سریال زندگی در بهشت | قسمت 245 - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)

220 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرنوش بیگدلی گفته:
    مدت عضویت: 2581 روز

    سلام به همگی

    و خداقوت به خانم شایسته

    چقدر تحسینت میکنم بانوجان

    خیلی برام الگویی

    منظم بودنت ، قوی بودنت ، استقلالت ، مدیریتت ، هندل کردن همه چیز ، تیپ زدنت ، عملگراییت به قانون ، رانندگیت ،آشپزیت ، عزت نفستت ، راه بودنت از کلیشه های مردانگی یا زنانگی ،توانایی ات که از پس همه کار برمیای ، قانون را در عمل اجرا کردنت ، همزمان کار و فیلم گرفتن و بعد ادیت کردن ، با وجودت همه جا رو گلستون می‌کنی !

    نظم ذهنیت وارد محیطی که هستی می‌کنی !

    چقدر جایگاه نظم و تمییزی و نظافت در ذهنت درست حک شده ! ( اهرم رنج و لذت ج۲ ثروت)

    اصلا کمالگرایی هم نداری !

    قسمت بندی کردی و هر بخش با آرامش و دقت مرتب کردی بدون سختگیری و اذیت کردن خودت !

    تازه با لذت !

    آفرین به من درس دادی هر کاری با هر حجمی را میشه با کوچک کردن با کیفیت عالی انجام داد ! (قدم ۱ جلسه هدف گذاری ۶)

    خانوم مهندس بودنت چقدر عالی نشون دادی مریم جون !

    فعلا در حد عالی کار کردی و نتیجه خوبی هم ایجاد کردی اما قانع نشدی و گفتی احتمالاً در آینده باز هم مرتب میکنیم وسایل را جابجا می کنیم و همه چیز بهتر میشه عاشق اینم که کمال‌گرا نیستی و بگی باید همه چیز در همین لحظه عالی‌ترین باشه بلکه اعتقاد داری این عالی بودن با تکامل و کم کم به وجود میاد و انتهایی هم نداره بلکه یک مسیره !

    تو برای خوشامد استاد اینکار نکردی بخاطر لذتی که شخص خودت از نظافت و نظم میبری انجام دادی و من واقعا این فرکانس گرفتم ازت ! (دوره عشق و مودت)

    یعنی با همین دو ویدیو کلی از توانایی هات رو با شرح تصویر نشون دادی !

    بدون وابستگی به وجود دیگران هدفت عملی کردی (دوره عزت نفس)

    و به من ثابت کردی به قانون عمل میکنی !

    دمت گرم من دنبال الگوی مناسب برای زن های موفق بودم که شما از هر نظر بی نظیری! عاشقتم بازم ازین ویدیو ها برامون بذار مرسی عزیزم ⁦♥️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
    مدت عضویت: 666 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    سلام مریم جان

    چقد چیزها ازت یاد گرفتم دراین چندسال

    مثلا آرام صحبت کردن رو

    خانواده من خیلی لحن صحبت کردنشون تند بود ومن هم یاد گرفته بودم لحن تند داشته باشم وخب توی ارتباطات خیلی زیاد تاثیر داره آدم چجوری منظورشو ب دیگران برسونه

    من یاد گرفتم آرام وشمرده ومودب صحبت کنم

    همسرم بامن حرف میزنه با حوصله مثل شما گوش،کنم قبلا می‌پریدم توی حرفش مثل خانوادم

    چقد رابطمون بهتر وبهترشده اصلا انگار دوتا آدم جدید شدیم منو همسرم ک مادرم از شهرستان اومد خونمون یکماه موند تعجب کرد گف شوهر تو قبلاهرچی میخاستی برعکس عمل می‌کرد چقد تغییر کرده هرچی بگی باهات راه میات ومادرم نمیدونه دلیلش اینه

    قبلا همیشه تو خونه بود بخاطر کارش و یک تایمی خسته میشد دوست داشت تنها بره بیرون یا یک شهر دیگه با رفقاش ماهیگیری میرفتن

    من چقد ناراحت میشدم شب تا صبح نمیخابیدم بخدا

    چقد نجوا داشتم ک این مال زندگی نیس برای تو ارزشی قائل نیستی وگریه میکردم خیلی

    که فایل عشق ومودت خیلی بهم کمک کرد وفهمیدم من یک آدم وابسته هستم تازه من نسبت ب اطرافیانم خیلی بهتر بودم جوریکه اونا میومدن ب من می‌گفتن بابا تو دیگه کی هستی که هیچی نمیگی ما اینقدر بحث میکنیم چندروز قهر میکنیم ب طرف میگیم حق نداری بار بعدی بدون من جایی بری

    یا میگفتن چطور نمیترسی توی خونه بزرگ تنها هستی شب ها وخانواده همسرم بهش توصیه میکردن زنت شب تنها نذار یا حداقل بیارش خونمون

    یک تایمی ک عزت نفسم خیلی داغون بود شوهرم منو میفرستاد اونجا ومیرفت

    بعدش با الگوبرداری ازشما اعتراض کردم گفتم نه خیر من دیگه خونه پدرت نمیرم ک بمونم اونجا راحت نیستم وهیچ حرف مشترکی ندارم ک یکروز کامل اونجا باشم اذیت میشم خونشون پراز رفت آمد هست ومن میخام اصلا تنهای تنهای تنها باشم

    اوایلش شوهرم تعجب می‌کرد آخه چرا باید تنها باشی نمیخای یکی باشه سرگرمت کنه ؟؟؟

    و کم کم خدا بهم کمک کرد همه چیز تغییر کرد ومن تنها میموندم چقد لذت می‌بردم

    وهی مدارم بالا میرف توی اون یکمدتی ک من روی باورام کار می‌کردم

    والان خب همه چیز زیاد تغییر کرده

    من خانمهایی رو دیدم ک تعدادشون کم نیس

    شوهرش 2 ساعت نباشه 3 بار بهش زنگ میزنه ک چرا نیومدی کجایی چیکار میکنی کی میای

    من شوهرم نیس فقط برای خرید بهش زنگ میزنم قبل اومدن میگم عزیزم کجایی ساعت چند میتونی بیای چون نیاز ب چندقلم دارم واسه خونه مثلا مواد شوینده میخام

    بعضی روزها من اصلا زنگ نمیزدم وخودش زنگم میزد

    هرچی من رهاشدم ازش خودش ب من علاقه پیدا کرد

    مهمون میومد خونمون چقد خودمو اذیت کردم بازهم یاد گرفتم حداقل کمتر خودمو خسته کنم مگر اینکه بدونم خونمون نیازی ب تمیزکاری داره وگرنه برم کلی خرید کنم و سخت بگیرم چندنوع غذا درست کنم قبلا اینقدر اذیت میشدم ک اصلا سرسفره هیچی نمیتونستم بخورم

    الان البته تعداد مهمانی هامون خیلی خیلی کم شده

    بلاخره تمامی اون افراد نامناسب حذف شدن واگر هم مهمانی بیات شاید سالی یکی دوبار باشه

    اونم هرچی شوهرم میگه ایده میده خب شما این غذا واون غذا درست کن

    یا میگه من کبابی درست میکنم شما یک نوع دیگه هم غذا درست کن دسر درست میگم نه نیازی ب دونوع نیس

    واخرش،هم توی تمرین ستاره قطبی مینویسم ک خدایا دوست دارم مهمونی براحتی پیش بره ومن کمترین کارو انجام بدم

    آخرش یک جوری میشه ک خوده همسرم میگه بابا ول کن من خودم کباب میکنم شما یک پلو درست کن و مخلفات سرسفره رو بچین

    یک چایی دم کن بعدش

    وهمینجور راحت پیش میره یا یکی از مهمانها کمک میکنه وکارها راحت انجام میشه حتی ظرفارو میشورن واسم ومیرن ومن خیلی راحت غذامو چایی رو هرچی هست میخورم وقبلا واسه مهمان تقدیم میکردم میگفتم حالا من مهم نیس بخورم بذار زشته اونا بخورن

    الان میگم وای خدای من چ فکر بدی چرا مهم نیست

    برای خودم تقدیم میکنم مثل مهمان وهمیشه پشت سرم بالشت میذارم وتکیه میدم ک اصلا توی این دوسال خیلیا از رفتارای من تعجب میکنن براشون عجیبه این نوع رفتار اینقدر باهاش غریبه هستن

    یا راحت روی مبل میشینم اگر مهمان اصرار داره روی زمین بشینه من اول میبینم چطور راحت هستم

    قبلا من همش میخاستم مادرم یا همسرم یا اینا نباشن مادرشوهرم یا بلاخره یک فکی فامیلی کارای اداری و دکتر و خرید رفتنو واسم انجام می‌داد

    اینم از بچگی همش مادرم کنارم بود توی انجام مسئولیت هام

    وضربه بزرگی بهم زد ک جرات حرف زدن بیرون نداشتم یعنی ب مادرم میگفتم جای من حرف بزن مادرم هم لذت می‌برد ازین کار که خودش از من قوی تر بود واعتماد بنفس داشت

    ومیگف تو مثل خانواده پدرت بدرد نمیخوری

    چنان با آب وتاب برای دیگران تعریف می‌کرد ک دخترم خجالت کشید فلان کارو کنه من رفتم انجامش دادم واعتمادبنفسشو این مدلی بالا برد تواین همه سال بجای اینکه من ازش یاد بگیرم من پذیرفتم من مثل خانواده پدرم بدرد نخور هستم

    تا اینکه خب این سایت خیلی بهم کمک بزرگی وتحول عظیمی در رفتار من وزندگیم ایجاد کرد

    الان تمام اون شرایط،تغییر کرده

    خودم ب تنهایی از پس همه کارهام اداره دکتر بارداری بچه داری خرید برمیام

    وچقدر من بزرگ شدم

    بخاطر دوره عزت نفس

    ودیدن الگویی مثل شما ک قبلا حتی نشنیده بودم چ برسه ببینم

    مدل فکر کردنمو مدتها عوض کردم

    الان من باوجود 2 تا بچه همه کاره ی زندگیم هستم حتی کم کم دارم ب درآمد میرسم

    همیشه ب خودم یادآوری میکنم اگر یکروز شوهرت نباشه برای همیشه واین 2تا بچه پیش تو باشن تو چطور زندگی میکنی الان هم همونجور فکر کن

    مگه اینکه بخام درخواست کنم واسه بالا بردن عزت نفسم این تمرین رو انجام بدم وخب این تمرین هم یک معجزه هس از همه درخواست کردن احساس مهم بودن ب آدم میده

    ک من مهم هستم ولایق اینم بقیه کمک کنن بهم

    نه اینکه کل مسعولیت زندگیمو بندازم گردن مادرم یا همسرم ومن این وسط فقط،نگاه کنم زندگیمو دارن ب چ سمتی میبرن

    وخب اونجا هم من علنا حق حرف زدن نداشتم واونا برام تصمیم میگرفتن

    یا واسه هرکاری با شوهرم درمیون میذاشتم حتی واسه خرید چیزای زنونه نظرشو می‌پرسیدم وخب اونم همش میگف نه من خوشم نمیاد شما فلان چیزو بخری یا انجام بدی یا فلان جا بری

    بخاطر باورای مذهبی من تا دم در نمی‌رفتم ازبس گفته بودن خدا پاهاتو آتیش میزنه

    اما الان میگم ن بابا اینا ظلم ب خوده ک من خیلی چیزهارو حسرت بذارم ک مثلا شوهرم نمیخات یا خوشش نمیات

    خب شوهرم هم تغییر کرد باتوجه ب تغییرات من

    من چیزی ک میدونم درسته خودم تصمیم میگیرم وحتی نظرشو نمی‌پرسم خیلی مواقع خودم نگاه میکنم چی دوست دارم یا اصلا خونه نیس من میرم بیرون

    مثلا شوهرم مخالف خرید اینترنتی هست با باورهایی ک داره میگه گولت میزنن

    خب منم دیگه اهمیت نمیدم ب این حرفش و کلی سفارش اینترنتی انجام دادم اولش خیلی خیلی ترس داشتم ک خدایا اگر پولمو بخورن جواب شوهرمو چی بدم نجوا داشتم

    بدنم میلرزید چون یادمه سکه طلا سفارش داده بودم

    برای خاموش کردن نجوا باخودم حرف میزدم میگفتم بابا پول خودته اصلا ب بقیه چ ربطی داره

    این پول ازسمت خدا اومده

    اینهمه آدم دارن اینترنتی خرید میکنن چرا فقط باید من گول بخورم

    بعداز تکرار چندبار خرید کردن الان راحتتر خرید میکنم ربع ساعت دستم میرسه

    میگم خیلیا فکر میکنن خودمون بریم بهتره شاید زیاد ازمون گرفته یا گرون فروخته بهم ونمیدونن اگر خودشون برن صدرصد ب بهانه ارزونتر خرید کردن کرایه بیشتری باید پرداخت کنن

    حقیقتا من از مردها میترسیدم مریم جون اما وقتی دیدم شما ب مردها صحبت می‌کنید آرام هستید وباخودتون در صلحید منم یاد گرفتم الان باهرمردی راحت حرف میزنم وهمین رفتن توی دل ترسهام باعث شد هرجا برم مرد باشه جبهه نگیرم اون بنده ی خداست منم بنده ی خدام و ما اجتماعی هستیم باید با جنس مخالف در ارتباط باشیم بلاخره اداره میری دکتر میری بازار میری مغازه میری مرد هست زن هم هست و

    یک چیز دیگه حقیقتا من خانم مرتبی نبودم الانم خیلی نیستم اما ازشما یاد گرفتم ونسبت ب قبل خیلی خیلی بهتر مرتب تر شدم وساده تر خیلی ساده تر از لحاظ ظاهر خودم و خونه ام

    جوری ب خودم میرسیدم بقیه خوششون بیات یا خونمون جوری چیده بودم وسایلی خریده بودم بقیه خوششون بیات

    آشپزخونه ام اینقد شلوغ کرده بودم ک ب کوری چشم فلانی

    اما الان خدا میدونه چقد من تغییر کردم اگر آرایشی باشه یک کرم شفاف کردن وتمیز شدن پوستم استفاده میکنم ک نیازی ب هیچ کرم پودر نباشه

    مداد ابرو هامو انداختم دور تمامی رژلب‌های جیغ رو انداختم دور خیلی وقته پولی بابت این چیزا نمیدم

    همش یک رژ مدادی کالباسی دارم همین

    چقد راحت شدم انگار سبک شدم

    تمام وسایل اضافی خونه رو جمع کردم چقد ساده شد مرتب شد و کارهام کمترشد خب قبلا خونه شلوغ بود هرچی مرتب میکردم خسته میشدم بازهم باب دلم نبود کافی بود یکم دخترم اسباب بازی میورد خونه جوری میشد انگار رفتم جمعه بازار

    ولی خب الان رفتم وبهترین مکت کاری واسه خونه ک گف بالاترین قیمت بازار هست ومن ب شوهرم گفتم من فقط همینو میخام وخریدیم و خونه رو باب دلم چیدم وهنوز مونده که من ساده تر خونه ساده تر بشه

    هرسال آدم شخصیتش تغییر میکنه بلاخره

    ومن هرسال ساده تر دارم میشم بخاطر حرف مردم کمرنگتر میشه واسم وعزت نفسم بالاتر میره

    مریم جان چقد عالی عالی کارتو انجام دادی

    خیلی خیلی تحسینت میکنم دختر تو فوق العاده ای

    از هر نظر عالی هستی

    خیلی خوشم اومد از کارهایی ک توی این سریال انجام میدی و چقدر فایلهایی هست هنوز درمدار دیدنش نبودم من امشب 3 قسمت نگاه کردم پشت سرهم بودن وبهتر متوجه کارهات شدم وبرام خی خیلی جالب بود توی این دنیایی ک خانما 90 درصد توفکر آرایش وزیبایی ظاهری هستن خانمی مثل شما توفکر وعمل برای رشد عزت نفس خودش باشه

    البته من وهمه ی خانمهای این سایت ازشما یاد گرفتیم ویاد میگیرم انشالله وپیش ب سوی مدارهای بالاتر

    خیلی سپاسگذارم ازت مریم جان

    دوست دارم

    خدایا شکرت سپاسگذارم ازت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    عمران نوری گفته:
    مدت عضویت: 1996 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت دوستان و استاد عزیز و خانم شایسته بینظیر و توانمند

    خیلی خیلی لذت بردم و کلی تحسین کردم شما خانم شایسته که اینقدر دقت و نظم تو کارتون دارید

    خیلی تحسین‌تون کردم از نحوه حل کردن مسائل و این پروژه به این بزرگی که حتی جابجا کردن خیلی از اجسام بزرگ و سنگی که برای شمایی که خانم هستید خیلی مشکل هست ولی شما خودتون رو محدود نکردید و با ایمان و تعهد زیاد ادامه دادید و به خدا توکل کنید و حرکت کردید و ارام ارام با حل کردن مسائل کار براتون راحت راحتر شد

    خیلی از این قسمت سریال لذت بردم

    کلی برام درس داشت

    مخصوصا اونجایی که گفتید این پروژه واقعا پروژه بزرگ و سنگینی هست و باید بخش بخشش میکردم و یواش یواش پیش میرفتم

    این نشون میده شما خیلی خوب روی قانون و افکار و باورهاتون کار کردید که تونستید به این مرحله از اعتماد بنفس برسید

    که در خودتون اینو ببینید که حتی تو لحظات تنهایی شما از پس هر کاری بر میاید

    این دو قسمت از سریال واقعا یه کلاس اموزشی بوده برای من

    که کلی اگاهی و کلی ایده گفته شده

    مخصوصا که شما قبل از اینکه شروع بکار کنید اول اومدید نشستید فکر کردید و برای خودتون نوشتید و سوال کردید و با توجه به جوابهایی که دادید اومدید

    که هر وسیله‌ای رو تو دسته بندی خودش مشخص کردید و قرار دادید

    خیلی ایده خوب و کارایی بود که این باعث میشه که کار وقتی انجام میشه تو بهترین روش ممکن و صحیح و کاربردی اجرا بشه

    اینها همش نشون میده بخاطر این باوری که خانم شایسته داره که همیشه

    کارها میتونه از اینی که هست راحتر و سریعتر و باکیفیت‌تر و پربازده‌تر از قبل انجام بشه و برای همین هدایت میشه به مسیرهایی که اونو به این خواسته برسونه

    واقعا لذت بردم و کلی خانم شایسته رو تحسین کردم

    حساب کن خانم شایسته داشت نردبان باز میکرد نمیدونست چطوری باشه میشه

    و خود این حل کردن این مسئله کلی درس براش داشت و با ذهن مثبت نگری که داشت اومد اینجوری به تضاد نگاه کرد که

    « چقدر خوب شده من مدتی تنها هستم و میتونم کارهایی رو بدون کمک استاد انجام بدم»

    خیلی لذت بردم از این طرز نگاه و این باورهای قدرتمند کننده‌ای که شما برای خودتون ساختید

    خیلی خوشحالم من در مسیری قرار دارم

    و دارم روی خودم کار میکنم که عزیزان مثل شما خانم شایسته عزیز و استاد عباس و دوستان سایت دارند این مسیر رو میرند و همه خداشکر موفق هستند

    و همیشه بدنبال بهبود روزانه و وضعیت و شرایط خودشون هستند

    و خداشکر میکنم منو در مسیر قرار داد که تمرکزم و حواسم سمت سایت و اتفاقات مثبت و پیشرفت و بهبود وضعیت خودم و شما عزیزان باشه تا باورهام بیشتر قدرت بگیره

    که میشود این سبک هم زندگی کرد

    میشود در عین حال که داری از زندگیت لذت میبری همزمان ثروت هم بسازی

    و خوب و عالی زندگی کنی و کاری کنی دنیا جای بهتری برای زندگی باشه

    خانم شایسته بینهایت ازتون سپاسگزارم بابت این فایل اموزشی فوق العاده بار ارزش رو در اختیار ما قرار دادی که کلی ازش درس و ایده بگیریم و باورهام رو تقویت کنم و لذت ببریم

    انشالله هر کجا که هستید شاد ، سلامت ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید

    فعلا

    یا حق

    🙏🌸

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    هما ی سعادت گفته:
    مدت عضویت: 1806 روز

    به نام خدای هدایتگر و مهربونم که پیوسته من را هدایت می کند به سمت آنچه می خواهم …

    سلام مریم خانم عزیز و توانمندم …

    واقعا چه فایل زیبایی … سپاسگزارم ‌…

    دوست دارم درباره ی باورهای خوبی که از این فایل یاد گرفتم بنویسم ، ما ، مرد و زن ندارد و هیچ تفاوتی بین ما نیست ، می توانیم تنها زندگی کنیم و از پس هرکاری بر بیاییم . وجود خدا برای ما کافی هست، وجود خداوند برای ما کافی هست . تنهایی می شود کار کرد و از کار لذت برد . برای خودت غذای خوشمزه درست کنی و با خودت از طبیعت لذت ببری …

    خداوند هدایتمان می کند و برای لذت بردن از زندگی به وجود شخص دیگری احتیاج نداریم و وابسته نیستم …

    ● مریم جان عزیزم ، از ارگنایز کردن کارهاتون فوق العاده درس یاد گرفتم و لذت بردم . بسیار خوب ، با اعتماد به نفس کارهای فنی را انجام دادید . چون اطمینان داشتید که شما از پیش برمیایید ،

    این ترمز ذهنی در ذهن من هست که وقتی این جور کارها را انجام می دهم . مرتب نظر می پرسم و از انجام نوآوری می ترسم . که شاید خطایی کنم . و خودم را این طور توجیه می کنم که این وسایل برای من تنهایی نیست و باید از همسرم هم نظر بپرسم .

    ولی شما عالی کارتون و انجام دادید و به خودتان اطمینان داشتید و می دانستید که می توانید به تنهایی و عالی انجام بدید .

    ● نکته ی دیگر که واقعا برایم عالی بود ، صبر و آرامش در انجام و در حین کار بود . زندگی یعنی در همان لحظه زندگی کردن ، نه فکر در گذشته و نه آینده ، لذت و آرامشی که که شما در انجام کار داشتید کاملا مشهود هست . یکی از پاشنه های آشیل من ، عجله هست . وقتی دارم کاری را انجام می دهم . مرتب به نتیجه فکر می کنم و یا اینکه می خواهم در یک تایم محدود انجام دهم ، این باعث می شود نه از کارم لذت ببرم و نه آن کار را یا درست و یا کامل انجامش دهم . مریم جانم ، این آرامش در انجام کار ، این تقسیم بندی کردن کارها برای من قابل تحسین بود .

    هرکاری که در لحظه انجام می دهی آن بهترین کار و مهم ترین کار هست و باید لذت ببریم از انجام کار ، باید احساس خوب داشته باشیم در همان لحظه ، عجله ی ما فرکانس منفی هست . و اتفاقا باعث به تعویق انداختن کار ها می شود .

    باید انجام کارها را به خدا سپرد . انجام الهی کارها …

    هرکاری که با احساس خوب انجام می شود ،آن کار الهی هست . کار الهی به سادگی و راحت انجام می شود . دستان خدا را در انجامش و هدایت خدا و ایده های ناب و زیبایی را در انجامش خواهی دید …

    من قدرتمند و توانمندم ، اینقدر توانا هستم که می توانم هر کاری را انجام بدهم و از انجامش درس های زیادی یاد بگیرم .

    وقتی دارم کاری را انجام می دهم ، از لحظه لحظه اش لذت می برم ، می دانم که بهترین نتیجه اش ، تمرین من برای زندگی در لحظه ی حال و لذت از لحظه ی حال هست .

    و زندگی و موفقیت مسیر رسیدن به خواسته هاست و نه انتها و پایان …

    مریم جان عزیزم سپاس گزارم که الگویی زیبا هستید و من باورهای زیباتون و در انجام کار دیدم و لذت بردم …

    شاد و سلامت باشید و بهترین احساس ها را تجربه کنید …

    دوستتان دارم …❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    عاطفه عباسی گفته:
    مدت عضویت: 720 روز

    به نام خدای نور

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته دوسداشتنی و دوستان عباس منشی.

    هنور فایل تصویری رو کامل ندیدم ولی با خوندن کامت فهمیدم خیلی به حال الانم بستگی داره و جواب حس و حالم رو گرفتم.

    خیلی روی احساس وابستگی سعی کردم کارکنم ولی بازم میبینم که توی بعضی جاها خودشو نشون میده و این احساس وابستگی به شخص خاص و احساس عاطفی وابسته به شخص خاص احساس ضعف بهم میده و واسه همین یکم پیش بهم ریخته بودم و فهمیدم باید روش کارکنم و ازش فراز نکنم چون داره اذیتم میکنه کم کم میتونم پیش میرم و نیاز نیست به خودم سخت بگیرم.

    باید سعی کنم خودمو با بقیه مقایسه نکنم و خودمو فقط با دیروز خودم مقایسه کنم و باورهامو تقویت کنم که میشه که اتفاق میوفته و لازم نیست انقدر به خودم سخت بگیرم و خودمد اذیت کنم و نگرانی رو به قلبم راه بدم درحالی که میدونم ترس و نگرانی از بابت اینده ازکارهای شیطانه و اصلا درست نیست حسمو بد کنم و باید کنترل ذهن کنم.

    کنترل ذهن کارراحتی نیست و همین که الانم حالم بهتر شد عالیه خداجونم سپاسگذارم ازت خداجونم سپاسگذارم ازت بابت نعمت هایی که بهم دادی سپاسگذارم ازت که ازهرراهیی که شده خوراکی های مورد علاقمو بهم میرسونی مثل امروز خداجونم سپاسگذارم ازت که ازیه طریقی به ذهنم انداختی که بقیه بتونن نمونه کارام رو ببین سپاسگذارم ازت که فردا روز فوق العاده ی منه و قراره معجزه رخ بده خداجونم سپاسگذارم ازت که این قدرت رو بهم دادی انقدر توب بتونم کنترل ذهن انجام بدم.

    دخترجون بذار یه چیزو برات واضح کنم اینکه توالا نگران باشی که کارم چی میشه پول چی میشه فلان موضوع و چکارکنم چطور به موقع برم همههههه اینا که توی ذهنت داره میگذره و ذهنت رو مشغول کرده با فکر کردن و ترس و نگرانی اصلااا حل نمیشن.

    خب اینا چطور حل میشن؟با ایجاد احساس خوب با رها کردنشون با اعتماد کردن به خدا با تقویت ایمان نسبت به خدا من هرچقدر درگیرشون باشم و ترس و نگرانی رو به دلم راه بدم به خواستم نمیرسم چون این یه قانونه و نشونه ی اینه که من هنوزرسیدن به خواستمو باور نکردم.

    گوشه ذهنمم اتفاق صبح هعی داره تکرار میشه که رفتارادما بخاطرباورها و فرکانس خودمه پس روی نکات مثبت اون شخص بیشتر باید تمرکزکنم میدونم سخته ولی شدنیه.

    نگرانیم نسب به هزینه وسایلم ازراهی که فکرشو نمیکنم بهم داده میشه مثل جور شدن همین مبلغی که الان دارم با کار کردن روی باورهای فراوانی و احساس لیاقت همه چیز رقم میخوره.

    خداجونم فردا رو پرازرزق و روزی و ثروت برام رقم بزن خدجونم فردارو مثل یه معجزه با اتفاقای قشنگ رقم بزن خداجونم سپاسگذارن بابت آرامشی که ازجنس خودت بهم دادی.

    شاد،سلامت،موفق و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      زهرا جعفرزاد گفته:
      مدت عضویت: 1503 روز

      سلام به شما دوست عزیزم

      کامنتی با جملات بسیار زیبا داشتین که بهم ارامش داد

      بابت موضوعی خیلی اشفته بودم و اومدمدداخل سایت و نشانه من زدم و این صفحه اومد و مستقیم اومدم کامنت شمارو خوندم

      خیلی از جملاتتون دقیقا مشابه وضعیت من بود و جالب بود برام این تشابه

      ممنونم که یهم یاداوری کردین یه خودم سخت نگیرم – نعمات جتری ام به یاد بیارم و مهم تر از همه، همین موقعیتی کا الان دارم چطور جور شده؟ بقیه اشم اینطوری درست میشه

      واقعا جملات کلیدی داشتین -امیدوارم به بهترین شکل ممکن این فردایی که داخل کامنت از خداوند درخواشت کردین براتون رقموخورده باشه

      براتون ارزوی سلامتی و تندرستس میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        عاطفه عباسی گفته:
        مدت عضویت: 720 روز

        به نام خدای نور

        سلام زهرای قشنگم امیدوارم حالت عالی باشه.

        خیلی جالب بود و ازت سپاسگذارم که با پاسخ به کامنتم گذاشتی دوباره این کامنت رو بخونم.

        داشتم فکر میکردم برای چی این کامنت رو نوشتم فقط از کلماتم فهمیدم به شدت اشفته و نگران بودم و با نوشتن سعی کردم کمی احساسم رو خوب کنم.

        خیلی سعی کردم یادم بیاد چه اتفاقی افتاده ولی بازم مطمئن نیستم و فکر میکنم مال دورانی که تضاد کاری و مالی رو داشتم میگذروندم و فردای اون روز مصاحبه داشتم که ذهنم کلی محدودیت چیده بود چطور میخوای بری مصاحبه چون اون زمان هنوز خانوادم روی بیرون رفتن من حساس بودن ولی الان درست شده و اون موقع بیرون رفتن تنهایی یه عذابی بود که چطور بچینم چی بگم و برم و واسه همین نگران فردا بودم که چطور به موقع برسم که الان همه اینا و بیرون رفتن و ازادی تا حدودی برطرف شده خداروشکر واقعا دارم شرایطی از ازادی رو میگذرونم که شهریور ماه ارزوم بود توی این شرایط باشم.

        و واقعا خدایی که تا اینجا رسوندتمون بقیشم پیش میبره یادم نمیاد هزینه وسایلم چطور جورشد و وسایل خریدم ولی مثل اینکه نگران خرید وسایلمم بودم که خداروشکر حل شده والانم چیزیم باشه با درامد خودم ریز ریز میخرم.

        خیلی جالب من حتی یادم نمیاد چه رفتار و چه ری اکشنی ازچه شخصی دیدم که گوشه ذهنم بوده و سعی میکرده نجوا بهم بده.

        میبینی زهرا جونم همه این شرایط گذراست و چند وقت دیگه یادمون نمیمونه مگر اینکه کامنتی گذاشته باشیم و جایی نوشته باشیم پس هراشفتگی و شرایطی که داری میگذرونی رو جدی نگیر رها باش حست رو خوب کن و از یه زاویه ای بهش نگاه کن که حالت بهتر بشه زاویه دیدت رو تغییر بده.

        من موقع نوشتن اون کامنتم میدونم چه شرایط سختی رو میگذرونم یه تضاد خیلی بدی بوده و ازهمه جا ذهنم درگیر بوده از تک تک کلماتم مشخصه.

        زهرا جونم تواگه بتونی مثل من به یه کوچولو از اون نوشته ها عمل کنی ورق برمیگرده و مثل یه معجزه همه چیز رقم میخوره من یکوچولوووو به اون نوشته ها عمل کردم و معجزه رو دیدم توی ازادی توی کار درسته الان تضاد مالی و رو دارم میگذرونم و میدونم اینم حل میشه فراوانی مشتری رو تجربه میکنم ولی خب همین الانم خداروشکر خوب تونستم ذهنم رو کنترل کنم و حالم خوبه و بازم خداروشکر بابت فردای فوق العاده ای که قراره برامون رقم بخوره‌.

        قشنگم سپاسگذارم ازت بابت این پاسخ زیبایی که به کامنتم دادی و باعث شدی دوباره کامنتم رو بخونم و ایمانم قوی تر بشه.

        شاد،سلامت،موفق و ثروتمند باشی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          زهرا جعفرزاد گفته:
          مدت عضویت: 1503 روز

          سلام به عاطفه عزیزم

          ممنونم که وقت گذاشتین و به من پاسخ دادین

          چقدر خوب شد که توی کامنت ذکر کردین که یادتون نمیاد چطور این کامنت نوشته شده و بهم امید دادین که اهر نگرانی به ظاهر بزرگی هم که هست خیلی راحت بعد چند ماه به دست فراموشی سپرده میشه

          و اینوکتر ذهنه که در شرابط یکم ناجالب چنان برات بررگنمایی میکنه که فکر میکنی ته دنیاست و بعد از اینکه گذشت دیگه اونوقت حتی یادت نمیاد چه اتفاقی افتاده

          ولی در لحظه خودش فکر میکنی شرایطت به اندازه تمام عمرت مهمه و روی کل زندگیت تاثیر میزاره

          خداروشکر که شرابط بهتری رو تجربه میکنین و از اون لحظه دشوار به لطف خدا گذر کردین و براتون ارزوی فراوانی مشتری و اجابت خواسته هاتون دارم

          راستش منم الان که به کامنت خودم و شرایط اون موقع ام فکر میکنم میبینم که بهم سخت گذشت واقعا. ولی بالاخره گذشت و چند تا موضولی که درگیرش یه جورایی برطرف شدن و یه فرصت تازه پیدا کردم

          و به لطف خدا میتونم این خبر خوب رو بهت بدم که دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاهارو تهیه کردم

          خیلی برام ارزمنده که دوره ای که برای مدت طولانی ایتقدر میخواستمش الان دارم

          به تودم افتخار میکنم و برام باور نکردنیه که راجت به دست اومد

          اون اوایل که وارد شایت شدم واقعا داشتن یه دوره به خاطر شرایط مالی ام برام دست نیافتنی بود .زهرای اون موقع هرگز فکرش نمیکرو الان و در این لحظه دو تا از محصولات استاد در اختیارش باشه

          وقتی اطلاعیه افزایش قیمت هفته پیش دیدم یکم در لحظه بهم ریختم ولی به خودم گفتم خدایا اگه زمانش باشه من میخرمش اگرم نه که حتما وفتش نیست . خدارشکر همه چی جور شد و بخ راحتی بدون خبر هیچ کس تهیه اش کردم و این برام خیلی اررشمند بود که این شرایط مالی برام پیش اومده بود

          امیدوارم همیشه لایق بهترین نعمت های خداوند باشین و براتون ارزوی سلامتی و شادی دارم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            عاطفه عباسی گفته:
            مدت عضویت: 720 روز

            عزیزدلم چقدر خوشحال شدم برات و چقدر تحسینت میکنم چون من هنوز ازنظر مالی نتونستم اونقدر پیشرفت کنم و دوره های استاد رو تهیه کنم و ازفایل های رایگان استفاده میکنم خیلی دوسدارم دوره دوازده قدم و یا احساس لیاقت رو تهیه کنم چون بشدت بهم کمک میکنن و میدونم درزمان مناسب و در راحت ترین حالت میتونم این دوره هارو تهیه کنم.

            خییلی تحسینت میکنم که تونستی به راحتی دوره ای که میخوای رو تهیه کنی افرین دقیقا به خودت افتخارکن دخترو سپاسگذارم بابت ارزوی قشنگی که برام کردی.

            خییلی عجیب به این روزایی که دارم میگذرونم امیدوارم چون میدونم قراره با گذشت ازاین روزا و بهتر کردن باورهام کلی قراره تغییر کنم ازنظر شرایط مالی وشخصیتی و حتی توی روابطم به لطف و یاری خداوند همه ما به راحت ترین روش به خواسته هامون میرسیم ولی ذهنمون گندش میکنه و چقدر خوبه همین موفقیت های کوچیک کوچیکمون رو ارزشمند بدونیم و خودمون رو فقط با گذشتمون مقایسه کنیم…

            زهرای قشنگم موفق باشی مهربونم و خوشحال شدم بابت پیشرفت شرایطی که داشتی.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
            • -
              زهرا جعفرزاد گفته:
              مدت عضویت: 1503 روز

              سلام عزیزم

              خیلی حس خوبی گرفتم وقتی کامنتت دریافت کردم و ممتونم بابت نوشته های قشنگت و ابراز خوشحالی ات

              امیدوارم توهم به اسانی و در زمان مناسبش در دوره ای که بیشتر از همه مناسبه شرکت کنی

              باور کن یک هفته پیش اصلا فکرشم نمیکردم که قراره هفته بعد دوره رو داشته باشم – اینقدر بدیهی اتفاق افتاد که وقتی لینگ صفحه جلسات و نظرات برام باز شد در عین هم عجیب بود و باور نکردنی بود و هم کاملا عادی و نرمال

              و این حسی که تجربه کردم برای توام ارزو میکنم تجربه کنی

              عاطفه جان داستان پروفایلت خوندم و تحسینت کردم که این همه پیشرفت کردی

              واقعا خیلی شجاعانه است که با دو تا مشتری کار خودت شروع کردی و با داشتن نجواها و ترسها واقعا تحسینت میکنم که تو قوی تر بودی و خرکت کردی و خیلی خوشحالم برات که موفقیت هات رو تحسین میکنی و ارزشمند میدونی

              چقدر تغییرات زیبایی داشتی و امیدوارم خبر های زبباتری در اینده از موفقیت های جدیدت بشنوم

              برات ارزوی فراوانی مشتری و شادی و ارامش ارزو میکنم و امیدوارم زود زود بتونی با درامد خودت هر دوره ای که خواستی تهیه کنی

              تحسینت میکنم که اینقدر عالی از فایل های رایگان استفاده کردی و این نتایج گرفتی

              موفق باشی عزیزم

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    فرزانه محمدی گفته:
    مدت عضویت: 4006 روز

    با سلام و خداقوت به خانوم مریم شایسته ی عزیز و استاد عزیزم.

    مریم جان واقعا در یک کلام کیف کردم و بی نهایت لذت بردم از این توانمندی، همت و پشتکار، قدرت و خلاقیت.واقعا تحسین میکنم یک همچین خانمی رو که یک تنه این زیبایی ها رو آفرید.بی شک این نظم محیطی از یک نظم ذهنی سرچشمه میگیره.حس فوق العاده ای که با این نظم و ترتیب در من بوجود اومد یادآور این نکته بود برام که اگر ذهنم رو هرروز پاکسازی کنم از نکات منفی و آشغال های ذهنی بواسطه توجه کردن به زیبایی ها و نکات مثبت چقدر بهتر میتونم زندگی مو مدیریت کنم و در مسیر درست جهت رسیدن به خواسته هام قدم بردارم.همونطور که این نظم فیزیکی باعث میشه دسترسی بهشون سریعتر بشه و کارایی هم بالاتر بره.احسنت و خداقوت.در پناه الله یکتا شاد و سربلند و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    رها آزادی گفته:
    مدت عضویت: 2226 روز

    سلام به بچه های رستگار سایت عباسمنش

    الهی شکر

    من هر چند وقت یبار میام رو بخش (مرا به نشانه ام هدایت کن )

    قسمت 245 زندگی در بهشت برام اومد

    بچه ها واقعا این نشونه مال من بود واسه خود خود من بود

    مریم جان منم یه زنم با احساسات زنانه پر از ناز و نیاز

    شاید کنترل احساسات برای خانم ها خیلی سخت تر از آقایون باشه اما امان از روزی که یه زن بتونه احساسشو کنترل کنه دیگه هیچ مردی جلودارش نیست

    برو بچه های رستگار یه چیزی بگم

    قانونو یاد گرفتید ،آفرین خیلی خوبه

    حالا چالش درست کنید خودتون برای خودتون

    هدف بزارین و حرکت کنید حرکت حرکت حرکت

    یجا نشینیدو همش فکر کنید

    فکر زیاد پوست میکنه

    حرکت کن حتی کوچیک

    اول به زندگیت نظم بده حتی اگه یه کشو باشه یا یه حموم رفتن باشه نظم خودِ قانونه

    اگه بخوام از دید خودم خدا رو تعریف کنم میگم خدا نظمه

    این جهانیکه 32 سال توش زندگی کردم فقط نظم بود و نظم بود و نظم

    زنی که بتونه از وجود خودش لذت ببره اون دیگه زن نیست اون خدا شده

    مریم خانوم شما باورای خفنی داری چندتاشو میگم چون ما خانمها باید اونها رو داشته باشیم

    1. تعادل (هم زنانگیمو دارم هم از پس خیلی از کارای به اصطلاح مردونه بر میام در عین حال قانون درخواست رو یادم نمیره )

    2.کار مربوط به خانه و همسر و بچه ها حروم شدن عمر نیست اگه خودمو اهدافمو فراموش نکنم

    3 . انقدر عاشق خودم باشم انقدر از خودم قدردانی کنم که سیر دل بشم

    4 . اول دستکش و پیشبند و موارد امنیتی بعد کار

    5 . اون کاری که همه میگن درسته اما اگه باورش رو نساختی انجام نده اول بادرشو بساز

    6 . تا دلت ساف نشده تا قلبو احساستو مطابق با قوانین تنظیم نکردی نه تصمیم بگیر نه کاری انجام بده

    بچه ها یه چیزی بگم یه رازه

    هر موقع معلق شدین و نمیدونستید که الان باید چیکار کنید ، دستتونو بزارید رو قلبتون تموم توجهتونو ببرید سمت قلبتون ازش سوال کنید منتظر جوابش نباشین (هر موقع جواب سوالی رو نمیدونستی تلاش نکن که به جوابش برسی ) یه گوشه بشین از قلبت بپرس جوابها در قلب توهه صبر کن مطمئن باش نشانه ها از چپو راست میان

    بی قراری نکن

    به آینده فکر نکن

    اولین کاری که به ذهنت میرسه رو پاشو همین الان انجام بده …

    از تو حرکت از خدا برکت …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1595 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم

    (قبل…..بعد)

    یه مدته که به لطف الله مهربان هدایت شدم برای چندمین بار سریال زندگی در بهشت رو ببینم ونه تنها ببینم بلکه بیاموزم و باز به آموزه هام عمل کنم و خدا ومن و خیلی ها اینجا هستند که میدونند دیدن این سریال وآموختن ازش و به کارگیری در اموزات شخصی وزندگی این آموزها وعمل بهش، چقدر می تونه معجزه بیافرینه توی زندگییامون….

    الهی هزاران بار شکر الله مهربان رو بابت اینهمه هدایت …بایت ایده ساخت سریال زندگی دربهشت در کنار سریال سفر به دور امریکا وسریال تمرکز بر نکات مثبت…

    در تمام طول دیدن فایل، مثل هر بار که مریم جان رو در هر جای این تصویرها توی این سایت می بینم،به کل زندگی وشخصیت خودم فکر میکردم!!

    وفکر میکنم….

    گفتم بیام یه قبل وبعد از خودم بنویسم، مثل عکسهای این فایل، که مریم جان قبل وبعد من ، بعد دیدنت تو چی شد…

    مریم جانم عزیز دلم، بانوی زیبا ودوستداشتنی و مهربان ومتواضع وفروتن و شایسته ی من، که تمام نامهای زیبا وصفات زیبا شایسته ی تو هست، برای تو می نویسم، تویی که بهترین الگو برای من در تمام این چندسال اخیر بودی وبه معنای واقعی تونستی بر شخصیت من تاثیر گذار باشی، و 180 درجه شخصیت منو تغییر بدی …

    منیکه تا قبل شناخت تو و دیدن شخصیت تو و دیدن راه وروش زندگی تو، دچار حس قربانی بودن شدید بودم و احساس بدی نسبت به خودم داشتم ومدام خودم رو سرزنش میکردم…

    من قبل آشنایی باتو بانو جان، همیشه میگفتم خب من به این خانومی به این زیبایی، توی همه چیز نمونه هستم، توی همسر بودن، دختر بودن، مادر بودن، عروس خانواده بودن وتوی محل کار، توی فامیل….

    منکه از هر انگشتم یه هنر میباره…

    منکه توی تمام سختی های زندگیم مثل کوه وایسادم وادامه دادم….

    منکه همیشه لطف دیگران رو ده برابر بیشتر جبران کردم..

    منکه همیشه از خودم گذشتم تا همسرم، تا فرزندم تا عزیزانم در بهترین حالت ممکن خودشون باشند و سختی نکشند و همه چیزشون رو براه باشه…

    منکه جونمو صدمو برا همه گذاشتمو میذارم، پس چرا اون ارزش و اون رعفت و مهر و عشقی که میخوام رو ازشون نمی گیرم؟؟؟؟

    این من من کردنهام اجازه نداده بود واقعا منه واقعیم رو ببینم، اجازه نمیداد که درونم رو ببینم، من فقط زوم کرده بودم ببینم بابت اینهمه از خود گذشتگی من عکس العمل بقیه چیه؟؟؟.

    بدون شک باید اونهمه عشق بهم برمیگشت دیگه!!!

    ولی توی 99 درصد اوقات چیزی که می دیدم ومی شنیدم این بود…

    میخواستی انجام ندی!!

    مگه کسی ازت خواسته بود!!

    مگه فقط تو زنی فقط تو بلدی!!

    حالا هنر کردی مگه!!

    اول اخلاقتو درست نکن لازم نکرده این کارارو انجام بدی!!

    گاو نه من شیر ده هستی دیگه چه فایده!!!

    مگه کار خاصی انجام دادی متوجه نشدم!!

    مگه وظیفته ات انجام اینکارا نیست!!

    حالا مگه شاخ قول شکوندی!!

    و…….هزاران حرف این شکلی و رفتارهای سرد و بی تفاوتی و حتی سرزنشی و …. تمام سالهای عمرم دیدم وشنیدم….

    تا جاییکه اون اواخر اومدم توی ازدواج دوم برعکس عمل کردم، مثل گفتم باید مثل جاریم باشم برای خودم ارزش بخوام، منکه نباید وایسم پیاز وسیر وسبزی سرخ کنم برا خونه، بره از بیرون آماده بگیره پول که داره….

    من چرا با اسنپ و تاکسی برم اینور انور باید برام ماشین بخره…

    من چرا نرم ادامه تحصیل بدم بشینم بچشو بزرگ کنم حالا که بچه خودم بزرگ شده، پرستار مگه گرفته هی بچشو ببرم مهدی بیارم بشینم بازی کنم باهاش خودش بره باشگاه و تفریح با دوستاش

    و….

    اونجا بود که من شخصیتم باز گم شد باز دستخوش منیت ها و تغییر دادنها وتغییر کردنهای وارونه و تقلیدی و مشکل ساز شد….

    نه الگوی درست حسابی داشتم اطرافم، نه منیت هام اجازه میداد اگر الگویی رو میدیدم بتونم درسمو ازش بگیرم….

    با خانوادمم اینکارا رو میکردم دیگه، هربار از تهران میومدم رشت مهمونی، براشون سوغاتی میاوردم، کلی خرید میکردم براشون، خب توقع داشتم تایید بشم ازم قدردانی بشه، جبران کنند برام حداقل در حد زبونی گفتن، ولی خب با کوچیکترین سردی، یا حرفی یا عکس العمل نادلخواهی، دلم ازشون میشکست، ناراحت میشدم سرخورده و پشیمون از خوبیهایی که به زم خودم براشون انجام داده بودم دست از پا درازتر بر میگشتم تهران خونه ی خودم و بعد عهد می بستم که مدتها باهاشون حتی تلفنی هم صحبت کنم مثلا با مادرو پدرم ویا خواهرام وبرادرم، چه برسه به اینکه برم خونشون….

    خلاصه یک عمر درگیر همین درگیریهای شخصیتی وچند شخصیتی وبی شخصیتی با خودم بودم،تا اینکه اواخر ازدواج دومم هدایت شدم با استاد وشما آشنا بشم ،یادمه میومدم سریال زندگی دربهشت وسفر به دور امریکارو و فایلهای تو حیدی رو با ذوق وشوق میذاشتم با همسرم ببینیم بهش میگفتم بیا ببین چقدر مردم اینجا تو این سایت نتیجه گرفتند چقدر تغییر کرده زندگییاشون!!!

    بیا ماهم اینارو ببینیم زندگیمون درست بشه !!!

    اونم برمیگشت میگفت، منکه درستم، منکه مشکلی ندارم، این تویی که باید درست بشی، تازه اونم نه اینکه بری با پولای من گوشیتو شارژ بزنی بشینی زندگی دو نفر دیگرو نگاه کنی که معلوم نیست کی هستند و از کجا اوردند و به کجا میبرند و چارتا آدم مثل تو رو گیر میارن که برن ازشون دوره بخرن پول به جیب بزنن برن عشق وحال کنند….

    خلاصه وقتی دیدم مایل نیست، تنهایی میدیم فایلهارو، خیلی کم چون همش خونه ور دل من بود بیکار وبی عار، گیر میداد به منو همه چیز وبه بچه ها …وقتایی که میرفت باشگاه یا خرید، چون آقا بچه مایه دار بود به قول خودش، سرکار هم نمیرفت، چندتا ملک داده بود اجاره با همونا کم ویا زیاد خرج زندگیمون رو میداد…

    برا همین من فرصت زیادی نداشتم که از آموزشها استفاده کنم…

    یادمه اونموقعه ها،خیلی سعی میکردم به زور هم شده اروم باشم، صبور باشم، تحمل کنم، که مثلا شخصیتم تغییر کنه، یعنی تلاشمو داشتم میکردم، حالا اگه یه دفعه از دستم در میرفت یه حرفی یا رفتاری میکردم که تکراری ومثل گذشته بود، میگفت بیا خانوم رفته توسایت عباسمنش، آدم بشه، تو آدم بشو نیستی، پس چی یاد گرفتی این چند وقت!!!!!

    فقط بلدی پولای منو هدر بدی هی هر روز میگی گوشیمو شارژ کن!!!!

    خلاصه نگم براتون…

    خون دلی خوردم اون یکسال اخر زندگیم، و تنها کاری که تونستم انجام بدم این بود که پا روی ترسهام بذارم ، اینکه استاد عزیزم گفت 6 ماه بامن باشید فقط 6 ماه اگه زندگیتون تغییر نکرد دیگه با من ادامه ندید، منم گفتم دیگه بسه دعوا وکتک کاری و قهر و….دیگه بسه این عذاب هایی که من وبچه ها و البته خانواده هامون دارند میکشند وسط دعوای ما، آقا من میخوام جدا بشم، که توی کامنت های قبلیم داستانشو بارها گفتم، که شرطش بخشیدن مهریه و حق گرفتن نصف اموالش بعد طلاق بود، انجامش دادم، گفتم سید حسین عباسمنش میگه دعوا و دادگاه و پاسگاه و جنگ راهش نیست، قرآن باز کردم چند بار دیدم خدا هم میگه گذشت کن من جبران می کنم…

    گذشتم از همه چیز و بلاخره بعد چند ماه تموم شد..

    سخت بود ولی بعد اینکه تموم شد اون سختی ها، فهمیدم اون آدم اون ازدواج، اون زندگی به شدت پرتنش وپر از رنج، اخر خط بود برام…..

    اون آدم اومده بود منو،با خودم روبرو کنه…

    وخداوند بهم فهموند که باید زور بالا سرم باشه تا من تغییر کنم وگرنه همونقدر له ولورده و باری به هرجهت در غفلت ونادانی وگمراهی عمرم باید سپری میشد تا بمیرم….

    خدا بهم فهموند که با چک ولگ روزگار آدم بشو نیستم، انگار یه دیو دو سر گذاشته بود تو زندگیم که انقدر اذییت بشم با وجودش، انقدر عذاب بکشم، که بفهمم که چطور باعث شدم با اون شخصیت ضعیف ، تا این حد خار و پست وحقیر و سرخورده بشم….

    منیکه منم منم هام گوش فلک رو کر کرده بود، خودم آقای خودم بودم نوکر خودم، یکی اومده بود یکی رو آورده بود که حتی بدون اجازش حق نداشتم گوشیمو شارژ پولی بزنم، حق نداشتم یه چای وقهوه بدون اون بخورم، حق نداشتم به پسرم پول تو جیبی بدم برای مدرسه، حق نداشتم غذای دلخواهمو درست کنم، حتی حق نداشتم قبل 11 شب بخوابم و……

    من بااااااید خیلی تغییر میکردم…

    من باید کوبیده میشدم، از نو ساخته میشدم…

    من باید میمردم از درد ورنج تا با عشق به خودم متولد بشم..

    من باید باید باید عوض میشدم…

    ولی اینبار از راهی درست، با راه و روشی شیرین ودلچسب، بعد اونهمه ظلم به خودهایی که کردم، بعد اونهمه آزارای که به خودم رسونده بودم، باید یاد میگرفتم که چطور خوب رو از بد، وراه درست رو از غلط تشخیص بدم!!!

    من باید دست برمیداشتم از اونهمه باورها وعادتهای غلط وتکراری، باید دست برمیداشتم از احساس دلسوزی به حال خود، از احساس سرزنشگری، از احساس گناه، از خودفریبی ، از منیت هام….

    من بعد جداییم، نه تنها روی خرابه های زندگیم بلکه روی روحی وتن خسته وشکسته وله شده خودم نشستم به تماشای جهان، نشستم به تماشای خدا، نشستم به تماشای خودم ، با دیدن فایلهای هدیه ی سایت، از 24 ساعت 6 ساعت هم نمی خوابیدم، کارم شده بود دیدن و شنیدن فایلها..

    انقدر برام شیرین وگوارا و دلچسب و دوستداشتنی وخواستنی بود کلام استاد عزیزم که روحم پرواز میکرد….در کنارش خوندن معنی قرآن بدون تعصب، فقط با نیت هدایت شدن از سمت خداوند و کم کم با دیدن سریال سفر به دور امریکا و خصوصا سریال زندگی در بهشت، من کم کم زنده شدم….

    کم کم ساخته شدم…

    کم کم راه افتادم…

    مریم جانم، عزیز دلم، قشنگ من، خیلی چیزها ازت تو این چند سال یاد گرفتم که چندتا از مهم ترین وتاثیر گذار ترینش رو اینجا می نویسم…

    من ازت یاد گرفتم که یادم باشه مهمترین رابطه ی زندگی من، رابطه من با خداست و حواسم باشه هرکی هستم هرچی دارم، هر کجا هستم، هرکاری میکنم، حتی تک تک ارزوها وخواسته های من، تنها وفقط به لطف الله مهربان صورت می پذیره، ومن فقط باید هوشیارانه هدایت ها والهامات خداوند رو دریافت کنم وبهش عمل کنم، زمانهایی که حتی آدمها وشرایط و موقعییت ها برخلاف میل من هستند، باز هم قوی باشم وبا اقتدار بپذیرم هر اونچه که در بیرون هست اومده درسی بهم بده و اون تضاد اومده که منو رشد بده، تا من به خواسته ام برسم، ازت یاد گرفتم بهای تمام اونچه که میخوام بدست بیارم وداشته باشم رو پرداخت کنم،

    حالا اون بهاء صبر باشه، سکوت باشه، تواضع وفروتنی باشه، گذشت باشه، تنهایی یا دوری باشه، گذشتن وفراموش کردن باشه، حتی پولی ومالی باشه، وحتی اگر بهاء گذشتن از خیلی چیزهای دیگه باشه که از نظر دیگران دیوانگی به حساب بیاد ولی از نظر خداوند برای من موهبتی با ارزشه…

    ازت یاد گرفتم برای خودم زندگی کنم وهر کاری میکنم باعشق بدون توقع انجام بدم، وباخودم بگم خب امروز والان خدا برای من بودن کنار این شخص یا اشخاص، بودن در این جایگاه، بودن در این مکان وشرایط وموقعییت رو میخواد، پس ببینم سهم ونقشم چیه ، اونو به لطف خدا تا جایی که می تونم درست انجام بدم ونتیجه رو به خداوند بسپارم…

    یکی دیگه از مهمترین چیزهایی که ازت یاد گرفتم پذیرش آدمها همونطور که هستند، با همون قیافه و اخلاق و رفتار و سبک زندگی، تو خیلی از موقعییت ها اینکه من خواستم طرف مقابلم حالا همسرم، پارتنرم، فرزندم و خانوادم طبق اصول وخواسته من لباس بپوشند، ورزش کنند، اندام خوبی داشته باشند، حتی دلخواه من حرف بزنن رفتار کنند و ….ولی ازت یاد گرفتم خودم وآدمهارو همونطور که هستند بپذیرم واجازه بدم هرکسی مسیر تجربه های خودش رو بره ….

    ازت یاد گرفتم صبورتر، متواضع تر، مهربانتر، با ادب تر، با حجب وحیاتر، پاکتر، صادقتر، راستگوتر، محترم ترو یکتاپرست تر وبا توکلتر باشم…

    ازت یاد گرفتم شاکر داشته هام باشم تا با شکرگزاری ودیدن داشته ها نعمت هام بیشتر بشه…

    مهمتر از همه ازت یاد گرفتم تسلیم خواست خداوند باشم….

    ازت یاد گرفتم اجازه بدم هدایت الهی منو به سمتی ببره که خیر وصلاحم درش هست نه فقط صرفا چیزیکه که خواسته ی قلبی یا نفسانی من هست…

    مریم جانم همه ی این خصلت های خوب که ازت گفتم که میدونم خیلی کم گفتم وخیلی بیشتر از اینها حسن وخوبی داری ، من سعی میکنم تلاش میکنم، که این خصلت های خوب رو در خودم پرورش بدم که کنار اونهمه عشق ومحبت خداوندی وکنار اینهمه هوش واستعداد وتوانایی وهنری که خداوند در من نهادینه کرده، بتونم یه شخصیت ایده ال داشته باشم و بنده خوبی هم برای خداوند باشم…

    من اونهمه حسن وخوبی و هنر و تواناییو زیبایی داشتم همه عمر ولی با گفتار ورفتار نادرست ونابه جا وغلط ، کاری میکردم که اونهمه خوبی دیده نشه ویا از بین بره…

    ولی شکر الله الان مدتهاست از خودم خیلی راضی هستم ، چون سعی کردم وسعی میکنم همواره صادقتر، با ایمانتر، متواضعتر، صبورتر، متوکلتر ویکتاپرست تر باشم واین خصلت ها وقتی در من پدیدار شد که سعی کردم خودم رو بپذیرم خودم رو دوست داشته باشم ودر وحله اول برای خود درونم ارزش قائل باشم تا بتونم بی ریا و از روی عشق بدون توقع ،وبرای رضای خدا وخودم قدم از قدم بردارم و کلام بر زبان بیارم…

    مریم جانم امیدوارم هر لحظه وهمیشه کنار استاد عزیزمون در نهایت آرامش وشادی وسلامتی وامنیت وعشق وثروت در پناه امن خدا باشید.

    منتظر قسمت های جدید سریال زندگی در بهشت هستم.

    دوستتون دارم زیاااااااد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    فهيمه گفته:
    مدت عضویت: 1967 روز

    سلام خدمت خانم شایسته عزیز

    با دیدن این فیلم و فیلم قبلی باید بگم بیشتر از قبل به استاد عباسمنش و آموزه هاش ایمان آوردم ،چرا که شما به عنوان نزدیکترین ترین شاگرد به ایشون همچین خروجی با این کیفیت رو در این دو ویدئو به نمایش گذاشتید

    به عنوان یک خانم ، کاملا درک میکنم که انجام این حجم از کار نیاز به چه خودسازی درونی داره

    میگم خودسازی درونی ،چون هیچ ربطی به زور بازو نداره این حجم از کار فقط و فقط نیاز به یک خودشناسی و باور درونی داره

    و این میسر نمیشد مگر با شاگردی استاد عباسمنش

    مگر با اون آموزه های طلایی ایشون و احسنت میگم بهتون .

    ما اعضای سایت انقدر کیف کردیم با دیدن این دو تا فیلم ارگنایز کردن که فقط کسی که کامنت گذاشته و فیلم رو دیده این کیف رو درک میکنه

    نکته بعدی اینکه به قول استاد عباسمنش هیچ چیزی در این دنیا اشتباه نیست و هر کی هر جا هست جای درستش همونجاست…الحق که جای شما دو فرشته هم توی این بهشت هست

    شادیتون روزافزون به امید دیدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    سمیه فلاحی گفته:
    مدت عضویت: 1609 روز

    سلام به مریم بانوی عزیز ،این روزا که استاد نیستن خیلی دل تنگشون هستیم ولی حتما لازمه ،اول اینکه چقدر به خاطره شجاعت و اینکه تنها موندین وروی ترس هاتون غلبه کردین چقدر جای تحسین داره واین که چقدر وابسته نیستید چقدر خوب خودتون مورد امتحان قرار میدید و راحت به زندگیتون ادامه میدین استاد واقعا این فرشته هارو از کجا پیدا کردین من خودم یه خانومم ووقتی این همه نظم دهی کار شمارو می‌دیدم چقدر بی توقع کار انجام می‌دادین بدونه این که حرفی از خستگی یا توی ظاهرتون باشه چقدر لذت می‌بردین من به خودم میگفتم سمیه تو حتی مراقبت از بچه کارهای خونه چقدر غر میزنی چقدر شب که همسرم بیاد آه ناله که به قول استاد خالو له له ام چقدر با ناراحتی جوابشو میدم از اینا گذشته چقدر مسلط بودین به تراکتور دوچرخه موتور چقدر خوبه یه خانوم همه مهارت هارو یاد بگیره و اینکه بدونه کدوم وسیله باید درکنار کدوم باشه خیلی جالب بود چقدر آگاهی دارین چقدر مرتب چیدین چقدر باحوصله وسط کار دستمال می‌کشیدین دراخرباید بگم چقدر وسیله اینا نشانه های ثروته استاد به هر آنچه می‌خواسته وفکر کرده خریده درکل به استاد عزیزم تبریک میگم بابت داشتن این فرشته زمینی و تحسین میکنم وافتخار میکنم که خداوند منو به راهی هدایت کرد وانسانهای رو نشونم داد که حرف وعملشون یکی هست خیلی خیلی دوستتون دارم وبی صبرانه منتظر سریالهای دیگتون هستم ،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: