سریال زندگی در بهشت | قسمت 252

سلام به مریم جان شایسته ی نازنین و استاد عزیزم و دوستان خوبمون

دیشب یه جمله ی قشنگ دیدم

سلام بر آل ابراهیم

خب اتفاقات اخیر من اینقدر الهامات و اتفاقات زیاد و پشت هم بود که من توی شنیدنش هم گم میشدم چه برسه بخوام بیام بنویسم

من از توی صحبت های خدا که هم زبونم شده دارم باور هارو پیدا میکنم اونایی که اون زیر زیرا بود همه چیز داره عجیب انجام میشه مثلا همین دیروز اون موضوع درسم که امید وارم هیچ وقت نیاز نباشه حتی مدرک رو ببینمش چه برسه نیاز بهش داشته باشم به امید خدا خودش درست شد و استاد خودش زنگ زد من که کلا ول کردم و خدا دقیقا هم زمان با سریال زندگی در بهشت که روی سایت میرفت و یکم قبل ترس خمراه استاد و خانوم شایسته ی عزیز منم جدا کرد از اطراف چجوری؟ گوشیم بعد از اینکه چیز هایی که میخواستم رو از روش برداشتم خراب شد کامل و دسگه کلا گذاشتمش کنار ایفون ۱۳ پرو گرفتم که اولی که گفت و گو با دوستان اومده بود دلم ۱۲ میخواست بخاطر دوربینش و پولش نیود گفتم به موقعش الان این گوشی دوربینش حالت مایکرو داره حتی و برای کارم فوق العاده حواهد بود به امید خدا جونم

خلاصه باعث شد من واتس اپم که با سیمکارت ایرانسلم بود بمونه روی اون هود سیمکارتمم خراب بود خیلی وقت خاموش واتس اپ روی سیمکارت همراه اولم گذاشتم هیچ گروهی که قبلا عضو بودم و نوتیفیکشن هاشو خاموش میکردم هیچیشون دیگه نیست یه سری شماره ی خیلی محدود فقط روی گوشیمه بچه ها قرار بیرون گذاشته بودن من نرفتم و بعدش بیرون به که بودن به من زنگ زدن تعریف کردم و گفتن باشه هفته ی دیکه دوباره رفتیم زنگ میزنیم بیای اونموقع هنوز گوشی نگرفته بودم. و کلا دیگه زنگ نزدن

بعدش یه درد عصبی رو تجربه کردم که من تو اوج درد توی تخت خواب داشتم الهامات خدا رو میشنیدم همش به خم نزدیک تر میشدیم کلی معجزه شد حتی از اون مدل هایی که استاد توی ۱۲ قدم گفت به دلت میشونه یکارو انجام بدی و نمیدونی چرا انجامش دادم و بعد به خودش گفتم اکه میشه بگو چرا باید اینکارو میکردم و بعد خدا از طرف به نفر باهام صحبت کرد و فهمیدم و دیتش شدم بعدم فرستادمش به سمت سایت البته نمیدونم رفت یا نه دیگه ولی کلا عجیب هم فرکانسم بود و میگفت بگو من چکار کنم شبیه گذشته ی خودم بود و به خدا سپردمش

بعد دیگه اسبم رو که جابجا کردم باشگاهشو دادم به یه نفر مسابقه قهرمانی استان باهاش بپره همون موقع که خودم تو خونه بودم تمام این اتفاقا داشت میوفتاد ، و در کل اینایی که میگم اینکارارو کردم قشنگ انگار خدا همه این کارارو داشت میکرد هدایتم میکرد انجام میدادم حتی صحبت هایی که با اون ادم دیگه که نمیشناسمش کردم اصلا عجیب بود که خودم بعدش داشتم سعی میکردم بهشون عمل کنم قشنگ میفهمم خودش داره انجام میده

دیگه چندین تا باگ پیدا کردیم با خدا تو این مدت که خیلی مهم بودن و با هم ساختیم باورای درستو و هنوز داریم میسازیم

من کلا فایل هارو دارم هدایتی گوش میدم اصلا خدا همینجور با سرعت افکار من که میان داره جواب میده و حل میکنه راهنمایی میکنه اصلاح میکنه یا میگه اره داری درست انجام مزدی همینو برو کاملش میکنه و…

در موزد روانشناسی ثروت ۲ من هم زمان با روی سایت میومد جواب سوالات و هدایتم بود و مولا ذره ذره دارم میفهمم که زندگی کار کردن با لذت چجوریه هی دارم درک میکنم و بدنم الان سالمه و اون موقع که جلسه ی فانوس دریایی اومد من هدف امسال رو رسیدن به استقلال از لحاظ مالی و کلا زندگی گذاشتم و همینجور سلامتی بدن داشتم بهتر میشدم و کلی فایل دیدم در مورد ژیمناستیک مثلا که قبلا میگفتن بچه ها باید شروع کنن و تا یه سنی و ..

ولی پیدا کردم توی اینترنت adult jimnastics

و بعدم توی کرمان یه مربیه خیلی خوب هست خالا نمیدونم چی میشه ولی دکتر که رفتم خدا بهم گفت نرو و هدایتم کرد که دیگه ادامه ندادم میخواستم برو پیش ارتوپد ولی هدایتم کرد

بعد توی تمرین فانوس دریای که نوشتم فرداش یا دو روز بعد نمیدونم استاد فایل گذاشتن در مورد دوره ی جدید که چی هست و من خدارو شکر و یاد کردم

و بعد مثلا باگ پیدا کردم با تمام این اتفاقات که بدن من از بچگی ۶ سالم بود چنذ ماه رفتم ژیمناستیک و بعدم تابستون توی دوران دبستان

من یه بدن فوق العاده قوی داشتم که ذره ذره قدرتش کم میشد و به افسردگی و اضطراب و این احوال میرسید دوبار ۱۸ ، ۲۰ کیلویی وزن کم کردم ولی بازم برمیگشت و الان دارم میبینم سلامتیه بدنمو مخصوصا امروز چون اون باگ ها داره حل میشه باید اون دردو اینبار میکشیدم که قشنگ زده بشم از هرچی دلسوزی و شرکه و، که یکی از فایل هایی که خدا هدایتم کرد باز توی ثروت ۲ بود و البته توی اوج درد روی باور های جلسات قرانی ۱۲ قدم کار میکردم

دارم ذره ذره میفهمم در لحظه زندگی کردن چجوریه تسلیم هداید خدا در لحظه بودن

تو این مدت که من تو خونه بودم اسبمو دادم یه دست خدا که قشنگ خدارو کلا دارم حس میکنم همه جا دادم مسابقه قهرمانی استان باهاش پرید و دوم شد، و منم تو خونه در ارامش لذت میبرذن با اینکه یکم مریضیه بود

کلا داریم با خدا عشق میکنیم دوتایی😭😭😭 هم زبونم شده در هر لحظه دیگه اینکه

به کمک خدا امید وارم همینجور ادامه داشته باشه این اتفاقات و هی میومدم کامنت بنویسم وقتی حس میکنم میخواد بره به سمت اشتباه نمینویسم دیگه

دیگه اینکه خدا داره هدایتم میکنه به سنت ثروتی که هم داری و لذت میبری ازش و شکرش میکنی در هر لحظه و هم بتونم دل بکنم در هر لحظه

دیگه اینکه دارم کم کم بلند میشم چون دارم یاد میگرم کار کردن بدون استرس رو و قبلا نمیدونستم چجوری بقیه میتونن بلند بشن حتی یا الان ها وقتی زندگی در بهشت رو میدیدم بعضی وقتا نمیفهمیدم چجوری اینقدر درختارو مولا میبرین و.. و میدیدم لذت میبرین الان دارم درکش میکنم کم کم

اونم همش هدایته خدایت دیگه هر لحظه هرثزار جور داره بهم میگه تمرین فانوس و شکر گذاریم و همینجور ۱۲ قدم که بسپرم به هدایت و در لحظه ذر ارامش و هزار تا فایل دیگه که هر کدوم در زمان خودش باهام حرف میزنه داره میبرتم به اون سمت امید وارم به امید خدا همیشه ادامه داشته باشه

دیگه اینکه امروز صبح که فایل رو دیدم کفتم منم میخوام🥰 منم میخوام ببینمتون

و بعد حس میکنم کل جهان رو خدارو همینجا دارم با دست استاد و خانوم شایسه هم همین الان در همین لحظه حس میکنم دیکه چی ادم میتونه بخواد و مرا به سوی نشانه ام هدایت کن سفر به دور امریکا اومد و حس کردم که میشه منم واسه ی حودم پارادایس داشته باشم و شمارو حتی دعوت کنم به اونجا به امید خدا نمیدونم هرچی خیره همون میشه

ولی دیدم که شاید در چند سال اینده چندین و چند تا شاگرد که خودشون استادن امریکا باشن و صدای شما بلند تر از قبل بازم نمیدونم مطمعنا اونم هرچی خیره پیش میاد و ما فقط قراره در لحظه لذت ببریم از همه چیز

خانوم شایسته ممنونم ازتون دوستون دارم

استاد ممنونم ازتون دوستون دارم

واقعا خدارو شکر که شما اینجوری این راهو دارین میرین من از کار هایی که میکنین خیلی ممنونم

خدایا شکرت بریم در لحظه زندگی کنیم با هم دوتایی😭🥰❤️🤗

و راستی کارکاهمم داره راه میوفته و میرم پایین کار میکنم البته با حال خوب امیدوارم همینجور ادامه داشته باشه امید وارم خدا بیشتر بیشتر همش هدایتم کنه با حال خوب و انگار یه خونه برای خودم با خدا که توش کار کنم و هر زمان بخوام لذت ببرم و یاد بگیرم کم کم روی پای خودم با خدا روی شونه هاش تسلیمش بودن و زندگی کردن رو