سریال زندگی در بهشت | قسمت 26 - صفحه 23

به نام خداوند بخشنده و مهربان

به نام تو که فرمانروای قلب منی

سکان دار جسم منی

ترا دوست دارم با ذکر نام تو برکت میگیرم با رویکرد به سمت تو بزرگ میشم قوی میشم مثل خودت که گفتی من از تو هستم و تو منی و من توام گفتی از رگ گردن بهم نزدیکتری

یکعمر نابینا بودم و اینقد بهم نزدیک بودی ترا نمیدیدم لطفا مرا ببخش خدای من عشق من مهربان من زیبای من اگه مرا نبخشی اگه کمکم نکنی اگه نتونم ترا ببینم اگه نتونم صداتو بشنوم باز مثل قبل اسیر تاریکی ها میشم که خدایا اصلااااااا نمیخوام اون روزها تکرار بشه هرچند اون گذشته ها بود که منو به اینجا رسوند ولی طعم روشنایی طعم نور الهی طعم ثروت طعم ثروتمندبودن یه چیز دیگه هست خدایا اول ترا برای اون گذشته هام که منو به تو رسونده شکر میکنم بعد میخوام منو به سمت خودت هدایت کنی

الهی مراببخش کوتاهی داشتم خطا داشتم گناهم داشتم خیلییییی ولی شنیدم عفو تو لطف و مهربانی تو خیلییییی بزرگتر از همه ایناست که مرا بخشیدی که الان اینجام وسط بهشت در بین انسانهای بهشتی خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

سلااااااام به همه باعشقیای گروه بزرگ توحیدی

سلاااااام بر سکان دار این سایت توحیدی

سلااااام بر عشقی که اینجا جاریه سلاااااام بر مهربانی که اینجا حاکمه

سلاااااام و صدسلااااام بر زیبایی که اینجا وجود داره سلاااااام بر حال خوب سلاااام بر آرامش سلااااام بر امنیت سلااااام بر احترام سلااااام بر درک متقابل سلااااام بر خدایی که سرتاسر اینجا حاکمه الهی شکررررررر سلاااام بر همه سلااااام ها که اینجا هر روز جاریه نیروی سلامتی و تسلیم اینجا در جریانه خدایا مرا در مدار سلام و تسلیمت قرار بده همانطور که به ابراهیم زمان دادی الهی شکرررررر

خدایا شکرت برای این قسمت26 که توش غرق شدم

خدایاشکرررت که امروزم چشمم روشن شد به دیدن بهشت و آدمای بهشتی

خدایاشکرررررت که روز دیگری از بهشت زیبا رو دیدم

خدایاشکرررررت که پرادایس امروز چقدددد زیبا و پرجنب وجوش و شاد و بانشاط بود

خدایا شکرررررت برای وجود ساکنین توحیدی این بهشت

خدایا شکررررت که منم همچین مهمانی با همچین میزبان الهی و راحت و شادی را میخوام

چه کیفی ازاین زیباتر که مهمان بهشت باشی با بهترین میزبان دنیا که اینجا میزبانش خداااااست خداااااایا شکرررررت که بهترین میزبانی مهربان و باعششششق

خدایا شکررررت که پرادایس امروز زیباترین بود چه دریاچه زیبابی چه تصویری عجب رنگی واااای خدایااااا منم دلم خواست این آب و این جنگل و این سرسبزی و این سکوت و صدای پرنده ها و صدای وزش نرم باد و رنگ طلایی آفتابی که روی اب و قسمتی از جنگل و پوشش داده واااای که چقدددد عاشق این لحظه و دیدن این زیبایی هستم هر جا و نگاه میکنی زیبایی هست و زیبایی هست و زیباییییی الهی شکررررت

استاد چقد امنیتی که ایجاد کردین و دوست داشتم چقد چیزای خوب امرور از درس امروزم یاد گرفتم که هر وقت جایی میریم با کسی روبرو میشیم که از چیزی میترسه مسخرش نکنیم اذیتش نکنیم هولش نکنیم که بندازیمش تو ترسش بهش فرصت بدیم اطمینان بدیم اعتماد بدیم تا خودش ترسشو تجربه کنه و ازش رد بشه من هر لحظه منتطر بودم بابای پاشه دست بچه رو بکشه بندازه تو آب یا داداش بزرگه که از پشتش رد شد هولش بده و یا استاد اونجا به شوخی تیوپ و برگردونه تا بخندن چقددددد این کارا واقعا زشته که هر لحطه منتطر این اتفاقات بسیااااار زشت بودم هرچی نگاه کردم دیدم همه چی در امن و امانه همه رها هستین همه در آرامش مشغول کاری هستن که دوست دارن پدره رو صندلی نشسته مشغول تماشا کردن شادی بچهاشه و در حال نوشیدن و آفتاب گرفتنه مریم عزیز مثل همیشه کار مهم فیلمبرداری را باعشق هرچه تمامتر انجام میده و حرفای قشنگ میزنه استادم رهای رهاااا در حال خوشگذروندن و تو آب داره بچهارو هدایت میکنه به سمت آرامش بیشتر هیچ چیزی این بچها رو تهدبد نمیکنه جز بقول استاد شوخی های لفظی پدره که استادم خنثی اش میکردن دمتگررررررم بهترین میزبان چه حالی دارن میکنن این بچها و چقد همشون شنا بلد بودن کیف کردم بچها به این کوچیکی همه شنا بلد و خیلی پرجنب و جوش و انرژی مثبت بودن چقد زیبا و شجاعانه میرفتن تو دل ترساشون و ترس و میشکوندن واقعا وقتی یکبار ترس وومیشکونی دیگه همه چی راحت میشه ترسای دیگه هم خودش تخریب میشه رفتن زیر کلبه چوبی وااای جقد حال میده چقد دوست داشتم اونجا روی اون تویوپی باشم که رانندش بزرگ مرد توحیدی ما هستش استاد عزیز دمتگرم برای توضیحات لازمی که تو ذهن من میومد و پشت دوربین اعلام میکردی تا بهتر درک کنیم من خودم ترسی دارم که از بچگی بامنه و دارم با افزایش ایمان درونیم یواش یواش آماده میشم تا یروزی بزودی خودمو بندازم تو دلش که انشالله انجام دادم میام تووسایت خبرشو مینویسم خدایااااا فقط به امید کمک تو نشستم که اون روزو برام بسازی مثل کاری که واسه استادم کردی و سه روز تنها بردیش تو باغی که کنار قبرستونی در یه جای متروکه اسکان دادی اون ماجراها رو راه انداختی تا تمام ترساش بریزه منم اینو میخوام مثل کاری که برای سعیده جان انجام دادی تنها در دل شب رفت تو قبرستون گشت زنی کرد وااااای خدایا بعد اینکه وارد ترسات میشی میبینی همه جز توهمی بیش نبود چقدددد کیف میده و چقد افسوس میخوری که این بود یک عمر خودمو از رحمت خدا محروم کردم چون چیزی که اینجا آموختم اینه که ترسی که تو دلمون هست در جنبهای دیگه زندگی هم تاثیر منفی میزاره که با حلش مثل موشک پرت میشی بسمت خیلی از چیزای بهتر و زیباتری که دوست داری خدایا منو هدایت کن منو ببر در دل ترسام به همین راحتی که این بچها اینجا پریدن توش خدایا شکرر ررت

چقد ثروت خوبه چقد ثروت باشکوه همه امکانات رفاهی رو داری همه نو تفریح که دلت میخواد و آزادانه انجام میدی این شکوه ثروته خدایاشکرررررت

اخ آخ آخ چه حالی میده دم غروب روی این تیوپ ول بشی تو آب در سکوت پرادایس در خدا گم بشی وااای چه حس قشنگیه چشماتو ببندی و دراز بکشی تو همچین فضای رویایی خدایاااااا من شهید شدم

من دلم میخوااااااااااد الووووو خداااااااا

دوستتان دارم

چقد این خانواده شاد و دوست داشتنی و رها هستن و چقد میزبان عشقه که بچهارو اینجوری سر ذوق آورده کلی دارن عشق میکنن دلم پینک پنگ میخواد دلم آتیش بازی میخواد اینجوری دلم در سکوت شب دل جنگل دور آتیش عشق کردن میحواد چایی آتیشی و سیب زمینی زیر آتیش و ماهی کبابی میخواد این پیاز چال چیه چقد انگار خوشمزه بود دلم آب افتاد استادم چقد بااشتها میخوره دل مارو بردی استااااااد

نووووووش جون همه تون که جقد باعشقین دم این برادرای بامعرفت گرم که چقد هوای همدیگرو دارن و وقتی اینجوری رشد کنند بزرگ بشن مسولیت پذیری شون باعث توحیدی تر شدنشون میشه الهی شکررررت