سریال زندگی در بهشت | قسمت 237 - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)

به نام خدای یکتا

سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی و تمامی دوستانم در این مسیر پر از آگاهی🌹🌹🌹🌹

استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین تمام خرید هاتون نوووووش نوووووش جاتووووون و مبارکتون باشه کلیی ذوق کردم از دیدنشونو اشک ریختم😍😍😍😍😍الان که میخواستم بیام زندگی در بهشت رو ببینم قبلش از کنار یه ظرف بزرگ پر از تخمه رد شدم و دلم رفت اولش😁😁😁 خواستم یه ظرف برا خودم پر کنم و بیارم و همزمان با زندگی در بهشت تخمه رو هم از دست ندم اما دیدم نه زهراااات حواست هست باباااا😁😁😁😁تخمه و زندگی در بهشت اصلا با هم جور در نمیاد زندگی در بهشت رو میخوام نفس بکشم 😍احساس کنم😍 زندگی کنم😍 اصلا میلم به تخمه رفت پی کارش .نمیدونم چطور حسی رو توصیف کنم که جدیدا با زندگی در بهشت دارم تجربه میکنم اصلا دیگه زندگی در بهشت دیدنم زمین تا آسمون متفاوت شده یه حسی که با کلمات و جملات توصیفش آسون نیست.انقدر فایلهای این بهشت رویایی و پر از اگاهی و پر از خدا به شکل عجیبی تو تمام وجودم خوب نشسته و فیت شده که هر روز اتفاقات عجیبی و زیبایی برام میافته که وقتی به ریشش برمیگردم میرسم به حسی که زمان دیدن صحنه های زیبا از طلوع و غروب و تمام لحظه هایی که با عشق اشک ریختم و وجودم رو شعفی در برگرفت که از دریچه دوربین شما دیدم.دیشب تو خواب میدیدم تو یه جاده جنگلی خیلی خیلی خیلی زیبا یه جایی بودم که اصلا هر چیزی که تو این دنیا هست با رنگهای زیبا تر از ورژنی که تو این دنیا میبینیم😍😍😍😍 وسط یه جاده تو دل یه کوهستان جنگلی پر از گل و درخت و صدای چه چه پرنده ها داشتم از طبیعت طراحی میکردم و یه احساس عالی که تمام وجودم رو پر کرده بود😍 تو اون جاده فقط و فقط من بودم و امنیت و آرامشی وصف ناشدنی 😍میدوییدم و شادی میکردم با تمام وجود داشتم خدا رو شکر میکردم…یه اتفاقاتی این روزا داره میافته که انگار تازه دارم خدا رو تو وجود شما خودم این بهشت خیلی بهتر درک میکنم درست تر از قبل. خیلی خیلی خیلی نردیکتر😍ما هم یه گوساله کوچولو مدل شازده شما داریم که تنهاست فعلا🐴 تا قبل از دنیا اومدنش من تو کل عمرم که پدرو مادرم گاو نگهدای میکنن حتی یک بار هم سمت استبلشون نرفته بودم چون میترسیدم. چند ماه پیش شبی که گوسالمون دنیا اومد پدرم تا صبح حواسش به گاو مادر بود و مدادم میرفت بهش سر میزد یه لحظه دیدم پدرم خوابش برده و یه حسی گفت برو زهرا برو بهشون سر بزن. حدود 4 صبح بود. وقتی رسیدم یه صحنه ای رو دیدم که من رو میخکوب کرد و لحظه ها ماتو مبهوت از اون حجم از هدایت و زیبایی مبهوت بودم .گاومون خودش بچش رو دنیا آورده بود بدون کمک پدرم یا هیچکس جز خدا و با یه عشق عجیب و قدرت و عظمتی از خدا تو چشماش دور بچش میچرخید و با زبونش لیسش میزد و تمیزش میکرد شادی رو تو وجود هر دوشون دیدم که برام خیلی خیلی زیبا و رویایی بود.وقتی گوسالمون تنها شد هر روز میرفتم بهش سر میزدم اوایل ازم میترسید و گارد میگرفت .