سریال زندگی در بهشت | قسمت 232

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار حمیده عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

همین جا یه اعتراف کنم وقتی دیدم مریم جان میگن این آهن جلوی در چیکن تراکتور رو میخواییم برداریم..استاد رفته که وسایل مورد نیاز رو بیاره به خودم گفتم خب اینکه چند دقیقه دیگه نهایت چند ساعت دیگه کار ریختن چیپس ها به خونه مرغها تموم میشه ..بابا بیخیال…فک کنم نیازی به برداشتن آهن پادری نباشه….بعد دیدم اون چوب بالای خونه مرغها رو هم میخوان بردارن بخاطر اینکه سر استاد در حین رفت وآمد به اون برخورد کرده بود…بعد دوباره گفتن مگه میشه ادم اینقدر عاشق تغییر کردن باشه…عاشق بهتر کردن و راحتتر کردن کارها….بعد از چند دقیقه که گذشت دیدم اره میشه…..بعد یاد آموزشهای قدم ۶ جلسه پنجم افتادم که استاد میگه ما یه کارهایی رو انجام میدیم فقط به این خاطر که در موردشون شنیدیم….بدون هیچ عقل و منطقی یه سری افکار رو شنیدم.‌.پذیرفتیم و داریم بر همون اساس عمل میکنیم در صورتی که هیچ عقل و منطقی پشت این پذیرفتن ها نیست…و اینها تبدیل شدن به باوررر….باورهای محدود کننده ایی که نتایج محدود کننده ایی هم به همراه دارن و توی زندگیمون رقم خوردن…..راستش اگر من بودم میدونم که این کار رو انجام نمیدادم….نه آهن رو از جلوی راهم بر می داشتم و نه چوب رو از بالای سرم‌‌‌‌….و این حرف من نشان دهنده باور اشتباه منه…..

یعنی من برای خودم ارزش قائل نیستم….برای زمانم ارزش قائل نیستم…..حاضر نیستم چیزهایی که نشتی انرژی در زندگیم ایجاد میکنن رو از بین ببرم و یا تعییرشون بدم به روشی که دیگه نشتی انرژی نداشته باشم.‌…

یه ایراد دیگه هم در خودم پیدا کردم….من انسان هستم که به استقبال تغییر نمیرم‌‌‌‌..یه وفتایی این تغییر کردن رو به تعویق هم میندازم….البته که اکثر اوقات اینطوریم…..من قبل از اینکه بیام اینجا کامنتت بنویسم رفتم کامنتهای دوستان رو خوووندم دیدم اکثر بچه ها از تغییر کردن استقبال میکنن توی زندگیشون….دیدم خودشون دست به کار میشن برای هماهنگ شدن با جهانی که در حال رشد و پیشرفته….به خودم گفتم پس من چرا اینطوریم….؟ چرا من عملگرا نیستم؟ بعد دیدم نسبت به قبلم منم تغییر کردم….شاید کم باشه اما هست….میدونی استاد عزیزم واقعا تغییر ایمان میخواد….همین الان من توی زندگیم قدم هایی هست که باید بردارمشون….اما هی امروز فردا میکنم….و بارها و بارها ندای درونم بهم گفته که نا وقتی این کارها رو انجام ندی هیچ چیز هیچ تکونی نمیخوووره…..من این فایل رو یه نشونه میبینم….نشونه ایی واضح برای خودم و برای انجام دادن کارهای معوقه ام.‌..

و استقبال کردن از تغییر توی زندگیم…..

من با انجام دادن این برنامه هایی که دارم واقعا کلی وقتم و انرژیم آزاد میشه که کلی تمرکزم رو میبره بالاتر….واقعا شما دو عزیز دل و همینطور بچه های سایت رو تحسین میکنم که اینقدر خوب قدم برمیدارین در جهت تغییر…..

تغییر روزانه…و لحظه ایی …تحسینتون میکنم که همیشه رو به بهبود قدم برمیدارین…در واقع دارین با این کارهاتون به ما هم یاد میدین که همیشه رو به بهبود قدم برداریم…هرروز بهتر….هرروز کاراتر….هرروز ثروتمندتر….☺

منم تمام تلاشمو میکنم که ترمزهای ذهنیمو بردارم …مقاومت هایی رو که جلوی تغییر و اقدام کردنمو میگیرن بردارم….

وقتی توی زندگیم نگاه میکنم میبینم در زمینه روابط تغییر رو به بهبود داشتم….قبلا یه آدمهایی باهاشون در ارتباط بودم که الان نیستن….و از زندگیم رفتن بیرون چون من تغییر کردم….خداروشکرررر

در زمینه مالی و کسب و کار…معنویت…عزت نفس…سلامتی…از وقتی که با سایت شما آشنا شدم مسیر همیشه رو به بهبود بوده…و پاشنه آشیل من همین حرکت نکردن همیشگیمه….من باید عمل کنم به ایده ها و الهاماتی که بهم گفته میشه…وقتی استاد و مریم جان برای چیزهای کوچک حرکت میکنن…برای برداشتن تضادهای کوچیک از سر راهشون حرکت میکنن پس منم باید یاد بگیرم…منم باید تصادهایی رو که بهشون برخورد میکنم هر چند کوچیک و غیر ضروری از سر راهم بردارمشون و حلشون کنم….و الان دارم میبینم که وقتی مسائل رو حل کنیم چقدر عزت نفسمون بیشتر میشه…چقدر خوشحالتر میشیم از حل کردن مسئله….چقدر توانمندیمون بیشتر میشه…..چقدر احساسمون بهتر و بهتر میشه…..وقتی من برای حل کردن مسائل کوچک قدم بر میدارم راهکارهای بیشتری به ذهنم خواهد رسید….هدایت میشیم….وقتی مسائل بیشتری رو حل کنیم ثروتمندتر میشویم.

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    373MB
    24 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

231 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «صفاگنجی» در این صفحه: 3
  1. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1779 روز

    💫به نام خداوند بخشنده ی بخشایشگر مهربان💫

    سپاسگزاره خداوندم که به من فرصت داد بازهم در خدمت همه ی دوستان عزیزم باشم

    سلام و درود بی پایان به استادان عزیزی که همیشه پابه پای جهان تغییر و تحولات مهمی ایجادمیکنن و زندگیشون رو با دریافت هدایتهای خداوند هروز به سمت آسانی بیشتر پیش میبرن

    در یک غروبِ آفتاب لبِ بوم،قهرمانانِ مزرعه ی جو سالاتانِ۲😁اومدن که چیپس چوبای بهره برداری شده از دلِ جنگلِ بهشتی رو بریزن زیره پای مرغوخروسای ماداگاسکار و بااون پاهای نازنینشون چیپسای معطرِ کاجی رو زیره پای خودشون فرش کنن،و یک کمپوستِ پُر ویتامینه تحویلِ اربابانِ مزرعه بدن خدایاشکرت

    اِی جانم به این بُز بُزه قندیامون سده معبر درست کردن میگن آقا یا غذای چلوکبابیِ مارو بدید یا یه راهی پیدامیکنیم برای ورود به منبع غذاها😁

    خدای من چه شکموایی هستن که حاضرن برای شکمِ گرسنشون از کوچکترین سوراخ رد بشن

    و اما ادامه ی پروژه ی کاریِ چیپس پهن کُن برای مرغوخروسا،خدایاشکرت

    مریم جان خدا قوت بانوی قهرمان،خیلی عالی سیستم رو چیدید که باسرعت بالاتری تریلر رو تخلیه کنید

    و اما طی انجام پروسه به یک مسئله ای برخورد شده که استاده قدِ رعنا😁موقع انجامِ کار گویا خیلی راحت از درب چیکن ورود و خروج ندارن و با برداشتن میله های آهنی و کات کردن چوب بالای درب چیکن مسئله حل میشه خدایاشکرت

    تحسین میکنم استاد رو که همیشه دارن هوش و زکاوت خودشون رو بالاترمیبرن تا ببینن چه مانعی سره راهشونه و اونو حلش کنن،وهدایت میشن به ساده ترین راه حل و آسون شدن برای آسونیهای بیشتر،،خدایاشکرت

    خدای من الان بعداز حل مسئله مردِ مزرعه اونقدر راحت شدن که بایک دستشون فیلم میگیرن بایک دست دیگشون کارانجام میدن و چه موازی کاریه مفیدی تویک زمان دارن انجام میدن خدایا شکرت

    مریم جان عجب این تیپِ کاری بهتون میاد،

    ،این عطرو رطوبت چیپسای کاجی هم که خستگی از تنتون رو میبره،خدابهتون قوت بده کشاورزای نمونه🧑‍🌾🧑‍🌾

    بچه های مامان بلوندی هم که دست بکار شدن فرشِ چیپس چوبا رو شروع کنن به پهن کردن خدایاشکرت

    و به امیده خدا مریم جان کارشون رو به اتمام رسوندن و چه ورزش عالی و مفیدی انجام دادید،تمام ماهیچه های تنتون رو بااین کار به وجد اووردید😁خداقوت عزیزم

    استادجان دقیقا اهرم لذتِ شما دراین پروسه ی کاری چندبرابر بیشتر از اهرم رنجه،و همین که لذتِ فواید کاررو برای خودتون دوچندان میکنید قدرت میگیرید که زودتر کاررو به اتمام برسونید و گویا اون اهرم رنجو خستگی هیچ قدرتی نداره که شمارو ازادامه ی روندِ کار منصرف کنه خدایاشکرت

    و اما درس مهمتری که قراره امروز دوباره از استاده قانونمند وعملگرا با قانون بهمون بدن:

    بحثِ تغییر الگوهای تکرارشونده در طول زندگی شبانه روزی هست که من یکسری الگوهایی رو برای خودم به یاد اووردم که امیدوارم این الگوها برای دوستانم مخصوصا خانومای خانه دار مفید باشه

    دررابطه بااین موضوع من قبل از آشناییم بابحث باورها و قانونمندیهای جهان،همیشه تو کاره دکوراسیون خونمون فعال بودم،و الان خداروشکر فعالترم

    یعنی ماهی یکبار من یک خونه تکونیِ اساسی انجام میدادم و کلا دکوریشن وسایل خونمون رو به کل عوض میکردم،اما با چه باورهای داغون و صدمه زننده ای…

    من خوب تو فرهنگ خانوادگیی تربیت شده بودم که اگه خیلی تو کارکردن خونه و جابجا کردن وسایل فعال باشیم به جای اینکه مورد تحسین واقع بشیم،مورد سرزنش دیگران مخصوصا بزرگانِ فامیل قرارمیگیریم😑و باورشون اینه که هرچی کارکنی مریض تری،،مرد از زن هیچکاری نمیخواد فقط اخلاقه خوب میخواد😑

    شاید یکم این حرفها خنده دار باشه ولی من بااین باور بزرگ شده بودم که هرچی دست به سیاه سفید نزنی برای شوهرت عزیزتر و محترم تری!و هرچی زحمت بکشی(کارهای خونه داری مثل جاروزدن،لباس شستن،همه نوع غذارو بلدبودن پختن و…)نه تنها قدرتو نمیدونه بلکه چهار روز دیگه هم وظیفه ی ازنماز واجبتر میدونه که تو کارت رو سره وقت انجام بدی

    ولی خوب من ادمی بودم که واقعا زیره باره همچین حرفی نمیتونستم برم و کلی هم ازتغییرات وسایل تو خونمون کِیف میکردم ولی اونقدر اون جمله ی بالایی رو هزاران هزار بار شنیده بودم که قششنگ یه ترمزی در درونم ایجاد میکرد که نتونم اون لذت واقعی رو از کارم ببرم،باعث میشد که اون انرژی عالی و مثبتی که باید بعداز کارکردن دریافت کنم رونمیتونستم دریافت کنم

    و انگاربه همین باوررسیده بودم که من هرچی کدبانو تر باشم شوهرم رو دارم پررو ترمیکنم،و ازمنم هیچ قدردانیی نمیشه،

    و همین باور باعث میشد که بعدازانجام کار من خودمو به یک موش مُردگیی بزنم که احساس ترحم جلب کنم🙈😂

    من کارهای خونه رو به بهترین نحو احسن انجام میدادم ولی چون با باورای غلط انجام میدادم،هیچوقت اخلاق نرمی باهمسرم موقع اومدنش به خونه رو نداشتم

    ببینید تاچه حد من کمبودشخصیت داشتم😂

    درحدی که بعداز اتمام کارهام میدونستم الان بعدازین جارو زدنه یا لباس شستنه یا کمردرد شدید دارم،یا سر درد شدید و یا ناله و شکایتهای جدید…که ترحم طرف مقابلم رو به خودم جلب کنم

    و این روند چندینو چندسال گذشت و هربار اوضاع وخیم تر پیش میرفت،وازبس تو ذهنم زوم میکردم به اون حرفو حدیثا که احساس میکردم اونی که دیگران بهم میگفتن واقعیت داره،واقعیتش خوب همون زوم کردن خودم رو قضیه بود که باعث میشد اونو خلق کنم ونه تنها ازمن قدردانی نمیشد تازه به عنوان وظیفه ی اجباری باید یکاریو انجام میدادم…

    و من نمیفهمیدم که مشکل از خودمه و باید شخصیت خودمو تغییر بدم

    من موقع انجام دادن کارهای خونه و یا حتی کارهایی که برای دیگران انجام میدادم،

    نیازمند تأیید گرفتن بودم

    نیازمنده قدردانیِ ویژه ای بودم،

    نیازمند ترحم جلب کردن دیگران با نالیدن بودم

    نیازمند بودم که یه‌نفر موقع کار برام دلسوزی کنه بگه عجب خانومه زحمتکشیه🙈😂

    وهمیشه توخانواده ی همسرم میخواستم یک عروسِ زحمت کشِ همه کاره ی مظلوم شناخته بشم😂😂😂🙈

    وچقدر این باور باعث میشد چه ظلمهایی از دیگران به من بشه،و جالب اینجاست باخدا دردو دل میکردمو همه رو مقصر میدونستم غیرازخودم🥴

    خلاصه بعدازآشنایی با نوع زندگیِ مریم جان بااستاد،چنان انقلابی در درونم ایجاد کردم که الان به لطف خداوند نیازمند هیچ کدوم از موارد بالا نیستم

    من بعداز تغییردادن یکسری از عادتهای شخصیتی ناجالب تونستم تغییرات شگرفی تو کل زندگیو روابطم باهمسرم‌و اطرافیانم مشاهده کنم

    من بعداز دیدن زندگی شماعزیزان دیگه موقع انجام کارهای خونمون چنان باشوقو ذوق تغییر دکوراسیون میدم که بعداز اتمام کارم به اندازه ی یک درصد بخدا اغراق نمیکنم،خستگیی درونم احساس نمیکنم

    قبلا موقع کارکردن دو سه تا قرص کمردرد میخوردم که موقع کار دردی رو احساس نکنم،و الان دلیل اون دردها رو کاملا میفهمم که به چه خاطر بود

    همیشه تو حین کار غرمیزدم که مگه من خدمتکاره این خونه ام که همیشه کار بایدانجام بدم🙈

    الان دیگه خداروشکر حتی نیاز به اینم ندارم که همسرمم ازم تشکر کنه،یا تأییدم کنه

    من خودم بعداز انجام کارهای روزانه یک قدردانیِ ویژه باصدای بلند ازخودم میکنم،وکلی قربون صدقه ی خودم میرم که کارهامو خیلی عالی انجام میدم😍😌

    وبعدش یک چای نبات عالی برای خودم درست میکنم😂و خیلی اوقات هم برای خودم یه چیزی میخرم و میگم اینم هدیه ی تو برای انجام اون کاره سختی که انجام دادی

    استاد من باهمین کار چنان احساس قدرتمندی و اعتماد به نفس میکنم،که موقع کارکردن میدونم قراره یه درجه قدرتمندی و اعتماد بنفسم بالاتربره

    وجالب اینجاست از موقعی که برای خودم و کارهای خونه ارزش قائل شدم,هم کارهای خونه به ساده ترین شکل ممکن پیش میره،هم اینکه همسرم یک قدردانی ویژه ازم میکنه،و هم اینکه گاهی اوقات هم تو کاره خونه بهم کمک میکنه.

    واگه هم ازم قدردانی نشه و کمکم نکنه اصلا ناراحت نمیشم،و خیلی جالبتر اینکه توقع و انتظار دیگران هم ازمن از صد در صد به ده درصد رسیده،

    یعنی قبلا دیگران هم وظیفه ی من میدونستن که یکاریو براشون انجام بدم

    الان اونقدر باانجام کارهای خونه احساس ارزشمندی میکنم که خودم به وجد میام،خودم پرازاحساس خوبِ مثبت میشم

    تامیبینم دارم یکم خسته میشم فوراً باقدرت کلام و اهرم رنجولذتی که میسازم باخودم بلندبلند صحبت میکنم و قدرت خستگیم رو‌ ازدرون میگیرم.

    الان اونقدر شخصیت درونیم رو تغییر دادم که زیره بار هیچ حرفِ زوری نمیرم،تا میبینم یک حرفِ زوری از کسی میشنوم اول به درونِ خودم مراجعه میکنم و ببینم کجای شخصیتم ایراد داره که اون جنس حرف رو جذب خودم کردم،

    و درواقع باتضاد رفتاریِ دیگران دیگه هیچموقع ناراحت نمیشم،تازه تو دلم سپاسگزاره اون فردم که من بیشتر بتونم درونم رو شخم بزنم و اون دونه های هرز رو بیرون بکشم

    استادجان ازتون ممنون و سپاسگزارم بابت این موضوعی که خواستید درموردش فکرکنیم

    من تاامروز متوجه این تغییره انقلابیم نشده بودم،و تادیدم امروز بحث الگوهای تکرارشونده رو مطرح کردید به این تغییرشخصیتم پی بردم

    من باتغییر این شخصیت کوه نکندم،هربار یکی از خصوصیات ناجالبمو کنار گذاشتم،و الان بعداز یکسال متوجه تغییرات بزرگم شدم

    و میبینم که واقعا من دیگه اون آدم قبلی نیستم،من دیگه اون الگوی زنجیرواری که از مادرم،و افرادفامیل وگذشتگانم داشتم باخودم به این طرف اونطرف میکشیدم رو با اره برقیِ میلواکی پاره کردم😁

    من قبل از انجام کار صد درصد انرژی دارم و بعدازانجام کار هزاران برابر انرژی جسمیم بالاتر رفته بدون اینکه الان یکساله حتی یکدونه قرص استامینوفنی خورده باشم خداروشکر

    و الان بدنم به لطف خداوند سالمه سالمه،و خیییلی هم یک خانوم الگو و نمونه ای برای کل فامیل شناخته شدم،و مورد تحسین بسیاری از افرادِ مرد و زن قرار میگیرم،

    وچون فکرمیکنم که از وقتی تأیید،وحتی سرزنش دیگران برام مهم نبوده و خــودم برای خـــودم ارزش قائل شدم،جهان و اطرافیان هم برای من ارزش قائل شدن

    و من همه ی این تغییرات بزرگِ هیولایی رو مدیون آموزشها و نوع زندگی کردن شماهستم

    استادجان شما نه تنها به فکر تغییرات و بهبود طبیعت هستید،بلکه باآموزشهاتون دارید شخصیت ماروهم شخم میزنیدو شخصیت درونیمون رو بهبود میدید

    دقیقا باهرابزاری که شما تو مزرعه کارمیکنید،من باهمون ابزار به جونه باورام میوفتم و هربار سعیم اینه که یه بهبود بهتری تو مزرعه ی پرازعلفهای هرز ذهنم بدم،

    و الان مزرعه ی ذهنیم روهمراه با مزرعه ی بهشتیِ شما هرروز دارم یه بهبودی بهش میدم

    .به امید اون روزی که تمام شاخوبرگای ریشه دار ذهنم رو مثه شاخو برگای پرادایس،مثه این دستگاهِ چیپس چوبیمون خُرده خاکشیرکنم و بریزمشون تو اون چاله ی فایر و دودشون کنم برن اون جایی که چشمم بشون نیوفته.😑

    انقدر این تغییر شخصیت رو دوست دارم موقع انجام کارهام،که اگه بیان بگن هزارتا خدمتکار برای انجام کارهات رایگان بهت میدیم،بااون حسِ خوبی که موقع کار دارم رو عوض نمیکنم

    میدونی استاد؟من دروناً به یک صــــلــح واقعی باخودم قرارگرفتم،و چقدر بااین در صلح بودنم احساس آرامش خاطر دارم در طول شبانه روز🤗

    امیدوارم که تو روند تغییرشخصیتم رو به بهبودی،تا زمانی که ازخداوند عمرمیگیرم ادامه بدم

    پیش به سوی بهبودی بهتر در شخصیتم خدایاشکرت

    همتونو در پناه خداوندگار یکتای بی همتا میسپارم💗

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 181 رای:
  2. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1779 روز

    سلام رویای عزیزم

    چقدر اسم زیبایی داری😍

    خیلی خوشحال و سپاسگزاره خداوندم که موقع کامنت نوشتن ازخداوند آگاهیی درخواست میکنم که برای خواننده یک کامنت پرمحتوا و تأثیرگذاری باشه،و همیشه اون چیزیو مینویسم که واقعا خوده خودمم

    با طرز نوشتن اون کامنت خصوصیت واقعی درونیم رو دارم بیان میکنم

    و خودم موقع نوشتن کامنت احساس میکنم قلبم بازمیشه ازبس با نوشتنش حسه خودم خوب میشه

    چون واقعا چیزیو میگم که اغراق یا بزرگنمایی نیست،اون چیزی هست که واقعا دارم بهش عمل میکنم به اندازه ی ایمانم

    و خیلی سپاسگزارم ازتمامی دوستانم که کامنتهای منو باعشق میخونن و اون فرکانس خوب منو دریافت میکنن

    و چه چیزی ازین بهتر که مادوستان تواین جمع فرکانسهای خوب همدیگه رو دریافت کنیم تا کمکی بشه به پیشرفت مسیرمون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  3. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1779 روز

    به نام خدا

    سلام به سارای عزیزودوست داشتنی ام،امیدوارم هرکجاهستید شادوپیروز باشید

    خیلی خوشحالم که به کامنت من هدایت شدید و صحبتهای من باعث شد که شما مسائلتون رو به صورت ریشه ای تر حل کنید

    ببینید درمورد بچه هامون که من هنوز یکی از بزرگترین پاشنه های آشیل زندگیم همین تربیت فرزند و مسئولیت پذیریشون هست،اینه که بقول استادعزیز،همیشه درمورد موضوعات غیرمهم میخوایم گیر الکی بهشون بدیم،مثلا میخوایم فرزندمون رو حتما بافلان لباس گرون قیمت و مجلسی به مهمونی ببریم،یا موقع غذاخوردن حتما باید مرتب غذابخوره و هیچ غذایی روی زمین نریزه،یااینکه بقول شما دوست عزیز موقع مدرسه رفتنشون برامون مهمه که حتما لباسش اتوکشیده باشه و تکالیفش رو حتما انجام بده و به مدرسه بره

    اما وقتی بخوایم خیلی دقیق تر به این مسائل فکر کنیم،میبینیم که خیلی هم مهم نیست اگه لباسش اتوکشیده نباشه،خیلی هم مهم نیست که بایک لباس مناسب تر و ساده تر به مهمونی بیاد،یا خیلی هم مهم نیست که غذایی که داره میخوره یه مقداریش از توی بشقاب بیرون بریزه،واقعا این موضوعات،موضوعات غیرمهمیه که ما میخوایم درهرلحظه گیرای بیخودی به فرزندانمون بدیم و مثل یک آدم خودشیفته حرف حرفِ خودمون باشه و اون چیزی که ما میگیم باید اجرابشه

    درصورتیکه همه ی بچه ها باهمین موضوعاته که کم کم رشد میکنن و خوب رو از بد کم کم خودشون متوجه خواهند شد

    یعنی اگه‌من به عنوان یک مادر نمونه بخوام فرزندم درست تربیت بشه،باااید اول ازهمه ازخودم شروع کنم،باید درهمه ی رفتارهام به شکلی عمل کنم که دوست دارم فرزندم هم به همون شکل عمل کنه

    اگه من انتظاردارم فرزندم بامن درست صحبت کنه و رفتارکنه اول ازهمه باید من بتوانم باخودم وفرزندوهمسرم به درستی رفتارکنم

    اگه انتظاردارم همیشه با تیپ مناسب یا ظاهری تمیز و مرتب به مهمونی بیاد،باااید بتونم من خودم به همین شکل خودم رو آماده ی رفتن به مهمونی کنم ووو ازینجور موارد…

    اگه من نتونم خودم به درستی رفتارکنم نباید هیچ انتظاری ازهمسروفرزندواطرافیان داشته باشم که رفتاردرستی بامن داشته باشن

    اگه من نتونم به درستی مسئول کارهای خودم باشم،قطعا من به عنوان یک الگو برای فرزندم خواهم بود و اون هم نمیتونه یک آدم مسئولیت پذیری تو زندگیش باشه

    کاری که من برای فرزندم میکنم که یک کمکی به اون کرده باشم برای اینکه بتواند مسئولیت پذیر باشه توی زندگیش،،یکسری کارهارو توی خونه برای هر سه تامون مشخص میکنیم،و یک فرصتی به هرسه تامون داده میشه که بتونیم اون کار رو مثلا تا فلان موقع از روز انجام داده باشیم

    من خودم کارمو به بهترین شکل ممکن انجام میدم وکاری ندارم که اونا قراره به موقه انجام بدن بااصلا انجام ندادن،من بعدازپایان کارم اعلام میکنم که کارمو انجام دادم وبرای انجام دادن این کارم میخوام یک جایزه ی خوب به خودم هدیه بدم،و اون هدیه رو حتما جلوی اونها به خودم میدم،ممکنه خیلی بزرگ نباشه،ولی حتما انجام میدم،مثلا یک فنجون قهوه روی میز باکلی تزئینات برای خودم اماده میکنم

    وقتی این روند رو چندین بار تکرارمیکنم و به روشهای مختلف به خودم پاداش میدم،فرزندم هم یاد گرفته که بعداز انجام اون کاری که بهش سپرده شده احساس اعتمادبنفس بهش دست بده،و در صدد میشه تا اون هدیه ای که بعداز کارش انجام داده رو دریافت کنه

    و همسرم هم خیلی کارهای من روش تأثیرگذاشته که بیشتر برای خودش ارزش قائل باشه و بیشتر برای خوراکوپوشاک خودش اهمیت قائل بشه و وقتی یکاریو انجام میده بعدش کلی برای خودش لباس میخره،یا با دوستورفیقاش وقت میذاره و یه تفریح رو مهمون خودش میکنه

    ومیفهمم که وقتی خودم ازخودم شروع کردم و توانجام خیلی ازکارهام بااحساس ارزشمندی پیش رفتم و به خودم هدیه دادم و خودمو مسئول صد درصد کارهام دونستم،فرزندم هم تاحدود نسبتا زیادی داره خوب عمل میکنه و موقع مهمونی رفتن،یاغذا خوردن یا تکالیف مدرسه انجام دادن میتونم بگم هفتاد درصد عالی عمل میکنه و اونجور نیست که بخوام من همیشه اون رو کنترل ومدیریت کنم

    و میفهمم وقتی خودم به درستی یکاریو انجام نمیدم،و تو انجام یکار فرزندم رو تحت فشار قرارمیدم،اون به من اعتراض میکنه و میگه چطور خودت فلان کار رو به موقع انجام ندادی،و یجورایی میخواد این درست انجام ندادن کارهای منو بهونه کنه که اون کاری که بهش سپردم رو به موقع انجام نده

    ریشه ی مسئله رو باید همیشه ازخودمون شروع کنیم به حل کردن،یعنی که خودمون رو فقط مسئول صد در صدی کارهای خودمون بدونیم و هیچ گله وو شکایتی موقع انجام کارها نداشته باشیم،اون وقت خواهیم دید که چه الگوی خوبی برای فرزندمون خواهیم بود

    البته بقول استاد اگه ما به درستی عمل کردیم و فرزندانمون ازما الگو گرفتند که خیلی هم عالیه،اما اگه هم نخواستند ازما الگو بگیرند که بازهم ما مسئول اونها نیستیم و باید با کسب تجربه به این نتیجه برسند که کدوم مسیر درسته

    چون دیدم پدرمادرایی که واقعاازلحاظ مالی و خیلی چیزای دیگه برای فرزندشون کم نذاشتند ولی بازهم اون فرزند خواسته مسیر خودشو پیش بره و پدرمادرشو به عنوان الگو انتخاب نکرده،و از کل مسیر زندگیش گمراه شده

    اما دوست عزیز درکل همه ی این موضوعاتی که درمورد فرزند بیان کردید،بخاطر رفتارهایی هست که درگذشته باماشده و اونها رو یه چیز خیلی مهم واساسی جلوه دادند و ماهم داریم ناخوداگاه اونهارو توزندگیمون اجرامیکنیم

    درصورتیکه اگه واقعابخوایم توهمین موضوعات به ظاهر غیرمهم هم فرزندانمون خوب عمل کنند،باید بتونیم خودمون توکارهای خونه و تو کلامورفتارمون بادیگران ومخصوصا خودمون درست عمل کنیم،که حداقل ازسمت خودمون همه چیز حل شده باشه

    و این روند درست رفتارکردن و کلام درست برزبان جاری کردن باید عادت هروزه ی ماباشه نه اینکه یک روز خوب عمل کنیم و انتظارمون این باشه که همیشه رفتاردرست ازدیگران رو بازخورد بگیریم

    ازتون بی نهایت بار تشکرمیکنم که باعث شدید من دوباره به کامنت خودم هدایت بشم و اون انرژیی که داشتم تا بیشتر خودم رو شخم بزنم بازهم اون انرژی رو دریافت کنم و متوجه این تغییرشخصیتیم بشم که چقدر واقعا این تغییرشخصیت توزندگیم بهم کمک کرده و رودخانه ای از نعمتهای خداوند رو تو زندگیم درتمامی جنبه ها دارم لمس میکنم

    خداروشکر میکنم بخاطر این مسیرزیبا و این همه دوستان عالیی که تواین مسیردارم

    خداوند یاروهدایتگرتون به سمت بهترینا باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: