دیدگاه زیبا و تأثیرگزار سِودا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه وبه صورت کاملا طبیعی و بدیهی
سلام به استاد و مریم عزیزم و دوستان جانم
لحظه استفاده از این دستگاه هیولا رسید چقدر راحت به پشت سانتافه وصل شد و واقعا در کسری از ثانیه اون چوبها رو چیپسی کرد و ریخت تو فرغون چقدر قدرت موتور این دستگاه زیاده و چقدر کار رو راحت کرد استاد نظر مریم جانم رو در مورد کار این دستگاه پرسیدید واقعا به نظر منم عااااااالی بود
سیستم عالی چیدید اول بز و گوسفندها میرند پای درختها و درختچه های هرز رو میخورند راه باز میشه بعد هم استاد درختهای بلندتر رو قطع میکنند این دستگاه هم پر کوتاهترین زمان درختها رو چیپسی میکنه بعد این خرده های چوب می ره زیر مرغ و خروسها با کود مخلوط میشه بعد یه کمپوست عالی میشه برای باغچه و سبزیجات عالی رشد میکنند و بعد مریم جانم رو گریل این سبزیجات رو گریل میکنه و نوش جان میکنید چرخه زیبا و عالی در این طبیعت همراه با لذت و شادی و کلی تجربه های فوقالعاده خدایا شکرت شکرت شکرت
عطر چوب کاج بعد از چیپسی شدن تو این هوای پاییزی واقعا بوی بهشته که لایق شما ساکنین بهشت هست اندازه چیپسی شدن چوبها هم میشه تو این دستگاه تنظیم بشه حتی مثل آرد هم میتونه این تنه درختها رو پودر کنه چقدر این دستگاه هیولا عالی هست واقعا سازنده این دستگاه شایسته تحسین شدن و ثروتمند شدن هست
تجربه هایی که تو همین اولین کاری که با این دستگاه شروع کردید۱ قطع کردن شاخه های باز و بلند قبل از انداختن تو دستگاه که کار رفتن چوب به داخل دستگاه رو راحتتر میکنه ۲به جای این فرغون کوچیک از تریلر با بهبودی که بهش دادید استفاده بشه تا حجم زیادی از درختهای چیپسی شده رو بشه توش ریخت ۳_لباس کار سرهمی برای استاد جان تا کار براشون راحتتر بشه
جای پنلهای باغچه خیلی عالی شده و چقدر نمای ظاهری زیبایی هم داره انشاالله سبزیجات عالی پرورش میدید اولین چوب های چیپسی هم رفت تو چیکن تراکتور تا مرغ و خروسها حسابی پخش کنند و یه کمپوست عالی آماده بشه
قدم بعد برای ادامه پروژه بستن تخته چوب به دور تریلر هست تا عمق بیشتری ایجاد بشه و بشه بشه چوب های چیپسی بیشتری توش جا داد اما این قدم چند تا پیش قدم داشت از جمله بیرون آوردن آرزوی از کارگاه که هم باطری و ژنراتور شارژر هم لاستیک اروی از بین نره و چوبها هم از تریلر به اون تریلر نظامی انتقال داده شد انبار چوبها شد چه کارایی داشت این تریلر نظامی که استاد فقط به خاطر اینکه ظاهر این تریلر نظامی رو دوست داشت خرید و الان چقدر ایده خوبی شد برای انبار چوبها تریلر حسابی با این چوبها در تمیز ترین شکل ممکن عمق دار شد چقدر استاد با تجربه و حرفه ای شدید در کوتاهترین زمان به راحتی این چوبها رو به دور تریلر بستید و آماده نصب به پشت سانتافه شد
این برند میلواکی دیگه چیزی نمونده که تولید نکنه جاروبرقی هیولا که خیلی با سرعت و تمیز اون همه خرد چوب رو جمع میکرد هر جا پر خاک اره بود شما نکشیدید دیگه زره ای خاک اره رو زمین نمیموند مخزنش هم باز خالی کردید زیر مرغ و خروسها چقدر این برند تولیدات عالی داره منم این برند رو دوست دارم با باطری آخه یه چنین قدرتی رو تو دستگاههاش ایجاد کرده واقعا فقط باید موفقیتشون رو تحسین کرد اینهمه گسترش و بهبود دائمی در تولیدات و هربار تولیدات جدیدتر نتایج پایدار اینجوری ایجاد میشه
دلم برای براونی پیشوندی سفید تنگ شده بود که تو این فایل دیدمش تو چقدر زیبا و تنومند و قوی هستی براونی خدایا شکرت برای این مخلوق زیبات
غروب خورشید زیبا در پارادایس و حرکت به سمت ایجاد یه تریل جدید در کم مقاومت ترین قسمت جنگل تجهیزات مستقر شده سانتافه که تریلر رو بهش نصب کردید دستگاه چوب خرد کن که کاملا تنظیم شده رو تریلر تا درختهای چیپسی رو توش بریزیم چه صحنه ای از چیپسی کردن اون درخت کاج با برگهای روش عاااالی بود
اجرای این پروژهها همش سوده و سود هم ورزش هم بهبود هم فکر و تفکر تو این طبیعت زیبا هوا تاریک شده و کلی بهبود و ورزش و لذت و تجربه های فوقالعاده واقعا عجب روز پر برکتی بود و این دستگاه چوب خرد کن کارش عالی بود من از دیدن این قدرت هیولای دستگاه لذت بردم چقدر کارها رو راحتتر و سریع تر و لذت بخش تر کرد خدا به شما دو عزیز دل قوت بده خیلی بی نظیرید و مریم جانم کنار اینهمه فعالیت و کار روزانه تدوین و اذیت روانشناسی ثروت دو رو هم همزمان شروع کردند خدا قوت و عزت ابدی بهتون بده
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD458MB30 دقیقه
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«انفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ذَٰلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ»
ﺑﺎ ﺷﺘﺎﺏ ﺑﺎ ﺗﺠﻬﻴﺰﺍﺕ ﺳﺒﻚ ﻭ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺭﻭﻳﺪ ، ﻭ ﺑﺎ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻭ ﺟﺎﻥ ﻫﺎﻳﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺟﻬﺎﺩ ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺍﻧﺎ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﺍﻳﻦ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ(4١ توبه)
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
سلام و درووووووود فراووووووووون به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار و همه دوستان نازنینم در این سرزمین توحیدی. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر نعمت حضور ارزشمند تون توی زندگیم، الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر نعمت توحید و اینکه خداوند خودش رو بهمون عطا کرد و ما رو به حال خودمون وانگذاشت.
این فایل نشانه امروزم بود و البته صبح یه اتفاقی برام افتاد که بهانه ای شد کامنت بنویسم چون مدتهاست کامنت ننوشتم.
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
«إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ» خدایا به امید تو، و برای تو و با هدایت و حمایت تو؛ حمایت و هدایتم کن تا چیزی رو بنویسم که مایه ایمان و هدایت خودم و دوستان نازنینم باشه.
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
نامبرده یکشنبه رفته بود مرخصی ولی بهش زنگ زدن که باید سه شنبه بیای سر کار سه روز کار داریم. یه حسی درون قلبم گفت قبول کن، قبول کن. منم گفتم اکی قبوله میام سر کار. ذهنم شروع کرد به نجوا که فلان موضوع کاری زیاده و سنگینه ، به یکی از همکارا هم زنگ زدم، سه چهارتا موضوع کاری رو گفت که همه این کارها باید انجام بشه ما نیرو کم داشتیم گفتیم دو نفر اضافه کار بیان. گفتم آقاااااااااااا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ گفته برو منم میگم چشم. روز اول هوا آفتابی و گرم قرار شد بریم توی محوطه صنعتی یه سری تجهیزات رو چک کنیم. بماند که هی کار به تعویق افتاد و به تعویق افتاد و همون موقع یه گفتگوی توحیدی بین من و یه دوست عزیزی شکل گرفت و موضوع صحبت ما رفت سمت توحید و شکرگزاری و خدا و هدایت و خودم از اون گفتگو بینهایت لذت بردم. وقتی خواستم برم توی سایت(محوطه صنعتی پالایشگاه) همین که راه افتادیم هوا ابری شد. هوا ابری شد اشکای منم سرازیر شد و گفتم وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ خدایا تویی که ابر رو سایبان بالای سر من کردی که من توی آفتاب نباشم. خدایا حواسم هستاااا، حواسم هست که هوامو داری، حواسم هست که داری حمایتم میکنی. بخدا قسم کارمون به سادگی انجام شد و همکارا هم کلی کمک کردن. و وقتی برگشتم بقیه شیفت رو کلا بیکار بودم. و راستی بچه های این شیفت چقدر انسانهای بینظیر و مهربونی بودن، همه کارهای روتین داخل شیفتی رو خودشون انجام میدادن و میگفتن تو مهمونی، برای یه کار دیگه اینجایی، هر وقت لازم شد بهت میگیم. منم در راستای آموزش های دوره احساس لیاقت از زمان آزادم لذت میبردم.
و روز بعدش دوباره از صبح هوا بارونی بود تا عصر، منم توی کابین ماشین نشسته بودم و از صدای رعد و برق و نیایش بارون لذت میبردم و شگفت زده آیات و نشانه های خداوند بودم. سبحان الله ، همه چی توحیده، به الله قسم همه چیز توحیده، تنها اصل زندگی فقط و فقط توحیده، بقیه موضوعات همه حاشیه است. خدایا خودت برام درستش کن. من نمیدونم چطوری، خودت برام درستش کن.
درک من از توحید خیلی ناچیزه، ولی همین یه ذره داره جان منو میگیره، دلم میخواد جسممو رها کنم و به سمت خودش مشتاقانه پرواز کنم.
امروز روز سوم اضافه کاری منه، هنوز هوا ابری و بارونی و فلوریداییه و هنوز ما شرایط کار کردن رو نداریم. خداوند همه چیز رو داره برام ساده میکنه.
امروز صبح خیلی عجله ای وسایلمو جمع کردم که بعد از شیفت برم خونه. از خوابگاه با ماشین خودم حرکت کردم و رسیدم پالایشگاه (حدود 20 دقیقه زمان مسیر، و حدود 10 دقیقه قبل از حرکت سرویس پرسنل) تو مسیر دیدم گوشیمو جا گذاشتم. گفتم عه خدایا، من گوشیمو جا گذاشتم. چیکار کنم؟ گفتم خدایا گوشیمو برام بیار.
یاد یکی از جلسات دوازده قدم میافتم که استاد میگفت دوستان بهم میگن تو دیگه داری از خداوند سواستفاده میکنی. گفتم همینه همین درسته، خدایا اصلا بایدیه، باید گوشیمو برام بیاری. ذهنم دست به کار شد ، شروع کرد به نجوا کردن، گفت بشین تا بهت بده، گفتم همکارم گوشیو میبینه برام میاره، خدایا کاری کن همکارم گوشی رو ببینه بیاره برام. ذهنم نجوا کرد عه، مشرک شدی؟ امیدت به همکارته، گفتم نه خیر امیدم به خداست، اگه همکارم آورد شکر خدا، نیاورد یا میرم میارمش یا امروز رو بدون گوشی سر میکنم، غروب میرم براش. هی نجوا کرد و نجوا کرد. منم گفتم فرض کن امروز گوشی نداریم ، اگه خدا خواست میاره، نخواست نمیاره. گفتم خدایا شکرت اصلا این گوشی جا موند تا توی مسیر من قانون رو بیاد بیارم و با خودت حرف بزنم و فکتهای گذشته رو مرور کنم، همونجوری که فلان موضوع و فلان موضوع برام شد اینم میشه. اصلا بهانه خوبی بود که ایمانم قویتر بشه؛
آخرش هم گفتم خدایا گوشیو برام بیار تا من بزنم توی دهن این نجوای شیطانی و ایمانم قویتر بشه، همونجوری که استاد توی فایل داستان هدایت الهی اون محلول شوینده رو با خودش آورد.
((لینک فایل دو قسمتی داستان هدایت الهی، که پیشنهاد میکنم ببینید، واقعاً شگفت انگیزه این فایل:
abasmanesh.com
همکارم اومد سر کار صداشو شنیدم توی راهرو حرف میزنه خواستم برم سمتش گفتم نه، اگه آورده باشه بذار خودش بیاد سمتم. خدایا من همین یه ذره هم براش حرکت نمیکنم که امیدم به همکارم باشه، امیدم تویی خودت برام انجامش بده.
همکارم اومد دست کرد توی جیبش گوشیمو بهم داد و با یه لحن شوخی گفت: «حمید حس کردم اینو لازم داشته باشی» کلی ازش تشکر کردم و گفتم لطف بزرگی در حقم کردی، (اون فکر میکرد منظورم اینه که قرار نیست دوباره برگردم خوابگاه، ولی توی دلم این بود که تو دست خدا شدی تا آخرین مبحث درس توحید امروز برام کامل بشه) وقتی تنها شدم گفتم خدایا ازت متشکرم ، مطمئن بودم برام میاریش، خدایا من بر حسب وظیفه از بنده ات تشکر کردم چون میدونم اگه تشکر نکنم خودت ازم ناراحت میشی، ولی خدایا ابر و باد و مه و خورشید و فلک سر قلم شما داره میچرخه، خدایا تو برام آوردیش تا بهم درس توحید بدی. خدایا من مطمئن بودم تنهام نمیذاری.
این ماجرای گوشی جا گذاشتن یه ماجرای خیلی ساده بود ، که بیاد بیارم کی داره ازم حمایت میکنه، آقا من به ارباب وصلم، مثل اون بچه پرویی که دستش تو جیب بابای پولدار و سخاوتمندشه، خدایا میخوام برات همون بچه پرویی باشم که باباش همه کارا رو براش انجام میده. اگه من نتونم شکرگزار همین ماجرای به این سادگی باشم، چطوری میتونم توی موضوعات بزرگتر ایمان داشته باشم. اگه نتونم توی یه موضوعی به این سادگی که نتیجه اش فاجعه نیست آروم باشم، نتونم وصل بمونم، نتونم قانون رو بیاد بیارم، نتونم شکرگزار و سپاسگزار باشم به عزتش قسم توی موضوعات بزرگ زندگی هم ناسپاس میشم و شکست میخورم.
موفقیت های بزرگ از دل این اتفاقات کوچیک خلق میشه، اون درخت بزرگی که میبینیم ، زیر خاک همین یه دونه یه دونه ریشه های کوچیک رو داره.
«وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا ۚ وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَا آذَیْتُمُونَا ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ» (و چرا بر خدا توکل نکنیم و حال آنکه ما را به راههایمان هدایت کرده است؟ و البته ما بر آزارى که به ما رساندید شکیبایى خواهیم کرد، و توکلکنندگان باید تنها بر خدا توکل کنند.)
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
قرار بود در مورد فایل زندگی در بهشت هم بنویسم ولی الان که رسیدم آخر کامنت اصلا یادم نمیاد قرار بود چی بنویسم. اینکه چی میخواستم بنویسم مهم نیست، این مهمه که جریان هدایت میگه چیو بنویس ، به الله قسم همه چیز توحیده.
در پناه ارباب قشنگمون ، رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام و درود به شما خانم علیپور خواهر بزرگوارم. بینهایت سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمندتون و بسیار بسیار تحسینتون میکنم بخاطر همه نتایج و موفقیت هایی که کسب کردین.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر.
توحید همه چیزه. هر. چند خودم هنوز هیچی از توحید نمیدونم ولی اینو فهمیدم که توحید و جریان هدایت انسان رو از هر شرایطی به شرایط بهتر هدایت میکنه یا به تعبیر قرآن آنهایی که سرپرستی و دوستی خداوند رو پذیرفتن، خداوند اونها رو از تاریکی ها به سمت نور هدایت میکنه. از هر نوع تاریکی به سمت هر نور خداوند.
از فقر به ثروت، از محیط و شرایط نازیبا به سمت محیط و شرایط دلخواه و به سمت آزادی، از روابط داغون به سمت روابط عاشقانه و توحیدی، از ترس و استرس و اضطراب به سمت آرامش و معنویت و ارتباط قلبی با خداوند. همه چی توحیده.
خیلی از شما ممنونم بخاطر کامنتتون، قبلاً هم یه کامنت نوشتین برام فکر کنم هنوز جواب ندادم. یه کم تمرکز گذاشتم روی فایلها و وقت کم میارم برای نوشتن، ولی به این معنی نیست که کامنت ها رو نمیخونم. میخونم و لذت میبرم و خدا رو شکر میکنم و تحسین میکنم. الهی صد هزار مرتبه شکر.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»