کم کم کلی دوست شدیم و حتی وقتی تو اتاق مشغول کارم یهو صداش میادو قشنگ میفهمم که داره صدام میرنه و وقتی میرم منو هدایت میکنه به سمت شیر آب یا غذاش که غذاشو بدم یا نوازشش کنم. امروز وقتی رفتم پیشش و داشتم نوازشش میکردم سرش رو اروم رو زمین گذاشت ویه 8التی که نسون میدادکلی دوسم داره .من زهرا یه دختری که با خودمم قهر بودم الان دارم هر روز و هر لحظه فقط خدا رو تو وجودم میبینم یه وجودی که عظمت خدا تمامش رو در برگرفته گاهی از اطرافیانم یه چیزی میشنوم که تو اون کنایه نا اگاهانه اونها بیشتر متوجه میشم زهرا خدا تو رو از کجا به کجا اورد .من حتی تو کل زندگیم یک بار هم نرقصیده بودم شادی بلد نبودم .استاد وقتی داشتین کتونی ها رو میزاشتین اشک میریختم و یه حالی بودم که واقعا توصیفش راحت نیست .این کفشا فقط برای شما یاد اوری و فک تیست و برای من هم فکت هست و وقتی بزارین تو قفسه و فیلمش رو بزارین تو سایت حتما حتما ازش اسکرین شات میگیرم و هر روز نگاشون میکنم کنار فکت های خودم .این مدتی که خودم رو مستقل کردم از مخارجی که پدرم بهم میداد گاهی یه مداد برام میلیاردها میلیارد ارزش داشت صبح زود پا میشدم تمریناتم رو ادامه بدم میدیدم مدادم تموم شده ولی گاهی همون لحظه مادرم بدون اینکه بدونه من مداد ندارم کلی مداد میاورد میگفت زهرا اینا رو رفتم فروشگاه از باقی پولم مونده و با دستای زیباش دست خدا میشد که من بدونم خدا من رو خلق کرده که پادشاهی کنم با ایمان بخوام و بشود و استوار خو مسیرم ادامه بدم .مبارزه بین نجواهای ذهنو قلب هست اما این فکت ها این کتونی های شما که تازه یه قاب کوچیک از دریای نعمتیه که خدا از همه جهات به شما بخشیده ایمان من رو هر روز داره محکم تر میکنه به تحقق خواسته های خودم.یه وسیله دارم که مداد هایی که اندازه یه بند انگشت میشن رو با کمک اون باز هم میشه استفاده کرد دیروز بعد دو سال با اینکه جنسش تقریبا خوب بود یهو شکست استاد نمیدونیید چقدر برای اولین بار از چنین مساله ای خوشحال شدم چون میدونم این یه نشانه هست که زهرا تو دیگه این وسیله رو نیاز نداری😍مگه صبح تا شب به خودت از فراوانی نمیگی مگه این فایلها و دیدن زندگی استاد وکلی مصداق عینی دیگه تو خیلی از موارد رو به خودت یاد آور نمیشی که جهان پر از فراونی و نعمت و ثروته پس این وسیله تو دستات چی میگه ؟این خودش یعنی کمبود .استاااد اتفاقات خیلی خوبی این چند روز افتاده که در زمان مناسب مینویسم ازشون و من این همه نعمت رو این همه موهبت رو این زهرای دگرگون شده و در مسیر اگاه شدن و رشد کردن و بزرگ شدن و زیبا شدن رو از خدای خودم و شما دوتا فرشته و استاد بی نظیرم میدونم و بی اندازه دوستون دارم و سپاسگذار خداوند یکتا و شما هستم .آها یادم افتاد تو کتونیای خوشگلتون که کلی دلم رو بردن من اون توسی آدیداس ردیف اول رو خیلی دوست داشتم😍 چون رنگ و مدلش شبیه مدلی هست که همیشه تجسم میکنم و به زودی به امید خدا میخرمش واسه خودم.خدا رو هزار هزار مرتبه شکر بابت این همه نعمت عاشقتونم ❤