب ،استاد جانم با اون مهارت عالی رفت زیر آب و طناب بست و بیرون کشید

۶۸..هرس کاری زمین با تراکتور و اون دستگاه خفن که بهش وصل هست

۶۹..طبقه بندی کردن داخل کارگاه و فضا سازی عالی برای چیدمان وسایل

۷۰..نصب لاستیکی برای پایین درب های کارگاه که آب باران داخل نیاد

۷۱.. افتادن درون بچه چند بار داخل جنگل و دفعه آخر سقوط داخل دریاچه

۷۲..بعد از مدتها استاد لباس غواصی پوشید کلی تجربه کسب کرد

۷۳.بازم غلبه بر ترس های خانم شایسته عزیزم شنا کردن تو دریاچه

۷۴..جت اسکی سواری خانم شایسته به تنهایی

۷۵..ایده نصب لونه مخصوص برای تخم گذاری مرغها به چیکن بزرگه

۷۶..افتادن زنجیر اره برقی ،و یادگیری اصول نصب زنجیر ،سرویس کاری اره برقی

۷۷..کشتن مار

۷۸..نور پردازی خفن جدید برای محیط جلو خونه که شب را مثل روز روشن می‌کنه

پروژکتور های بزرگ و هیولا ۳ طرف ورودی

۷۹..هرس کردن درخت‌های کاج اطراف دریاچه

۸۰..خریدن دوباره گوسفند و بز

۸۱..نصب فنس های الکترونیکی

۸۲..جوجه کشی،از تخم مرغ های اصل پارادایس چه با دستگاه ،چه توسط مرغ های کرچ شده

۸۳..تولید کلی جوجه اصل پارادایس

۸۴..درست کردن محوطه جدید برای مامان مرغی ،مامان هلالی و جوجه ها

۸۵..توری کشیدن روی این محوطه

۸۶..شکار شدن داک توسط پرنده و خراب شدن توری

۸۷..ایده هرس کاری محیط توسط بزها

۸۸..نصب فنس در ابعاد بزرگ

۸۹..ایده ساختن مزرعه برای خانم شایسته

۹۰..صفر تا صد ساختن مزرعه ،از خرید چوب ،تا ساختن

۹۱..آشنایی با کلی وسایل جدید نجاری

۹۲..بالا رفتن مهارت و سریعتر انجام دادن کارهای تجاری برای مزرعه

۹۳..,رنگ کاری چوپ ها

۹۴..ایده خراطی استاد ،ساختن وسایل چوبی

۹۵..دیدن هزاران ساعت فیلم آموزشی در زمینه های مختلف برای زندگی در این محیط روستایی و صد البته که همش سود بود سود

۹۶..چیدمان کل وسایل ،از آوری تا تراکتور ،موتورها ،جت اسکی ،و….داخل کارگاه

۹۷..جا به جایی چیکن ها با پای پیاده استاد میبرد تا اونطرف دریاچه ،

برگشتن بوقلمون ها و اون شیوه غذا دادن تا استاد و خانم شایسته بتوانند سریع برگردند سمت خونه

حتی یه مدتی با جت اسکی از روی دریاچه تردد میکردن

۹۸..قطع کردن دانه اماده مرغ و خروس ها ،و اینکه تکاملی یاد گرفتن از محیط طبیعی تغذیه کنند

۹۹..نصب سیستم آبرسانی بار ها و بار ها به اشکال مختلف و هی بروز تر شد

۱۰۰..نصب چادر بزرگ بر روی چیکن تراکتور برای در امان ماندن مرغها در برابر باران ها

۱۰۱..نصب چتری برای جمع آوری فضولات مرغها و جلوگیری از کثیف کاری روی هم دیگه

۱۰۲..افتادن چکش تو قسمت‌های اول تو آب ،و بعد بیرون کشیدن با آهن ربای خفن

۱۰۳..تجربه دیدن طلوع ها ،مه رویایی ،و غروب هابی که فقط فقط مختص بهشت هست

۱۰۴..دیدن کلی عنکبوت های خفن

و اون تا عنکبوت های زیبا

۱۰۵. و حالا هم ایده پرورش جوجه اردک های فکلی و ناز

که حتما حتما کلی درس جدید با خودشون به همراه دارن

و اولین درس اینکه نسبت به جوجه مرغ ضعیف تر هستن و احتیاج به مواظبت بیشتری دارن

و کلی کارهای دیگه که الان حضور ذهن ندارم

استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان امیدوارم تونسته باشم با این نوشته ها

گوشه آیی از زحمات شما را جبران کنم

خدایا شکرت چقدر با این سریال روش و مسیر زندگی های ما عباس منشی ها تغییر کرد

روابط عالی تجربه کردیم

حال و احساس مان خوب شد

بیماریها رفت

پول و ثروت و خوشبختی وارد زندگی هایمان شد

و از همه مهمتر شیوه صحیح زندگی کردن و لذت بردن را یاد گرفتیم

یاد گرفتیم که خدا همه چیز میشود همه کس را به شرط پاکی دل و..

استاد جانم من ارادت قلبی خاصی نسبت به شما و خواهر جانم دارم

امیدوارم هر چه زودتر از نزدیک شما را ببینم

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    460MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

87 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فاطمه(نرگس) علی پور» در این صفحه: 1
  1. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1332 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان.

    فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیاءٍ قالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا فَلَمّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قالَ لاتَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ [25]

    ناگهان یکى از آن دو [زن] به سراغ او آمد در حالى که با نهایت حیا گام برمى‌داشت، گفت: «پدرم از تو دعوت مى‌کند تا مزد آب دادن [گوسفندان] را که براى ما انجام دادى به تو بپردازد.» هنگامى که موسى نزد او (شعیب) آمد و سرگذشت خود را براى او شرح داد، گفت: «نترس، از قوم ستمکار نجات یافتى».

    و بعد از رحمت خداوند بر موسی..و آن یکی از دو دختر را به موسی به همسری در اورد..و استخدام ان شخص شد…و در آیه 28میگه..

    قالَ ذالِکَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ وَ اللهُ عَلى ما نَقُولُ وَکِیلٌ [28]

    [موسى] گفت: «[مانعى ندارد،] این قراردادى میان من وتو باشد؛ البته هر کدام از این دو مدت را انجام دهم ستمى بر من نخواهد بود [و من در انتخاب آن آزادم]؛ و خدا بر آنچه ما مى‌گوییم گواه است.»…

    ………

    هدایت موسی.بعد از کشتن اون شخص.و ناچیز بودن و ناتوان بودنش در برابر خداوند،’اعلام کرد..خداوند قدم به قدم اونو، هدایت نمود..تا بتونه..به رشد و کمال خودش برای پیشبرد جهانش قدم برداره…و در ادامه ..به سرزمین طوی…از طرف خداوند هدایت شد.و اتفاقات بسیار بزرگی در سرزمین طوی بوجود اومد…و قوم ستمکار فرعون نابود شد..

    …….

    ……

    بنام خداوندیکه هر انچه که دارم از آن اوست..خداوندی که هر لحظه در حال هدایت من.بسمت سعادتمندی دنیا و اخرتمه!

    این فایل از بهشتم…مهر بزرگی در این روزهایی که دارم سخت بخداوند برای تمامی کارهایم نیازمندشم…هدایت شدم…

    تا بدونم مسیر درست با ادامه دادن و بهبود دائمی و مستمر و کار کردن روی خودمون و..کار کردن روی یسری کارهایی هست…که باید مدام در جهت درست برنامه ریزی بشه…

    ….

    کار کرد استاد در این سفر بهشتیم!..

    این درسها رو برام بیشتر بازگو کرد..

    که هر بار با کار کردن و کسب تجربه ها…چیزهایی وسط به ما الهام میشه..که خیلی راحت تر و سریع تر و لذت بخشتر می شود…

    دقیقا چند روز پیش همون کارهایی که روز اول کار کردن خیلی آبشنش جالب نبود حتی با اموزشمم…..اونچیزی که میگفت.تو حین کار ..خیلی رضایتو برام بوجود نمیورد…چون وجود خودم چیزهایی میطلبه ..وقتی گوش بحرفش میکنم خیلی بهتر میتونم نتیجه کاری درستی رو،به ارمغان بیاره…

    الان تکنیکهایی بدست اوردم..که با کار کردش..خیلی تمییز تر و خیلی راحت تر..و زمان بهتری رو میتونم کارمو به پایان برسونم..

    و همه اینها و این کارکردها رو لطف خدادند و این سریال..و پا گذاشتن روی ترسها یاد گرفتم..و نقطعه بولدش.همون بحث هدایت از طرف خداوند..هست…

    و من این نوع خودشناسی رو با استمرار در بهبودها بدست اوردم…

    مثل تمییز کاری محیط خونمون.

    حیاطمون در سریعترین و تمییزی زیاد و با لذت بخشتر..و مخصوصا سرعت کار

    غذا درست کردن…چه ابشنهای جدیدی و راحتری و بسیار خوشمزه..رو بدست اوردم.

    بهبود توی شخصیتم برای تمامی کارهام.و صبور بودن در برابر حل مسئله..

    نحوه کار کردنم در ایده الهامی.کار دستکش و کلاه فرمالیته مجلسی انجام میدم..و با طی کردن بهبودهای دائمی و پیوسته.و نتیجه کار عالی و بسیار لذت بخش..شد

    نحوه ساخت الگوسازی لباس های مجلسی و شب و عروس با بهترین آموزشهای بروز دنیا..

    که ترسهایم در طی چند سال.با هدایت الله پیش رفتم.و کارمو با همون ابزالات،’ دم دست شروع کردم به کار کردن.

    و کلی بهبوده های شخصیتی..و کلی پا گذاشتن روی ترسهام..و ماندن بیشتر در احساس خوب…

    و کلی نتایجهای درونی که نمیشه خیلیاشونو نوشت..و میخام بگم..

    اونچیزی که استاد داره میگه..همیشه روی بهبود شخصیتتون کار کنید همینه!چون شخصیت چیزیه که خیلی میشه روش کار کرد هر چقدر روش کار میکنی ..نتایج زمین تا اسمون متفاوت میشه..

    حل مسائلت برات اسانتر و راحتر میشه…

    و کلی اتفاقات عالی تو برخوردت با خودت و دیگران بوجود میاد..و کلی خوشبختیها و سعادتمندی خداوند بهت داده میشه…

    من با این سفر بهشتی و روزی که اوایل اومده بودم تو سایت خداوند مدام بهم میگفت…زندگی در بهشت.!!..

    .روزی که شروع کردم هیچی نمیدونستم از این سریال..

    زندگی من شخصیت من.ارزوهای من خاسته های من.با این سریال شروع شد…و چه جسارتهایی در درونم پیش اومد..

    چقدر من با این سعرنامه سفر کردم.

    چقدر با این سفرنامه حل مسئله کردم

    چقدر با این سفرنامه.شخصیتم رفتارم تعقییر کرد که میدونم هنوز خیلی جاها کار دارم..

    ولی میدونم این کار کردن روی خود،’تمامی نداره…

    و این ادامه دادنها تا امروز نشانه خداوند چندین قسمت از این سریال زندگی در بهشت رو منو انداخت جلو…که بیام از نتایجمو بنویسم..

    و بدونم چقدر مسیرم مسیر بهشتیه..چقدر حالم خوبه.چقدر توکلم و مخصوصا ایمان بخداوند و قوانینش که هیچ برگی روی زمین نمیفته عالیه!….

    و میدونم باید ادامه بدم..و این ادانه هر روز میتونه قدردانی منو نسبت بخداوند بیشتر کنه..و این قدردانی و سپاسگزاری…در اینده چه درهایی برویم باز میکنه…

    استاد عزیزم مریم عزیزم..لین سریال بهشتی رو نمیشه با هیچ چیزی مقایسه کرد…

    چون بهشتمون کار کردن روی بهبود شخصیتت و پا گذاشتن روی ترسهاته…

    چون بهشتمون..بها دادنه…نه حرف مفت زدنه..

    بهایی که همجوره بهش پایبند باشی..

    یادمه قبلنا..وقتی میخاستم یکار کوچیک اشتباه انجام بدم..میگفتم اینیبار رو اشکال نداره….

    میدونی الان چی میگم..

    با خودم میگم.اگه ینفر این کار رو با شخص خودت انجام بده چی میگی؟

    این در مدت چند ثانیه تو ذهنم رد میشه…

    و سعی میکنم دیگه انجامش ندم…

    حالا این مثال پیش افتاده که خیلیا بهش بها نمیدن..من دارم خیلی روش زوم میشم..روش تمرکز میکنم..

    چون اتفاقات ناجالب یا چیزی که اینده این اتفاقات اشتباه کوچک به بزرگ تبدیل میشه..میتونه خطر بزرگی همون سنگ بزرگی پیش پام قرار بگیره…و نزاره من بجاهایی خوب برسم.

    دیگه هر کاری که میدونم اشتباهه..میام میسونجونمش و برای خودم منطقیش میکنم.اگه هم اونکار اون لحظه حوصله بر باشه..میگم اشکال نداره.بزار یه زمانیم طول بکشه بهتر از اینه انجامش بدم بعد احساسم بد بشه و نجوا شروع کنه بر خراب کردن و اتفاقات بیشتری رو بر حسب همین قانون برام بوجود بیاره..

    چون وقتی قانون رو درک میکنی..خیلی بهتر میتونی..بهبودها رو انجام بدی..

    چون بهبود کوچک باعث اتفاقات عالی میشه..همین کارکرد استاد عزیز.و استاد مریم زیبا تو این بهشتمون..این بهبودهای کوچک باعث رشد و کمالشون و پا گذاشتن روی ترسهاشون بشه…

    و باعث شد..اون اتفاقات کوچک با بهبوده های کوچک…به بزرگترها برسه..

    مثل اون سوله بزرگ..

    و کلی قفسه بندی و کلی خرید وسایل دیگه..

    و کلی پرورش جوجه .خرید طاوس و خرید بوقلمونها..ووووو هر روز یه داستانی تو این بهشت بوجود اومد…

    و باعث شد تصادعدی.شخصیتها و نوع کار کردن تقویت پیدا کنه….

    استادم اینهمه کار کردتونو بهتون تحسین میکنم..که هر بار شجاعت بخرج دادیین.و چقدر قوی شدین..

    راستی..مریم جون تراکتور رروووندندد….و کلی چیزهای دیگه..

    وای چه روزهای خوبی بود…

    و این سریال به همراه فایل اموزشیم بود…که استاد داشتن در مورد اون صحنه ها با کلام قانون توضیح میدادن..

    استاد یادتونه میگفتین این رابطه من و عزیز دلم رو خداوند برام چیده…

    فردی که خودش همون قالبی که من میخامو داره..و نیازی نیست من تعقییرش بدم..وای خدای من چه پکیچ زیبایی از رابطه..

    بخدا چه کسی همچنین زندگی بهشتی داره..دو فردی که ،بهم عشق میورزن.و کنار همدیگه بدون وابستگی شدید دارن با عشق و لذت زندگی میکنن…

    و این فرد توحیدی میگه اینو خدای من ،به من هدیه داده…

    چقدر مسیر درست و راستی خوبه.

    مثل نخ کردن تو سوزنه…اگه سوزن جایگاهش درست و دقیق باشه اون نخ داخلش رد میشه..

    و در نقطعه مقابلشم نخ باید صاف بدون پرز باشه..چون من سالیان ساله تو این شغلم..

    چه مثالی!هدایت الله اومد بنویسم..

    شده نخم پرزه..هر کاری میکنم تو سوزن رد نمیشه باید صاف و صیقلی بشه تا بتونه خودشو تو اون مسیر رد بده…

    دقیقا راه راستم همینه…فقط مسیر لذته!

    مسیر راست همه چیز مثل سریال زندگی در بهشت بهت میده اینقدر بهت میده که لعلک ترضات میکنه…

    الان زندگی در بهشتم ،’لعلک ترضی رو میتونی حس کنی…

    از نحوه کار کرد استاد..از نحوه نتیجه گیری در کارها..از نحوه شخصیت و کنترل ذهن در شرایط ناجالب.

    وای خدای من چقدر بهشتم با کنترل ذهن.و ازامش و بهبود دائمی زیبا شده..

    چقدر وسایلا زیبا و راحت و اسان شدند..چقدر همه چیز سر جاشه..

    چقدر همه چیز عالی انجام میشه..

    تبریک وتحسین…

    وای استادم روزی که رفتین تراکتور رو بخرین چقدر خوشحال بودین..یادم اومد روزی که با بند بسته بودین به ماشین نقلیتون..درختای لب رودخونه رو میکشیدین بیرون….چقدر به جاهای خوب رسید..چقدر این تراکتور داره خدمت میکنه.خدایا شکرت بابت اینهمه تنوع در دنیای زیباییت..

    وای خدای من..چه اهنگ زیبایی گذاشته بودین و لذت میبردین…

    بابا اومده…مامان هولش بده..

    یادتونه این اهنگ رو گذاشته بودین..

    صحنه اون هات تاپ رو ..اون پنجره های خوشکل باصفا و دیدن دریاچه و درختا…

    میدونی استاد منم عاشق نور خورشید و نمای اسمون شدم..

    من همون روزها..اتاق شخصیمو و کاریمو..هر چی اسباب و اثاثیه که اتاقمو پر کرده بود..یه تعدادیش دور ریخته شد.یه تعدادیش بسته بندی شد..

    پرده اتاقمو از بیخ و بنه کندم انداختم بیرون…

    چون اتاقم دیگه تاریکی رو نمیخاد..دیگه میخاد با خودش و با من در صلح باشه…

    وای خدای من چه روزهای خوبی بود…

    استادم اتاقمو خودم مثل استای بنا،’با سیمان و کلی مخلوطات، طرح انداختم..هر کی میاد میگه این چیه..و کلی دکوراسیون رو خودم با همون امکاناتی که داشتم درست کردم..انسان وقتی تو مسیر درست قرار میگیره چه درهایی بروش باز میشه…

    و کلی دیگه تعقییرات…تو خودم و تو این بهشتم بوجود اومد..که میخام بگمشون باید ساعتها نوشت و بیاد اورد…

    چه روزهای خوبی بود..چقدر حالم خوب بود..با هر بهبود و غلبه بر ترس هیجانم شدید میشد..و قوی ام میکرد..

    چقدر آرامتر شدم چقدر در برابر گفته های بیهوده سعی میکنم اعراض کنم.و نخام در حرفهام بدممم..بقول قرآن میگه آنهایی که در گره ها میدمند…

    چقدر بیخیالی و ارامش لذتبخشه..

    چقدر حال خوب داشتن عالیه…

    .چقدر با خدای خود بودن عالیه…

    چقدر تمرکز روی نکات مثبت داشته هات عالیه..

    چقدر چیدن علفهای هرز عالیه…

    و کلی اتفاقات عالی رو در این بهشتم تو زندگیم بوجود اوردم…

    میدونی چرا؟چون میخاستم معمولی نباشم…

    چون میخاستم زندگی رو با تمام وجودم تجربه کنم.

    چون میخاستم میوه های وجودیم پر ثمر باشن.

    چون میخاستم آینده عالی داشته باشم و اشرف مخلوقات بودنمو حس کنم..

    و میخاستم رابطه خودمو با خداوند تقویت کنم رشدش بدم..

    وای چقدر من با این سفر الهامات الهی رو دریافت کردم..

    چقدر این سفر همه جوره تو زندگیمون تعقییر بوجود اورد..چقدر لحظات زیبا و خوش پر از سعادت بود..

    میخام بگم..

    ورود من به این بهشت زیبا…رقم خورد..

    من این سریال بهشتی رو تو یکی از پستهاتون دیدم..

    انگار همون موقع خداوند قلب منو به شما جوش داد..تا من وارد سایتتون بشم..

    میدونی صحنه شما و عزیز دلتون در اون بارش باران بود..همونجابهم گفته شد تو با این شخص ،’به موفقعیت میرسی…

    خدایا شکرت که بهم گفتی تو هدایت شده هستی…

    خدایا شکرت که از نتایجم در این دو سال خورده ایی نوشتم..

    واقعا چه روزهایی داشتیم..

    چه ترسها درونمو حکم ران میکرد..ولی بهم میگفت این برات خوبه باید ادامه بدی..

    و امروز نتایجها یکی پس از دیگری داره بیشتر برام بولد میشه..داره بیشتر وارد زندگیم میشه..به امید روزهای هنوز بهتر..و میدونم این بهتر شدن هیچ وقت تمامی نداره…

    که این نماد فراوانی خداونده ،’که چه کاری میتونه در اینده برامون به ارمغان بیاره.

    و در اخر صحبتهام بگم.مریم جون..خوب تفکری کردین و راجع به بهبود و نتایجها…

    این بهبود در این بهشت..برای ما هم خیلی چیزها رو رقم زد…

    و شخص منم،’ همزمان پای به پای شما با این سریال رشد کردم..و کنترلذهن کردم..

    و خوشحالم که دارم نتایجی درست و صحیح میگیرم…

    و صد البته..چقدر ایمانم بخداوند و ارامشم قوی تر شده…چقدر متوکلتر شدم در برابر چیزی که نمی بینمش…

    مثل شماها ..کنترل ذهنتون در انجام و پایان رسیدن ،اون سوله بزرگ.چه درسهایی رو بزام بوجود اورد..

    و ناگفتنه نمونه این خودسازی انتهایی نداره…که باز باید بهبود رو یادم نره.از کجا به کجا رسیدم..و این بهبود دقیقه ایی باشه..نه بصورت زیکزاکی!.

    به امید بهترین بهبودها و ادامه دادن تو مسیر راستی و متوکل بودن بخداوند…..

    و در اخر..چه روزهای خوبی با خانواده راین و اون بچه های خوشکلشون و اون جیکاب خوش ذوق داشتیم..وای من عاشق این خانواده ام..چقدر همه چیزشون درست و دقیق سرجاشه..واقعا چقدر میشه درس گرفت…

    و در نهایت اون خانواده..که کلی بچه داشتن..کلی غذاهای اتیشی درست کردن..

    چقدر درسها یاد گرفتیم..چقدر غذاها یادگرفتیم..

    چقدر همه چیز سکوت و ارامش داشت..میدونی تو این همهمانیها..چقدر همه چیز دقیق سرجاش بود…

    چقدر فضا فضای الهی و شاد و ارامشبخش و قوی ای بود…

    من همیشه از بچگی از این سریال های خارجی خوشم میومد..

    که افراد چقدر با هم هماهنگن.چقدر حالشون خوبه..

    و در اخر صحبتهام…میخام خداوند را شکرگزار باشم…که مرا هدایت نمود.تا شخصیت 30خورده ایی از سالمو نابود کنم..و تبدیلش کنم به پاکی و سفیدی…و امروز و هر روز نتایجش کم کم داره بصورت ارامش و توکل بسمت زندگیم میاد…

    انشالله بتونم حرفهام به عمل تبدیل بشه..و بتونم مقید و متاهد تو در اینراه با انرژی زیاد ثابت قدم باشه…

    مثل کارکرد شما در پردایس..و نخواهیم همرنگ جماعت باشیم!…

    و خیلی خوشحالم که بفردی تبدیل شدم..که کاملا دارم،’خارج از عرف جامعه ام عمل و نتیجه میگیرم..و شجاعتی تو وجودم اومده..که قادرم هر کاری رو که بخام انجام بدم…(..اینم بگم…با کمک هدایت الله)

    و صلات خودمو بجا بیاورم! ….

    خدایا چنانکن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: