سریال زندگی در بهشت | قسمت 257

سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته

شکر خدای مهربونی که این هممممه زیبایی افرید

خدا را شکر که توانستم یک دور کامل سریال زندگی در بهشت را ببینم و اینو یک موفقیت برای خودم میدونم من به شخصه وقتی این سریال رو دیدم درکم از قوانین بالا رفت و بهتر متوجه صحبتهای استاد در مورد قوانین که در فایلهای رایگان و محصولات صحبت میکرد شدم در واقع خدا میخواد که با این سریال درک ما رو از قوانین راحت ترو اسون تر کنه

و همچین با این سریال چقدر پاشنه های اشیل و ترمزهام پیدا شد و چقدر باورهای عالی شکل گرفت

خیلی ازدوستان تو کامنتها میپرسن هی شما میگین یادگرفتین از سریال خوب چی یاد گرفتین اینجا خواستم بنویسم البته برداشتهای هر کسی متفاوت است

ما اخه از بعضی اساتید خیلی چیزها رادر مورد زندگی راحت ، ارام ،عاشقانه درحالی که ثروتمند هستی شنیده بودیم ولی همه رو یکجا ندیده بودیم که بخواهیم باور کنیم تا اینکه تو این سریال به ما نشون داده شد

استاد شما اولین ادم با ایمان و توحیدی بودین که در طول تاریخ زندگی ام چه دیده و شنیده بودم در عین اینکه توحیدی باشین ثروتمند باشید و در ارامش هم زندگی کنید در تمام طول زندگی ام شنیده بودم و دیده بودم که خدایی بودن یعنی در نهایت فقر زندگی کردن و ارامش نداشتن اگه خدا را میخوای قید خوردن وخوابیدن و ارامش و امنیت را بزن چه کتابهایی که تو این زمینه نوشته شده و تو چه جلساتی دمادم این حرفها گفته میشد و تحسین میشدن افرادی به ظاهر با تقوایی که چنین زندگی های داشتن همیشه یک سوال بی جواب برایمان بود چرا اگه عشق خدا را داشته باشیم باید قید هر انچه رااز نعمتها و زیبایهارا افریده بزنیم چرا عشق خدا باید ناامنی و شکنجه برای ما و خانواده مان به ارمغان اورد و جواب این بود که دوستتان دارد و میخواهد که قیامت بیشتر به شما بدهد و هیچ وقت سر از کار خداوند در نمیاوردیم که ای کسی که خودت را مهربان و بخشنده معرفی میکنی چرا اینقدر زجر میدی،که بخوای ببخشی خوب ادمهای دور و اطرافمان هم همین طور بودن پس فرق شما با هم چیست ؟

اما این سریال چه زیبا رسوا کرد تمام دروغهایی که سالها شنیده بودیم و چقدر ازاد و رها شدیم و عاشق خدایمان

البته اوایل که نمیتوانستیم باور کنیم عشق به خدا، ثروت،عشق،ارامش را در کنار هم و میگفتیم که اینها فیلمه اما هر چه جلوتر رفتیم دیدیم جز واقعیت چیزی نیست

از بس گفته بودن همیشه خوشی نیست هی ناخوداگاه تو سریال منتظر بودم یک اتفاق بدی برای شما بیفته خصوصاوقتی که با وسایل برقی و خطرناک مثل اره های برقی کار میکردین تا بگم دیدی راست میگن این اتفاق بده افتاد مگه میشه ادم همیشه در ارامش باشه و شاد و خندان باشه اخه گفتن خدا از این جور ادمها روی بر میگرداند و چون نمیخواد انها سمت خدا بیان خدا هرچی بخواد بهشون میده که خدا را صدا نزنن

و من بعد از اشنای با استاد ارامش خاصی داشتم که نظیرشو نداشتم

از بس خوش بودم میترسیدم چون گفته بودن ادمهایی که همیشه خوشن از رحمت خدا دورن هی یک اتفاق بد میخواستم که ارام بگیرم و ان اتفاقه افتاد دیدم هنوز ضمیر ناخوداگاهم خدا را یک فرد بیرحم و انقام گیر و…میداند

اما هر چه سریال را بیشتر نگاه کردم بیشتر خدایم را شناختم و فایلهای استادم را بیشتر درک کردم

این سریال کلاس عملی استادبود از تمام چیزهایی که در فایلهایش برایمان توضیح داده بود .

توجه به نگاه مثبت را انجا فهمیدم که حتی از اب خوردن و یا نگاه کردن به جوجه ها لذت میبردید چیزی که شاید هرروز دوروبرمان بود و بی توجه بودیم

زندگی عاشقانه را انجا درک کردم که در عین حال که دو تا نفر در عین اینکه عاشق هم هستن عاشق خودشان هم هستن برای خودش هم ارزش و احترام قائل باشد زمانی که خانم شایسته غذا مورد علاقه خودش وغذای موردعلاقه استاد را جدا درست میکرد نه از ان عشقایی که طرف یک عمر غذایی که دوست داشت نخوره که بخواد عشقشو ثابت کنه،

یا انجا که خانم شایسته تنها بودن و برای خودشون غذا درست میکردن و خانم ها یا اقایونی میدیدم که تو نبود همسرشون غذا نمیخوردن و اینو نشانه عشق میدونستن و یا اگه کسی اینکارو میکرد از طرف همسر واطرلغیان مورد سرزنش واقع میشد

رفتن تو دل ترسها ، همیشه در حال یادگیری بودن

تکاملی پیش رفتن ،عمل کردن به الهامات خداوند ،بیتوجه به حرف مردم و خیلی نکات مهم دیگه همه ان چیزهایی بود که خوب تو این سریال یاد گرفتم

این سریال برای من اهرم رنج و لذت بود

و یا انجا که خانم شایسته تنهایی توی پارادایس میموندبرای بزرگ شدن اما یک عمری مارو بر اساس ایات و روایات از این کار نهی میکردن که انسان مومن هیچ وقت تو خانه تنها نمیمونه خصوصا اگه خانم باشه من قبلا اگه شرایطی میشد که تنها بودم فکر میکردم خدا ازم راضی نیست

من چون به سلامتی ام اهمیت میدادم سعی میکردم همیشه غذا سالم بخورم و خیلی کتابها و یا فایلهای اساتید رو تو این زمینه گوش میدادم و انجا به شدت میخواستن که دوری کنیم از وسایل برقی چون اونو عامل بیماریهای روحی و جسمی میدانستن و من از ترس خیلی خیلی کم از وسایل برقی استفاده میکردم خصوصا برای پخت غذا

و دیدم که شماچقدر راحت از وسایل برقی استفاده میکنید

و یا اینکه اگه وسایل برقی با کیفیت تر وکارایی تری میدیدین حتما ان رو میخریدین در حالی که ما افتخار میکردیم که از وسایل برقی مون حداقل یک 50سال استفاده کنیم و این شکلی یک زن دانا معرفی میشدیم

باور به فراوانی و نعمت وقتی که با کفش و لباس مارک دار میرفتین به مرغ و جوجه هاتون دونه میدادین ما اینجا یک لباس شیک میگریم سالها میزاشتیم تو کمد و یا از مد میرفت یا برامون تنگ میشد.یا اگه میخواستیم استفاده کنیم میگفتن از بس ندیده بدیده میخواد همه جا استفادش کنه

نکته جالب اینکه فکر میکردم که حالاکه اموزشهای استاد را گوش میدم باید هر کاری میخوام بکنم با معجزه باشه مثلا تو ساخت چیکن شا توقع داشتیم هم از خودمون هم از استاد حالا که استاد ما هستین یک چیزی همون روز اول بسازین که انقدر عالی باشه که تو دنیا معروف بشه و عالم و ادم بیان ازش عکس بگیرن اما دیدم که کم کم و تکاملی این مرحله رو پیش رفتین

من از اینکه بچه داشته باشم و یا اینکه بچه زیاد داشته باشم خیلی زیاد میترسیدم ان هم به خاطر ورودی های غلطی که به ما داده بودن که شرایط جامعه و دنیا بده نمیشه بچه بزرگ کردو…

اما وقتی مهموناتون رو دیدم بچه زیاد داشتن قلبم ارام گرفت

کوچکترین کارها خانم شایسته تحسین میشه و این چیزهایی بود که ما تو تحسین کردن دیگران بیتوجه بودیم

خیلی جالب بود برام که خانم شایسته کارهای مردانه انجام میداد بابای من از بچگی یک سری کارهای مردونه یادمون میداد و اغتقادش این بود که این کارها رو یا داشته باشین که اگه یک جایی اقایی نبود براتون انجام بده بتونین خودتون انجام بدین اما یک تجربه ای تو زندگی باعث شد از یادگیری دست بکشم خانم هایی که کارهای مردانه انجام میدادن میگفتن اقایون ما وقتی میبینن ما اینقدر خوب کار مردانه انجام میدیم اعتماد بنفسشون از دست داده بودن و یا اینکه همه کارها رو به ما واگذار میکنن و مسئولت قبول نمیکردن و ما سختمون بود هم اقا باشیم هم خانم و من این شوق و ذوق انجام کار مردانه رو از دست دادم

اما اینجا هر کس در عین اینکه سر جای خودش بود چیزهای دیگه هم یاد میگرفت

چی شد که من به این سریال هدایت شدم

من مدتی بودکه به خانه جدیدم که دقیقا همون خانه و محله ای که دلم میخواست و خدا بهم داده بود نقل مکان کرده بودم البته خدا یک پارک زیبا هم چند قدمی خانه بهم هدیه داد صبحها میرفتم پارک برای قدم زن و شکر گذار خدا بودم و خیلی زیبا بوددیدن یا کریم هایی که تو کوچه دونه جمع میکردن و میگفتم خدایا اینجا خیلی زیباست و من بسیار تا بسیار لذت میبرم و شکر گذار تو هستم اما دوست دارم از اینجا به یک جای زیباتر برم خدایا زیباتر از اینجا کجاست که من انجا رو از تو بخوام شکر خدا با استاد و سریال زندگی در بهشت اشنا شدم و خداوند زیباترین جای دنیا و ادمهای دنیا نشونم داد که نظیر نداره الهی شکرت خدایااااادوست دارم

من برای بار دوم که شروع کردم به تماشای سریال تازه بعضی چیزارو درک میکنم و با یک دید بهتر نگاه میکنم اخه دور قبل استاد را خوب نمیشناختم و درکی از خیلی کارهاشون نداشتم یا درست نداشتم انجا که درختارو اتیش میزدین واقعا ناراحت میشدم که چرا داره این کار میکنه و واقعا داره اسراف میکتنه از بس شنیده بودیم جنگلها در حال نابودی هستن که من حتی دوست نداشتم از وسایل چوبی استفاده کنم میگشتم و مدل فلزی شو پیدا میکردم اخه ما بر اساس شرایط ایران داشتیم به کارهای شما نگاه میکردیم و تا اینکه شما تو یک قسمت علت را توضیح دادین

سریال بهشت چراغ راهمه هر وقت که فکر میکنم دارم راهو گم میکنم و یا نمیفههم چه کنم میام سریالو نگاه میکنم و کلی حس خوب میگیرم

خدایا شکرت استاد خوبم خیلی خیلی خوبی

خانم شایسته تشکر تشکر