سریال زندگی در بهشت | قسمت 232 - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/12/abasmanesh1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-12-06 07:30:232024-08-27 06:24:47سریال زندگی در بهشت | قسمت 232شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا
سلام به استاد عباس منش وبانوشایسته
استاد یادمه بچه که بودم با دوستام که باهم حرف میزدیم که مثلا بزرگ شدیم اگه پولدار شدیم چه کار میکنیم
من همیشه میگفتم من اگه یه عالمه پول داشته باشم برای خودم یه قصر میخرم وتوش رو پر میکنم از وسایل زیبا وزینتی وگرون بعد چند تا مستخدم میگیرم که کارهامو بکنن یکی آشپزی کنه برام یکی خونه رو برق بندازه یکی رانندم بشه منو ببر این واونور
یکی خریدهای خونه رو انجام بده یکی باغ بونی کنه خلاصه هر کسی یه کاری انجام بده
منم برم توی استخر شنا کنم بیام بیرون آب پرتقال بخورم بعد برم سر میز غذا برام غذا بکشن من بخورم وبقیه روز رو درحال تفریح باشم 😂😂
البته بگم برای مسافرت همه جا میشد بریم غیر امریکا 😐فکر میکردم هر کی اسم امریکا رو بیاره کافره ومستقیم بدون سوال جواب میره جهنم خدا منو ببخشه هر وقت تو مدرسه میگفتم مرگ بر امریکا چنان با قدرت وبلند میگفتم که فکر میکردم الان امریکا نابود میشه وما ودنیا نجات پیدا میکنیم😂😂😂😂
نمیدونم چرا اینجوری فکر میکردم شاید علت اصلیش دیدن فیلمهای تلویزیون بود چون همیشه شخصیت پولدار این جوری بود مرده یه دستمال گردن داشت با یه پیپ گوشه لبش ویه سامسونت دستش
زنه هم با چند کیلو طلا که به خودش آویزون کرده بود ولباسهای گرون همش در حال چک کردن وقت آرایشگاه ومزون لباس برای مهمونی بود🤨😐😒
اما الان دارم با چشمهای خودم میبینم که اون قصر پر از طلا ونقره وسنگ مرمر تبدیل شده به یه بهشت سرسبز توی بهترین جای دنیا تبدیل شده به کلبه چوبی وسط جنگل روی آب
تبدیل شده به خونه با یه اتاق خواب ویه آشپزخونه روی یه دریاچه بزرگ
بهترین برند عطر دنیا تبدیل شده به بوی درختهای چیپس شده
اینجا نه از خدم وحشم خبری هست نه از مزون وآرایشگاه
اینجا فقط وفقط عشق وآرامش وآسایش وحال خوب واحترام ومحبت هست
خدای من وقتی میبینم شماها چطور با این ثروت انقدر قشنگ وراحت زندگی میکنید روحم تازه میشه
من دائم دارم تحسینتون میکنم
که از صبح زود لباس کار تن میکنید واز سرکشی به مرغ وخروس واسب وبز واردک شروع میکنید تا پاک سازی محل زندگیتون بی ادا واصول بی منت بی تظاهر شما ها به قول خود استاد توی دوره قانون آفرینش چون خود واقعیتون هستین وادا در نمیارین اینقدر محبوب دل بچه های سایت شدین شما هر حرفی میزنید سند اثباتش زندگی خودتونه
شفاف وزلال عین آب 🥰
من الان فهمیدم ثروتمند بودن یعنی از تک تک ثانیهای زندگیت لذت ببری فهمیدم ثروتمند بودن یعنی شاد بودن در لحظه
یعنی بتونی از تضادهای زندگی به عنوان پله ترقی استفاده کنی
یعنی بی منت عشق بورزی یعنی با خودت در صلح باشی تا به حس بی نیازی به غیر خدا برسی
استاد تمام اینا توی لحظه لحظه زندگی شما دیده میشه😍
استاد امروز بعد صحبتهای شما به اطرافم نگاه کردم
دیدم بله مورد زیاده😅
مثلا من تابستون که هوا گرم بود ظرف برنج رو بیرون میزاشتم ودیدم عه الانم که هوا سرده من هنوز هر بار برای پختن برنج باید برم برنج بیارم از بیرون گفتم چه کاری الان که هوا خنکه ظرف برنج رو اوردم تو گفتم آخیش راحت شدم 😂
یا مثلا موادی که برای آشپزی هر روز لازمم میشه مثل نمک فلفل روغن همه رو توی کابینت نگه میداشتم وهر بار برای آشپزی هی کابینتها رو باز وبسته میکردم اومدم از مریم جان ایده گرفتم ویه سبد گذاشتم روی کابینت وچیزهایی که خیلی استفاده میکردم رو گذاشتم توش هر بار آشپزی میکنم کلی احساس راحتی میکنم😅
استاد ازتون ممنونم که زندگیتون رو بی ریا برای ما به نمایش میزارید تا ما هر روز ایده بگیریم واستفاده کنیم تو قسمت های قبل انقدر آن باکسینگ دیدم وذوق کردم که دیروز یهو هدایتی رفتم وکلی وسیله آشپزخونه مثل قابلمه وماهیتابه.. خریدم استاد نمیدونی که کیفی داشت وقتی دونه دونه از جعبه در میاوردم وعین شما ازش تعریف میکردم 😂یه جوری هم وانمود میکردم که انگار انقدر زیادن که من الان نمیدونم توی این جعبه چیه بعد بادیه ذوقی باز میکردم که نگو😅😅😅😅
خدایا شکرت بابت تمام نعمت وثروتی که به ما دادی
در پناه خدا شاد وثروت مند باشید 🥰🥰🥰
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم جان نازنین و دوستان مهربانم سلام به بچه های پارادایس که چقدر هر روز ما رو قشنگتر میکنن…
چقدر عالی این دستگاه عمل کرده و کلی درخت خرد کرده در این حد خفن..و مریم جان تکیه دادید بر بالشتی که بوی درخت و طبیعت میده همکاری شما باهم در کارها چه پروژه ی پارادایس باشه چه سفر چه کارهای سایت واقعا تحسین برانگیز..و چه ورزش خوبی هم خسته کننده نیست چون کارهای و حرکتهای متنوع و هم حرکت و کشش ماهیچه های جدید😍😍😍
اون شازده کوچولو هم که کلا حال و هوای پارایس رو عوض کرده با صدای نازه ش خدایا عشق عشششششق❤❤❤
و مرغ ها و جوجه های مامان هلالی که خودشون الان خانم شدند و مثل لودر این خرده چوبها رو کف چیکن تراکتور پخش میکنند در کسری از ثانیه😆😅
استاد جانم وقتی از تغییر صبحت کردید این مطلب شما یادم اومد(( که جهان در هر لحظه در هر لحظه در حال تغییر و رشد و من اگر با اون حرکت کردم و دنبال بهبود دائمی بودم پیشرفت خواهم کرد مگر نه لای چرخهی جهان له میشم اون به مسیرش ادامه خواهد داد.)) و همیشه از خودت بپرس چگونه از این راحتر ؟ساده تر؟
استاد شما هر روز دنبال بهبود دائمی هستید همین باعث میشه که جهان شما رو به سمت حل مسائل زندگی سوق بده به سمت هر روز بهتر از دیروز زندگی کردن…
این باعث شد شما هدایت بشید دستگاهیی بخرید و به قول مریم جان چرخه درست بشه که خرد چوب درست کنید برای تمیز بودن کف چیکن تراکتور و بعد داشتن یه کود کامپوز عالی برای باغچه ها و غیره
بعد در یک روز اونقدر در چیکن تراکتور رفت و آمد داشته باشید که متوجه بشید نیازی به آهن جلوی در و یا چوب سر که قبلا نیاز بوده الان نیازی نیست که همش مراقب پا و یا سرتون باشید
شاید اگر داستان خرد چوب و ریختن کف چیکن تراکتور نبود شما نیازی به بریدن اونا پیدا نمیکردید و شما به اون یه مقدار مراقب بودن پا و یا سرتون عادت کرده بودید ولی جهان ما رو هل میده که همراش پیش رویم…
اگر متوجه بشیم که خیلی عالی اگر نشیم با پس کله ای بهمون میگه…
چند سال پیش خونه مون برای بزرگتر بودن و داشتن پارکینگ که برامون اولویت داشت جابجا کردیم به جایی که قدیمی تر بود ولی حیاط دار و مستقل بود خلاصه زمستون دریچه های کلر رو بخاطر حفظ شدن انرژی گرما با جلد های چسبی عایق کردیم و بعد که بهار شده بود گفتیم باشه اینهمه چسبوندیم چندین دریچه حالا خودمون هم قانع میکردیم که جلو باد و یا خاک هم هست و این صحبتها …
خلاصه به مروز زمان اون خاصیت چسبندگی کم شده بود شبها که باد یکم تندتر بود پشتش باد میفتاد صدا میداد ولی همچنان میگفتیم اونقدر حساس نباشیم..حالا گاهی بشه یه وقتی باد بیاد…
خلاصه آقا جان یه شب چنان بادی اومد ساعت ۳ که این نایلون نصف اون کنده شده بود چنان سر و صدایی راه انداخت که مجبور شدیم همون ساعت در اوج خواب بریم نردبون بیاریم کل دریچه ها درست کنیم…😅🤦♀️
در صورتی که خیلی قبل میتونستیم این کار رو انجام بدیم و تنبلی میکردیم میگفتیم حالا که کاری به ما ندارن در صورتی از قبل یه هشدار اومده بود ( صدای باد خیلی کم 😆😆) ما که گوش نکردیم با صدای بلند حالیمون کرد 😅
و بعد که اونا رو کندیم هم هوای خونه عوض میشد یه جور تهویه بود و هم زیبایی خیلی عالی به فضا داده بود…و بعد هم شکر خدا هدایت شدیم به جایی که پکیج بود و خیلی عالی تر…
خلاصه این قانون
جهان میگه: یا تغییر کن یا مجبورت میکنم و یا نابود میشی
چند سال پیش برای کارتخوان مغازه یک دستگاه وای فا تهیه کردم ولی متاسفانه وقتی به عنوان اینترنت گوشی از اون استفاده میکردم بسیار ضعیف بود و سیم کارت خودم هم ۴G نبود ولی شنیده بود ۴G اونا آماده باید یه سری مدارک ببرید دفترهای پیشخوان و سیم کارتتون عوض کنید…چون گوشی خودش ۴G بود ولی سیم کارت خیر
و از آنجا که پول ۶ ماه شایدم یک سال اینترنت برای وای فا پرداخت کرده بودم زورم میومد برم نت گوشی هم بخرم
و یک مقاومت دیگه هم نسبت به رفتن به مکانهای شلوغ و اداری داشتم…
بعد دیدم اصلا نمیشه من هر دفعه میخوام وارد سایت بشم و سریال زندگی در بهشت رو نگاه کنم کلا دایره انتظار اینترنت در حال چرخش همش وصل میشه دوباره قطع حالا دقیقا همونجایی قطع میشد که استاد داره یه مطلب مهم میگه برام خیلی مهم بود بشنوم چنان عصبی میشدم…یعنی قشنگ دنیا داشت بهم میگفت برو سیم کارتتو عوض کن
رفتم مدارک برداشتم رفتم دفتر پیشخوان اتفاقا اصلا کار سختی نبود! شلوغ بود شاید دو ساعتی معطل شدم ولی ارزشش رو داشت من همینجوری فایل نیم ساعت رو یک ساعت با زور وای فا باید میدیدم
خلاصه سیم کارت که عوض شد خیلی عالی و لذتبخش شد و بعد هم هدایت شدم به گرفتن کارتخوان بی سیم که نیازی به بودن وای فا نداشت
و بعد شکر خدا هدایت شدیم و مهاجرت کردیم و دیگه کلا سرعت اینترنت قابل مقایسه نبود با قبل…
تا زمانی من حرکت کنم جهان پاسخ میده و به من طبق قانون تکامل منو هدایت میکنه به بهتر و بهتر و بهتر شدن و یا به جای بهتر رفتن…
یک مثال دیگه هم یادم اومد
پسرم دو ساله بود و بخاطر خیلی کنجکاو بودنش کلی وسایل برقی و مورد نیازم رو از کابینت های طبقه پایین انتقال داده بودم بالا و بعد درگیر زندگی کلا فراموش کرده بودم (دلیل رو )
بعد هر دفعه که اون وسایل رو میخواستم باید با صندلی میرفتم بالا و برمیداشتم گفتم خدایا این چکاری هر دفعه برو بالا و بیا پایین عادت کرده بودم فکر میکردم همینه حالا جای اونا درسته …..
بعد گفتم نه ! همه رو میچینم پایین و چقدر راحت شدم و چقدر وقتم در سرعت عمل حفظ شد
الان پسر من ده ساله هست ولی همچنان ذهن میخواد طبق عادتش عمل کند…و یا مقاومت نشون بده که جلوی دیگران ظاهر خوبی نیست ولی من بهش میگم راحتری و وقت من اولویت تمام…
استاد جان شما همیشه میگید فکر کنید کجا کار داره سخت پیش میره ؟؟!!
اگر جایی کار داره سخت پیش میره حالا به قول شما چه بیزینس چه روابط ادما چه ابزار همه چی یه جای نادرست اون رو پیدا کنیم و ترک اون عادت…و یا روند قبل…کار همیشه باید راحت پیش بره (تقلا نباشد )
و هنوز مطمئنم همین الان هزاران کار رو دارم طبق عادت انجام میدهم و فکر میکنم درست چون خیلی اذیت نشدم و بعد جهان من را متوجه میکند که مسیر راحتر هم هست..داری اشتباه میری که این به تکامل من برمیگرده ومن راه ساده تر را بخوام و مقاومت م رو برای تغییر کم کنم…
خدایا شکرت برای جهان زیبایت و قوانین بدون نقص آن
خدایا شکرت برای وجود شما و مریم و جان و این بهشت بی نظیر که ما هم هر روز اونجا هم میآییم هر صبح قدمی در تریل جدید و فلکه مریم میزنیم و با کلی انرژی روزمون آغاز میکنیم.
خدایا شکرت خدایا شکرت
سپاسگزارم.دوستون دارم در پناه حق همیشه شاد باشید ❤❤❤❤🥰🥰🥰🥰
سلام به رفقای عزیزم
ببخشید کامنت دیر شد، جایی، بچه رو اجاق بود….
دوتا چیز اصلی تو ویدئو بود:
1) شما از آب، کره استخراج مینمایید
2) بهبود مستمر ، شاکله کارهای روزانه شماست.
فکر کن، درختای اضافی و وحشی مسیر رو ورداشتین چیپس کردین، که باهاش سر مرغا و بزها رو گرم کنید، مسیر تمیز بشه و آخر سر یه کمپوست هم به زمین برسه….. جونم به این ذهن شیطانی! بزها با همه ی شیطنتشون، سرکار بودند، اساسی! دم شما گرم!
بعد بازنشستگیم، به این نتیجه رسیده م که نصف بیشتر کارهای روزمره ما، اجتناب ناپذیر نیست و میتونه کاملا به روش دیگه ای انجام بشه… با متد و سر و شکل دیگه ای… نتیجه اما، سرگرمیه. اینکه صبح تا شب، باید سرمون رو به کاری گرم کنیم که راندمان بالاتری بده.
به خاطر همیناست که سال به سال، وضعیت خونه زندگی من هم داره بهتر میشه. یه چیزایی ، قشنگ از رفتار شما دوتا کپی/ پیست میکنم، بدون اینکه خودم متوجه باشم.
مثلا دیشب قبل خواب، دیدم بچه ها توی هال خونه و اتاق خودشون ، بمب ترکونده ن و هرچیزی یه سمتی پخشه!
اول رو نکات مثبت توجه کردم و خدا رو شکر کردم که چنین بچه های سالم و باحالی دارم که عشقن….
بعد نشستم روی مبل، پامو انداختم رو پام و صدامو دادم بالا و با خنده و مسخره بازی، کاری کردم که بچه ها خودشون، هال خونه رو تبدیل کردن به دسته گل…. کلی هم خندیدیم و شد انرژی مثبت قبل خواب و با خنده و شادی، رفتن تو تختخواب! دمت گرم، سید حسین عباسمنش! فکر میکنی همین تغییر کوچک، برای من، کمه؟؟
قانون بقای ماده و انرژی… این تنها چیزی هست که از فیزیک دبیرستان یادمه: انرژی ثابته، فقط از شکلی به شکل دیگه شیفت میکنه… این قانون رو دوست دارم.
شما با درختای هرز پارادایس، ورزش روزانه عالی و سرگرمی بزها و در نهایت کمپوست ساختید… منم از بهم ریختگی خونه مون، شادی و خنده و تمرین تمیزی و تمرکز بر نکاتمثبت ساختم…. دم خودم گرم، شاگرد بدی نبوده م، استاد!
چاکرتم استاد… بهبود مستمر رو هنوز در مدارش نیستم به این خوبی تو زندگیم پیاده کنم، ولی اون هم بعدا یه چیز خوب ازش در میارم… حالا ببین.
یه چیزی هم راجع به رد شدن بزها از یه سوراخ قد کف دست گفتی که گرفتم، منظورت این بود که انرژی منفی و حال بد، از کوچکترین شکافی میتونه به حال خوش ما رسوخ کنه… شکافه نباید باشه، همین.
یه چیزی تو فرهنگ قدیم اطراف شیراز هست که بهش میگن: فرستادن بچه ها به کتو!
از کتابت میاد، یعنی همون کارآموزی خودمون.
پسرا تابستون میرفته ن سر کار و دخترها هم میرفته ن خونه ی در و همسایه، تو خونه داری به زن خونه کمک میکرده ن تا کار یاد بگیرن… همه ش برای اینکه: آدمیزاد نباید بی کار بمونه!
و اینکه انرژی حیاتی که در تن و بدن آدما ساری و جاریه، اینطور راه ابراز پیدا میکنه…
دیروز تا حالا دارم فکر میکنم چطور بچه هام رو در این دوره زمونه بفرستم کتو…. که این فایل شما، منو به ایده های جدید رسوند.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین ودوستان بزرگوار
چقدر عالی شما عزیزان کنار هم بهترین زندگی را خلق کردید تحسین میکنم این همه عشق و شادی شما عزیزان را
استاد عزیزم ممنون از شما که این قدر عاشقانه این آگاهی ها را به ما گوش زد میکنید من قبلا خیلی
در مسائل مختلف وسواس داشتم مثلا اگه یه وسیلهای داشتم که هیچ استفادهای نمی کردم اون نگه میداشتم و میگفتم که یه روز به درد میخوره این باور که برای روز مبادا ولی خدا راشکر الان تمام اون ظرف و ظروفی که قابل استفاده نیست را بخشیدم و در مورد لباس های اضافی هم هر کدام را که استفاده نمیشود را بخشیدم والان خیلی سبک بال شدم
ویا اینکه لازم نیست که اون عادت هایی که قبلا داشتم که باید حتما کسی باشه که بیرون بروی وتنها نمی تونستم ولی الان بدون اینکه نیازی به کسی داشته باشم برای خودم و تنهایی خودم ارزش قائل میشم و ترجیح میدم که تنها باشم تا اینکه افراد منفی کنارم باشند
قبلا فکر میکردم که تو نیازی نداری که رانندگی یاد بگیری به قول شما داشتم آشغال ها زیر مبل میگذاشتم ولی دیدم که من ترس دارم به یاری الله
امسال برای این ترسم غلبه کردم و گواهینامه رانندگی را گرفتم
خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها
تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم
ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادهای نه راه گمراهان
به نام الله یکتا
سلام
استادازصبح که فایل رودیدم مغزم درگیر شده وانگارکه عادت کردم به این شیوه زندگی گفتم نه من که دیگه عالی شدم وحواسم به بهبودزندگیم ونشتی انرژی وپیداکردن الگوها هست ،!!!!خوب ولش کن ،ولی به خودم گفتم ببین استادبعداز این همه سال کار کردن رو خودش هنوزم داره ازخودش میپرسه چطور از این بهتر ،چطوراز این راحت تر وچطور وچطور وچرا وچرا ؟؟؟؟
هرروز داره از خودش میپرسه پس مریم خانم اینقدرمقاومت نکن وحواست رو جمع کن ،..
واولیش روپیدا کردم بعداز یه صبح تاظهر ،
من یه مشتری دارم که الان چند وقته که براش لباساش رو میدوزم ،آخه من خیاط خانمم،من امروز داشتم الگوش رومیکشیدم دیدم ساعتها وقتم داره پای الگوکشی هدر میره وهرباربهونم اینه که ،،نه !!!من میخوام دستم توالگوکشی روون بشه ،نه !!من میخوام بهترین خودم رو ارائه بدم ،ولی اینا همش الکیه چون من اینقدربرای این خانم با الگوی سایز خیلی بزرگ دوختم که حرفه ای شدم وبدون پرو گیری میتونم یه مانتو یاشومیز یا هودی روبدوزم ،با خودم گفتم چرامن یه الگوی آماده ندارم ازاین خانم ؟؟
چرامن هرباردارم الگو میکشم ؟؟
چراالگوهاش رودور میریزم ؟؟
وبه این نتیجه رسیم که این الگودراین زمان بهترین الگوی منه وتایه مدت که قابل استفاده هست ازش استفاده میکنم وبعدا دوباره بهبودش میدم
یه اینکه الان چندوقته به این نتیجه رسیدم من نیازی به سنجاق زدن ندارم والگوهام روبدون سنجاق زدن وبا دوتاخط کش روشون گذاشتن برش میزنم
حالا این مربوط به کارم بود
واما توزندگی ،من الان سالهاست که هرروز صبح بدون استثنا به مادرم زنگ میزنم ومادرم هم صبح اول صبح ازبدبختیاش برام تعریف میکنه ومنم گوش میکنم وروزم روگند میزنم ،باخودم گفتم چرا من هرروزبه مامانم زنگ میزنم ؟؟؟دیدم دلم براش میسوزه
دوباره پرسیدم !!دیدم ازفضولیه
دوباره پرسیدم ،دیدم از روی عادته
وامروز اینا رووقتی متوجه شدم که زنگ زدم به مامانم ودوباره شروع شد من هرروز زنگ میزنم میگم سلام خوبی چه خبر؟؟!انگار منتظرم که یه خبرجدید وحشتناک وعجیب بشنوم ،
امروز برخلاف همیشه دودقیقه حرف زدم وخیلی راحت خداحافظی کردم ورفتم پای کارهام
ویه چیز دیگه که ازتون یادگرفتم انجام دادن یه سری از کارهای روتین با عشق ولذته وبدون غرزدن
وبدون توقع بیجاداشتن ازکسی وهمین باعث شده خونمون خیلی مرتب تر وتمیزتر باشه ومن از دیدن خونه تمیزم لذت میبرم
یه عادت خوب دیگم که تازگی ازشما یادگرفتم تمیز کردن گحل کارم وچرخای عزیزمه به پاس قدردانی ازشون ومیبینم چقدرچرخم روون تر کار میکنه وچقدر باکیفیت تر میدوزه
استاد فعلا اینها چیزایی بود که به ذهنم رسید ،اما قول میدم تو زندگیم همیشه به دنبال بهبودباشم تا هم خودم خوب زندگی کنم وهم کمک کنم جهان جای بهتری برای زندگی کردن بشه
خیلی دوستتون دارم وبوی عطرکاجهاتون رو ازاینجاهم میشه استشمام کرد
سلام به توحیدی عزیزم
من از خوندن کامنتون جواب خودمو گرفتم؟؟؟
وقتی در مورد زنگ زدن به مادرتون گفتین.
منم هروقت به مامانم زنگ بزنم از گرفتاریا و اتفاقات وهر آدمی که فوت کرده و….
خیلی خیلی کم شده زنگ زدم به مادرم واونم در حد سلام و علیک
امروز ذهنم بهم میگف عجب دختری هستیا؟؟؟؟به پدر و مادرت یه زنگی یه حالی بپرس..منم بخاطر اینکه فرکانسم میاد پایین زنگ نزدم اما تو ذهنم همش فکرم بود ولی از کامنت شما حالم خوب شد..
من باید تغییر کنم و نشتی های انرژی رو از زندگیم کاملآ حذف ش کنم…
خیلی ممنونم
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام بر استاد عباس منش عزیزم
سلام بر خانوم شایسته مهربان
سلام بر همگی دوستان خوب و صمیمی
یروز زیبای پاییزی رو با همدیگه در پارادایس آغاز میکنیم ، مطابق معمول استاد و عزیز دلشون مشغول رسیدگی به کارهای روزمره هستن و با چه عشق و صمیمیت و صفایی دو تایی دارن با کمک همدیگه کارها رو به پیش میبرن. استاد عزیزم واقعا رابطه شما دو نفر واسه هممون یه الگوی بینظیره که از هر زاویه ای بهش نگاه میکنم کلی درس و نکته ارزشمند و فوق العاده در اون میبینم ، رابطه ای بدون قید رابطه ای رها و آزاد رابطه ای پر از بیان احساسات واقعی و نه ساختگی و تصنعی! رابطه ای پر معنا و پر بار که بوضوح مشخصه هر دو طرف از بودن در اون احساس آرامش و رضایت درونی دارن ، رابطه ای که هر بار که بهش توجه میکنی انگار تازه و جدید هست و هیچ موقع خسته کننده و تکراری نمیشه! واقعا برام خیلی فوق العادس این ارتباط زیبای شما دو نفر که همین عشق و همدلی بینتونه که بنظرم باعث پیشبرد کارهای زیادی شده که داریم در تک تک قسمتهای این سریال میبینیم.
دوست دارم به خانوم شایسته عزیز خدا قوت و دست مریزاد بگم که ماشالله پا به پای استاد دارن در حمل چیپس چوبا کمک میکنن و اون لباسهای کار هم خیلی بهشون میومد و بصورت کاملا حرفه ای بکار مشغول بودن. دم مرغای عزیزمونم گررم که کوه چیپس چوب رو خیلی خوب و عالی کف چیکن تراکتور پهن میکنن و ادامه کار رو برای ما راحت. بز بزیامونم خیلی شیطون و باهوشن و سر به هوا کلا به هر کجایی سرک میکشن و فوق العاده کنجکاون! آخه یکی نیس بگه آقا شما تو لونه مرغا دنبال چی میگردین؟!
اما توضیحات استاد راجع به نشتیهای انرژی و تغییر دائمی در زندگیامون فوق العاده بود مثه همیشه و کلی درس برام داشت. یکی از چیزایی که من همیشه در زندگی استاد عباس منش بهش توجه میکنم و بنظرم فوق العادس همین روند بهبود دادن همیشگی ایشون در کار و زندگیشونه که بلطف این سریال که گوشه ای از زندگی استاد رو بتصویر کشیده خیلی واضح تر داریم این موضوع رو میبینیم و درک میکنیم هممون. استاد خیلی خوب به مسایل مختلف و روزمره زندگیشون توجه میکنن و با پرسیدن این سوال که چرا باید این کار انجام بشه؟ همیشه سعی در بهتر کردن و ساده تر کردن روند خودشون دارن ، زندگی ماها بر حسب عادات شکل گرفته منتها باید از خودمون سوال کنیم این عادات رفتاری کمک کننده و ضروری هستند هنوز یا خیر؟! دقیقا نمونش همین عادت استاد به خم کردن سرشون موقع ورود به چیکن تراکتور هست که با یه پرسش ساده اومدن و کلا ریشه ای موضوع رو حل کردن. یا روند بهبود سایت شون و…. در واقع جهان در حال تغییر دائمیه اگر باهاش تغییر کنی همیشه در حال رشدی و در حال پیشرفتی اگر نه نابود میشی بخوای نخوای ، بقول استاد زیر چرخای جهان له میشی!
در مورد زندگی خودم چند تا مثال میزنم که هم برای خودم و هم برای دوستان راهگشا و مفید باشه : یه مورد که پیدا کردم دور ریختن وسایل غیر ضروری که میتونه شامل لباس و ظرف و ظروف و …. باشه خوب که نگاه میکنم میبینم هر سال کلی از این چیزا رو دارم جابجا میکنم و با خودم بعنوان یه بار اضافی حملشون میکنم بدون اینکه در عمل واقعا ازشون استفاده ای بشه و فقط یه جا از فضای خونه رو اشغال کردن یه برنامه دارم که انشالله غیر ضروریا رو شناسایی کنم و ازشون رها بشم و اجازه بدم تا فضا برای ورود چیزهای جدید بزندگیم باز بشه. یه مورد دیگه باز کردن میله بارفیکسه از چهارچوب در اتاق که مدتها بسته بودیم و هر بار میخواستیم وارد اتاق بشیم مجبور بودیم سرمونو خم کنیم چیزی که یموقعی برای بچه ها بسته بودیم تا بهش آویزون بشن اما الان دیگه موضوعیت نداره. یه مدتی بود میدیدم لپ تاپم کند شده اما زیاد بهش توجهی نمیکردم ، بعد دیدم یسری برنامه های سنگین که یه زمانی موقع دانشجوییم ازشون استفاده میکردم و کاربرد برام داشت همچنان روی سیستمم ذخیره شده باقی مونده و همینه که سرعت دستگاهمو بشدت پایین آورده بعد از حذف کردنشون دستگاهم داشت پرواز میکرد و چقدر لذت بردم از این اتفاق! و ….. این فایل یکی از ارزشمند ترین فایلهای استاد بود که تا بحال گوش داده بودم و کلی بهم آگاهی داد خدا رو صد هزار مرتبه شکر
با سلام خدمات همه دوستان درسریال زندگی در بهشت که بسیار دوست داشتنی هست و یک سلام ویژه خدمت استاد عزیزم ؛
این جلسه خودش یه درس بزرگه ، من همواره از همزمانی مفاهیم و اطلاعات دریافتی از استاد با زندگی خودم شگفت زده شدم . بسیار برام اتفاق افتاده که در زمانی که دارم به آموزههای استاده فکر میکنم در طول استفاده از محصولات و هم فایلهای دانلود ، به یسری موضوعات بر میخورم
که اون موقع جوابی براش نداشتم ولی بعد چند روز می بینم استاد تو یکی از مجموعه هاش دقیقاً به همون پرداخته و من جواب سوالام رو گرفتم
این موضوع تکرار عادت ها و شرطی شدن ما ست که به پارادایم هم معروفه و استاد عزیزم در این قسمت از زندگی در بهشت بهش پرداخته و خودش کلی مفهومه که جا داره مفصل صحبت بشه ، البته در قدم 5 جلسه دوم 12 قدم به بحث نشتی انرژی پرداخت شده بود ولی انجا میخوام چند تا مثال از خودم بزنم و بعدش یه داستان از ادبیات کهن میگم،
1- حدود 3 ماه پیش بود که قرار بود چند نفرم مهمون براممون بیان و یک هفته ای پیش ما بمونن منو خانومم یه تغییر دکور کوچیک در خونه دادیم و جایی چند تا چیز رو عوض کردم اتفاقا یک گلدان بزرگ درختچه بنجامین سبز هم بود که جاش رو عوض کردیم و از پنجره دورش کردیم
درست 7 روز پیش بود که متوجه ریزش برگ شدید بنجامینم شدم و از اونجایی که خیلی دوستش دارم خیلی نگران شدم
اولش گفتم که این مثل سال های قبل که پاییز میشه ، شروع کرده به خزون کردن ، بخاطر همین به خودم گفتم که دو روز دیگه تموم می شه
اقا تموم که نشد ، بیشتر هم شد ، با خودم گفتم ریشه در کجا داره ، رفتم توسایت ها یه سرچ زدم و فهمیدم که اشکال از کم نور شدن گیاه هست ، به خودم گفتم که چه طور این موضوع به این مهمی رو یادم رفته ؟
یادم مهمون ها و جابجایی افتادم که یادم رفته بود به حالت قبل برگردونم
چه بسا اصلا ریزش بگری نداشت. به خاطر همین همون موقع شروع کردم به آماده سازی برای جابجایی تون
خداروشکر الان 3 روزی هست که بهتره و به کنار پنجره منتقل شده و رو به بهبود هست
2- موضوع دوم ، استفاده از نرم فزار power point به جایی One note در سر کلاس های مجازیم هست . من به صورت مجازی درس می دهم و گاهی اوقات نیاز دارم که روی تخته به کمک قلمم چیزی بنویسم (تمرین و مثال حل کنم )، به خاطر همین همیشه از One note استفاده می کردم چون این امکان رو داشت که فایل های PDF هم کنارش باشه با خودم گفتم که من دارم PDF ها رو از فولدر های دانشجو هام باز می کنم (چون فولدر بندی شده ) و قبلا که فولدر بندی نبود نیاز بود که از One note ماکروسافت استفاده کنم ، حال که این موضوع رفع شده چرا از point power به خاطر همین رفتم سوراغش و دیدمکه چقدر کیفیت کارم بالا رفته و چقدر خوبتر شده چون صفحه بندی میشه ، می تونم Footnote داشته باشم و کلی داستان دیگه
3- نمونه دیگه از این جریان ، همین بحث اندازه گیری تب مراجعین در مکان های عمومی با دستگاه تب سنج برای شناسایی بیماران احتمالی پندمی هست ، الان حدود دو سال می گذره و هنوز هم جاهایی هستن که دارم با دستگاه تب سنج تب مردم رو اندازه گیری میکنن در صورتی که به گفته بهداشت جهانی این موضوع فقط در دوران اول شایع شدن این بیماری موثر بود ، ولی خیلی جا ها هنوز دارم تب مردم رو اندازه گیری میکنن ، اخه نشتی انرژی تا به کی ؟
4- همون طور که گفته بودم الان می خوام داستان ادبی رو بگه :
“یه شهر بود ” یه پادشاهی داشت ، سن پادشاه بالا بود و ولیعهد نداشت ، از قضا ، میزنه و پادشاه مریض میشه وزیران پادشاه تصمیم می گیرند که یک نفر رو انتخاب کن .
که تصمیم می گیرن که مردم شهر رو جمع کنن و در میدان شهر پخش کنن و بعدش یه کبوترو رو رها کنن نزدیک هرکی شد ، او رو پادشاه کنن .
این اتقاق می افته
یه شاه مشخص میشه ،
یک مرد دامدار میانسال با ظاهر فرسوده شده ، دست هایی پینه بسته و لباس های پاره انتخاب می شود .
مراسم ها و تشریفات تاج گذاری که که برگزار میشه ، وزیر ها میرن پیش پادشاه جدید و میگن که دستور بده که برای مملک داری چه کار کنیم ؟
پادشاه جدید میگه بروید پارچه چهلوار بخرید ،
وزیرها از تصمیم شاه به تعجب می افتند و شروع می کنن به جمع آوری پارچه چهلوار از شهر
بعد دوباره به پیش پادشاه می آیند و می گویند : که هرچه چهلوار بود خریدم حالا چه کنیم ؟
پادشاه دوباره دستور میده که از شهر های دیگر هم پارچه چهلوار تهیه کنید ، تاجایی پیش میره که تو کل کشور های اطراف هم میرن و شروع میکن به خرید چهلوار ، و در نهایت هرچی پارچه چهلوار بود جمع میشه
بعدش میره پیش پادشاه و جریان رو کامل توضیح میدن ،
جواب پادشاه این بود که :” من تو زندگیم مشکل پارچه و چهلوارداشتم و همیشه سر زانوهایم به خاطر این موضوع پاره بود
وقت پول گیرم می آمد می رفتم چهلوار می خریدم ،
به خاطر همین اینجاهم دستور دادم که پارچه چهلوار بخرید همین
این داستان حکایت خیلی از ماها است
بسیارم سپاسگزارم برای آموزه های عالی که برای ما دارید تشکر ویژه و خالص من رو پذیرا باشید
سپاسگزارم یا رب
محمود رضا
15/9/1400
باسلام خدمت استاد عزیزم
درخصوص این فایل و ایحاد تغییر در خودمون و تغیر الگوهامون میخاستم چن نکته ای بگم
اول اینکه من دقت میکنم میبینم منم خیلی اهل تغییرم یغنی تو آشپزخونه ام خیلی مکان وسایلم رو تغییر میدم تا استفاده راحت تر بشه مثلن وسایل صبحانه رو دردسترس گذاشتم تا صبح خیلی راخت و آسون بتونیم صبحانه بخوریم و بچه هام هم به تنهایی اگر پیش اومد بتونن به وسایل دسترسی داشته باشن و این کار خیلی عالی شده هم باعث شده هر روز صبحانه خورده بشه و هم خیلی سریع راخت پهن و جمع بشه و بچه هام هم خودشون خیلی راحت میتونن این کار رو انجام بدن الهی شکر
دوم استاد به مثال خوبی اشاره کردن درخصوص لباسهای مناسب فصل من خودم از همون اول دوست داشتم مکان لباسهام خلوت و دردسترس تر باشه تا بتونم به راحتی ازشون استفاده کنم به خاطر همین بعد از تمام شدن فصل پاییز یه وقت کوچیک میذارم و لباسها رو جمع میکنم و مرتب تو کاور میذارم و جایی دیوه تو کمد قرار میدم اینجوری فضایی عالی برای لباسهای خنک و تابستوتی باز میشه و واقعا لازم نیس موقع برداشتن لباس یه به هم ریختگی تو کشو لباس یا اتلاف وقت تو پیدا کردن لباس باشه
نکته سوم اینه که من ظرف های اضافه تو خونم نگه نمیدارم یعنی من همین دوهفته پیش که اسباب کسی داشتیم ظرفهای تو کابینت رو که درآوردم هرکدومشون رو که ماهها بود استفاده نکرده بودم و فقط فضا اشغال کرده بودن و این دیدگاه که شاید یه روزی به دردم بخوره همه رو جمع کردم و دادم به کسی که لازم داشت و واقعا کلی سبک شد و راحت چه لزومی هست که ما چن دست ظرف داشته باشیم و کلی انرژی و وقت بذاریم بذای مرتب کردن آونها علاوه بر فضایی که اشغال میکنن…
چهارم اینه من وسایل رو جوری گذاشتم مه استفاده از اونها راحت و آسان باشه نه اینکه زیبایی مکان برام ملاک باشه
یعنی وسیل برقی رو جوری گذاشتم مه هر کدوم رو لازم داشتم فقط کافیه کلیدش رو بزنم و استفاده کنم قبلن من اونا رو بالای کابینت ها گذاشته بودم هم برای اینکه تو دید باشه و اگر کسی اومد خونمون ببینه که من چی دارم و هم برای زیباییش ولی از یه جایی به بعو که آگاه تر شدم به لطف خدا و راهنمایی استاد دیگه حرف مردم مهم نیس برام دیگه راحتی رو به زیبایی ترجیح میدم و طوری چیدم که راحت بتونم استفاده کنم
و مثالهای زیادی دارم که میتونم بزنم از اینکه. تغیر میدم خودم رو با توجه به شرایط بذای راحتی کارم و آرامش ذهنم
ممنون استاد عزیزم واقعا همیشه راهنماایی و حرف های شما روشن کننده راه و مسیر ماست
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه وبه صورت کاملا طبیعی و بدیهی
سلام به استاد و مریم عزیزم و دوستان عزیزم
آفتاب لب بوم بود و شما کار رو شروع کردید قراره این چوب های چیپسی شده انتقال پیدا کنند کف چیکن تراکتور چقدر باحال بز و گوسفندها شما رو میپایدند تا در چیکن تراکتور رو باز کنید بپرند تو و غذای این مرغ و خروسها رو بخورند خیلی باهوش و زرنگ هستند هرچقدر منتظر شدید اینها نرفتند خداااای من شازده چقدر بغل کردنیه با اون صورت خوشگلش به هر ترتیب تونستید غذای مرغ و خروسها رو بردارید تا از دسترس این بز و گوسفندها دور بشه تقسیم کار مریم جانم باکتها رو پر از چوبهای چیپسی میکنند و استاد جان هم خالی میکنند کف چیکن تراکتور مریم جانم هم به شیوه سنتی این چوبهای چیپسی رو پر میکرد تو سطلها بوی عطر چوب کاج که هنوز نم دار و تازه هست فضا رو پر کرده و تجربه مریم جانم از نشستن رو این همه چوب های چیپسی اینه که انرژی طبیعت کاملا به وجود انسان منتقل میشه و تحرک و ورزشی که تو حین انجام اینکار دارند عضلاتی رو درگیر میکنه که تو ورزش این عضلات درگیر نمیشه اما در طی انجام این کار چند تا مقاومت رو برطرف کردید اول اون دسته آهنی که به چیکن تراکتور بسته بودید برای اینکه بتونید با تراکتور جابجاش کنید و مقاومت بعدی که برای استاد قد بلند و باصفا ایجاد مزاحمت میکرد تخته چوبی که بالای در چیکن تراکتور بسته بودید که موقعه ورود و خروج استاد باید سرش رو خم میکرد تا به سرش برخورد نکنه اما الان دیگه قرار نیست این چیکن تراکتور جابجا بشه پس دیگه نیازی به این دسته آهنی و یا اون چوب بالای سر در برای ایجاد استحکام بیشتر نیست بنابراین این دو گزینه باید حذف بشه که به راحتی حذف شد و کار راحتتر و لذت بخش تر پیش رفت و کار انتقال این چوب های چیپسی به اتمام رسید و شازده کوچولو هم پریده پشت تریلر خالی و مرغ و خروسها هم با دونه هایی که رو انبوه اون چوبها ریختید مشغول شدند تا کاملا این چوبها رو پخش کنند
استاد جان تو همین روند حذف مقاومتهای چیکن تراکتور در راستای لذت بخش تر و راحتتر انجام شدن کارها هدایت شدید تا این موضوع رو مطرح کنید بررسی کارها و رفتارهایی که از رو عادت الگویی رو داریم تکرار میکنیم که دیگه اون علت و الگو تغییر کرده اما همچنان داره اون رفتار ما تکرار میشه
استاد مثالهای ملموسی رو گفتید که برای من و دوستان کاملا موضوع قابل فهم شد
جهان در حال تغییره و زندگی پویاست باید هر روز از خودم سوال بپرسم چرا الان دارم این الگو و رفتار رو انجام میدم چرا دارم این طرز تفکر و باور نادرست رو همچنان تو این جهان رو به رشد و بهبود تو ذهنم تکرار میکنم و با همون باور محدود کننده پیش می رم
استاد وقتی به تغییراتی که در روند رفتاری و شخصیتی خودم فکر میکنم میبینم زمانی تونستم این تغییرات رو ایجاد کنم که در ابتدا به یه آرامش ذهنی رسیدیم این آرامش ذهن منو در مسیر درست هدایت کرد مرحله بعد وقتی با خودم به صلح رسیدیم و اولویت رو خودم و خواسته های خودم قرار دادم و نظر و قضاوت دیگران برام مهم نشد تونستم تغییراتی تو سبک زندگیم داشته باشم که در راستای راحتتر و لذت بخش تر شدن زندگیم بود مثلا استفاده نکردن از پرده روی پنجره های بلند خونه که رو به حیاط پر از درخت و نور آفتاب بود و گذاشتن یه مبل خیلی راحت و نرم دقیقا در مقابل این پنجره که ساعتها میتونم روش بنشینم و از این زیبایی استفاده کنم با نرفتن به جمع های فامیلی که قبلا خیلی برام مهم بود که این جمع های فامیلی باید حفظ بشه چون در مورد صله رحم و مزایاش خیلی شنیده بودم در صورتی که هیچ هم فرکانسی نبود و صحبتهای نادرست و محدودکننده و…. زده میشد من اگاهانه تصمیم گرفتم دیگه به این جمع های فامیلی نرم نشتی انرژی نداشته باشم و برای خودم و ارامشم ارزش قائل باشم و این انرژی رو در زمینه پیشرفتم بزارم حتی زمانی من از کیف های رو دوشی بزرگ استفاده میکردم اما دیدم من قراره تو کیفم فقط گوشی و کارت پول بزارم تصمیم گرفتم مثل مریم جانم کیف کوچیک بگیرم و کلی تغییرات دیگه که هدایت شدم به انجامش و کلی از وسایل غیر کاربردی خونه و کارم رو حذف کردم و چقدر فضا لذت بخش شد استاد جان به نظرم تو مسیر درست خیلی جزییات هدایتی درست میشه اما اگاهانه تو ایجاد این نگرش درست تو شخصیتم باید کار کرد تا ناخودآگاه همیشه دنبال ایجاد تغییرات مثبت بود
زمانی که خیلی هوشمندانه دلیل رفتارهام که از باورهای من نشات میگیره رو بررسی کردم تونستم تغییراتی ایجاد کنم که خیلی لذت بخش بوده اینکه از یه الگوی تکراری پیروی نکردم و تغییر ایجاد کردم الان انقدر این بهبودها و تغییرات کوچیک حتی مثلا در حد استفاده از یه ظرف جدید و یا ادویه جدید تو غذا برام لذت بخش بوده و همون یه تغییر اعتماد به نفس منو بالا برده که تو تمرین ستاره قطبی هر روز صبح می نویسیم امروز خدایا هدایتم کن به یه تغییر خوب و بهبود تا لذت ببرم و این بهبود حتی بارها تو نوع نگرش و باورهای من بوده که منو به احساس خوب و ارامش بیشتر رسونده
اما اینکه این نوع نگرش بشه جزو شخصیتم نه هنوز نشده ولی دارم بهتر میشم به خصوص از وقتی که تو این مستند زندگی در بهشت هر روز میبینم شما این سوال رو از خودتون می پرسید چطور از این بهتر و لذت بخش تر؟ چطور از این راحتتر و سریع تر؟
سالها یه باور اشتباه رو تو یه موضوعی داشتیم که الان با تغییر جهان و تغییر الگوها اون مولفه تغییر کرده اما هنوز تو پیش فرضهای ذهنی خودمون نگه داشتیم و داریم با همون پیش فرض ذهنی نادرست ادامه میدیم باااااید من یه بازنگری داشته باشم به دلیل رفتارهام و کارهایی که تو طول روز انجام میدم و ببینم چه تغییراتی رو برای لذت بخش تر شدن و راحتتر شدن مسیر درست انجام بدم استاد شما تواین مستندها چقدررررررر آگاهی ناب و خالصی رو دارید سخاوتمندانه ارائه میدید عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی
خیلی عالی زیبا…واقعا خیلی ریز بینانه ب موضو نگا کرده بودین…منم واقعا بیشتر داستانو فهمیدم.چقد نشتی داشتم ک از زندگیم حذفشون کردم.اون موقع حتی چیز خاصی هم نمیدونستم با خوندن این کامنت شما یادم اومد ک واقعا خیلی چیزا رو تو زندگیم حذف کردم.ب راحتی حذف کردم .اصلا اذیت نشدم.ممنون ک الان بهم یاداوری کردی،،عزت نفسم بالا رفت😍
سپاس گذارم ازت دوست من
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیز و بانو شایسته و سلام به دوستای عزیزم
روزشمار تحول زندگی من فصل 7
فایل 184
سریال زندگی در بهشت | قسمت 232
محتوای این فایل که در آذر ماه 1400 ضبط شده در مورد تغییر کردن
اینکه ،چون جهان دائم در حال تغییرهست ما هم باید به تبع اون تغییر کنیم این تغییرات نمیخواد یک تغییرات کلی باشه فکر کنیم که باید تغییر بزرگ انجام بدیم
نه همون تغییرهای کوچک و جزئی روزانه در زندگی روزمره در بعضی از اخلاق و روابط
واقعاً عاشقتونم استاد عزیز
بامثالهای جزئی و کوچیکی که میزنین ما رو آشنا میکنین با درسهایی که بهمون میدین
مثلاً تغییر روزانه تغییر در کمد منزل تغییر در چیدمان وسایل منزل
تغییر در آشپزی کردن
همه اینا باعث میشه که ما یاد بگیریم که باید تغییر کنیم مثل قبل فکر نکنیم .
خداوند هم درآیات زیادی مثال زده که باید انسان تغییر کنه
معروفترین آیه
آیه 11 سوره مبارکه رعد چنین میفرمایند: « لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما به قومٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ … _ برای او فرشتگانی است که پی در پی او را به فرمان خدا از پیش رو و از پشت سرش پاسداری میکنند. در حقیقت، خدا حال قومی را تغییر نمیدهد
تا آنان حال خود را تغییر دهند.»
بنابراین آن قانون کلی که از این آیه شریفه بدست میآید این است که همیشه تغییرات از خود ما است.
والبته که این تغییرات باید رو به بهبود باشه یعنی ما باید تغییراتی را انجام بدیم که بهبودی توش باشه
به خدا اولش که گفتید که میخواین اون قسمت میله پایینی رو بردارین من تعجب کردم گفتم
این چه کاریه
ولی فوراً به خودم گفتم استاد کارش درسته
و وقتی دیدم گفتید که اینا باعث نشتی انرژی میشه منو به فکر فرو برد دیدم واقعاً شما درست میگین شما مسائلو از یه زاویه دیگه میبینین و ما از یه زاویه دیگه برای همینه که نتایج هم متفاوته
من اگه برای خودم برای زمانم ارزش قائل باشم این نشتیهای انرژی رو باید شناسایی بکنم تو زندگیم و از بین ببرمشون و تغییرشون بدم و اینا خیلی هم زیادن
چون کوچیک هستن ، ما فکر میکنیم بیارزشن به چشم نمیان ولی این فایل واقعاً تلنگری بود برای من ممنونم از شما
پس بازم تاکید میکنم
باید از تغییر کردن استقبال کنیم حتی تغییرات کوچک و جزئی توی مسائل روزمره زندگیمون توی خونه زندگیمون و این کار باعث میشه که با جهانی که دائم در حال رشد و پیشرفته هماهنگ باشیم
باید تلاش کنم که مرتباً تو زندگیم تغییر ایجاد بکنم حتی به عمد ،تا مقاومتهایی که تو ذهنم وجود داره به عنوان ترمز و چالش و جلوی تغییر و اقدام کردنهامو میگیره مرحله به مرحله برداشته بشه
مثل همین کامنت نوشتن که تعهد دادم هر وقت فایل روز شمار تحول زندگی من روی سایت اومد من حتماً براش کامنت بنویسم و فعلاً که خدا را شکر به تعهدم عمل کردم
البته که من از لحاظ دیگه خیلی تغییر کردم،
درخانه داری، در اخلاقم، در رفتارم، در کار کردن روی خودم، در سلامتیم، در ارتباطم با خدا، در ارتباط با دیگران،
مخصوصاً روابط با خانواده با همسر با فرزندان ،
در حوزه کاری
در احساس لیاقتم تغییراتی رامی بینم و و با قرار گرفتن در احساس خوب و آرامش متوجه میشم که در مسیر درست هستم،
همین که هر روز با فایل های استاد که اکثرشون توحیدی هستند ، روی بندگی واقعی و تسلیم شدن در برابر خداوند کار می کنم ، یعنی در مسیر درست هستم .
همین که هر روز یک الی دو ساعت توی سایت کامنت مطالعه میکنم یا در حال نوشتن کامنت هستم یعنی در حال تغییر هستم .
به زمان بندی خدا اطمینان دارم ، به پلن های خداوند اعتماد میکنم و اجازه میدم خداوند منو هدایت کنه
تا آرام آرام بهبودی و پیشرفت داشته باشم، پیشرفتهای کوچک و تکاملی در تمام جنبه ها
خدایا شکرت به خاطر این سایت خدایا شکرت به خاطر این همه آگاهی