سریال زندگی در بهشت | قسمت 231

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار نسرین عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

با سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان

بنام خدایی که حامی منه در مسیر تغییر باورها و افکارم

خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان سیال بهشت همراه بشم و از آگاهی هاش برخوردار

میشه از همین قاب دوربین سرد بودن هوا رو حس کرد که البته ظاهر شما استاد عزیز هم نشان از سردی هوا داره همون چیزی که الان چند روزیه ما هم اینجا توی شهر خودمون داریم تجربش میکنیم و بعد یادم میاد که ی زمانی که بر میگرده به قبل از آشنایی با استاد من از سرما خوشم نمی اومد و مثل استاد طرفدار هوای معتدلم .

اما از وقتی که استاد بودن در سرمای اینجا رو تجربه کرد با اون لذت های خاص هوای سرد از جمله آتیش درست کردن و پیاز چال و ……. من بیشتر پی بردم که این ما هستیم که تسلط میتونیم داشته باشیم بر شرایط بیرونی و اونها رو لذت بخش کنیم و بقول استاد فرمون دست ماست نه شرایط

وقتی شما مریم جان گفتین روزهای آخر پاییزه واکنش استاد و جمله ای که گفتن نشان از این داره که استاد اونقدر سرگرم لذت بردن از مسیر رسیدن به اهدافشون هستن که مهم نیست اول پاییزه یا آخره پاییزه مهم اینه که زندگی در جریانه با تمرکز بر اکنون و نه روزهاییکه گذشته و یا روزهایی که خواهد آمد

مهم لذت بردن از امروزه همون اصلی که من هم باید مدام به خودم یادآوریش کنم

عجب ناقلایی هست این برونی اومده درست جلوی خونه داره علف ها رو کات میکنه که شما ببینینش

تا شاید سهم بیشتری از غذای شما نصیبش بشه

یا شاید هم به جای بیصبری و بیقراری برای دریافت غذا داره با این کاراحساسش رو خوب نگه میداره تا پاداشش رو هم دریافت کنه چقدر اگر از این زاویه بهش نگاه کنیم حس ما هم به عنوان ببیننده خوب میشه .احساس خوب اتفاق خوب

جالبه استاد ما داریم اینجا خدا خدا میکنیم که بارون بباره شما اونجا دوست دارین نباره

ی نکته ی خیلی مهم این توضیحات شما مریم جان اینه که من هر روز با عشق کارهای روتین رو انجام بدم

نکته ی دیگه همراهی و همدلی اعضای خانواده در انجام دادن کارهای روتینه که زندگی رو لذت بخش تر میکنه

خدای من من بازی و لذت بردن بزغاله ها ببعی های کوچولو رو دیده بودم اما ندیده بودم که ی بز اینجوری شادی کنه و بچرخه و لذت ببره

چقدر اینا خدا رو شکر چاق شدن و خیلی سرحال و شادن اصلا قابل قیاس با اون روزی نیستن که وارد پردیس شدن البته باید هم اینطور باشه چون هم از لحاظ تعذیه جسمی دارین حسابی بهشون میرحسین و هم از لحاظ روحی روانی دارن انرژی دریافت میکنن

ایده ی ترکیب کردن دانه های جو و گندم و سویا هم ایده ی فوق العاده ایه چون ی ترکیب مقوی رو ایجاد میکنه

چق در این تحقیق کردن و سرچ کردن شما استاد خودش درس داره که ما هیچ چیزی رو بدون تحقیق نپذیریم و چشم بسته قبولش نکنیم و اینکه برا هر چیزی میشه سبک شخصی خودمون رو داشته باشیم سبکی که فکر می‌کنیم درسته و با تحقیق بهش رسیدیم سبکی که خودمون از اجرا کردنش لذت ببریم

من با دیدن صحنه ی مربوط به اردک ها متوجه شدم که هنوز نسبت به ی سری چیزها مقاومت دارم از جمله تمیز کاری زیر اردک ها .منم مثل شما و مریم جان دوست دارم زندگی کردن توی ی همچین فضایی و داشتن همچین موجوداتی رو ولی آلن متوجه شدم که ی سری ترمزها هنوز توی ذهنم هست که مربوط میشه به تمیز کردن محل زندگی این حیوونا.وقتی شما اون ظرف زیر اردک ها رو کشیدین بیرون و خالیش کردین با خودم فکر کردم که آیا من اینقدر تغییر کردم که بتونم همچین کاری رو راحت انجام بدم بدون اینکه چندشم بشه و متوجه شدم که هنوز ی کم مقاومت دارم که از انجام همچین کاری لذت ببرم

چقدر حس خوبیه غذا دادن به این بز و گوسفندها .اون لحظه ای که اینا شروع میکنن به خوردن و اون صدای خرد شدن جو گندم ها رو میشنوی خیلی لذت بخشه مخصوصا اگه زیاد باشن و همزمان این کار رو انجام بدن

ی نکته ی خیلی مهم دیگه که مریم جان بهش اشاره کردن این بود که گفتن ما علاوه بر کارهای روتین ی سری اهداف دیگه در طول روز داریم که بعد از انجام کارهای روتین میریم سراغش این همون چیزیه که شما و آدم های موفق رو متفاوت میکنه از اکثریت آدم ها.خیلی از آدم ها محدود شدن به انجام کارهای روتین و چون هدفی غیر از اونها ندارن بعد از ی مدت زندگی براشون تکراری و خسته کننده میشه و دیگه لذتی نمیبرن .خدا رو شکر که من دیگه جز اون دسته از آدم ها نیستم

همین که این چیکن شا کوچولو رو گذاشتین دم در شاپ خود این چقدر ایده ی خوبیه که رسیدگی به اونها رو راحت کرده و این همون اصل ساده تر و راحت تر شدن کارهاست که توی زندگی استاد خیلی برجسته اس

جالبه من هم فکر نمیکردم که این بچه اردک ها اینقدر حساس باشن به دما و سرما بر خلاف اردک ها ی بزرگ

و باز هم اصل راحتر انجام شدن کارها با این ایده ی برش دادن شاخ و برگ ها

هر وقت صحبت از عکس قبل از عمل میشه یاد دوره دوازده قدم می افتم و چکاپ فرکانسی.خدا رو شکر که زندگی آلن من متفاوت شده از اون عکسی که دو سال پیش ازش گرفتم و این رو مدیون آگاهی های دوازده قدم هستم

چقدر الان وقتی به این تراکتوره نگاه میکنم وجودش توی پردایس منطقی به نظر میرسه چیزی که ی روزی در حد ی ایده بود و نمیدونستیم قراره چه کارهایی باهاش قراره انجام بدیم

همین که شما مریم جان میگین من یاد گرفتم چطور از قانون جاذبه استفاده کنم این زنگ رو توی ذهن من به صدا در میاره که همگام شدن با قوانین خداوند باعث میشه هم من راحت تر به خواسته هام برسم و هم اینکه جلوی خیلی از ضررها رو میگیره و همین باعث میشه که من کمتر وقت و انرژی خودم رو هدر بدم و سریعتر به خواسته هام برسم

این حالت نشستن شما استاد روی زمین و این ریلکس ور رفتن شما با این اره و تمیز کردنش نشان از صلح درونی بالای شما داره استاد چیزی که من از وقتی که با شما آشنا شدم دارم سعی میکنم در خودم ایجادش کنم و هر چی از درون آرام تر شدم با محیط بیرونم هم در صلح بیشتری قرار گرفتم

مریم جان بقول یکی از بچه ها اونقدر خوب فیلم برداری کردن حین نشون دادن این مسیر که احساس می‌کردم الان اون شاخه ها میخوره به صورتم.تحسین میکنم این فیلمبرداری فوق العادتون رو

خدا رو شکر بارون هم نیومد و شما کلر رو تا حد زیادی انجام دادین .خدا قوت

سپاسگزارم

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    356MB
    23 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

92 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فاطمه(نرگس) علی پور» در این صفحه: 1
  1. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1350 روز

    سلام سلامتی دوباره به سعیده عزیز.

    میدونی سعیده چیه..با هر نوشته ایی که میام تو سایت صلاتمو بجا میارم..بهمون یکتایی خودش یه دریهایی جدیدی برویم باز نموده..

    مخصوصا اینروزها…همه چیز داره عالی میگذره…

    ولی این کِرمی که چیزی بنام ذهن نجواگر نیست نمیزاره تکاملمون بخوبی رد بشه…

    سعیده دختر چه دلی داری تو تاریکی با خداوند صحبت میکنی…میدونی من کجا میرم..منم میرم پیاده روی..جاهایی که هیچکس نباشه..

    یا میرم کوه..اخه کوه یه قدمی محل زندگیمونه…

    اخه اینجا بهار اومده.و سرسبز شده شده…

    جات خالی!و جای دوستان خالی..هفته قبل خداوند دعوتم کرد.توی بلندی کوه…

    هر وسیله راحتی که نیاز داشتم.قبلش بهم گفت.که یادم نره..

    چون میخاستم طبق عادت گذشتم و اینم با دردسر به کوه برم..اینبار بهم گفت چکار کنم…

    رفتم توی یه غار.تو بلندی کوه.یه اتیشی درست کردم.بقول ما!(یه خاگ .گرجه)اتیشی درست کردم هر لقمه ایی که میخوردم..

    کیف میکردم..اون منطقه برام شده بود بهشت…

    اینقدر لذت داشت..

    بعد با چایی هل.میخک و دارچین..

    خیلی خیلی لذت داشت…

    چقدر نور الهی رو تو درونم قوی کردم.چقدر ثانیها و دقیقه ها و ساعتها کنار همدیگه لذت بردیم..

    لذتشو اصلا نمیشه با نوشتن”نوشت..

    اصلا این در صلح بودن همه کار میکنه…

    بعد از اون اتفاق چه درهایی برویم باز شد…

    پونت صحبتمو بگم..تنها خلوتم و لذتم با خدا اینه..برم کوه یا پیاده روی بجاهای ناشناخته!

    هر سری متفاوت میشه.یبرستانم سعی کردم برم.ولی عصر یا صبح..

    ولی شجاعتتو دختر بهت تبریک میگم!..

    سعیده چی نوشتی دختر!اشکم و بدنم از وجود تک به تک نوشته هات فروریخت…

    چقدر خداوند بزرگه…

    چقدر خوبه..این مورد مهم..تو مسبر بودن و از لحظات لذت بردن و تسلیمش بودن..چه درهایی رو میتونه برمون باز کنه..

    و تکامل تکامل!هر چقدر از این موضوع میگذره بیشتر بهش وابسته تر میشم..

    چون خیلی از جاها نیاز داره روی این موضوع بیشتر کار کنیم.مخصوصا بحث بیزنس..نیاز به درکی بالا داره..

    سعیده عزیز.چند روز پیش هدایت شدم به کتاب رویاها فصل پنچم.راجع بهمین..لذت بردن…

    هیچ چیزی با ارزشتر از لذت بردن نیست..

    چون لذت بردن…داره تکامل رو بیشتر بهمون نشون میده و یادآوری میکنه..

    و نکته بعد..لحظاتمونو قشنگتر میکنه..همون احساس خوب و ارامش…

    یه چیز جالب دیگه..خداوند یه روز بهم الهام کرد.حالا که پرده اتاقتو جمع کردی.نور خورشید میاد داخل اتاقت..بیا پنجره اتاقت که سالیان سال بسته بوده باز کن…

    و مدتها گذشت..من گفتم خدایا میخام یه سرسبزی زیبا با ورود پنجره اتاقم داشته باشم!

    یه شاخه گل پیچیده کنده شده..روبروی پنجره اتاقم در طی مدت کوتاه سرسبز شد..میدونی هر روز صبح که بیدار میشم قران بخونم خداوند یه غنچه زیبا رو برام باز کرده…

    یا یه روز دوعدد هست..یا یه روز یدونه هست…

    و من سپاسگزاری میکنم.خیلی باحاله!

    میدونی پونت این گلها برام چه نشانه ایی رو بازگو میکنه…

    میگم نگاه کن!امروز نوبت این گل هست”که وا بشه..

    فردا هم نوبت یکی دیگش هست..

    چون گلی که دیروز باز بوده دیگه فردا نیستش…

    ولی هر دو تو زمان خودشون زیبا و سرحال بودن….رنگشم بنفش خوش رنگیه..

    وقتی میبینمش یادم از چهره زیبای استاد میاد…

    واقعا در لحظه بودن و احساس خوب بیشتر رو بهم یاداوری میکنه..

    سعیده اینروزا معجزات یکی پس از دیگری بروم باز میشه میتونم ساعتها صحبت کنم…

    ولی خیلی تشکرت میکنم بابت کامنتای توحیدی که میزاری..بهت تحسین میکنم.بابت غلبه بر ترسهاتو!

    یه داستان دیگه بگم..امشبم بهم یاداوری شد.ولی ببخش زیادی صحبت کردم.

    حدودا اوایل روزهای اشناییم با این سایت.

    تو اتاق کارم بودم..دیدم یه گنجشکی هراسان بسمت اومد..

    گفتم بازم نشانه خداوند..

    و این پرنده هراسان داشت دور خودش میچرخید.پرواز میکرد و تق میفتاد وسط اتاق منم مات و مبهوت نگاش میکردم..

    الهام بهم شد بگیرش..ترسیدم..ولی باید میگرفتمش!…

    و آوردم تو دستم یکم نازیش کردم..باهاش حرف زدم..

    یه لحظه بهم گفت خوب نگاش کن..

    وای اون لحظه مرگش بود…

    داشت جون میکند،؛ از کف پاهاش شروع کرد به خشک شدن..تا رسید به سرش و در نهایت نوکش کم کم سیاه شد..

    ترس من گرفت اومدم رهاش کنم بهم گفت نگاش کن پرتش نکن..

    نگاش کردم.اون لحظه یه لرزشی بدنشو گرفت تو دستم جون کند…

    لحظه مرگ رو خداوند بهم نشکن داد..اینقدر گریه کردم..منیکه همیشه تو این فازها میترسیدم ولی عجیب باهاش راه افتادم..اینم لطف خدا بود..

    اونجا فهمیدم برگی بدون اذن خدا روی زمین نمیفته..

    اونجا بیشتر خدا رو احساس کردم که ما هیچی در مقابلش نیستیم..

    اونجا فهمیدم..همه چیز خودشه…چقدر با صحبتت منو بیاد خاطراتم انداختی..

    و سپاسگزار خداوندم که هر لحظه در حال هدایت ما هست…

    برای اینکه عبرت بگیریم خیلی موقعه ها شرمنده میشم..تنها کارم اینه که بیشتر بهش،متصلتر بشم.خیلی سعی میکنم..

    ولی بقول خدا….

    ما برنده ایی!هوراااااااااااااااا

    بچه های توحیدی همیشه بنده اند..

    چون روی دوش نور الهی قرار گرفته اند…..

    هورااااااااا

    دوستتدارم دوست عزیزهم فرکانسیم که تو راه توحیدی بودن و توحیدی ماندن داری با شجاعت قدم برمیداری… و دیگر دوستان عزیزم!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: