سریال زندگی در بهشت | قسمت 259

سلااااام به استاد عزیزم به به چه هیکلی ساختید، واقعا تحسینتون میکنمممم😍

سلام به مریم جان نازنینمم چه خوش اندام تر شدید 😍

وای خدای من سریال زندگی در بهشت، اومده، قسمت جدیدش اومده

باورتون نمیشه وقتی که اومدم تو سایت و با این صحنه مواجه شدم فقط جیغ کشیدمم، از خوشحالی و خداروشکر شکر کردم و گفتم ببین ارزوی من و بچه ها محقق شد، خدایا شکرت، شکرت

هر چی بیشتر میگذره و هر چه بیشتر به پرادایس نگاه میکنم بیشتر دلم میخواد که تو طبیعت به این بکری زندگی کنم.. و دارم متوجه میشم که چقدر طبیعت میتونه حال آدمو خوب کنه، واقعا کار کردن تو طبیعت یه حس و حال دیگه ای داره، انگار خستگی نداره، مخصوصا وقتی که بارون بباره و چمن ها خیس و صدای چکه چکه آب روی درخت ها و نسیم خنک وای خدای منننن..

بریم سراغ زیبایی هایی که منو مجذوب خودش کرد

چقدر زیباست، وقتی که خونت روی دریاچه باشه و دریاچه ای که انتهاش پوشیده شده از درخت های سبز.. صدای بارون رو میشنوی و در خونتو باز میکنی و با چنین صحنه رویایی مواجه میشی، که بارون به سرعت در حال باریدنه و به دریاچه موج داده و آبی که سقف خانه منظم و یکسان به سمت پایین ریخته میشن، قطره قطره های آب که من هر وقت بارون میبینم یاد حرف استاد میوفتم که میگن، بازان رحمت الهی همیشه داره می باره، تو باید برای دریافت بیشترش ظرفتو بزرگ تر کنی، تو باید از غار بیرون بیای تا دریافتش کنی… واقعا استاد من عاشقتونم

وقتی مریم جان دوربین رو به سمت شما گرفت من شوک شدم و به لبام لبخند اومد، گفتم خدای من استاد من کجاسسس🤣چقدر تغییر، چقدر جوان تر شدید چقدر پوستتون خوب شده، چه عضله ای و انرژی از چهرتون میباره.. استاد رفتن در محوطه مرغ و خروس ها و بز ها و داگ هارو باز کردن، تمام مرغ و خروس ها دورشون جمع شدن، چقدر این حیونا دوست داشتنی هستند، این مسیری که دنبال استاد میرفتن، واقعااا رویایی بود، چه صحنه قشنگیه، و به به کردن بز ها به سمت استاد، حتی یه جا نمیزاشتن استاد حرکت کنه 😅خدای منننن چقدر این مرغا گوگولیننن..

امنیتی که برای داگ ها فراهم شده و چه فکر بکری، واقعا تحسینتون میکنم، از اینکه اینقدر به این مسائل اهمیت میدید و ساده از کنارش نمیگذرید و برای هر مسئله ای جوابی پیدا میکنید.. و رسیدن به چشمه مریم، غذا دادن به بچه ها، ای خدای مننننن، صحنه پریدن مرغو خروس تو دبه غذاااا🤣🤣🤣چه عشقو و حالی کردن، به قول استاد دارن خفه میشن.. منم خیلی این صحنه غذا دادن به مرغو و خروس رو دوست دارم، همیشه وقتی میرفتیم خونه مادر بزرگم من همیشه زود غذامو میخوردم و هر چی اضافه میومد، میدادم به اونا، و از دیدن صحنه غذا خوردنشون لذت می‌بردم، یه جوری غذا میخورن که آدمو گرسنه میکنن 😅

و دستشویی خالی کردن مرغا، قبلش بگم که چقدر این پرادایس زیباست چقدر خوبه آدم تو همچین ملکی زندگی کنه، پر از زیبایی پر از درخت و درخت های خیس و چکه چکه بارون و چمن های خیس ای خدا اااااا، خب داشتم میگفتم، رفتن استاد به چیکن شا و خالی کردن دستشوییشون، چقدر کف زمینشون تمیزه، انگار اینجا مرغ داری نیست، و توضیح استاد راجب تغذیه حیوانات و انسان ها، واقعا استاد درست میگید، من خودم بعضی موقع ها که همه چیو باهم میخورم و یا بی رویه میخورم یه همچین اتفاقی میوفته ولی زمانی پیش اومده که من هم کم میخورم اما تو انتخاب غذا دقت میکنم، خیلی سبک تر هستم و اصلا دستشویی بو نمیده و این نکته ی شما واقعا به جا بود برام، و کاملا درست میگید، به شدت کنجکاوم درباره ی دوره قانون سلامتی…😍

نکته ای برام خیلی جالب بود اینکه، استاد از تک تک لحظاتشون لذت میبرن، ینی برای خالی کردن دستشویی مرغا قیافشون کجو کوله نمیشه، اخم نمیکنن، و البته که دستشویی مرغا بو نمیده اما بازم دستشوییشونه و استاد حتی این کارم با عشق انجام میدن، ینی من به شخصه وقتی این حرکت از استاد رو میبینم دیگه برام کلاس گذاشتنو، دست نزدنو، ایش گفتنو، اینا معنی نداره

ینی تمام تجربیاتت شما برام میشه خواسته، و این نشون دهنده این هست که ما چقدر خودمونو از لذت های زندگی دور کردیم بخاطر اینکه مردم چی میگن، مردم چیو دوست دارن، مردم چه چیزو می‌پسندن ماهم بریم همون کارو انجام بدیم، مردم الان چی میپوشن ماهم بریم همونو بپوشیم.. و خلاصه کلن از یه سری لذت ها دور شدیم… ولی الان با دیدن این سریال دارم میبینم که این کار چقدر لذت بخشهه و واقعا ممنونم که دید منو بازتر کردید

پریدن تو آبی که مثل آب حموم گرمه و نمه نمه قطره های خنکه بارون میخوره به استاد.. استاد منم پریدم تو آب خیلی آبش گرم ملایم بود، قطره های بارونم آروم آروم می‌خورد تو صورتم و نوازشم می‌کرد، شیرجه زدنتون وای خیلی باحال بودددد دیگه میخواستم بگم استاد چرا نمیای بالا که اومدید خداروشکر😅

.

.

.

صحنه ای دیگر از این بهشت🍀…. مریم جان شما چقدر تکاملت رو قشنگ طی کردی

چقدر با خودتون به صلح رسیدید، ای خدای من، وقتی اون بز ها می‌پریدن رو شونه هاتون احساس می‌کردم رو شونه های من پریدن، پاهاشونو حس میکردم و دلم خواس این تجربه رو داشته باشم.. چقدر رویایی بود این صحنه، صحنه شیر دادن بچه بز ها، ای خدا ببین چجوری شیر میخورن، شما مثل مامان میمونید براشون 😍نگاه کن چجوری عشقشونو ابراز میکنن، و لبخند و خنده های شما که قشنگ داره نشون میده، که چقدر این احساستون لذت بخشه.. و اینکه گفتید اینا معجزه های خدا هستند و خداوند با نشونه هاش شما و استاد رو به سمت بز ها هدایت کرد… و احساسی که از این نکته به دست آوردم این بود که خداوند میخواست که شما این لذت و تجربه رو هم ببرید و حتی بیشتر به حیوانات نزدیک بشید تا بیشتر با ترستون غلبه کنید و به صلح برسید و شیر ندادن مادر بز ها همه و همه هدایتی بود که شمارو به این حد از لذت و شادی و بقیه دستاورد ها که خودتون بهتر میدونید، برسونه.. واقعا واقعا لذت بردم

درسته که من ایرانم و شما آمریکا، اما هر وقت اراده کنم، با این سریال زندگی در بهشت قدم میزارم تو چمن های خیس، و راه میرم و میدوعم حتی بدون کفش، میرم به مرغارو بغل میکنم، بهشون غذا میدم، دستشوییشونو خالی میکنم، تخم مرغارو جمع میکنم، میپرم تو آب و شنا میکنم، میشینم و طبیعت رو نگاه میکنم… نفس میکشم و میدونم اونجا چه بویی داره…

امیدوارم هر جا هستید در پناه الله مهربانم، شاد و سالم و ثرومند در دنیا و آخرت و پر از لذت و تجربه های ناب باشید…

تا سریال بعدی و تجربه بعدی من در پرادایس شما رو به الله مهربانم که این زیبایی رو خلق کرده می‌سپارم

استاد جان، مریم جان عاشقتونم