از میان نظراتی که شما دوستان عزیزمان در ساعات اولیه انتشار فایل، در بخش نظرات این قسمت مینویسید، نوشتهای که هماهنگ ترین و تأثیرگزارترین نکات مرتبط با این قسمت را ذکر نموده باشد، به عنوان متن این قسمت انتخاب و در بخش توضیحات فایل قرار داده میشود.
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD385MB25 دقیقه
سلام استاد عزیزم
داشتم به تصاویر زیبای واقعی جهان نگاه میکردم که رسیدم به یک قطعه فیلم کوتاه از فرودگاه چانگی سنگاپور که به حدی زیبا بود که وجودم را مست و مبهوت خودش کرد . این فرودگاه زیبا تا الان موفق به دریافت ۶۲۰ جایزه به عناوین مختلف از جای جای دنیا شده . من حس می کنم دنیا به سمتی در حال گسترشه که از یک مکان علاوه بر استفاده خاصی که به اون منظور اونجا را ساختند ، دهها استفاده جانبی هم در کنار اون هدف اصلی در نظر میگیرند مثل این فرودگاه که زیبایی بیش از انتظارش باعث میشه آدم در یک لحظه فراموش کنه اونجا یک فرودگاهه و آدم های زیادی را محو زیبایی خودش میکنه و اون آبشار باشکوه و سرسبزی فوق العاده ش که من تمیزی اون هوا را نفس کشیدم…. و این فرودگاه به من یک چیزی را گفت …. گفت اندیشه همه فکر میکنند برای تجربه چنین مکانی باید پول داشته باشی ، باید پارتی داشته باشی ، باید آدم خاصی باشی و دهها فکری که آدم ها میکنند برای اینکه چنین جایی را دور از دسترس خودشون و مناسب برای از خودشون بهترون بدونند ولی حقیقت اینه که برای تجربه چنین مکانی باید ” ایمان ” داشته باشی….. ایمان برای من معنیش اینه که باور کنم که خداوند منو به خواسته م می رسونه و هیچ آرزویی محال نیست و فاصله فرکانسی من با آرزوم با موندن در احساس خوب و دیدن خودم در ناف اون آرزو ، کم میشه…
من همیشه فکر میکردم چجوری استاد تونست نصف دنیا را بگرده چجوری تونست این زندگی را بسازه یعنی ته این چجوریها این بود که ” از چه راهی؟” ” چجوری؟” و افتادن تو تله چگونگی هم کاری نیست که با اراده ت جلوشو بگیری و از تله ش خارج بشی یعنی به فرضم که به چگونگی این دستاوردها فکر نکنی خب بالاخره باید یه جوری ذهنتو راضی کنی ولی واقعا راضی کردن ذهن کاریه که تکامل خودش را میخواد و به زور نمیشه باور کرد …. یعنی اون چیزی هم که به آدم الهام میشه باید تکاملش طی شده باشه یعنی من خودم قبلا نمی تونستم باور کنم که با ایمان میشه به بهترین جاهای دنیا سفر کرد و اصولا فکر نمیکردم که تجربه بهترین ها با ایمان قابل بدست آوردن باشه یعنی هیچوقت فکر نمی کردم که تفاوت آدم های خوشبخت و ثروتمند با آدم های بدبخت و فقیر توی ایمانشون باشه ، توی توانایی ذهنی اونها در تجسم خواسته هاشون باشه ، توی اعتبار ندادن به عوامل بیرونی باشه ، توی اعتقادشون به ” شدن” باشه و حالا این ” شدن” به معنای ایمان به وجود بساطیه که خواسته های ما را فراهم میکنند…. ایمان به اون بساط …. که مهیا میشند برای تحقق آرزوهای ما …. تمام کار ما اینه که به اون بساط ایمان بیاریم …. و دیگر هیچ ….
درسته که استاد تمام اینها را توی تمام فایل ها و محصولاتش فریاد میزنه ولی خب درک ساز و کار جهان تکامل میخواد یعنی گاهی آدم برای طی تکامل حتی پایینتر از نقطه اکنونش میره و حتی سقوط میکنه و چاره ای هم نیست چون این هم بخشی از تکامله…
یه بحثی را استاد همیشه باز میکنند که بعضی ها حرکت نمیکنند …. من خیلی به این موضوع فکر کردم و چیزی که بعنوان پاسخ دریافت کردم این بود که دلیل حرکت نکردن آدم ها هم از محدودیت های ذهنیشون میاد یعنی وقتی موقع حرکت کردنشون میشه چون باور نمیکنند که اون حرکت جواب بده ، حرکت را کنسل میکنند و انجامش نمیدند چون خودشونو لایق اقدامی که منجر به نتیجه بشه نمی دونند ؛ چون باور نمیکنند که حرکتهای کوچیک میتونه نتایج بزرگ همراه داشته باشه ، بعضی ها کوچکی حرکت را باور ندارند و بعضی ها بزرگی نتایج را ؛ بعضی ها انقدر از حرکت میترسند که باور نمیسازند که مجبور به حرکت نشوند چون ظرفشون آماده دریافت نتایج نیست و ایمان و باور اگر ساخته بشه یعنی اگر واقعا ذهن بتونه موانع تغییر را برداره و باور بسازه قطعا عمل هم میکنه ولی موضوع اینجاست که ذهن در برابر ساختن باور مقاومت میکنه چون نمیتونه خوشبختی را حمل کنه … خوشبختی برای آدم بدبخت مثل زجر میمونه… درسته که آدم های بدبخت و فقیر حرفها و توجیهات دیگری به زبون میارند ولی واقعیت اینه که اونها ایمانش را ندارند اونها ظرفیتش را ندارند اونها تحملش را ندارند که خوشبخت باشند…. خوشبختی برای عده زیادی از مردم قابل تحمل نیست در حالیکه خودشون نمی دونند … من هم نمیدونستم من هم نمی فهمیدم …. از اونجا میگم که من از تمرین اهرم رنج و لذت متنفر بودم بعد که یکم روش کار کردم واقعا فشار بهم اومد چون نمی تونستم فردای بسیار خوبتر را تصور کنم و ظرفیتم نمیکشید که خودمو غرق خوشبختی ببینم … نمی تونستم بپذیرم که فرق آدم خوشبخت و بدبخت توی همین ظرفیت ها برای تجسم خوشبختیه…. زندگی در شرایط فعلی که کار راحتیه ، اگه آدم بتونه خودشو توی شرایط بسیار بهتر تجسم کنه هنر کرده ….و مهارت در این هنر ، دقیقا پیمودن مسیر خواسته س …
اینها را به خودم میگم و ممنونم که استاد این صفحه را در اختیارم گذاشت چون با نوشتن به خواسته هام نزدیکتر میشم …
سلام استاد عزیزم
وقتی داشتم فایلو نگاه میکردم یه لحظه یه چیزی دریافت کردم که امیدوارم واضح بشه تا بتونم بنویسمش
ببینید اون جمله الرزق رزقان یک جمله ایه که من هر وقت بهش فکر میکنم یا از زبان شما میشنوم غوغایی تو دلم برپا میشه یعنی انقدر این جمله خالصه که نمیتونم باورش کنم نمیتونم عین خودشو بپذیرم یعنی یه جمله مختصر و مفید انقدر خلوص داره که من نمیتونم باورهای غلطمو قاطیش نکنم و باور کنم دنیا میتونه به همین زلالی و صافی باشه نمیتونم اینهمه هموار بودن را که در این جمله نهفته س بپذیرم حتی رزق هایی که دنبالم میاند را نمیام اینجا کامنت کنم چون میگم اینا که فایده نداره چون من کاری برای بدست آوردنشون نکردم اینا خودشون اومدند و من نمیتونم ارسال فرکانس را بعنوان ” کار ” بپذیرم حالا خدا را شکر به لطف ۱۲ قدم سیمان های ذهنم دارند کنده میشند ولی خودم میفهمم که توی ذهنم چه خبره
حالا چیزی که من دریافت کردم اینه که الرزق رزقان فقط برای رزق به معنای پول نیست و شامل این میشه که تمام خوشی ها و خوبیها و نعمت ها و روابط دلخواه و سلامتی و تمام آنچه در صراط مستقیم جا میگیره میشه ولی آدم ها فکر میکنند اگه یه جایی هم دنیا یه حالی بهشون داد و به کامشون چرخید حتما یه جای دیگه حالشونو میگیره یعنی نمی تونند باور کنند که این رزقی که دنبالشون میاد خودش داخل یه پکیجی از کلی چیزهای دیگه میاد …مثلا مامان من امروز کل کارت هدیه ای که آموزش و پرورش براش شارژ کرد برای من خرید کرد همین الان انقدر خریدهایی که با کارت مامانم کردیم زیادند که چند ساعت زمان میبره بخوام جمع و جور کنم بعد مثلا من مرغ گرفتم و کسی نبود پاکشون کنه تا اومدم از مغازه خارج بشم اون آقایی که مرغ ها را پاک میکنه اومد و مرغ ها را تمیز کرد و خرد کرد یعنی مامانم که مرغو خرید برام یکی دیگه هم از راه رسید و تمیزشون کرد و همینجور دستان خدا میاند دنبالم و کارهامو انجام میدند ولی من اصلا فکر نمیکردم اینها انقدر مهم باشند حتی فکر نمی کردم نتیجه و مصداقی از الرزق رزقان به حساب بیاند که الان با مثال گردن بندی که استاد گفت من جرأت پیدا کردم که اینها را بیام بنویسم…. و چقدر خوب شد که نوشتم چون همینجور ایده هایی دارند به ذهنم میاند که اگه من جرأت کنم و قدم های بعد را بردارم دستان خدا میاند و کارهای دیگه را میکنند برام و با خودم میگم اگر بتونیم توی بیزینس یا کار مورد علاقه یا درآمد مون این جمله که برگرفته از یک نوع طرز تفکر هست را بیاریم چقدر میتونیم به آرامش و ایمان برسیم و چقدر مسیرها برای ما باز میشه …. یکجور عزت نفس در این جمله نهفته س یعنی چه موقع ما باور میکنیم که چیزهای خوب به دنبالمون میاند ؟ وقتیکه ما باور میکنیم که لایق هستیم وقتی ما احساس می کنیم که ارزشمندیم وقتی ما اونقدر خودمونو باشکوه می بینیم که بپذیریم جهانی پر از نعمت به دنبالمون بیاد و ما گیرنده نعمتها و سپاسگزار اونها باشیم …. استاد من همون لحظه از اون آقا که گردن بند را برای شما آورد عکس گرفتم و تو این چند روز نگاهش کردم … خدا میدونه که چه حسی داشته وقتی به سمت شما میامده …
وقتی حالمون خوبه خدا میتونه با ما گفتگو کنه مثلا امروز پسر من رفت امتحان بده و دیر شد و هنوز برنگشته بود گفتم اندیشه الان بعنوان شاگرد مکتب استادت چکار باید بکنی گفتم باید حالمو خوب نگه دارم و باور کنید یک لحظه یک نوری تو وجودم عبور کرد و من یاد دیشب افتادم که پسرم گفته بود بعد از امتحان میرم باشگاه ولی اگر احساسم را خوب نمی کردم اصلا خدا این گفتگو را با من نمیکرد یعنی من باید باور کنم که خدا موقع نگرانی نمیتونه وارد وجود من بشه و بهم الهام کنه هنوزم پسرم نیامده ولی خب خدا دیگه اون چه را باید می دونستم را بهم گفت …
استاد ازت ممنونم واقعا… با هر بار دیدن این سریال ها آگاهی های جدیدتری دریافت میکنیم … ممنونم که فیلمبرداری میکنی و لحظه های خوشت را با ما تقسیم میکنی
سلام فریبا جان
من هیچوقت فرق عمق و قطر ظرف وجود که استاد میگفت را نمی فهمیدم میگفتم اصلا چه فرقی هست بین قطر و عمق و من واقعا نسبت به قوانین جهان نامحرم بودم اما الان ذره ذره دارم میفهمم و از اسرار پشت پرده که در واقع حقایقی هستند که پشت پرده هم نیستند اما باورهای غلط ما بین ما و اون حقایق فاصله انداخته ، آگاه میشم و میفهمم که ما هرچقدر بزرگ شدیم و به موازات رشد کردنمون غرق ورودی ها و خبر ها و دیده و شنیده هایی شدیم که در اثر فرکانس های دیگران و نه فرکانس های خودمون ایجاد شده بودند و ما به جای راه در بیراهه قرار گرفتیم و حالا داریم حقایقی را می بینیم که گاهی از شدت زلالی و آسانی و هموار بودن اونها شک میکنیم که آیا درست داریم میبینیم و میفهمیم؟ اما حقیقت همیشه عاری از هرگونه پیچیدگی بوده و من به یاد اون ضرب المثل معما چو حل گشت آسان میشود میفتم که مفهمومی دور از قانون هم نداره یعنی حقیقت وقتی خودش را نشون میده مشخص میشه که چقدر راحت و ساده بوده
شاید رسیدن به ثروت خیلی سخت باشه و با دیدن زندگی ثروتمند ها مسیر پیچیده ای برای رسیدن به ثروت مجسم بشه ولی حقیقت اینه که اونها ایمان بیشتری داشتند …. همین ….
خوشحال شدم دوست خوبم …. مرسی که باعث شدی دوباره بنویسم
سلام مهدی عزیز
از اینکه در مورد دنبال کردن کامنتهای من گفتید بسیار خوشحال و سپاسگزار هستم
در مورد دوره ۱۲ قدم خود من هم بعد از اینکه قدم یک را بصورت آنلاین و همزمان با آموزش استاد شروع کردم مسائلی برام اتفاق افتاد که قدمها را ادامه ندادم چون خودم میفهمیدم که فرکانس های قالبم در مورد ناخواسته ها ست و تقریبا یک احساس بد دائمی داشتم و ترجیح دادم قدمها را ادامه ندم ولی الان بعد از طی پستی و بلندی ها و شناختن خیلی بیشتر خودم و هدایت خداوند تصمیم گرفتم دوباره شروع کنم و الان قدم۳ هستم و بینهاااااااااایت راضی هستم از اینکه در این زمان دارم از قدم ها استقاده میکنم چون من هیییییییییییییچ شباهتی به اندیشه دوسال پیش ندارم یعنی به معنای واقعی من پوست انداختم و یک پوست جدید برای خودم ساختم البته من که نه . من هیچوقت جرأت رفتن در دل تضادها را ندارم ولی اون خدایی که منو آفریده میدونست که من نیاز به اون تضادها دارم تا بتونم از عبور از اونها یک آدم دیگه ای بشم
در مورد تخفیف ۴۰ درصدی ۱۲ قدم نظر من اینه که وقتی ما انگیزه داشته باشیم که دوره را با تقریبا نصف قیمت تهیه کنیم موظف می کنیم خودمونو که تمام تلاش و قوا را بگذاریم برای اینکه روی هر قدم ظرف یکماه خوب خوب کار کنیم
بهرحال از این تبادل نظر خوشحال شدم و براتون آرزوی موفقیت میکنم