سریال زندگی در بهشت | قسمت 26

نوشته‌ی زیبا و تأثیرگزار یکی از دوستان عزیزمان، به عنوان متن انتخابی‌ِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی می‌شود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کننده‌ی زیبایی‌ها و نعمتها‌، مصمم شده‌اند تا نمود واضحی بشوند از «صدّق بالحسنی» و شاهد زنده‌ای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شده‌اند برای احاطه شدن با نیکی‌ها و نعمت‌ها.

نه فقط نوشتن درباره‌ی زیبایی‌ها و نعمت‌ها‌، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند‌ و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام‌، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار  فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى می‌رساند.

سلام به استاد سخاوتمند و دوست خدا و مریم مهربان و عزیزم

خدایا این جا چه خبره اینجا چقدر نشانه های خداوند زیاده چقدر حضور خداوند پررنگ دیده میشه. خدایا شکرت شکرت شکرت

من خودم به شخصه باید سپاسگزار بودن رو ازین بچه های دوس داشتنی یاد بگیرم، سپاسگزار بودن از آدما، ازدستای خوب خدا و در کنارش راحت درخواست کردن و نعمت بیشتری رو خواستن خداایا شکرت. چقدر این ۴ تابرادر باهم به طرز واقعی دوست هستن ۴ تا انسان متفاوت و دوست! برای خود من پذیرفتن تفاوت های دیگران با خودم واقعا کار راحتی نیس اینقدر راحت بودن اینجوری سپاسگزار بودن و راحت درخواست کردن واقعا راحت نیس برام! هروقت خودم و اونجا تصور میکردم حس معذب بودن داشتم

چقدر قشنگه که اینجا هیچکسی مدیر نیس هیچکسی واسه کسی تعیین تکلیف نمیکنه و هرکسی به شیوه ی خودش داره لذت میبره من اگه اونجا بودم فکر میکردم حتما باید کاری انجام بدم که شرمنده ی میزبان نباشم یا مثلا خیلی پررو نشم دیگه.. چقدر مهمان ها از این افکار پوچ دور هستن چقدر این دوست استاد باخودش در صلحه چقدر راحته

وقتی اونجا رو صندلی نشسته بود و به پسراش دونه دونه میگفت : !go! go من احساس میکردم خداوند با خیال راحت نشسته رو صندلی و نقش یک مشاهده گر رو داره و درحالیکه میدونه و خیالش راحته که اتفاقی نمیفته با لحنی پر از رهایی به بنده هاش داره میگه !go! go و همین خدا همزمان از اونور داخل آب منتظره و وقتی آدماش وارد ترسشون میشن و میپرن تو اب دستشونو میگیره و میگه همه چی روبراهه، همه چی خوبه، دیدی چقدر ترسات پوچ بودن؟

خدا همه جا هست خدا همه چی هست، خداوند آدم نیست که فقط در یک زمان و در یک مکان باشه. خداوند یک نیرویی هست که در لحظه در تمام هستی در حال جریانه و وسیعه وسیع. خداوند هادیه خداوند حامیه خداوند همه چیزه خداوند همه جاست.

ترس ترس ترس بدترین چیزی که میشه گفت به چشمم دیدم. بابام نمود کامل و جامع یک ادمی هست که بخاطر غلبه نکردن به ترس هاش بخاطر موندن تو حاشیه امن خودش لذت زندگی واقعی رو ازخودش گرفته و فقط داره تحمل میکنه و هر سال بدتر از سالهای قبل میشه. تاوقتی این اگاهی هارو نداشتم منم بشدت از ترس همگانی که تو خانواده ما هست تاثیر گرفتم و همیشه همیشه ترسم باعث زجرم شد اما اونموقع ها فکر میکردم زندگی همینه زندگی همه باید همین شکلی باشه .. ترس واقعا بزرگترین گناهه چون با موندن تو این بادکنک توخالی اتفاقی که میفته اینه که بهترین تجربه هارو از خودمون میگیریم بهترین فرصت ها رو از خودمون میگیریم و وای از اون زمانی که ترس ها بشه جز باورمون و کلی مقاومت داشته باشیم که بخوایم واردشون بشیم.

یادمه زمانی که تولیدی مو مستقل کردم بخاطر نداشتن اگاهی انقدر ترس داشتم که شبا کابوس میدیدم و با جیغ از خواب بلند میشدم .. خانوادم هر روز میگفتن نمیشه ولش کن نمیتونی اشتباه کردی که اینکارو کردی هیچکسی نبود که حتی یکبار بهم بگه میتونی برو حمله کن به ترست فقط انجامش بده .. اون روزا به سختی ادامه میدادم به سختی و تنهایی خیلی از کارارو پیش میبردم حتی نیروهای کارم کلی از سدها تو ذهنشون شکست و حیرت زده بودن ازینکه یه دختر ۲۲ ساله به تنهایی چجوری داره اینهمه فشارو تحمل میکنه اینهمه انگیزه رو از کجا اورده چحوری میتونه بااین همه مردهای بازاری سروکله بزنه .. اشکام نمیزارن تمرکز داشته باشم ..چقدر بخودم ستم کردم چقدر با خودم جنگیدم هربار که یادم میاد به چه شکلی خدا منو اینجا هدایت کرد پر میشم از احساس سپاسگزاری .. من زجرِ تو ترس موندن رو خیلی زیاد کشیدم. زجرِ تو حاشیه امن خودم موندن رو خیلی کشیدم .. من بخاطر نداشتن این اگاهی ها میمردم و زنده میشدم وقتی یه کار جدید انجام میدادم وقتی وارد یه ناشناخته میشدم وقتی میخواستم قدم جدیدی بردارم .. اما حالا احساس میکنم خوشبخت ترینم بخاطر اینکه انقدر خوب دارم تو این مسیر پیش میرم که برای خودم عجیبه.. من دیگه هیچوقت این ظلم و در حق خودم نمیکنم که توی ترسم بمونم .. من دیگه نمیتونم تحمل کردن و بپذیرم، تو ترس موندن رو بپذیرم .. نه تنها با زجر بلکه با احساس لذت با حس اینکه دوباره یه چالش لذتبخشو میخوام تجربه کنم وارد ترس هام میشم من دیگه نمیزارم ترس ها منو رهبری کنن هر ترسی هر چقدرم بزرگ اجازه نمیدم منو به عقب برگردونه نمیتونم دیگه بی ایمان بودن و بپذیرم ..ترسو بودن من یکی از پاشنه های اشیل منه اما هربار که به این فکر میکنم که خدا تاس نمیندازه واسه کسی، خدا کسی رو گلچین نمیکنه خدا دلش نمیسوزه خدا دلش هرگز نمیسوزه ازینکه تو سختی بکشی، خدا در عین مهربانی و بخشندگیش کاملا بی رحمانه در ظاهر، اما کاملا عادلانه در واقع فقط قانون وضع کرده و خودش فقط تماشاگره وقتی این شکلی فکر میکنم قدرت میگیرم و هیچ کس و هیچ چیز نمیتونه منو تو اون ترس نگه داره ..اگه منم که انتخاب میکنم پس نمیخوام بی ایمان باشم نمیخوام بدبخت باشم میخوام بجای گریه کردن و غصه خوردن با آرامش و خونسردی از قانون استفاده کنم و در ارامش کامل هم حالشو ببرم ..چون من لایق خوشبختی هستم.

خدا میگه ترس نتیجش بدترین بدبختی هاست. وارد شدن به ترس وارد شدن به بهترین نعمتهاس این قانونه و تو مختاری هرکدومو که خودت میخوای و انتخاب کنی من فقط هدایتت میکنم و فقط میشینم نگات میکنم .. صدایی که تو دلت میاد و بهت میگه go just go.. و دیگه کاری به انتخابت نداره اون صدا منم ..وقتی ب این فکر میکنم که خدا حتی اصرار هم نمیکنه، خودت هستی و انتخابت و نتیجه ی از قبل مشخص شده ات.. فکر دلسوز بودن خدا رو از کله ت بیار بیرون بیار بیرون، گریه کردن کاری نمیکنه، حرص خوردن کاری نمیکنه، خدا خدا کردن کاری نمیکنه، صبح تا شب نماز خوندن کاری نمیکنه، هیچ غول چراغ جادویی نیس که توبشینی سرجات و بگی خدایا یکاری کن بدون اینکه من قدمی بردارم به خواستم برسم .. من باید اعتماد کنم و حرکت کنم نشانه ها تو مسیرحرکتم میاد نه تو جایی که نشستم، دستان خداوند وایده ها تو مسیر حرکتم میاد نه جایی که نشستم و دارم با ترس فقط ب دوردستتها نگاه میکنم اینارو بخودم هربار یاداوری میکننم که یادم نره نباید بشینم و فکر کنم بلکه باید حرکت کنم ب قول استاد ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است این با ارزشترین حرفیه که تاحالا شنیدم ..

حالا من خیلی خیلی خوشحالم، من بخوبی دارم وارد ترس هام میشم من بخوبی حتی دارم لذت میبرم .. یجورایی من ترس ها رو دوس دارم چون باعث حرکت من میشن چون هربار لذت تجربه ی یه چالش جدید رو بهم میدن و همیشه متوجه این ترسم هستم و بمحض اینکه چراغ ترسم قرمز میشه و میگه متوقف شو سریع واردش میشم و چراغ سبز میشه و بهش میگم تو نمیتونی منو متوقف کنی، تو نمیتونی منو برگردونی، من حمایت و هدایت خداوند رو دارم من دوستی به صمیمیت خداوند دارم، دوستی به مهربانی خداوند دارم، دوستی به ارامش خداوند دارم، من دیگه آگاهم …

ترس تو ذهن من شبیه یه بادکنک بزرگه و خود من نقش سوزن رو دارم! اول که میبینمش برام مث یه سد بزرگه فکر میکنم این بادکنک خیلی بزرگتر از خودمه، اما من که میدونم این فریب شیطونه دیگه حرص و جوش اینکه این بادکنک از کجا اومد و چرا اومد و نمیخورم، تنها کاری که میکنم میرم جلو نگاش میکنم باهاش برخورد میکنم و همین که واردش میشم دیگه نمیبینمش و یادم میاد که چقدر پوچ و واهیه…. خیلی لذتبخشه وقتی ترکیدنش رو میبینم، اون آرامشی که بعدش تجربه میکنم خیلی دوس داشتنیه خیلی زیاد..

استاد چقدر عالیه که انقدر تو مهمان داریتون راحت گیر هستین، چقدر باور نکردنیه این حد از راحت بودن، این حد از خود بودن، این حد از احترام به سبک زندگی خود.. داشتم تو ذهنم مقایسه میکردم سبک مهمونیه اینجا و اونجا رو و تفاوت انقدر زیاد بود که اصلا قابل گفتن نیس ! اخه پیاز واسه مهمون! ( اگه این اتفاق اینجا بیفته خدا میدونه چقدر حرف میخواد از توش دربیاد چقدر قضاوت ها ممکنه پیش بیاد چقدر کدورت ها پیش میاد و دیگر هیچ..)

الله اکبر ازین راحتی! الله اکبر ازین سبک لذت بردن! ازین پرداختن به اصل (لذت بردن از لحظه ها) اصلی که از سریال سفر به امریکا تا سریال زندگی در بهشت تو تک تک فایلا با زبان تصاویر داره گفته میشه داره بهش توجه میشه اصلی که انگار اساس زندگی در امریکاس.

شما حتی یک دقیقه رو هم هدر نمیدید واسه لذت بردن و تجربه ی شادی کردن! در واقع تمام این لحظات در حال سپاسگزاری هستید تمام این لحظات در حال پرداختن به صلاه و عبادت خداوند هستید، خدایا شکرت که داریم میبینم و بیشتر درک میکنیم که این ها همه همون ادمای معمولین فقط تفاوت ها مون به شکل ظاهریمونه وگرنه قانون برای یوسف هم که کم سن ترین عضو این جمعه همون قانونه واسه استاد هم همون قانونه!

میشه از آب ترسید! میشه توش شنا کرد و لذت برد! میشه از تاریکی ترسید میشه برای لذت بردن ازش استفاده کرد و توش رقصید و اواز خوند! میشه از اتیش ترسید میشه از نورش استفاده کردو کلی عکس فان گرفت و میشه از حرارتش استفاده کرد و پیاز چال درست کرد و لذت برد! میشه از از زندگی ترسید و تجربش نکرد میشه زندگی رو تجربه کردو لذت برد!

قانون قانونه! این تو هستی که انتخاب میکنی کدوم روی زندگی رو تجربه کنی ،بدبختی یا خوشبختی..

خدایا شکرت چقدر خوبه که قوانین ثابته چقدر خوشحالم ازینکه تا این حد عدالت برقراره و هرکسی دقیقا جایی هست که باید باشه و چقدر خوشحالترم ازینکه ما با اجرای این قوانین ثابت میتونیم از همون جایی که هستیم جامون رو تغییر بدیم و بریم جایی که میخوایم باشیم و هربار جای بهتر هربار مدار های بالاتر..خدایا شکرت

راستی استاد و مریم عزیزم من عاشق اون پیازچالی هستم که رو اتیش درستش کردید دوبار دهنم اب افتاد ،وسط کامنت نوشتن این ایده اومد که امشب درستش کنم و واسه افطار بزنم بربدن و حالشو ببرم ! پس پیش بسوی پیازچال خوشمزه و خلق یه تجربه ی لذتبخشو جدید……… با تمام وجودم عاشقتونم عشقای من و بی نهایت سپاسگزارم ..

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    450MB
    31 دقیقه
  • فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 26
    133MB
    31 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

306 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «یونس پریرو» در این صفحه: 2
  1. -
    یونس پریرو گفته:
    مدت عضویت: 3579 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان و هدایتگر ما به راه راست و راه کسانی که به انها نعمت داده است

    سلام و درود بی پایان بر شما عزیزان دل

    حقیقتا یه خورده نجوا اومد سراغم که حالا این قسمت که چیز خاص نداشته و … و خدا رو شکر میکنم که هدایتم کرد به انجام کار درست

    موضوع این قسمت غلبه بر ترس یا شکستن سد های ذهنی هست

    اینکه بچه ها تک تک شون پریدن تو اب این لذت بردن الویت بالایی تو ذهن بچه ها داره و به خاطر همین در اکثر مواقع بچه از هیچ لذتی دریغ نمیکنن و در لحظه زندگی میکنن

    و چقدر استاد این ویژگی رو قشنگ جاگذاری کردن تو ذهنشون که کامل مشهوده اینکه با بچه ها هم بازی شی ، باهاشون شنا کنی ، برای صحبتشون ارزش قائل شی و … همه اینا از درک صحیح و جایگذاری صحیح و درست این الویت در ذهنه که ما افریده شدیم برای لذت

    اصلا وقتی به درک این موضوع میرسی که

    حال خوب = اتفاقات خوب

    رو رقم میزنه دیگه از هر لحظت نهایت لذت رو میبری چون به این درک رسیدم که تنها و تنها راه رسیدن به خواسته ها حاله خوبه

    تنها و تنها راه متصل شدن به خداوند حال خوبه

    تنها و تنها راه دربافت الهامات پروردگارم حاله خوبه و بس

    و وقتی این چنین کار کرده باشی روی خودت دیگه از تک تک لحظاتت لذت میبری

    از اب بازی کردن

    از بودن در اب که یه بار مسابقه میزاری یه بار شیرجه میزنی

    از رقصیدن با نور چراغ قوه در شب

    از اتیش درست کردن

    از خوردن اون غذا به شدت خوشمزه که به شخصه حسش کردم خیلی خوشمزه

    از فیلم گرفتن از بچه هات

    خیلی راه های ساده ای هست برای لذت بردن که نتیجه این رفتار ثبات فرکانسی هست و وقتی به ثبات برسی دیگه پشت سرهم بوم بوم اتفاقات عالی و بینظیر خداوند از فضل و قدرت بیکرانش برات رقم میزنه

    این مورد غلبه بر ترس که خودم چند شب پیش برای بار اول تجربش کردم

    قضیه چی بود

    اقا ما یه کوهی داریم تو شهرمون که من اینو چندباری به لطف خدا فتحش کردم

    چن شب پیش گفتم بزار یه بارم شب تجربش کنم و کلا میخاستم حالا این تجربه اولمم بود که تنهایی تو شب برم کوه اونم توی تاریکی مطلق ها توکل بخدا کردم و رفتم

    رسیدم پای کوه دیدم چن تا دختر جوان دارن میان پایین بعد گفتم بیا اینا الان رفتن کوه نوردی کردن و عشق و حال کردن دارن میرن خونهاشون

    با خودم میگفتم که اینا که دخترن و رفتن منم میرم این انگیزم بیشتر میشد

    (الگوهای ذهنی دقیقا مثه پریدن بچه ها توی اب که اول استاد رفت بعد داداش بزرگه و یکی یکی پریدن تو اب)

    بعد رفتم بالاتر دیدم اقا یا خانم هایی هستن که تنهایی رفتن بالایه کوه و دارن میان پایین

    و تکرار اگاهانه همین دیدن این الگوها و کنترل ذهن من رو تا یه جایی برد که خودم هیج آیدیایی نداشتم

    فقط هدایت الله بود

    میخام بگم این تکرار اگاهانه الگوهایی که انتخاب میکنی در مسیر رسیدن به هدفت بسیار بسیار ارزشمنده و مهمه

    چقدر این ویژگی خوبه که هر چیزی رو دیدی یه جاییش نیاز به تعمییر داره همونجا درستش میکنی

    دقیقا مثه کار کردن روی خودمون

    من سعی میکنم یه جایی که باگ ذهنی پیدا میکنم همون لحظه با باورها و افکار درست و مناسب انرژی شو در راستا قوانین خدا هم جهت کنم

    کاری که استاد دقیقا وقتی از پله ها اومدن بالا پیچ پله ها شل شد سریع رفتن و ابزار لازمه رو اوردن و شروع به درست کردنش کردن

    و ارزش ابزار رو هم نشون دادن که چقدر کارها میتونه راحت و سریع انجام شه وقتی از ابزار صحیح استفاده کنی

    که این خودش از مواهب ثروتمندشدنه که میتونی ابزارهای مورد نیازتو بخری و داشته باشی

    نکته خیلی برام ارزشمند و اهمیت داشت

    همین ریلکس بودن پدرخونواده که خیلی راحته دمش گرم تا این حد روی خودش کار کرده و همه چی رو سپرده به خدا

    که دوستان هم خیلی عالی به این نکته اشاره کردن

    خدا رو هزاران هزار بار سپاسگذارم که هدایتم کرد که تمرین امشبم رو انجام بدم ، ممنونتم

    در پناه لطف و عشق بیکران خداوند شاد و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: