سریال زندگی در بهشت | قسمت 26

نوشته‌ی زیبا و تأثیرگزار یکی از دوستان عزیزمان، به عنوان متن انتخابی‌ِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی می‌شود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کننده‌ی زیبایی‌ها و نعمتها‌، مصمم شده‌اند تا نمود واضحی بشوند از «صدّق بالحسنی» و شاهد زنده‌ای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شده‌اند برای احاطه شدن با نیکی‌ها و نعمت‌ها.

نه فقط نوشتن درباره‌ی زیبایی‌ها و نعمت‌ها‌، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند‌ و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام‌، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار  فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى می‌رساند.

سلام به استاد سخاوتمند و دوست خدا و مریم مهربان و عزیزم

خدایا این جا چه خبره اینجا چقدر نشانه های خداوند زیاده چقدر حضور خداوند پررنگ دیده میشه. خدایا شکرت شکرت شکرت

من خودم به شخصه باید سپاسگزار بودن رو ازین بچه های دوس داشتنی یاد بگیرم، سپاسگزار بودن از آدما، ازدستای خوب خدا و در کنارش راحت درخواست کردن و نعمت بیشتری رو خواستن خداایا شکرت. چقدر این ۴ تابرادر باهم به طرز واقعی دوست هستن ۴ تا انسان متفاوت و دوست! برای خود من پذیرفتن تفاوت های دیگران با خودم واقعا کار راحتی نیس اینقدر راحت بودن اینجوری سپاسگزار بودن و راحت درخواست کردن واقعا راحت نیس برام! هروقت خودم و اونجا تصور میکردم حس معذب بودن داشتم

چقدر قشنگه که اینجا هیچکسی مدیر نیس هیچکسی واسه کسی تعیین تکلیف نمیکنه و هرکسی به شیوه ی خودش داره لذت میبره من اگه اونجا بودم فکر میکردم حتما باید کاری انجام بدم که شرمنده ی میزبان نباشم یا مثلا خیلی پررو نشم دیگه.. چقدر مهمان ها از این افکار پوچ دور هستن چقدر این دوست استاد باخودش در صلحه چقدر راحته

وقتی اونجا رو صندلی نشسته بود و به پسراش دونه دونه میگفت : !go! go من احساس میکردم خداوند با خیال راحت نشسته رو صندلی و نقش یک مشاهده گر رو داره و درحالیکه میدونه و خیالش راحته که اتفاقی نمیفته با لحنی پر از رهایی به بنده هاش داره میگه !go! go و همین خدا همزمان از اونور داخل آب منتظره و وقتی آدماش وارد ترسشون میشن و میپرن تو اب دستشونو میگیره و میگه همه چی روبراهه، همه چی خوبه، دیدی چقدر ترسات پوچ بودن؟

خدا همه جا هست خدا همه چی هست، خداوند آدم نیست که فقط در یک زمان و در یک مکان باشه. خداوند یک نیرویی هست که در لحظه در تمام هستی در حال جریانه و وسیعه وسیع. خداوند هادیه خداوند حامیه خداوند همه چیزه خداوند همه جاست.

ترس ترس ترس بدترین چیزی که میشه گفت به چشمم دیدم. بابام نمود کامل و جامع یک ادمی هست که بخاطر غلبه نکردن به ترس هاش بخاطر موندن تو حاشیه امن خودش لذت زندگی واقعی رو ازخودش گرفته و فقط داره تحمل میکنه و هر سال بدتر از سالهای قبل میشه. تاوقتی این اگاهی هارو نداشتم منم بشدت از ترس همگانی که تو خانواده ما هست تاثیر گرفتم و همیشه همیشه ترسم باعث زجرم شد اما اونموقع ها فکر میکردم زندگی همینه زندگی همه باید همین شکلی باشه .. ترس واقعا بزرگترین گناهه چون با موندن تو این بادکنک توخالی اتفاقی که میفته اینه که بهترین تجربه هارو از خودمون میگیریم بهترین فرصت ها رو از خودمون میگیریم و وای از اون زمانی که ترس ها بشه جز باورمون و کلی مقاومت داشته باشیم که بخوایم واردشون بشیم.

یادمه زمانی که تولیدی مو مستقل کردم بخاطر نداشتن اگاهی انقدر ترس داشتم که شبا کابوس میدیدم و با جیغ از خواب بلند میشدم .. خانوادم هر روز میگفتن نمیشه ولش کن نمیتونی اشتباه کردی که اینکارو کردی هیچکسی نبود که حتی یکبار بهم بگه میتونی برو حمله کن به ترست فقط انجامش بده .. اون روزا به سختی ادامه میدادم به سختی و تنهایی خیلی از کارارو پیش میبردم حتی نیروهای کارم کلی از سدها تو ذهنشون شکست و حیرت زده بودن ازینکه یه دختر ۲۲ ساله به تنهایی چجوری داره اینهمه فشارو تحمل میکنه اینهمه انگیزه رو از کجا اورده چحوری میتونه بااین همه مردهای بازاری سروکله بزنه .. اشکام نمیزارن تمرکز داشته باشم ..چقدر بخودم ستم کردم چقدر با خودم جنگیدم هربار که یادم میاد به چه شکلی خدا منو اینجا هدایت کرد پر میشم از احساس سپاسگزاری .. من زجرِ تو ترس موندن رو خیلی زیاد کشیدم. زجرِ تو حاشیه امن خودم موندن رو خیلی کشیدم .. من بخاطر نداشتن این اگاهی ها میمردم و زنده میشدم وقتی یه کار جدید انجام میدادم وقتی وارد یه ناشناخته میشدم وقتی میخواستم قدم جدیدی بردارم .. اما حالا احساس میکنم خوشبخت ترینم بخاطر اینکه انقدر خوب دارم تو این مسیر پیش میرم که برای خودم عجیبه.. من دیگه هیچوقت این ظلم و در حق خودم نمیکنم که توی ترسم بمونم .. من دیگه نمیتونم تحمل کردن و بپذیرم، تو ترس موندن رو بپذیرم .. نه تنها با زجر بلکه با احساس لذت با حس اینکه دوباره یه چالش لذتبخشو میخوام تجربه کنم وارد ترس هام میشم من دیگه نمیزارم ترس ها منو رهبری کنن هر ترسی هر چقدرم بزرگ اجازه نمیدم منو به عقب برگردونه نمیتونم دیگه بی ایمان بودن و بپذیرم ..ترسو بودن من یکی از پاشنه های اشیل منه اما هربار که به این فکر میکنم که خدا تاس نمیندازه واسه کسی، خدا کسی رو گلچین نمیکنه خدا دلش نمیسوزه خدا دلش هرگز نمیسوزه ازینکه تو سختی بکشی، خدا در عین مهربانی و بخشندگیش کاملا بی رحمانه در ظاهر، اما کاملا عادلانه در واقع فقط قانون وضع کرده و خودش فقط تماشاگره وقتی این شکلی فکر میکنم قدرت میگیرم و هیچ کس و هیچ چیز نمیتونه منو تو اون ترس نگه داره ..اگه منم که انتخاب میکنم پس نمیخوام بی ایمان باشم نمیخوام بدبخت باشم میخوام بجای گریه کردن و غصه خوردن با آرامش و خونسردی از قانون استفاده کنم و در ارامش کامل هم حالشو ببرم ..چون من لایق خوشبختی هستم.

خدا میگه ترس نتیجش بدترین بدبختی هاست. وارد شدن به ترس وارد شدن به بهترین نعمتهاس این قانونه و تو مختاری هرکدومو که خودت میخوای و انتخاب کنی من فقط هدایتت میکنم و فقط میشینم نگات میکنم .. صدایی که تو دلت میاد و بهت میگه go just go.. و دیگه کاری به انتخابت نداره اون صدا منم ..وقتی ب این فکر میکنم که خدا حتی اصرار هم نمیکنه، خودت هستی و انتخابت و نتیجه ی از قبل مشخص شده ات.. فکر دلسوز بودن خدا رو از کله ت بیار بیرون بیار بیرون، گریه کردن کاری نمیکنه، حرص خوردن کاری نمیکنه، خدا خدا کردن کاری نمیکنه، صبح تا شب نماز خوندن کاری نمیکنه، هیچ غول چراغ جادویی نیس که توبشینی سرجات و بگی خدایا یکاری کن بدون اینکه من قدمی بردارم به خواستم برسم .. من باید اعتماد کنم و حرکت کنم نشانه ها تو مسیرحرکتم میاد نه تو جایی که نشستم، دستان خداوند وایده ها تو مسیر حرکتم میاد نه جایی که نشستم و دارم با ترس فقط ب دوردستتها نگاه میکنم اینارو بخودم هربار یاداوری میکننم که یادم نره نباید بشینم و فکر کنم بلکه باید حرکت کنم ب قول استاد ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است این با ارزشترین حرفیه که تاحالا شنیدم ..

حالا من خیلی خیلی خوشحالم، من بخوبی دارم وارد ترس هام میشم من بخوبی حتی دارم لذت میبرم .. یجورایی من ترس ها رو دوس دارم چون باعث حرکت من میشن چون هربار لذت تجربه ی یه چالش جدید رو بهم میدن و همیشه متوجه این ترسم هستم و بمحض اینکه چراغ ترسم قرمز میشه و میگه متوقف شو سریع واردش میشم و چراغ سبز میشه و بهش میگم تو نمیتونی منو متوقف کنی، تو نمیتونی منو برگردونی، من حمایت و هدایت خداوند رو دارم من دوستی به صمیمیت خداوند دارم، دوستی به مهربانی خداوند دارم، دوستی به ارامش خداوند دارم، من دیگه آگاهم …

ترس تو ذهن من شبیه یه بادکنک بزرگه و خود من نقش سوزن رو دارم! اول که میبینمش برام مث یه سد بزرگه فکر میکنم این بادکنک خیلی بزرگتر از خودمه، اما من که میدونم این فریب شیطونه دیگه حرص و جوش اینکه این بادکنک از کجا اومد و چرا اومد و نمیخورم، تنها کاری که میکنم میرم جلو نگاش میکنم باهاش برخورد میکنم و همین که واردش میشم دیگه نمیبینمش و یادم میاد که چقدر پوچ و واهیه…. خیلی لذتبخشه وقتی ترکیدنش رو میبینم، اون آرامشی که بعدش تجربه میکنم خیلی دوس داشتنیه خیلی زیاد..

استاد چقدر عالیه که انقدر تو مهمان داریتون راحت گیر هستین، چقدر باور نکردنیه این حد از راحت بودن، این حد از خود بودن، این حد از احترام به سبک زندگی خود.. داشتم تو ذهنم مقایسه میکردم سبک مهمونیه اینجا و اونجا رو و تفاوت انقدر زیاد بود که اصلا قابل گفتن نیس ! اخه پیاز واسه مهمون! ( اگه این اتفاق اینجا بیفته خدا میدونه چقدر حرف میخواد از توش دربیاد چقدر قضاوت ها ممکنه پیش بیاد چقدر کدورت ها پیش میاد و دیگر هیچ..)

الله اکبر ازین راحتی! الله اکبر ازین سبک لذت بردن! ازین پرداختن به اصل (لذت بردن از لحظه ها) اصلی که از سریال سفر به امریکا تا سریال زندگی در بهشت تو تک تک فایلا با زبان تصاویر داره گفته میشه داره بهش توجه میشه اصلی که انگار اساس زندگی در امریکاس.

شما حتی یک دقیقه رو هم هدر نمیدید واسه لذت بردن و تجربه ی شادی کردن! در واقع تمام این لحظات در حال سپاسگزاری هستید تمام این لحظات در حال پرداختن به صلاه و عبادت خداوند هستید، خدایا شکرت که داریم میبینم و بیشتر درک میکنیم که این ها همه همون ادمای معمولین فقط تفاوت ها مون به شکل ظاهریمونه وگرنه قانون برای یوسف هم که کم سن ترین عضو این جمعه همون قانونه واسه استاد هم همون قانونه!

میشه از آب ترسید! میشه توش شنا کرد و لذت برد! میشه از تاریکی ترسید میشه برای لذت بردن ازش استفاده کرد و توش رقصید و اواز خوند! میشه از اتیش ترسید میشه از نورش استفاده کردو کلی عکس فان گرفت و میشه از حرارتش استفاده کرد و پیاز چال درست کرد و لذت برد! میشه از از زندگی ترسید و تجربش نکرد میشه زندگی رو تجربه کردو لذت برد!

قانون قانونه! این تو هستی که انتخاب میکنی کدوم روی زندگی رو تجربه کنی ،بدبختی یا خوشبختی..

خدایا شکرت چقدر خوبه که قوانین ثابته چقدر خوشحالم ازینکه تا این حد عدالت برقراره و هرکسی دقیقا جایی هست که باید باشه و چقدر خوشحالترم ازینکه ما با اجرای این قوانین ثابت میتونیم از همون جایی که هستیم جامون رو تغییر بدیم و بریم جایی که میخوایم باشیم و هربار جای بهتر هربار مدار های بالاتر..خدایا شکرت

راستی استاد و مریم عزیزم من عاشق اون پیازچالی هستم که رو اتیش درستش کردید دوبار دهنم اب افتاد ،وسط کامنت نوشتن این ایده اومد که امشب درستش کنم و واسه افطار بزنم بربدن و حالشو ببرم ! پس پیش بسوی پیازچال خوشمزه و خلق یه تجربه ی لذتبخشو جدید……… با تمام وجودم عاشقتونم عشقای من و بی نهایت سپاسگزارم ..

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    450MB
    31 دقیقه
  • فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 26
    133MB
    31 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

306 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نگین» در این صفحه: 3
  1. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 2733 روز

    به نام رب یگانه فرمانروای هستی کسی که قدرت آسمان ها و زمین در دستان اوست

    دروود و سلاام بر یاران جان و درود و سلام بر استادان عشق

    این قسمتای سریال زندگی در بهشت که مهمون بازی هست فووق العادست

    من به حدی از مهمونی دادن دوور بودم که برام ترس داره الانا.

    پارسال این موقع ها بوود که قرار بود از ایران برامون مهمون بیاد.رو ابرااا بوودم.خدااای من چقدددر خووش گذشت.

    چقدر گشتیمو خوش گذروندیمو خندیدمو خاطره ساختیم

    من برای ورود مهمونا کلی تدارک دیده بودم ولی به محضی که رسیدن بعد از این همه تو مسیر و پرواز بوودن یک سااعت نشد رفتیم سااحل

    وااای چقدر لذت بخش بود.با چه حاالی برگشتیم خونه.له بوودیم.یعنی همووون ورود طوفانی کلا نظم خوابمون رو ریخت بهم و باعث شد کل برنامه ها از ظهر به بعد ران بشه.امااا بی نظیر بوود.

    رااااحت گرفتم به خودم.از قبل چقدر روی خودم کار کردم که به خودم سخت نگیرم.تجربه ام در مهمان داری بسیار کم و نهایت هنرم تو مهمونیای مامانم درست کردن سالاد بود و شستن سرویس بهداشتی.حالا مهمون داشتیم اونم برای چند رووز.

    هم خودم هم جانه دلم کلی هر بار قبل از اومدنشون با هم صحبت میکردیم که نگرانیمو کنترل کنم و فقط لذت ببرم.

    خصوصا که ما تو دوره سلامتی بودیم و مهمونامون نههه

    اما موندنمون تو دوره با وجودی که مهمون داشتیم کلیم بهمون حس قدرت داد.

    منم یه روزایی همه چیز رو در اختیار میگذاشتم که اون چیزی که دوست دارنو تهییه کنن

    البته که هنرای آشپزیمم به رخشون کشیدم و خوودم لذت میبردم

    خلاصه که همه چییز عااالی بود کلی لذت بردیم کلی خاطره ساختیم کلی گشتیم و خوش گذروندیم و مهمونای نازنینمون با کلی حس خوب برگشتن خونشون.

    ما بعد اون چسبیدیم به کارمون.موضوع این بود که تا اومدن اونها درگیر دانشگاه بودیم و بسیاااار ترم سنگینی بود و من و عشق جانم ترکوونده بووودیم.من نفر اول دانشکده و ایشون نفر دوم دانشکده تنها با اختلاف 0.2 از من در 100 نمره.جالبیش اینه که برای تک تک این 0.1 ها ما تلاااش کردیم.کم کم پیش رفتیم و با باور به خودمون این موفقیت هارو ثبت کردیم.جالبه که دستاوردهای آدم چقدر براش عادی میشن وقتی ازشون میگذره.

    خاطرمه اون روزها به شدت در هیجان و ترس بودم اما هر رووز تلاش میکردیم هر روز پیش میرفتیم و خسته نمییشدیم.الان تنها میگیم شدیم نفرای اول دانشکده.در صووورتی که من به نظرم باید برای بهبود شخصیتم برای بالا نگه داشتن عزت نفسم برای رشد عزت نفسم قدم های ارزشمندمونو دسته کم نگیریم و برای خودمون مرورشون کنیم.اون قدما اون نتایج رو در برداشت.

    این آویزه ی گوشم بااشه که براااای هر خواااسته ای فرمووول همینه.

    اول از همه رااااحت درخواست کنم و بدونم که هر چیزی بخوام میتونم بهش برسم و اون خواسته ارزشمنده و این خجالت یا نمیدونم هر حسی که نمیذاره خواسته های خفن داشته باشمو بذارم کنار و بدیهی بدونمشون بعددد شروع کنم یه بیگ پیکچر از خواستم بسازم تصورش کنم حسش کنم و بعد شروع کنم به برداشتن قدم ها و بهبود خودم وارد شدن تو ترسام و تمرییین و تمرییین کردن و لذت بررردن از مسیر و دیدن کوچیکترین پیشرفت هام و دااایما به خودم یادآورشون بشم ببینمشون و اصلااا میدونید برای من جشن گرفتن برای کوچیکترین پیروزی ها معجزه میکنههه و دایم بهم یادآوریشون میکنه.

    اوون وقته که نتیجه دلچسب میشه.وقتی دیدم این نتیجه همچییین عزم راسخی میخواست همچین اراده ای میخواست همچین ادامه دادنی میخواست همچین خسته نشدنی میخواست و همچییییین ترکیب و به اووج رسوندن کلی از توانایی ها و بالانس کردنشونو میخوااااست اوون نتیجه بسیااار دلچسب میشه.

    بله هم بتونی نگرانی هاتو کنترل کنی ازینکه باید بچسبی به درسه و فعلا به بیزینست فکر نکنی و خودتو کنترل کنی خوب هزینه ها رو چیکار کنم !!!! هم زمانتو مدیریت کنی که هم به کار خونه برسی و تو دوره سلامتی باشی اما متعهدانه ادامه بدی و از غذاهای بیرون نخوری هم کلاسای فشرده و هر روزه و هم بتونی هر روز یه عالمه پروژه و تکلیف رو برای روز بعد آماده کنی هر هفته امتحانای سخت با تایم خیلیییی محدود بدی و هر 0.1 این نمره ها مهم بااشه.هم اوون مسیر طولانی رو تو متروبوس و مترو بری هر روز بری و برگردی که فقط 3 ساعت تایمت تو مسیر میره در صورتی که تا سر کوچتون قبلا میخواستی بری از در خونه که میومدی بیرون 4 تا ماشین پارک بود که با یکدومشون بری.

    خودتو جسمتو ذهنتو روانتو کنترل کنی و ادامه بدیییی و دلتنگ خانوادتم باااشی تازه مهاجرت کرده باشی و کنارش بخوای مسایل دیگه رو هم مدیریت کنی.

    بلهههه که این دستاوررررد حساااابی ارزشمندهههه حسااابی باید به چشمم بیاااد حساابی باید به خووودم یادآورش بشممم حسااابی ازین انقلابی که با عشق جانم در کنار هم برای زندگیمون به راه انداختیم ذوووق کنم و بهش افتخااار کنم.

    بعد خداااا زمین و زمان رو به تسخیرمون درآورده بود.وقتی همت ماروو دید دنیارو زیر و روو کرد.زلزله شد و کلاسای ما آنلااین شدن.

    همه شاااکی امااا مااا خوشحااال ترین.البته که همون موقعشم خووشحاال ترین بودیم.اما ادامه دادن برامون راحت تر شد.چراکه تونستیم در حین تایم استراحت نهار آشپزیمونو بکنیم و این کار به بعد از رسیدن خونه از دانشگاه موکول نمیشد.باشگاه رفتن باهمم گنجوندیم که دیگه نوور علی نووور شد.

    بلههه که اووون میزبانی با اووون دستاوردااا میچسبییید.ما از مهمونامون بیشتر بهمون خوش گذشت.کلنی به ما همیشه خووش میگذره.یااد خاطره هامون که میفتم لبخندم تا بی انتهااا باز میشه.

    بله که افتخاره مثل بلبل با دوستای آمریکایی که یهویی تو شهر دیدیم شروع کنیم انگلیسی صحبت کنیم و عاشقمون بشن و باهامون بیان کلاب ایرانی و کلی برقصیم و خوش بگذرونیم.

    هرجا لازم بود انگلیسی هر جا لازم بود یه ترکیه دست و پا شکسته ی بااا مزه که ترکا فقط دووست داشتن من رو به حرف بیارن که از حرف زدنم لذت ببرن.وااای خیلییییی با مزه بود.

    مهمونی قشنگمون که به اتمام رسید بلافاصله چسبیدیم به کارموون.شروع کردیم به آموزش دیدن کارمون.

    خاطرمه که دیگه به حدی چسبیدیم به این قضیه و اون دلتنگیه برای خانواده امون منو بریده بود.امااا من چیکاار کردم نشستم و خودمو بستم به فایلا و سفر به دور آمریکا و بلههه یه انقلاب تراپی طووری برای خودم ترتیب دادم.والاااا دمم گرممم.والاااا که نوووش جووونم هر لذتی رو که تجربه میکنم.خدایااااا سپاسگزاارتم برای این قدرت خلق کنندگی که بهم دادی.

    اواخر فصل تابستونم باااز یه مهمووونیه بی نظیر به سبک قانون سلامتی برگزار کردیم برای دوستانمون که رویاایی بود و چقدر خوش گذشت و هنووز که هنووزه دارن از دست پختم تعریف میکنن.شدم نگین شف کتو هلثی.والاااا.

    تقریبا یک سال ازون روزا میگذره

    تو این مدت کم از پروردگارم معجزه ندیدم

    کم رو ایمان و توحید و عملگرا بودنم کار نکردم

    یه جاهایی گیج شدم اماا به راحتی باز شنیدم صدای درونمو چون دیگه جنسش رو میدونم

    خیلی جاهااا ترس عجیبیییی اومد سراغم.خیلی جاها فکر کردم دیگه تموم شد اما به کوچکترین نشونه دل بستم برای خودم تحلیلش کردم و آرهههه زندگی همینه که بری تو دل ناشناخته ها و تجربه کنی و خودتو رشد بدییی و لذت ببری از تجربه ی خوودت و بدونی که در آغوش کسی داری این تجاربو زندگی میکنی که دنیا رو مسخرت کرده و هر لحظه هواتوو دارههه و عشق میکنه از اینکه باورش داری و بر طبق هدایتاش پیش میری و لذت ها و رزق های بی حساب و خوشی های بی حساب جهانش رو به پات بریزه.

    آاااخ که من عاااشق این پروردگاارم آاااخ که نفسم به حس کردن هر لحظش بنده آاااخ که دیواانه میشم هر ثانیه حتی حواسمم نیست حواسش بهمه.من نمیدونم ازین حد عشق بی قید و شرطش چی بگم.

    میدوونید چیشو دووست دارم اینکههه خیلیییی مقتدره و منو هم مقتدر و خفن بار آورده.

    من از بچه ننه بودن و سوسول بودن متنفرم و من دووست دارم خفن و مقتدر و پیشرو بااشم.البته که در رااحترین حالتش به خواسته هام میرسم اما با جسارت نه با ناله و عز و جز چیزییی که به هیییچ عنوان تو شخصیتم نمیگنجه.

    من یه قهرمانم تو زندگیه خودم

    من قهرمان زندگی خودمم

    من ملکه ی امپراطوریه خودمم

    حقش رو دارم اجازش رو دارم و برای بیشتر ازین هااا خلق شدم توسط کسی که تنها فرمانروای کیهان و زمینه و تمام قدرت ها در دستان اوووست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  2. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 2733 روز

    به نام رب

    درود و سلام میترای عزیزم.سپااااسگزارتم برای این پیام پر از مهر و سخاوت و مهربونیت.

    چقددددر دنیا روی حساب کتاب و دقیقه.چقققدر دنیا پر از نظم و عدالته.چقققدر پروردگار عالم حواسش بهمونه.میخوام تصدیق حرفامو بهت اینجوری بگم که پروردگار عالم تو عزیز دل رو به کامنت من هدایت کرد و گویا کلی برات کارگشا بوده و من شاکرشم که نوشتم تا بتونم سهمی در این دنیای زیبا و بهبودش داشته باشم و کامنت تو شد برای من یادآوریه کلی نکات ارزشمندی که دقیقااااا الان بهشون نیاز دارم.میدووونی من بازم از ایران مهمون دارم.الان داریم میریم به پیشوازشون و چقدر یادآوریه این نکات توسط کامنت تو و خوندن کامنت قدیمم برای من تایید آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوووش شد.

    سپاسگزارتم برای لطفت برای حس پاکت.

    دقیقا دنیا پر از عدالته و قوانین الهی مووو لا درزشون نمیره.فقط اومدیم که خوش بگذرونیم و خودمونو دست در دسته پروردگار رزاق و مهربون تجربه کنیم.

    چی ازین لذت بخش تر و زیبا تر و آرامش بخش تر که دستمون تو دسته ربیه که جهان و جهانیان رو با عشق خلق کرده بعد ما عزیز دردونه هاشم با عشق خلق کرده بعد به خودش برای خلقمون احسنت گفته بعد گفته بهمووون خودتونو باور کنید و منو باور کنید هر چیییی خواستید به خودم بگین من زمین و زمان رو به تسخیرتون در میارم و کرور کرور فرشته هامو بسیج خدمت رسانیتون میکنم فقط کافیه باورم کنید و ازم بخواهید و واااقعااااا کیست وفادارتر از خدا به عهدش

    چه دنیایه زیباااااییه

    خدایاااا شکرت برای فرصت تجریش

    خدایا شکرت برای خلق انسان های ارزشمندی چون میترای نازنینم که اینجور هم خودشون زیبا و با عشق زندگی میکنن و هم پیام آورهای زیبای توان و دنیارو هم جای زیباتری برای زندگی میکنن

    میترای عزیزم منم عاشقتم و به پروردگار عالم میسپرمت

    در پناه حق باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 2733 روز

    درود و سلام میترای نازنینم دوسته الهی ارزشمندم

    درود و سلام هم پاره ی الهی من

    سپاسگزارم ازتون بابت این پیام پر مهرتون

    خداروشکر که عاشقشین و دوست دارین توحید و باورهای توحیدی رو بهتر متوجه بشین و درک کنین

    البته که منم مشتاقم در این مورد صحبت کنم و امیدوارم بتونم به خوبی درین مورد براتون توضیح بدم

    ابتدا باید بگم شما در بهترین جایی هستید که میتونید در اوج خلوص و رااحتی و تو در و دیوار نخوردن اصل رو دریافت کنید. تمام فایل های استاد عزیزمون عباسمنش با هر تاپیکی حول همین موضوع یعنی توحید میچرخه.

    بهترین منبع شنیدن همین فایل هاست.

    برای من توحید همه چیزه. به هر میزان تونستم بهتر و بیشتر بفهممش و بهش عمل کنم لذت زندگیم بیشتر شده و انرژیم صرف حاشیه نشده و دستاوردهامم بیشتر شده.

    پروردگار انرژی مطلق با عشق هممونو خلق کرده و وجود ما مثل خودش پر از توانایی نعمت و ارزشه. زمانی که به این درک برسیم تمامیه خواسته هامون و توانایی هامون و استعدادهامون معنا و مفهوم پیدا میکنه و ارزششون برامون هزار چندان. در‌ واقع ما از خداییم و جزیی از اونیم و عملاااا جزئهایی هستیم از یک کل. در اووج مستقل بودن از هم اما در اوج همبستگی با هم.

    پروردگاری که مارو پر از توانایی خلق کرده و قدرت خلق کنندگی بهمون بخشیده تا درین مسیر قدم برداریم و رشد کنیم و با رشدمون هم خودمون غرق لذت از مسیر زندگی بشیم و هم جهان پهناورش رو رشد بدیم. تا زمانی که این اصل رو به یاد داشته باشیم میفهمیم که همون قدرتی که خلقمون کرده و با یک نظم شگفت انگیز در یک بعد زمان و مکان و فیزیک جسمی مارو قرار داده همراه و یاور ماهم هست برای تجربه ی خواسته هامون و خلقشون. وقتی بفهمیم که چقدر ما عیناااااا بدون ذره ای کم و کسر چیزهایی رو تجربه میکنیم که توجهمون بیشتر به سمت اونهاست و با باورهای درست و بحره بردن از قدرت تمرکز بر خواسته هامون میتونیم با لذت و شدت بیشتر خواسته هامونو تجربه کنیم از ابزار تمرکزی پیش رفتن روی خواسته هامون استفاده میکنیم. با سخااااوتمندی که از این قدرت از این پروردگار میشناسیم به راحتی درخواست میکنیم ازش و گووش میدیم تا هدایت هاش رو بشنویم. حالا بسته به موقعیت و شرایط و با آگاهی که این قدرت از ضعف ها و نقاط قوت ما داره هدایت هاش رو میفرسته. حالا هر ابزاری دوستی سخن شخصی لینک خاصی دسترسی های قانونی و دولتی و کشورهایی هرررر چیزی مطابق با شرایط ما. پروردگار دستش بازه و توانمنده که به رااحتی ما رو هدایت کنه. شرط پذیرش هدایت باور به هدایت شدنه باور به همراهی و هدایت و حمایت و رزاقیت و وهابیت و رحمانیت خالقمونه شرطش باور عشقش به ماست. پس هر چی بیشتر این ها رو باور کنیم بهتر میفهمیم. البته که هر چی بیشتر گوش کنیم و از تجارب موفق و متفاوتمون از حتی سایرینی که در زمان هایی هم مسیر بودیم به درک هدایت میرسیم و با اطمینان بیشتر میفهمیم و عمل میکنیم و پیش میریم.

    مساله ی خیلی کلیدی اینجاست که بفهمیم و به این درک برسیم که ما با عشق و با انتخاب خودمون در این دنیاییم. زندگی دنیایی دارای خاصیت فیزیکیه و مادیه. این زندگی مادی نیازمند انجام فعالیت هایی هست. برای انجام اون فعالیت های فیزیکی که حالا منجر به اقداماتی میشه حالا چه تحقیق باشه چه یک اعراض باشه چه یک استعفا باشه چه یک تصمیم به مهاجرت باشه چه ثبت نام در یک دوره آموزشی باشه هر چیزییییی ما بااید صد خودمونو بگذاریم و در همین حین قلبمونو باااز بذاریم برای شنیدن الهامات و بر اساس هدایت ها پیش بریم. سرانجام ترکیب یک عمل پرفکت و طبق هدایت ها میشه بوووووم بوووووم نتایج شگفت انگیز و لذت از مسیر بیشتر.

    به واسطه ی نتایج در دست هست که انسان میتونه قدم های بعدی رو مستحکم تر برداره.

    موضووع اینه حضرت ابراهیمم از اول ابراهیم نبود حضرت محمدم از اول محمد نبود حضرت یوسف هم از اول یوسف نبود یا حتی استاد عباسمنشم از اول این ایمان رو نداشت. چرا این افراد این شدن !!!! چوون این افراد عمل کردن به الهامات اولیشون و بر طبق نتایج بدست اومده اون ایمان تزلزل ناپذیر ساخته شد. بعدددد دیگه نتایج تساعدی میشه.

    تووحید اینجاست که باور کنیم خواسته هامون ارزشمنده لحظه به لحظه خدا به ما مسیر رو میگه و ما پیش بریم نترسیم و قدم برداریم. قدمایی که برمیداریم در حد درک و توان و شرایط فعلیه ماست و باور کنیم که ما سمت خودمونو عالی انجام بدیم خدااا خوب بلده سمت خودش رو چطور انجام بده.

    اییین خیلی مهمه بفهمیم که هر چیزییی که تجربه میکنیم نتیجه ی باورها و عملکردهای خودمونه و زیباییش اینه که اگه نتایج و احوالات دیگه ای میخواهیم پس بازم میتونیم خلقشون کنیم. قدرت رو بدیم فقط به خدااا و خودمون و مواظب باشیم قاطی نکنیم و قدرت رو به عوامل بیرونی ندیم.

    از تایید یا رد شدنمون خیلی خوشحال یا ناراحت نشیم و بدونیم همهههه چیز به لطف خدااا تنها و تنها برای لذت بردن بیشتر ما و برای وضووح پیدا کردن بیشتر خواسته های ماست.

    میترا جااانم به من گفتید دختر زیبایم. غرق لذت شدم. سپااااس از مهر پاک و لطف بی نظیرتون.

    امیدوارم که پیامم مفید باشه براتون. دیر پاسخ دادم و دلیلش اینه که باااز هم به لطف هدایت های لحظه ب لحظه ی پروردگار هادی و عاشقم باز مهمون داشتم و ببینیییید چه هماهنگی و نظمی موجوده با توجه به پیام اولم پاسخ شما و پیام مجدد شما به پاسخ چند ماه پیشم. من غااافلم اگه این عشق بی قید و شرط پروردگارم رو به خودم نبینم.

    سپاااس از شما که انقدددر زیبا به الهامات قلبیتون عمل میکنید و برام پیام نوشتید.

    به پروردگار عالم میسپرمتون و ناب ترین ها رو از خودش براتون خواستارم.

    در پناه حق بااشید‌.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: