سریال زندگی در بهشت | قسمت 232

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار حمیده عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

همین جا یه اعتراف کنم وقتی دیدم مریم جان میگن این آهن جلوی در چیکن تراکتور رو میخواییم برداریم..استاد رفته که وسایل مورد نیاز رو بیاره به خودم گفتم خب اینکه چند دقیقه دیگه نهایت چند ساعت دیگه کار ریختن چیپس ها به خونه مرغها تموم میشه ..بابا بیخیال…فک کنم نیازی به برداشتن آهن پادری نباشه….بعد دیدم اون چوب بالای خونه مرغها رو هم میخوان بردارن بخاطر اینکه سر استاد در حین رفت وآمد به اون برخورد کرده بود…بعد دوباره گفتن مگه میشه ادم اینقدر عاشق تغییر کردن باشه…عاشق بهتر کردن و راحتتر کردن کارها….بعد از چند دقیقه که گذشت دیدم اره میشه…..بعد یاد آموزشهای قدم ۶ جلسه پنجم افتادم که استاد میگه ما یه کارهایی رو انجام میدیم فقط به این خاطر که در موردشون شنیدیم….بدون هیچ عقل و منطقی یه سری افکار رو شنیدم.‌.پذیرفتیم و داریم بر همون اساس عمل میکنیم در صورتی که هیچ عقل و منطقی پشت این پذیرفتن ها نیست…و اینها تبدیل شدن به باوررر….باورهای محدود کننده ایی که نتایج محدود کننده ایی هم به همراه دارن و توی زندگیمون رقم خوردن…..راستش اگر من بودم میدونم که این کار رو انجام نمیدادم….نه آهن رو از جلوی راهم بر می داشتم و نه چوب رو از بالای سرم‌‌‌‌….و این حرف من نشان دهنده باور اشتباه منه…..

یعنی من برای خودم ارزش قائل نیستم….برای زمانم ارزش قائل نیستم…..حاضر نیستم چیزهایی که نشتی انرژی در زندگیم ایجاد میکنن رو از بین ببرم و یا تعییرشون بدم به روشی که دیگه نشتی انرژی نداشته باشم.‌…

یه ایراد دیگه هم در خودم پیدا کردم….من انسان هستم که به استقبال تغییر نمیرم‌‌‌‌..یه وفتایی این تغییر کردن رو به تعویق هم میندازم….البته که اکثر اوقات اینطوریم…..من قبل از اینکه بیام اینجا کامنتت بنویسم رفتم کامنتهای دوستان رو خوووندم دیدم اکثر بچه ها از تغییر کردن استقبال میکنن توی زندگیشون….دیدم خودشون دست به کار میشن برای هماهنگ شدن با جهانی که در حال رشد و پیشرفته….به خودم گفتم پس من چرا اینطوریم….؟ چرا من عملگرا نیستم؟ بعد دیدم نسبت به قبلم منم تغییر کردم….شاید کم باشه اما هست….میدونی استاد عزیزم واقعا تغییر ایمان میخواد….همین الان من توی زندگیم قدم هایی هست که باید بردارمشون….اما هی امروز فردا میکنم….و بارها و بارها ندای درونم بهم گفته که نا وقتی این کارها رو انجام ندی هیچ چیز هیچ تکونی نمیخوووره…..من این فایل رو یه نشونه میبینم….نشونه ایی واضح برای خودم و برای انجام دادن کارهای معوقه ام.‌..

و استقبال کردن از تغییر توی زندگیم…..

من با انجام دادن این برنامه هایی که دارم واقعا کلی وقتم و انرژیم آزاد میشه که کلی تمرکزم رو میبره بالاتر….واقعا شما دو عزیز دل و همینطور بچه های سایت رو تحسین میکنم که اینقدر خوب قدم برمیدارین در جهت تغییر…..

تغییر روزانه…و لحظه ایی …تحسینتون میکنم که همیشه رو به بهبود قدم برمیدارین…در واقع دارین با این کارهاتون به ما هم یاد میدین که همیشه رو به بهبود قدم برداریم…هرروز بهتر….هرروز کاراتر….هرروز ثروتمندتر….☺

منم تمام تلاشمو میکنم که ترمزهای ذهنیمو بردارم …مقاومت هایی رو که جلوی تغییر و اقدام کردنمو میگیرن بردارم….

وقتی توی زندگیم نگاه میکنم میبینم در زمینه روابط تغییر رو به بهبود داشتم….قبلا یه آدمهایی باهاشون در ارتباط بودم که الان نیستن….و از زندگیم رفتن بیرون چون من تغییر کردم….خداروشکرررر

در زمینه مالی و کسب و کار…معنویت…عزت نفس…سلامتی…از وقتی که با سایت شما آشنا شدم مسیر همیشه رو به بهبود بوده…و پاشنه آشیل من همین حرکت نکردن همیشگیمه….من باید عمل کنم به ایده ها و الهاماتی که بهم گفته میشه…وقتی استاد و مریم جان برای چیزهای کوچک حرکت میکنن…برای برداشتن تضادهای کوچیک از سر راهشون حرکت میکنن پس منم باید یاد بگیرم…منم باید تصادهایی رو که بهشون برخورد میکنم هر چند کوچیک و غیر ضروری از سر راهم بردارمشون و حلشون کنم….و الان دارم میبینم که وقتی مسائل رو حل کنیم چقدر عزت نفسمون بیشتر میشه…چقدر خوشحالتر میشیم از حل کردن مسئله….چقدر توانمندیمون بیشتر میشه…..چقدر احساسمون بهتر و بهتر میشه…..وقتی من برای حل کردن مسائل کوچک قدم بر میدارم راهکارهای بیشتری به ذهنم خواهد رسید….هدایت میشیم….وقتی مسائل بیشتری رو حل کنیم ثروتمندتر میشویم.

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    373MB
    24 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

231 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سارا محمدی» در این صفحه: 4
  1. -
    سارا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1473 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    فرقان:43

    أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا

    آیا به آن کس که هوای نفس خویش را خدای خود گرفته توجه کرده‌ای؟ آیا تو بر او وکالت داری ؟

    سلام سلام سلامی از جنس نور و نور و نور

    سلام به اساتید توجه به نور و گسترش نور

    سلام به دوستای مدار بهشتی

    وااای خدای من مررررسی برای این آیه ی بی نظیر… که منطق فوق العاده ای برای یکی از پاشنه آشیل های من که تو کامنت تاپ این فایل برای صفا جون نوشتم… آره واقعا من وکیل بچه هام و همسرم نیستم که… مگه من به قانون فرکانس باور ندارم … مگه نمی دونم که فرکانس ها دارن زندگی رو خلق می کنن… آیا من به فرکانس بچه هام یا همسرم دسترسی دارم که دارم زور میزنم تغییرشون بدم؟؟… آخ که به قول قرآن چه مار بیهوده ای و چقدر دچار خسران میشم

    خدایا کمکم کن این پاشته آشیل رو حلش کنم.. خدا کنه استاد بیاد در مورد این پاشنه آشیل مخصوصا در مورد فرزندان صحبت کنه و منطق های قوی بیاره تا به ترس هام غلبه کنم و اینقدر خودمو خسته نکنم و زور الکی نزنم …

    ===================================

    این تابلو وان یکاد خب قبلاً به خاطر باورهام داشتمش و روی دیوار بود الان چرا باید باشه؟؟

    من قبلاً می خواستم بردارم ولی همسرم اجازه نداد چون با من هم عقیده نیست

    یا برچسب و ان یکادی که صاحب قبلی به ماشینم زده ورا هنوز دارمش؟؟… چون تنبلی کردم و همش منتظر بودم ماشینم رو عوض کنم

    بخاری چرا الان هنوز که تابستونه اینجاست؟

    درگیر تضاد همسرم شدیم و بعدش هم درپوش لوله بخاری رو پیدا نکردم

    لباس های زمستونی چرا هنوز تو کمد؟

    به خاطر کمبود جا مجبورم برای اینکه چروک نشه تو کمد نگه دارمشون… این خواسته در من شکل گرفت که خونه ای داشته باشم با فضای بزرگتر و کمد های بیشتر تا محتوای کمد لباس های زمستونی و تابستونی را بشه جا به جا کرد.

    چرا از این وسایل باشگاه و ورزش که خریدیم استفاده نمی کنم؟؟ چون علمش رو ندارم و همش منتظر بودم همسرم بیاد و نحوه صحیح انجامش رو بهم بگه و این وابستگی اون انگیزه رو از من گرفت چون باید با ایشون هماهنگ میشدم و همسرم هم معمولاً وقت نمی کرد

    چرا هنوز راه پله رو اینجوری تمیز می کنم؟؟

    باور کمبود… می تونم از ابزارهای جدید استفاده کنم که کار رو راحت تر کرده

    چرا این همه لحاف تشک دارم؟؟ آیا بهشون نیاز میشه؟؟ که خودش تو اسباب کشی ها اذیت کننده است و فضا رو اشغال کرده…

    برای مهمون گذاشتم… لحاف ها که به خاطر باورهای مادرم خریداری شد… و اصلا ازش استفاده نمیشه… تشک ها هم میشه با تشک های جدید که سبک هستن و جای کمی نیاز دارن جایگزین کرد

    یکسری از اسباب بازی ها و وسایل بچه ها رو برای چی نگه داشتم؟؟ مثل کریر و کالسکه و بعضی از اسباب بازی هاشون که الان کارایی نداره یا ناقص شده؟؟… باور کمبود

    یکسری وسایل اضافی دارم که الان جا گرفته و تو اسباب کشی کلی انرژی می گیره اینا رو چرا نگه داشتم مثل فرش ها؟؟ باور کمبود که نکنه رفتیم خونه جدید لازم بشه

    یکسری لباس ها که چند سالی پوشیده نمیشه ولی هنوز دارمش مثل پالتوی خیلی ضخیمی که برای زمانی بود که در زنجان ساکن بودم و هوا سرد بود اما الان تو تهران اصلا نیازی بهش ندارم؟؟ خب اگه روزی سرد شد یا رفتم جاهای سرد داشته باشمش

    یکسری باورهای غلط دارم که کلی تضادهای تکرار شونده برام خلق می کنه، باید اونا رو حلشون کنم تا انرژیم آزاد بشه… مثل همین باور ناجی بودن که هر بار افرادی رو جذب می کردم که نیاز به حمایت و کمک داشتن و منی که با این ناحی بودن خلأ ارزشمندیم رو پر می کردم وابسته بودم بهش و مدام درگیر این مسائل و کلی اتلاف انرژی که خدا رو شکر با تضاد اخیر که البته ظاهرش خیلی وحشتناک بود ولی پر از گنج و درس، دارم حلش می کنم و هر روز به خودم یاداوری می کنم که فرکانس ناجی بودن نتیجه اش اینه… ایا بازم می خوای تجربه اش کنی؟؟

    یا فرکانس تایید گرفتن و جلب توجه… همین چقدر باعث تولید کارهای بیهوده میشه تو زندگی و آدمو خسته می کنه و در نتیجه رضایتی هم در کار نیست و به قول قرآن فاسق میشی و دچار خسران میشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  2. -
    سارا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1473 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    مدثر:38

    کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَهٌ

    هر فردی، در گرو چیزی است که کسب می‌کند.

    سلامی از جنس نور و صفا و صمیمیت به صفا جوووونم…

    دختر بی نهایت تحسینت می کنم که باغ زیبای ذهنت رو هر روز داری بهش میرسی و علف های هرزش رو از بین می بری

    آفرین بهت… آفرین… الهی همیشه همین طور شاد و پرانرژی باشی

    چه نکات جالبی رو اشاره کردی

    دقیقا یکی از پاشنه آشیل های من اینکه وقتی کارهای خونه رو انجام میدم بعدش کلی نق میزنم و حالم بد میشه … یادمه مامانم و خواهرام هم اینجوری ان… مامانم که خیلی شدید

    منم انگار این رفتار برام الگو شده … منطق پشتش چیه؟؟ شاید فکر می کنم انجام کارهای خونه وقت تلف کردنه… یا شاید فکر می کنم وظیفه من نیست و من مجبورم انجامش بدم و این اجبار حالمو بد می کنه… یا شایدم انتظار دارم ازم تشکر کنن و وقتی تشکر نمی کنن پناه میارم به غر زدن و ناله کردن و احساس قربانی شدن…

    خب حالا باید بهشون حمله کنم و به چالش بکشم…

    نتیجه این رفتار در مادرم و خواهرام رضایت بخشه؟؟

    قطعا نه و همیشه در حال گله و شکایت و غر زدن هستن … و این فرکانس باعث میشه هم خودشون لذت نبرن و هم اطرافیان دوست نداشته باشن باهاشون باشن و ترجیح بدن تنها باشن تا با اینا… بچه ها اذیت شن و ترجیح بدن نرن خونه شون چون آزادی عمل ندارن و نمی تونن بازی کنن… و از همه مهمتر روی سلامتیشون هم تاثیر گذاشته

    خب با توجه به این نتایج آیا منم دوست دارم ایم مسیر رو ادامه بدم؟؟

    خب قطعا دوست ندارم

    مثالی از الگویی داری که برخلاف این باشه؟؟ بله مادرشوهرم زن بسیار خوشرو و خوش خنده ای و با عشق کارهای خونشو انجام میده و من خودم مشتاقم هر روز برم خونشون و بچه ها هم خیلی مشتاقن برن خونه مادرشوهرم … دخترم که 8 سالشه اصلا دوست نداره بره خونه مامانم با اینکه شهرستانه و یه مسافرت محسوب میشه البته یکی از دلایل عدم رغبتش ممکنه این باشه که چون همه نوه های مادرشوهرم همسن دخترم هستم و اینجا هم آزادی عمل دارن و بازی می کنن… خلاصه که من مادر شوهرم رو خیلی دوسش دارم چون اصلا اهل نق زدن و غر زدن نیست و اصلا تو کارهای بقیه دخالت نمی کنه و سرش تو زندگی خودشه و بسیار هم خوش خنده است و همین ویژگیش باعث شده هرشب همه نوه ها و دختر ها و پسرها و عروس ها و داماد ها جمع بشن خونشون که تقریباً جمعا میشیم 30 نفر و گاهی اوقات هم به صرف غذا دعوت می کنه یا همیشه غذای اضافی میپزه و خودش هم از این دورهمی لذت میبره

    خب حالا که نتایج رو می بینم چه باور و رفتاری رو باید جایگزین کنم که از این کارها لذت ببرم و نتایج مامانم رو خلق نکنم ؟؟

    اول اینکه به نظرم برای اینکه بچه ها هم مسئولیت پذیر باشن، باید اجازه بدم خودشون کارهاشون رو انجام بدن و من اینقدر خسته نشم که بخوام از کوره در برم… باید اجازه بدم خودشون رو تجربه کنن حتی اگه خطا کنن… چون اصل هم لعلک ترضی و فلاح شخص که با این آزمون و خطاها بدست میاد … نباید انتظار داشته باشم بچه ها پرفکت باشن و بدون خطا… اصلا در دنیای مادی همچین چیزی نداریم… اینجا جهان دو قطبی و همین ترکیب خطا و درست باعث حرکت میشه و وقتی من میام کارهای اونا رو انجام میدم هم خودمو خسته می کنم و بعدش نق میزنم و هم سعی می کنم اونا رو کنترل کنم که کار واقعاً بیهوده و رنج اوری و بعد پناه بیارم به ناله و شکایت… مثلا اینکه مسئولیت تکالیفشون با خودشون باشه… خودشون تکرار و تمرین کنن… خودشون کارهای شخصیشون رو انجام بدن… صبح ها برای رفتن به مدرسه خودشون بیدار شن و صبحونه بخورن و وسایل هاشون رو آماده کنن… وای که اینا جزو آرزوهامه… ولی بلد نیستم چیکار باید بکنم و البته ریشه اش ترس که نکنه بی خیال بشه و مدرسه نره… تکالیفش رو انجام نده… ضعیف بشه… لباس هاش کثیف و چروک باشه…

    واقعاً این ها باعث اتلاف انرژی ای میشه که باید تو مسیر رشد و پیشرفت خرج بشه

    من دیگه نمی خوام رفتارهای قبلم رو که تقلید کورکورانه از مامانم بود، انجام بدم چون نتایجش رو دوست ندارم ولی راه تغییر رو بلد نیستم

    قلبم میگه به خاطر اینکه هنوز فکر می کنی تو ناجی هستی… هنوز حرف مردم برات بته… هنوز باور نکردی که عاقبت امور فقط دست خداست و باید به اصل آزادی و اختیار احترام بزاری و با زور و تقلا می خوای بچه هات رو کنترل کنی و به هدایت برسونی

    واقعاً از کجا معلوم که خودم هدایت یافته ام که می خوام اونا رو هم بیارم تو مسیر خودم چون هنوز نتایج شگرفی ندارم و خیلی از رفتارهام منطق اصولی پشتش نیست… ولی بابد این نکته رو بگم که نسبت به دو سال پیش خیلی از رفتارهام رو تغییر دادم و به همون نسبت هم نتایج تو زندگیم قابل شهوده ولی جای کار دارم

    از خدای وهاب می خوام کمکم کنه تا ذهنم رو جراحی کنم و ریشه ای این مسئله رو حلش کنم

    از استاد عزیزم یا دوستان مدار بهشتی می خوام که اگه راهکاری دارن بهم بگن تا در مسیر گسترش نور شریک باشن و نتایجش رو هزاران برابر از خدای وهاب دریافت کنن

    مرررررسی از صفا جون که باعث شد عمیقاً این مسئله رو برررسی کنم و اینجا ثبتش کنم و بعداز جراحی بیام و بنویسم که برای این تغییر چه قدم هایی برداشتم و نتایج چطور شد

    عاااااشقتونم دوستان مدار بهشت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سارا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1473 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ

    پروردگارا! ما ایمان آوردیم؛ ما را پاک کن و بر ما رحم کن؛ و تو بهترین رحم کنندگانی!

    سلام سلام سلااااامی از جنس نور به نور خدا، سعیده عزیزم

    دختر چیکار می کنی آخه با این دل های ما!!!

    می دونی الان چند ساعته دارم کامنتت رو بالا و پایین می کنم و می خونم؟؟

    دختر باریکلاااااا…

    بی نهایت تحسینت می کنم

    ساغوووووول

    الهی شکر برای حضورت در سایت

    خدایا شکرت برای حضور نورت در سایت

    سعیده جااااانم چقدر کامنتت پر از نور بود

    چقدر بوی توحید میداد

    چقدر بوی خالص شدن داشت

    خالص شدنت مباااااارک

    سعیده نورانی، بهت تبریک میگم که اینقدر عالی داری روی خودت و شخصیتت کار می کنی… و قدم به قدم میای اینجا رد پا میزاری… میدونی چقدر باعث گسترش نور ایمان میشی؟؟

    و قطعا میدونی خدا به شجاعان پاسخ میده… و پاداش خداوند بی نهایت و مبااااااااارک

    نوووووووش جونت دختر موحد و زیبا

    یکی از ارزوهات ترویج توحید بود… تو همین الان داری این رسالت رو انجام میدی

    چقدر تو سکانس زندگی تو میشه اصل رو از فرع تشخیص داد… ردپای قانون… چقدر خوب به باندسازی فرودگاه الهام اشاره کردی… آره منم دارم اینو تجربه می کنم…. وقتی یه مدت لیزری داری روی خودت کار می کنی انگار داری این باند فرودگاه الهام رو میسازی و منتظری الهام خداوند فرود بیاد و بعد تو عمل کنی و به ثبات فرکانسی برسی و رشد کنی و وقتی این مرحله رو تموم کردی، قدم بعدی بهت گفته میشه… و این مسیر تا زمان مرگ ادامه داره… چقدر شیرین این مسیر… چقدر لذت بخشه…

    سعیده جااااانم منم تو این یک ماه تمرکزی کار کردن روی خودم، که برای اولین بار دارم تجربه می کنم، واقعاً معجزه ها دیدم… آره منم باند فرود الهام خدا رو درست کردم و منتظرم قدم بعدی بهم گفته بشه

    سعیده جان… در حوزه ی کار، یه پیشنهادی بهم شده که ازادی زمانی بیشتری دارم… آرامش بیشتری دارم … و بیشتر و بیشتر می تونم روی خودم کار کنم…

    تو حوزه رابطه با همسرم: از اون موقعی که اصول و خط قرمزهای زندکیم رو با توجه به قرآن و جلسه 3 احساس لیاقت شناسایی کردم و به خودم قول دادم هرگز عدول نکنم ازش، به طرز جادویی محسط اطرافم داره تغییر می کنه…. رفتار همسرم خیلی تغییر کرده… طوریکه امروز شوکه شدم که واقعاً این همون فرد که همش به من اصرار می کرد بیا با هم بریم فلان جا… و منم با بی میلی قبول می کردم اما الان فقط می پرسه و من میگم: نه … میگه: هر جور راحتی!!!!

    و چند تا تغییر جدی دیگه هم کرده… ولی هنوز اونی نیست که ایده آل منه… من به کم قانع نبستم… و رب منم وهابه… من اون چیزی رو می خوام که لایقشم… این همه تغییرات عالیه… و نشون دهنده اینکه مسیر درسته و قانون داره جواب میده ولی من کاملش رو می خوام… هم مداری رو می خوام…‌ توحید رو می خوام… آزادی در همه ابعاد رو می خوام… عشق واقعی و بی قید و شرط رو می خوام… آرامش واقعی رو می خوام… صحبت های چند ساعته در مورد توحید و موضوعات مشترک رو‌می خوام… بال پرواز بودن رو می خوام… بدون توقع و انتظار بودن رو می خوام… احترام و ادب رو می خوام… صداقت و اعتماد رو می خوام… ثروت رو‌می خوام…

    چرا باید سقف آرزوهام رو کوتاه کنم؟؟

    چرا باید فیلتر کنم؟؟

    وقتی ربی دارم که همه چی مال اونه…. همه چی رو خودش خلق کرده… همه چی رو حکیمانه و عزیزانه و قدیرانه داره اداره می کنه… و به همه چی محیطه… گنج آسمون ها و زمین دست خودشه… و از همه مهمتر وهاااااابه… چرا باید به کمتر از بهترین قانع باشم

    آخه مگه من چند بار قرار زندگی کنم؟؟… مگه چقدر فرصت زندگی دارم؟؟… من می خوام تمام خودم رو تجربه کنم… تمام زندگی رو تجربه کنم… تمام عشق رو تجربه کنم… تمام ریبایی ها و خوبی ها رو تجربه کنم… تا با حسرت نمیرم…

    تو مسیر نور شدن همیشه قرار بهتر بشه… همیشه قرار افزون بشی

    وعده های خدا حق… آخه کی خوش قول تر از خدا؟؟

    پس ادامه میدم تو این باند فرود الهام خدا تا بهم بگه قدم بعدی چیه… و تلاش می کنم در حد توانم تسلیم جریان هدایت بشم که مثل عسل شیرین

    رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِینَ… خدایا بر ما صبر ببار و ما را در حال تسلیم بمیران

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    سارا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1473 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به سعیده نورانی

    عزیزم این دومین کامنت امروز من به شماست:))))

    بی نهایت تحسینت می کنم

    این خودشناسیِ که ساعت ها تفکر پشتشه و باعث میشه مثل برگی تو باد نباشی… استوار باشی… مسیر درست رو بری حتی اگه به قول قرآن تعداد کثیری در مسیر اشتباه باشن… افرادی که دنبال اصل هستند اینچنین عمل می کنن… یعنی قبلش به خودشناسی رسیدن… الویت هاشون مشخص… آفرین … آفرین … آفرین.. می دونم که به تحسین من نیازی نداری و این هم به دلیل رشدت در احساس لیاقته… اتفاقاً امروز در کامنت جلسه 5 لیاقت برات پیام فرستادم و دیدم که با اون سعیده و با اون کامنت اصلا قابل مقایسه نیستی… چقدر تحسینت کردم … این همه رشدت رو…

    خب این سومین نشونه برای من بود در راستای تصمیمم در ارتقای رابطه عاطفیم… و دلایل و منطق های روشن… و واضحترش آیه قرآنی که نوشتی… منم این آیه رو خیلی دوسش دارم و اولین بار که این آیه رو خوندم ساعت ها بهش فکر کردم…

    مررررسی که اینقدر عالی منطق ها رو بیان کردی و چقدرررررر با خواسته های من هماهنگ بود و منم دقیقاً همینا رو در دفترم و تو سایت نوشتم …

    برات بهترین ها رو آرزو می کنم چونکه لابق بهترین هایی مثل خودم که لایق بهترین هام

    خدا به شجاعان پاسخ میدهد… شجاعانی که به عوامل بیرونی مثل همسر و فرزند و برادر و پدر و مادر و … اجازه نمیدن اصولشون و خط قرمزهاشون رو زیر پا بزارن

    در پناه نور خدا باشی و زندگیت غرق در نور الهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: