سریال زندگی در بهشت | قسمت 259

سلام به شما استاد عزیزم و سلام به شما مریم جان

و همه دوستای خوبم

تو دقیقه 6 مریم جون دارن از این صحبت میکنن که

ما یه سری تغییرات مجبور شدیم تو سیستم بدیم و دریاچه رو از داکا گرفتیم به دلیل حمله بی رویه لاکپشت و چشمه مریم بهشون بخشیدیم

یهو چنان زنگی تو سرم زد این حرفشون که انگار یه دریچه برام باز شد

گاهی خدا یه نعمتی رو ازمون میگیره و جایگزینش بهمون میده و میتونه دلیلش دقیقا مثل این داستان هدایتمون باشه به سالم موندن و راحت زندگی کردن

شاید ما هم مثل داکا هرگز تصویر بزرگ درک نکنیم ولی باید اعتماد بکنیم همه چیز حتما به نفع منه مرسی مریم عزیزم که این داستان روایت کردی که این لحظه اینجا من یه درکی از این جهان بزرگ برام واضح بشه

یه جایی اوایل فایل داشتم استاد میدیدم که اندام بینظیری به دست اورد یهو ذهنم رفت دوره 12 قدم و تو ذهنم داشتم میگفتم استاد جون مطمین باشین چند سال بعد چنان بدن بینظیری میسازین که راضی خواهین بود یاد حرف استاد تو یه مصاحبشون افتادم که اشاره کردن به شکمشون گفتن بابا یکم تپل شدم حالا عیبی ندازه میسازمش انقدر سخت نگیرین

بله استاد شما ساختید هر انچه را خواستید

و دقیقا چند لحظه قبل ذهنم اومد منو بکشه پایین که همه این اگاهی ها یهو از سمت رب مهربانم به من یاداوری و الهام شد

گفتم زهرا همینه خواسته استاد اماده و مهیا تو چند سال بعدش بوده و بهش داده شده

خواسته های تو هم با قدرت 100 درصد اماده و میرسه بهت پس با همین اطمینان لحظه تو زندگی کن همین هیچ جادو و جمبلی در کار نیست هیچ تهی هم نیست تا ابد همینه که میرسی لذت میبری بزرگ میشی رها میشی و این جریان رشد دایمیه جریان تولید خواسته دایمیه

پس تا میتونی با اطمینان جا پای استادت بزار و مطمین قدم بردار

یه دنیا عاشقتونم