نوشتهی زیبا و تأثیرگزار یکی از دوستان عزیزمان، به عنوان متن انتخابیِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی میشود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کنندهی زیباییها و نعمتها، مصمم شدهاند تا نمود واضحی بشوند از «صدّق بالحسنی» و شاهد زندهای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شدهاند برای احاطه شدن با نیکیها و نعمتها.
نه فقط نوشتن دربارهی زیباییها و نعمتها، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى میرساند.
سلام به استاد سخاوتمند و دوست خدا و مریم مهربان و عزیزم
خدایا این جا چه خبره اینجا چقدر نشانه های خداوند زیاده چقدر حضور خداوند پررنگ دیده میشه. خدایا شکرت شکرت شکرت
من خودم به شخصه باید سپاسگزار بودن رو ازین بچه های دوس داشتنی یاد بگیرم، سپاسگزار بودن از آدما، ازدستای خوب خدا و در کنارش راحت درخواست کردن و نعمت بیشتری رو خواستن خداایا شکرت. چقدر این ۴ تابرادر باهم به طرز واقعی دوست هستن ۴ تا انسان متفاوت و دوست! برای خود من پذیرفتن تفاوت های دیگران با خودم واقعا کار راحتی نیس اینقدر راحت بودن اینجوری سپاسگزار بودن و راحت درخواست کردن واقعا راحت نیس برام! هروقت خودم و اونجا تصور میکردم حس معذب بودن داشتم
چقدر قشنگه که اینجا هیچکسی مدیر نیس هیچکسی واسه کسی تعیین تکلیف نمیکنه و هرکسی به شیوه ی خودش داره لذت میبره من اگه اونجا بودم فکر میکردم حتما باید کاری انجام بدم که شرمنده ی میزبان نباشم یا مثلا خیلی پررو نشم دیگه.. چقدر مهمان ها از این افکار پوچ دور هستن چقدر این دوست استاد باخودش در صلحه چقدر راحته
وقتی اونجا رو صندلی نشسته بود و به پسراش دونه دونه میگفت : !go! go من احساس میکردم خداوند با خیال راحت نشسته رو صندلی و نقش یک مشاهده گر رو داره و درحالیکه میدونه و خیالش راحته که اتفاقی نمیفته با لحنی پر از رهایی به بنده هاش داره میگه !go! go و همین خدا همزمان از اونور داخل آب منتظره و وقتی آدماش وارد ترسشون میشن و میپرن تو اب دستشونو میگیره و میگه همه چی روبراهه، همه چی خوبه، دیدی چقدر ترسات پوچ بودن؟
خدا همه جا هست خدا همه چی هست، خداوند آدم نیست که فقط در یک زمان و در یک مکان باشه. خداوند یک نیرویی هست که در لحظه در تمام هستی در حال جریانه و وسیعه وسیع. خداوند هادیه خداوند حامیه خداوند همه چیزه خداوند همه جاست.
ترس ترس ترس بدترین چیزی که میشه گفت به چشمم دیدم. بابام نمود کامل و جامع یک ادمی هست که بخاطر غلبه نکردن به ترس هاش بخاطر موندن تو حاشیه امن خودش لذت زندگی واقعی رو ازخودش گرفته و فقط داره تحمل میکنه و هر سال بدتر از سالهای قبل میشه. تاوقتی این اگاهی هارو نداشتم منم بشدت از ترس همگانی که تو خانواده ما هست تاثیر گرفتم و همیشه همیشه ترسم باعث زجرم شد اما اونموقع ها فکر میکردم زندگی همینه زندگی همه باید همین شکلی باشه .. ترس واقعا بزرگترین گناهه چون با موندن تو این بادکنک توخالی اتفاقی که میفته اینه که بهترین تجربه هارو از خودمون میگیریم بهترین فرصت ها رو از خودمون میگیریم و وای از اون زمانی که ترس ها بشه جز باورمون و کلی مقاومت داشته باشیم که بخوایم واردشون بشیم.
یادمه زمانی که تولیدی مو مستقل کردم بخاطر نداشتن اگاهی انقدر ترس داشتم که شبا کابوس میدیدم و با جیغ از خواب بلند میشدم .. خانوادم هر روز میگفتن نمیشه ولش کن نمیتونی اشتباه کردی که اینکارو کردی هیچکسی نبود که حتی یکبار بهم بگه میتونی برو حمله کن به ترست فقط انجامش بده .. اون روزا به سختی ادامه میدادم به سختی و تنهایی خیلی از کارارو پیش میبردم حتی نیروهای کارم کلی از سدها تو ذهنشون شکست و حیرت زده بودن ازینکه یه دختر ۲۲ ساله به تنهایی چجوری داره اینهمه فشارو تحمل میکنه اینهمه انگیزه رو از کجا اورده چحوری میتونه بااین همه مردهای بازاری سروکله بزنه .. اشکام نمیزارن تمرکز داشته باشم ..چقدر بخودم ستم کردم چقدر با خودم جنگیدم هربار که یادم میاد به چه شکلی خدا منو اینجا هدایت کرد پر میشم از احساس سپاسگزاری .. من زجرِ تو ترس موندن رو خیلی زیاد کشیدم. زجرِ تو حاشیه امن خودم موندن رو خیلی کشیدم .. من بخاطر نداشتن این اگاهی ها میمردم و زنده میشدم وقتی یه کار جدید انجام میدادم وقتی وارد یه ناشناخته میشدم وقتی میخواستم قدم جدیدی بردارم .. اما حالا احساس میکنم خوشبخت ترینم بخاطر اینکه انقدر خوب دارم تو این مسیر پیش میرم که برای خودم عجیبه.. من دیگه هیچوقت این ظلم و در حق خودم نمیکنم که توی ترسم بمونم .. من دیگه نمیتونم تحمل کردن و بپذیرم، تو ترس موندن رو بپذیرم .. نه تنها با زجر بلکه با احساس لذت با حس اینکه دوباره یه چالش لذتبخشو میخوام تجربه کنم وارد ترس هام میشم من دیگه نمیزارم ترس ها منو رهبری کنن هر ترسی هر چقدرم بزرگ اجازه نمیدم منو به عقب برگردونه نمیتونم دیگه بی ایمان بودن و بپذیرم ..ترسو بودن من یکی از پاشنه های اشیل منه اما هربار که به این فکر میکنم که خدا تاس نمیندازه واسه کسی، خدا کسی رو گلچین نمیکنه خدا دلش نمیسوزه خدا دلش هرگز نمیسوزه ازینکه تو سختی بکشی، خدا در عین مهربانی و بخشندگیش کاملا بی رحمانه در ظاهر، اما کاملا عادلانه در واقع فقط قانون وضع کرده و خودش فقط تماشاگره وقتی این شکلی فکر میکنم قدرت میگیرم و هیچ کس و هیچ چیز نمیتونه منو تو اون ترس نگه داره ..اگه منم که انتخاب میکنم پس نمیخوام بی ایمان باشم نمیخوام بدبخت باشم میخوام بجای گریه کردن و غصه خوردن با آرامش و خونسردی از قانون استفاده کنم و در ارامش کامل هم حالشو ببرم ..چون من لایق خوشبختی هستم.
خدا میگه ترس نتیجش بدترین بدبختی هاست. وارد شدن به ترس وارد شدن به بهترین نعمتهاس این قانونه و تو مختاری هرکدومو که خودت میخوای و انتخاب کنی من فقط هدایتت میکنم و فقط میشینم نگات میکنم .. صدایی که تو دلت میاد و بهت میگه go just go.. و دیگه کاری به انتخابت نداره اون صدا منم ..وقتی ب این فکر میکنم که خدا حتی اصرار هم نمیکنه، خودت هستی و انتخابت و نتیجه ی از قبل مشخص شده ات.. فکر دلسوز بودن خدا رو از کله ت بیار بیرون بیار بیرون، گریه کردن کاری نمیکنه، حرص خوردن کاری نمیکنه، خدا خدا کردن کاری نمیکنه، صبح تا شب نماز خوندن کاری نمیکنه، هیچ غول چراغ جادویی نیس که توبشینی سرجات و بگی خدایا یکاری کن بدون اینکه من قدمی بردارم به خواستم برسم .. من باید اعتماد کنم و حرکت کنم نشانه ها تو مسیرحرکتم میاد نه تو جایی که نشستم، دستان خداوند وایده ها تو مسیر حرکتم میاد نه جایی که نشستم و دارم با ترس فقط ب دوردستتها نگاه میکنم اینارو بخودم هربار یاداوری میکننم که یادم نره نباید بشینم و فکر کنم بلکه باید حرکت کنم ب قول استاد ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است این با ارزشترین حرفیه که تاحالا شنیدم ..
حالا من خیلی خیلی خوشحالم، من بخوبی دارم وارد ترس هام میشم من بخوبی حتی دارم لذت میبرم .. یجورایی من ترس ها رو دوس دارم چون باعث حرکت من میشن چون هربار لذت تجربه ی یه چالش جدید رو بهم میدن و همیشه متوجه این ترسم هستم و بمحض اینکه چراغ ترسم قرمز میشه و میگه متوقف شو سریع واردش میشم و چراغ سبز میشه و بهش میگم تو نمیتونی منو متوقف کنی، تو نمیتونی منو برگردونی، من حمایت و هدایت خداوند رو دارم من دوستی به صمیمیت خداوند دارم، دوستی به مهربانی خداوند دارم، دوستی به ارامش خداوند دارم، من دیگه آگاهم …
ترس تو ذهن من شبیه یه بادکنک بزرگه و خود من نقش سوزن رو دارم! اول که میبینمش برام مث یه سد بزرگه فکر میکنم این بادکنک خیلی بزرگتر از خودمه، اما من که میدونم این فریب شیطونه دیگه حرص و جوش اینکه این بادکنک از کجا اومد و چرا اومد و نمیخورم، تنها کاری که میکنم میرم جلو نگاش میکنم باهاش برخورد میکنم و همین که واردش میشم دیگه نمیبینمش و یادم میاد که چقدر پوچ و واهیه…. خیلی لذتبخشه وقتی ترکیدنش رو میبینم، اون آرامشی که بعدش تجربه میکنم خیلی دوس داشتنیه خیلی زیاد..
استاد چقدر عالیه که انقدر تو مهمان داریتون راحت گیر هستین، چقدر باور نکردنیه این حد از راحت بودن، این حد از خود بودن، این حد از احترام به سبک زندگی خود.. داشتم تو ذهنم مقایسه میکردم سبک مهمونیه اینجا و اونجا رو و تفاوت انقدر زیاد بود که اصلا قابل گفتن نیس ! اخه پیاز واسه مهمون! ( اگه این اتفاق اینجا بیفته خدا میدونه چقدر حرف میخواد از توش دربیاد چقدر قضاوت ها ممکنه پیش بیاد چقدر کدورت ها پیش میاد و دیگر هیچ..)
الله اکبر ازین راحتی! الله اکبر ازین سبک لذت بردن! ازین پرداختن به اصل (لذت بردن از لحظه ها) اصلی که از سریال سفر به امریکا تا سریال زندگی در بهشت تو تک تک فایلا با زبان تصاویر داره گفته میشه داره بهش توجه میشه اصلی که انگار اساس زندگی در امریکاس.
شما حتی یک دقیقه رو هم هدر نمیدید واسه لذت بردن و تجربه ی شادی کردن! در واقع تمام این لحظات در حال سپاسگزاری هستید تمام این لحظات در حال پرداختن به صلاه و عبادت خداوند هستید، خدایا شکرت که داریم میبینم و بیشتر درک میکنیم که این ها همه همون ادمای معمولین فقط تفاوت ها مون به شکل ظاهریمونه وگرنه قانون برای یوسف هم که کم سن ترین عضو این جمعه همون قانونه واسه استاد هم همون قانونه!
میشه از آب ترسید! میشه توش شنا کرد و لذت برد! میشه از تاریکی ترسید میشه برای لذت بردن ازش استفاده کرد و توش رقصید و اواز خوند! میشه از اتیش ترسید میشه از نورش استفاده کردو کلی عکس فان گرفت و میشه از حرارتش استفاده کرد و پیاز چال درست کرد و لذت برد! میشه از از زندگی ترسید و تجربش نکرد میشه زندگی رو تجربه کردو لذت برد!
قانون قانونه! این تو هستی که انتخاب میکنی کدوم روی زندگی رو تجربه کنی ،بدبختی یا خوشبختی..
خدایا شکرت چقدر خوبه که قوانین ثابته چقدر خوشحالم ازینکه تا این حد عدالت برقراره و هرکسی دقیقا جایی هست که باید باشه و چقدر خوشحالترم ازینکه ما با اجرای این قوانین ثابت میتونیم از همون جایی که هستیم جامون رو تغییر بدیم و بریم جایی که میخوایم باشیم و هربار جای بهتر هربار مدار های بالاتر..خدایا شکرت
راستی استاد و مریم عزیزم من عاشق اون پیازچالی هستم که رو اتیش درستش کردید دوبار دهنم اب افتاد ،وسط کامنت نوشتن این ایده اومد که امشب درستش کنم و واسه افطار بزنم بربدن و حالشو ببرم ! پس پیش بسوی پیازچال خوشمزه و خلق یه تجربه ی لذتبخشو جدید……… با تمام وجودم عاشقتونم عشقای من و بی نهایت سپاسگزارم ..
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD450MB31 دقیقه
- فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 26133MB31 دقیقه
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااام به استاد عزیزم و مریم جووونم عشق دوست داشتنی که میتونم به جرئت بگم اولین الگوی من توی خانوما هستین که انقدر باخودش درصلحه چقدررررررررر که من ازشما یادمیگیرم عزیزدلم. استادجوونم خدارو هزاران مرتبه شاکرم برای حضوردوتاعشق دوتانمونه انسان توی زندگیم چقدر دوستون دارم چقدر وصف نشدنیه حالم🤗.نمیدونم چجوری بیان کنم که برسونم اون حسو حال الهی ای که داره جاری میشه اهان نه راستی به لطف اموزه های شما میدونم چجوری:) اینجوری که خالق من؟🤔((خدایی که فهمیدم توی تمااااااام کارام توی تمااام کارام کوچیک وبزرگ میتونم ازت درخواست یاری کنم وتو باعشق میگی جون دلم؟ اینجوری انجامش بده دخترکوچولوم🤗😍))لطفا کمکم کن که برسونم اون حس الهی ای که دارم لمسش میکنم و برسونم این حس و حال زیبارو به دونه دونه ادمایی که این کامنت رو میخونن الهی به امیدتو….. 🙏🙏💗 -میدونی استاد قشنگم نمیتونم خودمو بذارم جای شما که چجوری خودتون رو کنترل میکنین بااین حجم ازحرفای خالص و الهی من الان فقط صحبتم باخدا اینه که خداجونم یه وقتایی انقدر باهدایت هات هیجانیم میکنی میگم کاش یه اپشن داشتم به اسم بال میرفتم و کلی پرواز میکردم تاشاید یکم بتونم هیجاناتم رو کنترل کنم.😅🦅 اخ اخ نگم ازهدایت نگم ازخدایی که بهش نزدیک میشی به معنای واقعی فکرمیکنی جهان رو فقط وفقط برای تو خلق کرده. اول ازشرایطم بگم که بگم حالاچرا انقدر هیجانیم:😝 الان ساعت۱۷:۱۸هست روزجمعه تاریخ ۲۱مردادماه چراانقدر دقیق؟چون ۸ روز دیگه تولدمه ومن امسال ازخدا خییییییلی هدیه خواستم و هرروز بافایل های جدید استاد دارم هدیه هایی ارزشمند دریافت میکنم الهی شکرت.قراربود امروز برم سرکار اما عشق من خدای اگاهم گفت بمون استراحت کن استراحتم اینجاست تمام زندگیم شده اینجا برای اولین بار توی زندگیم دارم با صفحه کیبرد کامپیوتر تایپ میکنم و کامنت مینویسم اما انقدر تسلط دارم که میفهمم خدای منه که داره انگشتای ارزشمندمو یاری میکنه فقط دستام داره میره روی کیبرد توصیف نکردنیه.درحال حاضرگوشی ندارم داشتم ها بهترینشم داشتم اما خب الان نیست ومهم نیست بهونه نداریم که میایم سراغ کامپیوتر و هم خودم رو بیشتر باورکردم هم خدام رو که اره همه کار میشه کرد بااین خدا و من حتی این تایپ روهم کوچیک نمیبینم این توانایی ارزشمندم رو که همین الان فهمیدم دارم(الهی شکرت) تماااام نعمتهام رو به لطف استاد عزیزم ارزشمند میدونم چون حقیقتشونم همینه دونه دونه شون ارزشمندن حتی برای سپاسگزارتربودن میگم اگه این نبود چی اونوقت قشنگ میفهمم چی دارم.خدایا سپاسگزارم برای انگشتای توانمندم و این دسترسی ها. بریم سراغ هدایت الله مهربان: دیشب خیییییییییییییلی گریه کردم و حس میکردم تضادها دارن اذیتم میکنن تاکید میکنم حس میکردم ولی الان خندم میگیره حس میکنم داشتم خودم رو برای خدا لوس میکردم اونم باعشق گوش کرد و اشکامو پاک کرد گفت اروم شدی دردونه؟حالا بنویس ازم چی میخوای و انقدررررررررررر ارومم کرد وگفت که نتایج خیییلی رویاایی درراهه دخترکوچولوم که باارامش خوابیدم.😍(اه خدای من کجابودی این همه مدت که بادوخط نوشتن برات انگارهمه چی حل میشه رفیقم همدمم به خدا که هنوز مسائل هستن اماهمه چی خدااااااست میگی خدایا؟ارامش کل کیهان رو تزریق میکنه تووجودت عاااااشقتم همیشگی من💖). دیشب قبل خواب هم انقدررررررر بهم انگیزه داد باجمله ی معروف استادجونم خوابیدم و گفتم حالا که اینطورشد حتما موفق میشم.و چنددقیقه ی پیش اومدم توی بهشت و سوالامو خیلی گنگ پرسیدم وگفتم خدایا هدایتم کن.قربونش برم که من انقدر گنگ میپرسم امااون شفاف و واضح جواب میده😅 خدامه دیگه بهترازخودم منو میشناسه عااااشقتم خاااالقم… و بوووووووم💣💣:معجزه رخ داد الله اکبر ازنشانه ی امروز من. تک تک واژه های دیدگاه انتخابی برای این قسمت مال من بود انگار یه فاطمه ی دیگه اینارونوشته بود اخه خدایا چجوری ازت تشکرکنم ازاین حجم از دقتتتتتت ازاین حجم از سریع الجوابی مگه میشه یه دختر هم سن و سال من باشرایط تمام وکمال من دیدگاه انتخابی این جلسه باشه؟اخ دختر چی نوشتی اخههههههه دقیقا خودمم به خدا انگار من اینارو تایپ کردم خدایا چجوری اخه چجوری خودم رو کنترل کنم چجوری بتونم؟قشنگ اون تیکه حس کردم خودمم که نوشتی:”من زجر تو ترس موندن رو خیلی زیاد کشیدم”.واین جمله مغزم رو منفجرکرد:”من دیگه هیچوقت این ظلم و در حق خودم نمیکنم که توترسم بمونم .. من دیگه نمیتونم تحمل کردن و بپذیرم تو ترس موندن رو بپذیرم .. ” “وارد ترس هام میشم من دیگه نمیزارم ترس ها منو رهبری کنن هرررتررسی هرچقدرم بزرگ اجازه نمیدم منو به عقب برگردونه نمیتونم دیگه بی ایمان بودن و بپذیرم ..ترسو بودن من یکی از پاشنه های اشیل منه” 😭😭😭الله اکبر دلم میخواد تمام متنتو بنویسم.دیشب و یه مدت یکماه دوماه هست که من این قول رو دادم به خودم و باااااکله میرم تو دل ترسام گفتم دیگه اجازه نمیدم من ترس ازهمه چی داشتم ودارم وقول دادم که همیشه روشون کارکنم.منم جایی بزرگ شدم که به شدت ترسو و عاااشق حاشیه ی امن اما من نمیتونستم تحمل کنم پر بودم وهستم ازباورای غلط و ترس اور اما تحمل نکردنه انقدر شدید بود که یه کارایی کردم که باورم نمیشه که من تونستم وانجامش دادم بالاخره. خیلی بهترشدم اما به قول دوست عزیزم که نوشته پاشنه اشیله و نیاز به بهبود دائمی و همیشگی داره. و من اونجایی به خودم باتک تک سلولهام افتخارکردم که کلییییی روی باورام کارکردم و کلی ترسهامو کشتم اما یه اتفاق ناخواسته رخ داد که خیییییلی بد بود خیلی وانگار تمام زحمتایی که برای باورام کشیدم توی یه لحظه رفت چون ریشه ترسام به مراتب قوی تر بود واون باورای جدید عین یه بذر و من نتونستم قضیه رو بدبدونم خیلی سختم بوداما باخداهمه چی اسونه اشک میریختم بااااترس میرفتم توی خیابون زانوهام سست میشد درحد افتادن منی که کلی روی خودش کارکرده بودو تنهایی همه جا میرفت ساعت ۵ صبح میزدم بیرون میرفتم ورزش میکردم شباتوی کوچه های خلوت و تاریک میرفتم باشجاعت کامل ها کلییی روی خودم کارکرده بودم تکاملمم طی کردم یهو بلندنشدم که برم این کاراروکنم(به خدا اگه یکی بهم میگفت یه روزی ازاون حجم ازترسو بودنت تبدیل به این میشی میزدمش😂 و اصلا باورم نمیشد ولی باکارکردن صحیح روی خودم و باور بیشتربه خدا شد وتونستم💪) ولی دیگه اون من میترسید حتی تاسرکوچه تنها بره اما ازیه طرفم میگفتم نمیخوااااااام باترس زندگی کنم نمیخوام باج بدم نمیتونم دیگه باج بدم ازترسو بودن متنفرم و حقیقتش اون شجاعته مزه داده بود بهم وهی میگفتم خدابامنه مراقبمه اماترساانقدر زیاد بود حس میکردم تمام این حرفام الکیه اما الکی نبود”خدا” کمکم کرد پاداش داد حتی نشونه های ترسم رو هم میدیدم امااهمیت نمیدادم میگفتم بدرک هرچی میخوادبشه بذاربشه من نمیتونم لحظاتم رو حروم کنم به خاطرترس.نمیتونم زندگی نکنم به خاطرترس و خدای قدرتمندم رو سپاسگزارم که انقدررررر قدرت افکارمثبت قویه وهمه چیز سریع تغییر میکنه و من الان خییییلی بهترم خدایاشکرت برای هدایت دقیق خدایا شکرت برای این محیط رویایی که ازبین این همه فایل و کامنت و بییییی نهایت فراوانیه اگاهی باتو باهدایت تو صاف می رم به اون چیزی که مال منه یعنی اگه به پیداکردن خودم بود که وای به حالم چقدرزندگی باهدایت الله شیرینه همون زندگی حقیقی که براش ذوق داشتیم که بیایم تجربش کنیم میشه سرزمین شگفتی ها.استادجونم من خیلی نتایج گرفتم خییییییییییییلی رویایی والان فقط دلم نتیجه مالی بزررررگ میخواد ولی باتمام وجودم میدونم که اول باید به اون نتایج میرسیدم همونایی که هیچکس نمیتونه ببینه وفقط من میدونم و خدای من که من چقدرررر قوی شدم و ازلحاظ شخصیتی چه تغییرات بزرگی داشتم اخه مگه بایه شخصیت ضعیف میشه کارای بزرگ کرد؟ معلومه که نمیشه ومن تمام دستاوردامو تاالان لازمه ی موفقیت های مالی بزرگم که درراهن میدونم یکی ازبزرگتریناش ساخته شدن یه دخترشجاع بود و بزرگتریییییییییینش خدا🙂 چون بااونه که شجاعت دارم خداهمه چی میشه برای ادم شجاعت هم میشه اره مابااین خداطرفیم عاشقتم استاد عزیزم به خدااصلا نتونستم فایل رو ببینم و فقط یکبار متن رو خوندم و گفت بنوووییییییس الهیی شکرت که بهم فرصت دادی بنویسم فکرکنم اولین کامنت طولانیمه😅🥰😍 استاد عزیزم و مریم عزیزم ازتون سپاسگزارم الگوهای شجاعت زندگی من عاشقتونم خدا حفظتون کنه و بهترییییییییییییناروسهم قلب مهربونتون کنه که شمالایق بهترینایین.🤩🥰 ویه نکته خیلی مهم هم بگم که چقدر خوووب بود برای خودم و مطمئنم برای تویی که داری میخونی اونم این که من اولین بار بود که تایپ میکردم و با کامپیوتر مینوشتم دلم میخواستEmojiهم بذارم چون عاشق این کارم ولی بلد نبودم و خیییییلی هدایتی یادگرفتم و خواسته ی من اجابت شد. به قول استاد دردل خواسته هاهم بازتضاده وباز ماباید درخواست کنیم و این قانونه. خواسته ی من درلحظه شد کامنت نوشتن و اجابت شد و چنددقیقه بعدش شد Emojiگذاشتن که به سرعت اجابت شد مرسی خدای سریع الاجابم و میخواستم بگم که اینجاااست که میگه: “توپای درراه بنه و هیچ مپرس که خودراه بگویدت که چون باید کرد” و به همین راحتی انجام میشه همه چی و کلیییی چیز یادمیگیری همین الان کلی عزت نفسمم تقویت شد که من ازپس هرکاری واقعا میتونم بربیام حتی کاری که تالان انجامش ندادم. خداجونم یه ایمان ازت میخوام برای هممون که این جمله رو باورکنیم و حرکت کنیم. برای همتون بهترینارو ارزومندم💗💓💖